eitaa logo
پرتو اشراق
783 دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
13.8هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
👌حاضر جوابی عقیل! 🏛 روزی در مجلسی بود، که (برادر (علیه السلام)) نیز حضور داشت، به مردم گفت: ⁉ آیا شما را می شناسید؟ که خداوند را درباره او نازل کرده است؟ 👥👥 اهل شام گفتند: نه نمی شناسیم!! 👈 معاویه گفت: ابولهب عموی این شخص (اشاره به عقیل) است. 👳🏻 عقیل بی درنگ به مردم گفت: آیا شما زن ابولهب را که خداوند در قرآن در مورد او می فرماید: 🔅همسر او هیزم حمل می کرد و در گردنش ریسمانی از لیف خرما آویزان بود، می شناسید؟ 👥👥 مردم شام گفتند: نه!! 👳🏻 عقیل گفت: این زن، معاویه است، زیرا نام او دختر ، خواهر بود!! 👌این پاسخ عقیل، معاویه را سر افکنده کرد و دیگر زبان بازی ننمود. (١) 📚 پی نوشت ها: ١. داستانها و پندها، ج ٩، ص ٨٨. 📔 جُنگ جوان، محمود اکبری. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌌 « ... » ⛺ آن شب حسین (علیه السلام)، یاران را جمع کرد و گفت: ▪عهدی میان من و شما نیست. آنان به دنبال من‌اند و کاری به شما ندارند. این هم تاریکی شب، هر کدام سر خویش گیرید و به دیار خود بروید... 👌آن‌چه امام گفت، یک نمایش و صحنه‌ آرایی نبود. او یک تعهد اخلاقی به یاران داشت. یاران با (ع) به عنوان رهبر و حاکم بیعت کرده بودند، نه برای کشته شدن در جنگی نابرابر. ⚔ حالا دیگر از آن جلالت‌ها و شوکت‌ها خبری نبود و فردا، فردای خون بود و خون. حسین (ع) نگران بود مبادا کسی در محذور مانده باشد. 👥 در جواب گفتند، حسین! با ما چه می‌کنی؟ ما همه چیز را می‌دانیم! گر چه شب است، ولی صحنه کاملا برای ما روشن است. پیش از این نیز در میانه راه بارها گفته‌ای که دیگر میان تو و ما عهدی نیست، خیلی‌ها هم رها کردند و رفتند. ✋ ما به میل خود مانده‌ایم. می‌دانیم آنان به دنبال تواند و با تو کار دارند. اما بدان! اتفاقا ما هم به دنبال توایم و با تو کار داریم. می‌خواهیم دنیا نباشد اگر تو نباشی... ✋🤚 حسین دعایشان کرد! ⛺ امام به فرزندان گفت، شما داده‌اید، مسلم شما را بس است. شما بروید... آن‌ها نپذیرفتند... به گفت، فرزندت در اسیر شده، تو برو! این هم پول برای آزاد کردنش. بشیر نپذیرفت، گفت راه دیگری برای آزادی‌اش می‌شناسم. او را به دیگران می‌سپارم و خودم با تو می‌مانم. 👥 گفت هر کس حق الناسی دارد، برود. دو نفر آمدند و گفتند ما بدهی داریم. عیالوار هم هستیم. ما برویم؟ 🌷 امام فرمود، بروید. شما با من عهدی ندارید. آن‌ها هم رفتند... ⚔ نگرانی حسین (ع) آن بود که مبادا کسی، ناخواسته، درگیر آن جنگ نابرابر شود. حسین (ع) از روز اول هم همین دغدغه را داشت. اگر حسین (ع) می‌خواست، می‌توانست با برخی طراحی‌ها و تحریک‌ها، جریان را به سمتی ببرد که کارزار میان او و ، تبدیل به یک جنگ شهری شود که در این صورت احتمال موفقیت امام بسیار بیشتر می‌شد. این کاری بود که از مخالفان یزید کرد. 🕋 چندی پس از عاشورا، به تحریک مردم علیه یزید پرداخت که در نتیجه خون‌ها ریخته شد و فاجعه پدید آمد. 🌴🕌 در نیز در سال شصت و سه ه.ق، به دلیل تحرکات و کشاندن درگیری‌ها به درون شهر، پس از شکست مخالفان، قتل و غارت مردم شهر توسط عاملان یزید تا جایی پیش رفت که ناموس شهر به مدت سه روز بر سپاهیان حلال اعلام شد و جنین از شکم مادران بیرون کشیدند!! 🌷 حسین (ع) اهل این کارها نبود. 🛡 حسین (ع)، مردم را ابزار رسیدن به اهدافش نکرد. اهدافی که مقدس بودند. گر چه حقایق را گفت، ولی انتخاب را به عهده خودشان گذاشت. آنان که پای آمدن با حسین (ع) نداشتند، باید جوابگوی خدای خودشان باشند. حسین (ع) کاری با آنان ندارد. حسین (ع) بار خود را به دوش دیگرانی که نمی‌خواهند نمی‌نهد. حسین (ع) خود در وسط میدان است. 🌌 آن شب به نیمه که رسید، حسین (ع) آرام بود. آخرین رفتنی‌ها هم رفتند و صحنه عاشورا خالی از اغیار شد. حالا حسین (ع) مانده و هفتاد و چند یار بی‌قرار در میانه یک بیابان. خوش به حال یاران. خوش به حال عاشقی که من رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... ✍ ، پژوهشگر علم و دین، دانشگاه کانتربری 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🥀 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از شهادت خبر می دهد! ⚜️ ابن عباس روایت می کند: 🌷 علی (علیه السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: ❓ای رسول خدا را دوست می داری؟ 🌹 رسول خدا فرمود: ▪️آری بخدا او را از دو جنبه دوست دارم یکی بخاطر خودش و دیگری بخاطر این که ابوطالب او را دوست می داشت همانا پسرش مسلم بخاطر محبت و دوستی فرزندت (حسین) در راه او کشته می شود و بر شهادت او مؤمنین اشک می ریزند و فرشتگان مقرب بر او درود می فرستند. 💧سپس رسول خدا آن چنان گریست که اشکهایش بر سینه مبارکش فرو ریخت آنگاه فرمود: ▪️بخدا شکایت می برم از آنچه که بر عترت من بعد از من می گذرد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷. 📓 آنچه در کربلا گذشت «از مدینه تا کربلا»، آیت الله محمد علی عالمی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq