eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
532 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
73 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
087 P159 - S 01.mp3
5.64M
📕 📌 جلسه هشتاد و هفتم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص159 س 1 @oshaghierfan &
083 P118 - S 3.mp3
12.87M
📕 📌 جلسه هشتاد وسوم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 118 سطر 3 @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌هاي قرآني و روايي 🖌 موضوع: تفسیر «قسیم الجنه و النار» بودن امیر‌المؤمنین حضرت علی(ع) 🔴 از فضائلی که در احادیث شیعه و اهل‌تسنن راجع به فضائل امیر‌الؤمنین وارد شده است این است که پیامبر اکرم (ص) خطاب به امیر‌المؤمنین فرمود «یا علیّ أنت قسیم الجنه و النار» (صدوق، الخصال، ج ۲ ص ۵۸۰- ابن حجر، الصواعق المحرقه، ج ۲ ص ۳۶۹)؛ 🍀منظور از تعبیر «قسیم الجنه و النار» بودن امیر‌المؤمنین چیست؟🍀 🔶 از روایات دو تفسیر برداشت می‌شود: 1️⃣ تفسير اول: «قسیم» به معنای «قاسم» یا قسمت‌کننده است؛ یعنی صیغه «فعیل» در مفهوم فاعلی بکار برده شود. براساس اين معنا حضرت امیر‌المؤمنین به عنوان قسمت‌کننده، ساحت قیامت را به دو بخش بهشت و جهنم بین بهشتیان و جهنمیان تقسیم می‌کند؛ و بخش بهشت را به بهشتیان و بخش جهنم را به جهنمیان می‌دهد؛ اين تفسير معروف‌تر است و بیشتر مورد توجه واقع شده است. استعمال قسيم به معناي قاسم در برخي موارد به كار رفته است؛ مثلا عرب به «سَحَر» قسیمه می‌گوید چون دو بخش شب و روز را از هم جدا می‌کند (سمّی السحر قَسِیمَه لأَنه یَقْسِم بین اللیل و النهار؛ لسان العرب، ج ۱۲ ص ۴۸۲). 2️⃣ تفسیر دوم: قسیم به معنای مفعولی باشد؛ وقتي مجموعه‌ی مَقسم را به اجزائی تجزیه می‌کنند؛ در این صورت، هر یک از آن اجزاء نسبت به آن مجموعه‌، قسم؛ و نسبت به همدیگر قسیم نامیده می‌شود؛ طبق این تفسیر، خداوند به عنوان قسمت‌کننده، مجموعه‌ی مَقسم یعنی ساحت قیامت را، به سه بخش تجزیه می‌کند، این سه بخش عبارتند از جهنم و بهشت و ساحت وجود امیر‌المؤمنین؛ و انسانها یا به جهنم می‌روند یا به بهشت می‌روند یا در حریم وجود امیر‌المؤمنین قرار می‌گیرند؛ بنابراین در این تفسیر حقیقت امیر‌المؤمنین خود بخشی است کنار دو بخش جهنم و بهشت نه قسمت کننده؛ ازین‌رو تعبیر «قسیم» برای آن حضرت بکار رفته است . 🔶 دليل ارجح بودن تفسير دوم: 1️⃣ استعمال قسيم در معناي مفعولي بر استعمال آن در معناي فاعلي غلبه دارد. 2️⃣ در روایتی که هر دو تفسير آمده امام تفسیر دوم را ترجیح می‌دهند؛ 🌺 آن روايت اين است: مأمون از امام رضا (ع) درباره همين تعبير سوال مي‌كند و امام در تفسير با تکیه بر کلام پیامبر اكرم که فرمودند «حُبُّ عَلِیٍّ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ» برای مأمون توضیح می‌دهند که چون ملاک بهشت، ایمان مستند به حب علی است و ملاک جهنم، کفر مستند به دشمنی با علی است؛ پس علی (ع) تقسیم کننده مجموعه‌‌ی «بهشت و جهنم» بین بهشتیان و جهنمیان است (تفسير اول)؛ 🔸بعد از رجوع امام به خانه خودشان، اباصلت هروی از تفسیری که امام برای مأمون کرده بود ابراز شگفتی می‌کند و امام می‌فرماید ای اباصلت من در این تفسير (تفسير اول) در حد و اندازه مأمون سخن گفتم «یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّمَا کَلَّمْتُهُ مِنْ حَیْثُ هُوَ» 🔸از این جمله امام فهمیده می‌شود که قسیم به معنای قاسم گرچه فی حد نفسه درست است و قطعا برخی از احادیث این باب را به همین صورت باید معنی کرد؛ ولی این که این تفسیر، مراد پیامبر در آن حدیث باشد چندان درست نیست؛ و نمی‌توان مراد پیامبر را از این حدیث این معنی دانست؛ یا لااقل نمی‌توان آن را مراد اصلی پیامبر دانست؛ 🔸در ادامه حدیث، امام این حدیث را از طریق اجدادشان به گونه‌ای روایت می‌کند که بر اساس آن، امیر‌المؤمنین خود به‌عنوان قسیمی که عِدل بهشت و جهنم است، قرار می‌گیرد؛ (عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۸۶) ادامه دارد👇👇 @oshaghierfan &
ادامه ياداشت فوق ✳️ نكاتي در باب روايات «قسيم» 1️⃣ نکته اول: در بسیاری از روایات، فقط دو بخش، قسیم هم واقع شده است یکی آتش و یکی امیرالمؤمنین نه سه بخش؛ یعنی حضرت امیر‌المؤمنین فقط قسیم جهنم معرفی شده است نه قسیم بهشت و جهنم؛ مثلا در حدیثی راوی از امیر‌المؤمنین روایت مي‌كند که آن حضرت مي‌فرمودند : «أَنَا قَسِیمُ‏ النَّارِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَهُوَ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّار» (البصائر، ج۱ ص ۱۹۱) یعنی من قسیمی مقابل آتشم؛ هر کس از من تبعیت کند او از من است و هر کس عصیان کند اهل آتش است؛ 🔸 طبق این روایت ساحت قیامت، فقط به دو بخش مقابل هم تجزیه می‌شود، جهنم و وجود امیر‌المؤمنین؛ دسته‌ای در آتش‌اند و دسته‌ای در حریم وجود امیر‌المؤمنین‌اند. 🔸این گونه روایات که حضرت مولا قسیم یک مورد است، مؤیدی است که مراد از قسیم در روایات، همان قسیم به معنای مفعولی است؛ نه قسیم به معنای‌ فاعلی چون حضرت خود را عِدل آتش معرفی می‌کند نه قسمت‌کننده آتش؛ 🔸بر اساس این دسته از روایات بهشت با همه مراتبش اعم از جنت مثالی، جنت عقلی و جنت ذات، همه از مراتب گوناگون اند، و وجود جامع آن حضرت بر همه مراتب بهشت احاطه وجودی دارد و همه بهشتیان از برکات و نعم این وجود جامع بهره‌مند‌اند و او است که هر مؤمنی از میوه‌ی وجود او لذت می‌برد. 2️⃣نکته دوم : در برخی روایات این باب، وجود آن حضرت دارای دو قسیم است یعنی مجموعا سه قسیم مقابل هم شکل می‌گیرد؛ جهنم، بهشت و وجود امیر‌المؤمنین؛ در برخی از این روایات چنین آمده که پیامبر اكرم به امیر‌المؤمنین فرموند‌: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ تَقُولُ لِلنَّارِ هَذَا لِی‏ وَ هَذَا لَکِ‏» (مجلسی بحار، ج ۳۹، ص ۱۹۴) در ابتدای این جمله سه قسیم مطرح شده علیّ، بهشت و آتش؛ بنابراین مجموعا ساحت قیامت شامل سه بخش است جهنم برای جهنمیان، و بهشت برای بهشتیان؛ و ذات علوی برای کسانی که شخصیت‌شان قابل مقایسه با امیر‌المؤمنین باشد مثل سایر ائمه و انبیاء و اولیاء و اینها کسانی هستند که مثل خود امیر‌المؤمنین از طریق فنای در ذات علوی، فانی در حق شده‌اند و به راه یافته‌اند؛ 🔸 اما در انتهای این جمله بهشت و جهنم که قبلا دو قسیم بودند یک قسیم می‌شوند که همان آتش است؛ زیرا بهشت معروف نیز در مقایسه با ساحت امیر‌المؤمنین، جهنم و آتش است؛ چون داخلان در چنین بهشتی گرفتار آتش دوری از حضرت حق‌اند؛ لذا از بهشت معروف نیر با عنوان «نار» یاد شده است «تقول لِلنَّارِ هَذَا لِی‏ وَ هَذَا لک». 3️⃣ نکته سوم : وجود انسان کامل خود بگونه‌ای بهشت است. قرآن كريم تصريح دارد که مقربان درگاه الهی عین روح و ریحان و بهشت هستند. «فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّهُ نَعیم» بنابرین هیچ بعدی ندارد که در روایات، امیر‌المؤمنین به عنوان یک بهشت مثالی یا عقلی یا ذاتی، قسیم (به معناي مفعولي ) آتش باشد. @oshaghierfan &
088 P 161 - S 11.mp3
7.74M
📕 📌 جلسه هشتاد و هشتم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص161 س 11 @oshaghierfan &
084 P120 - S 3.mp3
12.92M
📕 📌 جلسه هشتاد و چهارم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 120 سطر 3 @oshaghierfan &
089 P164 - S 01.mp3
7.33M
📕 📌 جلسه هشتاد و نهم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص164 س 1 @oshaghierfan &
085 P121 - S 11.mp3
12.12M
📕 📌 جلسه هشتاد و پنجم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 121 سطر 11 @oshaghierfan &
086 P122 - S 14.mp3
12.96M
📕 📌 جلسه هشتاد و ششم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 122 سطر 14 @oshaghierfan &
090 P165 - S 1.mp3
7.2M
📕 📌 جلسه نود ام 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص165 س 1 @oshaghierfan &
091 P167 -S 2.mp3
9.17M
📕 📌 جلسه نود و يكم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص167 س 2 @oshaghierfan &
توجیه عقلانی کثرت در فرض وحدت شخصی وجود.pdf
356.5K
🖌 عنوان مقاله: توجيه عقلاني كثرت در فرض وحدت شخصي وجود🍀 ✳️ توضيح: اگر بپذيريم كثرت از حقيقت وجود منتفي است، چه بسا دچار نفي واقعيت حقايق امكاني شويم. در اين رساله چهار توجيه براي تبيين كثرت در فضاي وحدت شخصي وجود ذكر شده است . سه توجيه اول مورد انتقاد قرار گرفته و نهايتا توجيه چهارم با ذكر مقدماتي تثبيت شده است. @oshaghierfan &
يادداشت‌هاي قرآني و روايي 🖌 تفسیر «انفسنا» در آيه مباهله «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين» 🔸 به قرينه مقابله‌اي كه در آيه بين دو طرف مباهله مطرح شده؛ هر معنائي كه براي طرف اهل بيت مطرح كرديم؛ بايد نظير آن را براي طرف ديگر يعني مسيحيان نيز به‌گونه‌اي بپذيريم؛ 🔸 بنابراين تفسير بهتر اين است: «انفسنا» در فارسي به معناي «خودمان» است. و چون جمع است بايد حداقل شامل دو نفر بشود. و منظور كساني است كه نقش محوري در دين اسلام دارند؛ كه مصداقا عبارتند از پيامبر و امير‌المؤمنين؛ و بقيه افراد يعني ابناء و نساء نقش اشخاص فرعي و تبعي و ثانوي دارند. ✳️ اثبات نقش محوري اميرالمومنين عليه السلام 🔹اين كه پيامبر نقش اصلي و محوري در دين اسلام دارد روشن است و به توضيح نياز ندارد؛ و اما اين كه امير‌المؤمنين نيز نقش اصلي و محوري در دين اسلام دارد، يكي از اسناد اصلي‌اش حديث منزلت است؛ 🔹 بر اساس حديث منزلت كه صحتش متفق‌عليه بين شيعه و سني است، منزلت امير‌المؤمنين نسبت به پيامبر همانند منزلت هارون نسبت به موسي است؛ بنابراين طبق مفاد اين حديث هر نقشي كه هارون در دين يهود داشت حضرت امير‌المؤمنين نظير آن را در دين اسلام داشته است؛ 🔹طبق اسناد قرآني، هارون مثل موسي، در دين يهوديت نقش محوري و اصلي داشته است؛ بگونه‌اي كه اين دو برادر در كنار هم يك نبي واحد و يك نبوت يگانه را تشكيل مي‌دادند؛ بنابراين طبق حديث منزلت بايد همين نقش محوري را براي امير‌المؤمنين قائل باشيم. 🔹اين نقش محوري در اسلام براي امير‌المؤمنين تا جائي است كه بايد گفت ايشان در زمان حيات پيامبر اكرم، شريك نبوت ايشان بوده است؛ (همانگونه كه هارون شريك نبوت موسي بود)؛ بله با رحلت پيامبر همانگونه نبوت خود نبي‌ اكرم پايان يافت، نقش نبوت امير‌المؤمنين نيز پايان يافت. 🔻برهان بر ادعا اينست كه طبق سند قرآني، هارون شريك نبوت موسي بود زيرا در قرآن چنين آمده است «وَ أَشْرِكْهُ في‏ أَمْري» و نيز آمده است «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا»؛ و نيز قرآن از زبان آن دو نقل مي‌كند به فرعون گفتند «إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا» كه اين جملات دلالت دارند هارون در يهوديت نقش نبي داشته است؛ از سوئي در حديث منزلت پيامبر فرمود «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏» بر اساس اين روايت هر منصبي هارون داشته علي دارد و تنها منزلتي كه پيامبر اكرم از منزلت‌هاي معنوي، از امير‌المؤمنين سلب كرد مسئله نبوت بعد از زمان حيات پيامبر اكرم است؛ و نه اصل نبوت؛ 🔻بنابراين همانگونه كه هارون شريك نبوت موسي بود امير‌المؤمنين نيز شريك نبوت پيامبر اكرم بود؛ گرچه اين نقش با وفات پيامبر خاتمه يافت؛ 🔸بنابراين مقتضاي حديث منزلت اين است كه امير‌المؤمنين در اسلام علاوه بر نقش ولايت‌، در زمان حيات پيامبر بصورت اشتراكي داراي نقش نبوت نيز بوده است. 🔴 اشكال و پاسخ ممكن گفته شود در نهج البلاغه آمده است كه پيامبر به امير‌المؤمنين فرموند :«إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ» (تو نيز صدائي كه من از فرشته وحي مي‌شنوم مي‌شنوي و آنچه را من مي‌بينم مي‌بيني؛ جز اين كه تو پيامبر نيستي) و در اين عبارت نبوت حضرت علي بكلي نفي شده و نه فقط نبوت بعد از پيامبر؛ پس بايد مقام نبوت را بكلي از امير‌المؤمنين سلب كرد. ♦️پاسخش اين است كه اين عبارت نهج البلاغه مربوط به ابتداي بعثت است و نبي نبودن حضرت علي در ابتداي بعثت منافات ندارد با اين كه آن حضرت بعدا به اين مقام رسيده باشد اين سخن مويد روايي هم دارد و محدثين شيعه و سني هر دو روايت كردند: 🔶 بر طبق اين روايات، پيامبر با توجه به آياتي كه در مورد موسي و هارون نازل شده از خداوند درخواست مقامات هاروني را براي حضرت علي مي‌كنند؛ 🌸«اللهم ان موسى بن عمران سألك و أنا محمد نبيك أسألك: أن تشرح لي صدري وتيسر لي أمري وتحلل عقدة من لساني ليفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي علي بن أبي طالب أخي، اشدد به ازري وأشركه في أمري.» 🌸 خطاب رسيد: 🌸«يا أحمد قد اوتيت ما سألت» (اي احمد آنچه درخواست كردي به تو داده شد)، (تفسير فرات كوفي ص 248)؛🌸 🔸بنابراين شراكت امير‌المؤمنين با نبوت نبي‌ اكرم در زمانهاي متأخر از زمان بعثت بود و منافاتي با عدم آن در ابتداي بعثت ندارد؛ ✳️ بنابراين نقش امير‌المؤمنين در هنگام واقعه مباهله كه در سال 9 هجرت اتفاق افتاد نقش يك نبي در دين است؛ لذا است كه در آيه مباهله تعبير «انفسنا» به معناي خودمان آمده خودماني كه منظور از آن كساني‌ است كه نقش محوري در دين اسلام دارند. @oshaghierfan &
087 P123 - S 11.mp3
14.14M
📕 📌 جلسه هشتاد و هفتم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 123 سطر 11 @oshaghierfan &
092 P168 -S 10.mp3
8.45M
📕 📌 جلسه نود و دوم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص168 س 10 @oshaghierfan &
088 P124 - S 10.mp3
15.8M
📕 📌 جلسه هشتاد و هشتم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 124 سطر 10 @oshaghierfan &
093 P169 -S 17.mp3
7.44M
📕 📌 جلسه نود و سوم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص169 س 17 @oshaghierfan &
089 P125 - S 9.mp3
29.91M
📕 📌 جلسه هشتاد و نهم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 125 سطر 9 @oshaghierfan &
094 P170 - S 12.mp3
969.5K
📕 📌 جلسه نود و چهارم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص170 س 12 🌸آخرين جلسه مقدمه قيصري در شرحش بر فصوص الحكم🌸 @oshaghierfan &
🖌 نقد حكمت متعاليه صدرائي از منظر عرفان (24) 🔴 موضوع : نقد دليل اول اصالت وجودهاي خاص در فلسفه صدرائي برخي از دلايل ، ناظر به هستند، كه به نظر ما اين ادله‌، همانند اصل دعوا تام نيستند كه در دامنه اين بحث، به نقد آنها مي‌پردازيم. 🔶 دليل اول بر اصالت وجود 1) وجود است، نه ماهيت. 2) هر چيزي كه بالذات مجعول باشد اصيل است. (نتيجه): وجود اصيل است. الشواهد الربوبية؛ ص 75 🔸 نكته: اين دليل از دلايل است چرا كه در آن بر وجود تكيه شده، و مجعوليت فقط به وجودهاي خاصه تعلق مي‌گيرد نه به . پس بنابر اين استدلال بايد گفت وجودات خاص اصيل هستند. 🔵 نقد استدلال فوق: به دو بيان اين دليل تام نيست. 🔷 بيان اول: 🔹 «وجود» به‌خودي خود (بدون اين كه به قيدي مقيد و به شرطي مشروط باشد) واجب الوجود بالذات است؛ زيرا 1) بر اساس اصل بديهي امتناع ذاتي تناقض، «وجود» به‌خودي خود (بدون نياز به هر شرط و قيدي) عدم را طرد مي‌كند (و گرنه لازم مي‌آيد كه امتناع تناقض، امتناع بالغير باشد نه امتناع بالذات) . 2) هر چه به خودي خود عدم را طرد ‌كند واجب الوجود بالذات است؛ (نتيجه): پس وجود به خودي خود واجب الوجود است. ♦️با توجه به نتيجه برهان فوق: وجودهاي خاص يا حقيقتاً وجودند يا حقيقتا وجود نيستند اگر حقيقتاً وجود هستند بايد آنها نيز واجب الوجود بالذات باشند؛ چون حكم طبيعت به افراد حقيقي‌اش سرايت مي‌كند، و در اين صورت ادعاي در باره اين وجودهاي خاص كه بايد واجب الوجود بالذات باشند، درست نيست، تا به استناد اين مجعوليت، اصالت آنها نتيجه گرفته شود. و اگر آنها حقيقتاً وجود نيستند، قبول وجود، موجب نمي‌گردد كه آنها مجعول باشند؛ زيرا طبق فرض آنچه مجعول حقيقي است، وجود است، ولي طبق فرض، وجودات خاصه حقيقتاً وجود نيستند، تا به استناد مجعول بودن آنها اصالت آنها نتيجه گرفته شود. 🔷بيان دوم با صرف نظر از اين كه «وجود» به‌خودي خود واجب الوجود بالذات است، در اين كه ، وجود باشد مناقشه جدي وجود دارد؛ زيرا معناي اين كه وجود مجعول بالذات است، اين است كه معيار و ملاك ، وجود است؛ بر اين اساس هر جا فرض مجعوليت شد، بايد ملاكش كه وجود است تحقق داشته باشد، حال آن كه چنين چيزي محقق نيست؛ زيرا حقائق امكاني همانگونه كه در موجوديت نيازمند به جعل جاعل هستند، در هم نيازمند به جعل جاعل هستند؛ بنابراين ممكنات معدوم هم مجعول علتي هستند، و معدوميتشان بدون جعل نيست (عدم العلّة علة لعدم المعلول)؛ پس ممكنات ، مجعول‌اند، اما ملاك كه وجود است را ندارند؛ ✳️ بنابراين، اين كه وجود باشد، سخني درستي نيست؛ تا به استناد آن، اثبات گردد. @oshaghierfan &
⚫️ 🖌 مشروعيت عزاداري در منابع اهل ‌تسنن 🔶 اسناد مشروعيت ‌ بپاكردن سوگواري براي مردگان و مخصوصا براي بزرگان دين همانگونه كه در منابع حديثي شيعه به وفور وجود دارد، در منابع حديثي اهل تسنن نيز وجود دارد كه در ادامه به نمونه‌اي از آن مي‌پردازيم. ✳️ مسلم در صحيحش (يكي از معتبرترين كتب حديث اهل‌تسنن) از ابوهريره نقل كرده كه گفت : «زَارَ النَّبِىُّ (ص) قَبْرَ أُمِّهِ فَبَكَى وَأَبْكَى مَنْ حَوْلَهُ...» يعني پيامبر قبر مادرش (آمنه) را زيارت كرد و هم خود گريست و هم افرادي كه در كنارش بودند را گرياند؛ (صحيح مسلم ج 6 ص 225 ) 🔻 نكته: واقعه سوگواري پيامبر براي آمنه بيش از نيم قرن بعد از وفات آمنه است؛ زيرا پيامبر در سن شش سالگي مادرش را از دست داد، حال آنكه طبق مفاد برخي روايات، اين زيارت در سال فتح مكه (مصنف ابن ابي شيبه ج3 ص 343) يا در سال حجة الوداع (اخبار المدينه ج1 ص 79) رخ‌داده است، يعني حد‌اقل 55 سال بعد از وفات آمنه رخ داده است. 🔸 واقعه بپا‌كردن عزاداري پيامبر براي مادرش آمنه، به شكل مختصري كه در صحيح مسلم آمده در بسياري از كتب معتبر ديگر اهل‌تسنن نيز آمده، ولي در برخي كتب اين واقعه با تفصيل بيشتري نيز روايت شده كه جزئيات بيشتري را از اين واقعه نشان مي‌دهد، حاكم نيشابوري در مستدرك (ج2 ص 366 ) ابن ابي‌حاتم (تفسير القرآن العظيم، ج‏6، ص: 1893 ) هر دو ضمن اين كه اين زيارت را با تفصيل بيشتر مطرح كردند صحت آن را تاييد كردند. 🔶 روايت حاكم اينست : پيامبر بسوي قبرستان خارج شد و در بين قبرها نظر مي‌كرد و ما نيز با او خارج شديم، او به ما فرمان داد كه بنشينيم و ما آنجا نشستيم، سپس خودش بين قبرها قدم مي‌زد تا اين كه به قبري رسيد، او با (صاحب) قبر به صورت طولاني نجوا ‌كرد سپس ناله پيامبر بلند شد و با صداي بلند گريه ‌كرد، ما نيز با گريه او گريستيم، سپس پيامبر به طرف ما آمد و عمر با او ملاقات كرد و به او گفت اي رسول خدا چه چيز شما را گرياند؟ ما نيز گريستيم و نگران شديم، پيامبر نشست و گفت قبري كه شما ديديد كه من با او نجوا مي‌كردم قبر مادرم آمنه بود.... سپس بعد از بيان نكاتي در آخر حديث مي‌گويد : دلسوزي كه فرزند از مادرش مي‌گيرد مرا نيز گرفت و موجب گريه من شد. 🔻 از اين حديث در مجموع نكاتي قابل استنباط است: 1️⃣ نشستن كنار قبور. پيامبر فرمان مي‌دهد كه اصحاب كنار قبور بنشينند (فأمرنا فجلسنا) 2️⃣ گريه كردن براي اموات و گرياندن و مشروعيت اين دو؛ زيرا در اين حديث هم تعبير «بكي» هست كه به معني گريه ‌كردن است، و هم تعبير «ابكي» هست كه به معني گرياندن ديگران است؛ در روايت حاكم آمده است: فبكينا لبكائه، تا رسما يك مجلس عزاداري جمعي بپا كرده باشد؛ 3️⃣ پيامبر در مدت طولاني با صاحب قبر نجوا مي‌كند، تا براي مردم روشن شود كه مردگان نيز مي‌فهمند و مي‌شنوند؛ 4️⃣ عدم اهميت زمان: عرض شد اين زيارت بعد از نيم قرن صورت گرفته است. پس مشروعيت بپاكردن سوگواري براي گذشتگان، مقيد به زمان خاصي نيست، و اين چنين نيست كه زمان مشروعيتش محدود به سه روز اول يا محدود به مراسم هفته يا چله اول باشد. 5️⃣ با ناله و صداي بلند گريه كردند (ارتفع نحيب رسول الله). 6️⃣ سبب گريه را دلسوزي به مادر قرار داد ( فذلك الذي أبكاني). @oshaghierfan &
090 P126 - S 6.mp3
13.92M
📕 📌 جلسه نود وام 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 126 سطر 6 @oshaghierfan &
🌺🍀شروع فص آدمي 🍀🌺
001 P289 -S 1.mp3
6.46M
📕 (قيصري) 🍀 فص حكمة إلهية في كلمة آدميَّة🍀 📌 جلسه يكم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص289 س 1 @oshaghierfan &