eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
527 دنبال‌کننده
28 عکس
3 ویدیو
73 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: دعاي شب مبعث و نزاع فلاسفه و عرفاء 🔶 از جمله نزاع‌هايي كه بين عارفان و فلاسفه برقرار بوده است، نزاع در مورد و خداوند است؛ مناظره‌اي نوشتاري كه بين دو علَم علامه مرحوم و مرحوم در قرن چهاردهم برقرار شد و هنوز هم به نحوي امتداد يافته و ادامه دارد يكي از جلوه‌هاي اين تنازع است. 🔸 دیدگاه فلاسفه در ديدگاه فلاسفه، اسماء و صفات با تفاوت معنائي كه بين خود اسماء برقرار است؛ و نيز با اختلاف مفهومي كه آنها با معناي دارند، اما آنها وجوداً عين ذات حق‌اند؛ 🔸 دیدگاه عارفان ولي عارفان بر اين باورند كه هيچ اسم و وصف متفاوت المعنايي در مرتبه ذات حق نيست؛ و ، «مقام لا اسم و لا رسم له» است؛ آنها مي‌گويند خداوند در مرتبه ذاتش، صفات متفاوت المعني مثل علم، قدرت و حيات... با تعاريفي متفاوت با تعريف «ذات حق»، ندارد؛ اما در عين حال در از ذاتش خداوند در قالب اين گونه صفات متفاوت المعني تجلي مي‌كند و ظاهر مي‌گردد؛ يعني بدون اين كه شيئي واقعي به ذات حق اضافه شود وجود خداوند به اين گونه اوصاف، انتساب بالعرض خواهد داشت؛ لذا اسماء و صفات خداوند، موجود نه موجود و حقيقي. 🔻بنابراين آنچه در ديدگاه فلاسفه به عنوان صفات ذاتي حق پذيرفته شده، نزد عرفاء ذاتي نيستند؛ و صفت در صورتي براي خداوند، «ذاتي» است و در مرتبه ذات حق به عين ذات او موجود است كه هيچ مغايرتي و از جمله مغايرت مفهومي با ذات حق نداشته باشد. 🔷 ادعاي عرفاني هم دارد و هم ؛ 🔹دلیل عقلی بر مدعای عارف 🔻از جمله براهين عقلي بر ديدگاه عرفاء اين است كه در فرض هر يك از صفات متفاوت المعنى با «ذات حق»، اگر بين صفت مفروض و «ذات حق» هيچ فرقي در متن واقع نباشد درين صورت: از یک طرف صفت بودن صفت، و موصوف بودن «ذات حق» است، و از طرف دیگر: تحقق صفت به وجود خدا و نه عکس آن نیز است؛ 🔸زيرا با اين كه طبق فرض بين اين دو هيچ فرقي نيست اما اين قدرت است كه مثلا صفت «ذات حق» است و نه «ذات حق» صفت براي قدرت؛ و نيز اين قدرت است كه به وجود خدا موجود است نه خدا، موجود به وجود قدرت. 🔻و اگر اين صفت، با «ذات حق» در متن واقع فرقي دارد كه موجب شده مثلا قدرت بوجود «ذات حق» موجود باشد نه عكس آن، در اين صورت، چون طبق فرض، اين صف، صفت ذاتي است كه در مرتبه وجود واجب الوجودي محقق است، مغايرت اجماليش با «ذات حق» در متن واقع؛ به بالذات منجر مي‌شود؛ چون هر دو موجود خارجي، در مرتبه ذات واجبي هستند 🔹دلیل نقلی بر مدعای عارف 🔻 از ادله نقلي بر اين دعواي عرفاني رواياتي است كه از ناحيه أئمه معصومین علیهم السلام مثل امير‌المؤمنين و حضرت رضا (عليهما السلام) نقل شده؛ از جمله در نهج البلاغه آمده است كه فرمود: 🌺 «وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ»🌺 (صبحي صالح ص 39)؛ اين جمله آن حضرت بسيار مورد توجه هر دو گروه بوده است و هر دسته به سبك خود آن را معني كرده است. 🔻 از جمله شواهد روشن بر تأييد ديدگاه عرفاني جمله‌اي است كه در دعاي پيامبر (ص)، سيد بن طاووس آن را در اقبال و غيره از حضرت موسي ‌بن جعفر (ع) نقل كرده است كه فرمود: 🌸 باسْمِكَ الْأَعْظَمِ‏ الْأَعْظَمِ‏ الْأَعْظَمِ‏ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الَّذِي خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِي ظِلِّك🌸 🔸 بر اساس مفاد اين فراز، آن حضرت، حتى بزرگترين اسم خداوند را كه با پنج تعبير افعل تفضيل عظمت و جلالت و كرامتش را نسبت به ساير اسماء بيان كرده است، با تعبير «خَلَقْتَهُ» مخلوق خدا معرفي مي‌كند؛ روشن است در مرتبه ذات حق نيست؛ و ممكن نيست حق باشد؛ و نيز با جمله «فَاسْتَقَرَّ فِي ظِلِّك» مرتبه ثبوت آن را قرار داده است نه عين ذات حق. 🔸 وقتي اسماء و صفات حق، مخلوق اوست، و در مرتبه ظل الله قرار دارد پس به طريق اولى، ساير اسماء نيز در نيستند؛ و بايد در اين نزاع، حق را در جانب عارفان دانست. تفسیری @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: نزاع فلاسفه و عرفا در بارة صفات خدا و تأییدی از دعای شب مبعث بر دیدگاه عرفا 🔶فلاسفه و عرفا در این که آیا خداوند در مرتبه ذاتش صفاتی دارد یا نه، نزاع دارند؛ 🔸عرفای بزرگی مثل و صدرالدین قونوی و پیروان آنها می‌گویند که مقام «لا اسم و لا رسم له» است یعنی ذات او، مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد؛ اما عموم فلاسفه به ثبوت صفاتی متفاوت المعنی در مرتبه ذات حق اعتقاد دارند؛ ولی می‌گویند این گونه صفات به عین وجود خداوند موجودند، نه به وجودی زائد بر ذات، چنانکه اشاعره می‌گویند. 🔷برهان بر دیدگاه اهل معرفت: 🔹از استدلالهایی که می‌توان در تأیید دیدگاه عرفانی آورد اینست که وجود هر صفت، در مقام مقايسه با وجود خداوند، به‌حسب واقع، از دو حال بيرون نيست؛ يا هيچ تغايری، به‌حسب واقع، بين وجود اين صفات و وجود ذات حق نيست و يا به‌گونه‌ای وجود صفات با وجود ذات حق مغايرت دارد؛ 🔸صورت اول، محال و باطل است؛ زيرا اين فرض مستلزم است؛ چون با اين كه طبق فرض، به‌حسب واقع، بين صفت و ذات حق هيچ فرق واقعي نيست؛ اما با اين حال، هر يك از اين كمالات، صفت است و ذات حق موصوف آن، و نه عكس آن؛ و این صفت است که به وجود ذات حق، موجود است و نه عكس آن؛ روشن است اين در فرض نفي هر تغايري به‌حسب واقع، ترجح بلا مرجح، و باطل و محال است. 🔸صورت دوم لازمه‌اش واجب الوجود بالذات است؛ زيرا طبق فرض، به‌حسب واقع، بين صفت و ذات حق اجمالا مغايرتي برقرار است؛ و از سوي ديگر اين اوصاف در مرتبة ذات واجب الوجودی قرار دارند و نه خارج از ذات او كه هنوز ممكنی شكل نگرفته است؛ 🔹بنابراين وجودات متغاير اين اوصاف در مرتبه ذات واجبي، وجودات واجبی خواهند بود و به تعدد واجب بالذات منجر مي‌گردد؛ بنابراین دیدگاه عرفانی درست و دیدگاه فلسفی باطل است. ✳️موید روایی دیدگاه اهل معرفت 🔸از مؤیدات دیدگاه عرفانی، فرازی است در دعای که در کتب دعائی ما در باره شب مبعث نقل شده است؛ در آنجا چنین آمده: 🌸«فَنَسْأَلُكَ بِهِ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ‏ الْأَعْظَمِ‏ الْأَعْظَمِ، الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الَّذِي خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِي ظِلِّكَ فَلَا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِين‏»🌸 (مفاتیح الجنان اعمال شب مبعث)؛ ✅ بر اساس این فراز از دعاء، اسم أعظم خداوند که از همه اسماء حقانی، بالاتر و برتر است مخلوق خداوند، و در ظل حق قرار دارد نه در مرتبه ذات او؛ بنابراین به طریق اولی سایر اسماء نیز چنین‌اند؛ پس هیچ یک از اسماء و صفات خداوند در مرتبه ذات او نیستند. 🔹البته زیادتی صفات در دیدگاه عرفانی با دیدگاه اشاعره فرق هایی دارد و نباید این دو دیدگاه را یکی دانست؛ از جمله این که در دید عرفانی همه ماسوا و از جمله صفات حق، موجود بالعرض‌اند و نه موجود حقیقی و بالذات. @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: نزاع فلاسفه و عرفا در بارة صفات خدا و تأییدی از دعای شب مبعث بر دیدگاه عرفا 🔶فلاسفه و عرفا در این که آیا خداوند در مرتبه ذاتش صفاتی دارد یا نه، نزاع دارند؛ 🔸عرفای بزرگی مثل و صدرالدین قونوی و پیروان آنها می‌گویند که مقام «لا اسم و لا رسم له» است یعنی ذات او، مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد؛ اما عموم فلاسفه به ثبوت صفاتی متفاوت المعنی در مرتبه ذات حق اعتقاد دارند؛ ولی می‌گویند این گونه صفات به عین وجود خداوند موجودند، نه به وجودی زائد بر ذات، چنانکه اشاعره می‌گویند. 🔷برهان بر دیدگاه اهل معرفت: 🔹از استدلالهایی که می‌توان در تأیید دیدگاه عرفانی آورد اینست که وجود هر صفت، در مقام مقايسه با وجود خداوند، به‌حسب واقع، از دو حال بيرون نيست؛ يا هيچ تغايری، به‌حسب واقع، بين وجود اين صفات و وجود ذات حق نيست و يا به‌گونه‌ای وجود صفات با وجود ذات حق مغايرت دارد؛ 🔸صورت اول، محال و باطل است؛ زيرا اين فرض مستلزم است؛ چون با اين كه طبق فرض، به‌حسب واقع، بين صفت و ذات حق هيچ فرق واقعي نيست؛ اما با اين حال، هر يك از اين كمالات، صفت است و ذات حق موصوف آن، و نه عكس آن؛ و این صفت است که به وجود ذات حق، موجود است و نه عكس آن؛ روشن است اين در فرض نفي هر تغايري به‌حسب واقع، ترجح بلا مرجح، و باطل و محال است. 🔸صورت دوم لازمه‌اش واجب الوجود بالذات است؛ زيرا طبق فرض، به‌حسب واقع، بين صفت و ذات حق اجمالا مغايرتي برقرار است؛ و از سوي ديگر اين اوصاف در مرتبة ذات واجب الوجودی قرار دارند و نه خارج از ذات او كه هنوز ممكنی شكل نگرفته است؛ 🔹بنابراين وجودات متغاير اين اوصاف در مرتبه ذات واجبي، وجودات واجبی خواهند بود و به تعدد واجب بالذات منجر مي‌گردد؛ بنابراین دیدگاه عرفانی درست و دیدگاه فلسفی باطل است. ✳️موید روایی دیدگاه اهل معرفت 🔸از مؤیدات دیدگاه عرفانی، فرازی است در دعای که در کتب دعائی ما در باره شب مبعث نقل شده است؛ در آنجا چنین آمده: 🌸«فَنَسْأَلُكَ بِهِ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ‏ الْأَعْظَمِ‏ الْأَعْظَمِ، الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الَّذِي خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِي ظِلِّكَ فَلَا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِين‏»🌸 (مفاتیح الجنان اعمال شب مبعث)؛ ✅ بر اساس این فراز از دعاء، اسم أعظم خداوند که از همه اسماء حقانی، بالاتر و برتر است مخلوق خداوند، و در ظل حق قرار دارد نه در مرتبه ذات او؛ بنابراین به طریق اولی سایر اسماء نیز چنین‌اند؛ پس هیچ یک از اسماء و صفات خداوند در مرتبه ذات او نیستند. 🔹البته زیادتی صفات در دیدگاه عرفانی با دیدگاه اشاعره فرق هایی دارد و نباید این دو دیدگاه را یکی دانست؛ از جمله این که در دید عرفانی همه ماسوا و از جمله صفات حق، موجود بالعرض‌اند و نه موجود حقیقی و بالذات. @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: استدلال علامه طباطبائی بر بی‌اسم و رسم بودن 🔶از اختلافات مهمی که بین و وجود دارد مسئله ثبوت یا عدم ثبوت اسم و وصف برای خداوند است. 🔸عموم فلاسفه به ثبوت صفاتی در مرتبه ذات حق اعتقاد دارند (قطب الدين الشيرازى‏، شرح حكمة الإشراق‏، ص 19)؛ آنها می‌گویند مقام «ذات حق»، خالی از صفات کمالی، مثل علم و قدرت و حیات ... نیست؛ نهایتا این گونه صفات به وجود خداوند موجودند، (نه به وجودی زائد بر ذات؛ چنانکه اشاعره می‌گویند). 🔷اما عرفای بزرگی مثل و و پیروان آنها می‌گویند که «ذات حق» مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد؛ 🟢 کلام قونوی و استدلال وی 🔻ایشان در همان ابتدای کتاب نصوصش در نص اول می‌گوید: «اعلم أن الحق من حيث إطلاقه الذاتي لا يصحّ أن يحكم عليه بحكم، أو يعرف بوصف، أو يضاف إليه نسبةمّا من وحدة أو وجوب وجود أو مبدئيّة أو اقتضاء أيجاد أو صدور أثر أو تعلّق علم منه بنفسه أو غيره» 🔺یعنی حق درست نیست که محکوم به حکمی باشد؛ یا به وصفی شناخته شود؛ یا نسبتی مثل «وحدت»، «وجوب وجود»، «مبدئیت»، «ایجاد»، «علم به خود و به غیر» به او نسبت داده شود. 🔶استدلالی را که بر این دعوا می‌آورد این است که همه این امور، و و ذات اطلاقی حق که مقید به قیدی، و محدود به حدی نیست امکان ندارد مصداق حقیقی این امور متعین و محدود باشد (نصوص ص 6)؛ 🔸علاوه کمال ذاتی حق به نفس ذات خود او است؛ نه به ملاک ثبوت صفات متفاوت المعنی در مرتبة ذات حق (قونوی، مفتاح الغیب ص 22)؛ پس ذات حق، هیچ اسم و رسمی ندارد.. 🔵 استدلال علامه طباطبایی در این بین مرحوم علامه طباطبائی در رسالة التوحید خود به دیدگاه عرفا مایل گشته و این دعوای عرفانی را با یک برهان قویم فلسفی تبیین و اثبات می‌‌کند؛ 🔸بیان ایشان این است: «حيث إن كل مفهوم منعزل بالذات عن المفهوم الآخر بالضرورة فوقوع المفهوم على المصداق لا يختلف عن تحديد مّا للمصداق بالضرورة؛ و هذا ضروري للمتأمل و ينعكس إلى أن المصداق الغير المحدود في ذاته، وقوع المفهوم عليه متأخر عن مرتبة ذاته نوعا من التأخر و هو تأخر التعين عن الإطلاق.» (الرسايل التوحيدية؛ رسالة في التوحيد ص 7). 🔸توضیح برهان قویم علامه این است که بدیهی است که هر مفهومی بخودی خودش، غیر مفهوم دیگری است و با سایر مفاهیم بیگانه است؛ این بیگانگی بین مفاهیم، لازمه‌اش این است که هر ، به‌لحاظ مفهوم بودنش، به حدودی باشد؛ تا دیگر مفاهیم، خارج از حریم آن بوده و بین مفاهیم شکل بگیرد؛ 🔸پس «هر مفهومی، محدود است»؛ اما این محدودیت مفهوم، منجر می‌شود به این که حقیقی هر مفهومی نیز به که مفهوم برای او معین می‌کند، محدود باشد؛ ♦️زیرا مصداق حقیقی هر مفهومی، چیزی جز و همان مفهوم در خارج ذهن نیست؛ پس هر معنایی که در مفهوم بکار رفته، مطابَقش در مصداق خارجی نیز موجود است؛ و هر معنایی که در آن مفهوم بکار نرفته، مطابَقش در مصداق حقیقی خارجی نیز موجود نیست؛ ♦️بنابراین لازمه‌اش آن مفهوم است؛ پس نتیجه این بیان، درستی این گزاره است که: (هر چه مصداق مفهوم است، محدود است)؛ و طبق قانون منطقیِ عکسِ نقیض؛ هر گزاره موجبه کلیه صادق، عکس نقیضش نیز صادق است؛ پس طبق این قانون منطقی، درست است که (هر چه محدود نیست، مصداق مفهومی نیست)؛ ✅بنابراین ذات حق، که حقیقتی است که هیچ محدودیتی ندارد مصداق حقیقی هیچ مفهومی ؛ ازین‌رو ذات حق، مصداق هیچ‌یک از مفاهیم أسماء و صفات نیز نیست؛ و لذا اگر اسم و وصفی در لسان شرع یا عرف، برای خداوند مطرح می‌شود این عناوین خارج و از هستند؛ و از او محسوب می‌شوند نه از اوصاف ذاتی او؛ ❇️ازین‌رو است که در احادیث اهل‌بیت علیهم السلام نیز به این مسئله توجه شده است؛ و از جمله از امیر‌المؤمنین نقل شده که فرمودند 🌺و كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْه‏🌺 و از امام رضا روایت شده که گفته‌اند: 🌸و كَمَالُ التَّوْحِيدِ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْه‏»🌸. @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: خوشه‌ای از عرفان در وصیت‌نامه 🔶امام خمینی در پیشگفتار وصیت‌نامه سیاسی- الهی خود، وصیت خود را با یک ستایش کوتاه شروع کرده و چنین می‌فرماید «🌸الحمدُ للَّه و سُبحانَك🌸‏» یعنی ستایش مخصوص خدا است؛ در عین حال ای خدا تو از هر ستایشی منزه و مبرّایی!! 🔸در دید بدوی، به نظر می‌رسد که بین دو جمله «الحمدُ للَّه» و «سُبحانَك‏» وجود دارد؛ زیرا مفاد جمله اول این است که ، به خدا اختصاص دارد؛ ولی مفاد جمله دوم این است که خداوند از هر ستایشی منزّه و مبرّا است؛ لذا اشکال به نظر می‌رسد که اگر طبق جمله اول، ستایش مخصوص خدا است پس چرا در جمله دوم او از هر ستایشی تنزیه شده و مبرّا می‌گردد!؟ 🔷پاسخ به این اشکال را در مبانی عرفانی امام خمینی باید جستجو کرد. 🔹عرفاء معتقدند ، از هر اسم و وصفی رها است؛ و او، مقام «لا اسم و لا رسم له» است؛ زیرا هر اسم و وصفی بخاطر دلالت بر معنای خاصی، مثل علم، قدرت و حیات، حقیقتی و است؛ 🔸روشن است که مصداق حقیقی هر معنای محدود و متعینی، به حدود آن معنای متعین، خواهد بود؛ حال آنکه «ذات حق» هیچ‌گونه محدودیت و تعینی ندارد؛ 🔸بنابراین «ذات حق» را نمی‌توان این معانی متعین و محدود قرار داد بلکه ‌باید او را از چنین معانی محدود تنزیه کرد؛ حتی اگر چنین معنایی در دید عرفی و فلسفی از معانی کمالی باشد؛ زیرا این کمالات برای او کمال محسوب نمی‌شوند. 🟠برهان دیگر (مقدمات): 🔸) هر مفهوم خاصی، دارای یک مفهومی خاصی است که این مفهوم را از سایر مفاهیم، متمایز می‌سازد؛ مثلا مفهوم «انسان» واجد معنای اختصاصی نطق است که در سایر مفاهیم نیست؛ 🔹#ب) مصداق حقیقی هر مفهوم، لزوما باید واجد آن معنای اختصاصی باشد. حال آن که مصداق حقیقی مفهوم دیگر لازم نیست که واجد مطابَق خارجی آن معنای اختصاصی در مفهوم اول باشد. مثلا مصداق حقیقی مفهوم «انسان» لازم است واجد مطابَق خارجی معنای نطق باشد؛ اما مصداق حقیقی مفهوم «اسب» لازم نیست واجد مطابَق خارجی معنای نطق باشد 🔸#ج) بنابر دو مقدمه فوق: اگر حق مصداق حقیقی اسماء و صفات متعدد و متفاوت المعنی باشد لازم می‌آید مطابَق معنای اختصاصی هر مفهوم، 1) هم در مصداق (که همان «ذات حق» است)، لازم و ضروری باشد 2) وهم ثبوتش لازم و ضروری نباشد؛ زیرا «ذات حق» بخاطر این که مصداق معنای اول است پس حتما باید واجد مطابَق معنای اختصاصی مفهوم اول باشد و بخاطر این که مصداق معنای دوم است پس حتما لازم نیست که واجد مطابَق معنای اختصاصی مفهوم اول باشد؛ 🔹#د) این است آشکار؛ ✔️ بنابراین باید را از این که مصداق حقیقی معانی گوناگون اسما باشد کرد. 🟢 لذا عرفاء «ذات حق» را منزّه از هر اسم و وصف متعینی می‌دانند؛ و ازین‌رو امام خمینی در این جمله مذکور «ذات حق» را با تعبیر «سُبحانَك» از هر اسم و وصفی تنزیه می‌کند. 🔹از سوی دیگر «ذات حق» بخودی خودش منشأ هر کمالی است؛ بلکه ذات او است؛ زیرا هر کمالی بدون «وجود» معدوم است؛ و معدوم بهره‌ای از کمال ندارد؛ بنابراین هر کمالی در کمال بودن به حقیقت «وجود» کمال می‌گردد پس خود «وجود» که همان «ذات حق» است، و ملاک هر کمالی است،؛ به کمال بودن است؛ 🔸لذا امام خمینی در این جمله مذکور «ذات حق» را با تعبیر «الحمدُ للَّه» ستایش می‌کند؛ بدون این که بین جمله اول و جمله دوم ناسازگاری باشد؛ پس او ستوده است چون همان حقیقت «وجود» است که ملاک هر کمالی است؛ و او از هر اسم و وصف متعینی رها است چون دو برهان مذکور دلالت دارند که ذات حقانی معانی متعینه نیست. @oshaghierfan &