پرتو اشراق
🌹 «اى دوست»...
🕯️داستانی خواندنی از عنایت #امام_حسین (علیه السلام) به زائرانش
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
⚜️ #سيّد_عطاء_اللّه_شمس_دولت_آبادى نقل فرمود:
🐪🐫 تقريبا شصت سال قبل كه اينجا طفلى بودم و با مرحوم پدرم به عزم زيارت كربلا مشرف شده بوديم چون در آن عصر هواپيما و ماشين مسافر برى نبود وسائلى جز اسب و كجاوه نبود و با اين وسيله به زيارت مى رفتند.
🕌 آن زمان مرسوم اين بود كه از شهرى قافله دسته جمعى به راه مى افتاد و در كربلا شب هاى جمعه كه زوار واهل هر شهر مى رسيد براى خود جدا جدا هيئتى تشكيل مى داد و به سينه زنى و عزادارى مشغول مى شد.
🕌 هر نقطه اى از حرم و رواق و ايوان اختصاص به يكى از شهرستانها داشت، ولى چون اهل كرمانشاه خيلى به كربلا نزديكتر بودند و اغلب آنها با اهالى #كربلا مربوط، و رفت و آمد داشتند به اين مناسبت بهترين محل يعنى در حرم مطهر و اطراف آن را مخصوص اهل كرمانشاه معين كرده بودند لذا از ساعت دوازده، نصف شب به بعد سينه زدن و عزادارى كردن در حرم مطهر مخصوص زوار كرمانشاهى بود.
🏴 در يكى از شب هاى جمعه و در حدود دو ساعت بعد از نصف شب جمعى از اهالى كرمانشاه كه اتفاقا عده زيادى آن سال از رجال متدينين به زيارت مشرف شده بودند در حرم جمع گرديده و مشغول عزادارى شدند.
🕌 به غير اين عده احدى در حرم مطهر رفت و آمد نمى كرد وضع عجيبى بود رجال و متدينين و بزرگان اطراف حرم نشسته و در وسط يعنى دو ضريح مقدس عده اى مشغول سينه زدن بودند و سيد پيرمرد بزرگوارى هم كه خيلى مورد توجه مردم بود و صاحب نفس هم بود و مرشد آن دسته سينه زنى بود.
👋🏻 در آن زمان مرسوم اين طور بود كه فعلاً هم به اين طريق سينه مى زنند گاهى مرشد سكوت مى نمود و از سينه زنان فقط صداى زدن دستها به سينه شنيده مى شد در همان حال كه سكوت محض حرم مطهر را فرا گرفته بود، ناگهان از ضريح مطهر صدائى حزين شنيده شد و گفت:
🔅«يا خليل» يعنى « #اى_دوست »...
👥👥 جمعيت يك مرتبه دستهايشان سست شده و نفسها در سينه ها قطع گرديد و زمزمه يكبار متوقف شد و همگى متوجه شدند اين صدا از كجا بلند گرديد؟!
🕌 بار ديگر همين جمله كه يا خليل شنيده شد همگى فهميدند كه بدون ترديد اين صدا از ضريح مطهر آقا سيدالشهداء (ع) است گويا بدون استثناء همه انتظار داشتند بار ديگر اين صدا را كه به منزله معجزه اى بود در حرم بشنوند.
👣 ناگهان براى مرتبه سوم آن صدا از ضريح مطهر شنيده شد كه جمعيت از هر سو خود را به طرف ضريح پرتاب نمودند در همين بين بود كه سرپائى به شدت به پهلوى من رسيده و فورا غش كردم.
👦🏻 يك وقت كه به هوش آمدم خود را روى دست پدرم مشاهده كردم كه با چشم هاى گريان به من مى نگريست تا ديد من به هوش آمدم و سالم هستم صدا زد:
🧔🏻 عزيزم بگو ببينم تو چه ديدى؟ چرا به اين حال افتادى؟
👦🏻 گفتم: من در حرم متوجه سينه زدن جمعيت و زمزمه گوشه و كنار حرم بودم ناگاه صدائى از ميان ضريح شنيدم كه گفت: «يا خليل» بار دوم كه اين جمله را شنيدم ديدم تمام اين جمعيت متوجه ضريح مطهر گرديدند.
👥👥 امام مرتبه سوم كه آن صدا از ضريح مطهر بلند شد يك مرتبه ديدم جمعيت از جاى كنده شد و خود را به ضريح پرتاب نمودند ولى ناگهان لگدى به پهلوى من خورده و ديگر چيزى نفهميدم!
🧔🏻 مرحوم ابويم گفت: عزيزم مى دانى گوينده آن جمله و صدا چه كسى بود؟
👦🏻 گفتم: نه!!
🧔🏻 گفت: او خود آقا اباعبداللّه بود كه چون وضع اخلاص و عزادارى بى رياى آن جمع را به طور مخصوصى احساس كرد ناگهان از شدت شوق سه بار فرمود:
🔅«اى دوست» و خود اين بيان اظهار تشكرى بود.
📚 کرامات الحسینیه، جلد ١، على مير خلف زاده
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#کرامات
#داستان_کوتاه
#حـلقـہ_عشـاق