eitaa logo
ملایی
189 دنبال‌کننده
38 عکس
10 ویدیو
34 فایل
کانال عمومی است ولی بیشتر برای طلاب مفید است. ابتدای هر مطلب با چند هشتگ، موضوع آن را مشخص می کنم. اگر جذاب بود می توانید هشتگ را سرچ کنید وگرنه عبور کنید. راه ارتباطی با بنده: @MohammadRezaMollaei تبادل نداریم، اعضا مسئول تبلیغ کانال هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
اندیشی آیت الله علیدوست این پست رو کامل ببینید: https://eitaa.com/ijtihad/4932 خلاصه بیان ایشان: «سوگمندانه باید گفت: فرایند اجتهاد هر چه باشد بازتاب منفی اختلاف در عید فطر چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و از کنار آن به راحتی گذشت ... مصلحت عامه اتفاق همگان بر اعلام عید و عدم تشتت در این باره و جلوگیری از سوء استفاده‌هایی که متأسفانه شاهد آن بوده‌ایم مجوز بلکه ملزم این توافق و ارجاع است ... در واقع پیشنهاددهنده معتقد است توجه به عنصر مصلحت مورد نظر شارع و دفع مفسده می‌تواند آنچه را یک بن‌بست فقهی می‌نمایاند حل کند... مگر نه این است که بزرگان فقه- به حق- با اعلام روزهای عرفه، قربان و تشریق به اظهار نظر نمی‌پردازند و کار را به دیگران- که نظر آن‌ها حجیت برای ایشان ندارد- واگذار می‌کنند؛ و اینکه بین این موارد تفاوت فارق گذاشته شود، به نظر قابل دفاع نیست؛ البته تصمیم نهایی در این ‌باره با بزرگانی است که زعیم این امر هستند و هر آنچه تصمیم بگیرند باید به آن احترام گذاشت لکن زعامت این اعاظم نسبت به این امر مهم مانع بحث و گفت‌وگوی منضبط دیگران در این ‌باره نیست.» پس ما هم حق داریم سؤال بپرسیم: این چه مصلحتی است که فقط شما می فهمید؟! این «مصلحت عامه ی اتفاق همگان و عدم تشتت» منحصر به رؤیت هلال نیست ! ایشان گفته اند: «مگر نه این است که امروزه در جمهوری اسلامی ایران دادگاه‌ها- به حق- براساس برخی انظار فقهی (فتوای معیار) به اصدار رأی می‌پردازند بدون اینکه درگیر نظر مرجع تقلید محکوم‌له یا محکوم‌علیه باشند» ببخشید این - به حق - را از کجا آوردید؟! هنوز هم در دادگاه ها گاهی بر اساس بدعت های موسوی بجنوردی عمل می شود! اصلا از کجا بدانیم لازمه حرف شما این نخواهد بود که غیر از ولی فقیه منتخب خبرگان، بقیه مراجع باید دفاترشون رو جمع کنند؟ نکند پیشنهاد شما فتوای معیار است؟ بنده با مقصدهای شریعت ایشان موافقم مشروط به این که مصلحت اندیشی ها سلیقه ای نشود و لوازم پیشنهاد ها دیده شود.
؟! یکی از مناشیء ظهور است. چیست؟ خلاصه بحث استاد حسینی نسب: شهید صدر: «نريد بالسياق كل ما يكشفه اللفظ- الذي نريد فهمه- من دوالّ أخرى، سواء كانت لفظية كالكلمات التي تشكّل مع اللفظ- الذي نريد فهمه- كلاما واحدا مترابطا، أو حالية كالظروف و الملابسات التي تحيط بالكلام و تكون ذات دلالة في الموضوع‏» اجود التقریرات ج1ص414: «سياق: آن معنا و مفهوم ترکیبی است که مستند به لوازم معنای جمله و مقدمات عقلیه است به عنوان مثال‌ دلالت تنبيه و اقتضا و اشاره» کتاب نقش سياق در تفسیر قرآن و فقه (عباس کوثری) : «سياق:توالی و تتابع عواملی است که ترکیب و ساختار جمله بوسیله آنها محقق می شود» تعریف مختار ما از سیاق از کتاب منطق تفسیر قرآن (محمدعلی رضایی اصفهانی): خصوصیت و فضای معنایی که از قرار گرفتن کلمات و جملات در کنار هم بوجود می آیند. به این خصوصیت سياق گفته‌ میشود و این یکی از مناشی ظهور است بنابر این تعریف ما سياق را از جنس معنا تعریف کردیم و سياق را به لفظ تعريف نکردیم با همین تعریف مختار ۲ نوع سياق داریم 1. طرز قرار گرفتن کلمات سياق را می‌سازند (سياق کلمات) مثلا علامه طباطبایی وقتی می خواهد معنای دین را در سوره حمد از بین معانی مختلف دین مشخص کند می گوید به قرینه ی سیاق، دین در «مالک یوم الدین» به معنای جزاء است، دین مشترک لفظی است بین چند معنا و علامه همین سیاق کلمات را به عنوان قرینه ی معینه می پذیرد زیرا مالک و یوم در کنار دین معین می کنند که کدام معنا مد نظر بوده است. 2. قرار گرفتن جملات باعث آن خصوصيت معنایي می‌شوند (سياق جملات) البته به ۳ شرط: ۱_ وحدت صدور (نه مثل الیوم اکملت لکم دینکم که شأن نزول دیگری از آیات قبل و بعد دارد) ۲_ وحدت موضوع و پیوستگی ۳_ عدم تعارض با منشأ قوی تر. اگر این ۳ شرط در کنار هم قرار بگیرند ما سیاق در جمله را خواهیم داشت پس ما شرط دیگری به نام وحدت ساختار را ضروری نمی دانیم. دلیل ما بر این مدعا نیز سیره عقلاء در ظهور گیری است که هم کلمات قبل و بعد را می بینند و هم جملات قبل و بعد را می بینند و سپس استظهار می کنند. شرع نیز این سیره را امضاء کرده است: فروع کافی ج5ص22 حدیث1 که موثقه است می گوید برای ظهور گیری از آیه 111 توبه باید به آیه 112 نیز توجه کنی. سؤال: اگر سیاق با وضع تعارض کند کدام مقدم میشود؟ اصل این است که سیاق مقدم می‌شود چرا؟ چون که سیاق مستقیما ظهور را درست می‌کند اما وضع اول استعمال را ثابت می‌کند و بعد از استعمال ظهور را درست می کند. حتی سیاق کلمات باسیاق جملات اگر تعارض کنند سیاق کلمات مقدم می‌شوند. یعنی اگر سیاق یک جمله با سیاق مجموع جملات تعارض کرد سیاق داخلی بر سیاق مجموع مقدم می شود. سیاق کلمات مانند تناسب حکم و موضوع که سیاق داخل جمله است قوی تر است از وحدت سیاق. برای تحقیق بیشتر این بحث رجوع شود به کتاب تحریرات فی الاصول مرحوم سید مصطفی خمینی جلد ۷ صفحه ۴۵ . پایان کلام استاد حسینی نسب. اگر بپذیریم که سیاق کلمات مقدم اند بر سیاق جملات، در آیه «انّ الظن لا یغنی من الحق شیئاً» سیاق داخلی این است که نکره ی در سیاق نفی مفید عموم است و این مقدم است بر این که آیه در سیاق مسائل اعتقادی قرار گرفته است. بنابراین معنای آیه این می شود: هر آینه ظن بی نیاز از حق نمی کند اصلاً ! یا همانا ظنون هرگز بی نیاز از حق نمی کنند چه در مسائل اصلی اعتقادی و چه در مسائل فرعی فقهی. ان قلت: آیت الله مددی: نکره در سیاق نفی فرد مردد است پس مفید عموم نیست و مفید اطلاق است. قلت: فرد مردد یعنی چه؟! فرد جزئی است، مردّدْ قابل صدق بر کثیرین و کلی است پس فرد مردد پارادوکس دارد و خود خور است. نتیجه : همانطور که بار ها عرض کردیم، ظنون چه در خبر واحد چه در ظواهر، تنجّز آور نیستند و شارع، حکم دادن (نه لزوماً عمل) طبق این ظنون را ردع کرده است و سیره عقلائی شدید الرسوخ هم نداریم تا مانع ردع باشد، پس استناد دادنِ مفادِ ظنیِ امارات به شارع مقدس به عنوان حکم شرعی، به دلیل آیه 33 اعراف و 36 یونس، خلاف شرع است!
ورق اول و ظاهر (فصل های 1 و 2 و 3) : فصل 1) برخی آثار شوم فقر: الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنُ عَنْ حُجَّتِه‏. إِيَّاكُمْ وَ الدَّيْنَ فَإِنَّهُ مَذَلَّةٌ بِالنَّهَارِ وَ مَهَمَّةٌ بِاللَّيْل‏. إِنَّ الْفَقْرَ مَذْهَلَةٌ لِلنَّفْسِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ جَالِبٌ لِلْهُمُوم‏. الْفَقْرُ مَعَ الدَّيْنِ الشَّقَاءُ الْأَكْبَر. أُذَكِّرُ اللَّهَ الْوَالِيَ مِنْ بَعْدِي عَلَى أُمَّتِي‏ ... لَمْ يُفْقِرْهُمْ فَيُكْفِرَهُم‏. فَمَنْ عَدِمَ قُوتَهُ (مسکین) كَثُرَ خَطَايَاه‏ يَا بُنَيَّ الْفَقِيرُ حَقِيرٌ لَا يُسْمَعُ كَلَامُهُ وَ لَا يُعْرَفُ مَقَامُهُ وَ لَوْ كَانَ الْفَقِيرُ صَادِقاً يُسَمُّونَهُ كَاذِباً وَ لَوْ كَانَ زَاهِداً يُسَمُّونَهُ جَاهِلًا يَا بُنَيَّ مَنِ ابْتُلِيَ بِالْفَقْرِ فَقَدِ ابْتُلِيَ بِأَرْبَعِ خِصَالٍ بِالضَّعْفِ فِي يَقِينِهِ وَ النُّقْصَانِ فِي عَقْلِهِ وَ الرِّقَّةِ فِي دِينِهِ وَ قِلَّةِ الْحَيَاءِ فِي وَجْهِهِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفَقْر. فصل 2) تشویق و تحریض به طلب مال: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيُحِبُّ الِاغْتِرَابَ فِي طَلَبِ الرِّزْق‏. لَيْسَ لِلنَّاسِ بُدٌّ مِنْ مَعَايِشِهِمْ، فَلَا تَدَعِ الطَّلَب‏. إِنِّي أَجِدُنِي أَمْقُتُ الرَّجُلَ يَتَعَذَّرُ عَلَيْهِ الْمَكَاسِبُ فَيَسْتَلْقِي عَلَى قَفَاهُ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي وَ يَدَعُ أَنْ يَنْتَشِرَ فِي الْأَرْضِ وَ يَلْتَمِسَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ الذَّرَّةُ تَخْرُجُ مِنْ جُحْرِهَا تَلْتَمِسُ رِزْقَهَا. مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُول‏. كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا نَظَرَ إِلَى الرَّجُلِ فَأَعْجَبَهُ فَقَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِه‏. مثل کسب اجرت و درآمد از راه تبلیغ، که به نظر حرام است زیرا دستور خدا به انبیاء بوده و سیره تمام آنهاست «ما أسئلكم عليه من أجر» بارها در قرآن از زبان انبیاء مختلف تکرار شده است. لَا تَكْسَلْ عَنْ مَعِيشَتِكَ فَتَكُونَ كَلًّا عَلَى غَيْرِكَ أَوْ قَالَ عَلَى أَهْلِك‏ فَإِنَّ آبَاءَنَا كَانُوا يَرْكُضُونَ فِيهَا وَ يَطْلُبُونَهَا. البته به روایات «اجمال در طلب رزق» نیز باید توجه داشت، مثلا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ كَيْفَ بِكَ إِذَا بَقِيتَ فِي قَوْمٍ يَجْبُونَ رِزْقَ سَنَتِهِمْ لِضَعْفِ الْيَقِينِ فَإِذَا أَصْبَحْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَسَاءِ وَ إِذَا أَمْسَيْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالصَّبَاحِ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا اسْمُكَ غَدا. فصل 3) سیره ائمه و انبیاء و اصحاب: حضرت موسی چوپانی: أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمي‏ حضرت داود زره سازی: عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُم‏. إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حِينَ أَهْبَطَ آدَمَ ص مِنَ الْجَنَّةِ أَمَرَهُ أَنْ يَحْرُثَ بِيَدِهِ فَيَأْكُلَ مِنْ كَدِّهَا. إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ مَالِهِ وَ كَدِّ يَدِه‏. امام صادق ع: يَا عَبْدَ الْأَعْلَى خَرَجْتُ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ لِأَسْتَغْنِيَ عَنْ مِثْلِك‏. َقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ آبَائِي ع كُلُّهُمْ كَانُوا قَدْ عَمِلُوا بِأَيْدِيهِمْ وَ هُوَ مِنْ عَمَلِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الْأَوْصِيَاءِ وَ الصَّالِحِين‏. درباره اصحاب ائمه مانند برید بن معاویة العجلی، فضیل بن یسار، محمد بن مسلم و ... در کتاب «دسترنج» نوشته آقای حسین کریمی آمده است : «ظاهرا همه فقهاء اصحاب ائمه اهل فعالیت اقتصادی بوده اند». خلاصه ی ورق اول و ظاهر: فقر نحس است و طلب مال واجب است همانطور که سیره متشرعه بوده است. اما ورق دوم (فصل های 4 و 5) و باطن (فصل های 6 تا 8): فصل 4) روزی طالب علم تضمین شده است: أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ تَكَفَّلَ لِطَالِبِ الْعِلْمِ بِرِزْقِه‏ (تنها سند این روایت در منابع شیعی منیة المرید است) من تفقه فی دین الله کفاه الله تعالی ما أهمّه و رزقه من حیث لا یحتسب (احیاء العلوم) ادامه دارد ...
ادامه ی مطلب قبل: فصل 5) جمع روایات طلب علم و مال: از آیه نَفْر استظهار کرده اند که تفقه در دین واجب کفایی است در حالی که طبق حدیث مشهور و معتبر پیامبر اکرم ص: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم. یعنی: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّه‏. کدام علم؟ إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْل‏ یعنی مستحب. بنابراین طلب این سه علم بر تمام مسلمانان واجب عینی است؛ نه این که صرفا اجتهاد من به الکفایه در فقه بر طلاب واجب باشد یا صرفاً تعلّم احکام فقهی مبتلا به در رساله ها بر مقلدین. أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوه‏ لَا يَشْغَلْكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوض‏. طَلَبُ الْكَسْبِ فَرِيضَةٌ بَعْدَ الْفَرِيضَة ... اما بررسی روایات فصل 4 : روایت منیة المرید ادامه دارد: قَدْ تَكَفَّلَ لِطَالِبِ الْعِلْمِ بِرِزْقِهِ خَاصَّةً عَمَّا ضَمِنَهُ لِغَيْرِه‏. روایت احیاء العلوم هم ظاهرا نظر نویسنده است نه روایت! بلکه روایت برعکس هم درباره رزق اکتسابی داریم: اطْلُبُوا الرِّزْقَ فَإِنَّهُ مَضْمُونٌ لِطَالِبِه‏ فصل 6) سنت تکوینی الهی و سختی امتحان مؤمنین سوره زخرف: وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقينَ (35). كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِيمَاناً، ازْدَادَ ضِيقاً فِي مَعِيشَتِه‏. مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَابا. لَوْ لَا إِلْحَاحُ هَذِهِ الشِّيعَةِ عَلَى اللَّهِ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ لَنَقَلَهُمْ مِنَ الْحَالِ الَّتِي هُمْ فِيهَا إِلَى مَا هُوَ أَضْيَقُ مِنْهَا. الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيُرَوَّعُ فِيهَا وَ أَمَّا الْكَافِرُ فَمُتِّعَ مِنْهَا. فصل 7) نتیجه گیری: الرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ (اکتسابی) وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاك‏ (غیر اکتسابی). لَيْسَ لِمُصَاصِ شِيعَتِنَا فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ (مثل دولت حسن فریدون) إِلَّا الْقُوتُ شَرِّقُوا إِنْ شِئْتُمْ أَوْ غَرِّبُوا لَنْ تُرْزَقُوا إِلَّا الْقُوتَ! اگرچه ما نباید به دنبال فقر باشیم ولی: الْفَقْرُ أَزْيَنُ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعِذَارِ عَلى‏ خَدِّ الْفَرَس‏! درست است که طلب روزی کفاف بر ما واجب است و طلب سعه (نه غنا و تجمل و اشرافی گری) مستحب، امّا: يَا مَعْشَرَ الْمَسَاكِينِ طِيبُوا نَفْساً وَ أَعْطُوا اللَّهَ الرِّضَا مِنْ قُلُوبِكُمْ يُثِبْكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى فَقْرِكِمْ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَلَا ثَوَابَ لَكُمْ. إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَلْتَفِتُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ شَبِيهاً بِالْمُعْتَذِرِ إِلَيْهِمْ !! فَيَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا أَفْقَرْتُكُمْ فِي الدُّنْيَا مِنْ هَوَانٍ بِكُمْ عَلَيَّ وَ لَتَرَوُنَّ مَا أَصْنَعُ بِكُمُ الْيَوْمَ ... إِلَى أَنِ انْقَضَتِ الدُّنْيَا سَبْعُونَ ضِعْفا ! فصل پایانی) : نمی شود به خاطر فعالیت های اقتصادی اصحاب معاصر ائمه، سیره علماء متأخر خودمان مثل آیت الله بهجت و امام خمینی و بسیاری دیگر را نادیده گرفت. امیر المؤمنین بار ها تکرار و تاکید کردند که علم بهتر است از ثروت ! من از مانند این روایت: لَا تَدَعْ طَلَبَ الرِّزْقِ مِنْ حِلِّهِ، فَإِنَّهُ أَعْوَنُ لَكَ عَلَى دِينِكَ‏، می فهمم که طلب مال را باید مقدمه طلب علم قرار داد به همان نحوی که الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة ! یعنی پول را باید به استخدام طلب علم و ترویج دین در آورد نه مزاحم آن و نه مانع آن ! طلب علم اهم است بنابراین تا جایی که بتوان تحمل کرد، هرگز نباید طلب مالْ وقتِ طلب علم را بگیرد. بله فشار زیادی به خود و خانواده آوردن و صرفه جویی های بیش از حد ابداً توصیه نمی شود و اگر طلبه ای آن قدر در مضیقه بود که نمی توانست ولو با رعایت زهد و تدبیر معیشت (صرفه جویی) با خیال آسوده درس بخواند برای چنین شخصی طلب مال اهم می شود تا زمانی که مشکلش حل شود.
مستند با این که بنا ندارم مناسبتی پست بگذارم یا مطالب دیگران رو نشر بدم ولی این مستند آدرس غلط درباره خلق پول بانکی آن قدر مهم است که توصیه اکید می کنم حتما ملاحظه کنید و منتشر کنید تا تمام مردم ایران پی به این دزدی بزرگ ببرند تا شاید بتوانیم جلوی این فساد سازمان یافته و ریشه ای را بگیریم: https://www.aparat.com/v/6Mx59 در این مستندی که امشب از برنامه ثریا بخش شد همان مطالبی که بنده اینجا و اینجا عرض کرده بودم تکرار شد: 1) آیت الله مکارم: خلق پول بانک ها کلاهبرداری و حرام است. 2) رئیس بانک مرکزی که مسئول مدیریت این خلق پول است، بیشتر شبیه شاه دزد هاست تا ... 3) : خلق پول سرسام آور و بی حساب افساد فی الارض است! ولو به دستور رئیس جمهور منتخب مردم و تنفیذ حکم ولی فقیه باشد ! 4) بازم هست ...
؟! آیه «إنّ الظنّ لا یغنی من الحق شیئاً» است. نظر استاد فاضل لکنرانی : «اصلاً ما این تعبیر را تاکنون نتوانستیم بپذیریم که یک عامی ابای از تخصیص دارد یعنی چه؟ بله، اگر یک عامی به عنوان یک حکم ضروری عقلی باشد، احکام عقلیه قابل تخصیص نیستند؛ اما اگر شارع بگوید من ظن را معتبر نمی‌دانم، آیا قابلیت تخصیص ندارد؟ پس، این حرف بدون اساس است» یک اساس را در مطلب قبل عرض کردیم که از آنجایی که سیاق کلمات مقدم بر سیاق جملات هستند نکره ی در سیاق نفی مفید عموم است یعنی چه در مسائل اعتقادی چه فقهی. اساس دیگر: الفائق ص227 : این که درباره آیات ناهیه از عمل به ظن مانند «ان الظن لا یغنی من الحق شیئا» گاه گفته می شود آبی از تخصیص است چه بسا به خاطر مناسبت حکم و موضوع باشد. در توضیح این مطلب، عین عبارت آیت الله شب زنده دار در شرح الفائق ج2 ص194 رو تقدیم می کنم: «زیرا که حکم (بی نیاز نکردن از حق) و موضوع (ظن و گمان) با این معنا متناسب هستند که این حکم، کلی و فراگیر است و قابلیت این را ندارد که نسبت به ظن و گمان خاصی، تخصیص بخورد: زیرا که در ظن همواره احتمال خلاف وجود دارد و لذا این آیه ظاهر در این می شود که "به هیچ وجه و در هیچ موردی گمان و ظن، انسان را از حق بی نیاز نمی کند"، فلذا در بحث حجیت خبر واحد، نمی توان ادعا کرد که آیه نسبت به خبر واحد ثقه، تخصیص خورده است، بلکه باید از راه های دیگر این مشکل را حق کرد» راه های دیگری که ارائه می دهند نیز چنگی به دل نمی زند یکی از راه ها خبر احمد بن اسحاق ( العمری ثقتی ) است؛ که اینجا مفصل اشکالات اش را مطرح کردیم. راه دوم هم این ادعاست که سیره ی عقلاء بر عمل به خبر واحد ظنی، شدید الرسوخ است و عمومات ناهیه از عمل به ظن نمی توانند این سیره را ردع کنند؛ که این را نیز مفصل اینجا رد کردیم و گفتیم سیره بر عمل به خبر اطمینان آور است نه خبر ظنی. خلاصه : خدا خودش رحم کند به آنهایی که بر اساس ظنون شان فتوا صادر می کنند و احکامی را به شارع اسناد می دهند، چرا که: ان الظن لا یغنی من الحق شیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــئاً ! اصلــــــــــــاً و ابـــــــــــداً !
؟! ظن در قرآن همیشه به معنای گمان است نه یقین نه شک منطقی. یکی از دوستان عزیزم پیام دادند که چرا می گوید «هیچ ظنی بی نیاز از حق نمی کند اصلا و ابدا» ؟ در حالی که ظن ممدوح هم در قرآن داریم، اگر عموم یا اطلاق آیه به آن وسعت بود می‌بایست این آیات را هم شامل می‌شد حال آنکه صابرین یظنون انهم ملاقوا الله: بقره: قال الذين يظنون أنهم ملاقو الله كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن الله و الله مع الصابرين ﴿249﴾ جواب اجمالی: بله همه ی ظنون بد نیستند فقط بعضی از ظنون گناه اند (حجرات 12:إنّ بعض الظن إثم) بلکه ظن خیر هم داریم (نور آیه 12 و توبه 118 و حاقه 20) ادعای ما این بود: ظن چه ممدوح چه مذموم، لا یغنی من الحق! جواب تفصیلی: بقره: استعينوا بالصبر و الصلاة و إنها لكبيرة إلا على الخاشعين، الذين يظنون أنهم ملاقو ربهم و أنهم إليه راجعون ﴿46﴾ علامه طباطبایی: «این مورد اعتقاد به آخرت، موردی است که هرکس باید بدان یقین پیدا کند (بقره 4: و بالآخرة هم یوقنون). پس چرا در آیه مورد بحث مظنه و گمان به آن را کافی دانسته ؟ ... » سپس علامه به حیص و بیص افتاده که شاید این باشد شاید آن باشد ! ما عرض می کنیم خدای متعال ظن را به جای یقین کافی ندانسته : شاهد اول) بقره: و اتقوا الله و اعلموا أنكم ملاقوه و بشر المؤمنين ﴿223﴾ شاهد دوم) رعد: يدبر الأمر يفصل الآيات لعلكم بلقاء ربكم توقنون ﴿2﴾ پس صرف ظن به ملاقات حد أعلی نیست، خداوند یقین به ملاقات را توقع دارد. بلکه اصل لقاء الله در آیات قرآن برای همه انسان ها قطعی است: شاهد اول) انشقاق: يا أيها الإنسان إنك كادح إلى ربك كدحا فملاقيه ﴿6﴾ شاهد دوم) عنکبوت:من كان يرجو لقاء الله فإن أجل الله لآت و هو السميع العليم ﴿5﴾ علامه: هر کس امید دارد که به سوی او باز می گردد باید بداند که روز دیدار او خواهد رسید و در این جمله خدای تعالی مطلب را در نهایت درجه تاکید فرموده. ترجمه المیزان ج16 ص 150 و 151 شاهد سوم) انعام: يا معشر الجن و الإنس أ لم يأتكم رسل منكم يقصّون عليكم آياتي و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا شهدنا على أنفسنا و غرتهم الحياة الدنيا و شهدوا على أنفسهم أنهم كانوا كافرين﴿130﴾ به قرینه ی «آیات من» می فهمیم متکلم خداست و با کفار سخن می گوید که مگر شما را از روز ملاقات انذار نکردند؟ پس کفار هم با خداوند ملاقاتِ مستقیم و گفتگوی بلا واسطه خواهند داشت و البته این لقائی نیکو و حسن نیست بلکه سوء ملاقات است. ان قلت: فرض کنیم یقیناً همه با خداوند ملاقات خواهند کرد، بفرمائید اگر هیچ ظنی بی نیاز از حق نمی کند پس چرا خداوند در آیات 46 بقره یا 249 بقره به جای یقین از «یظنون» استفاده کرده است؟ قلت: در این آیات ظن به معنای یقین نیست (به خلاف آیت الله مکارم و علامه طباطبایی و تقریبا اکثر مفسرین ! 😅😓 حتی توحید صدوق ص267 😣 البته فضا در این روایت جدل با یک زندیق است) وگرنه خدای متعال خودش بلد بود به جای یظنون بگوید یوقنون! همانطور که در آیه 157 نساء و 28 نجم و 116 انعام و ... بین ظن و علم یا ظن و حق تقابل برقرار کرده است؛ بلکه یظنون به همان معنای گمان است. اما نکته ی اصلی در متعلق این ظن است ! مؤمنْ به اصل وقوع آخرت و ملاقات با پروردگار یقین دارد، آنچه بدان ظن دارد ملاقات سعادت آور با خداست! از کجا میگم؟ اینجا : شاهد اول) کهف : من كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه أحدا ﴿110﴾ هرکس امید به لقاء دارد اگر عمل طالح (بد) بیاورد خدا را ملاقات نخواهند کرد؟ خواهد کرد! پس معلوم می شود رجاء متعلق اش حسن ملاقات است و لقاء همراه رستگاری مد نظر است. شاهد دوم) تفسیر صافی ج4 ص 359: في تفسير الإمام عليه السلام عند قوله تعالى «يظنون أنهم ملاقوا ربهم» قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله لا يزال المؤمن خائفاً من سوء العاقبة و لا يتيقّن الوصول الى رضوان اللَّه حتّى يكون وقت نزع روحه‏ ... شاهد سوم) تفسیر البرهان ج4 ص 208 : إنما قال: يَظُنُّونَ، لأنهم لا يدرون بماذا يختم لهم، و العاقبة مستورة عنهم‏ شاهد چهارم) کافی ج2 ص 72باب حسن الظن بالله عز و جل‏ : صحیحه: قال رسول الله ص قال الله تبارك و تعالى لا يتكل العاملون على أعمالهم التي يعملونها لثوابي فإنهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم أعمارهم في عبادتي كانوا مقصرين غير بالغين في عبادتهم كنه عبادتي فيما يطلبون عندي من كرامتي و النعيم في جناتي و رفيع الدرجات العلى في جواري و لكن برحمتي فليثقوا و فضلي فليرجوا و إلى حسن الظن بي فليطمئنوا فإن رحمتي عند ذلك تدركهم ... نتیجه : مطلق ظن چه ظن خیر باشد چه سوء ظن باشد چه مطابق واقع باشد چه نباشد، هرگز جایگزین حق و علم نمی شود! کج راهه رفته اند آنهایی که نام «تعبد به ظنون» را «علم تعبدی» گذاشته اند زیرا همانطور که عرض شد طبق آیه 73 فرقان، التزام به ظنون، تعبدی کورکورانه است و هرگز به قداست علم و یقین نخواهد رسید.
امیر حسین ثابتی گفته : «‏اختلافات درباره عملکرد شورای نگهبان ناشی از دو دیدگاه است: دیدگاه اول با دفاع از عملکرد شورا معتقد است نتیجه انتخابات مهم تر از هر چیز دیگری است. دیدگاه دوم معتقد است جمهوریت نظام، مشارکت مردم و رشد ملت از نتیجه انتخابات هم مهم تر است. قویا معتقدم "نگاه دوم" به حقیقت نزدیکتر است.» قبلاً به طور مفصل درباره رأی اکثریت و جمهوریت نظام بحث کرده ام و در دولت حسن فریدون، 8 سال کشور به خاطر همین تفکرِ «مصلحت مشارکت مردم و رشد ملت مهم تر است» عقب افتاد! هم از نظر اقتصادی هم از نظر سطح دین داری عمومی، ضرر کردیم! امثال آقای ثابتی جواب بدهند: آیا 8 سال مماشات کافی نیست؟ باز هم باید شورای نگهبان بیاید و به امثال بنی صدر ها و حسن فریدون ها فرصت بدهد ؟! به خدا قسم جذب حداکثری هم حدی دارد ! بس است دیگر !! اگر قرار بود ملت رشد کند در این 8 سال نحس، تا الان رشیده شده بود !! قویاً معتقدم در شرایط فعلی، فرصت دادنِ دوباره به امثال حسن فریدون ها، غرب پرستان، منافقین، افساد طلب ها و ... به هر بهانه ای که باشد، خیانت است!
درست است نه . این عکس از آیت الله جوادی (مربوط به ۱۸فروردین۹۵ ) زیادی داره منتشر میشه که حضرت علی فرموده اند مردم ستون دین هستند. بالوجدان می بینیم که اکثریت مردم جهان ستون اسلام نیستند. خب راه حل چیست؟ مراجعه به توضیحات خود ایشان در ( ۱۹مهر۹۷ ) : حضرت فرمود «فَاعِلُ الْخَیرِ خَیرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْه»ما که نمی‌خواهیم بگوییم این آقا بالاتر از حقیقت نماز است، اینکه حقیقت نماز را نمی‌خواند! این نماز خودش را می‌خواند. این نماز او هر اندازه بیارزد این نمازگزار از او بهتر می‌ارزد، چون اثر اوست. فعل اوست، هر فاعلی از فعلش قوی‌تر و بالاتر است چراکه پیدایش این اثر از او مؤثر است. شرّ هم «بشرح ایضاً». فرمود مالک! با «إنّ» یعنی تاکید فرمود «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛ مردم عماد دین‌اند. مردم چون عمود دین را حفظ کردند خودشان عماد خیمه دین هستند. بنابراین اگر ملتی [به هر مقدار] عمود دین را حفظ کرد، [به همان اندازه] می‌شود عماد دین.
یعنی ، نه . صحبت های امروز آقا را بخوانید، بخش هایی اش را می خواهیم بررسی کنیم: 1) جمهوری اسلامی مهم ترین ابتکار امام است این همان مردم‌سالاری دینی است که زیر عنوان جمهوری اسلامی رسمیّت پیدا کرد ... کار بزرگ امام بزرگوار ما این بود که این فکر را، این نظریّه را -نظریّه‌ی جمهوری اسلامی را- خلق کرد. 2) یکی از گروه های مخالف حاکمیت مردم کسانی بودند که ... میگفتند آقا حاکمیّت دین به مردم ربطی ندارد، مردم چه‌کاره هستند، باید دین حکومت بکند، حاکمیّت بکند؛ اینها هم یک عدّه‌ای بودند که حالا نمونه‌های این را این اواخر به شکل افراطی‌اش در این حضرات داعش ملاحظه کردید که اینها به‌اصطلاح به خیال خودشان معتقد به حاکمیّت دین بودند، منتها مردم را هیچ‌کاره میدانستند. 3) مردم‌سالاری دینی، [یعنی حاکمیت مردم و حاکمیت دین] از متن اسلام برمی‌آید. حاکمیّت دین را قرآن به صورت روشن بیان کرده؛ واقعاً اگر کسی این را انکار کند، حاکی از این است که در قرآن تدبّر درست نکرده. 4) امّا مسئله‌ی جمهوریّت، مردم‌سالاری، و اعتبار رأی مردم؛ این هم مسئله‌ی خیلی مهمّی است. از دو منظر هم باید به این مسئله نگاه کرد: یک منظر، این منظرِ جنبه‌ی دینی قضیّه است، جنبه‌ی اعتقادی قضیّه است که مسئله‌ی مسئولیّت و حق است؛ یک منظر دیگر، منظر امکان عملیِ تحقّق حاکمیّت دین است، که بدون مردم امکان‌پذیر نیست. 5) آن بخش اوّل -که حضور مردم، یک حضور قطعی در باب حکومت اسلامی است- از مسئولیّت انسانها فهمیده میشود: کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِه ، مَن اَصبَحَ لا یَهتَمُّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم ، وَ لَکِن مِن واجِبِ حُقوقِ اللَهِ سُبحانَهُ‌ عَلَى عِبادِهِ النَّصیحَةُ بِمَبلَغِ جُهدِهِم وَ التَّعاوُنُ عَلَى اِقامَةِ الحَقِّ بَینَهُم‌ ، یعنی این مسئولیّت مردم است دیگر؛ مردم مسئولند، بایستی کمک کنند که در کشور، حکومت حق بر پا بشود. این «مسئولیّت» از یک سو، و از یک سو «حق»؛ [یعنی] حقّ تعیین سرنوشت [وجود دارد]. انسانها آزادند؛ لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ لَقَد خَلَقَکَ اللهُ حُرّا فرمایش امیرالمؤمنین است؛ تو برده و دنباله‌رو دیگران نباش، خدا تو را آزاد آفریده، خودت انتخاب کن، خودت تعیین کن سرنوشت خودت را؛ این جزو مسلّمات اسلام است. پس بنابراین مسئله‌ی حاکمیّت مردم و مردم‌سالاری، متّکی به این معارف دینی است. امیرالمؤمنین در همان خطبه‌ی صفّین میفرماید: لا تَکُفّوا عَن مَشوِرَةٍ بِحَقٍّ أو مَقالَةٍ بِعَدل. 6) منظر دوّم که منظر پشتیبانی و نیاز به پشتوانه‌ی مردمی است، این هم چیز واضحی است. حکومت، نه حالا حکومت دینی، [بلکه] حکومتهای دیگر هم اگر چنانچه بدون پشتوانه‌ی مردمی بشند، و مردم طرف‌دار اینها نباشند، مجبورند با شمشیر و شلّاق زندگی کنند؛ یعنی امکان ادامه‌ی حکومت نیست. 7) پس بنابراین مردم‌سالاری دینی که عنوان جمهوری اسلامی به خود گرفت و رسمیّت پیدا کرد و از سوی امام خمینی مطرح شد، این یک طرح ناب و خالص دینی است؛ یعنی هیچ تردیدی در این نباید داشت. اینکه حالا بعضی‌ها گفتند که امام انتخابات را، مردم‌سالاری را و امثال اینها را از غربی‌ها به ملاحظه و رودربایستی و مانند اینها گرفت، حرف بسیار بی‌مبنائی است. 8) امام [فرمود] جمهوری اسلامی. یعنی حاکمیّت اسلام و حاکمیّت مردم که اینها با همدیگر درهمند و با هم هیچ گونه منافاتی ندارند. حاکمیّت اسلام یعنی محتواها و ارزشها و جهت‌گیری‌ها را اسلام معیّن میکند، حاکمیّت مردم یعنی شکل اداره‌ی حکومت را مردم تشکیل میدهند.اگر چنانچه در [میان] مسئولین محترم کشور این موضوع جا بیفتد که هم مسائل اسلامی را در نظر داشته باشند یعنی آن حدود اسلامی را به طور کامل رعایت کنند -چه در مسائل داخلی، چه در مسائل خارجی، چه در مسائل اقتصادی، چه در مسائل فرهنگی و سیاسی و غیره- و حضور مردم را هم تأمین کنند یعنی ساز و کارهایی را به وجود بیاورند که اراده‌ی مردم، حضور مردم، خواست مردم بتواند دخالت داشته باشد، همه‌ی مشکلات کشور حل خواهد شد. خب در ادامه مطلب می خواهیم از باب «لا تَکُفّوا عَن مَشوِرَةٍ بِحَقٍّ» نکاتی را عرض کنیم:
ادامه مطلب قبل: 1) من تمام صحیفه نور را سرچ کردم ، "غوغا سالاری" پیدا شد، عبارت "زبان سالاری" پیدا شد ولی "مردم سالاری" در کلام امام نیست ! اگر پیدا کردید جلد و صفحه اش رو برای من بفرستید ! بنابراین، ما با جمهوری اسلامی موافقیم ولی این به همان معنای مردم سالاری دینی نیست! بلکه به معنای دین سالاری مردمی است یعنی دین باید با حضور مردم و مسئولیت مردم تحقق پیدا کند نه با سالار بودن مردم و حاکمیت مردم! 2) ما مخالف حاکمیت مردم هستیم ولی نه به این معنا که مردم هیچ کاره اند! بلکه مردم مسئول قیام به قسط اند مکلف اند اسلام را در روی زمین عملیاتی کنند، تکلیف آنهاست نه حق حکومت! اگر حق و استحقاق بود امتنانِ در آیه 5 قصص درست نبود. 3) جمهوری اسلامی و حکومت اسلام از متن اسلام در می آید ولی سالار بودن مردم از کدام آیه استنباط می گردد؟ 4) منظر دوم کاملا صحیح است قبلا هم عرض کردیم مشروعیت نظام به رأی اکثریت نیست فعلیت پیدا کردن و امکان عملی آن متوقف بر همکاری توده های مردم مسلمان است. اما منظر اول: 5) از «کلکم راع» یا «من الواجب النصیحة و التعاون» این بدست می آید که مردم مسئول اند حکومت حق بر پا شود یعنی مکلف اند محکوم به تکلیف اند نه حاکم ! از این سو که چیزی برای سالاریت مردم بدست نیامد. اما از سوی دوم، حق تعیین سرنوشت را قبلا هم عرض کردیم خصوصیتی تکوینی ( و حقیقی از سنخ هست ها و نیست ها ) است که همان اختیار انسان است؛ این هرگز حق تشریعی ( و اعتباری از سنخ باید ها و نباید ها ) برای حاکمیت کردن ایجاد نمی کند. در منابع اسلامی هم چنین چیزی ما ندیدیم! بله امام فرمودند در اعلامیه ی حقوق بشر هست: «هر ملتى حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خودش را. اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست. هر كسى، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكند، ديگران نبايد بكنند. اين ملت ما هم الآن همه ايستاده‏ اند و مى‏ خواهند سرنوشت خودشان را تعيين كنند.» صحیفه ج3 ص 503 همچنین استظهار شما از «لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ لَقَد خَلَقَکَ اللهُ حُرّا» چیست؟! سیاق کلام را در نامه 31 نهج البلاغه با ترجمه استاد انصاریان ببینیم: «در طريق به دست آوردن مال آرام باش، و در برنامه كسب و كار مدارا كن، چه بسا تلاشى كه موجب تلف شدن ثروت شود. معلومت باد كه هر كوشنده اى يابنده، و هر مدارا كننده اى محروم نيست. نفس خود را از هر پستى به گرامى داشتنش حفظ كن هر چند تو را به نعمت هاى فراوان رساند، زيرا در برابر مقدارى كه از كرامت نفس به خرج مى گذارى عوضى به دست نياورى، بنده ديگرى مباش كه خداوند آزادت قرار داده. چه خيرى است در خيرى كه جز با شرّ به دست نيايد، و در آسايشى كه جز با سختى حاصل نگردد» تمام این عبارات توضیحِ «خَفِّضْ فِي الطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ فِي الْمُكْتَسَبِ» است! چه ربطی به حق حاکمیت مردم بر مردم یا حجیت انتخابات دارد؟! ادامه دارد...