eitaa logo
آموزش گام به گام مداحی
974 دنبال‌کننده
189 عکس
123 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر کانال لطفاً نقطه نظرات و انتقادات خود، راجع به نحوه چینش مطالب و... و حتی سؤالات خود را با ما در میان بگذارید تا در اولین فرصت رسیدگی شود.باتشکر @Shahrokh99 برای رفتن به اول کانال اینجا کلیک کنید.👇👇 https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir/4
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5792114233059574738.pdf
3.03M
♨️کتاب اَحلی مِنَ العَسَل کتاب آموزش روضه خوانی است که شامل روضه های مستند از مقاتل معتبر می باشد .انتشار این کتاب رایگان است #کتاب_مداحی #ویژه_ایام_محرم https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
⚜🕊ذکر توسل ویژه شب جمعه تقدیم به همه شهدا مخصوصا و به نفسِ حجت الاسلام پناهیان⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ شنیدید ميگن تا پدر نشيد .. مادر نشيد .. دله پدر مادر رو درک نمیکنی؟!.. ولی این شهید بزرگوار«شهید حسین معزغلامی» دله پدر و مادر رو درک کرده بود .. چون اینها رزقشون رزقِ معنویِ معرفتیِ .. میفهمه ... برمیگرده ميگه پدرم ، مادرم اومديد کنار قبر من {خبر داره از دل بابا} امدید فقط روضهء علی اکبر بخونيدا ... با خبر میشن دیگه ... بزار دلت تسکین پیدا کنه ... برایِ علی اکبر ... بین حسین چه جوانی رو داد .... ما هم روضه علی اکبر بخونيم امشب ... چه رزقی نصیبِ ما شده روضه علی بخوانیم ... تا اومد اجازه میدان بگيره ، صدا زد برو علی ... واینستا ... برو علی جان ... ميدونید چرا بلافاصله فرمود برو علی!؟! ... برا اینکه خیلی علی رو دوست داشت ... خیلی عاشقِ علی بود .. ميخواست با دله خودش مبارزه کنه... {زبان حال : گفت ببین خدا چه جوري از عزیزِ دلم دل کندم ... ولی خدا به حسینش فرمود حسینم لازم نبود انقدر سریع بگی برو... خوب بگیر بغلش کن ... بوسش کن پسرت رو ... اشکالی نداره ... نگفتم خداحافظی جرمه ... من که ميدونم دلت چقدر عاشقِ علی ِ... نه خدایا بره ... علی جان برو ... بعد علی اکبر رفت ...} حالا علی اکبر رفت .. هرچي میجنگه ضربه کاری نمی خوره .. علی اکبرم عارفه ، میفهمه ... برگشت يه نگاه به بابا کرد ... گفت مثل اینکه من يه بار ديگه بايد برم با بابا خداحافظی کنم ... برگشت گفت بابا عطش داره منو میکشه ... آب بهانه شد حسین، علی رو بغل گرفت ... لب رو لب های علی گذاشت ... علی لعنت الله علی القوم الظالمین روح همه شهدا صلوات https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
4_556979832915755837.mp3
1.65M
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی #ویژه_ایام_محرم #روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام #مناجات_دعا #روز_عرفه #فارسی https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir 👇👇👇👇👇👇👇
‍ 💫روضه و مناجات # جانسوز_فرازهایی از دعای پرفیض عرفه سال 94_استاد حجت الاسلام میرزامحمدی َ عَلاَئِقِ مَجَارِي نُورِ بَصَرِي*داره اعضا و جوارح و جوانح مبارکشو شمارش می کنه با تک تک این اعضا داره با خدا مناجات می کنه داره شهادت میده به وحدانیت خدا وَ أَسَارِيرِ صَفْحَةِ جَبِينِي به ترک های پیشانی ام * وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسى *به همه ی روزنه های تنفسی ام * وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنينى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتاىَ وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ حَنَکِ فَمى وَفَکّى وَمَنابِتِ اَضْراسى یامزن چوب جفا بر این لب و دندان او ... وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى يموَحِمالَهِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ صَدْرى *یارب الحسین اشفع صدرالحسین بظهور الحجه* نانجیب میدونی کجا نشستی ؟؟؟ ارباب ما با این سینه ی مبارکش خدا رو مناجات کرده ..." وَحمائِلِ حَبْلِ وَتينى وَنِياطِ حِجابِ قَلْبى میدونم منتظری از یه گوشه گریزمو بزنم ..." باشه ، هرچه باداباد ..." وﻗﻒَ ﻟﯿﺴﺘﺮﯾﺢَ ﺳﺎﻋﺔً" خسته شد قدری خواست استراحت کنه "یه تیر سه شعبه زدن به پیشانی حضرت ... مرحوم شیخ مفید مینویسد تا تیر به پیشانی خورد اول دست مبارک و آورد بلکه بتونه خون پیشانی رو بند بیاره .... اما نتونست مجبور شد لباسشو بالا بزنه ...." یاالله ..." این لباس که بالا رفت صدرالحسین نمایان شد ...." یه وقت دیدن حرمله زانو زد ...."مرحوم سید می نویسد هر کاری کرد تیر رو نتونست از جلو دربیاره ؛ خم شد ، رکوع کرد ... این تیر رو از پشت سر بیرون آورد ...."خون مثل ناودان داره فواره میزنه ..." یه وقت دیدن یه ذکری گفت ، حاجی وقت قربانی این ذکر رو میگه بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِوَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ .... https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
babolharam Arzi.mp3
1.93M
و توسل جانسوز ویژه روز عرفه _ استاد حاج منصور ارضی ▪️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم لا حول ولاقوه الا بالله العلی العظیم▪️ دل که میگیرد دو چشم تر به دادم میرسد در زمانِ فقر این گوهر به دادم میرسد وسع کم هرگز برایِ ما فقیران ننگین نیست دست من خالی که باشد سر به دادم میرسد دست بر دارید مردم از سر من چون که من دلبری دارم که او بهتر به دادم میرسد از شب قدر تو جاماندم که امروز آمدم گفته اند اینجا حسین،آخر به دادم میرسد این کریمی را که من دارم گدایی می کنم مطمئن هستم که پشت در به دادم میرسم *لازم نیست بیام تو خونش ..." سائل میگه دیدم فقط دستشُ بیرون آورد کیسه های زر و داد گفت ازین به بعد اگر اذیت شدی دوباره بیا ..." وایسادم گریه کردن ..." گفت آقاجان اول اومدم خودتو ببینم ...." اما اینجا مرحوم چمنی یه گریز برا خودش میزد،گفت همچین که دست ابی عبدالله رو دید،گریه کرد گفت کم بود ببخشید،گفت نه ؛ ناراحتم این دستات ....." زیر خاک میره ..." بعد اشاره کرد آقاجان این انگشتای تو رو میبرن ...." این کریمی را که من دارم گدایی می کنم مطمئن هستم که پشت در به دادم میرسم من سراغ هر کسی رفتم،دلم را زد شکست2 غالبا این لحظه ها مادر به دادم میرسد ... *باور کن شعر نمی خونم،با دلت دارم بازی می کنم* فاطمه میلش که باشد وضع بر میگرددُ مرتضی با ظرفی از کوثر به دادم میرسد پاک ها کرببلا رفتند و من جا مانده ام فطرسم امروز،بالُ پر به دادم میرسد ... ____ https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عرفه 94_ حجت الاسلام میرزامحمدی گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد دست من نیز به آن چشمۀ کوثر برسد اگر از شانۀ من کوه گنه برداری پای این بنده هم از عرش فراتر برسد باز هم توبه شکستم،بگذارید فقط باز هم فرصت یک توبۀ دیگر برسد ... همۀ ترسم ازین است که به هنگام گناه عمر این بندۀ آلوده به آخر برسد *ان شاالله اینجوری نمیشه،ان شاالله ما همونجوری میمیریم که اربابمون دوست داره* بس که آلوده ام،اَبکی لِخروجِ نَفسی ... وای از آن لحظۀ سختی که اجل سربرسد همۀ خواهشم این است که در موقع مرگ سر این بنده رویِ دامنِ حیدر برسد ... مطمئنم که در آن لحظۀ سخت و حساس حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد ... *از کجا مطمئنی؟ ... روایت داره تو کامل الزیارات از حضرت صادق پرسید: أن تزور قَبْرِ الْحُسَیْنِ " عرض کرد آقاجان من نمی تونم به راحتی برم به زیارت جد غریبتون،شناخته میشم ، حضرت فرمودن حالا که زیارت نمیری ، آیا بر جد ما جزع و فزع می کنی؟آیا گریه می کنی به یاد مصائبش؟ گفت بله یابن رسول الله وقتی یادش می کنم، آگه غذا جلوم بزارن دیگه غذا از گلوم پایین نمیره ..." میدونی چرا؟ آخه ارباب ما رو اول گرسنه کشتن ..." آگه کربلایی باشی هر غذایی ببینی میگی حسین ..."بعد حضرت فرمود : رَحِمَ اللّهُ دَمْعَتَكَ ، رحمت خدا بر اشک چشمت" یه بشارت بهش داد فرمود اَما اِنَّكَ مِنَ اَهْلِ الْجَزَعِ لَنا سَتَرى عِنْدَ مَوْتِكَ حُضُورَ آبائى لَكَ. ، حالا که جزع و فزع می کنی حالا که به یاد جد غریب ما گریه می کنی ،بهت بشارت بدم دم جون دادنت همه ی ما میایم بالاسرت ... " مطمئنم که در آن لحظه ی سخت و حساس حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد ... *این برا جون دادنمون ، قیامت چی؟!!* چادر مادر ما کار خودش را بکند بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد ... امام صادق علیه السلام فرمود یه سر چادر به دست مادرم زهرا تو بهشته،یه سر چادر رو پل صراط پهن میشه ..." ندا میدن * یَا أَیُّهَا الْمُحِبُّونَ لِفَاطِمَةَ تَعَلَّقُوا بِأَهْدَابِ مِرْطِ فَاطِمَةَ * ای زهرا دوستا بیاید ... به ریشه های چادر زهرا چنگ بزنید .... چادر مادر ما کار خودش را بکند بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد مثل هر دفعه به ارباب توسل کردم حتما ارباب به داد دل نوکر برسد .... https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
Narimani Babolharam.mp3
9.25M
میترسم این چهل روزِ دَووم نیارم سیصد و شصت و پنج روزِ لحظه شمارم خدا نکنه غلام سیات زنده نمونه نتونه امسال برا تو ، روضه بخونه دیشب خواب سیاهی دیدم ، سیاهیِ رویِ کتیبه یه کمی بو بکش دقیقاً ، این بویِ خوبِ عطر سیبه صدایی که میرسه گوشم ، صدا نالۀ امن یجیبه تو که تا اینجا گذاشتی من ، زیرِ علم روزی بگیرم یه‌کم دیگه مهلتم بده ، محرم تو رو ببینم کاش بشه که توی اربعین ، وسط صحن تو بمیرم بمیرم ، بمیرم ، بمیرم «امیرم بگو دستتو میگیرم .... » رسمه که از صاحب عزا رخصت بگیرن تا که بیان به مجلسِ عزاش بشینن یه عده دست به دامنِ حضرت زهرا یه عده دست به دامن اُم البنینن پیرهن سیاهمُ بیارید ، که از الان پیشم باشه خدا نیاره روزی گدات ، وسط میوندارات نباشه هنو چهل روز مونده ولی ، نوکرت نگرانِ آقاشه بزار فقط برسه محرم ، سنگِ تموم میزارم آقا صدقه سر بی‌بی رقیه‌ ست ، همه دار و ندارم آقا به جون پدر مادرم قسم ، خیلی دوسِت دارم آقا آقا ، آقا ، آقا «امیرم بگو دستتو میگیرم .... » چه حالی داره واسه تو چله ‌نشینی میدونم که بین گریه‌هام منو میبینی نه که بی‌بی فاطمه فقط تو مجلساته خودت حتما یک سری میای روضه میشینی دست میکشی روی این سرم ، ولی نمی‌بینمت افسوس تو بی‌کرونی و من فقط ، قطره‌ای‌ام از اقیانوس چه ارتباط قشنگیه ، تو با من و من با تو مأنوس حاجت من از شما اینه ، که بمیرم تو راهت آقا جنازه‌مُ دست به دست یه روز ، برسونن هیأتت آقا سر و جون و کل پیکرم ، فدا سر رقیه‌ ت آقا آقا ، آقا ، آقا «امیرم بگو دستتو میگیرم .... »
4_5791669738304177124.mp3
1.35M
#سید_مهدی_میرداماد #ویژه_ایام_محرم #روضه_امام_سجاد_علیه_السلام #فارسی https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir 👇👇👇👇👇👇👇
مصیبت سیدالشهداء،اعظم ِ مصیبت هاست،بزرگ ترین مصیبت،حسینِ،کربلاست.. "مُصِیبَهٍ مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلَام"...حالا سئوال،...تو کربلا چه مصیبتی بزرگ ترین مصیبتِ؟ به اون نقل معروف که همتون شنیدید،به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، اون عالم گفت:آقا مصیبتِ گودالِ؟فرمود: نه،مصیبتِ عموتون عباسِ؟ فرمود:نه... ابی حمزه ثمالی میگه از امام سجاد سئوال کردم،آقا! چهل ساله دارید گریه می کنید،یه جوری گریه می کنید، بعد از چهل سال که انگار پدر شما اولین شهیدِ بنی هاشم و آلِ پیغمبرِ؛فرمود: اشتباه نکن،من برا بابام گریه نمی کنم،بعد فرمود:" اِنَّ القتل لنا عادة وكرامتنا الشهادة" آقا! پس چیِ؟ فرمود: من یه سئوال دارم ازت،تا قبل از کربلا کسی دستِ ناموسِ مارو با طناب بسته بود یا نه؟ کسی تا حالا به نامحرمِ مَحرمِ ما نگاه کرده بود یا نه؟ ابی حمزه! یه سَرِ طناب به بازویِ عمه ام زینب...* که جرأت کرده دستت را ببندد که جرأت کرده بر اشکت بخندد *روضه بخونم،پیاده شدن،اول خیمه ای که ابی عبدالله دستورداد تو بلندی برپا کنند خیمه ی اباالفضل بود،اول خیمه ی عباس برپا بشه،همه بدونن من عباس دارم،اما می دونست چند وقت دیگه باید عمود خیمه ی عباس رو بخوابونه،اول خیمه ای که میخوابِ،بعد دستور داد بین خیمه ی عباس،با خیمه ی خودش،خیمه ی زنهارو بزنن،بعد وسط خیمه ی زن ها،خیمه ی زینب،خیمه ی خانوم رو جوری درست کرد که مستقیم بخوره تو خیمه ی ابی عبدالله،یعنی یه لحظه هم از زینب جدا نشد،بی خود نبود صدای حسین رو شنید،مثل فردا، نه عاشورا،وقتی مثل فردا همه ی محمل ها پیاده شد،ابی عبدالله رفت تو خیمه،زینب کنار خیمه ی برادر صدای حسین رو شنید،هی زیر لب می گفت: "إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ".... داداشم داره آماده ی مرگ میشه....نوشتن صدا زد:ای کاش می مردم، این آیه رو از زبان تو نمی شنیدم،گریه کرد،بی تابی کرد،ابی عدبالله آرومش کرد،گفت:خواهرم هنوز که چیزی نشده،ببین دورت همه بچه ها و محرمات هستن،صبر کن،حالا گریه نکن"فَإنَّ البُکاءَ أمامَکُم" گریه هات هنوز مونده،آروم باش،اصلاً یه دقیقه از حسینش جدا نمی شد،هی می رفت،می اومد،میزد تو سینه می گفت: وای برادرم..... https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
4_556979832915755969.mp3
1.24M
#حاج_حسن_خلج #ویژه_ایام_محرم #روضه_امام_سجاد_علیه_السلام https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir 👇👇👇👇👇👇👇
یه عمره ازابردیده هام بارون خون میبارم۲ به یاد هیجده سر به نی یه عمره بی قرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ و بارم و چید۲ غروب که شدهیزم مدینه به خیمه رسید یه عمره ازابردیده ها بارون خون میبارم به یادهیجده سر به نی یه عمره بی قرارم *این هیجده تاهیفده تاش یه طرف یه دونش یه طرف اون هیفده تا یه طرفه خب جنگه دشمنه اینهاهمه پهلوان بودن، زدن* یه عمره ازابر دیده ها بارون خون میبارم به یاد هیجده سر به نی یه عمره بیقرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ وبارم و چید غروب که شد هیزم مدینه به خیمه رسید *حالا اینها یه طرف* یه ساعتِ بعدش نه باغ گلی بود نه باغِبونش۲ رسیده بودآخرعقیق یمن دست ساربونش توی آتیش وحشت صحراش دوتا خواهرا زیردست وپا جلوی چشام جون دادن اونجا *خب عرض کردم که آدم مصیبت که داره حرف میزنه یه هو یه شاخه دیگه میره تمرکزش سرجاش نیست، امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیخوره، فراموشی نیست، امام هیچوقت لکنت نداره،امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیریزه ، امام هیچوقت توپوق نمیزنه، امام هیچوقت هیچ نقصی،کم و زیاد نداره،کامله کامله در همه لحظات عمرش، اون لحظه ای که ایستاده دارن باباشو میکشن امام حواسش هست اون لحظه ای هم که نشسته تو خونه با آرامش حواسش به همه جا هست،تو عالم خودمون داریم صحبت میکنیم* هنوزم اون سوز گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم *کی بود حل شد معما... مثه اینکه خانم نمیخواد دست از سر ما برداره از دیشب تا حالا خوب دیگه حالا رزق شماست دیگه * هنوزم اون سوزه گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم میگفت داداشی نرسه حرفم به گوش بابا *چی؟! قربونت برم، آبجی کوچولو... * میگفت داداشی نرسه حرفم به گوشه بابا *فقط خودمون دوتا بدونیم* ولی دلم لک زده برم روی دوش بابا *چی میخوای بگی حالا در گوشش میرفتی رو دوش بابا * برم دم گوشش بگم مگه قهری با من باباجون* چشات چرا بسته ست موهات پریشونه لبت پرِ خون *اما ...اما .. اقا زین العابدین رازنگه دار خواهرش بود اما این نسیم حرفای سه ساله رو شنید به گوش یکی دیگه رسوند به بابا نه ها!! * نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو *خب چه اتفاقی افتاد وقتی رسید؟!* نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو عمو بسته بود چشم دریاشو... حسین .... https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
4_5927159562602808985.mp3
3.49M
به امید باز شدن و رفع موانع زیارت # و ریشه کن شدن توسل به صاحب الزمان عج الله تعالی https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir 👇👇👇👇👇👇👇👇
‍ ‍ •حکایت مقبل کاشانی و عنایت حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها ، گریز روضه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام ، اجرا شده شبِ اول محرم سال 1397 مریض شد ، جذام گرفت. مردم دورِش کردن ، مقبل کاشانیُ میگم. عاقبت اومد تو یه حمامی کار می کرد . ذغال می ریخت حمامُ گرم می کرد . نشسته بود دلش گرفته ، یه وقت شنید صدا حسین حسین میاد ... گفت چه خبره؟ گفتن مقبل ، شبِ عاشوراست .. خیلی دلش گرفت ؛ گفت حسین جان خیلی دوست داشتم بینِ جمعیت برات نوکری می کردم .. به حق مادرت شفامُ بده .. یه دفعه دیدن به سر زنان اومد وسط جمعیت .. شب عاشوراست امشب .. کربلا غوغاست امشب .. شعر گفت با یه عشقی ، همچین که خوابید در عالم مکاشفه خواب دید وارد یه صَحنیِ شده ، ملائکه دارن میان . یه مرتبه ابراهیم خلیل الله ، اسماعیل ، دونه دونه پیغمبرا دارن میان . گفت چه خبره؟ گفتن مجلس روضه گرفتن . وجود نازنین خاتم الانبیا خودشون روضه گرفتن همه اومدن . همچین که نگاه میکرد یه وقت دیدن پیغمبر وارد شد ، پشت سر پیغمبر ، علی وارد شد ، فاطمه وارد شد ، حسنین اومدن ، همه به احترامشون بلند شدن . یه وقت دیدن پیغمبر نگاهی فرمودن ، فرمود محتشم کاشانی رو بگید بیاد شعر بخواند . مقبلم داره از دور نگاه می کنه ، میگه یه مرتبه دیدن محتشم اومد هنوز شروع نکرده ، پیغمبر بهش مقام داد ، فرمود : محتشم برو رو پلۀ اول منبر . بسم الله الرحمن الرحیم به إذن رسول الله به إذن امیر المومنین و به إذن فاطمه الزهرا باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است در بارگاه قدس که جایِ ملال نیست سر هایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است *مردم گریه کردن .. پیغمبر گریه کرد .. فرمود بهت پیام دادیم یه پله بالاتر برو ؛ رفت بالاتر ..* کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا در خاک و خون تپیده به میدانِ کربلا از آب هم مضايقه کردند کوفيان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا اين کشتۀ فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست *یه وقت صدا بلند شد محتشم بسه .. به خدا دخترم زهرا از حال رفت .. پیغمبر مقام داد ، عبایِ خودشُ پیغمبر رو دوشِ محتشم انداختن .. مُقبِلم هم خوشحال ، هم ناراحت گفت منم شعر گفتم. خوش به حال محتشم مقابل پیغمبر شعر خواند .. دلش گرفت ، داشت می رفت یه مرتبه صدا زدند مقبل کاشانی؟ گفت منم چیزی شده؟ گفتن بیا .. حضرت زهرا فرموده مُقبل بیاد برا ما شعر بخوانه ... (حضرت زهرا بخواد مقام بده اینجوری بالا میبره ..) فرمود برو بالایِ منبر ... اومد بالایِ منبر :* بسم الله الرحمن الرحیم نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت هوا زِ جور مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد *دستت بیاد بالا ، جانم به این عرض ارادتا .. پیر و جوان ، کوچیک و بزرگ بگو حسین ... من از همین جا میخوام یه گریز بزنم ؛ آوردنش بالایِ دارالاماره .. یادت باشه (بچه هایِ جبهه و جنگ بهتر می دونن ، تا یکی تیر می خوره ، خونِ زیادی ازش میره تشنه ش میشه ...) شمشیر زده بودن لبش بریده شده بود .. گفت اگه میشه یه خورده آب به من بدین ... دستاشُ بسته بودن .. کاسۀ آبُ جلو دهانش گرفتن هی خون رویِ آب می ریخت نتونست آب بخوره .. گفت حتماً سریِ بین من و آقام حسینِ ... لب تشنه از همون بالا دارالاماره .. صدا زد : صل الله علیک یا ابا عبدالله ... زود بگم معطلت نکنم ... همچین که اربابِ منو تو ، تو گودال افتاد دیدن نیزه رو زمین زد ... عباسشُ کشتن .. (بگم دونه دونه؟) علی اصغرشُ کشتن .. قاسمشُ از زیر سم اسبا بیرون کشیده .. حالا حسین مونده و چند تا خیمه پُر از زن و بچه ... همچین که نیزه رو زمین زد ، صدا زد : «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ .... مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! ..» کجایی مسلم ببینی آقاتُ غریب گیر آوردن ...* ای حسین ... به امید باز شدن و رفع موانع زیارت # و ریشه کن شدن توسل به صاحب الزمان عج الله تعالی https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸ السلام علیک یا مظلوم ، یا غریب ، یا وحید ‌، یا اباعبدالله .. اگر که عمر زیادم دهد خدایِ حسین هزار سال بسوزم فقط برایِ حسین حسینی ام! به دو عالم چه کار دارم من! گذشته ام ز دو عالم به اتکایِ حسین حسین روح‌ نماز است و پنج‌ نوبت را … سر نماز می افتم به دست و پای حسین براش سینه زدم سینه ام حسینیه شد نوشته روی دلم مجلس عزایِ حسین همیشه مادر دلخسته ام به من‌ می گفت مباد خرده بگیری به روضه های حسین رفیق! کرببلا دعوتی ست! پولی نیست برات کرببلا چیست؟ یک دعای حسین نیابتاً ز حسن کربلا برو امسال ببر سلام حسن را به کربلای حسین هنوز فاطمه در عرش روضه می خواند تنور خانه ی خولی نبود جایِ حسین دیده‌ام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم بارها از ناقه تا افتاد ، دلواپس شدم نام این صحرا حسین با قلب زینب آشنا‌ست بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم خاکِ سرخ این بیابان بویِ کوچه می‌دهد گوئیا مادر زِ پا افتاد دلواپس شدم من کنارِ تو نباشم زود می‌میرم حسین تا عمودِ خیمه جا افتاد ، دلواپس شدم این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود باد در موی شما افتاد دلواپس شدم *"عصر روز دهم نانجیب اومد موهای حسینُ کشید ..." یادش بخیر موی تو را شانه میزدم افتاده دستِ شمر چرا خاطرات من * حنجر تو معجرِ من ، هر دو پاره می‌شود؟ حرفِ بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن چشم من بر نیزه‌ها افتاد ، دلواپس شدم حرمله زانو زده ، ای وای بیچاره رباب صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست دیده‌ام بر بچه‌ها افتاد ، دلواپس شدم *مثل فردایی کاروان رسید کربلا .. تا رسیدن ابی عبدالله سوال کرد به من بگو پیر مرد نام این وادی چیه؟ گفت آقاجان قاضریه ، نینوا .. همه اسم هارو برد حضرت فرمود نام دیگه ای هم داره این سرزمین؟! عرضه داشت آقا یه زمینی اینجا هست از خیلی قدیما بهش میگن کربلا ... ای حسین ... خوش اومدی حسین .. حسین جان آقا مواظب رقیه ات باش .. حسین جان قربون زن و بچه ات برم ‌.. پناه میبرم از نفس خود به سوی حسین .. https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
‍ 🌾🌾 جانسوز_ شب 94 _ورود به کربلا_حاج حسین سازور🌾 براتون گفتن با چه جلالی پیاده شد، حضرت فرمود:همه دورناقه زینبو بگیرین . عباس ،علی اکبر،قاسم ،برادران عباس؛عون،جعفر همه اومدنددورمحمل بی بی بایه جلال و جبروتی پاروی زانوی عباس گذاشتند.دست زینبوگرفتند همچین که پای دیگرش روخاک اومد، روخاک نشست صدازدآه دلم.. حسین دلشوره دارم،دل شوره دارم بیا..بیابرگردمدینه اینو راوی گفت:همین راوی میگه من شب یازدهم کربلابودم اینجا همه محرمادورشوگرفته بودن.آخ... راوی میگه من شب یازدهم دیدم همه دشمن فقط یه زن بینشون ایستاده.. بایک زن تنهابرادرچه کردند..برادرچه کردند..برادرچه کردند... بایک زن تنهابرادرچه کردند..چه کردند..چه کردند چه کردند... دیدندکه تنهاییم مرا دوره کردند..مرا دوره کردند خاطرات مدینه شده یادآورمن چون جسم تو پر ازجای پا چادر من حرامی کشدمعجرمن راوی میگه دیدم دختر علی میان دشمنا... به والله ما جرئت نمی کنیم بگیم اما گفتند بی بی خطاب کرد به حسین..گفت:داداش ببین خیره خیره دارن نیگام میکنن میخوام برم محرمی ندارم.. براتون گفتن با چه جلالی پیاده شد، حضرت فرمود:همه دورناقه زینبو بگیرین . عباس ،علی اکبر،قاسم ،برادران عباس؛عون،جعفر همه اومدنددورمحمل بی بی بایه جلال و جبروتی پاروی زانوی عباس گذاشتند.دست زینبوگرفتند همچین که پای دیگرش روخاک اومد، روخاک نشست صدازدآه دلم.. حسین دلشوره دارم،دل شوره دارم بیا..بیابرگردمدینه اینو راوی گفت:همین راوی میگه من شب یازدهم کربلابودم اینجا همه محرمادورشوگرفته بودن.آخ... راوی میگه من شب یازدهم دیدم همه دشمن فقط یه زن بینشون ایستاده.. بایک زن تنهابرادرچه کردند..برادرچه کردند..برادرچه کردند... بایک زن تنهابرادرچه کردند..چه کردند..چه کردند چه کردند... دیدندکه تنهاییم مرا دوره کردند..مرا دوره کردند خاطرات مدینه شده یادآورمن چون جسم تو پر ازجای پا چادر من حرامی کشدمعجرمن راوی میگه دیدم دختر علی میان دشمنا... به والله ما جرئت نمی کنیم بگیم اما گفتند بی بی خطاب کرد به حسین..گفت:داداش ببین خیره خیره دارن نیگام میکنن میخوام برم محرمی ندارم.. https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
‍ ‍ •حکایت مقبل کاشانی و عنایت حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها ، گریز روضه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام ، اجرا شده شبِ اول محرم سال 1397 مریض شد ، جذام گرفت. مردم دورِش کردن ، مقبل کاشانیُ میگم. عاقبت اومد تو یه حمامی کار می کرد . ذغال می ریخت حمامُ گرم می کرد . نشسته بود دلش گرفته ، یه وقت شنید صدا حسین حسین میاد ... گفت چه خبره؟ گفتن مقبل ، شبِ عاشوراست .. خیلی دلش گرفت ؛ گفت حسین جان خیلی دوست داشتم بینِ جمعیت برات نوکری می کردم .. به حق مادرت شفامُ بده .. یه دفعه دیدن به سر زنان اومد وسط جمعیت .. شب عاشوراست امشب .. کربلا غوغاست امشب .. شعر گفت با یه عشقی ، همچین که خوابید در عالم مکاشفه خواب دید وارد یه صَحنیِ شده ، ملائکه دارن میان . یه مرتبه ابراهیم خلیل الله ، اسماعیل ، دونه دونه پیغمبرا دارن میان . گفت چه خبره؟ گفتن مجلس روضه گرفتن . وجود نازنین خاتم الانبیا خودشون روضه گرفتن همه اومدن . همچین که نگاه میکرد یه وقت دیدن پیغمبر وارد شد ، پشت سر پیغمبر ، علی وارد شد ، فاطمه وارد شد ، حسنین اومدن ، همه به احترامشون بلند شدن . یه وقت دیدن پیغمبر نگاهی فرمودن ، فرمود محتشم کاشانی رو بگید بیاد شعر بخواند . مقبلم داره از دور نگاه می کنه ، میگه یه مرتبه دیدن محتشم اومد هنوز شروع نکرده ، پیغمبر بهش مقام داد ، فرمود : محتشم برو رو پلۀ اول منبر . بسم الله الرحمن الرحیم به إذن رسول الله به إذن امیر المومنین و به إذن فاطمه الزهرا باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است در بارگاه قدس که جایِ ملال نیست سر هایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است *مردم گریه کردن .. پیغمبر گریه کرد .. فرمود بهت پیام دادیم یه پله بالاتر برو ؛ رفت بالاتر ..* کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا در خاک و خون تپیده به میدانِ کربلا از آب هم مضايقه کردند کوفيان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا اين کشتۀ فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست *یه وقت صدا بلند شد محتشم بسه .. به خدا دخترم زهرا از حال رفت .. پیغمبر مقام داد ، عبایِ خودشُ پیغمبر رو دوشِ محتشم انداختن .. مُقبِلم هم خوشحال ، هم ناراحت گفت منم شعر گفتم. خوش به حال محتشم مقابل پیغمبر شعر خواند .. دلش گرفت ، داشت می رفت یه مرتبه صدا زدند مقبل کاشانی؟ گفت منم چیزی شده؟ گفتن بیا .. حضرت زهرا فرموده مُقبل بیاد برا ما شعر بخوانه ... (حضرت زهرا بخواد مقام بده اینجوری بالا میبره ..) فرمود برو بالایِ منبر ... اومد بالایِ منبر :* بسم الله الرحمن الرحیم نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت هوا زِ جور مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد *دستت بیاد بالا ، جانم به این عرض ارادتا .. پیر و جوان ، کوچیک و بزرگ بگو حسین ... من از همین جا میخوام یه گریز بزنم ؛ آوردنش بالایِ دارالاماره .. یادت باشه (بچه هایِ جبهه و جنگ بهتر می دونن ، تا یکی تیر می خوره ، خونِ زیادی ازش میره تشنه ش میشه ...) شمشیر زده بودن لبش بریده شده بود .. گفت اگه میشه یه خورده آب به من بدین ... دستاشُ بسته بودن .. کاسۀ آبُ جلو دهانش گرفتن هی خون رویِ آب می ریخت نتونست آب بخوره .. گفت حتماً سریِ بین من و آقام حسینِ ... لب تشنه از همون بالا دارالاماره .. صدا زد : صل الله علیک یا ابا عبدالله ... زود بگم معطلت نکنم ... همچین که اربابِ منو تو ، تو گودال افتاد دیدن نیزه رو زمین زد ... عباسشُ کشتن .. (بگم دونه دونه؟) علی اصغرشُ کشتن .. قاسمشُ از زیر سم اسبا بیرون کشیده .. حالا حسین مونده و چند تا خیمه پُر از زن و بچه ... همچین که نیزه رو زمین زد ، صدا زد : «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ .... مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! ..» کجایی مسلم ببینی آقاتُ غریب گیر آوردن ...* ای حسین ... به امید باز شدن و رفع موانع زیارت # و ریشه کن شدن توسل به صاحب الزمان عج الله تعالی https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
‍ ‍ ‍ ‍ 🏴‌روضه جانسوز_ورود کاروان اباعبدالله علیه السلام به کربلا_شب دوم محرم دست رو شونه ی عباس و علی اکبر،هی میومد پایین..." لحظه به لحظه میومد پایین،دور و برش رو نگاه میکرد،حس خوب و زیباییه برا حضرت زینب...مادرم کجاست نوه هاشو ببینه؟قربون صدقه همشون میرفت ..." تازه رو زمین قرار میگرفت عصمت الله کوچیکا میومدن،عبدالله ابن حسن میومد... جوون ترا،کوچیکترا میومدن دست رو سینه،درسته عمه جانشونه،خیلی باهاش مانوسن،خانوم خیلی باهاشون راحت و مهربونه اما زینبه..." هیچ کس اندازه بچه های علی عمشونو نمیشناسن..." با بفرما بفرما؛همه ی عالم به دربار حسین داره نگاه میکنه،فرشته ها صف کشیدن برا پیاده شدن زینب،وقتی پیاده شدن،آروم آروم هم میومدن،بچه ها رو میگرفتن، شیرخواره رو میگرفتن،محملا رو مینشوندن،آروم آروم..." اینه که دارم میگم حضرت زینب سلام الله علیها از محمل پیاده شدند،محمل رو باید اول تصور بکنی،شتر رو اول مینشوننا" این ارتفاع نشسته ی شتر خانوم پیاده شد اینطوری با سلام و صلوات نه از اون بالا..." دیگه ببین بچه میخواد پایین بغلش میکنند..." اون ناقه ی ایستاده مال بعد یازدهمه" خیمه ها علم شد،خیمه ی اصحاب معلوم شد،همه با فاصله،یعنی تو بیابان هم اندرونی و بیرونی،خیمه ها رو زون،سر حسین و زینب یه مقداری خلوت شد،بعضیا نوشتند هفتاد شتر فقط اثاث و لباساشون بوده،اصلا قرار بوده برن کوفه زندگی کنند" اثاث کشی بود،کار داشت پیاده کردن هفتاد شتر،بعضی نوشتند صدو پنجاه شتر،کار داشت،ولی این همه بارها رو دو دقیقه بردند...... سفارشای لازم شد،زینب و ابی عبدالله فاصله سنیشون زیاد نیست ولی یه جورایی خانوم حضرت زینب نسبت به ابی عبدالله مادرانه رفتار میکرد،حسینم مادرانه بهش نگاه میکرد،درسته حسین امام زینبه ولی یه جوری به زینب نگاه میکرد همه انگار دارن به فاطمه نگاه میکنند ...تو گیرو دار داخل خیمه و زن ها ابی عبدالله فرمود: زینب جان یه چند لحظه تشریف بیارید خانوم آمد جانم حسین،به قول خودمون بریم قدم بزنیم،حالا من نمیگم چی فرمودند" شروع کرده مقدمات موضوع رو داره میگه؛یه جایی رسیدند نمیدونم مقام شهادت علی اکبر،چند جمله ای ردو بدل شد،دیدند ابی عبدالله اشاره کرد به زمین،خانوم حضرت زینب شروع کرد به گریه کردن،همه هم دارن نگاه میکنند،کسی هم جرات نمیکنه بره جلو،خصوصیه" خواهر و برادر دارن صحبت میکنند؛زیر بغلشو گرفت، با نوازش رفتند،مسیر عوض شد، شاید داره میگه بچه ای که شیر نخورده دارم میارم آب بهش بدم،خانوم زینب نشست،ابی عبدالله بلندش کرد دارن میان طرف علقمه،اشاره کرد به نخلستان ها،برگشت یه نگاهی از دور به عباس کرد،دونه دونه رو داره شرح میده،جلوتر رفتند رسیدند به گودال،دیگه شروع کرد به حرف زدن؛دیگه زینب نشست،دیگه حسین نشست،چی دارن میگن؟* آن قدر چکمه به پهلوش زدن نامردان نیزه و تیر به بازوش زدن نامردان با عصا بر لب و ابروش زدن نامردان پنجه در طره ی گیسوش زدن نامردان خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید مادرش از نفس افتاد سپس داد کشید هر چه که دور و برش بود به غارت بردند شال سبزی کمرش بود به غارت بردند آه! عمامه سرش بود به غارت بردند... حسین ...... ورودکاروان به کربلا https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸ السلام علیک یا مظلوم ، یا غریب ، یا وحید ‌، یا اباعبدالله .. اگر که عمر زیادم دهد خدایِ حسین هزار سال بسوزم فقط برایِ حسین حسینی ام! به دو عالم چه کار دارم من! گذشته ام ز دو عالم به اتکایِ حسین حسین روح‌ نماز است و پنج‌ نوبت را … سر نماز می افتم به دست و پای حسین براش سینه زدم سینه ام حسینیه شد نوشته روی دلم مجلس عزایِ حسین همیشه مادر دلخسته ام به من‌ می گفت مباد خرده بگیری به روضه های حسین رفیق! کرببلا دعوتی ست! پولی نیست برات کرببلا چیست؟ یک دعای حسین نیابتاً ز حسن کربلا برو امسال ببر سلام حسن را به کربلای حسین هنوز فاطمه در عرش روضه می خواند تنور خانه ی خولی نبود جایِ حسین دیده‌ام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم بارها از ناقه تا افتاد ، دلواپس شدم نام این صحرا حسین با قلب زینب آشنا‌ست بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم خاکِ سرخ این بیابان بویِ کوچه می‌دهد گوئیا مادر زِ پا افتاد دلواپس شدم من کنارِ تو نباشم زود می‌میرم حسین تا عمودِ خیمه جا افتاد ، دلواپس شدم این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود باد در موی شما افتاد دلواپس شدم *"عصر روز دهم نانجیب اومد موهای حسینُ کشید ..." یادش بخیر موی تو را شانه میزدم افتاده دستِ شمر چرا خاطرات من * حنجر تو معجرِ من ، هر دو پاره می‌شود؟ حرفِ بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن چشم من بر نیزه‌ها افتاد ، دلواپس شدم حرمله زانو زده ، ای وای بیچاره رباب صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست دیده‌ام بر بچه‌ها افتاد ، دلواپس شدم *مثل فردایی کاروان رسید کربلا .. تا رسیدن ابی عبدالله سوال کرد به من بگو پیر مرد نام این وادی چیه؟ گفت آقاجان قاضریه ، نینوا .. همه اسم هارو برد حضرت فرمود نام دیگه ای هم داره این سرزمین؟! عرضه داشت آقا یه زمینی اینجا هست از خیلی قدیما بهش میگن کربلا ... ای حسین ... خوش اومدی حسین .. حسین جان آقا مواظب رقیه ات باش .. حسین جان قربون زن و بچه ات برم ‌.. پناه میبرم از نفس خود به سوی حسین .. https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
‍ روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا ویژۀ ایام شهادتِ امام زین العابدین علیه السلام روزِ شهادتِ امام زین العابدین علیه السلامِ .. دلا باید بره مدینه و قبرستانِ بقیع کنارِ آن قبورِ با خاک یکسان شده .. اَلسَّلامُ عَلَىک یا عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ یَا زَینَ العابِدینَ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ .. ان شالله به همین زودی از نزدیک عرضِ ادب کنیم تو حرمِ مطهرشون .. اونجا گریه کنیم برا اون آقایی که همۀ مصائبِ کربلا رو دیده .. همۀ مصائبِ کوفه و شام رو دیده .. تا قریبِ به چهل سال کارش همه گریه و ناله بود ... جوان میدید گریه میکرد .. طفلِ شیرخواره میدید گریه میکرد .. غذا میاوردن میل کنه ، تا چشمش به می افتاد روضه می خواند .. قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً .. آب می آوردن بنوشه ، گریه میکرد .. صدا میزد پسرِ رسولِ خدا رو با لبِ تشنه کشتن .. ای حسین جانم .. امان از اون لحظه ای که میدید میخوان گوسفندی رو ذبح کنن .. حسینیا .. با گریه سوال میکرد ، آیا آبش دادید یا نه ؟! میگفتن آقا ما مسلمانیم .. آب ندیم ذبح نمی کنیم .. گریه و ناله اش بیشتر میشد .. میفرمود کربلا پدرِ منو با لبِ تشنه کشتن ... حسین ... سوال کردن آقا تو این سفر به شما کجا خیلی سخت گذشت ؟!! سه مرتبه فرمود الشام .. الشام .. الشام .. اونجا دیگه هم رنجِ اسارت بود و خاکستر به سر و روشون ریختن .. هم خارجی خطابشون کردن .. مقابلشون همه مزمار و نی و چنگ و دف و تار زدن .. بانگِ شادی سر هر کوچه و بازار زدن .. ان شالله غلط باشه این چیزی که منتسبِ به وجودِ نازنینشِ .. اُقاد ذَليلا في دمشق كانني مِنَ الزَنج عبدُ غاب عنه نصير *چون غلام ما رو به غل و زنجیر بسته اند ... من که حورانن کنیزند و بُوَد غِلمان غلامم* و جَدي رسول الله في كل مشهد و شَيخي اميرالمؤمنين امير فياليت اُمي لم تلدني و لم اكن يزيد يَراني في البلادِ اسير *یعنی ای کاش مادر منو نمیزایید .. تا یزید منو این سان اسیر نبینه .. * تا نمیدیدم یزید این سان اسیرِ هر دیاری کاش در این عالم فانی نمیزایید مامم https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir