مرز و بوم
✅ دختری که زنده از سردخانه بیرون آمد
🔴 برشی از کتاب «محصلان مدرسهٔ عشق» درباره دختران جانباز دفاع مقدس
◀️ فرشته چترعنبری یکی از دختران دانشآموزی است که در سال اول جنگ تحمیلی ابتدا در ۱۲ سالگی به همراه خواهرش در حال بازگشت از مدرسه به خانه بود که بر اثر انفجار بمب از ناحیه دست راست مجروح و بعد از انتقال به بیمارستان شهدای عشایر به علت کمبود امکانات دچار پارگی شریانهای دست و خونریزی شدید شد و به حالت اغما رفت و به سردخانه منتقل گردید اما درنهایت زنده از آنجا بیرون آمد. در مرحله دوم هم در عملیات مرصاد در اسلامآباد مجروح شد و با بمباران پست امدادی از ناحیه شنوایی و ریه دچار آسیب شد و باز به کما رفت و جریان یافتن خون او را به اتاق جراحی برده و بعد از ۲۲ عمل جراحی زنده مانده اما دست راستش را قطع کردند. خانم چترعنبری که برادرش احمد هم در سال ۱۳۶۳ در جبهه شهید شده است، اکنون جانباز ۵۵ درصد است و با داشتن دکترای علوم سیاسی در حوزه دفاع مقدس ۳۰ کتاب تألیف کرده است.
◀️ یکی دیگر از دختران این سرزمین که به سبب قساوت مزدوران بعث عراق در ۷ سالگی جانباز ۷۰ درصد شد. خانم حبیبه کارزار است که بر اثر بمباران تبریز در ۲۹ دی ۱۳۶۵ توسط هواپیماهای عراقی بهشدت مجروح و بخشی از اعضا و جوارح خود را از دست داد. او که برای نجات دخترعموی چند ماههاش به درون خانه رفته بود، بر اثر اصابت بمب به خانه عمویش پای چپ خود را از دست داد و اعصاب دست چپ وی نیز از بین رفت و اکنون نیز چندین ترکش در سر دارد. البته آن کودک به خاطر فداکاری خانم کارزار نجات یافته و اکنون مادر دو فرزند است.
🔗 لینک فروش کتاب:
http://shop.hdrdc.ir/
#معرفی_کتاب
#محصلان_مدرسه_عشق
#نشر_مرز_و_بوم
#دکتر_حسین_احمدی
#فرشته_چتر_عنبری
#معصومه_کارزار
#دانش_آموز
#شجاعت
#فداکاری
https://www.instagram.com/p/Clbd_gvu27w/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
مرز و بوم
✅ «دیدبان تاریخ» صرفا بازگویی خاطرات نیست!
🔴 برشی از یادداشت خانم لادن عظیمی بر کتاب «دیدبان تاریخ»
◀️ کتاب «دیدبان تاریخ» یکی از آثاری است که با تکیه بر خاطرات سالهای انقلاب و جنگ گردآوری شده است. دیدبان تاریخ در واقع مستندی روایی از زندگی شهید اسحاقی است که از زبان سوم شخص و زاویه دید سوم شخص ناظر برای مخاطب روایتگری میکند. انتخاب این زاویه دید با توجه به سوژگی شهید اسحاقی و بهره گرفتن از خاطرات راویان متعدد مناسبترین شیوه روایت برای این اثر است. اما آنچه کتاب را از اهمیت برخوردار و جامه تاریخ شفاهی و مستند روایی را بر تن آن برازنده میکند؛ نه شیوه روایت که اطلاعاتی است که کتاب در اختیار مخاطب قرار میدهد. در حقیقت کتاب علاوه بر اینکه روایتی از زندگی شهید اسحاقی است؛ شرح حالی از زمانه زیست او نیز محسوب میشود. در واقع آنچه با خوانش خاطرات محمد اسحاقی عاید مخاطب میشود؛ فراتر از خاطرات صرف یک رزمنده است.
◀️ نویسنده با ارائه شرح و توصیفات نسبتاً مبسوط از برهه تاریخی که خاطرات در آن رقم میخورند چهرهای از ایران دهه پنجاه و بیش از آن ایران دهه شصت به مخاطب عرضه میکند. این امر تنها محدود به «زمان» وقوع حوادث نمیشود بلکه از حیث جغرافیا و «مکان» وقوع رخدادها نیز میتواند اطلاعات جالب توجهی را با مخاطب به اشتراک بگذارد. به طور مثال در بادی امر که بخش زیادی از خاطرات در رشت رقم میخورد؛ مخاطب با بسیاری از حوادث روزهای انقلاب که در رشت رخ داده است آشنا میشود. این پیشبرد خاطرات در بستر توصیفات به اندازه و کافی از موقعیت زمانی و مکانی وقوع آنها، مهمترین حسن کتاب است.
◀️ کتاب در لابهلای بازگویی خاطرات به مقوله شخصیتپردازی بیتوجه نیست و به طور نسبی از عهده این امر برآمده است. در حقیقت نویسنده حین تنظیم خاطرات از ابعاد شخصیتی افراد غافل نشده و ویژگیهای شخصیتیشان را در اثر گنجانده است. از این رو ما در دیدبان تاریخ، خلاف بسیاری از آثار مستند و خاطرهنویسی، با تعدادی شخصیت بدون بعد و مقوایی مواجه نیستیم. در مجموع باید بگوییم کتاب دیدبان تاریخ اثر قابل قبولی است که میتواند مخاطب را با خود همراه کند و به سالهای پر التهاب تاریخ معاصر ببرد. اما اینکه کتاب چقدر میتواند مخاطبی را که به طور کامل با تاریخ آن سالها بیگانه است با خود همراه کند؛ سوال مهمی است که نه تنها از نویسنده بلکه باید از تمام فعالان حوزه تاریخ شفاهی پرسیده شود.
پ.ن: متن کامل این یادداشت را در خبرگزاری مهر زیر بخوانید:
🔗http://mehrnews.com/xYmCQ
#معرفی_کتاب
#دیدبان_تاریخ
#نشر_مرز_و_بوم
https://www.instagram.com/p/ClgpYDLOgF6/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
مرز و بوم
✅اینها گلگون کفنان مدرسهٔ عشقند
🔴برشی از کتاب «محصلان مدرسهٔ عشق» درباره دانشآموران شهید دفاع مقدس
◀️چهارم آبان ۱۳۶۲ مدرسه راهنمایی حمدالله پیروز در بهبهان توسط مزدوران عراقی بمباران شد. دقایقی قبل از بمباران یکی از معلمان مدرسه به نام محمدطاهر خلفیان درباره فلسفه شهادت در راه خدا برای دانشآموزان صحبت میکرد که با انفجار مهیبی همه دانشآموزان کلاس بهاتفاق معلم خود به شهادت رسیدند. تنها بازماندهٔ آن حادثه نیز که روایتگر صحنه بود پس از بهبودی نسبی بارها به جبهه رفت تا سرانجام سه سال بعد در جریان کربلای ۵ به جمع دوستان و معلم شهیدش پیوست. تعداد زیادی از دانشآموزانی که در حیاط مدرسه مشغول بازی بودند نیز زخمی و مجروح شدند.
◀️روز ۲٠ دی ۱۳۶۵، موشکهای زمین به زمین صدامیان دبستان امام حسن مجتبی (ع) بروجرد را هدف قرار دادند. محمود روزبهانی، مدیر مدرسه میگوید: بالای سکویی که در مقابل صفوف دانشآموزان بود، قرار گرفتم تا مراسم ظهرگاهی مدرسه آغاز شود و از سویی گروه سرودی از دانشآموزان نیز آمادهٔ خواندن سرود خود در تقدیر از پیروزیهای رزمندگان اسلام در روزهای اخیر بودند که به یکباره قیامتی برپا شد و صدای مهیبی من را به چند متر آنطرفتر پرتاب کرد. چشم که باز کردم تاریکی مطلق بود و همهٔ بچهها به هر ترتیبی که بود تلاش میکردند خود را از این مهلکه نجات دهند. او میافزاید این حمله به تلافی شکست ارتش بعث عراق در عملیات کربلای ۵ صورت گرفته بود.
◀️دبستان ثارالله شهر میانه در روز ۱۲ بهمن ۱۳۶۵ مورد حمله مزدوران بعثی قرار گرفت. فاطمه منتظری میگوید: «روز واقعه، به مناسبت شروع دهه فجر جشن داشتیم. دقایقی قبل از بمباران زنگ زدند و گفتند آژیر قرمز را بزنید. مدرسه پناهگاه نداشت و بچهها همان وسط حیاط مدرسه پخش شده بودند. روی پشتبام ساختمان سپاه بچههای پاسدار پدافند هوایی را آماده میکردند که به یکباره بمباران آغاز شد. خلبانان عراقی چون میدانستند که شهر میانه پدافند هوایی ندارد با خونسردی تا جایی که میتوانستند پایین آمده بودند. بهطوری که من خلبان جنگنده را میدیدم حتی افتادن بمب روی سقف آزمایشگاه را دیدم. وقتی به کشتههای مدرسه نگاه میکردم چون آتش و دود، همهجا با هم دیده میشد صحنه عاشورا را برایم تداعی میکرد. پشت حیاط یک منبع نفت بود؛ که بعضی بچهها هولشده و زیر آن پناه گرفته بودند. این منبع نزدیک ساختمان آزمایشگاه هم بود. وقتی بمباران شد همهٔ بچههایی که آنجا بودند در آتش سوختند.
🔗لینک فروش کتاب:
http://shop.hdrdc.ir/
#معرفی_کتاب
#محصلان_مدرسه_عشق
#نشر_مرز_و_بوم
https://www.instagram.com/p/Cll9-3VORHI/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
مرز و بوم
✅ این عهد تا آخر عمر بر ذمه ماست
🔴 روایت محمدحسن حمزه و علی همتی از عهدنامهای که ۲۲ رزمنده سمنانی آن را امضا کردند
◀️ علی همتی: بنا بود آماده شویم برای عملیات بدر دقیقاً همان موقع داستان «عهدنامه» پیش آمد. بچهها تصمیم گرفتند با هم عهدی ببندند گفتیم معلوم نیست که بعد چه پیش بیاید. به هم قول دادیم هر که نامش در عهدنامه نوشته شود در صورت زنده ماندن، باید تا آخر عمر برای بقیه نماز بخواند در صورتی هم که شهید شود باید بقیه را شفاعت کند. این مضمون عهدنامه بود. البته کلی سرِ محتوای آن بحث کردیم تا درست از آب دربیاید؛ از جمله در انتخاب کلمات، آیه و مطالبش. خیلیها امضا نکردند میگفتند: «تکلیف داره.» ولی ما امضا کردیم. شاید اگر ما هم خوب به مضمونش فکر میکردیم، امضا نمیکردیم. عهدنامه در تاریخ چهارم آبان ۶۳ نوشته شد در شهر مهاباد. البته یکیدو روز طول کشید تا همه از آن باخبر شوند و بیایند امضا کنند. بعضیها هم امتناع کردند و زیر بار چنین مسئولیت سنگینی نرفتند. شاید آنها درست میگفتند. در مجموع بیستودو نفر امضایش کردند که پنج نفر از آنها شهید شدند: شهید حسین نوچه، شهیدعسکری رضا کاظمی، شهید امید صفایی، شهید سعیدرضا عربی و شهید کاظم عاملو.
◀️ محمدحسن حمزه: کاظم عاملو دو رکعت را شروع کرده بود؛ این نماز به برنامه ثابت هر روزهاش مربوط میشد. دو رکعتی که بعد از نوشتن آن کاغذ بر ذمهٔ ما بود و معمولا بعد از نماز واجب میخواندیم. وقتی بچهها آن را در سنگر نوشتند، امضایش کردیم. اصل این سند در ستاد کنگره شهدای استان سمنان موجود است؛ همان عهدنامهای که میگفت هرکس شهید شد باید بقیه را شفاعت کند و درغیر اینصورت هر روز بهنیت همگی نماز بخواند و ثوابش را به بقیه هدیه کند؛ زنده یا مرده.
سالهاست که از نوشتن عهدنامه میگذرد و ما تاکنون یک روز هم آن نماز را ترک نکردهایم؛ نمازی که حتی در صورت فراموشی میبایست قضای آن را به جای آورد؛ چون عنوانِ عهد و نذر را پیدا کرده. همۀ ما دل خوش به شفاعتی هستیم که قولش را در آن گرفتهایم.
🔗 لینک فروش کتاب:
http://shop.hdrdc.ir/
#معرفی_کتاب
#رویای_بانه
#علی_رضا_کلامی
#نشر_مرز_و_بوم
#شهید_کاظم_عاملو
#محمد_حسن_حمزه
#علی_همتی
#نماز
#عهد
#شفاعت
#شهدا
#سمنان
https://www.instagram.com/p/ClteKcJODMr/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
مرز و بوم
✅ اثر متقابل انقلاب و جنگ و انسان در کتاب «امدادگر کجایی؟»
🔴 برشی از یادداشت خانم «معصومه جمشیدی شفق» بر کتاب «امدادگر کجایی؟»
◀️کتاب "امدادگر کجایی؟" نوشته معصومه رامهرمزی از جمله کتابهایی است که با رویکردی پژوهشی و با معماری روایی قابل تحسین، به چاپ رسیده است. نویسنده خود اهل جنوب و از مردمی است که مستقیم درگیر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شدند. کتاب "امدادگر کجایی؟" به خاطرات و زندگی علی عچرش از امدادگران دورهی دفاع مقدس میپردازد. از اولین مواجهه با کتاب خواننده درمییابد که با یک کار پرو پیمان با موضوعی تازه، در زمینه خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی طرف است. برخلاف کتابهایی که فقط نوعی گردآوری و ارائه تقریبا خام خاطرات پراکنده افراد است؛ این اثر از چند جهت دارای ویژگیهای منحصر بفردی است.
◀️ _سوژه اثر یا همان راوی هم به لحاظ روحیات و خلقیاتِ فردی، و هم از نظر نقش کمتر پرداخته شده امدادگری، جذاب است.
_مصاحبهها و تحقیقات که به بخشی از روند انجام آنها در مقدمه کتاب اشاره شده، دقیق و با روشهای علمی انجام شده است. این مساله در طول زمان روایت و در تنوع موضوعات کاملا مشهود است.
_میتوان گفت اثر، زندگینگارهایی است در مورد یکی از هزاران انسانی که در زمانی حساس، در مکانی ویژه و شرایطی سرنوشتساز در تاریخ این مرز و بوم قرار گرفتند. میشود همراه کتاب روز به روز با این آدمها پیش رفت و به دور از شعارهای دهان پرکن و خالی شده از معنا، آرام آرام دریافت که انقلاب و جنگ و انسانهای آن دوران، چطور در هم اثر متقابل گذاشتند.
- دستهبندی و پرداخت خاطرات و مهندسی روایت به گونهای است که با وجود حفظ اصالت خاطرات، مخاطب با سیرِ روایت همراه شده و حوادث را یکی بعد از دیگری پشت سر میگذارد و تا انتها با شخصیت همراه میشود.
- محور کتاب، آدمها هستند. آن هم آدمهایی از کف جامعه و نزدیک به متن انقلاب و جنگ. این امر باعث شده کتاب به جز مسائل محوری، به زوایای انسانی، فرهنگی و اجتماعی روز بپردازد.
◀️ کتاب در هشت فصل تنظیم شده و در انتها نیز تصاویر و فهرست نمایه گنجانده شده است.
با وجود حجم به نسبت بالای کتاب، آوردن اسامی زیاد، شرح برخی مسائل جزئی یا تخصصی که گاه کمی زیاده از حوصله مخاطب به نظر میرسد، نثر روان و پرداخت خوب روایی این اثر قادر است هر خوانندهای را تا آخر با خود همراه کند.
پ.ن: متن کامل این یادداشت را در خبرگزاری ایسنا بخوانید:
🔗http://yun.ir/mnoa8b
#معرفی_کتاب
#امدادگر_کجایی
#نشر_مرز_و_بوم
#معصومه_رامهرمزی
#علی_عچرش
#خرمشهر
#امدادگر
https://www.instagram.com/p/Clys5f3uz3Q/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
مرز و بوم
✅بیا که آب آوردهام! 🔴خاطره سید آزادگان، حجتالاسلام ابوترابی از دوران اسارت ...
✅بیا که آب آوردهام!
🔴خاطره سید آزادگان، حجتالاسلام ابوترابی از دوران اسارت
◀️در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. روزی جوان هفده ساله ضعیف و با جثهای نحیف، موقع نماز صبح اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «اذان میگویی؟ بیا جلو!» یکی از برادران به نام اسدآبادی میدانست که اگر این مؤذن جوان با آن جثه نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید. به سمت پنجره رفت و به نگهبان عراقی گفت: «من اذان گفتم نه او.» آن بعثی گفت: «او اذان گفت.» برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم.» مأمور بعثی به آن آزاده فداکار توهین کرد و ادامه داد: «او اذان گفت، نه تو.» آزاده اسدآبادی هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند. ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میکردم که شیرهاش را بمکم.»
◀️میگفت: روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم. گفتم: یا زهرا! این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را بهعنوان برگ سبزی از من قبول کن. دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، همان نگهبان بعثی آمد پشت پنجره. او مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام. اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند. مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (س) که آب را از دستش بگیرم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است. همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را در دهانم ریخت. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال بهتر شد. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا مرا حلال کن! گفتم: تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم. گفت: دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا(س) شرمنده کردی. الان حضرت زهرا(س) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور وگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد.
#معرفی_کتاب
#حماسههای_ناگفته
#نشر_پیام_آزادگان
#عبدالمجید_رحمانیان
#حاج_آقا_ابوترابی
#نشر_مرز_و_بوم
#یا_زهرا
https://www.instagram.com/p/Cl30ppwO0ik/?igshid=YmMyMTA2M2Y=