eitaa logo
پرتو اشراق
847 دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
15.3هزار ویدیو
63 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕓 💠🚻💠 ⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜ ❓سئوال: از حالت روحی خودم خسته شده ام و می خواهم بهترین باشم، چه کنم؟! ❓تازه وارد ١٩ سالگی شده‌ام. در حالی که در ابتدای جوانی‌ام و باید با شور و نشاط باشم، امّا بی‌حال، سرشکسته، ناامید و خلاصه پوچ... رشتۀ تحصیلی‌ام مهندسی است و علاقۀ زیادی به فلسفه و کلام دارم. دوست دارم قرآن بخوانم؛ ولی نمی‌خوانم. 👤 در خانواده‌ کسی را ندارم که با او درد دل کنم. در انزوای مطلق قرار گرفته‌ام و همیشه افکار پوچی در ذهنم می‌پرورانم. دوست خوبی ندارم. به من نگویید برو دوست خوب پیدا کن که نیست و اگر دوستی هست، در رفتار خود، خشک یا بی‌بندوبار است. تنهای تنها هستم. 🗓 روزهایم همه تکراری شده و اراده‌ام کاملاً سرکوب شده است. لطفا راهنماییم کنید. ✍ پاسخ حضرت (مدّظله العالی): 🔅اوّلاً: توصيه می‌شود در هر رشته‌ای که مشغول هستيد، تحصيل کنيد تا موفق شويد؛ امّا مهم‌تر آن است که خوب درس بخوانيد و از وقت خود به ‌خوبی استفاده کنيد. 🔅ثانياً: شما با خدا رفاقت کنيد و بدانيد که اگر يک قدم به سوی او برداريد، او صد قدم به سوی شما خواهد آمد. رفاقت با خداوند هم، با ارتباط با او و انجام واجبات و مستحبات و با اجتناب از گناه حاصل می‌شود. اگر چنين کنيد، نماز شما و عبادت شما به مکالمه و معاشقه با خداوند بدل می‌شود و خواهيد ديد که خداوند متعال بهترين دوست شما است. 🔅ثالثاً: شما بايد در اجتماع باشيد و با مردم زندگی کنيد و از حالت انزوا که نتيجه‌ای جز افسردگی و خمودگی ندارد، دوری کنيد. 🔅رابعاً: بدانيد وسوسۀ فکری داريد و خطرناک است و باید با بی‌تفاوتی نسبت به افکار خود و جدّی‌گرفتن رشته‌ای که مشغول آن هستيد و ارتباط جدّی با خداوند متعال، به واسطۀ ترک معصيت، خود را شفا بدهيد. 📗 منبع: کتاب پاسخ به پرسش های جوانان، حضرت آیت الله مظاهری، سئوال ۱۱۴. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
📸 حاشیه نشینان دریاچه هامون بعد از خشکسالی چند ساله!! 🚨 مسئولین تهران نشین نمی خوان از خواب خرگوشی بیدار شن!! 🌐 @partoweshraq
🔺هاشمی رفسنجانی: 🚨اگر غرب دیوانه شود با دیواری از آتش توپهای ۱۳۰ تنگه هرمز را می‌بندیم! 🌐 @partoweshraq
🔥 وطن فروش هایی که با حضور در گروه های تروریستی در سوریه و عراق که ایران و ایرانی را بدنام کردند. 📡⚠ مراقب باشید رسانه های جریان غربگرا از این کفتارها قهرمان آزادی نسازند! 🌐 @partoweshraq
🌹مادر شهید «محمود عزیزی» مراسم دامادی فرزندش را در معراج شهدا برگزار کرد؛ آنهم با اسکناس‌های پنجاه تومانیِ که ۳۶ سال برای ریختن بر سر تازه دامادش نگه داشته بود...!! 🌐 @partoweshraq
ی و ازش پیروی کنی! فقط همین! 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت صد و پنجاه و سوم 👴 و چون نگاه نوریه به سمتش چرخید، صورش را غرق چین و چروک کرد و با حالتی کلافه توضیح داد: 👌از بس که گداست! برای چندرغاز که رفت رو اجاره خونه، ببین چی کار می‌کنه! 💓 بهانه پدر گرچه به ظاهر نوریه را متقاعد کرد و صورتش را به نیشخندی به روی من گشود، ولی دلم را در هم شکست که مجید از روی اعتقادی قلبی و عشقی آسمانی چنین کرد و پدر برای خوشایند نوریه، دنیای مجید را بهانه کرد که من هم نتوانستم سر جایم دوام بیاورم و با عذرخواهی کوتاهی، اتاق را ترک کردم. در تاریکی راهرو، با حالی آشفته و قلبی شکسته پله‌ها را بالا می‌رفتم که از خانه پدر وهابی‌ام بیرون زده و می‌ترسیدم در خانه شوهر شیعه‌ام هم دیگر جایی نداشته باشم. اگر مجید هم مثل من از اهل سنت بود، رفتار امشب پدر و نوریه اینهمه برایش گران تمام نمی‌شد و اگر شیعیان با این همه هیاهو، بساط عزاداری بر پا نمی‌کردند، این وهابیون افراطی مجال طعنه و توهین پیدا نمی‌کردند و حال من اینقدر پریشان نبود که به خوبی می‌دانستم این حجم از غصه و اضطراب تا چه اندازه کودک عزیزم را آزار می‌دهد. 🚪با نفسی که بخاطر بالا آمدن از همین چند پله به شماره افتاده بود، در اتاق را باز کردم و قدم به خانه گذاشتم. از باد خنکی که از سمت اتاق پذیرایی می‌وزید، متوجه حضور مجید در بالکن شدم و به سمتش رفتم. کف بالکن نشسته بود و همانطور که پشتش را به دیوار سرد و سیمانی بالکن تکیه داده بود، نگاهش به سیاهی شب بود و گوشش به نوای حزینی که هنوز از دور شنیده می‌شد. حضورم را حس کرد، سرش را به سمتم چرخاند و مثل اینکه نداند چه بگوید، تنها نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که نتوانستم سنگینی‌اش را بر روی چشمانم تحمل کنم که چشم از چشمش برداشتم و همانجا کنارش روی زمین نشستم. ⏳برای چند لحظه تنها نغمه نفس‌های غمگینش به گوشم می‌رسید و باز هم دلش نیامد بیش از این منتظرم بگذارد که با حس غریبی صدایم زد: الهه...! سرم را بالا آوردم و او پیش از اینکه چیزی بگوید، با نگاه عاشقش به پای چشمان غمزده‌ام افتاد و بعد با لحنی که زیر بار شرمندگی قد خم کرده بود، شروع کرد: الهه جان من امشب قبول کردم بیام پایین، چون نمی‌خواستم آب تو دلت تکون بخوره. قبول کردم لباس مشکی‌ام رو دربیارم، چون نمی‌خواستم همین امام رضا (علیه‌السلام) بازخواستم کنه که چرا تن زن باردارم رو لرزوندم، ولی دیگه نمی‌تونم بشینم و ببینم با شیعه‌ها بدتر از هر کافر و مشرکی رفتار می‌کنن! و بعد سری تکان داد و با حسرتی که روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد، ادامه داد: ☝ولی بازم نمی‌خواستم اینجوری شه، می‌خواستم تحمل کنم و هیچی نگم، می‌خواستم به خاطر تو و این بچه هم که شده، دم نزنم. ولی نشد... نتونستم... و من منتظر شنیدن همین اعتراف صادقانه بودم که به چشمان شکسته‌اش خیره شدم و با قاطعیتی که از اعماق اعتقاداتم قوت می‌گرفت، پاسخ کلمات پُر از احساس و جملات دریایی‌اش را دادم: 👌نتونستی سکوت کنی، چون اعتقاد داری این عزاداری‌ها باید انجام بشه! نتونستی هیچی نگی، چون نمی‌خوای قبول کنی که این گریه و سینه زنی هیچ فایده‌ای نداره! 💓 و چقدر قلبم به درد آمد وقتی دیدم مات منطق سرد و بی‌احساسم، فقط نگاهم می‌کند و باورش نمی‌شود در این منتهای تنهایی، برایش کلاس درس برگزار کرده‌ام که چند پله از منبر موعظه پایین آمدم و با لحنی نرم‌تر ادامه دادم: مجید! منم وقتی اون حرفا رو از بابا و نوریه شنیدم، خیلی ناراحت شدم. چون اعتقاد دارم که نباید یه گروه از مسلمونا رو به خاطر اعتقادات مذهبی شون، لعن کرد. 👌و هدایتش به مذهب اهل تسنن برایم به قدری عزیز بود که از همین فرصت حساس استفاده کرده و پیش چشمانش که از شراب عقاید عاشقانه‌اش به خماری افتاده بود، فتوای عقلم را قاطعانه اعلام کنم: ولی اعتقاد دارم که باید در برابر عقاید غلط وایساد تا همه مسلمونا به راه صحیح هدایت بشن! 🌃 و تازه باورش شده بود که می‌خواهم امشب بار دیگر بختم را برای کشاندنش به مذهب اهل تسنن بیازمایم که از اوج آسمان احساسش به زیر آمد و با صدایی گرفته پرسید: ⁉ عزاداری برای کسی که دوستش داری و حالا از دستت رفته، غلطه؟!!! گریه برای کسی که بهترین آدم روی زمین بوده و مظلومانه کشته شده، بَده؟!!! 👌و حالا چه فرصت خوبی به دست آمده بود تا گره‌های اعتقادی‌اش را بگشایم که دیگر نمی‌خواست به بهانه محبتی که بین دل‌هایمان جریان دارد، بحث را خاتمه دهد و من در میدان عقاید منطقی‌ام چه قاطعانه رژه می‌رفتم که پاسخ دادم: نه، این کارا بد نیس، ولی فایده‌ای هم نداره! این گریه و سینه‌زنی، نه به حال تو سودی داره، نه برای اون امام ارزشی داره. اگه واقعاً امام رضا (علیه‌السلام) رو دوست داری، باید از رفتارش الگو بگیر
🌹 امام صادق(ع) فرهنگ و معارف خود را به شاقول تشبیه می کنند و... 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🎗گره گشايي از کار دوست 👳 ابان بن تغلب، از ياران نزديك - عليه السلام - است، مي گويد: با امام صادق - عليه السلام - در مكّه بودم، همراه آن حضرت، مشغول طواف كعبه شديم، در اين وقت يكي از شيعيان، از من تقاضا كرد كه همراه او براي برآوردن حاجتي كه داشت، برويم. 👣 من به طواف، ادامه دادم، او اشاره كرد، ولي من به او توجه نكردم زيرا دوست داشتم امام صادق - عليه السلام - را تنها نگذارم. ✋او بار ديگر اشاره كرد، امام متوجه اشاره او گرديد، به من فرمود: 🌹او با تو كاري دارد؟ 👳 گفتم: آري! 🌹فرمود او كيست؟ 👳 گفتم: از دوستان ما است، شيعه است! 🌹امام كه متوجه شده بود، او كار لازمي دارد، فرمود: نزد او برو! 👳 عرض كردم: طواف را قطع كنم؟!! 🌹فرمود: آری! 👳 عرض كردم: گر چه طواف واجب باشد؟! 🌹فرمود: آري! برو، گر چه طواف واجب باشد! ⚜ و از سخنان امام صادق - عليه السلام - است كه فرمود: 🔅«سعي و گام برداشتن مسلمان براي برآوردن نيازهاي مسلمان، بهتر از هفتاد بار طواف، به دور كعبه است». 📙 منبع: داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی. 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹امام صادق (علیه السلام): 👣 زيارت امام حسين علیه السلام را فرو نگذار كه خدا عمرت را طولانى و روزى را زياد مى كند و زندگى با سعادت و مرگ با شهادت به تو خواهد بخشيد. 📗كامل الزيارات، ص ٢٨۶.
💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ⏳یک لحظه غفلت! 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq