فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار تکنیک کاربردی برای توصیف بهتر یک تصویر:
یکی از تمرینهای بسیار مفید برای دست ورزی و بازی با کلمات، توصیف تصاویر و مناظر مختلف است که تأثیر چشمگیری در توسعه مهارت نویسندگی دارد. برای انجام بهتر تمرینهای مبتنی بر توصیف در اینجا چند تکنیک کاربردی را مرور میکنیم.
۱. واژگان تصویری:
سعی کنید در توصیف تصاویر، از واژگانی تصویری مانند رنگها، فرمها، جزئیات و ... استفاده کنید. به عنوان مثال، میتوانید به جای «آسمان خیلی زیبا بود» بگویید: «سرخی آسمان در پشت صحنه شعله ور شده بود»
۲. صفت و موصوف:
به کارگیری صفت و موصوف، به شما کمک میکند تا تصویر را بهتر توصیف کنید. به عنوان مثال، میتوانید به جای «مردی در تصویر است»؛ بگویید: «مرد قد بلند با موهای جوگندمی در حالی که لبخندی بر لب دارد، به آسمان خیره شده»
۳. بیان احساسات:
تصاویر ممکن است حسهای مختلفی در شما برانگیخته کنند. شما میتوانید از این احساسات استفاده کنید تا توصیف بهتری از تصویر ارائه دهید. به عنوان مثال، میتوانید به جای«دختر به روبرو نگاه میکرد»؛ بگویید: «چشمان دختر پر از شوق و شور بود»
۴. تشبیه و مقایسه:
مقایسه تصویر با چیزی دیگر، به شما کمک میکند تا توصیف بهتری از تصویر داشته باشید. به عنوان مثال، میتوانید بگویید: «قایق کوچک، چون قویی بر روی آب شناور است»؛ به جای «قایقی روی آب به چشم میخورد»
#از_نوشتن
#تمرین
@nebeshtan
در دنیا هیچ چیز بهتر از این نیست که پدرها قبل از بچههایشان بمیرند. این، بزرگ ترین آرزویِ هر پدرِ خوب است که مرگِ فرزندش را به چشم نبیند.
#نادر_ابراهیمی
📘 آتش بدون دود
#غزه
@nebeshtan
زمانهایی که نمیتوانم بنویسم ...
هر چند در مسیر نوشتن هیچ بهانهای برای ننوشتن پذیرفته نیست؛ اما بعضیهایمان هستیم که به دلایل مختلف(شما بفرمایید بهانههای مختلف) و در فواصل زمانی متفاوت، زمان کافی برای نوشتن نداریم. آیا برای این آدمها و برای زمانهایی که نمیتوانیم بنویسیم، جایگزین مناسبی وجود دارد که با انجام آنها فرایند دست ورزیمان را متوقف نکنیم و این غم دوری از نوشتن را التیام بدهیم؟ راستش اگر بخواهیم روراست باشیم و نخواهیم کلاه سر خودمان بگذاریم؛ هیچ چیزی جای نوشتن را نمیگیرد. اما برخی فعالیتها هستند که میتوانند با دمیدن بر قریحه نوشتن، شعله آن را روشن نگه دارند. شاید کارهای زیادی باشند که در مسیر نوشتن از این خاصیت برخوردار باشند که من چند تایی را اینجا ذکر میکنم:
۱. خواندن کتابها و نوشتههای مختلف؛ مطالعه، یک فعالیت بیبدیل در مسیر نویسندگی است که یک بال اوج گرفتن یک نویسنده در کنار نوشتن است. اگر زمانهایی وقت نوشتن ندارید کتاب بخوانید و از پرواز در آسمان جهانهایی که نویسندههای دیگر ساختهاند لذت ببرد.
2. تماشای فیلم؛ فیلمها و سریالهایی که سرشان به تنشان میارزد را تماشا کنید و با حضور در میان ماجراها، شخصیتها و دنیاها و نگاههای متفاوت انبان تجربه خود را فربهتر کنید.
۳. تمرین ...
شما چه موارد و تمرینهایی را پیشنهاد میکنید و یا تجربه کردهاید؟ با ما در میان بگذارید.
#از_نوشتن
#تمرین
@nebeshtan
آنکه حقیقت را نمیداند نادان است. آنکه حقیقت را میداند ولی انکار میکند تبهکار است.
#برتولت_برشت
@nebeshtan
«دستور عمدهی نويسندگی اين است كه اگر كار را با جرأت و اطمينان كامل انجام دهی، اجازه داری هر كاری میخواهی بكنی. (اين دستور چهبسا در زندگي هم مصداق داشته باشد. به هر حال در نويسندگی قطعاً صادق است.) پس داستانت را آن طور كه بايد و شايد بنويس. صداقت به خرج ده و آن را به بهترين وجه بگو. دستور ديگری خيال نكنم باشد، اگر هم باشد اهميتی ندارد.»
(نیل گیمن، برگردان حسن کامشاد، مجله بخارا)
#از_نوشتن
#قصار
@nebeshtan
سلام بر آنان که ما را ندیده فهمیدند
نخوانده دانستند
وبی هیچ چشمداشتی دوست داشتند…
#حرف
@nebeshtan
من
از زمانی که تو خلوتم را تصرف کردهای؛ پیوسته دلم میلرزد.
و هیچ به یاد نمیآورم که چند سال است که میلرزد...
📘 بر جادههای آبی سرخ، نادر ابراهیمی نازنین
@nebeshtan
«...این علامت سادهی نگارشی [نقطه] و تمام اعقابی که بعد از آن پدید آمدند -ویرگول، نقطهویرگول، و خط تیرهی عزیزتر از جانم- تقریباً کارکردی مشابه دارند، یعنی برای راحتترشدن امر خواندن اختراع شدهاند، اما کلی اثر جانبی هم داشتهاند. با علائم نگارشی میتوان به جمله ریتم، زیرکی، ظرافت و شور بخشید. راستش را بخواهید، همانگونه که فرقگذاشتن بین شب و روز این دو مفهوم را ساخته است، نخستین نقطه نیز دلیل پیدایش اولین جمله بود...»
📘 اد سایمون، ترجمهی محمد قریبی، ش ۲۸، ص ۱۵۹.
#از_نوشتن
#قصار
@nebeshtan
✅درس نویسندگی | نوشتهی نصرالله پورجوادی
نویسندگی هنر است و مثل هر هنر دیگر باید آن را آموخت. مجسمهسازان خوب، و نقاشان خوب و پیانیستها و نوازندگان تار و سه تار حتماً آموزش دیدهاند. حتی شاعران هم باید آموزش دیده باشند. داشتن استعداد برای هنرمند شدن لازم است، ولی کافی نیست. استعداد قوه است و قوه را باید به فعل رسانید. به فعل رساندن قوه هم از طریق آموزش صورت میگیرد. به همین دلیل است که در دانشگاههای معتبر دنیا و حتی دبیرستانها درس نویسندگی میدهند ولی متأسفانه در دانشگاهها و دبیرستانهای ما هنوز درس نویسندگی داده نمیشود و اگر هم داده شود آن را جدی نمیگیرند. زمانی که من مشغول تهیهٔ کتابهای درسی برای رشتههای مختلف دانشگاهی بودم میدیدم که ما کتاب خوب برای آموزش نویسندگی نداریم. استاد هم اگر داریم کم داریم. دانشجویان ما در رشتههای مختلف فارغ التحصیل میشدند ولی درست یاد نمیگرفتند که بنویسند. نمیتوانستند فکر خودشان را در همان زمینۀ تحصیلات و کارشان خوب بیان کنند.
در دانشگاههای آمریکا نویسندگی را خیلی جدیتر میگرفتند و میگیرند. همۀ دانشجویان در هر رشتهای که باشند موظفاند درس نویسندگی بگیرند. من خودم در دورۀ لیسانس دو سه درس، هر کدام سه واحد، درس نویسندگی گرفتم. علاوه بر آن برای بسیاری از درسها هم مکلف بودیم که مقاله (یا "پیپر") بنویسیم. به نظرم برخی از درسهای فلسفه و همچنین منطق به نویسندگی کمک میکند. البته بستگی به استاد هم دارد. من یادم میآید که استادی داشتم که مدتی زیر دستش کار کردم و چیزهایی از او یاد گرفتم که بعضی از آنها را در اینجا بازگو میکنم.
اسمش خانم دکتر جانستون بود. اگر تاکنون فوت نکرده باشد گمان کنم از صد سال بیشتر داشته باشد. یک سال به عنوان استاد میهمان آمده بود به دانشگاه ما و من سال آخر دورۀ لیسانس بودم و دستیار او شده بودم. مرا دوست داشت. (فکر بد مکنید!) فیلسوف مورد علاقهاش افلاطون بود. تکالیف دانشجویان را اول من میخواندم و نمره میدادم و بعد او آنها را میدید و ایرادهای من را میگفت. من خیلی چیز در همین کار از او یاد گرفتم. در همان یک سال دو درس با او گرفتم که یکی از آنها فلسفۀ افلاطون بود. خیلی از دانشجویان کار میکشید. اکثر آثار افلاطون را باید میخواندیم. دو سه مقاله (پیپر) هم باید برایش مینوشتیم. از آن استادانی بود که تکلیفها را به دقت میخواند. حاشیۀ مقالههای مرا سیاه میکرد. بعد هم مرا صدا میزد در دفترش و از اول تا آخر آن حاشیهها را برایم توضیح میداد. از کلاس برایم مفیدتر بود. در اینجا من دو نکته را که خاطرۀ آنها به صورتی برجسته در ذهنم مانده است نقل میکنم.
گفتم حاشیۀ مقالهها را سیاه میکرد. در حاشیه جا به جا علامت سؤال میگذاشت. بعد وقتی مرا صدایم میکرد دست میگذاشت روی جملاتی که کنار آنها علامت سؤال گذاشته بود. میپرسید: منظورت اینجا چیست؟ برایش توضیح میدادم. قبول میکرد. میگفت: چرا همین را ننوشتی؟ میگفتم: آخر برای شما که نباید بنویسم. شما خودتان این چیزها را میدانید. میگفت: نه. تو که برای من نامه نمینویسی. تو داری مقالهای مینویسی که صدها نفر احتمالاً آن را خواهند خواند و تو نمیدانی که آنها چه میدانند و چه نمیدانند. تو باید مطلب خودت را درست بپرورانی. اگر داری استدلال میکنی همۀ مقدمههای لازم را باید بیاوری. میگفت: تو باید تصور کنی که خوانندۀ تو بلا نسبت خر است. باید طوری بنویسی که بفهمد.
نکتۀ دیگری که از او آموختم و به یادم مانده این است که میگفت: حرف زیادی نباید بزنی. همان طور که در گفتن کم نباید بگذاری حرف زائد هم نباید بزنی. میگفت: بعد از این که مطلب را نوشتی آن را مرور کن و ببین اگر کلمه یا عبارتی را میتوانی حذف کنی بدون این که لطمهای به مطلب تو و استدلالی که داری میکنی وارد بیاید حذفش کن. ذهن خوانندهات را با مطالب زائد خسته مکن. فضل فروشی مکن. دانستههای خودت را به رخ خواننده مکش. سعی مکن به خواننده نشان دهی که فلان نکته را هم میدانی، درحالیکه آن نکته ربطی به موضوع مقالۀ تو ندارد. میگفت اگر حرف نامربوط بزنی همان حرف چه بسا باعث شود که خواننده یا موضوع اصلی تو را دیرتر بفهمد یا اصلا نفهمد.
این دو نکته شاید به نظر ساده بیاید و بسیاری از خوانندگان هم چه بسا آنها را شنیده باشند ولی وقتی در عمل شما میخواهید آنها را رعایت کنید میبینید که کار آسانی نیست، بهخصوص اینکه معلمی مثل نفس لائمه بالا سر شما باشد که وقتی تخلف میکنید مچ شما را بگیرد و به شما تذکر دهد. به همین دلیل دانستن قاعده و دستورالعمل برای خوب نوشتن کافی نیست. باید در عمل آموزش دید. باید معلم دلسوزی باشد که نوشتۀ ما را در دوران دانشجویی بخواند و اشتباهات و غلطها را تذکر دهد. در هر هنری کار هنرمند یا کسی که میخواهد هنرمند شود باید نقد شود.
#از_نوشتن
@nebeshtan
ريشههای ما به آب
شاخههای ما به آفتاب میرسد
ما دوباره سبز میشويم...
#قیصر_امین_پور
#غزه
به بهانهی هشتم آبان سالگرد پرواز این شاعر پر احساس، روحش شاد و یادش گرامی
@nebeshtan
عزﯾﺰﺩﻟﻢ، ﺍﮔﺮ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮِ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﺭﺍ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﯽ، ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﻦ. ﻣﻦ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪه ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪه ﭘﯿﺮﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﻓﺮﻭﺵ ﻧﺮﻓﺘﻪﺍﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺭﻭﺩ.
📘 فرانتس کافکا، نامه به فلیسه)
#جرعهای_کتاب
@nebeshtan
سن شما فقط یک عدد است
بله، شما در هر سنی میتوانید نویسندگی را شروع کنید. نویسندگی فرایندی آمیخته به تلاش برای کشف و خلاقیت است که برای آن هیچ محدودیت سنی وجود ندارد. به علاوه، با استفاده از انبان تجربه و دانشتان در زندگی، شما در سنین بالاتر میتوانید ایدههای جالبتری برای نوشتن داشته باشید. پس اگر به نویسندگی علاقه دارید، بدون تردید شروع کنید و به آرزوهای خود پایبند باشید.
#از_نوشتن
@nebeshatn
«نوشتن نوعی نقبزدن به جایی دیگر است. خواندن هم همینطور. حالا که شما این متن را میخوانید ممکن است شب باشد و من در خواب باشم. یا مرده باشم. من با نوشتن این موضوع به آینده نقب میزنم و آینده را از راهی دیگر پیش میآورم. و امر قطعی، یعنی فرارسیدن آینده را به خودم گوشزد میکنم. وضعی را یادآور میشوم که بر قطعیت چیزی تأکید میکند؛ آیندهای که من در آن نیستم. اما آنچه در اینجا برای من مهم است نه امر قطعی بلکه یافتن راه به اقلیمی دیگر است. مثل این است بگویم هیچ میدانید همین حالا که دارید نوشتهام را میخوانید سنگی وجود دارد در کوهی و یا کارگاهی که روزی قرار است اسم شما را روی آن حک کنند. این سنگ همین حالا، در جایی وجود دارد و روزی به یک سنگ قبر مبدل خواهد شد. و شما فاصلهای کاملاً معین با آن دارید. یک عدد قطعی به کیلومتر و متر و سانتیمتر و…، و اگر جایتان را تغییر دهید عدد هم تغییر میکند. حالا بگذارید به جای دیگری نقب بزنیم. من میتوانم چیزی را اراده کنم و آن را بنویسم تا شما -شاید- آن را بخوانید. اگر تا اینجای متن را خوانده باشید ارادهی من تا شما تداوم یافته است. این البته یک بازی است. و من نام آن را نقب زدن میگذارم و فکر میکنم فوایدی دارد. نوشتن نوعی نقب زدن است و خواندن هم.»
📘بابک روشنینژاد، خوابیدن در خیابان، نشر نظر، ۱۳۸۹.
#از_نوشتن
#جرعهای_کتاب
@nebeshtan
کارگاه نویسندگی نونِ نوشتن
✍ دوره نویسندگی مقدماتی
🔸اگر رؤیای نوشتن در سر دارید اما نمیدانید نویسندگی را از کجا شروع کنید، این دوره برای شماست.
✔️ برای ثبت نام و کسب اطلاع از شرایط کارگاه به شناسه @nebeshtan_admin پیام بدهید.
@nebeshtan
«فقط باید نوشت و اصلاً هم کاری به خوب و بدش نداشت. گذشتِ زمان به آدم کمک میکند که بعدها برگردد و با دیدن نوشتههای خود خیلی چیزها یاد بگیرد.»
📘فرخنده آقائی، «یک عکس یادگاری با فرخنده آقائی»، ص ۲۲، ۱۳۸۱
#از_نوشتن
#قصار
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکیده
دلواپسی پاییز را قدم میزنم
غروب، دستی روی شانهام میگذارد
سر میچرخانم
صورتم
در گرگ و میش هوا گم میشود
شب، حرفی برای گفتن ندارد
غم ها، به شبنشینی من میآیند
#شعر
#پاییز
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
ما این پیام را از مخاطبانمان زیاد دریافت میکنیم.
«دوست دارم بنویسم»
بله! خیلیها دوست دارند بنویسند. اما آیا اقدامی هم برای این کار میکنند.
با صرف دوست داشتن اتفاقی نمیافتد. فقط این زمان است که از دست میرود. باید اقدام کرد.
ما هر سال بزرگتر و پیرتر و بیحوصلهتر و سرشلوغتر میشویم پس فراغتی که به دنبال آن هستی حاصل نمیشود. اگر به چیزی علاقه داری همین امروز اقدام کن و به دنبال علاقهات برو!
فردا خیلی دیر است.
@nebeshtan
✔️ اگه تازه با کانال ما آشنا شدی و یا تازه میخوای نوشتن را شروع کنی، این مطالب را حتما بخون: 👇
فهرست برخی از مطالب آموزشی کانال
پنج نکته برای مهارت ارتقای نوشتن
راهکارهایی برای غلبه بر ترس از نوشتن
عادت یادداشت نویسی
در گوشهی دنج خودت بنویس!
چطور کتاب بخوانیم
ایدهای برای نوشتن ندارم
چطور به نوشتن عادت کنم
در اهمیت یادداشت روزانه
سرمایهگذاری با نوشتن
زمانهایی که نمیتوانم بنویسم
دیگه از من گذشته
#نکات_آموزشی
@nebeshtan
دست و دلم به نوشتن نمیرود ...
اگر احساس میکنید که دست و دلتان به نوشتن نمیرود، ابتدا کمی به خودتان فرصت بدهید و زمانی را استراحت کنید. ممکن است این احساس به دلیل خستگی یا فشار و مشغله ذهنی باشد. همچنین میتوانید سعی کنید موضوعات جدید و متنوع را بخوانید تا از آنها الهام بگیرید. اگر هم احساس میکنید در نوشتن به بنبست رسیدهاید، میتوانید با دوستانتان و یا آدمهایی که از نوشتن لذت میبرند، صحبت کنید و تجربیات آنها را بشنوید.
هر یک از این راهها به بازیابی انرژی شما و الهام پذیری برای نوشتن کمک میکند.
#از_نوشتن
@nebeshtan
ديروز يعني 24 آبان ماه مصادف بود با روز بزرگداشت علامه طباطبايي رضوان الله عليه. علامه در عین این که فقیه، فیلسوف و مفسری بزرگ و عارفی واصل بود، روح بسیار لطیفی داشت و اشعاری نیز سرودهاند که برخی از آنها مانند قطعه (کیش مهر) مشهور است. چند سال قبل در مجله بخارا يادداشتي از مرحوم دكتر داريوش شايگان درباره علامه خوانده بودم به مناسبت اين روز، بد نديدم لذت خواندن بخشهايي از آن متن و روایت جذاب را با شما هم به اشتراك بگذارم.
شخصيت پرجاذبه علامه طباطبايي(ره) - دكتر داريوش شايگان-
... من از محضر چهار تن فیض برده ام، که هر یکی از آنها برایم ارزش خاص خود را دارد. بی هیچ تردید، علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشته ام به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سوای احاطه وسیع او بر تمامی گستره فرهنگ اسلامی آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش میداد، کنجکاو بود و نسبت به جهانهای دیگر معرفت، حساسیت و هشیاری بسیار داشت.
از محضر او بي نهایت توشه برداشتم و او هیچ یک از سئوالات مرا درباره مجموعه طیف فلسفه اسلامی بی پاسخ نمی گذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه چیز می پرداخت. فرزانگی اش را جرعه جرعه به
انسان منتقل می کرد. چنانکه در دراز مدت نوعی استحاله در درون شخص به وجود می آورد....
تجربه شگرف ديگري كه با او داشتم، ملاقات دو به دويي بود كه زماني در خانه اي در شميران بين ما دست داد. قرار بود همه اهل محفل، آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالا تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها گذاشته بودند، نورصافی میتراوید. مانند هميشه روي زمين بر
مخدّه نشسته بوديم. من از استاد درباره وضعيت اخروي و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثل ميكند سوال كردم. ناگهان استاد که معمولا بسیار فکور و خاموش بود از هم شکفت. از جاکنده شد و مرا نیز با خود برد. دقيقا به خاطر ندارم كه چه ميگفت، اما آن فوران حالهاي دمادم را كه در من مي دميد، خوب به ياد دارم. احساس مي كردم كه عروج ميكنم. گويي از نردبان هستي بالا مي رفتيم و فضاهايي هر دم لطيفتر را باز
ميگشوديم. چيزها از ما دور مي شدند. هواي رقيق اوجها را و حالي را كه تا آن زمان از وجودش بي خبر بودم، حس ميكردم. سخنان استاد با حس سبكي و بي وزني همراه بود. ديگر از زمان غافل بودم. هنگامي كه به حال عادي بازآمدم ساعتها گذشته بود. سپس سكوت مستولي شد. ارتعاشهاي عجيبي مرا تسخير كرده بود؛ رها و مجذوب در خلسه صلحي وصف ناپذير بودم. استاد از گفتن ايستاد و سپس چشمانش را به زير انداخت. دريافتم كه بايست تنهايش بگذارم. نه تنها به سوالم پاسخ گفته بود، بلكه نَفَس تجربه را در من دميده بود. اين تجربه را ديگر برايم تكرار نكرد. اما يقين دارم كه او اهل باطن و كرامات بود.
@neneshtan
اصطلاح 《کَفم بُرید!》 را زیاد شنیدید.
ببینیم این اصطلاح از کجا آمده؟
جناب مولانا در دیوان شمس گفته:
کو یکی بُرهان که آن از روی تو روشنترست؟
کف نبُرَّد کفرها زین یوسف کنعان چرا؟
یا در جای دیگه میگوید:
تو چو یوسفی رسیده
همه مصر کف بریده
بنما جمال و بستان
دل و جان تجارتی کن
کف بُریدن: اشاره و یا تلمیح* دارد به داستان حضرت یوسف که همسر عزیز مصر عاشق او بود و زنان طبقه اشراف و دوستانِ وی او را در این باره ملامت میکردند و او برای رفعِ این ملامت مهمانیای ترتیب داد و در لحظهای که آن زنها ترنج در دست داشتند و میخواستند بِبُرند یوسف را واردِ خانه کرد. زیبایی یوسف چندان بود که آن جمعِ زنان همگی به جای ترنج کف دستهای خود را بریدند.
«هاتف اصفهانی» هم در جایی گفته:
ناصح که رُخش دیده کف خویش بُریدهست
هاتف! به چه رو میکُندم باز ملامت؟
پس《کف بر شدن》به معنای مبهوت شدن و شگفت زده شدن، که در افواه نوجوانان متداول است، یک اصطلاح امروزی نیست و ریشه در گذشته زبان فارسی دارد.
*تلمیح؛ یکی از صنایع علم بدیع است که طبق آن شاعر یا نویسنده در ضمن گفتار خود به آیه، حدیث یا داستانی اشاره دارد.
#واژه_گردی
@nebeshtan
بهترین آموزشگاه برای یادگیری فنون نویسندگی مطالعه آثار نویسندگان بزرگ است. شما با خواندن آثار بزرگان ادبیات، گویی در کلاس خصوصی آنها شرکت کردهاید. تصور کنید سر کلاس داستایوفسکی بزرگ نشستهاید و او راز و رمزهای نویسندگی را با شما در میان میگذارد. جذاب نیست؟
#از_نوشتن
@nebeshtan