#تخصصی #العلة_معلولة_لمعلولها
جایگاه #مصلحت و #مصالح در تکوین و تشریع
اهمیت پذیرفتن #نفس_الامر_معنایی
نپذیرفتن #حسن_و_قبح_ذاتی ما را به کجا خواهد برد؟!
مطلب بسیار مفید، عمیق و طولانی است می خواستم PDF اش کنم دیدم تو ایتا پاک میشه مجبور شدم همه اش رو بیارم. تمام عبارات زیر تا آخر همه عین ترجمه تفسير الميزان ذیل آیه ی لا یُسئل عمّا یفعل و هم یسئلون ، ج14، ص: 382 به بعد است که با «شرح و نقد مزجی» حقیر تقدیم می شود:
آنچه از وجوه خير و مرجحاتى كه [مصالحی که] در يك عمل است همان ما را وادار به انجام آن عمل مىكند، پس در حقيقت آن وجوه سبب در فاعليت فاعل است، يعنى آن ما را فاعل مىكند، و اين وجوه همان است كه ما آن را غايت و غرض فاعل از فعل مىناميم، و ابحاث فلسفى به طور قطع ثابت كرده كه فعل به معناى اثرى كه از فاعل صادر مىشود، چه فعل ارادى باشد و چه غير ارادى ممكن نيست بدون غايت باشد.
و مصلحت هم عبارت از همين است كه فعلى از افعال طورى باشد كه انجام آن مشتمل بر خيريت بوده باشد، پس مصلحت كه عقلاى عالم يعنى اهل اجتماع انسانى آن را مصلحت مىنامند [یعنی علامه مصالح و مفاسد را اعتباری می داند نه واقعی زیرا علامه حُسن و قبح ذاتی اشیاء را قائل نیست و خواهیم دید که این مبنا علامه را به کجا خواهد برد!] همان باعث و محرك فاعل است در انجام يك فعل، و همان باعث مىشود كه فاعل فعل را متقن و بىعيب انجام دهد، در نتيجه همان باعث مىشود كه فاعل در فعلش حكيم باشد، چون اگر آن نبود فعل لغو و بىاثر مىشد.[ قبلا ج14 ص 379 علامه گفته بود «خداوند خبر داده است که هر چه می کند به خاطر مصلحت می کند چون حکیم است» بنابراین تالی فاسد این تعریف از مصلحت این است که خداوند برای حکیم بودنش تابع قضاوت اهل اجتماع انسانی خواهد شد! یعنی شما خداوند را در یک صفت حقیقی مثل حکمت، تابع حکم اعتباری عقلاء اجتماع کردید]
اين نيز روشن است كه مصلحت مذكور كه از وجوه فعل عايد مىشود قبل از وجود فعل وجودى ندارد، و با اين حال اگر باز مىگوييم مصلحت علت وجود فعل است، با اينكه علت بايد قبل از معلول موجود باشد، براى اين است [یعنی راه حل ما برای حل مشکل دور این است: ] كه مقصود ما از مصلحت، وجود ذهنى و علمى آن است نه وجود خارجى. [این جواب درستی است که متاسفانه در ادامه علامه به این راه حل پایبند نمی مانند]
به اين معنا كه وقتى مىخواهيم فعلى را انجام دهيم قبلا صورتى علمى و ذهنى از نظام حاكم در خارج، و قوانين كلى و جارى در آن نظام، و اصول منتظم و حاكمى كه حركات را به سوى غاياتش و افعال را به سوى اغراضش سوق مىدهد، گرفتهايم، و نيز از راه تجربه، روابطى ميان اشياى عالم به دست آوردهايم، و جاى هيچ ترديدى هم نيست كه اين نظام علمى تابع نظام خارجى و مترتب بر آن است.[احسنت! کاش علامه به لوازم این حرف ملتزم می ماند]
و چون چنين است هر فاعل صاحب اراده، همه سعيش اين است كه حركات مخصوص خود را كه ما نام آن را فعل مىگذاريم طورى انجام دهد كه با آن نظام علمى كه صورت علمىاش را در ذهن دارد وفق دهد، و مصالح و محاسنى را كه در آن صورت علمى در نظر گرفته به وسيله فعل خود تحقق دهد، و خلاصه اراده خود را بر آن اساس پايهگذارى كند، كه اگر توانست فعل را با آن مصالح وفق دهد، و آن را تحقق بخشد حكيم است، و مىگوييم عملى متقن انجام داده، و اگر خطا رفت، و به آن مصالح نرسيد، حال چه به خاطر قصور او باشد و يا تقصيرش، او را حكيم نمىخوانيم، بلكه لاغى و جاهل و امثال آن مىناميم.[این تعریف از حکمت را به خاطر داشته باشید بعدا اگر گفتیم علامه حکمت را از خداوند نفی کرده است منظور ما همین معنا از حکمت است]
پس معلوم شد كه حكمت وقتى صفت فاعل مىشود كه فعل او با نظام علمى او منطبق، و نظام علميش درست از نظام خارجى گرفته شده باشد و معناى مشتمل بودن فعل او بر مصلحت اين است كه فعلش با صورت علميهاى كه از خارج در ذهن رسم شده مطابق در آيد،[اینجا علامه از راه حل قبلی صرف نظر کرده و برای مشکل دور راه حل جدیدی مطرح می کنند: ] پس در حقيقت حكمت، صفت ذاتى خارج است [این تعریف دومی از حکمت شد که دیگر مقابل ندارد نمی توانید جاهل و لاغی را در برابر آن فرض کنید پس با تعریف قبلی علامه از حکمت سازگار نیست]، چيزى كه هست اگر فاعلى را حكيم، و فعلش را مطابق حكمت مىناميم، به خاطر اين است كه فعل او با وساطت علم با نظام خارج منطبق است، و همچنين اگر فعلى را مشتمل بر مصلحت مىناميم، باز به خاطر اين است كه مطابق صورت علمى، و صورت علمى مطابق با خارج است.[ اگر حکمت صفت ذاتی خارج باشد و این مطابقت و متقن و بی عیب بودن، حکمی اعتباری باشد که عقلاء اجتماع آن حکم را می کنند پس خداوند در افعال اش اعتباراً و مجازاً حکیم شمرده خواهد شد در حالی که عقل و نقل اجماع دارند که خداوند واقعا حکیم است. علامه که متوجه اشکال شده در پاراگراف بعد در صدد جبران بر می آید: ]
#عمومی
#رؤیت_هلال
#مصلحت اندیشی آیت الله علیدوست
این پست رو کامل ببینید:
https://eitaa.com/ijtihad/4932
خلاصه بیان ایشان: «سوگمندانه باید گفت: فرایند اجتهاد هر چه باشد بازتاب منفی اختلاف در عید فطر چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و از کنار آن به راحتی گذشت ... مصلحت عامه اتفاق همگان بر اعلام عید و عدم تشتت در این باره و جلوگیری از سوء استفادههایی که متأسفانه شاهد آن بودهایم مجوز بلکه ملزم این توافق و ارجاع است ... در واقع پیشنهاددهنده معتقد است توجه به عنصر مصلحت مورد نظر شارع و دفع مفسده میتواند آنچه را یک بنبست فقهی مینمایاند حل کند... مگر نه این است که بزرگان فقه- به حق- با اعلام روزهای عرفه، قربان و تشریق به اظهار نظر نمیپردازند و کار را به دیگران- که نظر آنها حجیت برای ایشان ندارد- واگذار میکنند؛ و اینکه بین این موارد تفاوت فارق گذاشته شود، به نظر قابل دفاع نیست؛ البته تصمیم نهایی در این باره با بزرگانی است که زعیم این امر هستند و هر آنچه تصمیم بگیرند باید به آن احترام گذاشت لکن زعامت این اعاظم نسبت به این امر مهم مانع بحث و گفتوگوی منضبط دیگران در این باره نیست.»
پس ما هم حق داریم سؤال بپرسیم: این چه مصلحتی است که فقط شما می فهمید؟! این «مصلحت عامه ی اتفاق همگان و عدم تشتت» منحصر به رؤیت هلال نیست !
ایشان گفته اند: «مگر نه این است که امروزه در جمهوری اسلامی ایران دادگاهها- به حق- براساس برخی انظار فقهی (فتوای معیار) به اصدار رأی میپردازند بدون اینکه درگیر نظر مرجع تقلید محکومله یا محکومعلیه باشند» ببخشید این - به حق - را از کجا آوردید؟! هنوز هم در دادگاه ها گاهی بر اساس بدعت های موسوی بجنوردی عمل می شود!
اصلا از کجا بدانیم لازمه حرف شما این نخواهد بود که غیر از ولی فقیه منتخب خبرگان، بقیه مراجع باید دفاترشون رو جمع کنند؟ نکند پیشنهاد شما فتوای معیار است؟
بنده با مقصدهای شریعت ایشان موافقم مشروط به این که مصلحت اندیشی ها سلیقه ای نشود و لوازم پیشنهاد ها دیده شود.