eitaa logo
پرتو اشراق
779 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
13.7هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌪️ نفرین در جایگاه حضرت شعیب (علیه السلام) ⚜️ (علیه السلام) فرمود: -بعد از سفر به که با اجبار هشام بن عبدالملک صورت گرفت - ما به سوی مدینه طیّبه حرکت نمودیم. 📜 در این میان نامه ای توسّط مأمورین حکومتی برای شهرها و روستاهای بین راه فرستاد مبنی بر این که محمّد باقر و پسرش جعفر، دروغ گو و مخالف اسلام می باشند و کار آن ها ایجاد تفرفه و عداوت بین اهالی و گروه ها است، کسی آن ها را به منزل خود راه ندهد؛ و هرگونه معاشرت و معامله با آنان ممنوع می باشد. 🏇 و از جمله شهرهای بین راه، شهر بود، که قبل از ورود ما به آن جا، نامه هشام لعین به دست فرماندار مداین رسیده بود و مردم را از هر گونه ارتباط با ما منع کرده بود. 🏰 پس همین که نزدیک این شهر رسیدیم، دروازه ها را به روی ما بستند و آنچه پدرم ایشان را موعظه نمود تأثیری نداشت و بلکه شروع به فحّاشی و ناسزاگوئی کردند، در نهایت چون تبلیغات سوء بسیار بود با جسارت تمام گفتند: 👈🏻 باید از گرسنگی و تشنگی بمیرید!! ⛰️🏰 به ناچار پدرم بالای کوهی که مُشرِف بر شهر مداین بود رفت و دست خود را در گوش نهاد و با صدای بلند سخنانی را که (علیه السلام) برای نصیحت قوم خود خوانده بود تلاوت کرد. 🌪️ بعد از آن باد سیاهی به وزیدن گرفت و تمام مردان و زنان به همراه فرزندانشان بر بالای بام خانه هایشان رفتند. 👳🏼‍♂️ در بین آن ها پیرمردی کهن سال بود، که چون چشمش بر پدرم افتاد و صدای او را شنید، فریاد کشید: ✋🏻 ای مردم! از خدا بترسید، این شخص در همان جائی ایستاده است که حضرت شعیب ایستاده و بر قوم خود نفرین کرد و به عذاب الهی گرفتار شدند، چنانچه دروازه ها را باز نکنید و به آن ها بی احترامی نمائید، عذاب نازل می شود! 🏰 مردم بسیار وحشت زده و متزلزل گشته و دروازه ها را گشودند و ما را با عزّت و احترام وارد شهر کردند. 🏇 و چون خبر این جریان، نیز به هشام ملعون رسید، دستور داد تا آن پیرمرد مؤمن را دستگیر و اعدام نمایند و پس از آن که ما از شهر مداین خارج و به سوی مدینه طیّبه حرکت کردیم، مأمورین دستور هشام را نسبت به آن پیرمرد اجرا کردند. 📜بعد از آن هشام نامه ای برای استاندار مدینه فرستاد مبنی بر این که هر چه زودتر پدرم حضرت (علیه السلام) را مسموم و به قتل برساند، و چون هشام به هلاکت رسید و به دَرَک واصل گشت، به قتل پدرم موّفق نشد. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۶، ص ۳۱۱ - ۳۱۳. 📗 چهل داستان و چهل حدیث از (علیه السلام)، عبداللّه صالحی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq