eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
532 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
73 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
یا علی مدد: نقدي بر اظهارات آقاي عبد العلي بازرگان راجع به تدوين كتب احاديث: بنام خدا اخيرا كليپي از آقاي عبدالعلي بارزگان پخش شده كه در آن ايشان راجع به تدوين كتب احاديث اسلامي دعاوي عجيب و غريبي مي‌كند كه بر خلاف تاريخ مسلم و واقعيات تدوين كتب احاديث اسلامي است؛ در ادامه به نقد برخي از اين دعاوي مي‌پردازيم. 1- او در باره (نقل حديث) ابتدا ادعا مي‌كند كه زمان پيامبر، (نقل حديث) ممنوع بوده چون فراوان پيامبر گفتدند از من هيچ چيزي را نقل نكنيد؛ چون نگران بودند كه يك دكان ديگري در برابر قرآن باز بشود؛ و مي‌دانستند كه آنچيزي كه شفاها آدم‌ها ميشنوند اعتباري ندارد!. پاسخ اين است كه اولا اين ادعاي آقاي بازرگان تناقض‌آميز است زيرا از سوئي ادعا مي‌كند كه آن چيزي كه آدمها مي‌شنوند اعتباري ندارد و از سوئي ديگر با اتكا به همين نقليات بي‌اعتبار، استدلال مي‌كند كه پيامبر نقل حديث را ممنوع كردند؛ خوب اگر حديث منقول از پيامبر اعتباري ندارد پس به استناد همين بي‌اعتبار بودن نقليات، آنچيزي را كه شما در مورد ممنوعيت نقل حديث، از پيامبر نقل مي‌كنيد نيز بي‌اعتبار است؛ و اگر بنا شد كه منقولي كه شما از پيامبر نقل مي‌كنيد اعتبار داشته باشد چرا بقيه منقولات از پيامبر اعتبار نداشته باشد؟!. ثانيا ايشان ادعا مي‌كند كه پيامبر نگران بودند كه با احاديث دكان ديگري در برابر قرآن باز شود؛ حال آن كه خود قرآن گفتار پيامبر را به عنوان كسي كه مبيّن و مفسر قرآن است اعتبار ‌بخشيده است؛ زيرا از سوئي قرآن بگونه‌‌اي فراگير سخنان پيامبر را وحياني معرفي مي‌كند و مي‌گويد : «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏، عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى»؛ و از سوئي همين قرآن، وحي الهي را شامل دو بخش قرآني و تفسيري معرفي مي‌كند؛ و بيان مي‌كند كه پيامبر با تكيه بر وحي الهي، قرآن را تبيين و تفسير مي‌كند؛ زيرا در سوره نحل مي‌گويد : «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»‌؛ طبق اين آيه خداوند «ذكر» را بر پيامبر نازل مي‌كند تا بواسطه آن، قرآني را كه بسوي مردم نازل شده را تبيين و تفسير كند؛ بنابراين طبق اين آيه بخشي از منزلات وحيانيِ بر پيامبر همان احاديث تفسيري قرآن است كه پيامبر بكمك آنها مراد و منظور متن موجود قرآن را تفسير مي‌كرد؛ بنابراين «ذكر» در اين آيه خود قرآن نيست بلكه متمم وحياني و تفسيري قرآن است لذا در سوره يس نيز ذكر را در كنار قرآن قرار داده است و مي‌گويد ما دو چيز به پيامبر ياد داديم يكي قرآن و ديگري ذكر « وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي‏ لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ» و نيز در سوره ص، قرآن را به عنوان دارنده ذكر معرفي مي‌كند نه به عنوان خود ذكر و مي‌گويد «ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْر» پس خود قرآن، مسلمانان را متوجه مي‌كند كه همانگونه كه قرآن براي آنها به عنوان يك منبع وحياني معتبر است احاديث تفسيري پيامبر هم به عنوان يك منبع وحياني، معتبر است؛ و از همين روي به مسلمان تذكر مي‌دهد هر چه را پيامبر آورد بگيريد و هر چه را نهي كرد رها كنيد «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ بنابراين روشن شد كه احاديث تفسيري منقول از پيامبر، دكاني در قبال قرآن نيست بلكه متمم تفسيري قرآن است كه خود قرآن آن را با عنوان «ذكر» به مسلمانان معرفي كرده است . 2- ايشان ادعا مي‌كند كه تا صد سال هيچ كس هيچ چيزي ننوشته است. پاسخ اين است كه چنين ادعائي واقعا خلاف واقع است و حاكي از بي‌اطلاعي آقاي بازرگان از تاريخ تدوين كتب حديث و غير حديث است؛ زيرا : اولا : رواياتي فراوني هست كه پيامبر دستور كتابت گفته‌هاي خود را داده است كه نمونه‌هايي از آن را ذيلا مرور مي‌كنيم. الف: عبدالله بن عمرو مي‌گويد: من هر چيزي را كه از رسول خدا (ص) مي‌شنيدم آنرا مي‌نوشتم؛ زيرا مي‌خواستم آن را نگاه ‌دارم، اما قريشيان من را از اين كار منع كردند، مي‌گفتند آيا تو هرچه را مي‌شنوي مي‌نويسي؟ حال آن كه رسول خدا بشري است كه در هر دو حال خشم و رضا سخن مي‌گويد؛ لذا من از كتابت دست برداشتم، سپس آن را به رسول خدا گفتم، پيامبر با انگشتش به دهانش إشاره كرد و گفت :‌«اكتب فوالذي نفسي بيده ما يخرج منه إلا حق» بنويس، بخدائي كه جانم در دست اوست، جز حق هيچ چيز از اين دهان خارج نمي‌گردد (سنن ابي داود ج 2 ص 342- قال الشيخ الألباني : صحيح). ب : ابوهريره مي‌گويد در سال فتح مكه بود، قبيله خزاعه مردي را كشت...پيامبر ايستاد و خطبه خواند.... در اين حال مردي از يمن كه به او ابوشاة مي‌گفتند ايستاد و گفت اي رسول خدا سخنانت را براي من بنويس پيامبر به (كاتبان) فرمود اين سخنان را براي ابوشاة بنويسيد (اكْتُبُوا لِأَبِي شَاهٍ) (صحيح بخاري ح 68
80). ج : ترمذي در صحيحش روايت كرده كه مردي از انصار در مجلس پيامبر مي‌نشست و به سخنان او گو ش مي‌داد و از كلام پيامبر در شگفت مي‌شد ولي آنها را حفظ نمي‌كرد لذا در اين زمينه به پيامبر شكايت كرد پيامبر فرمود از دستت كمك بگير و با دستش به خط نوشتن اشاره كرد (استعنْ بيمينك وأشار بيده إلى الخطّ). ثانيا: وقايع تاريخي خود گواه بر نوشتن احاديث پيامبر در زمان حيات ايشان است كه به نمونه‌هايي اشاره مي‌كنم. الف : در حديث معروف ثقلين ابن عباس مي‌گويد كه (در آخرين روزهاي حيات پيامبر)، پيامبر به (مرداني كه در خانه ‌آن حضور داشتند) گفت : كتابي براي من بياوريد تا براي شما چيزي را بنويسم كه بعد از آن به گمراهي نخواهيد افتاد... « قَالَ ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ ...» (صحيح بخاري ح 114)؛ اگر پيامبر از كتابت منع كرده بود چرا در اينجا دستور به آوردن دفتر و دوات كرده است!؟. ب : حاكم در مستدركش از عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو روايت مي‌كند كه در حالي كه ما دورادور پيامبر مي‌نوشتيم از پيامبر سؤال شد كدام شهر اول فتح مي‌شود قسطنطنيه يا روميه؟ و پيامبر گفتند اول شهر هرقل، فتح مي‌شود (بينما نحن حول رسول الله - صلى الله عليه وسلم – نكتب...) ((قال الحاكم: هذا حديثٌ صحيح الإسناد، ولم يخرجاه، ووافقه الذهبي)) از اين روايت بخوبي روشن است كه افرادي زيادي از اصحاب پيرامون پيامبر همواره قلم بدست سخنان آن حضرت را مي‌نوشتند. ج : ذهبي در تذكرة الحفاظ از عايشه روايت مي‌كند كه پدرم احاديثي از رسول خدا جمع كرده بود كه پانصد حديث بود شبي خوابيد در حالي كه پهلو به پهلو مي‌شد ... وقتي صبح شد گفت اي دخترم احاديثي را كه نزد تو است بياور؛ من آوردم و او آنها را آتش زد (جمع أبي الحديث عن رسول الله صلى الله عليه و سلم وكانت خمسمائة حديث...) اين واقعه نيز بخوبي نشان مي‌دهد كه بسياري از صحابه، احاديث را در زمان پيامبر مي‌نوشته‌اند د : بخاري در صحيحش از ابوهريره نقل مي‌كند كه او مي‌گفت هيچ كس از صحابه بيشتر از من از پيامبر نقل حديث نكرده جز عبدالله بن عمرو زيرا او احاديث را مي‌نوشت و من نمي‌نوشتم «فَإِنَّهُ كَانَ يَكْتُبُ وَلاَ أَكْتُبُ». اين حديث نيز بخوبي نشان مي‌دهد كه نوشتن احاديث پيامبر در زمان پيامبر يك كار رايج و معمول بوده است. ه : از شواهد تاريخي ديگر بر رواج كتابت در زمان پيامبر، كتاب عمرو بن حزم است كه پيامبر هنگامي كه او را به منطقه نجران يمن به تبليغ دين فرستاد كتابي را نوشت و به او داد اين كتاب در مورد سنن و فرائض و حدود و ديات اسلام بود؛ و در طول تاريخ مورد توجه عموم فقهاء و محدثين بوده است گرچه برخي، اشكالاتي را در مورد سند آن كرده‌اند اما در مجموع مورد تأييد بزرگان فقهاء و محدثين بوده است، مثل احمد بن حنبل، حاكم نيشابوري، ابن حبان، بيهقي، ابن ابي‌حاتم و يعقوب بن سفيان. و : و نيز از شواهد تاريخي ديگري كه دلالت دارند كه در زمان پيامبر توسط صحابه كتب زيادي نوشته شده‌ است؛ رواياتي است كه بر نابودسازي كتب گرانبهاي احاديث توسط عمر بن الخطاب دلالت دارند كه نمونه‌هايي از آن ذيلا بيان مي‌شود. 1)خطيب بغدادي در «تقييد العلم ص 82» روايت مي‌كند به عمر گزارش رسيد كه در دست مردم كتابهائي هست، او چنين أمري را زشت دانست و از آن بدش آمد، لذا گفت اي مردم به من گزارش شده كه كتابهائي در دست شما است، مجبوب‌ترين آنها نزد خدا كتابي است كه عادلانه‌تر و پايدارتر باشد؛ سپس گفت هيچ كس كتابي در نزدش نماند، بلكه همه را نزد من بياوريد تا در مورد آنها رأي خود را صادر كنم، راوي مي‌گويد مردم خيال كردند عمر مي‌خواهد در آنها نظر كند و همه را يكسان سازد، لذا آنها كتابهايشان را آوردند و عمر آنها را با آتش سوزاند، سپس گفت اينها آرزو- نوشته‌اي هستند مثل آرزو- نوشته‌هاي أهل كتاب. 2)ابن سعد در طبقاتش روايت مي‌كند (ج 5 ص 188) نوشتجات حديث در زمان عمر فزوني يافت لذا عمر از مردم درخواست كرد كه آنها را نزدش بياورند؛ وقتي نوشتجات را آورند فرمان به سوزاندن آنها داد و سپس گفت اينها نوشتتجاتي هستند مثل نوشتجات أهل كتاب. 3)مالك در مؤطأ (ص 299) از ابن مرسا روايت مي‌كند من نزد عمر نشسته بودم، وقتي نماز ظهر را خوانديم او خطاب به يرفأ گفت آن كتاب را كه در مورد أحكام عمه بود بياور تا در آن كتاب در مورد أحكام عمه جستجو كنيم و خبري بيابيم، يرفأ كتابش را آورد، سپس عمر ظرفي سنگي يا قدحي را خواست كه در آن آب باشد، ظرف را آوردند و عمر نوشتجات آن كتاب را با آب محو كرد. 4)و نيز خطيب بغدادي در «تقييد العلم ص 83» روايت مي‌كند عمر ابتدا مي‌خواست كه سنن رسول خدا را بنويسد اما بعد برايش روشن شد كه ننويسد لذا به همه شهرها نامه نوشت كه هر كس نزدش نوشته‌اي از سنن رسول خدا هست بايد محوش كند. اگر در زمان پيامبر كتابت ممنوع بود پس اين همه كتاب گرانبهاي حديثي از كجا بود كه توسط عمر بن الخطا
ب سوزانده و نابود شود!؟. ثالثا: از مهم‌ترين دلائلي كه روشن مي‌كند كه در زمان پيامبر نوشتن اح اديث نه تنها ممنوع نبوده بلكه مورد عنايت و فرمان پيامبر بوده است «صحيفه جامعه» است كه توسط اميرالمؤمنين و به املاء پيامبر نوشته شده است و در كتب مختلف شيعه و سني از آن ياد شده است از جمله در صحيح بخاري و مسلم روايت شده كه راوي مي‌گويد علی (ع) بر منبری از آجر، بر ما خطبه می‌خواند، او شمشیری بر بدنش بود که صحیفه‌ای (کتابی) بر آن بسته شده بود؛ او گفت بخدا قسم از کتابی که ما قرائت می کنیم در نزد ما نیست مگر کتاب خدا، و آنچه در این صحیفه است سپس آنرا باز کرد که در آن مطالبی از قبیل دیه دندان شتر، حدود حرم مدینه و چیزهای دیگر بود (مَا عِنْدَنَا مِنْ كِتَابٍ يُقْرَأُ إِلَّا كِتَابُ اللَّهِ وَمَا فِي هَذِهِ الصَّحِيفَةِ فَنَشَرَهَا فَإِذَا فِيهَا أَسْنَانُ الْإِبِلِ وَإِذَا فِيهَا الْمَدِينَةُ حَرَمٌ...)؛ همچنين در كتب شيعه در باره اين كتاب مطالب فراواني هست كه بعدا به آن مي‌پردازيم. بنابراين ادعاي ممنوعيت كتابت حديث در زمان پيامبر درست نيست؛ بله در برخي روايات اهل تسنن رواياتي در زمينه ممنوعيت حديث نقل شده كه اين روايات بر فرض صحت يا مربوط به موقعيت خاصي بوده و يا مربوط به دوره ممنوعيت حديث در زمان ابوبكر و عمر بوده است و نه مربوط به زمان پيامبر؛ يا منع كننده يك صحابي است نه پيامبر. 3-ايشان ادعا مي‌كند كه در طول 256 سال هيچ يك از امامان شيعه نه كتاب تفسير و كتاب روايت و حديث نوشته‌اند و نه هيچ كس را تشويق كرده‌اند كه شما بنويسيد. پاسخ اين است كه من ايشان را به كتاب «بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد» ارجاع مي‌دهم كه توسط محمد بن حسن صفار متوفاي سال 290 نوشته شده است. محمد بن حسن صفار، از اصحاب امام حسن عسكري و يكى از چهره‏هاى درخشان شيعه در قم بوده است او در اين كتاب چندين باب در باره كتابي كه اميرالمؤمنين و به املاء پيامبر نوشته است بحث كرده و روايات فراواني را در باره اين كتاب و سرنوشت آن از ائمه نقل كرده است كه در اينجا يك روايت آن را نقل مي‌كنم تا آقاي بازرگان بدانند ادعايي مي‌كند خلاف واقع است؛ صفار باسنادش از اميرالمؤمنين نقل مي‌كند كه آن حضرت در باره كيفيت نگارش اين كتاب فرمود: وقتي من از پيامبر پرسش مي‌كردم به من پاسخ مي‌داد و وقتي پرسشهايم تمام مي‌شد خود شروع مي‌كرد (و مطالبي مي‌گفت) هيچ چيزي در باره شب، روز، آسمان، زمين، دنيا، آخرت، بهشت، جهنم، دشت، كوه، نور و ظلمت بر او نازل نمي‌شد مگر اين كه آنرا بر من قرائت مي‌كرد و آنرا بر من املاء مي‌كرد و من با دستم آن را نوشته‌ام «أَقْرَأَنِيهَا وَ أَمْلَاهَا عَلَيَّ وَ كَتَبْتُهَا بِيَدِي» و تأويل و تفسيرش، محكم و متشابه‌اش، خاص و عامش را به من ياد مي‌داد و اين كه چگونه نزول يافته و كجا نازل شده و در مورد چه كسي تا روز قيامت نازل شده؛ و پيامبر از خدا مي‌خواست كه فهم و حفظ آنها را به من بدهد لذا من هيچ آيه‌اي از كتاب الله را فراموش نكردم و در باره كسي چيزي نازل نشد مگر آن را بر من املا كرد (البصائر ج1 ص 198). بنابراين برخلاف نظر آقاي بازرگان اولين تفسيري كه بر قرآن نوشته شده است كتابي است كه در زمان خود پيامبر بدست اميرالمؤمنين و به املاء پيامبر و با تمام جزئيات مرتبط با مطالب آيات نوشته شده است؛ طبق روايات منقول در بصائر الدرجات صفار اين كتاب در دست اهل بيت باقي بود و مطالبش را به سمع مردم مي‌رساندند؛ و گاهي ائمه آن را به رؤيت اصحاب خاص خود مي‌رساندند؛ در اين صورت چگونه آقاي بازرگان بدون هيچ دليلي ادعا مي‌كند كه هيچ يك از امامان شيعه كتاب تفسيري و كتاب حديثي ننوشته‌اند!! همچنين اين ادعا كه ائمه هچ كس را تشويق به نوشتن حديث نكرده‌اند خلاف واقع است؛ بلكه آنها هم به نوشتن احاديث سفارش مي‌كرده‌اند چنانكه از امام حسن مجتبي روايت شده است كه بستگانش را به كتابت احاديث سفارش مي‌كرد؛ و هم در بسياري موارد سخنانشان را بشكل املاء كردن القاء مي‌كردند و شنوندگان را به نوشتن آنها ترغيب مي‌كردند؛ چنانكه با جستجوي كلمه املاء و مشتقاتش در روايات مي‌توان اين ادعا را روشن كرد. 4-ايشان ادعا مي‌كند كه اولين كتاب حديث اهل تسنن سال220، و اولين كتاب حديث شيعه سال 330 شكل گرفته است. اين دعاوي نيز عجيب و خلاف واقع است، هم در مورد اهل تسنن، و هم در مورد شيعه؛ من نمي‌دانم آيا ايشان از بي‌اطلاعي اين گونه سخن مي‌گويد يا انگيزه‌هاي ديگري در كار است؛ راجع به كتب اهل‌تسنن بايد به اطلاع ايشان برسانم كه كتب حديث زيادي قبل سال 220 و قبل از صحيح بخاري نوشته شده‌اند مثلا به عنوان نمونه مالك رئيس مذهب مالكي از مذاهب چهارگانه فقهي اهل تسنن كتاب الموطأ را به درخواست منصور خليفه عباسي در حوالي سال 150 نوشته است؛ يا عبدالرزاق شيباني، بخش بزرگي از كتاب المصنف را كه خود مجموعه بزرگي از احاديث است در نيمه اول قرن دوم تدوين كرد
ه است. راجع به كتب شيعه هم بايد به اطلاع ايشان برسانم كه كتب حديث زيادي قبل از سال 330 و قبل ا ز كتاب كافي نوشته شده‌اند مثلا برقي متوفاي سال 280 كتاب محاسنش را قبل از كتاب كافي نوشته است؛ و نيز ثقفي متوفاي سال 283 كتاب الغاراتش را قبل از كتاب كافي نوشته است؛ همچنين محمد بن حسن صفار متوفاي سال 290 كتاب البصائرش را قبل از كتاب كافي نوشته است؛ و از همه مهم‌تر كتاب سليم بن قيس كه متوفاي سال 76 است در اواسط قرن اول و قبل از هر كتاب حديثي شيعي و سني نوشته شده است؛ و نيز كتاب مصباح الشريعه كه منسوب به امام صادق است در نيمه اول قرن دوم نوشته شده است؛ و نيز كتاب توحيد المفضل كه به املاي امام صادق است در نيمه اول قرن دوم نوشته شده است؛ و نيز از ناحيه اصحاب ائمه جزوه‌هاي چهارصد گانه شكل گرفت كه به اصول اربعمأة معروف‌اند و اين 400 اصل منابع اصلي كتب اربعه حديث شيعه‌اند كه بعدها توسط كليني و صدوق و شيخ طوسي به صورتهاي گوناگون فصل بندي شد و كتب اربعه از آنها استخراج شد؛ بنابراين ادعاي آقاي بازرگاه راجع به سال تدوين كتب حديثي شيعه كاملا خلاف واقع است .
083 P148 - S 12.mp3
10.53M
📕 📌 جلسه هشتاد و سوم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص148 س 12 @oshaghierfan &
079 P114 - S 13.mp3
12.22M
📕 📌 جلسه هفتاد و نهم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 114 سطر 13 @oshaghierfan &
084 P151 - S 5.mp3
31.84M
📕 📌 جلسه هشتاد و چهارم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص151 س 5 @oshaghierfan &
080 p114 - S 16.mp3
13.31M
📕 📌 جلسه هشتادم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 114 سطر 16 @oshaghierfan &
085 P154 - S 01.mp3
7.49M
📕 📌 جلسه هشتاد و پنجم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص154 س 1 @oshaghierfan &
081 P116 - S 2.mp3
14.75M
📕 📌 جلسه هشتاد ويكم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 116 سطر 2 @oshaghierfan &
086 P156 - S 06.mp3
31.98M
📕 📌 جلسه هشتاد و ششم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص156 س 6 @oshaghierfan &
082 P117 - S 7.mp3
12.22M
📕 📌 جلسه هشتاد ودوم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 117 سطر 7 @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌هاي قرآني و روايي 🖌 موضوع: ارزيابي دلايل مرحوم مجلسي بر نفي انتساب ذيل دعاي عرفه به ائمه عليهم السلام 🔴 مرحوم مجلسي دو وجه براي تضعيف انتساب اين تتمه ذكر كردند كه هر دو وجه ضعيف است بلكه وجه اول نافي ديدگاه ايشان است نه مؤيد آن؛ 1️⃣ وجه اول: اين تتمه در برخي نسخ عتيقه اقبال نيست :‌«لم يوجد هذه الورقة في بعض النسخ العتيقة من الإقبال‏» ؛ 🔶 پاسخ: نبود اين تتمه در برخي نسخ عتيقه، بودن آن را در برخي ديگر نسخ عتيقه نفي نمي‌كند؛ بلكه اين عبارت ايشان نشان مي‌دهد كه اين ذيل در اكثر نسخ عتيقه اقبال موجود بوده است زيرا مجلسي مايل به نفي انتساب اگر واقعا تعداد معتنابهي از نسخ عتيقه فاقد اين تتمه بود او سعي در نشان دادن تعدد نسخ فاقده مي‌كرد و به تعبير «بعض النسخ العتيقة» اكتفاء نمي‌كرد بنابراين همين تعبير ايشان خود گوياي اين است كه اكثر نسخ عتيقه اقبال واجد تتمه بوده است و بنابراين وجه اول ايشان نه تنها نافي تتمه نيست بلكه به عكس اين عبارت ايشان ناخواسته شهادتي است از جانب ايشان به ثبوت تتمه در اكثر نسخ عتيقه؛ 🔸علاوه بر آن در تحقيقي كه اخيرا صورت پذيرفته، از حدود 25 نسخه عتيقه، تنها 5 يا 6 نسخه تتمه را نداشته است و بقيه واجد تتمه بوده است. 2️⃣ وجه دوم : مرحوم مجلسي مي‌گويند : «عبارات هذه الورقة لا تلائم سياق أدعية السادة المعصومين أيضا». 🔶 پاسخ: اين نيز كم‌لطفي در حق ائمه عليهم السلام است. كلمات ائمه عليهم السلام به وفور واجد مطالب بلند عرفاني است و نبايد ما انتظار داشته باشيم كه همه كلمات ائمه در سطح عوام باشد مخاطبان ائمه فقط عوام نيستند بلكه بزرگان معرفت نيز مخاطب ائمه‌اند و قطعا در كلمات ائمه ادعيه‌اي متناسب با اين گروه نيز وجود دارد مثل مناجاة شعبانيه. پس به صرف اين كه اين بخش هماهنگ با بخش اول نيست دليل بر اين نيست كه اين تتمه از ائمه نيست. ✳️دو نكته: 🔸نكته اول: اين تتمه در انتهاي بعضي از چاپ هاي كتاب «الحكم» ابن عطا (وفات:709ق) وجود دارد، و به او منسوب شده است. اما با توجه به سال وفات سيد بن طاووس(664ق) ، ابن عطا حدود نيم قرن بعد از سيد است. اگر بناست كسي از كسي اقتباس كرده باشد بايد گفت اين ابن عطا است كه از ابن طاووس گرفته نه بعكس 🔸نكته دوم: با توجه به روايات «احاديثنا صعب مستصعب» كه در آنها ائمه دستور دادند كه اگر احاديثي كه از ما رسيده است را نتوانستيد هضم كنيد آن را رد نكنيد بلكه توقف كنيد، واقعا از مرحوم مجلسي به عنوان يك محدث مطلع بر آثار ائمه خيلي بعيد است كه در نهايت عبارتشان، انتساب اين تتمه را رد مي‌كند و اين خلاف دستور ائمه است به عدم رد اين گونه احاديث. @oshaghierfan &
087 P159 - S 01.mp3
5.64M
📕 📌 جلسه هشتاد و هفتم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص159 س 1 @oshaghierfan &
083 P118 - S 3.mp3
12.87M
📕 📌 جلسه هشتاد وسوم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 118 سطر 3 @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌هاي قرآني و روايي 🖌 موضوع: تفسیر «قسیم الجنه و النار» بودن امیر‌المؤمنین حضرت علی(ع) 🔴 از فضائلی که در احادیث شیعه و اهل‌تسنن راجع به فضائل امیر‌الؤمنین وارد شده است این است که پیامبر اکرم (ص) خطاب به امیر‌المؤمنین فرمود «یا علیّ أنت قسیم الجنه و النار» (صدوق، الخصال، ج ۲ ص ۵۸۰- ابن حجر، الصواعق المحرقه، ج ۲ ص ۳۶۹)؛ 🍀منظور از تعبیر «قسیم الجنه و النار» بودن امیر‌المؤمنین چیست؟🍀 🔶 از روایات دو تفسیر برداشت می‌شود: 1️⃣ تفسير اول: «قسیم» به معنای «قاسم» یا قسمت‌کننده است؛ یعنی صیغه «فعیل» در مفهوم فاعلی بکار برده شود. براساس اين معنا حضرت امیر‌المؤمنین به عنوان قسمت‌کننده، ساحت قیامت را به دو بخش بهشت و جهنم بین بهشتیان و جهنمیان تقسیم می‌کند؛ و بخش بهشت را به بهشتیان و بخش جهنم را به جهنمیان می‌دهد؛ اين تفسير معروف‌تر است و بیشتر مورد توجه واقع شده است. استعمال قسيم به معناي قاسم در برخي موارد به كار رفته است؛ مثلا عرب به «سَحَر» قسیمه می‌گوید چون دو بخش شب و روز را از هم جدا می‌کند (سمّی السحر قَسِیمَه لأَنه یَقْسِم بین اللیل و النهار؛ لسان العرب، ج ۱۲ ص ۴۸۲). 2️⃣ تفسیر دوم: قسیم به معنای مفعولی باشد؛ وقتي مجموعه‌ی مَقسم را به اجزائی تجزیه می‌کنند؛ در این صورت، هر یک از آن اجزاء نسبت به آن مجموعه‌، قسم؛ و نسبت به همدیگر قسیم نامیده می‌شود؛ طبق این تفسیر، خداوند به عنوان قسمت‌کننده، مجموعه‌ی مَقسم یعنی ساحت قیامت را، به سه بخش تجزیه می‌کند، این سه بخش عبارتند از جهنم و بهشت و ساحت وجود امیر‌المؤمنین؛ و انسانها یا به جهنم می‌روند یا به بهشت می‌روند یا در حریم وجود امیر‌المؤمنین قرار می‌گیرند؛ بنابراین در این تفسیر حقیقت امیر‌المؤمنین خود بخشی است کنار دو بخش جهنم و بهشت نه قسمت کننده؛ ازین‌رو تعبیر «قسیم» برای آن حضرت بکار رفته است . 🔶 دليل ارجح بودن تفسير دوم: 1️⃣ استعمال قسيم در معناي مفعولي بر استعمال آن در معناي فاعلي غلبه دارد. 2️⃣ در روایتی که هر دو تفسير آمده امام تفسیر دوم را ترجیح می‌دهند؛ 🌺 آن روايت اين است: مأمون از امام رضا (ع) درباره همين تعبير سوال مي‌كند و امام در تفسير با تکیه بر کلام پیامبر اكرم که فرمودند «حُبُّ عَلِیٍّ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ» برای مأمون توضیح می‌دهند که چون ملاک بهشت، ایمان مستند به حب علی است و ملاک جهنم، کفر مستند به دشمنی با علی است؛ پس علی (ع) تقسیم کننده مجموعه‌‌ی «بهشت و جهنم» بین بهشتیان و جهنمیان است (تفسير اول)؛ 🔸بعد از رجوع امام به خانه خودشان، اباصلت هروی از تفسیری که امام برای مأمون کرده بود ابراز شگفتی می‌کند و امام می‌فرماید ای اباصلت من در این تفسير (تفسير اول) در حد و اندازه مأمون سخن گفتم «یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّمَا کَلَّمْتُهُ مِنْ حَیْثُ هُوَ» 🔸از این جمله امام فهمیده می‌شود که قسیم به معنای قاسم گرچه فی حد نفسه درست است و قطعا برخی از احادیث این باب را به همین صورت باید معنی کرد؛ ولی این که این تفسیر، مراد پیامبر در آن حدیث باشد چندان درست نیست؛ و نمی‌توان مراد پیامبر را از این حدیث این معنی دانست؛ یا لااقل نمی‌توان آن را مراد اصلی پیامبر دانست؛ 🔸در ادامه حدیث، امام این حدیث را از طریق اجدادشان به گونه‌ای روایت می‌کند که بر اساس آن، امیر‌المؤمنین خود به‌عنوان قسیمی که عِدل بهشت و جهنم است، قرار می‌گیرد؛ (عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۸۶) ادامه دارد👇👇 @oshaghierfan &
ادامه ياداشت فوق ✳️ نكاتي در باب روايات «قسيم» 1️⃣ نکته اول: در بسیاری از روایات، فقط دو بخش، قسیم هم واقع شده است یکی آتش و یکی امیرالمؤمنین نه سه بخش؛ یعنی حضرت امیر‌المؤمنین فقط قسیم جهنم معرفی شده است نه قسیم بهشت و جهنم؛ مثلا در حدیثی راوی از امیر‌المؤمنین روایت مي‌كند که آن حضرت مي‌فرمودند : «أَنَا قَسِیمُ‏ النَّارِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَهُوَ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّار» (البصائر، ج۱ ص ۱۹۱) یعنی من قسیمی مقابل آتشم؛ هر کس از من تبعیت کند او از من است و هر کس عصیان کند اهل آتش است؛ 🔸 طبق این روایت ساحت قیامت، فقط به دو بخش مقابل هم تجزیه می‌شود، جهنم و وجود امیر‌المؤمنین؛ دسته‌ای در آتش‌اند و دسته‌ای در حریم وجود امیر‌المؤمنین‌اند. 🔸این گونه روایات که حضرت مولا قسیم یک مورد است، مؤیدی است که مراد از قسیم در روایات، همان قسیم به معنای مفعولی است؛ نه قسیم به معنای‌ فاعلی چون حضرت خود را عِدل آتش معرفی می‌کند نه قسمت‌کننده آتش؛ 🔸بر اساس این دسته از روایات بهشت با همه مراتبش اعم از جنت مثالی، جنت عقلی و جنت ذات، همه از مراتب گوناگون اند، و وجود جامع آن حضرت بر همه مراتب بهشت احاطه وجودی دارد و همه بهشتیان از برکات و نعم این وجود جامع بهره‌مند‌اند و او است که هر مؤمنی از میوه‌ی وجود او لذت می‌برد. 2️⃣نکته دوم : در برخی روایات این باب، وجود آن حضرت دارای دو قسیم است یعنی مجموعا سه قسیم مقابل هم شکل می‌گیرد؛ جهنم، بهشت و وجود امیر‌المؤمنین؛ در برخی از این روایات چنین آمده که پیامبر اكرم به امیر‌المؤمنین فرموند‌: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ تَقُولُ لِلنَّارِ هَذَا لِی‏ وَ هَذَا لَکِ‏» (مجلسی بحار، ج ۳۹، ص ۱۹۴) در ابتدای این جمله سه قسیم مطرح شده علیّ، بهشت و آتش؛ بنابراین مجموعا ساحت قیامت شامل سه بخش است جهنم برای جهنمیان، و بهشت برای بهشتیان؛ و ذات علوی برای کسانی که شخصیت‌شان قابل مقایسه با امیر‌المؤمنین باشد مثل سایر ائمه و انبیاء و اولیاء و اینها کسانی هستند که مثل خود امیر‌المؤمنین از طریق فنای در ذات علوی، فانی در حق شده‌اند و به راه یافته‌اند؛ 🔸 اما در انتهای این جمله بهشت و جهنم که قبلا دو قسیم بودند یک قسیم می‌شوند که همان آتش است؛ زیرا بهشت معروف نیز در مقایسه با ساحت امیر‌المؤمنین، جهنم و آتش است؛ چون داخلان در چنین بهشتی گرفتار آتش دوری از حضرت حق‌اند؛ لذا از بهشت معروف نیر با عنوان «نار» یاد شده است «تقول لِلنَّارِ هَذَا لِی‏ وَ هَذَا لک». 3️⃣ نکته سوم : وجود انسان کامل خود بگونه‌ای بهشت است. قرآن كريم تصريح دارد که مقربان درگاه الهی عین روح و ریحان و بهشت هستند. «فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّهُ نَعیم» بنابرین هیچ بعدی ندارد که در روایات، امیر‌المؤمنین به عنوان یک بهشت مثالی یا عقلی یا ذاتی، قسیم (به معناي مفعولي ) آتش باشد. @oshaghierfan &
088 P 161 - S 11.mp3
7.74M
📕 📌 جلسه هشتاد و هشتم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص161 س 11 @oshaghierfan &
084 P120 - S 3.mp3
12.92M
📕 📌 جلسه هشتاد و چهارم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 120 سطر 3 @oshaghierfan &
089 P164 - S 01.mp3
7.33M
📕 📌 جلسه هشتاد و نهم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص164 س 1 @oshaghierfan &
085 P121 - S 11.mp3
12.12M
📕 📌 جلسه هشتاد و پنجم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 121 سطر 11 @oshaghierfan &
086 P122 - S 14.mp3
12.96M
📕 📌 جلسه هشتاد و ششم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 122 سطر 14 @oshaghierfan &
090 P165 - S 1.mp3
7.2M
📕 📌 جلسه نود ام 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص165 س 1 @oshaghierfan &
091 P167 -S 2.mp3
9.17M
📕 📌 جلسه نود و يكم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص167 س 2 @oshaghierfan &