eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
242 دنبال‌کننده
459 عکس
302 ویدیو
4 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
شِکوه‌ کردی که چرا با دگران می‌خندی؟ غافلی‌ با همه تعریف تو‌ را می‌کردم!D:
Chub1na.Ge - ჩუბინა.mp3
3.65M
برای میان‌ْصبح‌های از این دست.
11 - Gather my tears - Seo Ji won (128).mp3
4.04M
آن دسته از افراد که این سریال را دیده باشند، بیشتر در جریان این آواز هستند. در طول سریال افراد با گوش دادن به این آواز در زمان سفر می‌کردند و به شادترین لحظه‌ای که داشتند برمی‌گشتند؛ گاها نیز به‌طور تصادفی به برهه‌ای خاص از زمانی که سپری می‌کردند. بارها و بارها بعد از تمام این سریال فکر کردم. حتی چندین بار با رفقا هم‌بحث شدیم که آیا اصولا لفظ "شادترین لحظه" لفظی مناسب است یا که خیر. هنوز در جست و جوی آن هستم. البته شاید اندکی عجیب به نظر رسد ولی به هنگام استدلال، این دوگانگی درست یا غلط بودن لفظ، برای‌ام ایجاد شد و هنوز به آن فکر می‌کنم. هنوز برسر موجودیت این لفظ و ایضا درست یا غلط بودن این لفظ به اندیشه هستم.
مرا می‌بینی و هر دَم زیادَت می‌کنی دَردَم تو را می‌بینم و میلم زیادَت می‌شود هر دَم به سامانم نمی‌پرسی، نمی‌دانم چه سر داری به درمانم نمی‌کوشی، نمی‌دانی مگر دردم؟... نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم فرو رفت از غمِ عشقت دَمَم دَم می‌دهی تا کی؟ دَمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم((; شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جُستم رُخَت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فِدا کردم تو خوش می‌باش با حافظ، برو گو خصم جان می‌ده چو گرمی از تو می‌بینم، چه باک از خصمِ دَم سَردم:)
4_5794326467634530882.ogg
510.1K
متنی که خوانده می‌شود، نامه‌ی یک دانش‌آموز به معلمش است. *این ویس را دو سال پیش برای هارمهر فرستاده بودم، ولی به طرز ناگهانی دیشب به آن برخورد کردم. فکر کردم شاید خوب باشد اگر این نامه در این کتابخانه نیز جای داشته باشد.
4_5953872227664396710.mp3
8.89M
چندین شبی‌ست که شب‌ها را با این نوا-آواز سیر می‌کنم و سیر نمی‌شوم. اقرار می‌کنم دل‌تنگی امانم را بریده، اقرار می‌کنم. نیاز مبرم به شنیدن صدای باران( شما بخوان صدای کفش‌هایت) دارم. شنیدنی که خیال‌پرورانه، احتمال کاهش دل‌تنگی را بعد از شنیدنش می‌دهم. ــــ حسم، حسی که در نوشتن باعث نفرت‌ورزی‌ام می‌شود، نون ابتدای افعال است. از نمی‌شودها، نمی‌توان‌ها، نمی‌خواستن‌ها، به تنگ آمده‌ام. نمی‌خواهم نتوانستن‌هایم را با جمله‌ی نشد به پایان برسانم. ـــــ در چرخش‌های این مضامین ثباتی نیست، بینایی‌ام اندکی مایل به تضعیف شده و سر رشته‌های صحبتم را مدام گم می‌کنم. حتی وقت خواندن کتاب‌ها، مجبورم دوباره برگردم به پاراگراف آغازین. کمی آزاردهنده شده و به رویم نیاورید این امر به دلیل کم شدگی قوه‌ی تمرکز است و ربطی به بینایی ندارد. شاید اگر کمی عینکت را قرض بگیرم، دید بهتری پیدا کنم و بتوانم کما فی السابق اضافه‌گویی کنم نه این نوشته‌های بی پیکر و سر و ته و بهم ریخته و شلوغ که دل خودم را از هر لحظه بیشتر بهم می‌زند. البته این بیان، بدین معنی نیست که نوشته‌های قبلی مستثنی این صفت‌ها بوده‌اند، خیر عزیز من! لکن می‌شد در ازدحام کلمه‌ها و واج‌ها، اندکی نظم و آراستگی را به سختی یافت، ولیکن در این‌ها، هیچ نوعی از نظام دیده نمی‌شود بلکه پراکنده‌گویی‌ها بیش‌تر از دفعات قبل در ذوق می‌زند. ـــــ پ.ن(حقیقی): با یاد دوست غیر تلنبار بغض و آه... هی گوش دادن «شجریان» چه فایده؟
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی کنون که ماه تمامی، نظر دریغ مدار:»!!
این‌جا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می‌نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزل‌های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی ترا کنار خود احساس می‌کنم اما چقدر دل خوشی خواب‌ها کم است خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفعت العرعیر در حدود ساعت 18 روز 6 دسامبر 2023 در جریان حمله هوایی اسرائیل کشته شد. العرعیر در آخرین مصاحبه خود قبل از مرگ، در حالی که صدای انفجار ناشی از بمب‌های اسرائیلی در آن به گوش می رسید، گفت که شهروندان غزه احساس تنهایی می‌کنند: من یک دانشگاهی هستم و محکم‌ترین چیزی که در خانه دارم همین قلم است و اگر سربازان اسرائیل بخواهند خانه من را تصرف کنند و هیچ کار دیگری نتوانم انجام دهم همین قلم را به سوی آنها پرتاب می‌کنم. متنی که خوانده می‌شود، آخرین شعر اوست که به ده‌ها زبان دنیا ترجمه شده است. If I must die, let it be a tale.
هدایت شده از - قرین -
روحَش آن‌قدر لطیف بود که برای‌ِتسلیت به کودکی که گنجشکَش مُرده بود ، رفت : )) رسول‌ِمهربانِ‌ما🤍- عیدكـم مبروك ای مسلمانان !
2101_Last_Night_Lonely_Moon_Sung_Nam_Kim_Jeong_Hwan_128.mp3
3.36M
برای لحظه‌هایی از ظهرهای منتهی به پاییز، دقیقا همان زمانی که خورشید از شیشه‌های پنجره، بر روی فرش سایه انداخته و از میان سایه‌ها، پرزهای هوا را می‌توان لمس کرد.
هدایت شده از پیچیدگی عرفانی
«ای کاش تو اینجا بودی، در حقیقت من اینجا هیچکس را ندارم، هیچ کس جز ترس و تشویش!»