eitaa logo
پرتو اشراق
784 دنبال‌کننده
26هزار عکس
14.4هزار ویدیو
59 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
😐 چند روز پیش آقای روحانی منّت بر سر مردم گذاشتن و از مدیران خواستند که به جای استفاده از بیزینس کلاس از پرواز های اقتصادی استفاده کنند(حالا بماند که هیچ کس از دولتی ها به این موضوع عمل نکرد) ⚠ انگار با این اقدام مثلا کار خیلی شاخی کرده اند! 🔻عکس پایین هم عکس چند روز پیش رئیس جمهور کرواسی است در یک پرواز کاملا عمومی... 👌اقای روحانی حداقل لیبرال بودن را از این ها یادبگیرید!! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💸 سرطانی به نام دلار... چگونه دولت‌های سایر کشورها به وسیله پیمان های پولی دوجانبه به دنبال خارج کردن خود از چرخه دلار هستند؟ 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🛫 هواپیمای ریاست‌جمهوری و تعداد ٣۵ ماشین مرسدس مخصوص وزرا را فروخت و درآمد حاصله را به خزانه‌ی دولت واریز کرد! ⛔ فروش و خصوصی‌سازی موسسات استراتژیک دولتی را ممنوع کرد. 💵 حقوق و دستمزد خود را به ۳۰ درصد کاهش داد تا با درآمد عمومی برابری کند! ⛔ پاداش‌ها و سرویس‌های ویژه‌ی دیپلماتیک را لغو کرد! 🏢 برای کاهش هزینه‌ها، سفارتخانه‌ها، کنسولگری‌ها و نمایندگی‌های غیرضروری در خارج از کشور را بست! ✈ برای سفرهای دیپلماتیک بین‌المللیِ خود با خرید بلیط از پروازهای عمومی استفاده کرد! 🎙او به مردمش گفت: اگر از بانک جهانی وام نگیریم از گرسنگی نمی‌میریم. و وام نگرفت! 📊 او گفت: ما تنها به پروژه‌های سودآوری که درآمد خزانه‌ی دولتی را افزایش دهد، فکر می‌کنیم. ⛔ مالیات افراد کم‌درآمد را لغو کرد! ⚖ با فساد اداری در تمام سازمانهای دولتی مبارزه کرد. ⚙ کشور خود را که به تازگی از جنگهای داخلی بیرون آمده بود به یکی از کشورهای پایدار و موفق از نظر اقتصادی تبدیل کرد! ⚽ برای تشویق تیم ملی فوتبال کشورش با هزینه‌ی شخصی و خرید بلیط عادی و نه فرست‌کلاس و رزرو هتل به روسیه سفر کرد! 🏟 به محض رسیدن به سوچی به استادیوم رفت اما در ابتدا در جایگاه ویژه ننشست! ⚽ با در دست داشتن بلیط مسابقه در بین طرفداران کروواسی روی صندلی معمولی نشست، سپس با آمدن مدودف و دعوت او، به جایگاه ویژه رفت! 👏 در طول مسابقه، تیم ملی کشورش را تشویق کرد و در پایان مسابقه و پیروزی بر روسیه‌ی میزبان در نیمه‌نهایی به رختکن تیم کرواسی رفت و در شادی آنان شرکت کرد، پیروزی و موفقیتی که ممکن است دیگر سالها اتفاق نیفتد. 👌آنچه نوشتم در مورد کالیندا سی، رئیس‌جمهور کشور کرواسی بود! کاش دولتی های ما کمی از این زن کشورداری و یاد بگیرند!! 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🎧 🎹 🌹 به مناسبت ولادت (سلام الله عليها) 🎤 با صداى: سيد هادى گرسويى 🎼 از آلبوم «در سايه خورشيد، همسايه ى مهتاب». 🌐 @partoweshraq
🎧 | دلنشین 🎼 مرغ دلم پر زده سمت دام... 🎤 کربلایی 💐 (ع) 🌐 @partoweshraq
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 👥👤 ضایع شدن لات معروف تهران توسط یک کلاغ در جلوی چشم مردم!! 🌹 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_5938212905752199983.mp3
5.77M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 👥👤 ضایع شدن لات معروف تهران توسط یک کلاغ در جلوی چشم مردم!! 🌹 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq 📡
🕑 💠🌹💠 بـہـجٺ خـــوبـان ❓سؤال: راه تداوم ذکر چیست؟ 📔 سالنامه العبد. 🗓 سه‌شنبه ٢۶ تیرماه ١٣٩٧ 🌐 @partoweshraq
💟 داستان عاشقانه واقعی 💖 همسر سردار شهید محمد رضا دستواره: 🎙وقتی به خانه می‌رسید، گویی جنگ را می‌گذاشت پشت در و می‌آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. 💞 با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه‌ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می‌رسید خانه، خسته بود و درب و داغون. چرا که مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می‌گشت. با این حال سعی می‌کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی‌اش را نسبت به خانه صورت دهد. 👣 به محض ورود می‌پرسید؛ ❓کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی‌خواهید؟ بعد آستین بالا می‌زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می‌کرد، غذا می‌پخت. ظرف می‌شست. 👚👕 حتی لباسهایش را نمی‌گذاشت من بشویم. می‌گفت لباسهای کثیف من خیلی سنگین است؛ تو نمی‌توانی چنگ بزنی. ⏳بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می‌گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می‌کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می‌آورد، ما را می‌برد گردش. 📕کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔺 شما یادتون نمیاد یک زمانی آقایان به اصطلاح کارشناس! علیه رهبری با رسانه های ضد نظام مصاحبه می کردند و اعتقاد داشتند انرژی هسته ای برای نیاز های کشور مناسب نیست . با مشاهده زیان‌های سنگین و ناراحتی این روزهای مردم ناشی از خاموشی‌های مکرر، دیدید که انرژی هسته‌ای چقدر ضروری بود؟ 🌐 @partoweshraq
🔺 تصاویر مردم فهیم و با فرهنگ فرانسه در حال غارت و آشوب بابت قهرمانی در جام جهانی 🚓 در غرب آنچه مردم اروپا را در چهارچوب های حکومت شان نگه میدارد شمشیر قانون اســــت نه فرهنــــگ غنی وگرنه شـناگران ماهری هستند!! 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت صد و شصت و یکم ⛵ قایق قلبم میان دل دریایی‌اش به تلاطم افتاد، برای لحظاتی محو چشمانش شدم و با تمام وجودم حس کردم که پروردگارم برای من و دخترم چه تکیه‌ گاه قدرتمند و مهربانی انتخاب کرده که لبخندی زدم و همچنانکه در خیالم، خاطرات مادرم را مرور می‌کردم، گفتم: مامانم اسم حوریه رو خیلی دوست داشت... و باز همین که نام مادرم را به زبان آوردم، اشک حسرت پای چشمانم نشست و از اعماق قلب غمگینم آه کشیدم: 👌اگه الان مامانم زنده بود، نمی‌دونی چی کار می‌کرد! چقدر ذوق می‌کرد! مجید خیلی دلم می‌خواست وقتی بچه‌دار میشم، مامانم کنارم باشه! با بچه‌ام بازی کنه، بغلش کنه، قربون صدقه‌اش بره! 👁 که تازه متوجه نفس‌های خیسش شدم و دیدم سفیدی چشمانش گل انداخته و گونه‌هایش نه از جای پای باران که از قدمگاه اشک‌های گرمش پُر شده است. ⛅ باران بند آمده، حرکت تند باد متوقف شده و او محو حال و هوای من، هنوز چتر را بالای سرم نگه داشته و همچنان نگاهم می‌کرد تا باز هم از تمناهای مانده بر دلم برایش بگویم. 🌂 دسته چتر را که بین انگشتانش مانده بود، گرفتم و پایین کشیدم که تازه به خودش آمد و نگاهی به آسمان انداخت تا مطمئن شود دیگر باران نمی‌بارد و شاید هم می‌خواست نگاهش را در پهنه آسمان گم کرده و از چشمان من پنهانش کند که آهسته صدایش کردم: ⁉ مجید! داری گریه می‌کنی؟! و فهمید دیگر نمی‌تواند احساسش را فراری دهد که صورت غمگینش از لبخندی غمگین‌تر پوشیده شد و همانطور که چتر را می‌پیچید، زمزمه کرد: 🌂 الهه؛ من حال تو رو خیلی خوب می‌فهمم، خیلی خوب... و مثل اینکه نتواند حجم حسرت مانده در حنجره‌اش را تحمل کند، نفس بلندی کشید تا بتواند ادامه دهد: 👌از بچگی هر شبی که خوابم نمی‌برد، دلم می‌خواست مامانم کنارم بود! هر وقت تو مدرسه یه نمره خوب می‌گرفتم، دوست داشتم بابام زنده بود تا یه جوری تشویقم کنه! روزی که دانشگاه قبول شدم، خیلی دلم می‌خواست اول به مامان بابام خبر بدم! اون روزی که عاشقت شدم و می‌خواستم به یکی بگم تا برام پا جلو بذاره، دلم می‌خواست به مامانم بگم تا بیاد خونه‌تون خواستگاری! اون شب عروسی که همه خونواده‌ات کنارت بودن، من دلم پَر پَر می‌زد که فقط یه لحظه مامان بابام اونجا باشن! ولی من همه این روزها رو تنهایی سَر کردم، نه پدری، نه مادری، نه حتی خواهر برادری. درسته عزیز و عمه فاطمه و عمو جواد و بقیه همیشه کنارم بودن، ولی هیچ وقت مثل مامان بابام که نمی‌شدن. الانم درست مثل تو، دلم می‌خواد مامان بابام زنده بودن و بچه‌مون رو می‌دیدن، ولی بازم نیستن! برای همین خیلی خوب می‌فهمم چی می‌گی و دلت چقدر می‌سوزه! 💓 و حالا نوبت دل من شده بود تا برای قلب غمزده مجیدم آتش بگیرد که من پس از پنج ماه دوری مادرم و با وجود حضور همه اعضای خانواده، تاب اینهمه تنهایی را نمی‌آوردم و او تمام عمر به این تنهایی طولانی خو کرده و صبورانه تحمل کرده بود که به رویم لبخندی زد تا قصه غمباری را که برایم تعریف کرده بود، فراموش کنم و با شوری دوباره آغاز کرد: بگذریم، حوریه رو عشقه! ولی من نمی‌توانستم از پیله پُر دردی که دور پیکرم پیچیده بود، خارج شوم که همچنان در هوای پدر و مادرش مانده بودم و با صدایی گرفته پرسیدم: ⁉ مجید! فکر می‌کنی اگه الان مامانت زنده بود، دوست داشت اسم بچه تو رو چی بذاره؟ هاله غم روی صورتش پُر رنگ‌تر شد و در عوض لب‌هایش را بیشتر به خنده باز کرد و مثل اینکه حقیقتاً برای لحظاتی با مادرش هم کلام شده باشد، در سکوتی عمیق فرو رفت. سپس به سمتم صورت چرخاند، با مهربانی نگاهم کرد و با لحنی لبریز محبت پاسخ داد: 👌نمی‌دونم الهه جان! ولی احساس می‌کنم اگه الان اینجا بود، دوست داشت خودت برای بچه‌ات یه اسم انتخاب کنی. چون اونم یه مادر بود و می‌فهمید تو همین سه چهار ماه، تو چقدر سختی کشیدی. ولی من زحمتی که نکشیدم، هیچ؛ کلی هم اذیتت کردم! به نظر من که همون حوریه عالیه! 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 📹 همرزمان پاکستانی شهید از دوربین پیکر چند شهید را بین نیروهای خودی و دشمن  مشاهده می کنند و به جانشین محمد می گویند که در همان لحظه شهید بزرگوار سر می رسند و می گویند مادران این شهداء چشم به راه فرزندانشانند. 🌷او می رود که پیکر شهدا را با چند نفر دیگر که داوطلب میشوند برگردانند که در نزدیکی پیکر شهدا کمین می خورند و به شهادت می رسند و مادر این شهید هم چشم انتظار فرزندش می ماند و بعد از یک سال چشم انتظاری در نهایت پیکر پاکش را در مشهد تشییع و به خاک می سپارند. 🗓 در زمان حضور طولانی مدت(حدود شش ماه) در سوریه به همرزمش گفته بود: 🌷 دلم برای خانواده و پدر و مادر و برادران و خواهرانم تنگ شده است ولی غیرتم اجازه رفتن به مرخصی را به من نمی دهد و از حضرت زینب (س) خجالت می کشم که او را تنها بگذارم، اگر او را تنها بگذارم در آن دنیا جوابی برای حضرت علی(ع) ندارم که بدهم و من پوتینهایم را جفت کرده ام و اصلا به مرخصی نمی روم یا باید جنگ تمام شود و ما به پیروزی کامل برسیم و یا اینکه من به شهادت برسم. 🌷شهید محمد اسدی. 🌹شادی روحش صلوات: 🌹 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🍽 ابتدا لقمه انسان باید پاک باشد و سپس عبادت کند. 🌐 @partoweshraq
👳 خواجه ثروتمندی که کلاهبردار بازار بغداد بود، از بغداد عزم حج کرد. 🐪 بار شتری بست و سوار بر شتر و عازم شد. تا با آن به مکه رود. چون مراسم عید روز قربان شد، شتر خود را قربانی کرد و بعد از اتمام حج شتری خرید تا برگردد. 🐫 از حج برگشت. بعد از یک ماه در بغداد باز در معامله دروغ گفت و توبه خود بشکست!! 👳 عهد کرد تا سال دیگر به مکه رود و رنج سفر بیند تا خدا گناهان او را ببخشد. 🐫 باز شتری برداشت و سوار شد تا به مکه رود. 👳♀خواجه را پسر زرنگی بود پدر را در زمان وداع گفت: ☝️«ای پدر! باز قصد داری این شتر را در مکه قربانی کنی؟» 👳 پدر گفت: «بلی!» 👳♀پسرش گفت: «این بار شتر را قربانی و آنجا رها نکن. این بار نفس خودت را قربانی کن همانجا تا برگشتی دوباره هوس گناه نکنی. تو اگر نفس خود را قربانی نکنی اگر صد سال با شتری به مکه روی و گله‌ای قربانی کنی، تأثیر در توبه تو نخواهد داشت». 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌺 🌹✨ دوست دارم آخرین پلکم به رخسار تو باشد 🌹✨ آخرین پیغام گوشم بانگ گفتار تو باشد 🌹✨ انتهای جرعه‌‌ نوشین چشمانم به دنیا 🌹✨قطره‌‌های خوشگوار فیض دیدار تو باشد 🌐 @partoweshraq
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ⚰ داستان شنیدنی مکاشفه شب اول قبر کسی که یک بار از دنیا رفت و دوباره زنده شد! 🎙حجت‌الاسلام 🌐 @partoweshraq
1_124581719763329324.mp3
1.71M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ⚰ داستان شنیدنی مکاشفه شب اول قبر کسی که یک بار از دنیا رفت و دوباره زنده شد! 🎙حجت‌الاسلام 🌐 @partoweshraq 📡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜ امام علی (ع): 🔅آن را که خلق و خو نرم است دوست و آشنا فراوان است. 📗نهج البلاغه، حکمت ۲۱۴. 🌐 @partoweshraq #حدیث