Audio_760975.mp3
4.62M
#قصه های خاله نبات
📚عنوان: پرده و دستبند
🎤گوینده: خانم ملیحه نظری
🍄🍃🍄🍃🍄🍃
فرشته های نازنین خدا رو شکر که خاله نبات با قصه های شیرین شون اومدن پیشمون 💫🌸
🌟🌺 پس همراه خاله نبات باشید تا یک داستان جذاب و شنیدنی💕💛 که از📚کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب💫💖 هست رو با هم بشنویم😉😊
فرشته جونا ما رو دنبال کنید🌺🌟
📚ما را به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید
@montazer_koocholo
#داستان
امام #حسن_عسکری_ع
#روز_زیارتی
از امام #حسن_عسکری_ع پرسید:" جانشین شما کیست؟"🤔
✨امام داخل اتاقی رفت. وقتی برگشت پسر بچهای روی شانهاش بود❤️. موهای سیاه و پیچیده.🌷 لبهای غنچهای قرمز🌹، ابروهای کشیده، 🌸شبیه خودش، از او زیباتر ندیده بود.😍
از امام پرسید " اسمش چیست🤔
🍁گفت:" هم اسم جدم رسولالله! 🌟ولی او غایب میشود، نمیبینندش.🌥 مثل خضر و ذوالقرنین،
مدت زمان زیادی طول میکشد. 😔
وقتی بیاید آرامش با خودش میآورد. 👌زمین را پر از عدل میکند، بعد از آن که ظلم همهجا را گرفته باشد."❤️
📚 کتاب: افتاب نیمه شب
47.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون #حنا_دختری_در_مزرعه
قسمت ۷
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
داستان #تولد_تا_امامت_امام_زمان_عج
🌿قاصدک 🌛ماه شب دوازدهم به بعد را خیلی دوست داشت. 😍چون هر شب، روشن و روشنتر میشد و قاصدک تا مدتهای طولانی به ماه نگاه میکرد و با او حرف میزد.😌
☘قاصدک بعدازظهر روز #چهاردهم در خانه نشسته بود و منتظر بود تا 🌛ماه به آسمان بیاید و او دوباره به ماه نگاه کند و حرفهایی که دیشب ناتمام مانده بود را ادامه دهد.☺️
🍃همین فکرها بود که درِ خانه به صدا درآمد. بعد از لحظاتی قاصدک بسیار خوشحال شد، چون دید عمه خانم به خانه میآید.😃
🌚آن شب وقتی ماه 🌛به آسمان آمد، قاصدک دوست نداشت با ماه صحبت کند و دلش هوای عمه خانم را کرده بود.😉
🍀قاصدک وقتی خود را به پنجره اتاق رساند، شنید که عمه خانم برای رفتن خداحافظی👋 میکند که ناگهان صدایی آمد: عمه جان! امشب اینجا بمان!😇
قاصدک تعجب کرد، مگر امشب چه خبر است🤔
اینکه ماه🌛 در آسمان بالاآمده و کاملاً بزرگ و نورانی بود، اما قاصدک توجهی به آن نداشت، فقط با خودش میگفت: چرا عمه خانم باید امشب که شب نیمه ماه است، اینجا بماند؟🤔
🌾قاصدک در همین فکرها بود که ناگهان شنید قرار است امشب در این خانه، نوزادی 👶به دنیا بیاید. بسیار تعجب کرد. کسی به دنیا بیاید که آخرین امام روی زمین است.❤️
✨عمه خانم پرسید: از چه خانم خوشبختی قرار است این نوزاد👶 به دنیا بیاید، من کسی را که نشانه بچهدار شدن را داشته باشد اینجا نمیبینم؟
پدر نورانی، عروس خانم را به عمه خانم نشان داد.☺️
#ادامه_دارد...
#دانستنی_های_قرآنی
#آیات_مهدوی
✨دانستنی های مهدوی مناسب کودکان و نوجوانان_۲۸
سلام منتظر کوچولو هاب عزیز
آیه ی مهدوی پایین رو با دقت بخونید 😘👇
✨امروز سوره مبارکه ق آیه ۴۱و۴۲
📖وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ
{و گوش فرا ده و منتظر باش که منادی از مکانی نزدیک ندا می دهد، روزی که همگان صیحه رستاخیز را به حق می شنوند، آن روز، روز خروج (از قبرها)است}
🌱امام صادق(علیه السلام)در مورد این آیه فرمودند: صیحه به نام امام زمان و *یوم الخروج* به رجعت تفسیر شدهاست.
👈حالا یعنی چی؟🤔 یعنی اینکه روزِ ظهور یه فرشته ای ندا میده که امام زمان مون ظهور کردن و همه ی مردم جهان اون صدا رو میشنون🤗😃و همزمان هم بعضی از آدم های خیلی خوب مثل شهدا، صالحین و مومنین هم که از دنیا رفته بودن دوباره به دنیا بر میگردن تا امام زمان رو یاری کنن که ما میگیم (رجعت) میکنن👌 بچه ها تعجب نکنید تو آیه ی قرآن داریم که اگر خدا بخواد میتونه مردگان و زنده کنه و به دنیا برگردونه🦋
ان شاءالله همگی ما، جزء یاری کنندگان امام زمانمون باشیم🤗🤲
@montazer_koocholo
#والدین_بخوانند
خانه تان طوری باشد که محیطی دوستانه و امن برای اکتشاف بچه ها باشد. شنیدن همیشگی اصطلاحاتی مثل ” بهش دست نزن” و ” ازش دور شو” می تواند باعث از بین رفتن استقلال شود.
هر چه قدر خانه ی شما برای بازی و اکتشاف بچه ها امن تر باشد کمتر نه می گویید. و هر چه قدر کمتر به او نه بگویید به طور چشمگیری کشمکش های بین شما و او کاهش می یابد.
کودکی که در خانه آزاد است کمتر لجبازی میکند و همکاری بهتری با والدینش خواهد داشت!
مردم آزاری!.mp3
21.42M
#یا_رسول_الله
#هفته_وحدت
#مهربانی
🌹#مردم_آزاری🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🗣قرائت : #سوره_نبا آیات ۱ الی ۱۷
🎶تدوین : ____
📚منبع : پیامبر و قصه هایش
🔰کپی آزاد با یک صلوات 🔰
@montazer_koocholo
#داستان_های_شگفت_انگیز_از_کودکی_امام_زمان
🍁قاصدک دید که عمه خانم بهطرف عروس خانم که حالا مادر نوزاد نورانی❤️ بود، رفت و بر او سلام کرد و کنارش نشست و گفت: تو بانوی من و بانوی همه ما هستی!😍
قاصدک بسیار خوشحال شد، چون اولین قاصدکی بود که این خبر را شنید و در دنیای قاصدکها، کسی که اولین خبر را داشته باشد، خیلی مهم است.
البته خیلیها از قبل شنیده بودند که قرار است در این خانه بچهای به دنیا بیاید که همه چشمها منتظر او هستند و حتی این خبر به گوش آدمهای بدجنس هم رسیده بود. به همین خاطر به آن خانه سر میزدند که اگر خانمی نشانه بچهدار شدن را دارد، او را از بین ببرند؛ اما خداوند کاری کرد که معلوم نباشد که مادر
نوزاد نورانی چه کسی است.
قاصدکها هم شبها میخوابند، اما آن شب، قاصدک تا به صبح نخوابید، از بس خبری که شنیده بود مهم بود، آن خبر این بود که امشب در این خانه، آخرین نوزاد نورانی به دنیا میآید.
قاصدک کنار عمه خانم بود، او را دید که نماز📿 خواند و افطار🥛 کرد و بعد آرام در بستر خود خوابید.
نیمههای شب، عمه خانم از خواب بلند شد و نماز خواند، اما خیلی نگران بود، چون مادر نوزاد در خواب بود، اما بعد از لحظاتی مادر نورانی بلند شد و نماز خواند و دوباره خوابید.😇
قاصدک به آسمان نگاه کرد، نزدیکیهای صبح بود که پدر صدا زد «عمه جان تولد نزدیک است!»😍 عمه خانم، مادر نورانی را در آغوش گرفت و او را دلداری داد.
قاصدک از اینکه اولین قاصدکی بود که صدای آن نوزاد نورانی را میشنید، بسیار خوشحال بود، نوزادی که در سجده بود.😘
عمه خانم نوزاد را در اغوش کشید ، چ نوزاد تمیز و زیبایی❣❣