سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_چهار_شنبه_97/12/15
#جلسه_91
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#روش_مرحوم_آخوند در طرح مبحث برائت این شد که مسائل اصولیه را دو دسته کرد . این کار از ابتکارات ایشان است. دستۀ اول مسائل اصولیه ای که در طریق استنباط احکام شرعیه قرار می گیرند فرمود القواعد الممهدة لاستنباط الاحکام الشرعیه منظورز از قواعد، مسائل اصولی است واسطه در اثبات حکم شرعی می شود
دستۀ دوم: مسائل اصولیه ای که ینتهی الیه عمل مجتهد است بعد از فحص از دلیل ویاس از ان به اصول عملیه می رسد وهمان اصول را محورفتوای خود و عمل خود و مقلدین قرار می دهد
اوالتی ینتهی الیه المجتهد بعدالفحص والیاس عن الظفربالدلیل
اشکال مهمی که براین روش وارد می کند و خودش هم پاسخ می دهد این است که اگرما در تعریف اصول فقه به این صورت قائل باشیم جایگاه قاعدۀ فقهیه کجاست؟ چطوری قواعد فقهیه را از تحت این تعریف خارج کنیم؟ مثلا قاعده فقهی ضمان این است که ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده. یا مثلا درباب اقرار این قاعده امده که «من اقر بشیئ مَلِکَه» کسی که اقرار به یک شیئ کند مالک ان می شود یا قاعده لاضررولا ضرار در اسلام یا در باب طهارت و نجاست که کل شیئ طاهر ...شما قاعده طهارت را می اورید اینها هم به نوعی منتهی الیه فقیه هستند و هر علتی که ینتهی الیه المجتهد شود شامل این قواعد فقهیه هم می شود چون مجتهد هم قاعده ضمان یا طهارت یا اقرار را حد وسط قیاس قرار نمی دهد بلکه درهمه اینها ینتهی الیه المجتهد است مثلا بچه ای از امیزش خوک با گوسفند متولد شد ایا این بچه نجس است یا نه؟ چه حکمی دارد؟ فقها قاعدۀ طهارت جاری کردند چون دلیلی پیدا نکردند لذا قاعده کل شیئ طاهر را جاری کردند
مرحوم اخوند دو جواب می دهد و اشکال را وارد نمی داند:
جواب1/ در حاشیۀ کفایه می نویسد که: طهارت و نجاست یک امرواقعی است قاعدۀ طهارت انرا کشف می کند منظورش این است که طهارت و نجاست حکم شرعی نیست بلکه یک امرتکوینی و خارجی است مثلا درحدیث امده که پیامبر فرمود الماء کله طاهر نمی خواهد حکم شرعی اب را بگوید بلکه در مقام بیان واقعیت اب است. اب وقتی از چشمه بیرون می اید الوده نیست ذاتا پاک است وجود عینی و خارجی اش پاکی است لذا مردم وقتی اب چشمه را می بینند هرکدام برای نوشیدن ان اب چشمه مباحات می کنند درحالی که منظورما از ینتهی الیه المجتهد حکم شرعی است نه حکم واقعی پس بین قاعدۀ طهارت با اصول عملیه کاملا تفاوت وجود دارد اصول عملیه می خواهد به ما حکم شرعی را بدهد ولی قاعده طهارت کاشف از یک امر واقعی و یک حقیقت خارجی است
جواب 2/ در متن کفایه امده که مسائل اصولی مسائلی است که در عمدۀ ابواب فقه پیاده می شود مثلا استصحاب هم در طهارت و هم نجاست و هم حج و هم زکات و ...جاری می شود ولی قاعده فقهی مربوط به باب خاص خودش است و در سایر ابواب نمی اید مثلا قاعدۀ مایضمن فقط در کتاب ضمانت جاری است یا مثلا قاعده اقرار فقط در کتاب اقرار هست یا کل شیئ طاهر فقط در باب طهارت جاری می شود
اشکالاتی براخوند وارد شده
1/ ازمحقق اصفهانی در نهایة الدرایه: به نظرشما مرحوم اخوند تعدد علوم به تعدد اغراض است و وحدت علوم به وحدت غرض است دلیل شما قانون الواحد لا یصدرعنه الاالواحد است مثلا غرض از خواندن علم منطق مصونیت فکراز خطا هست یا غرض از خواندن علم نحو حفظ لسان در گفتارعربی است در حالی که شما با اوردن کلمه أو مسائل اصول را دو دسته کردید اواللتی ینتهی الیه المجتهد با وجود اینکه غرض اصول استنباط احکام شرعی است و یک غرض بیش نیست وحدت غرض ایجاب می کند که مسائلش هم وارد باشد پس چرا شما مسائل را برخلاف عقیدۀ خودتان دو دسته کردید؟
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول__شنبه_97/12/18
#جلسه_92
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#اشکالات_مرحوم_محقق_اصفهانی بر روش آخوند:
1- این است که شما تعدد علوم را به تعدد اغراض میدانید برخلاف مبنای خودتان در تعریف علم اصول عمل کردید چون علم اصول را قواعد ممهده ی برای استنباط احکام شرعی گرفتید از سوی دیگر بعضی مسائل اصول را ینتهی الیه المجتهد گرفتید بین این دو جامع واحدی نیست لازمه اش تشکیل علم متعدد مشود.
2- بعضی از مسائل اصول نه قواعد ممهده است و نه از قبیل ما ینتهی الیه المجتهد، مثل حجیت ظواهر حجیت امارات سندا و دلالةً هیچ یک منوط به فحص و یاس از دلیل نیست.
به #نظر_استاد چون هر دو اشکال وارد است لذا نقد و جوابی هم نداریم.
#تحقیق_مرحوم_اصفهانی در نهایة ادرایة ج 2 ص 406
ایشان مبنایشان این است که فرق بین اصول و فقه این است که اصول تحصیل حجت است اما فقه اقامه حجت بر احکام شرعیه است سه مطلب را فرمود تا به این نتیجه برسد:
1) واسطه در ثبوت علت وجود شیئ است اما واسطه در اثبات علت علم به شیئ است مثلا حرکت کشتی واسطه ثبوت حرکت جالس در کشتی است اما حرکت کره زمین واسطه در علم به گردش کرات و نجوم است.
2) این که آیا حجت از مقوله واسطه در اثبات است یا واسطه در ثبوت؟ حجیت خبر یا استصحاب واسطه در اثبات ِ واقع عنوانا است نه واقعا یعنی خبر ثقه یا استصحاب به تمام و کمال برای ما علم به واقع نمی آورد حتی خود قطع برای ما علم به واقع نمی آورد بلکه بعنوان واقع به آن عمل میکنیم نه حقیقةً.
قَدْ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ وَ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ ع عَنْ مِثْلِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ فَهَذَا قَوْلُ إِمَامَيْنِ قَدْ مَضَيَا فِيك (الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص330)
پس خبر یونس علم به واقع نیست ما بعنوان واقع به آن عمل میکنیم.
3) بعض مسائل اصول نه عنوانا و نه اعتباراً برای ما علم می آورد بلکه از باب اثر به آن عمل میکنیم. اثر واقع استصحاب عقاب است هر کجا اشتغال ذمه دارم احتیاط میکنم تا گرفتار این اثر نشوم لذا گفتند حجیت یعنی معذریت و منجزیت.
بر اساس این سه مطلی فرق بین فقه و اصول روشن است لذا مرحوم اصفهانی فرمود در اصول بحث از واسطه در تنجیز و تعذیر میشود و در فقه این واسطه را پیاده میکنیم مثل قاعده لا ضرر و لا حرج برای ما واسطه در معذریت و منجزیت درست نمیکند. پس هر مساله ای که نتیجه اش واسطه در منجزیت و معذریت نباشد فقهیه است و هر مساله ای که نتیجه اش وساطت در منجزیت و معذریت باشد مساله اصولی است پس در اصول تحصیل میکنیم که آیا این مسائل واسطه هستند یا نه؟ اما در فقه واسطه را پیاده میکنیم پس فقه اقامه حجت بر احکام شرعیه شد اما در اصول بحث از خود حجت است لذا طبق مبنای ما یک غرض شد هم در قواعد ممهده و هم در ما ینتهی الیه المجتهد یک غرض داریم و آن شناخت حجت و معذر و منجز است دیگر آن اشکالی که بر آخوند وارد شد بر ما وارد نیست. فقط برائت باقی می ماند که تحصیل حجت نیست چون کاری به استحقاق عقاب ندارد تکلیف را از جاهل بر میدارد به نظر ایشان برائت مساله اصولی نیست استطراداً وارد اصول شده است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_دو_شنبه_97/12/20
#جلسه_93
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#محقق_اصفهانی راه درستی را پیمودند در اصول فقه بدنبال واسطه در تنجیز و تعذیر هستیم. لکن اشکال ما بر ایشان این است که چرا بحث از برائت را استطرادی وارد اصول کردید در حالیکه در حدیث رفع نسبت به مرفوع نظرات متفاوتی هست:
1- یک نظر این است که مرفوع، جعل عدم تکلیف (اباحه) است یعنی وقتی برای صبی تکلیف جعل نشده یعنی تمام کارهای که برای بزرگها قانونی است برای بچه هیچ قانونی نیست و قانونا برایش مباح است تمام کارها مثل اب خوردن است که برایش مباح است.
2- معنای دیگرحدیث رفع این است که مرفوع جمیع الاثاراست به معنای عدم تکلیف نیست بلکه به معنای رفع اثارتکالیف است اثرتکلیف، ثواب و عقاب است بچه اگر نمازبخواند ثواب نمی برد و اگرنماز را ترک کند عقاب ندارد.
3- یکی دیگراز معانی حدیث رفع این است که احتیاط بربچه و امثال ان برداشته شده است مرفوع، دراینجا وجوب احتیاط است براساس این دو معنای اخیر برائت باید وارد اصول شود و یک مسالۀ اصولیه شود چون رفع جمیع اثار یا رفع وجوب احتیاط به معنای این است که احکام شرعیه از واجبات و محرمات برکسانی که مصداق حدیث رفع اند منجزیت ندارد جلو منجزیت ادلۀ احتیاط را حدیث رفع می گیرد پس مجعول در احکام و تکالیف، وجوب عمل به این احکام و تکالیف است که حدیث رفع مجعول را برمی دارد یعنی این تکالیف و احکام بربرخی ها منجَزنیست و وجوب ندارد و ماهم در اصول می خواهیم واسطۀ درتنجیزوتعذیر را پیدا کنیم پس اصل برائت داخل در مسالۀ اصولی می شود.
اما #اشکالی که برتعریف مرحوم اخوند دربارۀ علم اصول فقه داریم این است که چرا ایشان درتعریف اصول فقه دو دسته از مسائل اصول را تقریرفرمودند:
1) یک دسته قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه و
2) دستۀ دوم ینتهی الیه المجتهد؟ یعنی مسائلی که واسطه در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمی گیرد ولی مجتهد براثربی دلیلی ناچاراست که به برخی از قواعد فتوا دهد مثل استصحاب و برائت و...
#اشکال_استاد این است که قسمتی از احکام شرعیه ربطی به مجتهد ندارد بلکه مربوط به مقِلد است مثل مسالۀ دماء ثلاثه اگرخون حیض قطع شد ایا نزدیکی با زن قبل از غسل جایزاست یا نه؟ برخی استصحاب بقای حیض جاری کردند و فتوای به عدم جواز دادند این استصحاب را مجتهد جاری می کند و مقلدین عمل می کنند در حالی که استصحاب حرمت وطئ حائض از احکام مجتهد نیست لذا مصداق اوللتی یتنهی الیه المجتهد نخواهد شد چون منتهی الیه مجتهد استصحاب نبود یا مثل خمس و زکات وحدود و دیات که منتهی الیه عمل مجتهد نیست طبق تعریف شما باید این قواعد از بحث اصول خارج شود فقط مباحث اصول مربوط به مسائلی شود که یا مخصوص مجتهد است مثل تعرض خبرین یا مشترک بین مجتهد و مقلد است مثل استطاعت حج.
فقها اینجا دو دسته اند:
أ. یک دسته قائل به نیابت و وکالت اند یعنی مجتهد بنیابت از مقلد استصحاب را جاری میکند مثل استصحاب حرمت وطی حائض قبل از غسل.
ب. دوم که #مختار_استاد است اینکه نه وکالت و نه نیابت بلکه مجتهد در مقام فتوا بعنوان اینکه خودش یک دلیل معتبر و طریق معتبر برای بدست آوردن وظیفه عملیه است صرفا کار ایشان طریقیت است لذا خبر زراره درباره نماز جمعه کاشف از واقع است همچنین مقلِد باید مقلَدین و مراجع را بعنوان ی دلیل و طریق معتبر بشناسد در واقع از باب رجوع جاهل به عالم امضا به حجیت فتوا شد .
چرا فتوا حجت است چون آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» امضای سیره عقلا ست بر رجوع جاهل به عالم. لذا ما اشکال بر مرحوم آخوند را وارد میدانیم، اما تعریف اصول طبق نظر استاد « الحجة علی الفقه» است و مسائل اصولی آن چیزی است که الحجة علی الفقه است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_دو_شنبه_97/12/20
#جلسه_93
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
#محقق_اصفهانی راه درستی را پیمودند در اصول فقه بدنبال واسطه در تنجیز و تعذیر هستیم. لکن اشکال ما بر ایشان این است که چرا بحث از برائت را استطرادی وارد اصول کردید در حالیکه در حدیث رفع نسبت به مرفوع نظرات متفاوتی هست:
1- یک نظر این است که مرفوع، جعل عدم تکلیف (اباحه) است یعنی وقتی برای صبی تکلیف جعل نشده یعنی تمام کارهای که برای بزرگها قانونی است برای بچه هیچ قانونی نیست و قانونا برایش مباح است تمام کارها مثل اب خوردن است که برایش مباح است.
2- معنای دیگرحدیث رفع این است که مرفوع جمیع الاثاراست به معنای عدم تکلیف نیست بلکه به معنای رفع اثارتکالیف است اثرتکلیف، ثواب و عقاب است بچه اگر نمازبخواند ثواب نمی برد و اگرنماز را ترک کند عقاب ندارد.
3- یکی دیگراز معانی حدیث رفع این است که احتیاط بربچه و امثال ان برداشته شده است مرفوع، دراینجا وجوب احتیاط است براساس این دو معنای اخیر برائت باید وارد اصول شود و یک مسالۀ اصولیه شود چون رفع جمیع اثار یا رفع وجوب احتیاط به معنای این است که احکام شرعیه از واجبات و محرمات برکسانی که مصداق حدیث رفع اند منجزیت ندارد جلو منجزیت ادلۀ احتیاط را حدیث رفع می گیرد پس مجعول در احکام و تکالیف، وجوب عمل به این احکام و تکالیف است که حدیث رفع مجعول را برمی دارد یعنی این تکالیف و احکام بربرخی ها منجَزنیست و وجوب ندارد و ماهم در اصول می خواهیم واسطۀ درتنجیزوتعذیر را پیدا کنیم پس اصل برائت داخل در مسالۀ اصولی می شود.
اما #اشکالی که برتعریف مرحوم اخوند دربارۀ علم اصول فقه داریم این است که چرا ایشان درتعریف اصول فقه دو دسته از مسائل اصول را تقریرفرمودند:
1) یک دسته قواعد ممهده برای استنباط احکام شرعیه
2) دستۀ دوم ینتهی الیه المجتهد؟ یعنی مسائلی که واسطه در طریق استنباط حکم شرعی قرار نمی گیرد ولی مجتهد براثربی دلیلی ناچاراست که به برخی از قواعد فتوا دهد مثل استصحاب و برائت و...
#اشکال_استاد این است که قسمتی از احکام شرعیه ربطی به مجتهد ندارد بلکه مربوط به مقِلد است مثل مسالۀ دماء ثلاثه اگرخون حیض قطع شد ایا نزدیکی با زن قبل از غسل جایزاست یا نه؟ برخی استصحاب بقای حیض جاری کردند و فتوای به عدم جواز دادند این استصحاب را مجتهد جاری می کند و مقلدین عمل می کنند در حالی که استصحاب حرمت وطئ حائض از احکام مجتهد نیست لذا مصداق اوللتی یتنهی الیه المجتهد نخواهد شد چون منتهی الیه مجتهد استصحاب نبود یا مثل خمس و زکات وحدود و دیات که منتهی الیه عمل مجتهد نیست طبق تعریف شما باید این قواعد از بحث اصول خارج شود فقط مباحث اصول مربوط به مسائلی شود که یا مخصوص مجتهد است مثل تعرض خبرین یا مشترک بین مجتهد و مقلد است مثل استطاعت حج.
فقها اینجا دو دسته اند:
أ. یک دسته قائل به نیابت و وکالت اند یعنی مجتهد بنیابت از مقلد استصحاب را جاری میکند مثل استصحاب حرمت وطی حائض قبل از غسل.
ب. دوم که #مختار_استاد است اینکه نه وکالت و نه نیابت بلکه مجتهد در مقام فتوا بعنوان اینکه خودش یک دلیل معتبر و طریق معتبر برای بدست آوردن وظیفه عملیه است صرفا کار ایشان طریقیت است لذا خبر زراره درباره نماز جمعه کاشف از واقع است همچنین مقلِد باید مقلَدین و مراجع را بعنوان ی دلیل و طریق معتبر بشناسد در واقع از باب رجوع جاهل به عالم امضا به حجیت فتوا شد .
چرا فتوا حجت است چون آیه «فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» امضای سیره عقلا ست بر رجوع جاهل به عالم. لذا ما اشکال بر مرحوم آخوند را وارد میدانیم، اما تعریف اصول طبق نظر استاد « الحجة علی الفقه» است و مسائل اصولی آن چیزی است که الحجة علی الفقه است.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_سه_شنبه_97/12/21
#جلسه_94
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
یکی از اموری که باید بحث شود اقسام شبهه است شبهات اقسامی دارد حکمیه و موضوعیه .
شبهه موضوعیه: منشأ شک اشتباه امورخارجی است رفع شبهه هم به رفع اشتباه امورخارجی است شارع نه در اصل شبهه و نه در رفع شبهه نقشی ندارد
شبهه حکمیه: شبهه ای است که هم در پیدایش و هم در رفع شبهه نقش اصلی را شراع دارد لذا شبهه حکمیه 4قسم می شود اما شبهه موضوعیه اقسامی ندارد.
تارة منشأ شبهه فقدان نص است و اخری منشأ شبهه اجمال نص است اجمال نص یا بخاطراجمال عقدالوضع است یعنی موضوع دلیل مجمل است که او را شبهه مفهومیه می نامند و اخری اجمال دلیل به اعتبار عقدالحمل است یعنی محمول دلیل مجمل است که اورا شبهه حکمیه می نامند مثلا درمفهوم غروب شک داریم که ایا غروب به استتار قرص محقق می شود یا به زوال حمرۀ مغربیه دراینجا عامل اصلی شک عقدالوضع است لذا شبهه مفهومیه است حال اگر مجتهد به نصی برخورد کرد مثلا دربارۀ رؤیت هلال روایتی وارد شد که هنگام رؤیت هلال دعا کنید مجتهدشک می کند که آیا دلالت بروجوب دعا دارد یا دلالت براستحباب دارد؟ اینجا شبهه حکمیه است و شک هم به اعتبار عقدالحمل است .پس منشا شک 1 یا به فقدان نص است یا 2منشا شک اجمال نص است و 3 جمال نص یا به عقدالوضع است یا به عقدالحمل
4شبهه در اثرتعارض نص است : درجایی که دوروایت متعارض شدند یا احدهما مرجحی دارد که مقدم می شود و یا مرجحی ندارد دراینجا دوقول است برخی قائل به تخییروبرخی هم قائل به تساقط هستند درصورت تساقطاگرعام یا اطلاق ایه ای بود به ان مراجعه می شود و اگر نبود نوبت به اصول عملیه می رسد از این جهت تعارض نصین یکی از اقسام مباحث اصول عملیه شد پس مناط وملاک شبهه متفاوت شد یا دراثراجمال نص است و یا دراثرفقدان نص است و یا در اثرتعارض نصین است. محمول هم متفاوت است یا وجوب یا حرمت و یا وجوب غیری و وجوب نفسی و یا حرمت غیری و حرمت نفسی است.
احتیاط یا برائت
یکی دیگراز مسائلی که باید بحث کنیم این است که اصل اولی در شبهات چیست؟ ایا اصل براحتیاط است یا بر برائت؟2قول است
اخباری ها: اصل براحتیاط است اصولیین: اصل بر برائت است برخی از اصولیین موافق با اخباری ها شدند و گفتند قبل از فحص اصالة الاحتیاط جاری می کنیم و بعدالفحص ایا اصل احتیاط باقی است یا نه مادامی که دلیل برخلاف ان نیامده اصل احتیاط باقی است
مرحوم نائینی در فوائدج3 ص 330 دارد الامرالسابع می گوید مناط احتیاط در شبهۀ قبل الفحص دو چیزبود یکی علم اجمالی به ثبوت تکالیف الزامی در شرع مقدس یعنی من چرا احتیاط می کنم؟ بخاطراینکه علم اجمالی دارم به وجود تکالیف الزامی در شریعت از قبیل وجوب و حرمت لذا ملاک من بخاطروجود همین علم است و بعد الفحص و الیاس عن الدلیل دیگر علم اجمالی و ان مناط دیگر باقی نیست چون آن علم اجمالی منحل شد و از دست رفت لذا نباید حکم به احتیاط کنید و باید حکم به برائت کنید
ملاک2/ وظیفۀ ما عبودیت است وظیفۀ عبودیت ایجاب می کرد که ما وقتی در تکلیفی شک می کنیم احتیاط جاری کنیم ولی بعدالفحص و نیافتن دلیل نیازی به احتیاط نیست چون سالبۀ به انتفاع موضوع است موضوع ما عبودیت بود و عبودیت مال قبل الفحص بود اما بعد الفحص چنین وظیفه ای نیست لذا می گوید به نظرما اصل احتیاط مرجَعی ندارد
اشکال اقای وحید: ایشان نقدی دارد و می گوید ملاک احتیاط قبل از فحص احتمال عقاب بود بعدالفحص هم احتمال عقاب باقی است مادامی که دلیل نیاید پس حق با اخباری است وباید احتیاط کرد
اشکال : موضوع احتمال عقاب قبل الفحص یا علم اجمالی بود یا وظیفۀ عبودیت. بعدالفحص و یاس عن الدلیل سالبه به انتفای موضوع شد یعنی نه علم اجمالی باقی است و نه وظیفۀ عبودیت وقتی موضوع منتفی شد چگونه محمول یعنی احتمال عقاب باقی است؟ معنا ندارد با از بین رفتن علم اجمالی و وظیفه عبودیت بازهم عقاب باقی باشد.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خارج_اصول_چهار_شنبه_97/12/22
#جلسه_95
#برائت_
#بیانات_علما__
@ostadahadi
بحث ما پیرامون ادلۀ برائت است. از ایات قران ایه شریفۀ«وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» دلیل براصل برائت گرفته شده است
#تقریب_استدلال:
بر اساس یک قاعده مسلم است وآن قاعده مسلم این است که اگر حکمی بر عنوانی قرار بگیرد آن عنوان موضوعیت پیدا می کند.دراینجا نفی حکم عذاب است. عنوان بعثت پیامبراکرم ص است پس برای نفی عذاب آنچه علیت و موضوعیت دارد بعثت پیامبراست لذا میگویند ثبوت و عدم ثبوت عقاب برمدار بعثت و عدم بعثت قرارگرفته است . دراینجا باید از این قانون دست برداشت و موضوعیت بعثت را کنارگذاشت چون تناسب حکم و موضوع ایجاب می کند که ما بعثت پیامبررا برای نفی عذاب موضوعیت ندانیم چون بعثت پیامبربدون بیان احکام شرعیه موضوعیت برای نفی عذاب ندارد آنچه برای نفی عذاب لازم است بیان رسول خداست نه بعثت رسولخدا لذا بخاطرتناسب حکم و موضوع گفته شد که استحقاق عذاب برمداربعثت پیامبرنیست بلکه برمداربیان رسول خداست
دراین فرض مدلول ایه این است که ما عذاب کننده نیستیم تا بیان را برای مردم تمام کنیم ماکنا معذبین حتی نتبین معنای ایه شد . پس صرف نبعث رسولا نیست بلکه حتی نتبین در معنای ایه است. یکی از مصادیق این ایه شبهه حکمیه بعدالفحص است اگرفحص کردیم و دلیل نیافتیم بلابیان شد وقتی بلابیان بود نفی استحقاق عذاب دراین مورد صادق است پس اصل برائت مصداق ایه شد چون اصل برائت بعدالفحص وعدم بیان جاری است و ایه هم نفی استحقاق عذاب برعدم بیان می کند لذا آیۀ شریفه بهترین دلیل برای اثبات برائت شد
اشکال مهمی که بردلالت ایه گرفته اند این است که آیۀ شریفه مربوط به نفی فعلیت عذاب است ولی اصل برائت مربوط به نفی استحقاق عذاب است لذا آیه نمی تواند دلیل براثبات برائت باشد
#وجه_اشکال این است که نفی فعلیت عذاب شامل نفی استحقاق عذاب هم می شود اما نفی استحقاق عذاب شامل نفی فعلیت عذاب نمی شود مثلا دریک موردی خداوند عفوکرد دراینجا عذاب فعلی برداشته شد یا درموردی ائمه عهم شفاعت کردند دراینجا عذاب فعلی برداشته شد غرض اصولی این است که ایه برای نفی استحقاق عذاب بیابد ولی مفسرایه را برای نفی عذاب فعلی می گیرد که با نفی استحقاق هم جمع می شود تقریبا یک بینونت با هم دارند.
مرحوم #شیخ_انصاری در رسائل جواب داد: استدلال به آیه برای اثبات اصل برائت ازروی جدل است یعنی خصم ما بین نفی تعذیب و نفی استحقاق ملازمه می بیند درحالی که درواقع ملازمه نیست لذا جدل در جائی است که مستدِل به این آیه برای اسکات خصم اسفاده می کند نام جدل را برهان اسکاتی می نامند لذا جدلا استدلال به ایه تمام است
#مرحوم_آخوند در شرح رسائل درکتاب الفوائد ص 188می نویسد که برهان جدلی دراینجا فایده ای ندارد بلکه دراینجا باید بین نفی استحقاق عذاب و نفی عذاب فعلی ملازمه را ثابت کند مادامی که ملازمه را ثابت نکند استدلال به این آیه تمام نیست لذا برهان جدلی دراینجا نمی خواهیم ما به دنبال برهان قطعی هستیم و قطعا بگوئیم که ایه در صدد نفی فعلیت عذاب است و ملازمه دارد با نفی استحقاق عذاب و غرض اصولی تأمین شد چون غرض اصولی نفی استحقاق عذاب است.
مرحوم #محقق_اصفهانی در نهایة الدرایه ملازمه را اثبات کرد و گفته بین نفی فعلیت عذاب و نفی استحقاق عذاب ملازمه است. ایشان 2مقدمه می گوید
#مقدمه1/ در علل مرکبه، وجود معلول متوقف بر وجود تمامی اجزا و شرائط علت است ولی عدمش به نبود یکی از اجزای علت است مثلا علت احراق مرکب از وجود شرط و مقتضی و عدم المانع است شرط، وجود آتش است و مقتضی پارچه یا چوب بودن است نه سنگ بودن و عدم مانع هم این است که مرطوب نباشد پس اگر بخواهد این شیئ بسوزد باید هرسه مورد باشد اما انتفاء احراق به انتفاء بعضی از اجزای علت است اگر یکی هم نباشد مثلا اتش و پارچه باشد لکن اگرپارچه خیس باشد احراقی صورت نمی گیرد پس انتفاء احراق به عدم وجود یکی هست
#مقدمه2/ رابطۀ استحقاق عذاب با عمل، چه رابطه ای است؟ 3مبنا هست
1- علمای علم کلام و فلسفه: عذاب از لوازم ذاتی عمل است. نسبت بین ثواب و عذاب با عمل، نسبت بین بذر به ثمره است از لوازم ذاتی بذراین است که اگربذررا در زمین بکارید و به موقع نگهداری شود ثمرمی دهد ولی اگر نگهداری نشود ثمری نمی دهد. عمل ما هم مثل بذراست که اگر عمل سیئه باشد عذاب تولید می کند و اگر حسنه باشد ثواب تولید می کند. ثواب و عقاب را از لوازم تکوینی عمل می دانند(این بحث برای اثبات برزخ و معاد مفید است. چطور در برزخ عذاب می شود در حالی که الان خاک شده و چیزی از او نمانده؟ گفته می شود جسدش خاک شد ولی عملش که نابود نشد. پس عذاب مال عملش می باشد. )
سعید دینی
📗📙📕📗📙📕📗📙📕📗📙
⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵⚫️🔴🔵
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@ostadahadi
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
🍃🌾🌷🍃
🌾🌷🍃
🌷🍃
#خلاصه_اصول__شنبه_98/1/17
#جلسه_98
#برائت_
#ادله_برائت__
@ostadahadi
#دلیل_دوم_اصل_برائت: روایات و سنت است که مهمترین آن حدیث رفع است تفاوت حدیث رفع با آیات این است که روایات با آیه ورود یا حکومت بنا بر قولین دارد چون مفاد آیه عدم بیان است و روایات بیان است لذا روایات حاکم بر آیه است.
اما روایات احتیاط با حدیث رفع در تعارضند برای رفع تعارض در حدیث رفع سه کار میکنند:
1- سند حدیث را بررسی میکنند.
2- دلالت حدیث را تمام میکنند.
3- تعارض را بر میدارند و حل میکنند.
اما #سند_حدیث: مرحوم شیخ روایت خصال و توحید صدوق را صحیح میخواند و قبل ایشان میرزای قمی و صاحب فصول نیز آنرا صحیح میدانستند. مشکل بعضی بر روی احمد بن محمد بن یحیی العطار که در خصال محمد بن احمد بن یحیی العطار آمده است و تصحیف رخ داده است.
مرحوم خویی نقدش این است که توثیق علامه در کتاب الخلاصه (علم رجال) بر اساس اصالة العدالة است و از روی حس نیست چون مبنایشان این است که اگر برعلیه شخصی قدحی نیامد دلیل بر عدالت او است. مجمع الحدیث ج 2 ص 328.
اولا : ایشان در کتاب الخلاصه ص 222 درباره زید زراد و زید نرسی میگوید احدی ندیدم که در مورد این دو حکم به عدالت یا طعن ایشان بکند اما من درباره این دو توقف میکنم.لذا اگر مبنای علامه اصالت العداله بود باید اینجا حکم به عدالت این دو میکرد نه توقف.
ثانیا: مرحوم علامه در اصول کتابی دارد بنام نهایة الوصول که در شرایط حجیت خبر درعدالت 5 بحث دارد که در مبحث پنجم در معرفت عدالت دو امر لازم است: ا- اختبار و امتحان 2- تزکیه .
#استاد_ از سه نظر حکم به صحت ایشان میکند:
1- ایشان از مشایخ صدوق است. الوجیز ص 154.
2- شهید ثانی در الرعایة فی علم الدرایة ص 370 و صاحب معالم در بحث حجیت خبر ص 300 احمد بن یحیی را عادل و ضابط میداند.
3- سیرافی از احمد بن یحیی روایات زیادی را نقل میکند و ایشان کسی است که ثقة فقیه بصیر بالحدیث..........ص58 نجاشی.
🌷🍃
🌾🌷🍂
🍃🌾🌷🍃
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖
@ostadahadi
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴