eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤 🏴 🏴 داستان این هفته: هواپیما✈️ چه‌کیفی دارد مسافرت با هواپیما، آن هم باخانواده.😍 این حرف خواهرم زینب در هواپیما✈️ بود. مادرم گفت: زینب جان دعا‌کن قسـمت همه علاقه مندان امام رضا علیه السـلام 💫بشودکه باصـحت وسلامتی و دلخوشی‌‌ به زیارت آن حضرت بروند.😇 امسال عیـد به پـدرم‌گفتم: من وخواهرم‌‌چون تصـمیم‌‌ گرفتیم براي‌‌ اینکه با هواپیما✈️ به مسافرت مشـهد برویم‌ هرچه پول عیدي💴 داریم‌ به شـما بدهیم، مادر هم قول همکاري‌ داده،شـما هم اگر شده وامی، نمیدانم‌‌ اضافه کاري وخلاصه به‌ شکلی که‌‌ شده زحمت بکشـید😉 الان داخل هواپیما هستیم ✈️به طرف مزارشـریف و مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام درحرکتیم😌 از پدرم پرسیدم: راستی بابا، برگشت هم با هواپیما هستیم.⁉️ بابا خنـده اي کرد وگفت: با این پول عیـدي💴 که شـما دادیـد، یکدفعه بگو، هواپیما را هم بخریم😄 نه پدرجان فقط رفت را با هواپیمـا میرویم و انشـاء االله بـا اتوبوس🚌 برمیگردیم و در مسـیر برگشت توقفی در قم خواهیم داشت و بـا زیـارت حضـرت معصومه علیها السـلام⭐️خواهر بزرگوار امام رضا علیه السـلام ، زیارت خودمان راصـفایی دیگر میدهیم و نماز باحالی را هم در مسجدمقدس جمکران🕌 به نیت ظهور امام زمان‌ علیه السلام🌤 خواهیم خواند، همان نمازي که اگر یادت باشد دوسال قبل که مدرسه تان🎒 به جمکران برده بود😊 به یادخاطرات اردوي جمکران دو سال قبل افتادم که چه حس وحال خوبی داشت.☺️ از پدرم پرسـیدم: پدرجان الان که حرف مسـجدجمکران و نماز امام زمان علیه السلام شد من هم میتوانم از یاران وسربازان امام زمان علیه السلام بشوم⁉️ پدرگفت: پسرم با این روحیه اي که من ازشماها سراغ دارم انشاء االله که از یاران امام زمان علیه السلام باشید که افتخار من و مامان باشید.😍 فقط توجه داشته باشیدفلز و موادي که در هواپیما✈️ استفاده میشود با فلز و مواديکه در ماشین🚘 استفاده میشود فرق میکند❗️ در هواپیما موادخیلی باید سـبک و داراي مقاومت زیاد باشدو علت آن هم این است که هواپیما اگر وسط آسـمان خراب شد دیگرکـاري نمیشـود کرد😟 برخلاف ماشـین کـه آنرا به کنـار میزننـد و درست میکننـد❗️ یـاران امـام زمـان علیه السـلام همانندفلزي هسـتندکه در هواپیما ✈️اسـتفاده میشود و باید مثل یاران امام حسـین علیه السـلام☀️ در روز عاشورا باشـند که با همه سختی ها و مشکلات از امام زمان شان دفاع کردندو او را تنها نگذاشتند.😇 درحـال گفت و گـو بـودیم که صـدایی توجه همه را به خودجلب کرد: مسـافران محـترم کمربنـدها را ببندیـد به فرودگـاه مشـهد نزدیک میشویم.😊 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ویژه 🥀 داستان: یاد کربلا اتاق‌ها و اطراف خانه🏠 را گشت، امّا از امام علیه السلام خبری نبود. از کارگری که داشت زیر شترها🐪 را تمیز می‌کرد، سراغ امام (علیه السّلام) را گرفت. کارگر گفت: «کمی به من کمک کرد، ولی مثل این که دلش گرفته بود😢 چون یک دفعه روی این سنگ نشست و توی فکر رفت. بعد هم با همان حال از خانه بیرون رفت😞 خدمتکار پیر 👴با خودش گفت: «آه ... باز هم به همان جا رفته؛ به همان جای خلوت و همیشگی. باید به دنبالش بروم. شاید گرسنه و تشنه باشد‼️ خدمتکار توی مشک کوچکی آب ریخت. چند دانه خرما و قرص نانی🥠 برداشت. همه را در بقچه‌‍ای پیچید و از خانه بیرون زد. آسمان صاف و آبی بود. یک دسته پرستو بال در بال 🐦هم چرخ می‌زدند😊 خدمتکار رفت و رفت تا به همان جا رسید، امام را دید که زیر سایه‌ی همان تپه‌ی بلند⛰ پیشانی‌اش را بر صخره‌ای گذاشته بود. کمی جلوتر رفت. صدای ناله‌اش را شنید😢 امام (علیه السّلام) سرش را بلند کرد و پس از لحظه‌ای دوباره پیشانی بر پیشانی صخره گذاشت. پیرمرد👴 کمی جلوتر رفت. امام (علیه السّلام) داشت ذکر می‌گفت و دعا می‌کرد: «لا اله الّا اللّه» ... بارها این ذکر را گفت و باز سرش را بلند کرد. برای همین بود که به او «سید الساجدین» می‌گفتند؛ یعنی سرور سجده کنندگان.😇 هزار بار ذکر گفتن آن هم در سجده کار هر کسی نبود❗️ خدمتکار 👴از بس ایستاد و به دعای امام (علیه السّلام) گوش داد، خسته شد. جلو رفت و دست بر شانه‌ی امام (علیه السّلام) گذاشت.😊 امام (علیه السّلام) پس از لحظه‌ای برگشت و به او نگاه کرد. از بس گریه کرده بود، ریش و پهنای صورتش خیس شده بود😭 -فدایتان شوم، آقا جان! چرا این‌قدر گریه می‌کنید❓بس نیست این همه گریه کردید؟ کمی هم مواظب سلامتی خودتان باشید❗️ امام سجّاد (علیه السّلام) سری تکان داد و گفت: «حضرت یعقوب علیه السّلام» دوازده فرزند داشت و خداوند یکی از آن‌ها را از او دور ساخت. با اینکه می‌دانست پسرش زنده است، ولی آن قدر گریه کرد😢 که موهای سرش سفید و چشم‌هایش نابینا شد! چگونه من گریه نکنم؟ در کربلا جلوی چشم‌هایم پدرم، عموهایم، برادرهایم، پسر عموهایم و دوستان و بستگانم را شهید کردند😭 - ای فرزند رسول خدا! می‌دانم. حال شما را خوب می‌فهمم. شما در کربلا شاهد همه چیز بودید و سختی‌های فراوان کشیدید😭 امّا من همیشه خدا را شکر می‌کنم که شما را برای ما شیعیان نگه داشت. اگر شما نبودید، ما هیچ پشت و پناهی نداشتیم😊 آن وقت بقچه‌ی نان و خرما🥠 را جلوی امام (علیه السّلام) باز کرد و مشک آب را به دستش داد. امام (علیه السّلام) کمی آب نوشید و مشتی آب بر صورتش زد.😊 خدمتکار پیر👴 به چهره‌ی زیبای امام (علیه السّلام) نگاه کرد و گفت: «امروز هوا خیلی خوب است.به آسمان نگاه کن! پرستوها🐦 دارند به خانه برمی‌گردند. دارند با خودشان شادی می‌آورند، مگر نه⁉️ امام (علیه السِلام) به آسمان نگاه کرد و لبخند زد.😊 منبع📚: مجله رشد نوشته محمود پور وهاب @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 🏴(ع) 🌷 ❤️ رو بفرستیم 🏴🕯 🏴 شهادت عزیز امام سجاد(ع) بر شما منتظر کوچولو های عزیزم تسلیت باد🌷🕊 @montazer_koocholo
man emam hosseiniam 11.mp3
4.72M
🏴 🥀 📀داستان صوتی: قسمت دهم: عمرو ابن حجاج به همراه چند نفر دیگر به مسجد 🕌قبیله بنی کلب میروند عبدالله هنوز در همراهی در قیام امام حسین علیه السلام تردید دارد🙄 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🥀 اشراف و بزرگان کوفه که بیشتر شان کسانی بودند که با نامه هایشان ✉️امام حسین علیه السلام💫 را به کوفه دعوت کردند❗️ و میان مردم رفتند و انها را از کمک به مسلم ابن عقیل منصرف کردند😏 انها به مردم را از حمله لشکر شام و قطع شدن بیت المال💰 ترساندند😒 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
☀️ امام رضا علیه السلام درباره 🌤 می فرماید : . (حضرت مهدی علیه السلام) مردی است که با این که نَسب او برای همه روشن است، مخفیانه بدنیا می آید😊 و با این که خصوصیات و ویژگی های ایشان گفته شده مردم در تولد ایشان دچار شک میشوند✨ منبع: بحار النوار @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 💢...اگر تو در اين مورد به کس دیگری اطلاع بدهي، وضع بهتر میشه❓ 🔹اگر کسی اذيت نشده‌ باشه و تو در مورد او بدگویی کرده باشی، چه اتفاقي رخ خواهد داد ❓ 🔸آيا ميتواني براي حل اين مشكل به راه ديگري به غير از بدگويي فكر كني❓ ✅با مطرح كردن اين سوالات، نه تنها خصيصه بدگويي را در او تضعيف مي كنيد، بلكه به كودك خود كمك خواهيد كرد تا درك كند چه زماني براي در ميان گذاشتن اطلاعات با بزرگترها مناسب است. اطلاع دادن به بزرگترها در مورد اينكه شخص ديگري در معرض يك خطرفوري و يا حقيقي قرار دارد، بدگويي نيست. بلکه مسئوليت پذيري را نشان مي دهد👌 💠تو دروغگويي🤭 ⚡️فرزند ده ساله شما در حالي كه گلدان مورد علاقه تان را مي شكند، اتاق نشيمن را ترك كرده و فرياد مي زند: تقصير من نبود❗️و برادرش را سرزنش مي كند😕 ✨فرزند هشت ساله شما با توپ شيشه پنجره را مي شكند و سپس مي گويد: اين كار من نبوده❗️ ✨كودك چهار ساله شما، آبميوه🥤را روي زمين مي ريزد و ادعا مي كند كه، خواهرش اين كار را كرده❗️ ✨به نظر ميرسد كودك تان اين جملات را با نهايت صداقت بيان مي كند، اما مي دانيد كه دروغ مي گويد🤭 سعي مي كنيد او را سرزنش كنيد: تو الان فرق بين بد و خوب را متوجه نمي شوي😡اما اين كار كمكي به بهتر كردن اوضاع نخواهد کرد‼️ @montazer_koocholo
🏴 🥀 این قسمت: ابوثمامه عمر و بن عبد الله معروف ابوثمامة صائدی بیعتش با امام حسین(ع) را نشکست و از کوفه خارج شده و به سپاه آن حضرت پیوست😊 روز عاشورا آتش جنگ شعله‏‌ور بود 🔥و از سپاه دشمن حتی اگر بیست نفر هم کشته می‌شدند، چون تعدادشان زیاد بود هیچ تاثیری نداشت🙁اما شهادت یکی دو نفر از یاران حسین(ع) در سپاه اندک ایشان کاملاً به چشم می‌آمد. 😢 در همین  گیر و دار بود که ابوثمامه خطاب به امام حسین(ع) گفت: فدایت شوم! دشمن به شما نزدیک شده و البته شما شهید نخواهید شد تا من قبل از شما کشته شوم! 😌 اما دوست دارم در حالى خدا را ملاقات نمایم که نماز ظهر را خوانده باشم. 😇 امام حسین(ع) سرش را رو به آسمان کرد و فرمود: نماز را به یاد آوردى، خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد. بله! اکنون اول وقت نماز است. ✨ سپس فرمود: از دشمن بخواهید که براى اقامه نماز فرصتى به ما بدهند، آنان ابتدا پذیرفتند و امام و یارانش مشغول بپا داشتن نماز شدند.😊 حصین بن نمیر جسارت کرده و گفت: نمازت پذیرفته نمی‌شود!... 😏 زیارت ناحیه این‌گونه بر این شهید درود فرستاده شده است: «اَلسَّلَامُ‏ عَلَى‏ أَبِی‏ ثُمَامَةَ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الصَّائِدِی‏».🤚 و در زیارتی دیگر می‌خوانیم: «السَّلَامُ‏ عَلَى‏ أَبِی‏ ثُمَامَةَ الصَّیدَاوِی الصائدی"🖐   @montazer_koocholo
man emam hosseiniam 12.mp3
3.86M
🏴 🥀 📀داستان صوتی: قسمت یازدهم: در خانه مختار، مسلم پاسخ نامه✉️ امام را برای کوفیان میخواند: اگر نظر خردمندان و بزرگان شما با شما یکسان باشد به زودی به سوی شما خواهم امد😔 مردم کوفه از شوق دیدار با امام گریه می کنند... @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر کوچولو های عزیزم و عزاداران امام حسین علیه السلام🖤 میخواهیم از الان تا پایان و هر روز به امام حسین عزیز و مهربون💚 سلام بدیم و بخوانیم از شما التماس دعا داریم🤲 🏴 ▪️ @montazer_koocholo
🏴 🥀 وقتی مسلم از مسجد 🕌 بیرون امد حتی یک نفر هم با او نمانده بود که راه را به او نشان دهد😔 مسلم کوفه را نمیشناخت در کوچه پس کوچه های شهر سرگردان شد😢 چون خسته و تشنه بود از پیرزنی به نام‌"طوعه" که در انتظار فرزندش بود جرعه ایی اب خواست طوعه مسلم را به خانه خود برد و پناه داد😊 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 قسمت پنجم کلاه آهنی‌اش را از سر برداشت و در حالی که با همان دست، پیشانی‌اش را با آستین پاک می‌کرد، باهام دست داد و گفت: «من هم عبدالرضا هستم، اما به‌ام می‌گویند عبدل.😊 نمی‌دانم چرا آن‌قدر آرام و غمگین صحبت می‌کرد. گفتم: «خوش آمدی به جبهه‌ی ما!😌 باور کردنی نبود ولی این بار لبخند زد. ـ کجا داری می‌روی؟ نگهبانی❓ قبل از این‌که جوابم را بدهد، صدایی از توی کانال آمد. تندی رفتم تا از سرِ پیچ، ببینم جناب آذرخش آمده یا نه. کسی نبود. لجم گرفته بود☹️ حسابی سرِ کار بودم انگار❗️ یکهو کف کانال، چشمم به پرنده‌ی سفید و گنده‌ای افتاد که خودش را رو زمین می‌کشید و پر از گِل بود: ـ ا، این‌جا را! دویدم طرف پرنده. یک مرغِ ماهیخوار بود. همان مرغی نبود که روی کارون پرواز می‌کرد⁉️ نمی‌دانستم. بدجوری ترسیده بود.😟 بال‌بال‌زنان چند قدم عقب عقب رفت. می‌خواست از دستم فرار کند . نتوانست. عبدل هم آمد کمک و دو تایی گرفتیمش. پرنده ‌ی بیچاره، بال بال می‌زد و جیغ می‌کشید. نمی‌گذاشت ببینیم چه‌اش شده. چاره‌ای نبود. من پرنده‌ی زخمی را محکم گرفتم و عبدل، خوب و با وسواس وارسی‌اش کرد: ـ تیر خورده انگار به بالش. زخمش چندان کاری نیست، فقط پوستش را برده. من توی کوله‌م وسایل زخم‌بندی دارم.😊 تو کانال راه افتادیم سمت یکی از سنگرهای اضطراری تا بنشینیم و زخمِ مرغِ ماهیخوار را ببندیم. مرغِ زخمی آن‌قدر وول خورده بود که تمام پیراهنم گِلی شده بود.😩 پناه بردیم به اولین سنگرِ اضطراریِ سرِ راه تا از باران🌧 در امان باشیم. تعجب کرده بودم که چه‌طور عبدل توی کوله‌پشتی‌اش🎒 وسایلِ زخم‌بندی دارد.‼️ اما چیزی نگفتم. مایع قرمزرنگ ضدعفونی کننده را مالید روی زخم؛ جایی که به اندازه‌ی یک بند انگشت، پوست آن رفته بود: ـ شانس آورده که گلوله فقط ساییده به بالش.🙂 بعد هم با باند جنگی ـ که فقط رنگ آن با باندهای معمولی فرق دارد ـ زخم را بست پرنده‌ی بیچاره دیگر وول نمی‌خورد. 😊آرام توی بغل من نشسته بود و زخم‌بندی عبدل را تماشا می‌کرد. عبدل بدون این‌که یک کلمه حرف بزند خونسرد و آرام، کارِ خودش را می‌کرد. 😌 فقط وقتی کارش تمام شد و داشت وسایل را توی کوله‌اش🎒 می‌چید، گفت: «یک هفته‌ای خوب می‌شود. توی این مدت، باید یک جا نگه‌اش داریم و به‌اش غذا و آب🥠 برسانیم.» مانده بودم حیوان را کجا ببریم. سنگر فرماندهی؟! فرمانده پوست کله‌ام را می‌کَند.‼️ عبدل هم که تازه آمده بود و احتمالاً جا و مکانی نداشت. 🙄یکهو فکری به خاطرم رسید: ـ می‌توانیم بگردیم، یک اتاق که خراب نشده باشد، پیدا کنیم. مرغِ ماهیخوار را می‌شود یک مدت آن‌جا نگه داشت.😊 @montazer_koocholo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🥀 این قسمت سرگذشت پس از شنیدن سخنان امام، نافع بن هلال از جمله کسانی بود که امام را خطاب قرار داد : ای امام ما را به هر جا که دوست دارید در مشرق یا مغرب عالم حرکت ده، از ملاقات پروردگارمان هیچ کراهتی نداریم.😊 هر که شما را دوست بدارد ما به او مهر می‌ورزیم و هر که با شما دشمنی کند، ما نیز دشمنش می‌داریم😌 روز عاشورا امام حسین (علیه‌السّلام) حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السّلام) را به حضور طلبید و به ایشان فرمودند که شبانه و به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار🐎 و بیست پیاده، به سوی فرات رفته آب به خیمه‌ها ⛺️برسانند. حضرت عباس (علیه‌السّلام) و یارانش در حالی به سوی شریعه فرات به راه افتادند. عمرو بن حجاج زبیدی، که مامور حراست از فرات بود، فریاد زد: «کیستی⁉️ نافع گفت: «از پسر عموهای تو؛ آمده‌ایم از این آب که ما را از آن منع کرده‌اید، بنوشیم» عمرو گفت: «گوارایت باد بنوش! ولی برای حسین (علیه‌السّلام) از این آب مبر‼️ _ نه به خدا سوگند، قطره‌ای از آن آب نمی‌نوشم، در حالی که حسین (علیه‌السّلام) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنه‌اند»😢 سرانجام انها به لطف الهی و ضمن کشته و زخمی کردن چندین تن از دشمنان، آب به خیمه‌های امام (علیه‌السّلام) می رسانند😊 لشکر دشمن نافع را محاصره کرده هدف تیرها🏹 و سنگ‌های خود قرار دادند تا این که بازوان او را شکسته و او را به اسارت گرفتند.😭 شمر و گروهی از یارانش، او را نزد عمر بن سعد آوردند. عمر بن سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟» نافع گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است.»😇 در حالی که خون بر محاسن نافع جاری بود😭 به او گفتند: «مگر نمی‌بینی که با خود چه کرده‌ای⁉️ نافع گفت: «دوازده نفر از شما را کشته‌ام و خودم را ملامت نمی‌کنم، اگر بازوان من سالم بود نمی‌توانستید مرا اسیر کنید.» پس شمر👹 او را شهید کرد😔 در زیارت ناحیه مقدسه نافع بن هلال از سوی امام معصومش چنین مورد خطاب قرار گرفته شده است: «السّلام علی نافع بن هلال البجلی المرادی🖖 @montazer_koocholo
man emam hosseiniam 13.mp3
4.28M
🏴 🥀 📀داستان صوتی: قسمت دوازدهم: ابوثمامه هم به جمع یاری کنندگان امام حسین علیه السلام می پیوندد 😊 او در راه خانه مختار، پیکی را می بیند که به سوی شام میرود تا یزید را از خبر های کوفه مطلع کند😒 @montazer_koocholo