سعید دینی
📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️📗📙📗📙📗📙📗📙️️️️
@ostadahadi
🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎
#خلاصه_درس_خارج_اصول_۹۷/۸/۲۶
#جلسه_۲۴
#حجیت_خبر_واحد
#وجوه_استدلال_به_آیه_نبأ
#تحقیق_آرای_اصولیین_در_آیه_نبأ
#حکومت_و_عدم_حکومت_مفهوم_بر_تعلیل_آیه
آیا #مفهوم_بر_منطوق در آیه حکومت دارد یا نه؟
بحث در این است که در تعارض بین مفهوم و منطوق آیا حکم به حکومت مفهوم بکنیم یا نه؟
#اشکال: مفهوم در رتبه متأخر از منطوق است چون ثبوت مفهوم فرع بر وجود منطوق است چون تا منطوق نباشد مفهوم نداریم و اگر مفهوم حاکم بر منطوق شود لازم میآید مافی الرتبة المتأخرة در دلیل مافی الرتبة المتقدمة تصرف کند و هو محالٌ
#وجه_استحاله : اگر دو دلیل مستقل بودند تصرف دلیل حاکم بر دلیل محکوم مانعی نداشت اما در آیه دو دلیل حاکم و محکوم در یک دلیل اند لازمه آن دور است چون مفهوم متوقف بر منطوق است و بالعکس (اشکال #آقا_ضیا در نهایة الافکار و از #محقق_اصفهانی در نهایة الدرایة ج 5)
#مرحوم_خویی سه جواب دا د:
1-در آیه دو تا دال و دو تا مدلول است:
اول=> دال:فتبینوا مدلول: عدم حجیت خبر فاسق
دوم=> دال: فلا تبینوا مدلول: حجیت خبر عادل
میفرماید تقدم و تأخر مربوط به دلالت الفاظ و اثباتی است نه ثبوتی. اینجا حجیت خبر عادل در رتبه عدم حجیتش است چون وحدت رتبه دارند دیگر محال نیست مافی الرتبه المتأخره در مافی الرتبه المتقدمه تصرف کند.
#وجه_حل: مفهوم آیه نبأ دایره تعلیل آیه را ضیق میکند پس منطوق بمعنای کل خبر غیر علمی نیست و فقط خبر فاسق را میگیرد که عمل به آن جهل و پشیمانی میآورد.
#اشکال_استاد_به_مرحوم_خویی: اگر آیه جمله خبری بود حق با شما بود اما جمله انشائیه است و مفهومش هم استثنائی است و حقیقت آن ایجاد معنا در خارج است و حقیقتش تسبیبی و #منطوق آیه فتبینوا است که انشا کرد عدم حجیت خبر فاسق را و حکم شرعی عدم قبول خبر فاسق در پی دارد و
#مفهوم آیه فلاتبینوا است که حجیت خبر عادل را برای ما جعل و تشریع کرد پس وحدت بین دو تا جعل و مجعول مستقل معقول نیست لذا بین دو مدلول تبینوا و لاتبینوا تضایف نیست بلکه تقابل سلب و ایجاب است. تقابل سه قسم (تضاد، سلب و ایجاب ، تضایف) است.
🍃
🌹🍏🍃🌾🌷
🍃🍀🌾🌷➖➖🌷
🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫🔴🔵⚫🔴🔵🔴🌷🍃
🔵⚫🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی
📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙📗📙
@ostadahadi
🍏🍏🍏🍏🍎🍎🍎🍎🍎
#خارج_اصول_دوشنبه_97/10/18
#جلسه_59
#حجیت_خبر_واحد_استدلال_به_سیره_عقلا
@ostadahadi
#راه_حل_خوئی در مصباح الاصول ج 2 ص 199 آنجا که می فرماید ثانیا؛
آیات ناهیه عمل به ظن مولوی نیست و ارشادی است لذا نمی تواند رادع سیرۀ عقلا باشد رادعیت آیات در صورتی است که نهی از عمل به ظن مولوی باشد ولی به نظرایشان نهی از عمل به ظن ارشادی است و لاتقف ما لیس لک به علم ارشادی است یا ان الظن لا یغنی ...ارشادی است و مولوی نیست .
#بیان_ذلک: می فرماید که دفع ضررمحتمل عقلا واجب است عقل، بدست آوردن امنیت از عقاب را لازم می داند خداوند با آیات ناهیه مارا به آن حکم عقلی ارشاد کرد یعنی عمل به غیر علم نکنید عمل به ظن نکنید چون دفع ضررمحتمل واجب است و عمل به ظن ممکن است شمارا وادار به یک عملی کند که در قیامت مُعاقَب شوید. وقتی حکم آیات ارشاد به عقل بود قابل تخصیص نیست چون حکم عقلی تخصیص برنمی دارد لذا نمی توان گفت ان الظن من الحق شیئا الا الظن الفلانی. دیگرتخصیص نمی خورد. در پایان می نویسد حالِ خبر بعد از قیام سیره بر عمل به خبربا آیات بعد از انکه ارشادی دانستیم حال امارات با اصول عملیۀ عقلیه است همانطوری که امارات بر اصول عقلیه ورود دارند خبر ثقه هم بر آیات ناهیه ورود دارد مثلا در اصول عقلیه قبح عقاب بلا بیان جاری است وقتی اماره امد اماره بیان است ولابیان نیست لذا موضوع اصول عقلیه رفت. دراینجا هم آیات ناهیه موضوعش دفع عقاب محتمل است وقتی خبر ثقه آمد مارا از عقاب حفظ می کند پس با وجود خبر ثقه آیات ناهیه موضوع ندارد لذا خبر ثقه بر آیات ورود دارد.
#اشکال_استاد:
اولا: روایات مفسر آیات ناهیه به حدی است که حرمت عمل به ظن را مولوی می کند به عنوان نمونه فرمود حق الله علی الاعباد ان یقفوا عند مالا یعلمون. حق خداوند بر بندگانش این است در جائی که علم ندارند توقف کنند. چیزی که حق الله شود یک تکلیف می شود.
ثانیا: نظرشما این است که پیروی از ظن و غیر علم عقلا قبیح است واین آیات ناهیه مارا به حکم عقلی ارشاد می کند لذا ارشادی است نه مولوی.اشکال ما این است که عقل ظلم به نفس یا دیگران را قبیح می داند و شرع هم حکم به حرمت ظلم کرد و این حرمت ظلم هم حرمت مولوی است یا عقل فحشا را قبیح می داند شارع حکم به حرمت ارتکاب فحشا کرد و این حرمت هم مولوی است یا عقل بغی(تجاوزبه حقوق دیگران) را قبیح می داند و شارع هم این بغی را حرام می داند پس هرجا حکم عقل بود و شارع هم نظر داد دلیل بر ارشادی نیست.( ارشادی جایی است که قبل از شرع حکم عقلی مثل کتب علیکم الصیام و ...نبود بعد حکم عقلی امد که پس تبعیت از مولا واجب است و سپس حکمی امد که مثلا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول این حکم ارشادی است نه مولوی چون قبلا عقل حکم کرده بود که تبعیت از مولا واجب است لذا گفتند حکم ارشادی در طول حکم شرعی است نه در عرض )درواقع جواب ما یک جواب نقضی است.
ثالثا: ورود خبر ثقه بر آیات ناهیه از نظرما قبول نیست چون شما می خواهید حجیت خبرثقه را توسط سیره اثبات کنید هنوز سیره حجیتش اثبات نشده است می فرمایید خبر ثقه ورود برایات ناهیه دارد این حرف شما جور در نمی¬آید
#محقق_اصفهانی راه حل دیگری دارد: در نهایه الدرایه ج 2 ص 236 تا 238 و در همانجا حواله داده به باب استصحاب ج 3 ص 29 البته ما بخش استصحاب را می اوریم. ایشان دو وجه ارائه داده:
1) #وجه_اول: آیات ناهیه عمل به ظن صلاحیت رادعیت از سیره را ندارد چون سیره او را تخصیص می¬زند به لحاظ اینکه هر عاقلی از سیره پیروی می¬کند مگر اینکه آن سیره ردع شده باشد مادامی که سیره رادع ندارد عقلا به سیره عمل می کنند رئیس العقلاهم شارع است قبل از نزول قران شارع یعنی پیامبر به سیره عمل می کرد همۀ مردم به خبر ثقه عمل می کردند پیغمبر هم عمل می کردبعداز آیات ناهیه هم نمی دانیم که این آیات رادع سیره هست یا نه از انجائی که شارع رئیس العقلاست نباید این آیات رادع سیره باشد بلکه از باب اینکه سیره خاص است آیات ناهیه را تخصیص می¬زند. مرحوم حائری از باب استصحاب می امد ولی ایشان از راه استصحاب نیامد بلکه از باب رئیس العقلا بودن شارع وارد شد.
2) #وجه_دوم: یوید بل یؤکّد که بین آیات ناهیه و سیره مغایرت است. این وجه تقریبا مرحوم خوئی را هم رد می کند. موضوع آیات ناهیه اتباع از ظن من حیث انه ظن است موضوع سیره، عمل به خبر ثقه من حیث انه ثقه است. پس دو موضوع مستقل هستند. لذا آیات ناهیه عمومیت ندارند شامل خبر ثقه نمی شود پس خبر ثقه خروج تخصصی از آیات ناهیه دارد چون موضوع خبر ثقه، ثقه بودن است اما موضوع آیات ناهیه عدم علم است لذا خبر ثقه خروج موضوعی و تخصصی دارد پس از اول آیات ناهیه خبر ثقه را شامل نمی شود.
🍃
🌹🍏🍃🌾🌷
🍃🍀🌾🌷➖➖🌷
🔴🍏🍏🍏🍏🍎🍃🌾🍏
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴📕📕📕⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵🔴🌷🍃
🔵⚫️🔴🔵🔴➖➖➖➖🔴🍃🌷
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_دو_شنبه_97/12/20
#جلسه_93
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#محقق_اصفهانی راه درستی را پیمودند در اصول فقه بدنبال واسطه در تنجیز و تعذیر هستیم. لکن اشکال ما بر ایشان این است که چرا بحث از برائت را استطرادی وارد اصول کردید در حالیکه در حدیث رفع نسبت به مرفوع نظرات متفاوتی هست:
1- یک نظر این است که مرفوع، جعل عدم تکلیف (اباحه) است یعنی وقتی برای صبی تکلیف جعل نشده یعنی تمام کارهای که برای بزرگها قانونی است برای بچه هیچ قانونی نیست و قانونا برایش مباح است تمام کارها مثل اب خوردن است که برایش مباح است.
2- معنای دیگرحدیث رفع این است که مرفوع جمیع الاثاراست به معنای عدم تکلیف نیست بلکه به معنای رفع اثارتکالیف است اثرتکلیف، ثواب و عقاب است بچه اگر نمازبخواند ثواب نمی برد و اگرنماز را ترک کند عقاب ندارد.
3- یکی دیگراز معانی حدیث رفع این است که احتیاط بربچه و امثال ان برداشته شده است مرفوع، دراینجا وجوب احتیاط است براساس این دو معنای اخیر برائت باید وارد اصول شود و یک مسالۀ اصولیه شود چون رفع جمیع اثار یا رفع وجوب احتیاط به معنای این است که احکام شرعیه از واجبات و محرمات برکسانی که مصداق حدیث رفع اند منجزیت ندارد جلو منجزیت ادلۀ احتیاط را حدیث رفع می گیرد پس مجعول در احکام و تکالیف، وجوب عمل به این احکام و تکالیف است که حدیث رفع مجعول را برمی دارد یعنی این تکالیف و احکام بربرخی ها منجَزنیست و وجوب ندارد و ماهم در اصول می خواهیم واسطۀ درتنجیزوتعذیر را پیدا کنیم پس اصل برائت داخل در مسالۀ اصولی می شود.
اما #اشکالی که برتعریف مرحوم اخوند دربارۀ علم اصول فقه داریم این است که چرا ایشان درتعریف اصول فقه دو دسته از مسائل اصول را تقریرفرمودند:
1) یک دسته قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه و
2) دستۀ دوم ینتهی الیه المجتهد؟ یعنی مسائلی که واسطه در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمی گیرد ولی مجتهد براثربی دلیلی ناچاراست که به برخی از قواعد فتوا دهد مثل استصحاب و برائت و...
#اشکال_استاد این است که قسمتی از احکام شرعیه ربطی به مجتهد ندارد بلکه مربوط به مقِلد است مثل مسالۀ دماء ثلاثه اگرخون حیض قطع شد ایا نزدیکی با زن قبل از غسل جایزاست یا نه؟ برخی استصحاب بقای حیض جاری کردند و فتوای به عدم جواز دادند این استصحاب را مجتهد جاری می کند و مقلدین عمل می کنند در حالی که استصحاب حرمت وطئ حائض از احکام مجتهد نیست لذا مصداق اوللتی یتنهی الیه المجتهد نخواهد شد چون منتهی الیه مجتهد استصحاب نبود یا مثل خمس و زکات وحدود و دیات که منتهی الیه عمل مجتهد نیست طبق تعریف شما باید این قواعد از بحث اصول خارج شود فقط مباحث اصول مربوط به مسائلی شود که یا مخصوص مجتهد است مثل تعرض خبرین یا مشترک بین مجتهد و مقلد است مثل استطاعت حج.
فقها اینجا دو دسته اند:
أ. یک دسته قائل به نیابت و وکالت اند یعنی مجتهد بنیابت از مقلد استصحاب را جاری میکند مثل استصحاب حرمت وطی حائض قبل از غسل.
ب. دوم که #مختار_استاد است اینکه نه وکالت و نه نیابت بلکه مجتهد در مقام فتوا بعنوان اینکه خودش یک دلیل معتبر و طریق معتبر برای بدست آوردن وظیفه عملیه است صرفا کار ایشان طریقیت است لذا خبر زراره درباره نماز جمعه کاشف از واقع است همچنین مقلِد باید مقلَدین و مراجع را بعنوان ی دلیل و طریق معتبر بشناسد در واقع از باب رجوع جاهل به عالم امضا به حجیت فتوا شد .
چرا فتوا حجت است چون آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» امضای سیره عقلا ست بر رجوع جاهل به عالم. لذا ما اشکال بر مرحوم آخوند را وارد میدانیم، اما تعریف اصول طبق نظر استاد « الحجة علی الفقه» است و مسائل اصولی آن چیزی است که الحجة علی الفقه است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_دو_شنبه_97/12/20
#جلسه_93
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#محقق_اصفهانی راه درستی را پیمودند در اصول فقه بدنبال واسطه در تنجیز و تعذیر هستیم. لکن اشکال ما بر ایشان این است که چرا بحث از برائت را استطرادی وارد اصول کردید در حالیکه در حدیث رفع نسبت به مرفوع نظرات متفاوتی هست:
1- یک نظر این است که مرفوع، جعل عدم تکلیف (اباحه) است یعنی وقتی برای صبی تکلیف جعل نشده یعنی تمام کارهای که برای بزرگها قانونی است برای بچه هیچ قانونی نیست و قانونا برایش مباح است تمام کارها مثل اب خوردن است که برایش مباح است.
2- معنای دیگرحدیث رفع این است که مرفوع جمیع الاثاراست به معنای عدم تکلیف نیست بلکه به معنای رفع اثارتکالیف است اثرتکلیف، ثواب و عقاب است بچه اگر نمازبخواند ثواب نمی برد و اگرنماز را ترک کند عقاب ندارد.
3- یکی دیگراز معانی حدیث رفع این است که احتیاط بربچه و امثال ان برداشته شده است مرفوع، دراینجا وجوب احتیاط است براساس این دو معنای اخیر برائت باید وارد اصول شود و یک مسالۀ اصولیه شود چون رفع جمیع اثار یا رفع وجوب احتیاط به معنای این است که احکام شرعیه از واجبات و محرمات برکسانی که مصداق حدیث رفع اند منجزیت ندارد جلو منجزیت ادلۀ احتیاط را حدیث رفع می گیرد پس مجعول در احکام و تکالیف، وجوب عمل به این احکام و تکالیف است که حدیث رفع مجعول را برمی دارد یعنی این تکالیف و احکام بربرخی ها منجَزنیست و وجوب ندارد و ماهم در اصول می خواهیم واسطۀ درتنجیزوتعذیر را پیدا کنیم پس اصل برائت داخل در مسالۀ اصولی می شود.
اما #اشکالی که برتعریف مرحوم اخوند دربارۀ علم اصول فقه داریم این است که چرا ایشان درتعریف اصول فقه دو دسته از مسائل اصول را تقریرفرمودند:
1) یک دسته قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه
2) دستۀ دوم ینتهی الیه المجتهد؟ یعنی مسائلی که واسطه در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمی گیرد ولی مجتهد براثربی دلیلی ناچاراست که به برخی از قواعد فتوا دهد مثل استصحاب و برائت و...
#اشکال_استاد این است که قسمتی از احکام شرعیه ربطی به مجتهد ندارد بلکه مربوط به مقِلد است مثل مسالۀ دماء ثلاثه اگرخون حیض قطع شد ایا نزدیکی با زن قبل از غسل جایزاست یا نه؟ برخی استصحاب بقای حیض جاری کردند و فتوای به عدم جواز دادند این استصحاب را مجتهد جاری می کند و مقلدین عمل می کنند در حالی که استصحاب حرمت وطئ حائض از احکام مجتهد نیست لذا مصداق اوللتی یتنهی الیه المجتهد نخواهد شد چون منتهی الیه مجتهد استصحاب نبود یا مثل خمس و زکات وحدود و دیات که منتهی الیه عمل مجتهد نیست طبق تعریف شما باید این قواعد از بحث اصول خارج شود فقط مباحث اصول مربوط به مسائلی شود که یا مخصوص مجتهد است مثل تعرض خبرین یا مشترک بین مجتهد و مقلد است مثل استطاعت حج.
فقها اینجا دو دسته اند:
أ. یک دسته قائل به نیابت و وکالت اند یعنی مجتهد بنیابت از مقلد استصحاب را جاری میکند مثل استصحاب حرمت وطی حائض قبل از غسل.
ب. دوم که #مختار_استاد است اینکه نه وکالت و نه نیابت بلکه مجتهد در مقام فتوا بعنوان اینکه خودش یک دلیل معتبر و طریق معتبر برای بدست آوردن وظیفه عملیه است صرفا کار ایشان طریقیت است لذا خبر زراره درباره نماز جمعه کاشف از واقع است همچنین مقلِد باید مقلَدین و مراجع را بعنوان ی دلیل و طریق معتبر بشناسد در واقع از باب رجوع جاهل به عالم امضا به حجیت فتوا شد .
چرا فتوا حجت است چون آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» امضای سیره عقلا ست بر رجوع جاهل به عالم. لذا ما اشکال بر مرحوم آخوند را وارد میدانیم، اما تعریف اصول طبق نظر استاد « الحجة علی الفقه» است و مسائل اصولی آن چیزی است که الحجة علی الفقه است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_چهار_شنبه_97/12/22
#جلسه_95
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
بحث ما پیرامون ادلۀ برائت است. از ایات قران ایه شریفۀ«وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» دلیل براصل برائت گرفته شده است
#تقریب_استدلال:
بر اساس یک قاعده مسلم است وآن قاعده مسلم این است که اگر حکمی بر عنوانی قرار بگیرد آن عنوان موضوعیت پیدا می کند.دراینجا نفی حکم عذاب است. عنوان بعثت پیامبراکرم ص است پس برای نفی عذاب آنچه علیت و موضوعیت دارد بعثت پیامبراست لذا میگویند ثبوت و عدم ثبوت عقاب برمدار بعثت و عدم بعثت قرارگرفته است . دراینجا باید از این قانون دست برداشت و موضوعیت بعثت را کنارگذاشت چون تناسب حکم و موضوع ایجاب می کند که ما بعثت پیامبررا برای نفی عذاب موضوعیت ندانیم چون بعثت پیامبربدون بیان احکام شرعیه موضوعیت برای نفی عذاب ندارد آنچه برای نفی عذاب لازم است بیان رسول خداست نه بعثت رسولخدا لذا بخاطرتناسب حکم و موضوع گفته شد که استحقاق عذاب برمداربعثت پیامبرنیست بلکه برمداربیان رسول خداست
دراین فرض مدلول ایه این است که ما عذاب کننده نیستیم تا بیان را برای مردم تمام کنیم ماکنا معذبین حتی نتبین معنای ایه شد . پس صرف نبعث رسولا نیست بلکه حتی نتبین در معنای ایه است. یکی از مصادیق این ایه شبهه حکمیه بعدالفحص است اگرفحص کردیم و دلیل نیافتیم بلابیان شد وقتی بلابیان بود نفی استحقاق عذاب دراین مورد صادق است پس اصل برائت مصداق ایه شد چون اصل برائت بعدالفحص وعدم بیان جاری است و ایه هم نفی استحقاق عذاب برعدم بیان می کند لذا آیۀ شریفه بهترین دلیل برای اثبات برائت شد
اشکال مهمی که بردلالت ایه گرفته اند این است که آیۀ شریفه مربوط به نفی فعلیت عذاب است ولی اصل برائت مربوط به نفی استحقاق عذاب است لذا آیه نمی تواند دلیل براثبات برائت باشد
#وجه_اشکال این است که نفی فعلیت عذاب شامل نفی استحقاق عذاب هم می شود اما نفی استحقاق عذاب شامل نفی فعلیت عذاب نمی شود مثلا دریک موردی خداوند عفوکرد دراینجا عذاب فعلی برداشته شد یا درموردی ائمه عهم شفاعت کردند دراینجا عذاب فعلی برداشته شد غرض اصولی این است که ایه برای نفی استحقاق عذاب بیابد ولی مفسرایه را برای نفی عذاب فعلی می گیرد که با نفی استحقاق هم جمع می شود تقریبا یک بینونت با هم دارند.
مرحوم #شیخ_انصاری در رسائل جواب داد: استدلال به آیه برای اثبات اصل برائت ازروی جدل است یعنی خصم ما بین نفی تعذیب و نفی استحقاق ملازمه می بیند درحالی که درواقع ملازمه نیست لذا جدل در جائی است که مستدِل به این آیه برای اسکات خصم اسفاده می کند نام جدل را برهان اسکاتی می نامند لذا جدلا استدلال به ایه تمام است
#مرحوم_آخوند در شرح رسائل درکتاب الفوائد ص 188می نویسد که برهان جدلی دراینجا فایده ای ندارد بلکه دراینجا باید بین نفی استحقاق عذاب و نفی عذاب فعلی ملازمه را ثابت کند مادامی که ملازمه را ثابت نکند استدلال به این آیه تمام نیست لذا برهان جدلی دراینجا نمی خواهیم ما به دنبال برهان قطعی هستیم و قطعا بگوئیم که ایه در صدد نفی فعلیت عذاب است و ملازمه دارد با نفی استحقاق عذاب و غرض اصولی تأمین شد چون غرض اصولی نفی استحقاق عذاب است.
مرحوم #محقق_اصفهانی در نهایة الدرایه ملازمه را اثبات کرد و گفته بین نفی فعلیت عذاب و نفی استحقاق عذاب ملازمه است. ایشان 2مقدمه می گوید
#مقدمه1/ در علل مرکبه، وجود معلول متوقف بر وجود تمامی اجزا و شرائط علت است ولی عدمش به نبود یکی از اجزای علت است مثلا علت احراق مرکب از وجود شرط و مقتضی و عدم المانع است شرط، وجود آتش است و مقتضی پارچه یا چوب بودن است نه سنگ بودن و عدم مانع هم این است که مرطوب نباشد پس اگر بخواهد این شیئ بسوزد باید هرسه مورد باشد اما انتفاء احراق به انتفاء بعضی از اجزای علت است اگر یکی هم نباشد مثلا اتش و پارچه باشد لکن اگرپارچه خیس باشد احراقی صورت نمی گیرد پس انتفاء احراق به عدم وجود یکی هست
#مقدمه2/ رابطۀ استحقاق عذاب با عمل، چه رابطه ای است؟ 3مبنا هست
1- علمای علم کلام و فلسفه: عذاب از لوازم ذاتی عمل است. نسبت بین ثواب و عذاب با عمل، نسبت بین بذر به ثمره است از لوازم ذاتی بذراین است که اگربذررا در زمین بکارید و به موقع نگهداری شود ثمرمی دهد ولی اگر نگهداری نشود ثمری نمی دهد. عمل ما هم مثل بذراست که اگر عمل سیئه باشد عذاب تولید می کند و اگر حسنه باشد ثواب تولید می کند. ثواب و عقاب را از لوازم تکوینی عمل می دانند(این بحث برای اثبات برزخ و معاد مفید است. چطور در برزخ عذاب می شود در حالی که الان خاک شده و چیزی از او نمانده؟ گفته می شود جسدش خاک شد ولی عملش که نابود نشد. پس عذاب مال عملش می باشد. )