eitaa logo
مجردان انقلابی
14.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴عاقبـــت شوخــی با نامــــحرم ✍یکی از مشهد می فرمود: روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، آمد و مسئله ای پرسید. گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم و تقاضا کرد که نامه ای به قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت. بعد از چند روز آن جوان را در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او و مضطرب بود و جواب نداد. بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم . از او پرسیدم آیا زشتی از مادرت سر می زد ؟ گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود. 💥حضرت رسول اکرم ( ص) : یکی از گروهی که وارد می شوند زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و مردان خود را آرایش و زینت می کنند. 📚کنزالعمال ، ج ۱۶ ، ص ۳۸۳ @mojaradan ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
مجردان انقلابی
#هفت_نکته_کلیدی_در_انتخاب_همسر ۲. گزینش #معیارها، متناسب با انتخاب خویش #قسمت_هفتم د. توجه به هر #
#هفت_نکته_کلیدی_در_انتخاب_همسر ۲. گزینش معیارها، #متناسب با انتخاب خویش #قسمت_هشتم‌ ه. حذف معیارهای متناسب #باروحیه های اشتباه تا حدّ ممکن 🔸بعضی از معیارها،متناسب با روحیه‌ های اشتباه، شکل می گیرد. تا #حد امکان باید آن روحیه ها را اصلاح کرد تا در پی آن #معیارهای اشتباه هم حذف شود. 🔹 برخی «آنچه باید باشد» را به عنوان معیار در نظر می‌گیرند؛ در حالی که «آنچه هست» را باید به #عنوان معیار قرار داد. 🔸 بعضی‌ها شعار می دهند که قیافه یعنی چی؟ اصلا قیافه طرف برای ما مهم نیست؛ #اصل ایمان و اعتقاد است. 🔹 خودتان را #فریب ندهید و واقعی فکر کنید، اگر قیافه برایتان مهم است آن را به همان اندازه در #نظر بگیرید و در هنگام تصمیم گیری سجاده آب نکشید و بعد ازدواج ببینید از #قیافه طرف خوشتان نمی‌آید وهر چه می‌خواهید به #ایمانش، نماز شبش، ادبش توجه کنید، قیافه اش در مقابل چشمانتان می آید و همه چیز را پاک می کند. 💢 «آنچه باید باشد» آن است که #انسان نباید به قیافه این اندازه توجه کند؛ اما «آنچه هست» چیست؟ آیا واقعاً شما برای قیافه این اندازه #ارزش قائل نیستید؟ ادامه دارد.... @mojaradan
🔴 گفت و گوی خواستگاری 💜💜💜💜💜💜 1⃣ سؤالاتی با جواب‌های توضیحی: 👈🏻دختر یا پسر می‌توانند، ادبیات سؤال‌ها را به گونه‌ای تنظیم کنند که از ظاهر سؤال، خلاف آنچه بدان اعتقاد دارند، بر آید. 👉🏻 🔻فرض کنید از این‌که همسرش افراد نامحرم گرم بگیرد و خواهرانه با آنها برخورد کند، است. این مسئله را می‌توان این گونه مطرح کرد: ✖️ «من از این‌که با دختران و زنان نامحرم؛ ــ هر کسی که می‌خواهد باشد، در فامیل یا غیر فامیل ــ باز و برخورد کند، متنفّرم». 🔻اما اگر می‌خواهد پاسخی بگیرد که تا اندازه‌ای باشد جوابِ اصلی است نه جوابِ ساختگی، باید این گونه بپرسد: ✔️ « با توجّه به این‌که معاشرت حکم می‌کند انسان به گونه‌ای با دیگران برخورد کند که او را و بی‌ادب نخوانند، به نظر شما یک مرد در روابطش با چگونه باید باشد؟ اگر این نامحرم، دخترعموی شما باشد، چه؟ شما چه فرقی بین نامحرم فامیل و غریبه می‌گذارید؟ به نظر شما بین اینها باید فرق گذاشت؟». ❗️این گونه سؤال کردن، دادن طرف مقابل نیست؛ محک زدن صداقت اوست. ✅اگر طرف صادق باشد، بدون این‌که برایش مهم باشد اعتقاد من در این چیست، همان حرفی را می‌زند که در دلش هست و به آن معتقد است. ♦️اگر او در پاسخ به این سؤال بگوید: «به من، روابط باید و صمیمی باشد»، دو حالت بیشتر ندارد: ▫️یا خودش را گفته که در این صورت برای من خوب است و طرف مقابلم را فهمیده‌ام. ▫️یا این‌که خودش اعتقاد به بسته داشته، امّا با توجّه به نوع سؤال‌ کردن من، گمان کرده من اعتقاد به روابطِ باز دارم و این گونه جواب داده است. 🔺این، نشان‌دهندۀ صداقت اوست و چنین فردی، به درد زندگی نمی‌خورد؛ چراکه صداقت، یکی از سرمایه‌‌های زندگی مشترک است. 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص72 ⬅️ ادامه دارد... 💜💜💜💜💜💜 @mojaradan
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔸🔸🔸 پس از سال ها از شهادت حضرت على (ع) , روزى بن حاتم نزد معاویه رفت. مى دانست که عدى یکى از یاران قدیمى امیرالمؤمنین است, خواست کارى بکند که شاید این دوست قدیمى کلمه اى علیه حضرت بگوید, از این رو گفت : عدى! چه شدند؟! عدى گفت : در مولایشان على, با تو که در زیر پرچم کفر بودى, و کشته شدند. معاویه : عدى ! على درباره ى تو داد؟ عدى : چطور؟ معاویه : پسران خود را و پسران تو را به کشتن داد. عدى : معاویه ! من درباره ى على ندادم. نمى بایست على امروز در زیر خاک باشد و من زنده بمانم. اى کاش من بودم و على زنده مى ماند! معاویه که دید سخنانش ندارد, گفت : عدى ! الان دیگر کار از این حرفها گذشته است چون تو با على بودى دلم مى خواهد, مقدارى از کارهایش را برایم کنى. عدى : معاویه ! بدار! معاویه : نه , حتماً باید بگویى ! عدى : حال که باید بگویم , آنچه را که مى دانم مى گویم, نه آنچه را که میل توست! آنگاه عدى شروع به صحبت درباره ى على (ع) کرد و گفت : یکى از هاى او این بود که و حکمت از اطرافش مى جوشید. على شخصیتى بود که در ضعیف, ضعیف بود و در مقابل ستمکاران . با اینکه در میان ما هیچ تکبر و امتیاز مى نشست, اما خداوند از او در دل مردم قرار داده بود که بدون اجازه اش نمى توانستیم حرفى بزنیم. معاویه ! مى خواهم اى را که به چشم خود دیده ام , برایت باز گویم : در یکى از شب ها على را دیدم که در خویش با خدایش به راز و نیاز پرداخته و شریفش را به دست مبارک گرفته , مى گوید : یا دنیا غرّی غیری ; اى دنیا , کسى غیر از مرا ده . عدى آنچنان على (ع) را وصف کرد که دل سنگ معاویه تإثیر قرار گرفت; به طورى که با آستین , اشک هاى را پاک کرد . آنگاه گفت : دنیا عقیم است که مانند على بزاید. @mojaradan
❌❌ ❌❌ اول،ارسال یک عکس بی حجاب؛بعدا رابطه نامشروع و سرانجام تجاوز دسته جمعی روزنامه.............نوشت: 💠دختر ۱۷ ساله که در اتاق مشاوره پليس فتا اشک مي ريخت، در حالي که سرش را ميان دو دستش گرفته بود و به آينده تاريک خود مي انديشيد در ميان هق هق گريه به بيان ماجراي تلخ لانه وحشت پرداخت و گفت: وقتي سال اول دبيرستان را با نمرات خوب قبول شدم به پدرم اصرار کردم تا يک گوشي هوشمند تلفن همراه برايم بخرد. 💠پدرم که از قبولي من در امتحانات خرداد خيلي خوشحال بود گوشي تلفن زيبايي را به عنوان هديه قبولي برايم خريد. از آن روز به بعد فقط وارد شبکه هاي اجتماعي مي شدم و با دوستانم چت مي کردم. روزهاي تابستان را با دوست يابي هاي شبکه اي سپري مي کردم و هر روز دوستان جديدي به گروه ما اضافه مي شد تا اين که در اين ميان جملات عاشقانه و احساسي پسر جواني توجهم را به خود جلب کرد. 💠آن قدر از جملات ادبي و زيباي «آرمان» لذت مي بردم که ناخواسته با او تماس گرفتم و خواستم مطالب بيشتري برايم بفرستد. اين گونه بود که رابطه تلفني من و آرمان شروع شد، اما مدت زيادي نگذشت که به او علاقه مند شدم. روزهاي آغازين مهر هم گوشي تلفنم را پنهاني به مدرسه مي بردم تا بتوانم پاسخ پيامک هاي آرمان را بدهم. 💠در همين روزها آرمان براي اين که بتواند در مورد زيبايي من جملاتي بنويسد، از من خواست تا عکس بدون حجاب و با پوشش دختران غربي برايش بفرستم. من هم بدون آن که به کسي چيزي در اين رابطه بگويم با گوشي تلفن عکسي از خودم گرفتم و برايش فرستادم. از آن روز به بعد آرمان تهديدم کرد که اگر براي حذف عکس از گوشي نزد او نروم عکسم را براي پدرم ارسال مي کند. خيلي ترسيده بودم اگر پدرم تصوير مرا آن گونه مي ديد چه پيش مي آمد؟ 💠نمي توانستم تصميم درستي بگيرم، حتي نتوانستم موضوع را براي مادرم که رازدار اصلي زندگي ام بود بازگو کنم. آن روز به خانه مجردي آرمان رفتم و او نه تنها عکسم را حذف نکرد بلکه مرا مورد آزار قرار داد و از صحنه هاي شيطاني خود فيلم گرفت که همين فيلم 💠زمينه هاي سوء استفاده هاي بيشتر او را فراهم کرد تا اين که يک روز ديگر مرا به همان خانه مجردي کشاند و به همراه ۸ تن ديگر از دوستانش که در خانه پنهان شده بودند مرا مورد آزار و اذيت قرار داد. ديگر همه هستي ام را از دست داده بودم و چاره اي نداشتم جز آن که ماجرا را براي مادرم بازگو کنم. حالا هم اگر چه با کشف فيلم ها، آرمان روانه زندان شد اما زندگي من در بيراهه اي تاريک قرار گرفته است. 🔴 👇 ✍ @mojaradan
❌❌ ❌❌ 🔥دختر شهرستانی وقتی عکس پسر شیک پوش را کنار خودروی شاسی بلند دید تصور نمی‌کرد او یک شیاد سارق باشد. 🔥حدود دو هفته قبل دختر جوانی با مراجعه به کلانتری ضمن شکایت از خواستگارش گفت: من در یکی از شهرهای شمال کشور زندگی می‌کنم. چندی پیش در فضای مجازی با پسری آشنا شدم که در کنار یک ویلای لوکس به همراه ماشین شاسی بلند و گرانقیمتش عکسی انداخته بود و آن عکس را روی پروفایلش قرار داده بود. 🔥ضمن صحبت با این پسر وی مدعی شد وضع مالی خوبی دارد و به‌دنبال ازدواج با یک خانم نجیب است و بعد از چند روز نیز از من خواستگاری کرد. قرار شد یک روز برای آشنایی بیشتر با او، به تهران بیایم. اما وقتی به ملاقات او رفتم وی تمامی طلا‌هایی که همراهم بود را به زور از من سرقت کرد و متواری شد. ✅سرهنگ محمدرضا موسوی رئیس کلانتری در تشریح این خبر گفت: با تشکیل پرونده مربوط به این سرقت، تصاویر سارق مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد او یکی از اهالی منطقه ......تهران است که با مراجعه مأموران به خانه پدری اش، آنها مدعی شدند پسرشان به قهوه خانه‌ای در همین محدوده رفته است. بلافاصله تیمی از مأموران عملیات کلانتری با هماهنگی مقام قضایی وارد عمل شدند و با توجه به حساسیت موضوع، متهم را دستگیر کردند. وی در بازجویی‌ها گفت: با طراحی نقشه‌ای و عکس انداختن در کنار ویلا‌های لوکس و ماشین‌های گرانقیمت خودم را فردی ثروتمند جا زده و بعد از جلب اعتماد دختران جوان از آنها خواستگاری می‌کردم و با کشاندن آنها به محلی خلوت، طلا و جواهرات گرانقیمت‌شان را به زور می‌دزدیدم. 🔥با توجه به حساسیت موضوع و احتمال سریالی بودن جرایم وی، متهم به همراه پرونده‌اش در اختیار کارآگاهان پایگاه پنجم آگاهی پایتخت قرار گرفت و تحقیقات برای مشخص شدن سرقت‌های احتمالی دیگر متهم ادامه دارد. 🔴 @mojaradam
❌❌ اینقدر ❌ ✅ _واقعی است اما قسمت های داخل توسط خودم اضافه شده و بعد اینکه خوندین برای گروه هاتون فوروارد کنین 💠دو هفته پیش که با داشتم میومدم 🚆توی ما یک پسر👦 به اسم آرش بود که از همون اول سفر من بی قراری ایشون رو می دیدم. 🔹کمی که گذشت من بهش میوه🍎 کردم و این باعث آشنایی ما با همدیگه شد یه کم که گذشت من علت بی قراری هاشو ازش پرسیدم و آرش سفره دلش رو اینطور پهن کرد: ♻️ و من از ترم دوم دانشگاه شروع شد.زمانیکه با دختری👧 به اسم سمانه توی یکی از های آشنا شدم. ▪️از همون اول ترم من و سمانه به همدیگه های 👀داشتیم و این نگاه ها رفته رفته بدید رابطه و تبدیل شد. طوری که بعد از مدتی همه فکر و ذهنم شده بود سمانه و بدجوری شده بودم💘 و اون هم منو خیلی دوست داشت. (بزرگواران خصوصا گل شیطون اگه خواست شمارو به این روابط بکشونه اول چشماتونو هرزه میکنه که به نگاه کنین اولین تیر به چشماتونه) 🔰اصلا توی دانشجوها منو سمانه رو با انگشت نشون میدادن و همه میدونستن ما همدیگه هستیم اما یک اتفاقی افتاد که نباید می افتاد و اون هم 📛رابطه نامشروع📛ما با همدیگه بود 👈از اون روز به بعد نسبت به سمانه عوض شد (چرا؟ چون پسرها معمولا توی این روابط دنبال جنسی هستن و وقتی ارضا شدن دیگه نیازی به شما ندارن اصلا بهترازشما پیدا شد با شما کاری باید داشته باشن؟ دیگه بای بای) 👈و دیگه مثل قبل دوستش ندارم و الآن به این نتیجه رسیدم که 👈من به هیچ وجه نمیتونم با سمانه زندگی مشترک داشته باشم (پس اون همه کجا رفت پسر☹️) ❓چون همش برام این سوال مطرحه که اگه اون بود چرا به این با من تن داد؟ 💠از کجا معلوم که اون بعد ازدواج💝 به من خیانت نکنه؟! از طرفی هم من بهش قول دادم که باهمدیگه ازدواج می کنیم☹️الآن نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم ✍نتیجه تحقیق یکی از های اجتماعی بنام آقای دکتر قرائی مقدم که روی 50 پسر که رابطه با دوست دخترشان داشتن این بود: 📣این عنوان کردن که اگر تا آخر عمر هم باقی بمانند 👈حاضر به با این دختران نیستند چون خیانت توسط این افراد دور از انتظار نیست. 🔰دخترخانوما متوجه قضیه شدین حالا بازم بگین دوست پسرم عاشقمه،بهم نمیکنه و ....🔰 🤔 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️ 🍂 اى انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت و داده است؟🍂 💫✨همان كه تو را آفريد و (اندامت را) استوار ساخت و متعادل كرد. و به هر صورت كه خواست، تو را تركيب كرد. 🥀با اين همه، (شما روز) جزا را دروغ مى‌پنداريد. در حالى كه قطعاً بر شما نگهبانانى (از فرشتگان) گمارده شده‌اند. 📝نويسندگانى بزرگوار، كه به آنچه انجام مى‌دهيد آگاهند. @mojaradan 🎀
【• 💡 •】 🔆| آیا فقط درس خواندن کافی است⁉️ ✍/ آیت الله : آیا این درس خواندن فقط کافی است تا خودمان را درست انجام بدهیم؟ آیا شما در طول تاریخ شنیده‌اید که یک عالمی باشد که علم خوبی داشته باشد و علمش هم خوب باشد و ای بسا هم باشد ولی به نظام اسلامی ضرر زده باشد؟ 🌕 کسانی بودند که خیلی خوب درس خواندند ولی نتوانستند به خوبی به و انقلاب خدمت کنند، یا فریب خوردند یا خودشان مشکلاتی داشتند و به انحراف کشیده شدند. 🌕 گاهی اوقات برخی عوضی می‌دهند، دنبال پول در آوردن و مرید جمع کردن می‌افتند و این به دلیل دوری از تهذیب نفس و تهذیب اخلاق و خودسازی است. 🌕 امام (ره) بارها به این نکته تاکید می‌کرد که به جز درس خواندن، باید برای تهذیب نفس و تهذیب اخلاق فعالیت کرد و این مساله باید از روزی که درس خواندن می‌شویم، آغاز شود و برنامه ای برای خودسازی داشته باشیم. 🌕 اما به غیر از این دو وظیفه یعنی درس خواندن و خودسازی، دیگری نیز هست. کسانی بودند که متاسفانه علم خوبی داشتند و تقوای خوبی داشتند اما متاسفانه ابزاری در دست دشمنان شدند و فریب ایشان را خوردند زیرا بصیرت نداشتند و دشمنان را خوردند. . 🆔 @mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو قسمت ۳۳ و ۳۴ آیه لبخند زد.... اشکالی دارد قند در دل این دو آب شود؟سیدمهدی، تو که ناراحت نمیشوی؟ تو که میدانی آیه حق خوشبختی را دارد؟ لبخندت از همینجا هم پیداست! غذا خوردن هم گاهی شیرین‌ترین خاطره‌ها میشود؛ گاهی شوخی‌ها و خنده‌های بعد از غذا هم خاطره میشود. همیشه که در جمعه‌ای دو نفره خاطرات ساخته نمی‌شوند؛ گاهی میان جمعی که همه داغ در دل و لبخند بر لب دارند هم خاطرات زیبایی برای زوج‌ها ساخته می‌شود! زینب را که روی تختخواب گذاشت، آیه با دو استکان چای به‌لیمو به استقبالش آمد. روی مبل مقابل هم نشستند و آیه خیره به دست‌های ارمیا گفت: _خیلی درد میکنه؟ ارمیا دستی به لبه‌ی استکانش کشید و گفت: _نه خیلی! آیه: _نباید زینب رو بغل میکردی، سنگینه و دستت درد میگیره! ارمیا: _گفته بودم تا من هستم حق نداری بغلش کنی، برای تو سنگینه، اذیتت میکنه! آیه بحث را عوض کرد: _چطور زخمی شدی؟ ارمیا: _فکر کنم حواسم پرت زن و بچه‌م شد که یه گلوله ناغافل خورد به دستم، همین! آیه نگاه از دست ارمیا گرفت و با تعجب به چشمانش نگاه کرد: _اسلحه به دست، وسط معرکه یاد زن و بچه افتادی؟ ارمیا به پهنای صورت خندید: _جای بهتری سراغ داری؟ داشتم فکر میکردم اگه بمیرم، چیکار میکنی؟ مثل اون روز که سیدمهدی رو آوردن میشه؟ آیه آه کشید: _نه مثل اون روز نمیشه! لبخند روی لب‌های ارمیا خشک شد و کم کم از روی صورتش جمع شد: _حق داری؛ من کجا و سیدمهدی کجا! آیه نگاهش را به قاب عکس سیدمهدی دوخت: _اون روز داده بودم که صبر کنم، قول داده بودم که صبر کنم؛ اون روز قول داده بودم باشم برای خودم و بچه‌مم، اما تو قول نگرفته بودی؛ نگفته بودی صورت خیس اشکمو نامحرم نبینه! نگفته بودی صدای گریهمو کسی نشنوه! نگفته بودی صبر شیوهی اهل خداست، مجبور نبودم جون بدم و سر پا بایستم؛ مجبور نبودم... آیه که سکوت کرد ارمیا مشتاق نگاهش میکرد؛ چون آیه ادامه نداد خودش پرسید: _اون روز که سید رو آوردن خونه و برای آخرین بار باهاش حرف زدی چه حسی داشتی؟ آیه نگاهش دور شد، انگار جسمش آنجا و روحش به سه سال و اندی قبل رفته بود: _حس ! ارمیا: _چی میدیدی که اونجوری نگاهش میکردی؟ آیه : _ما رأیت الا جمیلا! ارمیا: _چرا گریه نکردی؟ آیه: _خیلی گریه کردم، قول داده بودم نشکنم! قول داده بودم و پای قولم ایستادم اما تو خلوت خودم خون گریه میکردم! ارمیا: _چرا سر خاک پریشون بودی؟ همه گریه میکنن و خودشون رو میزنن و اگه خیلی هم عاشق باشن، گریبان چاک میکنن؛ اما تو مات و مبهوت قبر بودی و با وحشت نگاه میکردی! آیه: _سیدمهدی گفت یه نوع از شیطان به وقت و هست که وقتی عزادار میخواد عزاداری کنه وادارش میکنه به خودش بزنه و بزنه و گریبان چاک کنه، وادارت میکنه کنی، وادارت میکنه که دور بشی؛ بهم گفت مواظب اون لحظه و اون باش... و من مواظب بودم! فکر کردی من دوست نداشتم توی سر و صورت خودم بزنم تا از درد قلبم کم کنم؟ اما ! فکر میکنی من دوست نداشتم گریبان چاک کنم تا نفسم بالا بیاد؟ اما میدونستم گناهه! فکر میکنی دوست نداشتم ناله کنم و فریاد؟ میدونستم با این کار نگاه نامحرما دنبالم میاد! اون لحظه سر خاک دلم مرگ میخواست و از مرگ میترسیدم.. دلم شور میزد برای سیدمهدی، مرگ سخته! وقتی «سیاحت غرب» رو خوندم، وقتی از دنیای مرگ شنیدم، دلم میخواست از ترس مرگ بمیرم، میبینی؟! هیچ راه فراری از مرگ نیست؛ داریم میریم سمتش و برای فرار از اون به خودش پناه میبریم، من از خودم و اعمالم میترسم، گاهی که خودم با خودم دودوتا چهارتا میکنم، میبینم خدا چرا باید منو بهشت بفرسته؟ جایی که حضرت زهرا (س) هست؟ جایی که امیرالمومنین (ع) هست!من اونجا چیکار کنم؟ اصلا چی دارم که برم اونجا؟ حتی پایینترین طبقه؛ حتی ته بهشت! من میترسم از روزی که برم توی سرازیری قبر، از سرازیری قبر شنیدی؟ میگن مُرده وحشت میکنه، میگن روح هنوز به بدن اتصال داره! میگن ضربه که به بدن مُرده بخوره روح درد میکشه، من از سنگ‌ لحد می‌ترسم؛ سنگی که سرت میخوره بهش تا بفهمی راهی برای فرار از مرگ نیست! از اومدن نکیر و منکر و رسیدن خزندگان برای خوردن تن و بدن، از فشار قبر و سرگردانی روح در برزخ! برای سید مهدی میترسیدم و بیشتر برای خودم! هرچی بیشتر میدونی،.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´