eitaa logo
نُمود | جواد محمدنیا
46 دنبال‌کننده
12 عکس
13 ویدیو
3 فایل
نُمود محلی برای یادداشت‌های پراکندۀ من دربارۀ آیات الهی، سیاست و ... . در خدمتم: @J_mohammadnia راستی! حساب خرده‌یادداشت‌های من در ویراستی: https://virasty.com/javad_mohammadnia مطالب نوشته شده در ایتا و ویراستی، مشترک نیستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم غزه برای ما چقدر می‌ارزد؟ آری! واقعاً غزه برای ما چقدر می‌ارزد؟ یعنی اگر دین و انسانیت خودمان را هم کنار بگذاریم، و از نگاه یک حیوان سکولار و البته هوشمند به مسئله نگاه کنیم، بازهم غزه برای ما ارزشی دارد؟ به نظر من، غزه برای ما خیلی باارزش است، خیلی! چون آن‌ها در مقابل متجاوزی خاص ایستاده‌اند و در این راه از جانشان می‌گذرند. تجاوز برای اینکه بفهمیم ایستادگی در مقابل تجاوز چقدر باارزش است اول باید مقداری توضیح بدهم که متجاوز دقیقاً چه موجودی است؟ متجاوز موجودی است که اگر در مقابلش نأیستی تا آن شور و هیجانش برای تجاوز از بین نبرود و پیشبینی‌اش دربارۀ اهدافش از سرش خارج نشود، کار خود را ادامه خواهد داد. مثلاً یک کشور یا حکومت متجاوز با خود فکر می‌کند که باوجود هزینۀ ده‌ها میلیون دلاری برای تجاوز و کشته شدن افراد بسیاری از طرف خودش، اگر پیروز شود، ده‌ها میلیارد دلار به‌دست خواهد آورد؛ یا در محاسبات خود می‌گوید حتی اگر به چنین سودی نرسیم، ضرر هم نخواهیم کرد یا حتی اگر ضرر کنیم، باتوجه‌به آن سود احتمالی، می‌ارزد که جنگ را شروع کنیم. این متجاوز جنگ را شروع می‌کند و ادامه هم خواهد داد، البته تا جایی که ادامه دادن به این تجاوز کمر متجاوز نشکند. توجه کنید! دقیقاً باید کمرش بشکند تا ادامه ندهد؛ زیرا ممکن است با خود بگوید خب، دفعۀ دیگر با رفع اشتباهات به کار خودمان ادامه خواهیم داد! اینگونه محاسبات، به‌دلیل هویت تجاوزکارانۀ اوست؛ و بر همین اساس، اگر در جنگی پیروز شود و به هدفش برسد، یعنی بتواند به سود و نفعی که در نظرش بود برسد، این راه را ادامه خواهد داد؛ چرا ادامه ندهد در صورتی که اولاً آن خلق و خوی خود را از دست نداده و از سوی دیگر، این نوع رفتارها جواب داده و به سود و منفعت خود رسیده. تجاوز انگلیسی البته دربارۀ فلسطین، مسئله فقط تجاوز و محدود کردن حقوق مسلم نیست؛ شما به تاریخ اروپا نگاه کنید که روم با دنبال کردن کشورگشایی، کل اروپا را گرفت! خب البته در آنجا احتمالاً ده‌ها یا صدها هزار نفر کشته شده‌اند ولی ما در مسئلۀ فلسطین فقط با یک تجاوز و به‌غارت بردن منابع روبه‌رو نیستیم؛ ما با تجاوز انگلیسی روبه‌رو هستیم. تجاوزی مثل تجاوز به آمریکا، به استرالیا و به فلسطین. یعنی تجاوزی که صرفاً به دنبال محدود کردن حقوق و غارت کردن منابع نیست؛ بلکه هیچ حقی را برای کسی که به آن‌ها تجاوز کرده قبول ندارد؛ هیچ حقی. یعنی حتی قبول نمی‌کند که مردم اصلی آن سرزمین، از آب آن سرزمین بنوشند و در هوایش تنفس کنند و مکانی را برای نشستن انتخاب کنند. دراین‌صورت مردمی که در آن سرزمین ریشه دارند، یا باید به‌کلی آن سرزمین را فراموش کنند و آوارۀ سرزمین و کشوری غریب شوند یا اگر فراموش نکنند و بخواهند سرزمینشان را حفظ کنند، از نگاه متجاوز، فقط باید بمیرند. مثل بومیان آمریکا که یا با گلوله کشته شدند، یا با مواد سمی؛ همچنین بومیان استرالیایی؛ یا مانند مردم فلسطین که حتی زنده‌زنده سوزانده می‌شوند و آماج صدها هزار تن بمب و موشک قرار می‌گیرند. انگلیسی‌ها وقتی می‌بینند که این کار در آمریکا جواب داده، چرا نباید آن را در استرالیا پیگیری کنند و وقتی آنجا هم موفق شدند، چرا نباید به فلسطین به‌همان صورت تجاوز کنند؟ درمان متجاوز! این هویت تجاوزکارانه‌ای که با پاکسازی نژادی و سرزمینی همراه است، فعلاً میان انگلیسی تبارها تثبیت شده و به‌تبع، افراد دیگری نیز مانند صهیونیست‌ها را با خود همراه کرده و حالا حالا ادامه خواهد داشت؛ مگر اینکه، در نبردی تاریخی و طولانی، این هویت از بین برود. این هویت از بین برود یعنی چه بلایی سرش بیاید؟ یعنی این روش دیگر تا قرن‌ها، هیچ پیروزی‌ای کسب نکند یا اینکه، صاحبان این اندیشه، یعنی قدرت‌مندانی که با این فکر به‌دنبال کشورگشایی هستند، قلع و قمع شوند. (برای مطالعۀ بخش دوم ضربه بزنید)
(برای مطالعۀ بخش اول ضربه بزنید) حالا اگر از بین نرود چه می‌شود؟ خب، این‌ها قطعاً به‌دنبال این هستند که سراغ کشورهای دیگر بروند. این روزها می‌شنوید که صهیونیست به‌دنبال گرفتن سوریه و عراق است و بعد از آن چه جایی بهتر از ایران؟! البته همانطور که مشاهده می‌کنید، تجاوزهایش به ایران، خیلی پیش از این‌ها شروع شده؛ من اصلا به این کاری ندارم که در زمان پهلوی‌ها، یعنی از همان آغاز تشکیل حکومتشان، چگونه، مخصوصاً از استان‌های غربی ما جاسوسی می‌کردند و چند صد جاسوس داشتند؛ نه آقا! بعد از جمهوری اسلامی، چرا این‌ها بزرگ‌ترین مانع بر سر پیشرفت هسته‌ای ما بودند؟ می‌دانم که ابزار آمریکایی‌ها بودند، همانطور که قبلاً ابزار انگلیسی‌ها بودند، ولی این ابزار شدن هم دلیل می‌خواهد، آن‌ها ایران را رقیب خود می‌دانند، یعنی می‌خواهند قدرت آن را محدود کنند. آن‌ها ایران را،‌همانطور امارات را و کلاً خاورمیانه را در بهترین حالت، مصرف‌کنندۀ محصول‌های درجۀ یک می‌خواهند که هر موقع خواستند بتوانند با آن بازی کنند یا به کلی آن را از بازار مخاطبین خود تخلیه کنند و به‌هیچ‌وجه نمی‌خواهند خود ایران تولید کنندۀ محصولاتی مانند محصولات هسته‌ای باشد. علاوه‌براینکه، به‌قول یک اسرائیلی -فکر می‌کنم تونی‌جات بود- اصلاً معقول نیست، شمال و شرق و غرب ما، رقیبان ما، بمب اتم داشته باشند و ما نداشته باشیم! ولی اسرائیل، به‌هیچ‌وجه این را دوست ندارد و نمی‌گذارد! خلاصه آنکه، این تجاوزات، یعنی محدود ساخت ایران در مسائل هسته‌ای، نه‌تنها خودش بسیار ایران را به عقب می‌اندازد، یک نشانه برای چیز دیگری هم هست، آن هم اینکه تا حدی که توانسته، سراغ ایران هم آمده! و این یعنی اگر راهش در غزه و لبنان باز شود، با شدت بیشتری به سراغمان خواهد آمد. غزه و لبنان چقدر برای ما می‌ارزند؟ حالا بیاییم دوباره فکر کنیم که غزه و لبنان چقدر برای ما می‌ارزند؟ غزه و لبنان همان‌هایی هستند که آن نبرد تاریخی را آغاز کرده‌اند؛ نبردی برای از بین بردن هویت تجاوزکارانۀ خاص انگلیسی-آمریکایی-صهیونیستی و احتمالاً استرالیایی. غزه لبنان دقیقاً خط مقدم مبارزه با پاکسازی نژادی هستند. اصلاً بیایید جزئی‌تر، مثل یک حیوان هوشمند دودوتا چهارتا کنیم! آن سرخپوستان آمریکا، جامعۀ سرخ‌پوستی آمریکا، حاضر بود چقدر هزینه کند تا نابود نشود؟ به‌نظرم حاضر بودند، حتی بجنگند و پنجاه درصدشان نابود شوند، ولی کار به اینجا نکشد. فلسطینی‌ها چقدر؟ جامعۀ فلسطینی که معلوم است؛‌ حاضر شده، بیش از ۷۰ سال بجنگد و کشته بدهد، در همین جنگ اخیر هم، حداقل ۴۰ هزار کشته داده؛ البته طبق برخی آمار دیگر، بر اثر این جنگ حداقل ۷ درصد از مردمش از بین رفته‌اند. و بازهم دقیق‌تر، آن سرخپوستی که کشته شد، شخصاً حاضر بود چقدر خرج کند که به اینجا نرسد؟ یا آن آوارۀ، فلسطینی، یا آن پدری که فرزندانش زنده زنده سوختند؟ به‌نظرم حداقل حاضر بودند، چندسالی کارکنند، هرچه پول به‌دست می‌آورند -البته منظورم غیر از خوراک و پوشاک ضروری است- هزینه کنند تا به اینجا نرسند. دوست من! برادرم! خواهرم! تک‌تک ما تا این اندازه به فلسطینی‌ها مدیونیم، یعنی دقیقاً چون آن‌ها هستند ما به این بلا دچار نشده‌ایم و اگر آن‌ها میدان را خالی کنند، به‌دلیل هویت وحشیانه‌ای که این متجاوزان دارند، ما را آواره خواهند کرد، ما را خواهند کشت! ما را به راحتی خواهند سوزاند و ما با خود می‌گوییم کاش به فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها دینمان را ادا کرده بودیم و به این روزها مبتلا نمی‌شدیم. پس فهمیدیم چقدر مدیونیم؟ دوباره بخوانیم: «و بازهم دقیق‌تر، آن سرخپوستی که کشته شد، شخصاً حاضر بود چقدر خرج کند که به اینجا نرسد؟ یا آن آوارۀ، فلسطینی، یا آن پدری که فرزندانش زنده زنده سوختند؟ به‌نظرم حداقل حاضر بودند، چندسالی کارکنند، هرچه پول به‌دست می‌آورند -البته منظورم غیر از خوراک و پوشاک ضروری است- هزینه کنند تا به اینجا نرسند.» انفاق من البته این مطلب را نوشتم، که متوجه شویم که غزه به ما ربط دارد، لبنان به ما ربط دارد، یمن به ما ربط دارد، آن هم ربط حیاتی و اساسی؛ پای مرگ و زندگی خودمان در میان است! در نتیجه، حتی اگر صرفاً یک حیوان هوشمند باشیم، یعنی نه دین داشته باشیم و نه انسانیت، به‌اندازه‌ای که به آن‌ها مدیونیم -آن را توضیح دادم و لطفا دوباره بخوانید- باید به آن‌ها کمک کنیم، تا حسرت این روزها را نخوریم. و این یعنی، خیلی عجیب است اگر ما ۵ درصد یا ۱۰ درصد درآمدمان را برای فلسطینی‌ها، لبنانی‌ها و یمنی‌ها هزینه نکنیم، اگر نکنیم، یعنی دشمن به خوبی توانسته دستگاه محاسباتی ما را متلاشی کند، تا به زودی سراغ ما بیاید و این یعنی حالمان اصلا خوب نیست! (برای مطالعۀ بخش سوم ضربه بزنید)
(برای مطالعۀ بخش دوم ضربه بزنید) به‌هرروشی که می‌توانید و اعتماد دارید کمک کنید که در ادامه چند نمونۀ آن را خواهم آورد: 1️⃣ خود من، اگر توفیق شود، کمک‌هایم را به مجموعه شهیدالقدس واریز می‌کنم، چون به برادر عزیزم، آقا مهدی شاندیزی، مدیر این مجموعه کاملاً اعتماد دارم. توصیه می‌کنم، تعدادی از پست‌های این کانال را مطالعه کنید تا با این مجموعه آشنا شوید. هر سؤالی دربارۀ کمک داشته باشید، پاسخ داده‌اند. 2️⃣ از طریق دفتر رهبری هم امکان پذیر است، در بخش کمک‌ها، کمک به مقاومت لبنان، یا مردم غزه یا ... . 3️⃣ البته مجموعه‌های دیگری هم هستند. الحمد لله
9.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ جناب یحیی السنوار تا لحظات آخر، تن‌به‌تن و مستقیم جنگید. از هفت اکتبر، تا به حال چنین ضربۀ روحی‌ای نخورده بودم. حتی با شهادت جناب سید حسن نصرالله عزیز. چون، سنوار، پناهِ مردم کاملاً بی‌پناه غزه بود. مردمی که دیگر جز خداوند متعال، هیچ ندارند و زندگیشان جز تلی از خاک نیست. یحیی سنوار، تنهای تنها می‌جنگید تا به شهادت رسید، مثل خود مردم غزه. چه‌دردی، چه دردی!
نُمود | جواد محمدنیا
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ جناب یحیی السنوار تا لحظات آخر، تن‌به‌تن و مستقیم جنگ
‏به نوشته هاآرتص شهید سنوار حتی بعد از اصابت گلوله تانک تا آخرین نفس با نیروهای اسقاطیلی درگیر شده... x.com/mylordbebo/sta…‎ هاآرتص نوشته بعد از درگیری‌های شدید یه تانک و نیروهای اسقاطیلی به محل درگیری میان، سنوار به طبقه دوم ساختمون میره، و تو این لحظه تانک به سمتش شلیک می‌کنه؛ شهید سنوار بر اثر شلیک تانک شدیداً مجروح میشه و دست راستش رو از دست میده. بعد سربازا وارد ساختمون میشن اما سنوار تو همون وضعیت متوجه حضورشون میشه و به سمتشون ۲ تا نارنجک پرتاب می‌کنه و سربازا همه برمی‌گردن و عقب‌‌نشینی می‌کنن بعدش از این پهپاد برای بررسی ساختمون استفاده می‌کنن که می‌بینن یه مرد نقاب‌دار زخمی اونجاست.. شهید سنوار در حالی که جون زیادی براش نمونده بود سعی می‌کنه پهپاد رو با چوب بزنه اما بدلیل خون‌ریزی زیاد تواناییش رو نداره. تو این لحظه وقتی می‌بینن که هنوز زنده‌ست با وجود زخمی بودنش جرأت نمی‌کنن سمتش برن و مجدداً تانک به سمت محل شلیک می‌کنه و سنوار به شهادت میرسه.. تو فیلم دیگه‌ای که قابل انتشار نیست سنوار دست راستش رو با سیم بسته که خونریزی نکنه و دست چپش که باهاش چوب و نارنجک پرتاب کرده بود انگشتش قطع شده بوده... اینجوری جانانه تا آخرین نفس برای خاکت جنگیدن فقط کار یه قهرمانه💔
بسم الله الرحمن الرحیم ده غلط مشهور دربارۀ اسرائیل این ، یک تاریخ کابردی از است. یعنی نیامده تمام ریزودرشت این رژیم تازه تأسیس را تبیین کند؛ بلکه بر اساس سؤالات ذهن ما، تاریخ اسرائیل را توضیح می‌دهد. مثلاً می‌گوید که دقیقاً چرا ایجاد شد؟ آیا مسئله، هولوکاست بود یا هولوکاست صرفاً خوراک رسانه‌ای ایجاد کرد و سه دلیل اصلی دیگر وجود داشت؟ حتی آیا واقعاً فلسطینی‌ها نمی‌خواستند با مهاجران یهودی صلح کنند؟ یا اینکه صهیونیست‌ها کارهایی می‌کردند و راه صلح را به‌کلی از بین می‌بردند؟! راستی اصلا فلسطینی‌ها چقدر از زمین‌های خود را فروخته بودند؟! و اینکه ریشه‌های هفت اکتبر یا طوفان الاقصی را از نزدیک لمس کنید. و برای من آن چیزی که از همه مهم‌تر است این است که ببینید، دقیقاً تجاوز و پاکسازی نژادی چیست. اینکه، اسرائیل و متجاوز به‌هیچ قراردادی، از جانب هیچ‌کسی پایبند نیست. راستی، نویسنده، اسرائیلی است! اسرائیلی‌ای که اتفاقاً مخالف کوچاندن صهیونیست‌ها از است، با این حال، با روایت منصفانۀ تاریخ به دنبال یک راه‌حل است. به‌هرحال، وظیفۀ حداقلی ما این است که این مقدار از تاریخ اسرائیل را بدانیم و بفهمیم با چه موجودی مواجهیم؛ تا رابطۀ خودمان با آن را بهتر درک کنیم. الحمدلله
متنی بسیار مهم دربارۀ چرا ۷ اکتبر؟ آیا می‌ارزید؟ از سلمان معمار، از دست ندهید 👇👇👇
هدایت شده از سلمان معمار
تا کجا؟ یکسال پیش در چنین روزهایی بود که فلسطین طغیان کرد. امروز که این کلمات را می نویسم ساعاتی از شهادت یحیی سنوار گذشته، محمد ضیف سرنوشت نامعلومی دارد، سید حسن نصر الله ترور شده، فواد شکر، ابراهیم عقیل و بزرگانی از حزب الله شهید شده اند، اسماعیل هنیه و فرزندانش ترور شده اند. رییسی و امیر عبداللهیان جایشان را به پزشکیان و ظریف داده اند، جریان عادیسازی اسراییل از سعودی و ترکیه حتی تا تهران بی پرده شده، 42000 انسان جلوی چشم دنیا کشته شدند، چند میلیون نفر آواره شده اند، غزه با خاک یکسان شده و تصاویر زنده زنده سوختن آدمها هیچ قیامتی نمی سازد. ما به اسراییل حمله مستقیم کردیم، آن هم نه یکبار بلکه دوبار، رسما پایگاه های تل آویو را هدف قرار دادیم، گنبد آهنین و فلاخن داود را افسانه کردیم، شمال اسراییل یکسال تخلیه شده است، ارتش اسراییل در مرز لبنان زمینگیر شده، زدن پهپاد آمریکایی کار روزمره یمن شده، انصار الله به راحتی به اسراییل موشک میزند، مسیر دریایی اسراییل از سمت یمن قطع شده، حزب الله با حمله پهپادی عملا از نیروی هوایی اش رونمایی کرده، اسراییل یکسال وجب به وجب غزه را گشته اما هنوز بیش از 100 اسیر را پیدا نکرده، شهادت یحیی سنوار نه با ترور بلکه به صورت اتفاقی رخ میدهد آن هم نه زیر زمین بلکه وسط خیابان با لباس نظامی و در حال جنگ بعد از یکسال! چه کسی باور میکند همه اینها فقط در عرض 365 روز اتفاق افتاده باشد؟! چنان باورنکردنی که حتی بعضی به شهید سنوار اتهام جاسوسی زدند که "چرا" این همه هزینه ساخت؟ چرا زندگی "عادی" ما را به هم زد؟ کمی به عقب تر برگردیم. وقتی نتانیاهو به عمان رفت و کلید تطبیع (عادیسازی) زده شد. با سودان توافق کرد، و چند ماه بعد با امارات چنان برادر شد که فقط در فیلم هندی امکان داشت.حالا از مسیر دهلی و عمان و دبی فقط یک سعودی مانده بود. اما بالاخره مدعی پرچم عرب و اسلام که نمی شود یکباره به تخت خواب یهود بپرد. پس اول دخترش بحرین را هدیه کرد تا واکنش ها را بسنجد. عادیسازی سعودی آخرین میخ به تابوت فلسطین بود. حتی در تهران هم زمزمه هایی از توسعه بن سلمان و لزوم "پذیرش نظم جدید" میدادند. 7 اکتبر فقط چند روز بعد از سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل رخ داد که علنا اعلام کرد: ما "عادی" شده ایم و فلسطین تمام. غزه شهر از یاد رفته، غزه شهر شکنجه شده، غزه شهر معامله شده به پا خواست. زندانیان تاریکخانه بشریت همه توانشان را جمع کردند تا یک بار شورش کنند. اینجا بود که فریادی از عمق چاه غزه بلند شد که ما هنوز زنده ایم حرامزاده ها! اتفاقا آنها که 7 اکتبر را دسیسه می دانند، درست میگویند. آن طوفان تمام صحنه را غیرعادی کرد. انگار پرده نمایش افتاد. برای چه شورش کردند؟ برای عادی نشدن. برای واقعیت.یعنی اگر سهم فلسطین مرگ است و سهم اسراییل زندگی، مقداری از سهمم را به شما می بخشم و مقداری از سهم شما را گرو میگیرم. خودتان را که دیگر نمی توانید نبینید. اگر بناست در سکوت بمیرم، با فریاد جلو گلوله میروم. فکر میکنید سنوار و ضیف شب قبل از هفت اکتبر نمی دانستند تصمیم شان چه عواقبی دارد؟ می دانستند. این حدس و تحلیل نیست. بیانیه شان را بخوانید، می دانستند غزه نابود میشود، می دانستند تک تکشان آواره میشوند. می دانستند ماه ها و شاید سالها باید بجنگند. (و تا امروز نشان دادند که آماده بودند) میدانستند باید مرگ تک تک عزیزانشان را ببینند. می دانستند بیمارستان ها میسوزد، مسجد و کلیسا صاف میشوند، شلیک های فسفری و خوشه ای و اورانیومی را می دانستند، قتل عام را می دانستند، ولی تا کجا؟ سوال اصلی این قضیه «تا کجا؟» است نه "چرا؟". تا کجا میشود ادامه داد؟ سوالی که ضیف و سنوار جوابش را میدانستند، پس آخرین تصمیم را گرفتند و تمام "عادیسازی" را به باد دادند. به قیمت نابودی شان. و این راز عظمت 7 اکتبر است. 👇
هدایت شده از سلمان معمار
👆 ولی این پایان ماجرا نیست. جنگ 2023 خود کربلاست. حق خالص در برابر باطل خالص. صحنه جنگ غزه هیچ شبهه ای ندارد. هر جنایتی که تصور بکنی اینجاست. عین کربلا. هر روز یک پیشروی تازه برای شیطان. هر ساعت خون جدید برای ضحاک. ظلم خالص. بدون افزودنی،با پخش زنده، با اخرین فناوری های روز آمریکا و اروپا، پاکسازی با دقت میلیمتری. بدون جلوه های ویژه، جنات ناب. عریان عریان عریان. عین کربلا. تا کجا می توانی چشم هایت را بسته نگه داری؟ تا کجا میتوانی این صحنه را ببینی و سکوت کنی؟ تا کجا می توانی اعتراض کنی و هزینه ندهی؟ تا کجا می توانی هزینه بدهی و بایستی؟ سوال اصلی این قضیه "تا کجا؟" است. عین کربلا. امکان ندارند کسی به این معرکه کشیده نشود. معرکه یقه اش را میگیرد. یا این طرفی یا آن طرف. یا ظالمی یا مبارز. وسط بازی هم ندارد. عین کربلا. می آید دنبالت پشت میز، گوشه کافه، پای صفحه اینستاگرام، کنار رختخواب، پای تخته، در صف اتوبوس، پای گلدان، در دورترین نقطه ها، سراغ بی ربط ترین آدم ها و سریع ترین فراری ها. یقه ات را میگیرد و می پرسد: " تا کجا؟" چپ یا راست، سیاسی یا غیر سیاسی، مسلمان یا بی دین، هیچ فرقی ندارد، حتی خود اسراییل را هم مخاطب میکند: تا کجا جنایت را جلو میبری؟ تا کجا ترور میکنی؟ تا کجا خون میخوری؟ تو ای دولت آمریکا تا کجا پای اسراییل می ایستی؟ ای تمدن غربی و اروپا تا کجا پشتیبانی میکنی؟ آهای کشور اسلامی تا کجا نگاه میکنی؟ ای باکو و ترکیه و سعودی تا کجا به اسراییل کمک میکنی؟ هیچ کس از این سوال مصون نیست. ای یمنی ها تا کجا هزینه میدهید؟ ایرانیها تا کجا صبر میکنید؟ تا کجا در تله جنگ نمی افتید؟ تا کجا جنگ را باور میکنی؟ جوابها در این یکسال پیداست. بودند کسانی که فقط یک ماه بعد از 7 اکتبر در تهران گفتند: "مردم ایران از اینکه جای فلسطینی ها هزینه بدهند خسته اند". آ.خامنه ای ولی کسی بود که معنای این نبرد را همان ابتدا فهمید و گفت "شرایط کنونی منطقه به گونه‌ای است که هم برای دشمن صهیونیستی شرایط مرگ و زندگی است و هم برای جبهه حق". شاید مهمترین جمله سال اخیر که بعضی ها دوست دارند نشنوند. او و هزاران ایرانی که آماده شهادت در جمعه بعد از حمله به اسراییل جمع شدند پاسخ شان را بلند اعلام کردند. اما چیزی تمام نشده، منتظر باشید که به زودی عادیسازان یقه تان را بگیرند و به اعتراض بپرسند تا کجا هزینه بدهیم؟! درد معترضین به حماس دقیقا اینجاست که "چرا ما را در این موقعیت قرار دادی؟ چرا روزگار عادی مرا به هم زدی؟" عین کربلا. آنجا هم حسین را متهم به تفرقه کردند. اما او پرچم "تا کجا؟" را برداشت و جلوی عادیسازی شیطان ایستاد. حالا نوبت امتحان ماست. اشتباه نکنید، مساله نه صرفا آخرتی و اعتقادی بلکه عمیقا انسانی و اکنونی است. اگر عادیسازان پسا کربلا دنیایی داشتند ما نیز در فردای تماشا دنیایی خواهیم داشت. بله این جعبه پاندورایی بود که ضیف و سنوار و حماس آگاهانه بازش کردند، اما شاید تصور نمیکردند که پخش زنده قتل یک ملت، این نسل کشی عیان، این هلوکاست واقعی، کک جامعه عرب و ترک مسلمان را هم نگزد! حتی در پایتخت های غربی تظاهرات شد اما کشورهای مسلمان در کمال آرامش و اسلام رحمانی و مناسک عبادی به همکاری با قاتل ادامه دادند! جز بعضی شیعیان، عین کربلا. تا کجا اسلام مرده است؟ تا کجا انسان مرده است؟ شاید اینجا بود که یحیی سنوار، این اسطوره زمان، خالق 7 اکتبر، زاده اردوگاه، پرورده زندان، دشمن شیطان، در پیامی به مذاکره کنندگان گفت: «باید راهی را که آغاز کرده‌ایم ادامه دهیم و اگر نه، بگذار این یک کربلای دیگر بشود.» سنوار پاسخش را داد و حماسه ای حسینی ساخت. خون یحیی خطرناک است نه اندوهناک. تازه آغاز ماجراست و این سوال ما را رها نمیکند، تا کجا؟ تا آخر تاریخ، عین کربلا. @salmaneshoon
بسم الله الرحمن الرحیم بحران دانستن و آشفتگی عمل در جامعه (وظیفۀ مراکز علمی) رئیس‌جمهور و وزرایش، مدیران کل و اساساً تک‌تک کارمندان هر ارگانی، وقتی می‌خواهند تصمیم بگیرند، به‌دانسته‌هایشان مراجعه می‌کنند. این دانسته‌ها را از کجا آورده‌اند؟ یکی از دانشگاه و دیگری از حوزه؛ چون مراکز اصلی دانش‌اندوزی ما همین دو هستند؛ البته، آموزشگاه‌های خصوصی هم دارند کم‌کم شکل می‌گیرند. حالا چه می‌خواهم بگویم؟ می‌خواهم بگویم: با اینکه همۀ آن‌ها از همین دو مرکز بیرون آمده‌اند، چه اختلاف عظیمی میان دولت‌های مختلف وجود دارد! یعنی شکاف‌های نظری میان این دولت‌ها از همان دانشگاه یا حوزه شروع می‌شود. و اگر بخواهیم کامل‌تر توضیح بدهیم، گسل‌ها و اختلاف میان مردم هم، تا حدود زیادی، ناشی از اختلافات دانشگاهی-حوزوی است. خب؟ خب به جمالتان؛ اگر قرار است در هر مسئله‌ای بسیار مهم و اساسی، که حیات جامعه به آن وابسته‌است، به‌اختلاف بخوریم و حل نشود، حتی بعد از چند دهه و درنهایت مسئولین از روی ظن و گمان به یک تصمیمی برسند، درِ آن آموزشگاه را گِل بگیرند بهتر نیست؟ مراکزی که هر ساله بخش عظیمی از بودجۀ کشور را به‌خود اختصاص می‌دهند و آخرش هم هیچ و پوچ؟ مسائل اساسی باید روی هم تل‌انبار شوند؟ آخرش هم باید مردم با رأی خود و از روی جهل مسئله را حل کنند؟! یعنی نظر من این است که در این آموزشگاه‌ها، که کارایی ندارند بسته شود؟ بله! به‌نظرم اگر قرار است با همین فرمان بروند و فقط به‌عنوان مخدر جامعه عمل کنند، بهتر است بسته شوند تا ببینیم چه روش دیگری را باید به‌کار بگیریم! حالا شما فکر می‌کنید شوخی می‌کنم ولی اگر همین سؤال «که اگر دانشگاه نبود باید چه کرد؟» را به دانشگاه دهید، یک معضل، مشکل و مسئلۀ حل نشده به مسائلمان اضافه می‌شود. مسائل همین روزهایمان را نگاه کنید! تکلیفمان هنوز با رژیم صیونیستی (و نه صهیونیستی، به تعبیر کورش علیانی) یک‌سره نشده؛ یکی می‌گوید آقا چرا ما باید مشکلات تمام مردم جهان را حل کنیم؟ مردم در فشارند! آن یکی دو میلیون را ول کنید تا ۹۰ میلیون آدم در ایران زندگی کنند. دیگری می‌گوید مردک! اگر ول کنیم که خیلی خیلی زودتر، یک موجود متجاوز و بی‌خط قرمز، سراغ ما می‌آید. یا در مسئلۀ اقتصادی که عده‌ای طرفدار نولیبرالیسم هستند و می‌گویند اگر اقتصاد قوی می‌خواهید باید با جدیت تن به خصوصی سازی دهید، تا مثل آمریکا و چین و هند شوید و دیگری می‌گوید خصوصی سازی را که برای سر قبر فون‌هایِک نمی‌خواهم، می‌خواهم مردمم مرفه‌تر بشوند، نه اینکه در جامعۀ من شکاف طبقاتی روزبه‌روز بیشتر شود. حالا، آخر دانشگاه و حوزه را کنار بگذاریم؟ باز هم می‌گویم، اگر می‌خواهند مسیرشان را تغییر ندهند، بله. باید کنارشان گذاشت؛ اما، اما به نظرم راه دیگری هم وجود دارد و آن هم اینکه، از جواب‌های مبهم دست بردارند! مسئله‌ای که جلوی شما می‌گذارند، به‌جای اینکه سعی کنید، در شش ماه جواب آبکی بدهید تا درنهایت رزومۀ قوی‌تری پیدا کنید و استاد تمام شوید، وقت بگذارید و بیندیشید، حتی ده سال، خسته نشوید، گفتگو کنید، اشکالاتتان را بگیرند تا از یک فرضیه، رفته‌رفته به یک حقیقت علمی تبدیل شود. چرا می‌گویم به‌مدت ده‌سال، اگر یک، دو یا ده‌ها استاد وقت بگذارند می‌ارزد؟ به‌این‌دلیل که ۴ یا ۵ دهه است که این مسائلمان حل نشده. شما فرض کنید، این مشکلات ما، سه دهه پیش حل شده بود، چقدر پیشرفت کرده بودیم؟! نمی‌ارزید چند استاد، دهه‌ها پیش به‌صورتی منصفانه، وقت می‌گذاشت و مسئله را حل می‌کرد؟! به مخالفان خود می‌گفتند بیایید نظریۀ مرا تکه‌تکه کنید، شاید حل شود! واقعاً نمی‌ارزید؟ کوتاه آنکه، بخش عظیمی از شکاف‌های مدیریتی و گسل‌های اجتماعی ما، حاصل ناکارآمدی مراکز آموزشی-پژوهی ماست و این هم حل و فصل نمی‌شود مگر با تغییر ریل در شیوۀ پژوهش و حل مسئله. مسئله‌های اساسی حل نمی‌شوند مگر با تفکر، پژوهش و گفتگوی فراوان و صادقانه. الحمدلله