eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ منتظر کوچولو های عزیزم امروز که روز میلاد ع هسته برای ما شیعیان روز خیلی قشنگیه 😍 اماده این با هم یکم از زندگی ایشون بدونیم: 🌼امام حسن عسکری امام شیعیان است 🌺او در سال ۲۳۲ هجری در بدنیا امد 🌻پدرش و مادرش است، بعضی ها هم او را میگویند 🌷به خاطر اینکه در در محله زندگی میکرد به معروف است. 🌱۲۲ ساله بود که پدرش به شهادت رسید، و او جانشین پدر شد و رهبری شیعیان را به عهده گرفت. 🌿با اینکه در شرایط بسیار بد و فشار حکومت عباسی قرار داشت، به وسیله نمایندگانی با شیعیان سرزمین های مختلف ارتباط داشت شاگردان زیادی هم تربیت کرد.👌 💐 پدر امام 🌟هستند.
زندگی داستان این هفته: خوبی های گل نسیم خنکی🌬 می وزید، درخت بزرگ🌳 حیاط پر از جیک جیک گنجشک ها🐦 بود. 🌟 و دوستش روی ایوان نشسته بودند، کتابی📕 جلوی باز بود از روی ان میخواند و از امام سوال میکرد. در همین موقع یکی از بچه های کوچک امام به ایوان امد، توی دستش یک شاخه گل سرخ🌹 بود، سلام کرد و گل را به امام داد. امام گل را گرفت و مهربانی دستی بر روی موهای فرزندش کشید. چند بار گل را بو کرد، بعد بوسید و روی چشمش گذاشت و فرستاد‌. ابوهاشم هم فرستاد با خودش گفت: مثل اینکه امام از گل🌹 خیلی خوشش می اید ای کاش برایش گل هدیه اورده بودم. امام علیه السلام گل را به طرف ابوهاشم گرفت، ابوهاشم گل را گرفت و بو کرد: سرورم! این گل🌹 چه بوی خوبی دارد، گل ارامش بخش روح و دل است با خود شادی می اورد. امام فرمود: 🌱ای ابوهاشم! هرکس شاخه گلی از ریحان را ببوید و روی چشمش بگذارد و بر محمد (ص)🌟و خاندانش بفرست، خداوند ثواب و پاداش زیادی به او می دهد و بدی ها را از دلش پاک میکند.🌻 ابوهاشم با تعجب گفت: چه حرف قشنگی! این را دیگر نمیدانستم ، انوقت گل🌹 را گرفت بوسید، برچشمش گذاشت و بعد فرستاد. 🍎🍃🍎🍃🍎 @montazer_koocholo
زندگی . داستان این هفته: دیگه تکرار نکن لباس تازه اش را پوشید، به خودش عطر زد بعد با خوشحالی به طرف خانه امام هادی علیه السلام حرکت کرد.😌 در هفته یکی، دوبار به جلسه درس میرفت. هنوز از خانه اش زیاد دور نشده بود که صدایی شنید:. اقا!..... اقا.....! به من کمک کنید! به طرف صدا برگشت دختر کوچولویی کنار جویی ایستاده بود، جلوتر رفت بر سر دختر کوچولو دست کشید و پرسید: چه شده؟ دختر گفت: اقا جوجه اردکم🐤 افتاده توی جو نمیتوانم ان را بردارم!😟 زانو خم کرد جوجه اردک را برداشت و به دخترک داد، دخترک خوشحال شد و تشکر کرد.☺️ باید زودتر به جلسه درس امام هادی علیه السلام میرسید.😊 کمی رفت باز صدایی شنید: سلام جوان،؟! کمکم میکنی! این کیسه های خرما را بار الاغ🐴 کنم توی کیسه ها خرمای خشک بود،همراه پیرمرد کیسه ها را بار الاغ کرد، بعد با او خداحافظی👋 کرد. تند تند راه رفت، انقدر عجله داشت که متوجه اطرافش نبود ، یکهو نزدیک دهانه بازار اسبی 🐴به او تنه زد،جلوی مغازه بر زمین افتاد، 🤭 اسب سوار فوری از اسب پایین امد، شاگردان مغازه دورش جمع شدند. دستش بد جوری سوز میکرد، 😣انگشتش هم زخمی شده بود و از ان خون می امد،دست بر شانه اش کشید ، شانه اش به سنگی خورده بود و درد میکرد فهمید پشت پیراهنش کمی زخمی شده، 😣 مغازه دار واسب سوار ها باهم او را از زمین بلند کردند، اسب سوار ار او عذرخواهی کرد.🙂 سرش گیج میرفت ، شاگرد مغازه یک چهارپایه اورد و جلوی مغازه گذاشت و گفت: اقا بفرمایید کمی استراحت کنید تا حالتان بهتر شود، الان برایتان اب می اورم. شاگرد مغازه کمی اب اورد، مشتی اب به سر و صورتش زد، جلوی پیراهنش هم گِلی شده بود ان را با دست پاک کرد.😊 تصمیم گرفت به خانه اش برگردد اما دلش نیامد ملاقات با امام را از دست بدهد. از مغازه دار و شاگردش تشکر کرد و به طرف خانه امام راه افتاد.😌 چند نفر از یاران و شاگردان امام در خانه امام بودند،همه به احترام او بلند شدند، انها از سر و وضع او تعجب کردند. یکی از شاگردان پرسید،،: چه شده چرا صورتت کبود شده است ⁉️ یکی دیگر گفت: برای دوستمان حسن بن مسعود چه اتفاقی افتاده است، مثل اینکه حالش خوب نیست حسن با ناراحتی گوشه ایی نشست، با نارحتی نگاهی به امام و یارانش کرد و گفت: لعنت به این روز، لعنت به این روز نحس! بدتر از امروز سراغ ندارم! 😒اسبی به من تنه زد و پیراهنم پاره شد و... امام علیه السلام به او نگاه کرد و گفت: ای حسن ابن مسعود! گناه روز ها چیست؟ تو با این که با ما رفت و امد میکنی این حرفها را میزنی و گناه و بی توجهی خود را بر گردن بی گناهی می اندازی!😒 حسن خجالت کشید و سرش را به زیر انداخت و فهمید اشتباه کرده: مولای من! حق با شماست! از خداوند میخواهم که مرا ببخشد،😇 امام ادامه داد: این دشنام ها و نفرین ها سودی برای تو ندارد، پس تکرار نکن و به روز ها بد نگو! حسن گفت؛ چشم اقا! این بزرگترین درسی است که از شما یاد گرفتم'😍 @montazer_koocholo
پیشوای دهم شیعیان حضرت امام هادی علیه السلام در سال 212 ه.ق در شهر صریا (نزدیک مدینه) به دنیا امد😊 پدر ایشان حضرت امام محمدتقی جوادالائمه علیه السلام و مادرشان بانویی پاکدامن به نام سمانه است. نام مبارک ایشان علی از القابشان نقی، هادی و نجیب است❤️ مدت امامت ایشان حدود 34 سال است امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سوم ماه رجب به وسيله زهر به شهادت رسيد .😭 در سامرا در خانه ای  که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری در کنار او بود.😢.. معتمد عباسی آن حضرت را مسموم کرد .😭 پس از شهادت، امام حسن عسکری علیه السلام بر پیکر مطهر پدر خویش نماز گزارد و پس از تشییع جنازه، ایشان را در منزل خویش به خاک سپردند😔 زیارت «جامعه کبیره» از یادگارهایی است که امام هادی علیه السلام برای ما به جا گذاشته است. شهادت را به شما منتظر کوچولو های عزیز و امام زمان (عج) تسلیت میگوییم🏴🏴 @montazer_koocholo