•~• #خادمانه •~•
•• گلچـین تصـاویر شـب اول
•• مراسـمعـزادارے ایـام فـاطمیـه
•• شهادت حضـرت زهـرا [س]
•• ۱۴۴۲هـقـ
[📸 نـه فـایل تصویرے]
•| #هیئتمجازےمنـتظرانظهـور👇
@Montazerzohor313313 •|🏴|•
'💛🍃'
•~• #پابوس •~•
تُـو زَبٰــان تُـرکـے
یـه قُربـون صَـدقهِ دٰاریـم کـهِ :
"گوزلرینگیلهسینقاداسینآلیم"
•• کـهِ یَعنے دَرد وبَلـاےِ
مَـردُمَکِ چِـشٰاتْ بهِ جونَـم ••
•[دلتـنـ 😔 ـ ✋🏻ـگتـم]•
ـ| #بهوقـــتسلـطان
ـ| #20_20
ـ| #السلامعلیـڪیـاعلےابنموسےالرضا
« @MONTAZERZOHOR313313 »
'💛🍃'
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتچهاردهم •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_گل_یاس _همیشہ ترس از
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتپانزدهم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_گل_یاس
_۵دیقہ بعد رامی رسید...
سوار ماشیـݧ شدم بدوݧ اینکہ حرفے بزنہ حرکت کرد.
_نگاهش نمیکردم
ب صندلے تکیہ داده بودم بیرونو نگاه میکردم
همش صداے سیلے و حرفاے ماماݧ تو گوشم میپیچید☹️
باورم نمیشد.
اوݧ مـݧ بودم کہ با ماماݧ اونطورے حرف زدم❓❓❓
واے کہ چقدر بد شده بودم😔
_باصداے بوق ماشیـݧ بہ خودم اومدم
رامیـݧ و نگاه کردم چهرش خیلے آشفتہ بود
خستگے رو تو صورتش میدیدم
چشماش قرمز بود مث ایـݧ کہ دیشب نخوابیده بود
دستے بہ موهاش کشید وآهی ازتہ دل
دلم آتیش گرفت آشوب بودم
طاقت دیدݧ رامیـݧ و تو اوݧ وضعیت نداشتم
_ناخودآگاه قطره اشکی از چشمام سرازیر شد😢
رامیـݧ نگام کرد چشماش پراز اشک بود ولے با جدیت گفت:
-اسماء نبینم دیگہ اشک و تو چشمات
اشکمو پاک کردم
و گفتم:
-پس چرا خودت....
حرفمو قطع کرد
و گفت:
- بخاطر بیخوابے دیشبہ
-بیخوابے❓چرا❓
_آره نگرانت بودم خوابم نبرد
جلوے یہ کافے شاپ نگہ داشت
رفتیم داخل و نشستیم
سرشو گذاشت رو میز
و هیچے نگفت
چند دیقہ گذشت سرشو آورد بالا نگاه کرد تو چشام
و گفت:
_اسماء نمیخواے حرف بزنے
-چرا میخوام
-خوب منتظرم
-رامیـݧ ماماݧ مخالفت کرد
دیشب باهم بحثموݧ شد خیلے باهاش بد حرف زدم اونقدرے ک...
-اونقدرے ک چی اسماء❓
-اونقدرے ک فقط با سیلے ساکتم کرد😔 دیشب انقدر گریہ کردم😭
ک خوابم برد😴
و نفهمیدم زنگ زدے
_پوفے کرد
و گفت:
-مردم از نگرانے
اما حال خرابش بخاطر چیز دیگہ بود
ترجیح دادم چیزے نگم و ازش نپرسم
اون روز تا قبل از تاریکے هوا باهم بودیم همش بهم میگفت
ک همه چے درست میشہ و غصہ نخورم
چند بار دیگہ هم با ماماݧ حرف زدم
اما هر بار بدتر از دفہ ے قبل بحثموݧ میشد
و ماماݧ با قاطعیت مخالفت میکرد
_اوݧ روز ها حالم بد بود
دائم یا خواب بودم یا بیروݧ
حال حوصلہ ے درس و مدرسہ هم نداشتم
میل بہ غذا هم نداشتم خیلے ضعیف و لاغر شده بودم
_روزهایے ک میگذشت تکرارے بود
در حدے ک میشد پیش بینیش کرد
رامیـݧ هم دست کمے از مـݧ نداشت
ولے همچناݧ بر تصمیمش اصرار میکرد
و حتے تو شرایطے ک داشتم باز ازم میخواست با خانوادم حرف بزنم
اوایل دے بود امتحانات ترمم شروع شده بود
یہ روز رامیـݧ بهم زنگ زد
و گفت :
باید همو ببینیم
ولے نیومد دنبالم
بهم گفت:
بیا هموݧ پارکے ک همیشہ میریم
_تعجب کردم اولیـݧ دفہ بود
کہ نیومد دنبالم
لحنش هم خیلے جدے بود
نگراݧ شدم
سریع آماده شدم و رفتم
رو نمیکت نشستہ بود خیلے داغوݧ بود...
#ادامه_دارد
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
صحنہ اے رو ک میدیدم باورم نمیشد
رامیـݧ با یکے از دوستام ........
•[
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتپانزدهم •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_گل_یاس _۵دیقہ بعد را
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتشانزدهم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_گل_یاس
_رفتم کنارش نشستم.
سرشو به دستش تکیہ داده بود
سلام کردم
بدوݧ ایـݧ کہ سرشو برگردونہ
یا حتے نگام کنہ
خیلے سردو خشک جوابمو داد
حرف نمیزد😐
_نمیفهمیدم دلیل رفتاراشو کلافہ شده بودم
بلند شدم ک برم کیفمو گرفت
و گفت:
- بشیـݧ باید حرف بزنیم
_با عصبانیت نشستم😠
و گفتم:
-جدے❓❓
خوب حرف بزݧ ایـݧ رفتارا یعنے چے اصلا معلومہ چتہ❓❓
قبلنا غیرتت اجازه نمیداد تنها بیام بیروݧ چیشده ک الاݧ..
_حرفمو قطع کرد
و گفت :
-اسماء بفهم دارے چے میگے
وقتے از چیزے خبر ندارے حرف نزݧ
اولیـݧ بار بود ک اینطورے باهام حرف میزد☹️
مـݧ ک چیز بدے نگفتہ بودم.😢
ادامہ داد
-ببیـݧ اسماء ۱سال باهمیم
چند ماه بعد از دوستیموݧ
بحث ازدواجو پیش کشیدم
و با دلیل و منطق دلیلشو بهت گفتم شرایطمم همینطور
همـوݧ روز هم بہ خانوادم گفتم جریان
و اما بہ تو چیزے نگفتم.
از همـوݧ موقع خانوادم منتظر بودݧ ک مـݧ بهشوݧ خبر بدم
کے بریم براے خواستگارے
اما مـݧ هر دفعہ یہ بهونہ جور میکردم 🙁
چند وقت پیش همون موقع اے ک تو با مامانت حرف زدے
خانوادم منو صدا کردݧ
و گفتـݧ ایـݧ دختر بہ درد تو نمیخوره وقتے خوانوادش اجازه نمیدݧ برے خواستگارے پس برات ارزش قائل نیستـݧ چقد میخواے صبر کنے....
ولے مـݧ باهاشوݧ دعوام شد
حال ایـݧ روزام بخاطر بحث هرشبم با خوانوادمہ
دیشب باز بحثموݧ شد.
_بابام باهام اتمام حجت کرد
و گفت:
- حتے اگہ خوانواده ے تو هم راضے بشـݧ اوݧ دیگہ راضے نیست☹️
-ببین اسماء گفتـݧ ایـݧ حرفها برام ـسختہ
اما باید بگ.
دیشب تا صب فکر کردم 🤔
حق با خوانوادمہ
خوانواده ے تو منو نمیخواݧ
منم دیگہ کارے ازم بر نمیاد
مخصوصا حالا کہ...
گوشیش زنگ خورد هل شد و سریع قطعش کرد
نزاشتم ادامہ بده
از جام بلند شدم شروع کردم بہ خندیدݧ و دست هامو بہ هم میزدم👏👏👏
-آفریـݧ رامیـݧ نمایش جالبے بود
با عصبانیت بلند شد😠
و روبروم ایستاد
-اسماء نمایش چیہ
جدے میگم باید همو فراموش کنیم
اصن ما بہ درد هم نمیخوریم
از اولم...
-از اولم چے رامیـݧ اشتباه کردیم❓یادمہ میگفتے
درست تریـݧ تصمیم زندگیتم،
بدوݧ مـݧ نمیتونے زندگے کنے چیشده حالا❓❓
-اسماء جاݧ تو لیاقتت بیشتر از اینهاس
-اره معلومہ ک بیشتر
تو لیاقت منو
عشق پاکے بهت دارم و ندارے
فقط چطورے میخواے روزهایے ک باتو تباه کردم و بهم برگردونے❓
سکوت کرد.😐
دوباره گوشیش زنگ خورد و قطع کرد
_پوز خندے بهش زدم
و گفتم:
هہ جواب بده تصمیم جدید زندگیت از دستت ناراحت میشہ
ازجاش بلند شد
اومد چیزے بگہ کہ اجازه ندادم حرف بزنہ
بهش،گفتم برو دیگہ نمیخوام چیزے بشنوم
سرشو انداخت پاییـݧ
و گفت :
-ایشالا خوشبخت بشي و رفت براے همیشہ
واقا رفت باورم نمیشد
پاهام شل شد
وافتادم زمیـݧ بہ یہ گوشہ خیره شده بودم☹️
اما اشک نمیریختم آرزوهام و تصوراتم از آینده رو سرم خراب شد😔
_از جام بلند شدم چشمام سیاهے میرفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم
یہ ساعتے بود رامیـݧ رفتہ بود خودمو ب جلوے در پارک رسوندم
صحنہ اے رو ک میدیدم باورم نمیشد
رامیـݧ با یکے از دوستام دست در دست و باخنده میومدݧ داخل پارک
احساس کردم کل دنیا داره دور سرم میچرخہ 😇
قلبم ب تپش افتاده بود
و یہ صدایے تو گوشم میپیچید
دیگہ چیزے نفهمیدم
از حال رفتم ...
#ادامه_دارد
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
دکتر گفت باید کمکش کنید گریہ کنہ اگر همینطورے پیش بره دچار بیمارے قلبے میشہ
•[
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
~☀️🍃~
~{ #صبحونه }~
:) صبـح
در ڪــوچهے ما
منتظر خنـدہے توســتـ
وقــت آن اسـت
ڪه خورشـید
مجــدد باشـے (:
•| #ســلام
•| #صبحتونزیـبا
•| #عکسازدرودلرستان
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
~☀️🍃~
•• #ویتامینه🍹 ••
جابر از امام باقر (ع) نقل مےکند:
عدّه اے بر امام حسین(ع) وارد شدند
ناگاه فرش هاےگران قیـمت و پشتےهاے
فاخـر و زیبا را در منـزل آن حضرت مشاهده
نمودند
عرض کردند:
اے فرزند رسول خدا!
ما در منزل شما وسایل و چیزهایی
مشاهده مےکنیم که ناخوشایند ماست
"وجود این وسایل در منزل شما را
مناسب نمےدانیم!"
حضرت فرمود:
از ازدواج، مهـریه زنان را پرداخت مےکنیم
و آنها هر چه دوست داشتند
براے خود خریدارے مےکنند.
هیچ یک از وسایلے که مشاهده نمودید،
از آنِ ما نیست
📚کافی، ج 6، ص 475، ح1
•| #بهخواستههاےهمسرتوجهکنید
•| #زندگےاسلامے
••🍊•• @Montazerzohor313313
•[•💫•]•
•~ #سکینه ~•
پـروردگـارا
قلـبهایمـانرا
بعـدازاینکـه
هدایتـمانکـردے
(ازراهِحـق)منحـرفمکن...
[...رَبَّنـٰا
لـاتُزِغْ قُلوبَنـا
بَعدَ اِذْ هَدَیْتَنــا...]
•| #سورهآلعمرانآیه8
•| #هدایتمـونکن
@Montazerzohor313313 ••✨••
•[•💫•]•
#گوش_داده_شود
🎧 #هفت_بخش_صوتی
📸 #ده_فایل_تصویری
👇👇👇
▪️بخش اول: واحـد [دیدم مریض خونم...]
▪️بخش دوم: واحد شلاقی [صلاللهعلیک...]
▪️بخش سوم: زمینه (دیشب تا صبح...)
▪️بخش چهارم: شور (دل به تو بستم...)
▪️بخش پنجم: شور (مادر دنیایی...)
▪️بخش ششم: شورلطمه(مادرم نیس...)
▪️بخش هفتم: روضه (جـواد ذوالفقـاری...)
مراســـم عـزادارى ایـام فـاطمیـه
شهادت حضـرت زهـرا [س] ۱۴۴۲
#هیئت_منتظران_ظهور
#شب_دوم
🎤با مداحى
#کربلایی_امیرحسین_رجبشاهی
#کربلایی_جواد_ذوالفقاری
#کربلایی_جواد_لارویی
🔻فایل های صوتی زیر طبق شماره بندی بالا قرار گرفته است
#پیشنهاد_دانلود👌
🔈 @Montazerzohor313313