Always There.mp3
2.66M
با این سایت میتونید با هرآنچه دل تنگتون میخواد، هر سبکی، هر حس وحالی آهنگ درست کنید. یا حتی خودتون براش شعر بنویسید و بخونه(!).
از دستش ندید.
https://suno.com
*با هر اکانت جیمیل روزانه، ده آهنگ میتونید درست کنید.
**اگر شعر فارسی مینویسید براش، حتما حتما اعراب(ولو سادهترینها) رو لحاظ کنید.
#Jfyi
#Song
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
This is your time. Get to start. #Fact_time #Small_hint
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Take action and make ur dreams visible.
#Fact_time
#Small_hint
بچههای کنکوری؛ بخونین دانشگاه خوب قبول شید، بخونین دانشگاه خوب قبول شید، بخونین دانشگاه خوب قبول شید.
تا فاش این و آن نشود راز بین ما
با بوسهای دهان مرا مهر و موم کن...
#بیش_از_این_باران_های_بیامان
#سعید_بیابانکی
#سبزینه_های_خیال
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
Nighty ((: 01:30 #Song
علاقهی عجیبم به این نوا، واداشتم که حین بازگردانی این خبر و ادیت نهاییاش، آن را گوش دهم.
#University
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
میدونید مثلا چجوریه؟ اینکه وسط بوق دوم، یهو یه حس لرزی میشینه تو دلت، نکنه از ایران رفته؟ نکنه خطش
14. 春の日.mp3
7.82M
بین جهنمهای زندگیم، اون موقعها که نیاز مبرم به یه نیروی فرازمینی دارم، میرم سراغ کودکی و نوجوانی داغونم. میرم وسطهای اون دوره رو میجورم. میون کلی آت و آشغال و اضافات، همونایی که همیشگی شدهان رو بهشون چنگ میاندازم. نه بهشون پناه میبرم. خودم رو در اونها غرق میکنم، انگار برای بار ده هزارم اون کودکیای که میخواستم بکنم رو الان تجربه کنم. الان بزرگسالی باشم که لبخند کودکی رو دوباره میزنم. اوه، عزیزم، عزیزم. تو فکر میکنی من هیچوقت نشستهام؟ هیچوقت دست کشیدم؟ هیچوقت ترکت کردم؟ اشتباه! اشتباه! اشتباه! تو با من بودی، هرلحظهاش. هر دقیقهاش. توی ذهنم، توی قلبم، توی تک تک اون ثانیههایی که تو رو به یاد نمیآوردم و از تو قدرت میگرفتم.
چقدر دوستت دارم، چقدر خوب که میشه هنوز تو رو به یاد آورد. چقدر خوب که میشه تو رو به یاد آورد. چقدر آرومم.
عجب پازی وسط این جهنم زده شد. دقیقا وقتی کل سرم و فکرم درگیر و درجدال هستند، من و تو و قلبم نشستهایم و آرومیم. فارغ از همهی اون پچپچها، موجهای حقیقی نگرانی و از دست دادن ثانیهها، نه، از دست دادن آدمها، ما نشستهایم و دیگه منتظر معجزه نیستیم؛ چون همه چی برای واقعی به اتمام رسیده. همه چی برای ما تموم شده و تو حینی که داری مثل نور محو میشی، من بهت لبخند میزنم؛ وعدهی بهشت، وعدهی صادقی نبود.
پایان.
1403/08/26
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#ریوجی
#عبور_از_روز
#Song
1_1 - Flower - Yoonmirae (128).mp3
4.19M
من؟ یه آدم مریض که روی ادیتها، قفلی سگی میزنه. دیدن کیدراما و داستانهای جذاب، شاد و غمگیناش رو به خیلی چیزهای حیاتی ترجیح میده؛ و خوشحاله و هیچ حس بدی نداره؛ چون میدونه احساسات آدمها واقعا براشون خیلی اهمیت داره و هرچقدر هم ازش فرار کنن، تهش به احساساتشون پناه میارن و اونها رو ناجی میدونن. داره از احساسش رنج میبره، انواع و اقسام حسهای مزخرف و گس وات؟ باید با منطقش پیش بره، پس تسلیم میشه... ولی عزیزم، تسلیم چه شدنی؟ تسلیم شدنی که هنوز احساست درگیرش باشه؟ توی قلبت حکش میکنی و هر لحظه، عزیزم هر لحظه ازش رنج میبری و یادشی ولی مجبوری قایمش کنی. لعنت به تموم مرزهای این مرز. به تموم بردرها و لیمیتهای این زمین. برای زیست کوتاه این موجود، این همه قانون، زیادی سختگیرانه نیست؟ مرد گریه نمیکنه؟ این سینه زیادی سنگین شده عزیزم... این حرفها رو معنی کن که من از جنگهای طولانی با تو، توی قلبم خستهام، ولی نه تسلیم. چون معتقدم:
Goodbyes are bitter sweet. But it's not the end, i'll see ur face again. U will find me, in places that we've never been, for reason why don't we understand, walking in the wind.
1403/09/06
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#ریوجی
#عبور_از_روز
#Song
#Kdrama
سیالات به طرز عجیبی سخت و شیرینه. مثل یه درک یه مفهوم سخت که تموم مسائل رو برات رمزگشایی کنه. مثل یه برکت پیچیده شده توی یه روز سخت و پر از خستگی وقتی برسی خونه. مثل خبر برگشت یه نفر از راه دور. مثل رسیدن به خونه بعد از دردسر. سیالات شیرین و سخته، طعم زندگی میده. همه جای این دنیا میبینیش و لمسش میکنی؛ سیالات طعم زندگی میده.
#University
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
من واقعا این آمار رو دوست دارم. این جمع کوچیک خودمونی رو. و حتی اگر کوچیکتر هم بشه استقبال میکنم. امروز یکسالگی چنله و unbelivabley موقع استارتش ما با صد و بیست تا شروع کردیم، و الان طی این یه سال فقط این مقدار بهمون اضافه شده؛
میدونید چرا این آمار رو دوست دارم؟ این افرادی که اینجان، واقعیان. میدونن ممکنه من هفتهها هیچی نگم، ولی اینها میمونن. ویومون نسبت به آمارمون خیلی خوبه. براتون کشش داره( لااقل اینجوری نشون میدین!) و هستید، و موندین، و این خانواده رو زیادی دوست دارم، خیلی دوست دارم. ماها درگیر نشدیم. درگیر بازی نشدیم؛ شماها موندین و من مثل والد یه بچهی ناخلفی که تنها بچهی اون فرده، پای این چنل موندم. بارها به صاحب اون اکانت گفتم، مثل یه بچهی ناقصه با این تایتل که اون تنها بچهی اون والده، هرغلطی میکنه، انواع خلاف، سربه راه نیست، ولی این تنها ثمر اون فرده و نمیتونه ازش دست بکشه:))). [همین الان یه لفت دیگه داشتیم😁😁].
هیچگاه کسی نپرسید، هیچگاه این سوال پیش نیومد که دلیل نامگذاری لینکمون چی بود(الان پرایوتیم)؟؟ well، از طرفی خوشحالم که لااقل تلاشم رو کردم که اون معنی پشتش رو توی دل کلمهها، حروف، نواها، آوازها، ویدیوها، واگویهها، اطلاعات اضافی و چرت و پرتهایی که اینجا میپروندم، بذارم. حتی به صاحب اون اکانت عزیز، سپرده بودم نحوهی جملهسازیها چجوری باشه که دیوارهای سست و لغزون این کتابخونه، کمتر دچار تنش برشی و کرنش بشه.
دستهای از احساساتم رو اینجا گذاشتم که نمیتونم هرگز، ولو برای لحظهای بیخیالشون بشم و یا ترکشون کنم. درسته بیمهری دیده و کم لطفی ولی خب خودم بهش محبت ورزیدم. پا به پاش رفتم و برگشتم. شاید احتمالا بخشی از این پارهها اصلا قابل درک نباشه، شاید احتمالا بسیاری از کلمههای پیچیده شده توی قالب نتها و جملههای سخت اصلا معنیای برای توی مخاطب نداشته ولی خوندی و تامل کردی و اجازه بده خوشبین باشم که نشستی و فکر کردی من چه منظور یا منظورهایی میتونستم داشته باشم، من چه هدفی میتونستم داشته باشم و یا چگونگی چینش این کلمهها و لغات برای توهم جذاب بوده و این سلیقه و برخورد به خصوص با موسیقی.
افرادی اینجا بودن که دیگه نیستن، نه توی زندگی من و نه حتی خیال. و دیگه نمیشه تصور کرد بودنشون چه طعمی داشت یا میتونست داشته باشه(این احتمالا اولین بار باشه که اینقدر صریح دراین خصوص زبون باز میکنم). راستش نخواسته بودم حتی برای دقیقهای اینجا از نفس بیوفته. نمیخواستم تموم بشه، خسته اگر شد، بشینه گریه کنه، فکر کنه و pull itself up ولی جا نزنه و نره که بره. من دوست داشتم اینجا همون آخرین امید بمونه. ته اون نقطهای که مریضهایی مثل ما بهش میگن برخاستن مجدد.
امید مریضیای بود که من و تو درگیرش شدیم بیش از اندازه ولی بازهم برخاستیم. اینجا آخرین امید ما شد. دلم میخواد برای دونستن بیشتر برای شنیدن بیشتر و فهمیدن و درک بیشتر، اینجا بمونین باهام. باهم بیشتر گریه کنیم، بخندیم، لبخند بزنیم، جشن بگیریم یا عزاداری کنیم. باهم بیشتر به کشف کلمات و ناشناختهها بریم؛
دوست دارم باهم زندگی کنیم.
1403/09/16
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#ریوجی
#عبور_از_روز
#Song
ما امتحانها رو به گند نمیکشیم. ما گند رو در امتحان، بقچه میپیچیم!!!
Est-ce que tu m aimes (Sped up) Maître Gims.mp3
3.45M
J'étais censé t'aimer mais j'ai vu l'averse
J'ai cligné des yeux, tu n'étais plus la même
Est-ce que je t'aime? J'sais pas si je t'aime
Est-ce que tu m'aimes? J'sais pas si je t'aime
-------------
I was supposed to love u ,but I saw the rain
I blinked my eyes and u weren't the same
Do I love u? I don't know if I love u
Do u love me? I don't know if I love u
#Song
when that days come.mp3
10.75M
سه شنبهها از سختترین روزهای هفتهست برام. وقتی بعد از ده ساعت حضور سر کلاسها و حتی برگزاری کلاس خودم، آخرین دقایق سه شنبه میشه، وقتی هفتهی آموزشی تقریبا برام تموم میشه و حالا وقت نفس کشیدن و ذخیره انرژیه، توی اتوبوس که میشینم، فقط دلم میخواد تموم سروصداهای مردم بخوابه و چشمام رو بندم و از موسیقیام لذت ببرم. بادزم رو نویزکنسل کنم و تا مطهری فقط به این نوا گوش بدم و بخشی از خستگیام رو در کنم. امروز بعد از این هفتهی پرتنش، نشستم و کل مسیر برگشت متلذذ شدم از زیباییهای غروب سه شنبه و نتهای آمیخته به شادیهای کوچک و بزرگ نهفته توی این نوا. به لبخند و جادوی این نوا اجازه دادم تموم روحم رو در بگیره و من رو پر کنه و خستگیام رو از تنم بیرون کنه. توی موجهای ناگهان و یواش ترکیب انواع نتها، خودم رو غرق میکردم و نیازی به نجات داده شدن نبود؛ چون این غرق شدگی، عین حیات مجدد بود؛ عین اکسیری که برای ادامهی حیاتت بهش محتاجی. همهی نقطههای کور هفتهات رو پر میکنه و به سمت یه امیدغیرواقعی هدایتت میکنه تا صدای بشارتی که در درونت فریاد میکشه رو بهتر بشنوی و قدر لحظههایی که داری روی زمین خدا، این نفس رو زندگی میکنی، بدونی. شما هم بشنویدش و توی مسیرش غرق بشید.
1403/09/20
#Song
#عبور_از_روز
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
~^/.
میدونید از دید شمای مخاطب، یحتمل اینجور به نظر برسه که چقدر آخه، چقدر و تا کی قراره هی بیایی بگی تک به تک خطوط و نتهای این نوا/آواز، تو رو در خودش غرق کرده؟... Well، حق باشماست؛ ولی خب انگار نه من و نه شما تونستیم هیچوقت خودمون رو از حقیقت قایم کنیم.
زندگی همهمون، روزانه پر از لحظههای رنگارنگه، یکیمون بهش توجه میکنه، یکیمون ازش رد میشه. ما مریضها، ما میشینیم برای هرلحظهش رویا میبافیم. بعد عزیزم، بعدش دردناکه که این نخها رو باید با دستهای خودت باز کنی. اینکه چرا به اینکار ادامه میدی، بهخاطر اینه که خودت رو بتونی به روزهای بعد بکشونی. امید داری، امید داری. انتظار کشیدن برات مفهوم زندگی شده. ولی متوجه نبودیم که این انتظار ما رو از پا درآورد. هرسری نخها رو دوباره دور دوک پیچیدیم، و دیگه اینقدر این رشتهها باز و بسته شدن که وسط پیچیدن دور دوک، پاره میشن توی دستت. برای اون لحظههایی که نخهای رویاهای بیشمارت توی دستهات پاره شدن، برای اون لحظهها، این آواز رو سر میدم.
متاسفم که نمیتونم، متاسفم که فقط تونستم ابراز تاسف کنم. میخوام بفهمی که deep down in my heart واقعا میخواستم که به سرانجام برسه، ولی مثل تمام اون آرزوهای برآورده نشدهی کودکی، بازهم شکست خوردم. دقیقا چون همیشه ask for too much و درس عبرت نمیگیرم.
کاش... کاش میشد پای این ساختمون سست، نشست و گریه سر داد عزیزم. کاش میشد گریههامون این foundation رو خرابتر نمیکرد و اون رو استحکام میبخشید. من تلاش کردم، میدونی، حرف تلاش رو نزدم، واقعا تلاش کردم جلوی ریزش رو بگیرم ولی هردومون طاقت از دست داده بودیم که الان روی آوارهها نشستیم و به این آواز گوش میدیم.
I can't save us, my Atlantis, we fall;
We built this town on shaky ground.
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#ریوجی
#Song
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
God, I wonder where ur.
#Tuneful
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
God, I wonder where ur. #Tuneful
Twinkle Twinkle Peder Elias.mp3
2.8M
I'm impassioned by this song. That was great when I heard so is in the same bout with me:))).
#Song
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
از روی پل هوایی دانشگاه داشتم رد میشدم تا بیام سوار اتوبوس بشم، دم غروب بود و دوباره مثل تموم روزهای قشنگ پاییز و زمستونی اون صورتی مخصوص لای ابرها معلوم بود، من نمیخوام توصیف کنم محیط پیرامونم رو میخوام بگم اون لحظه مثل هر روز دیگهای که از دانشگاه دارم برمیگردم و روی پل هوایی راه میرم به تو فکر میکنم. به اینکه چقدر دلم برات تنگ شده، چقدر دلم میخواست میتونستم گوشیم رو از جیبم بیرون بکشم و شمارهات رو بیدغدغه و بدون هیچ فکر و خیالی بگیرم و باهات از روزی که گذروندی حرف بزنم. صدات رو بشنوم و بدونم امروز چیکارها کردی. بعد تو بگی تو چه خبر؟ بعد من بگم دلم برات تنگ شده، بگم دلم برای حرف زدن باهات پر میزد، بگم هنوز لحظههام پر از توئه.
ولی خب چندثانیهای به ابرها خیره میشم و بعد میام پایین توی ایستگاه میشینم و کتابم رو درمیارم شروع به خوندن میکنم. تموم حرفهای رد و بدل شدهی تو سرم توی متن کتاب دفن میکنم، توی اون نتی که توی سرم پخش میشه، خاک میکنم و رد میشم. مثل همهی لحظاتی که نیستی.
ما عادت کردیم من و تو عزیزم که داری این پیام رو میخونی، ما عادت کردیم به از دست دادنهای لحظهها، به این نگاههای خیره، به همهی احساساتی که توی سرمون باید قایم میکردیم و همچنان به اون حیات ادامه میدادیم بدون ذرهای برون ریزی.
اینجا جاش نیست ولی با شنیدن خبر فوت مادربزرگش، قلبم لرزید. اینکه نتونسته حتی تا سوم مرحومه، بمونه و باید میاومده اینجا؛ با اون حالت دیدنت، با اون رنج و سوگ توی چشمهات... سید، من یکی از نابترین لحظات زندگیم رو با تو گذروندم و الان دلم میخواد بدونی که عمیقا توی این سوگ کنارت هستم و باهات همدردی میکنم.
لطفا مرحمت بفرمایید فاتحهای قرائت کنید.
1403/10/03
#عبور_از_روز
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#ریوجی
#Song
park.mp3
11.76M
فکر میکنم برای یه همچین لحظاتی از یه همچین شبی، بهترین نوایی که نیاز داشته باشی توش غرق بشی و سفر کنی توی تموم لحظههای عبوری از 2024، همین باشه. همون نوایی که بهش نیاز داری وقتی گوله گوله اشکهات روی گونهات بریزه از ته دلت، لبخند روی لبات جاگیر شده باشه. همون نوایی که بهت بشارت بهار رو بده و مینوایل تو رو به مبارزه دعوت کنه.
همونی که یادآور آموختههای شکستت باشه و امید بده برای برآورده شدن آرزوهای توی دلت، مشروط به تلاش و پشتکار. همونی که دلت بخواد فرداهات رو قشنگ بچینی، همونی که دوست داشته باشی حین شنیدنش زمانت رو از دست بدی و متحیر بشی چجوری تو رو توی خودش ایمرس کرده.
عزیزم، سال نوی میلادیت مبارک؛ دلم از هرلحظهای توی این زندگی بیشتر برات تنگ شده و بند به بند این رشتههای پاره شده رو به امید واهی ترمیم، گره میزنم چون من آدم دست کشیدن نیستم.
برای تموم فرداهایی که باهم میسازیم، امشب به این نوا گوش بدین، سال نوی میلادیتون مبارک🔥🎄.
12/25/2024
-------------
باید دیشب میفرستادم ولی شرایطم مهیا نبود، با چشمپوشی از دیرکرد، به این پست نگاه کنین.
#عبور_از_روز
#روشنترین_رنگ_لحظهها
#ریوجی
#Song
برید چهارراه دیالمه و مضیف دله سفارش بدید. یک تصمیم شاهکار برای تجربهی مزهی تکرار نشدنی.
(هم پیالهشدن با تو)
1403/10/6
#عبور_از_روز
Use that brain, propel yourself toward the future where ur dreams have taken place.
#Fact_time
#Small_hint