#طلبگی #سیاست #اقتصاد #فرهنگ
بسم الله الرحمن الرحیم
بهبهانۀ دوراهی نسل جدید بر سر طلبه شدن یا طلبه نشدن
سال ۸۸ طلبه شدم؛ البته دلیل اصلی طلبه شدنم، علاقهام بود. چطور علاقهمند شدم؟ پدر و مادرم دلیل اصلی طلبه شدن من بودند؛ پدرم از علامه طباطبایی، شهید مطهری و شهید صدر میگفتند و مادرم برای سرباز امام زمان شدنم دعا میکردند و سعی میکردند من را با وجود مشکلات فراوان، به کلاس قرآن برسانند. بههرحال، طلبه شدن من بیشاز هر چیز دلی بود؛ هویتم اینگونه ساخته شده بود؛ وجدانم جز این قبول نمیکرد. الحمدلله!
اما، این وجدان، بهدلیل نشناختن ضرورت طلبگی، گاه متزلزل میشد؛ مخصوصاً وقتی قرآن میخواندم، خیلی دلم به سوی نظامی شدن و بهویژه پاسدار شدن پر میکشید؛ بهدلیل نزدیکتر بودن به شهادت؛ شهادتی که از نگاه قرآن تضمین سعادت است.
اما رفتهرفته، بهویژه در این دو سه سال اخیر و مخصوصاً پس از جنبش مهسا، انگار تازه به خودم آمدم. سال ۸۸ که به حوزه آمدم و آن اتفاقات افتاد، فکر میکردم مسئله، سیاسیاست، کاملا سیاسی. اما در ادامه و پس از آن ماجری کمکم فهمیدم هرچند هر چیزی سیاست نیست، ولی همه چیز سیاسی است (فکر میکنم چندان مبالغه نکردهام)؛ یعنی بیشتر به اهمیت سیاست واقف شدن. اما اوج بلوغ ذهنی خودم را وقتی میدانم که فهمیدم، اگرچه همه چیز سیاسیاست، اما به همینصورت همه چیز فرهنگیاست؛ هم چنین همه چیز اقتصادی است. یعنی اینکه یکی از این موارد به کلی مبنی و زیر بناء باشد قابل قبول نیست. بلکه امور بشری، آمیختهای از همۀ اینها هستند.
حتی هنگامی که به مرکز و هستۀ سخت قدرت (سیاست) هم که میرسیم، فرهنگ و اقتصاد در آن موج میزند؛ مانند تجربۀ هشت سالۀ دفاع مقدس که میبینیم، خط مقدم جبهه، مملو از فرهنگ شهادت، ایثار و جانبازی بود و در نهایت، با بهانهای اقتصادی، جام زهر را به آن رهبر بینظیر نوشاندند. یا در مسائل اقتصادی این روزها، فرهنگ و فلسفۀ سرمایهداری عمیقاً نفوذ کردهاست و همانطور که مستحضرید، کشورهای سرمایهدار، چقدر مدیون سیستم نظامی خود هستند و با سیاستی مقتدرانه، برتری اقتصادی خود را حفظ میکنند. یا اینکه میدانیم که چگونه امری فرهنگی مانند خانواده را اقتصاد، در کل جهان، از هم فروپاشاند و در کشور خودمان پهلوی اول چگونه ازطریق قدرت نظامی و با ترویج بیحجابی، تیشه به ریشۀ این نهاد میزد.
کوتاه آنکه، علامهای چون شهید مطهری را نمیتوانم از سردار بینظیری چون حاج قاسم کمتر بدانم (البته امیدوارم روزی، در طراز این دو بزرگوار، در عرصۀ اقتصاد هم کسی ظهور کند) و با شناخت این همطرازی، دلم، بیشازپیش، به طلبگی، آرام گرفتهاست.
از خداوند متعال میخواهم که بهحق محمد و آل محمد، در این مسیر خطیر، من و هم لباسانم را یاری کند.
الحمد لله
#تفسیر #ایمان
بسم الله الرحمن الرحیم
يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَـٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا (النساء: ۱۳۶)
چرا خداوند متعال، میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردند، ایمان آورید! چگونه ایمان آوردند که باز بایستی ایمان بیاورند؟!
تبیینی میان ما شایع است که مطابق با آن، امر به ایمان به معنای قویتر شدن ایمان است؛ یعنی ایمانتان چنان ضعیف است که انگار ایمان نیاوردهاید؛ پس ایمانتان را قوی کنید.
اما تبیین دیگری را نیز میتوانیم بیابیم که مبتنی بر خود آیات قرآن باشد:
میتوان بنابر يَـٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ ... ( المائدة: ۴۱) این دوگانۀ ایمان را اینگونه تفسیر کرد که «ای کسانی که ایمان آوردند» یعنی کسانی صرفاً «میگویند ایمان آوردهاند» ولی قلبشان ایمان نیاورده است.
یعنی با گفتن اینکه ایمان آوردهاند در جامعۀ مخاطبین «ای کسانی که ایمان آوردند» قرار میگیرند و سپس نسبت به ایمان آوردن واقعی و نه زبانی، توصیه میشوند.
نکتهای که این احتمال را تقویت میکند آن است که در آیۀ ۱۳۶ سورۀ نساء میگوید: ایمان بیاورید به خدا و رسولش و کتابی که نازل کرده ولی هر کس کفر بورزد به خدا و فرشتگان رسولان و کتب ... و از این سخن و تقابل ایمان و کفر، اینگونه بر میآید که میخواهد بگوید شما هنوز به خدا و رسول و... ایمان نیاوردهاید و کافرید. یعنی بحث سر این نیست که ایمان آوردهاید ولی ایمانتان ضعیف است! اساساً ایمان نیاوردهاید.
به هر حال هممضمون آیۀ ۴۱ مائده آیۀ مشهورتری نیز وجود دارد که میفرماید:
قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡۖ ... (حجرات: ۱۴)
الحمدلله
#انتخابات #قالیباف #ارزیابی #حل_مسئله
چرا قالیباف، میان گزینههای انقلاب اسلامی، اولویت من نیست (۱)
بخش اول
انشاءالله که حوصله میکنید! فکر میکنم که حرف تازهای در لابهلای این نوشتهها وجود دارد.
۱. آقا فرمودند که نباید دربارۀ نامزدی که قبول ندارید، به لجنپراکنی، بدگویی و تخریب دست بزنید. این مضمون را عدهای شنیدهاند و در واکنش به هر ارزیابیای که داشته باشیم، میگویند مگر آقا نفرمودند... . همینجا تکلیفم را با این بزرگواران روشن کنم. خود من دو چیز را مصداق لجنپراکنی، بدگویی و تخریب میدانم: الف) تهمت (بدون سند سخن گفتن) و ب) به قول یکی از دوستان ضریب دادن؛ اشتباهی که از کسی رخ داده، بزرگتر جلوه دهیم؛ مبالغه کنیم. در اظهار نظر اگر میتوانیم از این دو مورد اجتناب کنیم، منصفانهتر برخورد کردهایم؛ به ارزیابی دقیق نزدیکتر شدهایم.
۲. دربارۀ آقای قالیباف میگویند خورده و برده! برای من این امر ثابت شده نیست. مدارکی که وجود دارد این فساد را برای ما ثابت نمیکنند. اشکالی هم ندارد که بگوییم برای ما مبهم است و نمیدانیم که اختلاسی از جانب ایشان رخ داده یا نه، نه اصلش را و نه اندازهاش را. حالا گیر همین یکی نیستیم که هرطور شده برچسب اختلاس را به ایشان بچسبانیم. توجه کنید! نمیخواهم بگویم: گر نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. نه آقا! بنده هیچ نمیدانم. یعنی بههیچوجه به سمت تهمت به ایشان نمیروم؛ یعنی هیچ گرایشی به این ندارم که ایشان بیت المال را برای بهبود زندگی خود خرج کردهاند.
۳. اما مسئلۀ من دربارۀ آقای قالیباف، مدیریت اقتصادی سهلانگارانۀ ایشان است. خودشان نمیخورند اما دیگران را هم محروم نمیکنند! اما آیا باز منظورم این است که خودشان اسباب این حاتم بخشی را فراهم کردهاند؟ ادامه دهیم تا ببنیم چه نتیجهای میتوانیم بگیریم:
۱-۳. هلدینگ یاس؛ بله تا اسم هلدینگ یاس را به میان میآوریم، آقای قالیباف در گزارشهای خود میگویند اساساً ربطی به شهرداری نداشته و هلدینگ یاس زیر مجموعۀ سپاه بود. آقای طاء هم که فایل صوتیشان درز (!) پیدا کردهاست نظرشان همین است.
اینکه هلدینگ یاس زیر مجموعۀ سپاه بوده دیگر پرسشهای ما دربارۀ آقای قالیباف را تمام میکند؟ خیر! ببنیم چرا یک عده، هلدینگ یاس را به معنای بیمبالاتی آقای قالیباف در امر اقتصادی میدانند.
یکی از مهمترین اعضای هلدینگ یاس کیست؟ خب همه میدانیم: عیسی شریفی. شغل دیگر عیسی شریفی چیست؟ معاون جناب قالیباف در شهرداری! میدانم، باز هم باید مقداری توضیح بدهم. بگذارید همینجا از آقای قالیباف سؤالی داشته باشم: بزرگوار، آن هلدینگ، مگر کارهای ساخت و ساز نمیکرده؟ چرا یکی از ذی نفعان آن هلدینگ باید معاون شما شود؟! همین یک رخنه، به معنای بیمبالاتی آقای قالیباف نیست؟ هست آقا هست. واقعاً همین یک بیمبالاتی آنقدر بزرگ است که اگر فساد هلدینگ یاس را نیز پیگری نکنیم، باز هم نمیتوانیم چهرۀ جناب قالیباف را ترمیم کنیم.
نکتۀ دیگر، ممکن است آقای قالیباف بگوید: که من اطمینان داشتم که عیسی شریفی مسئلۀ تعارض منافع را رعایت میکردهاست و بههمیندلیل او را به معاونت خود برگزیدم یا ابقاء کردم. پس سؤال دیگری میپرسیم: بزرگوار مگر چند هزار میلیارد قرار داد میان شهرداری و هلدینگ یاس را نمیدیدید؟ اینکه تعارض منافع بود. چرا عیسی شریفی را اخراج نکردید بزرگوار!
اصلا یک چیز دیگر، مگر رفتهرفته گزارشهایی دریافت نمیکردید که هلدینگ یاس دارد شهرداری را میبلعد؟ آنجا هم متوجه نشدید و وقتی هلدینگ یاس منحل شد فهمیدید این هلدینگ چند هزار میلیارد، به شهرداری بدهکار است؟! جل الخالق!
اصلا مهم نیست که شما آخر کار هم به این موارد التفات نکردید! من نمیخواهم شما را گناه آلود جلوه دهم، میخواهم بگویم که واقعاً در این موارد ضعیف هستید آقای قالیباف.
باوجود تمام این پرسشها، آقای طاء باز هم از شما تعریف و تمجید میکنند. باشد، ما باز هم میگوییم که جناب قالیباف فساد اقتصادی ندارد. اما آیا تسامحهای جدیای در بیتالمال نداشته؟!
۲-۳. وقتی میگوییم مدیریت ایشان فسادخیز است به این معناست که فرزندان، یکی درخواست اقامت در کانادا داشته و دیگری خانهای در آلمان خریده و چیزی هشت میلیاردی درخانۀ او به سرقت رفته. نمیترسید کشورهای متخاصم فرزندتان را از جهت اطلاعاتی، تخلیه کنند؟! مگر اکبری معدوم چیزی بیش از بچههای شما دربارۀ شهید فخریزاده میدانست که آنقدر قدرتمند و کاراست که میتوانست بمب اتم بسازد؟ مگر فرزندان شما چهرۀ رفقایتان که هر یک از دیگری بهترند را تشخیص نمیدهد؟!
(برای مطالعۀ بخش دوم، ضربه بزنید)
بخش دوم (برای مطالعه بخش اول ضربه بزنید)
اصلا امینت اطلاعاتی مردم ایران به دوزخ!با اینکه شما که از سپاه حقوق میگیرید و تقریباً به همان هم اکتفا کردهاید (بنابر گفتۀ جناب طاء)، فرزندانتان، این ثروت را از کجا آوردهاند؟ این موارد که دیگر قابل انکار هم نیست. آقای میم از رفقای شما که حقوقدان هم هست نتوانست در برابر مدارک آن مقاومتی داشته باشد. آقای الف هم که از همان اول ناکاوت شد. یعنی این موارد و هلدینگ یاس آنقدر روشناند که هر چه پنهان کنید، روشنتر میشوند!
چرا جلویشان را نگرفتید؟ مگر دوست من در پایین شهر هم به این آلاف و الوف میرسند؟ پس چرا به خود نگفتید که این دو فرزند از رانت و اسم من استفاده کردهاند و به اینجا رسیدهاند. چرا از دادگاه نخواستید که هرطور شده فرزندانتان را به محاکمه بکشاند؟ آخر این شد حرف که اینها خود بالغاند و تصمیم میگیرند و ... (اگر نظر شما این است).
۳-۳. آقای قالیباف، ماشینهای مجلس چطور؟ آقای طاء میگوید که آقای قالیباف به نمایندگان گفتهاست: هرکسی ماشین ندارد بیاید بگیرد!
همینجا توقف کنید! مگر ما بیش از این را میگوییم؛ بزرگوار، مگر آش نذری میدهی؟! وقتی میگوییم آقای قالیباف، حافظ بیتالمال نمیتواند باشد، دقیقاً همین است، همین.
۴. خب ممکن است کسی بگوید اخوی! خیلی ضریب دادی و مبالغه کردی. این به معنای این نیست که ایشان لیاقت ریاست جمهوری را ندارد. چون که ایشان از شهرداری تا پلیس و سپاه آنقدر خدمات خالصانه داشتهاند که حد و حصر ندارد.
من همینجا میگویم دیگر ادامه نده! قبول داریم. برای من همان شهادت سردار عزیزتر از جان، جناب حاجیزاده کافی بود تا مجاهدتهای جناب قالیباف را قبول کنم؛ من هم این موارد را قبول دارم. اما باز هم میگویم ایشان، نباید به جایگاه ریاست جمهوری برسند. چرا؟ چون سؤال اصلی من است که:
زیر مجموعههای یک فرد، در طول تجربیات طولانی، چقدر باید فساد داشته باشند تا مدیر را لایق ریاست جمهوری ندانیم؟
قبل از اینکه سراغ پاسخ این سؤال برویم باید به شما بگویم که چرا این سؤال مهمترین سؤال است که دستکم دربارۀ آقای قالیباف مطرح است. چون هربار که کسی کنار گذاشتن آقای قالیباف را به فساد افراد تحت مدیریت ایشان نسبت میداد، پاسخ داده میشد که این فساد آنقدرها هم بزرگ نیست که بخواهد کسی را از لیاقت پست ریاست جمهوری بیندازد. یعنی عدهای، این مشکل آقای قالیباف را خصوصیت واقعاً منفی میدانستند و عدهای دیگر، زیاد به آن توجهی نداشتند و البته بیش از این، مشکل را در این میدانستند که چرا آقای قالیباف دربارۀ اینها توضیحی نمیدهد؛ و وقتی کسی مثل آقای طاء با آن توضیحات غیرقابل قبول در مقام سخنگوی آقای قالیباف ظاهر میشد، آن ایراد، توضیح ندادن، نیز از بین میرفت.
خلاصه اینکه فساد هلدینگ یاس، خودروی مجلس و فرزندان جناب قالیباف، تفسیرپذیر بود.
اگرچه خودم به این طرف میل داشتم که نمیشود از این خطا عبور کرد، ولی برای خود من هم تفسیر پذیر بود، جواب قاطعی نمیتوانستم پیدا کنم و درنتیجه نمیتوانستم به کسی بگویم که به ایشان رأی ندهید. البته تا اینکه این پاسخ به ذهنم رسید:
اینکه ایشان، با سابقۀ این فسادها در کارنامۀ مدیریتی، اگر یک بار دیگر و در مقام ریاست جمهوری، دچار این بدمدیریتی شود، آیا حتی کسانی که از ایشان طرفداری میکنند، با خود نمیگویند کاش به این سابقه توجه میکردیم و از او طرفداری نمیکردیم؟ کاش این با چشمانی بازتر به این شریفی، فرزندان او و خودرو مجلس نگاه میکردیم و میفهمیدیم کسی که چند بار دچار این مخمصهها شدهاست، باز هم ممکن است دچار آن شود؛ آن هم در جایی که دستش بازتر است؟!
یا اگر رأی آوردند و دوباره به این چاله افتادند، مردم با قدرت بیشتری، شورای نگهبان تا طرفداران نظام را به چالش نمیکشند که چرا با وجود این سابقه، باز هم شورای نگهبان او را تأیید صلاحیت کرد، حال آنکه مدیر و مدبر بودنش زیر سؤال است و به تعبیری هنوز احراز نشدهاست؟
همانطور که میدانید هر رئیس جمهوری به هرحال با تمام سابقهای که داشته دچار یک فسادی در زیر مجموعه شدهاست، از کرباسچی تا چای دبش در دولت شهید جمهور! باتوجهبه این آیا مردم با خود نمیگویند رئیسیای که در رأس دستگاه قضا بود و نتوانست جلوی این فساد را بگیرد، چطور کسی که در سابقهاش این فسادها بوده، میتواند جلوی این فسادها را بگیرد؟ اصلا شاید دهها فساد دیگر رخ داده و او نگذاشته فاش شود و ... .
برای من این یک جواب اساسی است. اینکه اگر رأی بیاورد و دوباره فساد بزرگی رخ دهد، با شدت بسیار بیشتری پایههای نظام به لرزه در خواهند آمد. این همان فسادخیزیای است که بارها از آن سخن گفتهام که ممکن است در ریاست جمهوری، به سیلی ویرانگر مبدل شود. و احتمال جاری شدن این سیل، به خاطر سابقۀ ایشان و به خاطر تحقق همیشگی آن در ادوار گذشته، بسیار بالاست.
الحمدلله
#جمهوری_اسلامی #امامت #شیعه
جمهوری اسلامی و امامت در شیعه (بخش اول)
قضیه از اینجا شروع شد که یکی از دوستان این روایت و نکتۀ موجود در آن را، از قول بزرگواری دیگر -که نمیشناسمش- برای من فرستاد و خواست اگر چیزی به ذهنم میرسد خدمتشان ارائه کنم:
علیکم السلام و رحمه الله
عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بَعَثَ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ ... (الکافی)
مؤمن طاق خبر داد که زید پسر امام سجاد علیه السلام در زمانی که (تحت تعقیب بود و) پنهانی زندگی میکرد، کسی را به دنبال من (مؤمن طاق) فرستاد، من هم نزد او رفتم.
به من گفت ای اباجعفر (کنیه مؤمن طاق) اگر کسی شبانه نزد تو آید (و برای خروج و قیام از تو یاری بطلبد) آیا با او خروج خواهی کرد؟ به او پاسخ دادم اگر آن کس پدر تو (امام سجاد علیه السلام) یا برادر تو (امام باقر علیه السلام) [و یا پسر برادر تو امام صادق علیه السلام] باشد با او خروج میکنم.
زید به من گفت من تصمیم دارم قیام کنم با این قوم بجنگم، پس تو هم با من خروج نما. پاسخ دادم نه چنین کاری نمیکنم فدای شما گردم.
به من گفت آیا جانت را از من دریغ میکنی (و حاضر به فداکاری نیستی) به او پاسخ دادم (جان من) فقط یک جان بیشتر نیست، پس اگر حجتی برای خداوند در زمین باشد، کسی که از تو تخلف کرد (و با تو همراهی نکرد) نجات یافته است و کسی که با تو قیام کند هلاک شونده است. اما اگر حجتی برای خداوند در زمین نباشد، پس کسی که از تو تخلف کرده با کسی که همراه تو قیام کرده، یکسان هستند.
به من گفت ای اباجعفر با پدرم (امام سجاد) بر سفره مینشستم، پدرم لقمه چرب (و لذیذ) در دهانم میگذاشت و برایم لقمه داغ را سرد میکرد (این کارها) به خاطر دلسوزی او به من بود.
(اما با توجه به حرفهای تو) او از حرارت آتش جهنم بر من نترسید و دین (حق و تکلیف الهی) را به تو خبر داد و به من خبر نداد؟!
به او پاسخ دادم فدای شما گردم، به خاطر دلسوزی به تو، برای (دچار نشدن تو به) آتش جهنم خبردارت نکرد، (زیرا) بر (هلاکت) تو ترسید که (اگر بگوید و) تو آن را نپذیری، قهرا داخل آتش جهنم میشوی.
ولی این مطلب را به من خبر داد، اگر بپذیرم نجات پیدا میٔکنم و اگر هم نپذیرم، باکی ندارد که من داخل جهنم شوم.
سپس به او گفتم فدای شما گردم شما برترید یا پیامبران؟ پاسخ داد پیامبران. گفتم یعقوب به یوسف میگوید: «اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مىانديشند».
چرا به آنها خبر نداد تا آنان به یوسف نیرنگ نزنند؟ لکن (میبینیم) این مطلب را از آنان پنهان کرد!
همچنین پدر تو نیز این مطلب را از تو پنهان ساخت (زیرا) بر تو ترسید (که مخالفت کنی و دچار آتش دوزخ گردی.)
(وقتی زید درمانده شد و نتوانست پاسخ مؤمن طاق را بدهد) گفت حالا که تو چنین میگویی سوگند به خدا بدان که صاحب تو (امام صادق علیه السلام) در مدینه به من گفت که به راستی من کشته میشوم در کناسه به صلیب کشیده میشوم و نزد او کتابی است که در آن کشته شدن و مصلوب شدن من نوشته شده است.
مؤمن طاق میگوید پس از این جریان به حج رفتم و به امام صادق علیه السلام سخنان زید و پاسخهای خودم را خبر دادم. حضرت به من فرمود او را از جلو و پشت سر و راست و چپ و بالا و پایین گرفته (و محاصره کردهای) و راهی برای فرارش باقی نگذاشتهای
همین یک روایت برای یاری نکردن آقای خمینی کفایت میکند اگر تسلیم امام معصوم هستی
در روایت دیگری که در باب خروج به شمشیر پیش از ظهور قائم است، چنین آمده:
مگویید زید خروج کرد (خروج او را نمونه قرار مدهید) زید مردی عالم و راستگو بود. او شما را به خود نخواند، به بیعت «الرضا من آل محمد (صلی الله علیه و آله) » خواند. اگر پیروز می شد بدانچه وعده داده بود وفا می کرد» الکافی
بههرحال این متنی بود که آن دوست عزیز برای بنده فرستاد. نکاتی که برای خودم قابل توجه است را نسبت به این روایت بهطور خاص و نسبت به اندیشۀ شیعی که با جمهوری اسلامی ساز مخالفت میزند ارائه خواهم کرد.
۱. روایت است و تفسیر! یعنی ما میتوانیم با ابزارهای شناختیای که در اختیار داریم به لایههای پنهانی این متن نفوذ کنیم، و از این طریق، یعنی به کار بردن ابزارهای شناختی و دلایل قانع کننده، معنایی که فعلاً به ذهن میرسد، کمرنگتر شود و معنایی مات و مبهم بود، خودش را روشنتر و واضحتر نشان دهد.
(برای مطالعۀ بخش دوم، ضربه بزنید)
بخش دوم (برای مطالعۀ بخش اول ضربه بزنید)
در آغاز این سؤال را مطرح میکنیم که آیا امام مخالف تشکیل حکومت اسلامی-شیعی بودند؟ خب واضح است که اینطور نیست؛ زیرا از همان غدیر، مسئلۀ شیعه و امامان شیعه، این بود که خودْ لایق حکمرانیاند و این مرارت و رنجی که امامان ما کشیدهاند به همین دلیل است؛ یعنی به این دلیل که در نبرد قدرت، بسیار فعال بودهاند تا بتوانند حکومت را از دست غاصبان آن بگیرند.
اما ممکن است شما بگویید این را که همۀ ما میدانیم و این روایت هم با آن مخالف نیست. آن چیزی که این روایت میگوید این است که هیچ کس جز ۱۲گانۀ اهل بیت سلام الله علیهم حق حکومت بر مردم را ندارد.
جالب این است که ما هم این را قبول داریم! ولی این چه ربطی به این داشت که آقای خمینی -بهتعبیر آن بزرگوار- نباید حکومتی شیعی را اقامه میکردند؟!
اینکه امام باقر یا امام صادق علیهما السلام میگویند کسی قیام نکند، آیا به این دلیل نیست که معتقد بودند هیچ کدام از این قیامها به نتیجه نخواهند رسید و پیش از تشکیل هر حکومتی سرکوب خواهند شد؟ یا به این دلیل نیست که این قیامها، بدنۀ شیعه را به فرسایش جبرانناپذیری دچار خواهند کرد و جامعۀ شیعه را به فروپاشی خواهد کشید؟ یا به این دلیل نیست که اگر کسی از امام اجازه نگیرد، چندی بعد با مذهبی هزار فرقه مواجه خواهیم شد که با وجود اختلافات فراوان، باز هم خود را شیعه و جعفری میدانند؟
بهتعبیری، معلوم نیست که منظور روایاتی با این مضمون، اینطور باشد که اگر حکومت مقتدری، در زمان خود ایشان واقعاً تشکیل میشد که هم و غمش عمل به منویات اهل بیت باشد، حضرات باز هم با آن مخالفت کنند. به بیانی دیگر، بهنظر میرسد حضرات اهل بیت علیهمالسلام، با بیفایدگی و همچنین مضر بودن این قیامها مخالف بودند و نه اصل تشکیل حکومتی شیعی که خود را سرسپردۀ ائمۀ ۱۲ گانه میداند.
اساساً این تفسیر مبتنی بر عدم مخالفت اهل بیت است که میتواند بیشتر با امامت و حکمرانی ائمۀ ۱۲ گانه -که در ابتدا از آن سؤال پرسیدیم- سازگار باشد؛ زیرا اینکه اهلبیت علیهم السلام، انسان بودند یا از نسل رسول الله بودند نمیتواند بهعنوان خصوصیتهایی درنظر گرفته شوند که آنها را لایق حکومت بر مردم میکرد؛ بلکه انحرافی نبودن آنها از مکتب رسولالله و اوامر و منویات خاص آنان است که باوجودآن، آنان را لایق حکمرانی بر مسلمانان کرده بود.
باتوجهبه این دلیلی که گفته شد، اگر حکومتی در زمان اهل بیت علیهم السلام شکل میگرفت که اطاعت از امام را بر خود واجب میدانست، دراینصورت، این حکومت چه تفاوتی با حاکمان مصر و خراسان در زمان فرمانروایی امیرالمؤمنین داشتند؟
حال سؤال این است که آیا امام خمینی غیر از این را دنبال میکرد؟ آیا در قانون اساسی ما نیامدهاست که با ظهور امام زمان، حاکمیت به ایشان تحویل داده خواهد شد؟
اتفاقاً مضمون روایتی که در آخر ذکر شد هم بهنوعی مؤید همین تبیین است؛ امام زید را معصیت کار نمیداند زیرا زید قرار بود حکومت را به ایشان تحویل دهد.
۲. سؤال دیگر این است که آقای خمینی -بهتعبیر آن بزرگوار- اساساً در چه عصری قیام کرد؟ ایشان در عصری قیام کردند که مسئله، سنی و شیعه نبود، بلکه پهلوی اول و دوم به دنبال نابود کردن اسلام و احکام اسلامی بودند؛ دقیقتر بگویم، دستکم، به دنبال کنار گذاشتن، اصول احکام اسلامی بودند -یعنی همان ضروریات اسلام- و حتی با زور و قدرت به دنبال پیاده کردن هدف خود بودند. مگر پهلوی اول، چادر از سر زن مسلمان نمیکشید؟ مگر حامیان حجاب در گوهرشاد را به گلوله نبست؟ مگر حوزههای علمیه را ویران نکرد؟ مگر پهلوی دوم، تا جایی که توانست همان سیاستهای پهلوی اول را پیگیری نمیکرد؟ مگر هر روز، مسلمانان را به کفار وابستهتر نمیساخت؟ و دهها مخالفت دیگر با اسلام که میتوان از آنها تکبهتک یاد کرد.
خب؟! خب اینکه، یکی از دستورات قرآن کریم، عمل به دستورات رسول و دستورات اولی الامر است، دستورات دیگری هم دارد: احکام اسلام؛ از مسئلۀ دیات و قضاوت بر پایۀ آموزههای اسلام، تا جهاد فیسبیلالله. کجای قرآن، به عنوان منبع حجیت بخش به تمام منابع دیگر، این احکام را مشروط به حضور پیامبر یا امام دانستهاند؟ حتی اگر نگوییم اینکه فرمودهاند از پیامبر و امام اطاعت کنید، به این دلیل است که بخش عمدهای از احکامی که ایشان مطرح میکنند همین اصول اسلام است؛ یعنی از آنها اطاعت کنید، چون به همین احکام دعوت میکنند؛ احکامی که هیچ کدومشان به حضور امام معلق نشدهاند؛ احکامی که بهشت و جهنم، حاصل عمل به آنهاست و خداوند کوتاهی در آنها را جایز نمیشمرد.
(برای مطالعۀ بخش سوم، ضربه بزنید)
بخش سوم (برای مطالعۀ بخش دوم ضربه بزنید)
اصلا برخی از آیات قرآن هستند که میتوانند این معنی را بهصورت مستقیمتری تأیید کنند؛ مانند این آیه که میفرماید: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ (آلعمران: 144) و محمّد جز فرستادهاى از سوى خدا كه پيش از او هم فرستادگانى [آمده و] گذشتهاند، نيست. پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود، [ايمان و عمل صالح را ترك مىكنيد و] به روش گذشتگان و نياكان خود برمىگرديد؟! و هر كس برگردد هيچ زيانى به خدا نمىرساند و خدا به زودى سپاس گزاران را پاداش مىدهد.
این آیه میگوید: محمد فقط یک پیامبر بود! مثل پیامبرهای قبلی. وقتی از این دنیا رفت که شما نباید به قبل خود [کنار گذاشتن احکام و آموزههای اسلام] بر گردید. اگر برگردید به خودتان ضرر میزنید.
خلاصه اینکه، اگر روایاتی داشته باشیم با این مضمون که اگر امام نبود، دیگر نباید احکام اسلامی را اجرا کنید، با وجود این آموزههای واضح قرآنی، آن روایات، جعلیاند و نه صادر شده از جانب اهلبیت علیهم السلام (هرچند بهنظر شما سند خوبی داشته باشند).
۳. متأسفانه، نگاه ما به حکومت شیعی مقداری فانتزی شده؛ یعنی فکر میکنیم که رهبران حکومت شیعی، از عصر صفوی تا عصر انقلاب از روی شکمسیری، حکومت اسلامی-شیعی را تشکیل دادند!
نه برادرجان! شما کتاب تاریخ خلفای رسول جعفریان را ملاحظه بفرمایید؛ غیر از اینکه ائمۀ ما را به دلیل قدرت نداشتن به شهادت رساندند، ببینید حکومت اموی و عباسی، از خون شیعیان و علویان چه جوی خونی راه میانداختند. ببینید زیادبنابی، چگونه شیعیان را شکنجه میکرد؛ ببینید که حجاج بن یوسف چطور به کشتن محبان اهل بیت معتاد شده بود!
این اتفاقات را لطفاً تا قبل از حکومت صفویه دنبال کنید. میبینید که عثمانیها به چه راحتی دو تن از بزرگترین فقهای شیعه، یعنی شهید اول و شهید ثانی را به شهادت رساندند و آب هم از آب تکان نخورد. در مرز ایران و عثمانی تا اوایل صفویه، همیشه شیعهکشی رواج داشت. ازبکها برای تفریح تا مشهد میآمدند، چند صد شیعه و محب را میکشتند و میرفتند. از اینها خبر داشتید؟ نه؟ کتاب استاد رسول جعفریان دربارۀ صفویه را بخوانید! حداقل ۱۰۰ صفحۀ اول از جلد اول.
زمان خودمان را چطور؟ یادمان مانده یا نه؟ که صدام با شیعیان عراق چه میکرد. داعش چگونه هزار هزار شیعه و محب میکشت (اسپایکر). طالبانِ (دور اول) چه بر سر شیعیان مظلوم افغانستان آورده بود.
بخش سوم و نهایی (برای مطالعۀ بخش دوم ضربه بزنید)
خلاصه اینکه اگر قرار بود شیعهای بماند، باید حکومت تشکیل میشد! شاه خودمان را هم که دیدید که با ابزار زور چه بر سر مذهب شیعه آورد. یعنی اگر قدرتمند نباشی، حیات و هویتت بر باد است!
ولی خب الحمد لله به لطف اقدام آقای خمینی، سرریز قدرتمان، سنی را نجات میدهد و جبهۀ کفر (اسرائیل و آمریکا) را به استیصال میکشاند.
یعنی باز هم فکر میکنید ائمۀ ما، با وجود این کشتار و قتل عام، به ما توصیه میکردند که اگر قطعاً و بیچون و چرا توانستید حکومتی تشکیل دهید باز هم دست بکشید؟ یا حتی اگر حکومتی شیعی دیدید که موبهمو دنبال اجرای سخنان ما بودند، به او رحم نکنید و به او حمله کنید؟!
خدا به ما رحم کند.
#گفتگو #مجازی
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتگوی مجازی؛ خوب یا بد؟
گفتگوی مجازی مزیتی بسیار حیاتی دارد که غالباً در گفتگوهای حضوری نشانی از آن نیست: صبر.
یعنی در گفتگوی مجازی فرصت صبر کردن داریم و به راحتی میتوانیم از آن استفاده کنیم. اما درگفتگوی حضوری، صبوری، گفتگو را از هم میپاشاند.
ما باید در گفتگو صبر کنیم تا
۱. هیجانمان که در قالب پرخاشگری خود را نشان میدهد، کاهش یابد.
۲. فرصت فکر کردن داشته باشیم؛ گاه امر واضحی در آن لحظه به ذهنمان نمیآید و طرف گفتگو، با یافتن روزنه، نیزۀ خود را تا انتها در گلوی مخاطب فرو میبرد! اینگونه، گفتگو از جهت کشف حقیقت به سوی برد و باخت منحرف میشود.
۳. فرصت جستجو داشته باشیم. یعنی گاه مطلبی را نمیدانیم یا طرف مقابل مطلبی را رائه میدهد که به صحتسنجی نیاز دارد، در گفتگوی مجازی است که فرصت کافی برای ارزیابی داریم.
حال شما فرض کنید، این سه، ازطریق صبر و شکیبایی رخ ندهد. چه خواهد شد؟
عملاً حقیقتیابی عقیم خواهد ماند.
الحمدلله.
#دانشگاه #پژوهشگاه #بحران #هزینه
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتذالی به نام دانشگاه و پژوهشگاه!
ایام و ماههای بحرانی، ایامیاند برای درس گرفتن و آموختن؛ از بحران غزه تا بحران انتخابات. چیزی که همین روزها بسیار مرا تکان داد این بود که فهمیدم نهادهایی مانند پژوهشگاه یا دانشگاه و بهطور کلی مراکز علمی علوم انسانی ما، تا چه اندازه بیفایده، مسخره و مزخرفاند. دستگاههایی که پول میخوردند و سادهترین مسئولیتهای البته مورد نیاز را به دوش نمیکشند.
واقعاً نباید از پژوهشگاههای علوم سیاسی انتظار داشته باشیم که مجموع اسناد مربوط به برجام را، از ابعاد مختلف و به ترتیب تاریخ، یکجا جمع کنند؟ برجامی که بیش از یک دهه افکار عمومی ایران را به خود مشغول کردهاست و بحرانهای فراوانی را در پی خود آوردهاست؟ پس واقعاً این همه پژوهشگاه، از دانشگاهها تا حوزه و از حوزه تا سپاه چه کار مفیدی میخواهند انجام دهند؟ پس چه زمانی میخواهند مسئلهای را حلوفصل کنند؟ تا کی باید ظریف کذاب و روحانی شیاد اینگونه با سخنان کذب بتازند و اندیشۀ مردم را بهدست گیرند؟ حتی این کار را دانشجویان کارشناسی ارشد نیز میتوانند در پایاننامۀ خود انجام دهند؛ چرا نباید به صورت یک پروژه در دانشگاههای ما تعریف شوند؟!
این ناکارآمدی سر دراز دارد؟! چرا ظهور قدرت مقاومت در طوفان الاقصی و ظهور قدرت ایران در وعدۀ صادق اینگونه نادیده گرفته شده است و لوازم بین المللی، اقتصادی، جامعه شناختی و ... نادیده گرفته میشود؟ چرا مستندی وجود ندارد تا آن سیاستمدار بیافسار اینگونه به سیاستهای ایران در محور مقاومت نتازد و این اتفاقات عظیم را با اصطلاحاتی مانند موشکپرانی به سخره نگیرد؟!
مگر ما جامعهشناسان مسلمانی نداریم که فواید حجاب را با بررسیهای میدانی در کشورهای مختلف به گوش دانشجویان و مردم برسانند؟!
اگر بخواهیم این مسائل کار نشده را بشماریم، واقعاً از بیکارگی و بطّالگی این نهادها قالب تهی میکنیم!
متأسفانه برای این رخدادهای مهیب اثری مستند وجود ندارد که هم سیاستمداران ما به آن مراجعه کنند تا چرند نگویند و هم اهل رسانه و هنر آن را مطالعه کنند تا مردم را با ابزارهای خود به آگاهی برسانند تا درنهایت مردم ما، قدر داشتههای خود را بدانند.
با این موارد که مواجه شدم، واقعاً توسعه نیافتگی و خاورمیانهای بودن را احساس کردم. آخر تا این اندازه ناکارآمد؟!
الحمدلله علی کل حال
#حجاب #جامعه #هویت #دین
بسم الله الرحمن الرحیم
بیحجابی تا کجا پیش خواهد رفت؟
در یادداشتی تحت عنوان خودِ آئینی نوشتم که هویت دینی چگونه عمل میکند و ممکن است وضع را به کجا برساند.
برخورد و هجوم به حجاب هم از این امر مستثنی نیست. اگر به تاریخ انقلاب مراجعه کنید، در خواهید یافت که حتی برخی از شخصیتها تنها به دلیل مسئلۀ حجاب، نوع برخورد پهلوی با آن و در نهایت بسط عمیق بیحجابی به انقلاب پیوستند. اساساً ترویج بیحجابی و رهایی حجاب، بهدرستی در نگاه متدینین به عنوان نشانهای روشن از تقابل با دین شناخته میشود.
بههرحال همانطور که در آن یادداشت گفته شد، همانطور که مسلمانان، در زمان پهلوی به دلیل همین تقابلها خون تودهایها را مباح دانستند و در مرحلۀ بعد با حکومت پهلوی به تقابل برخاستند، در همین جمهوری اسلامی نیز، احتمال رویداد تقابلاتی چنین سخت و خشن بسیار محتمل است. یعنی با تشدید جدیتر بیحجابی، احتمالاً بسیاری دستکم خون مروجین و مکشفههای عریان را مباح بدانند و این تقابل، دوباره وضعیت حجاب را به دوران ابتدای انقلاب بازگرداند.
این یعنی، اکتفا نکردن قشر سکولار به همین حد از بیحجابی و فشار بیشترشان، آنها را به دهههایی بازخواهد گرداند که حداقل حجابشان مانتوهای بلند باشد!
الحمدلله
#شبکه_اجتماعی #خلاقیت #ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
استقبال از شبکههای اجتماعی ایرانی
خب معلوم است آنچنان که باید از شبکههای اجتماعی استقبال نشد!
ولی چرا استقبال باید و شاید اتفاق نیفتاد؟ شاید فکر کنید، کیفیت پایین این شبکهها دلیل اصلی این عدم استقبال است.
هرچند این پاسخ بخشی از پاسخ به پرسش ماست، ولی تمام پاسخ نیست. بهنظر میرسد کاربران این شبکهها، از سالها پیش، بهدلیل تقدم ارائۀ خدمات، کیفیت بهتر و فیلتر نبودن آنها، هویت خود را به شبکههایی چون تلگرام، اینستاگرام و ... گره زدهاند و دیگر نمیتوانند بدون یک «معجزه» از آنها جدا شوند.
منظور من از گره خوردن هویت تنها انس و ارتباط روانشناختی با آن شبکهها نیست، بلکه علاوهبر آن به این معنی است که تاریخ زیست خود را نیز در آن ثبت کردهاند: تاریخ اقتصادی، تاریخ سیاسی، تاریخ هنری و... . بنابراین جدا شدن از این شبکههای اجتماعی به معنای عبور از این گنجینۀ شخصیتی است.
البته باز میگردیم به همان پاسخ اول، که اگر کیفیت شبکههای اجتماعی داخلی و امکاناتی که ارائه میکردند، به اندازۀ شبکههای اجتماعی خارجی بود، باز هم نظر افرادی را که به این میراث چندان علاقهای نشان نمیدهند جلب میکرد ولی در وضعیت کنونی چطور؟ ایتایی که در کاربران کانالها را از ارائۀ نظرات محروم کرده، ربات خاصی در آن فعال نیست یا ویراستیای که سرعتش از توییتر فیلتر شده، کمتر است، طبعاً رغبت چندانی برای کاربران آن شبکهها ایجاد نمیکند!
من برای جدایی و روی آوردن ایرانیان به شبکههای اجتماعی داخلی به یک «معجزه» اشاره کردم. آن معجزه چیست؟ معجزهای که تاریخ شبکههای اجتماعی نشان دادهاست که میل به شبکههای اجتماعی دیگر را کمتر میکند. آن معجزه چیزی نیست جز خلاقیت. یعنی شبکۀ اجتماعیای ساخته شود که در مواجهۀ با شبکههای اجتماعی کنونی، امکانات کاملاً متفاوتی را در اختیار کاربران خود قرار دهد تا کاربر را شدیداً تحت تأثیر قرار دهد. مانند نسبت تلگرام به واتساپ؛ یا نسبت تیکتاک به اینستاگرام؛ و از اینها مهمتر، نسبت اینستاگرام به تلگرام. باید قوای فکری ایرانیان جمع شود تا چیزی را نشان دهند که بسیار جذاب است و هیچ سابقهای ندارد.
الحمد لله رب العالمین