eitaa logo
پرتو اشراق
781 دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
13.8هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5992508593818043837.mp3
3.38M
🎧 | زیبا 🎼 خداحافظ سیاهی غم، خداحافظ مشکی ماتم... 🏴 وداع با ماه‌های محرم صفر 🎤 کربلایی 🌐 @partoweshraq
4_5974315430179767692.mp3
1.76M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ⛰ بلندترین ارتفاع سقوط، افتادن از چشمان مهدی فاطمه (عج) است! 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان ⚜ حضرت #آیت‌_الله_بهجت (قدس‌ سره): 🎙مهم‌تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او می‌باشد؛ زیرا مردن، تنها قطع حیاتِ دنیای چند روزه فانی است، اما بیرون رفتن از عقیده صحیح، موجب هلاکت ابدی از حیات جاوید آخرت و خلود در جهنم است؛ لذا حضرت امیر (علیه‌السلام) در لیلةُالمَبیت از رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌پرسد: 🔅«أَفِی سَلامَةٍ مِنْ دِینِی؟؛ آیا دین من سالم خواهد بود؟». 📚 در محضر بهجت، ج ۲، ص ١٠١. 🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 🖊 کسے که ندارد یا بہ خواستگاریش جواب نمےدهند سوره « » را بنویسد و بشوید و آب آن را بر صورت خود بریزد خداوند ازدواجش را آسان کند. 📚 تفسیرالبرهان ۶۹۶/۳. 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔺 : 🎙اینم شده حکایتی، تا میایم از عزا و مصیبت محرم و صفر در بیایم ی عده میگن تازه اول مصیبته، دهه شروع شده! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ⚽ توصیه مجری ویدئو چک به ورزشگاه نرفتن روحانی برای بازی پرسپولیس: 😂 ممکنه تماشاچی‌ها انتقاداتی که به فعالیت‌هاتون دارن رو به زبان حاکم بر ورزشگاه بهتون بگن! 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و هشتم 🏻با نوای گرم و مهربان مجید سرم را از روی دیوار برداشتم و نگاهش کردم. 🏻او هم از صبح به غمخواری غمهایم کنارم نشسته و به قدری نگران حال خرابم بود که پالایشگاه هم نرفته و تنها با آهنگ دلنشین صدایش، دلداری‌ام می‌داد: ⁉ الهه جان! نمی‌خوای با من حرف بزنی؟ 🏻و من حرفی برای گفتن نداشتم که دوباره سرم را به دیوار گذاشتم و در عوض اشک برای ریختن بسیار داشتم و پلک‌های پژمرده‌ام یاری نمی‌کرد که چشمانم از حجم غم سنگین شده و نَم پس نمی‌داد. 🏻 دستان غریب و غمزده‌ام را با هر دو دستش گرفته بود و می‌دانست دیگر توانی برای دردِ دل کردن ندارم که خودش شروع کرد: - الهه! عزیزم! به خدا توکل کن! آروم باش عزیز دلم! 🏻حالا من هم درست مثل خودش یتیم شده و دیگر پدر و مادری نداشتم که آهی کشیدم و زمزمه کردم: - مجید، بابام... و با همه ظلمی که در حق من و زندگی‌ام کرده و با آواره کردنم، کودکم را کشته بود، ولی باز هم پدرم بود که بغضی غریبانه گلوگیرم شد و در برابر نگاه مهربانش، با صدایی لرزان ناله زدم: - مجید! من همین پارسال مامانم مُرد، حالا بابام... 🔥و ای کاش فقط مرده بود و لااقل دلم را به فاتحه‌ای خوش می‌کردم که می‌دانستم به قعر جهنم سقوط کرده و این طالع نحسش، بیشتر جگرم را آتش می‌زد که باز در مرداب غم فرو رفتم. 💓 حالا باز هم دلم در برابر گردباد شک و تردید به لرزه افتاده بود که اگر در آن شب‌های قدر امامزاده، حاجتم روا شده و مادرم شفا گرفته بود، پای نوریه هرگز به خانه ما باز نمی‌شد و شیرازه زندگی‌مان اینچنین از هم نمی‌پاشید، هر چند بختک نحس وهابیت خیلی پیش‌تر از اینها به جان پدرم افتاده بود که چند ماه قبل از فوت مادر، دستش را به شراکتی شوم با برادران نوریه آلوده کرد. 👁 ای کاش لااقل چشمانم قدری دست و دلبازی می‌کردند تا کمی گریه می‌کردم و جانم قدری سبک می‌شد که نمی‌شد و من در بُهت بلایی که به سر پدر و برادرم آمده بود، تنها به خودم می‌لرزیدم. 🏻مجید پا به پای نفس‌های مصیبت زده‌ام، نفس می‌زد و هر چه می‌توانست از نگاه نگران و لحن لبریز محبت، خرجم می‌کرد، بلکه قفل قلب سنگ و سنگینم شکسته و بند زبانم باز شود و باز نمی‌شد. 🌪انگار قرار نبود طومار غم‌هایم به پایان برسد که تا می‌خواستیم در خنکای لطف و مهربانی آسید احمد و مامان خدیجه، لختی آرام بگیریم باز طوفان مصیبت از سمتی دیگر بر سر زندگی‌مان آوار شد و اینبار چه مصیبت سهمگینی بود که برادرم به عنوان تروریست بازداشت شده و پدرم در غربت اردوگاه تروریست‌های تکفیری، با شلیک مستقیم گلوله به سرش اعدام شده بود، صحنه هولناکی که حتی از تصورش رعشه بر اندامم می‌افتاد. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و نهم ⏳حالا این خلاء پُر از اندوه و حسرت، فرصت خوبی بود تا مرور کنم آنچه در این مدت بر من و خانواده‌ام گذشت که حدود یک سال و نیم پیش، این طایفه وهابی به بهانه شراکتی آنچنانی با پدر پُر حرص و طمعم، رفاقتی شیطانی را آغاز کرده و در این مدت کوتاه کار را به جایی رساندند که پدر و یکی از برادرانم را به وعده متاع دنیا تا سوریه کشانده، جان یکی را گرفتند و بخت با دیگری یار بود که توانست جانش را بردارد و از مهلکه بگریزد که او هم زندگی‌اش متلاشی شد. 🐍 حالا می‌فهمیدم نخلستان و شراکت و وصلت خانوادگی همه بهانه بوده که وهابیت می‌خواهد با این هیبت خوش خط و خال در میان خانواده‌ها نفوذ کرده، اموالشان را برای کمک به تروریست‌ها مصادره کرده و جانشان را به بهای سپر بلای خودشان به مسلخ ببرند، همان کاری که با خانواده من کردند! 🌩 ساعتی از اذان مغرب می‌گذشت و مثل اینکه سینه آسمان هم مثل دل من سنگین شده باشد، مدام رعد و برق می‌زد که سرانجام بغضش ترکید و طوری به تب و تاب افتاد که در کمتر از چند دقیقه، زمین بندر را در آب فرو بُرد. 🏻🏻 مجید هم از این هیبت غمزده‌ام نفسش بند آمده بود که ناامید از حال خرابم، کنارم کِز کرده و او هم دیگر چیزی نمی‌گفت که کسی به درِ خانه زد. 🌳🏣🌴حدس می‌زدم کسی از خانه آسید احمد به دیدارمان آمده و هرچند هنوز از فضاحت پدر و برادرم بی‌خبر بودند، اما من دیگر روی نگاه کردن در صورتشان را نداشتم که نزدیکترین افراد خانواده‌ام به بهای شهوت و لذتی حرام، خون شیعه را مباح دانسته و کمر به قتل برادران مسلمان خود بسته بودند. 🚪🛋 آسید احمد و مامان خدیجه آمده بودند تا به یک شب نشینی صمیمی، میهمان من و مجید باشند. مجید بهتر از من می‌توانست ظاهرش را حفظ کند که دستی به موهایش کشید و برای استقبال از میهمانان از اتاق بیرون رفت و من با همه علاقه‌ای که به این پدر و مادر مهربانم داشتم، نمی‌توانستم از جایم تکانی بخورم که بلاخره پس از چند دقیقه و چند بار نفس عمیق کشیدن، چادرم را سر کردم و از اتاق بیرون رفتم. 👌🏻نه می‌توانستم لبخندی نشانشان دهم و نه حتی می‌توانستم به کلامی شیرین، پاسخ احوالپرسی‌شان را بدهم که بلافاصله به بهانه مهیا کردن اسباب پذیرایی به آشپزخانه رفتم. 👳🏻 صدای آسید احمد را می‌شنیدم که با مجید گرم گرفته و با اینکه دو سه هفته از تاسوعا و عاشورا می‌گذشت، همچنان از زحمات من و مجید در پختن و پخش غذای نذری در حیاط خانه تشکر می‌کرد. 🏴 یاد صفای آن روزها به خیر که با همه عدم اطمینانی که به فلسفه گریه و سینه‌زنی برای امام حسین (علیه‌السلام) داشتم، باز چه شور و حال خوشی بود که از صبح تا غروب گوش به نغمه نوحه‌هایی عاشورایی، در رفت و آمد برای تدارک سفره پذیرایی از عزاداران بودم و خبر نداشتم به این زودی به چنین خاک مصیبتی می‌نشینم! 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕕 💠🌷💠 📢 کلید دار سیستم صوتی دبیرستان بود. 🎤 تا چشم مسئولین را دور میدید با همدستی بقیه دوستانش وارد نمازخانه میشد و با روشن کردن سیستم صوتی، مداحی می‌خواندند و سینه زنی می‌کردند. 📹 ادای مداحان معروف را در می آوردند و حتی از شیطنت مثبت شان فیلم یادگاری هم می‌گرفتند. 🎙نقل از دوست شهید. 🌷 🌐 @partoweshraq
🔥کلید همه بدیها است و پبامبر رحمت، امت خود را نسبت به کنترل خشم سفارش کردند که هرگاه خشم به سراغتان آمد بگیرید. 🌐 @partoweshraq
🌹 مسئولی از جنس مردم 📮 !! 👳🏻 از صحابه ایرانی و مشهور (ص) بود، او انسانی خردمند و طراح اصلی کندن ، در جنگ خندق بود که در اواخر عمر خود نیز استاندار مدائن شد. 👴🏼 روزی مردی از اهل شام که بار کاه با خود حمل می‌کرد، به مدائن رسید، نگاه خسته‌اش را به این طرف و آن طرف چرخاند شاید کسی را بیابد و به او کمک کند، وقتی سلمان را دید، او را نشناخت و گفت: 👈🏻 های! این بار را بردار! 👳🏻 سلمان محمدی(ص) دسته کاه را بلند کرد، بر سر گذاشت و به سمت خانه آن مرد به راه افتاد!! 👥👥 در بین راه، مردم، سلمان را دیدند که بار کاه را بر روی سر گذاشته و برای آن مرد حمل می‌کند!! 🗣 کسی از میان مردم با تعجب و سرزنش به آن مرد گفت: هیچ می‌دانی این فرد که بار تو را بر دوش می‌کشد سلمان است؟! 👴🏼 رنگ از روی مرد پرید، بی‌درنگ رفت تا بار را از سلمان بگیرد و در همان حال شروع به عذرخواهی کرد و گفت: ✋🏻 ای مهربان، به خدا من تو را نشناختم، چرا چنین کاری کردی؟ 👴🏼 و بار را در دست گرفت، اما سلمان بار را از بالای سر پایین نگذاشت و گفت: 👳🏻 تا بار را به خانه‌ات نرسانم، آن را بر زمین نخواهم گذاشت!! 🔅چو نیکی نمایدت گیتی خدای 🔅تو با هر کسی نیز نیکی نمای 📗 منبع: با اقتباس و ویراست از قصص الاخلاق. 🌹 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌸 #یا_صاحب_الزمان 💚 اے ڪاش تمـام هفتہ یادت بودیـم 🌹بیگانہ ز خویش و آشنایت بودیم 🌹حیف است فقط جمعہ تو را یاد ڪنیم 💚 اے کاش همیشہ هم صدایت بودیم ⛅ ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج 🌐 @partoweshraq #شعر_انتظار
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 غریبی (عج) 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
5_6224117999494759270.mp3
3.21M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🌹 غریبی (عج) 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜ امیرالمؤمنین (عليه السلام): 🔅ميوه خردمندى، رهانيدن جان از زرق و برق دنيا است. 🔅«رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنيا ثَمَرَةُ العَقلِ». 📗 غررالحكم، حدیث ۵٣٩٩. 🌐 @partoweshraq #حدیث
🌹 👑 زندگی شاهانه 💳 « » هرگز نمی دانست که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی می کند! 🛋 و « » پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است! 🚪و « » که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید! 🚰 و « » پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت می خوردند، هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید! 🛁 و « » که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم می کنیم حمام نکرد! ‼ به گونه ای زندگی می‌کنیم که حتی پادشاهان آن عصر هم اینگونه نمی زیستند، اما باز شانس خود را لعنت می کنیم! 💰و هر آنچه دارائیمان زیاد می شود تنگدست تر می شویم! ✋🏻 خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما و ما را از شاکرین قرارداده. 🌹 (ع): 🔅نعمت‌های خداوند يك آزمون است اگر شكر و حق آن ادا شود براي انسان نعمت و اگر ناسپاسي كرد (همان نعمت) برايش نقمت و عذاب خواهد بود. 📚 بحارالأنوار، ج ٧٨، ص ١١٣. ⚜ «در حقیقت، خدا بر مردم، داراى بخشش است ولى بیشترشان سپاسگزارى نمی كنند». 📖 سوه یونس،آیه ۶٠. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
شرح زیارت اربعین 07-اربعین 97.mp3
13.55M
🎧 📜 شرح - جلسه هفتم 🎙 استاد 🗓 ٧ آبان ٩٧ - مسیر پیاده روی ، موکب مصاف، عمود ١٠٧٠ 📥 حجم: ١٣ مگابایت 🌐 @partoweshraq
☀ صبح زیبای تو، پر بار از امید ☀ روزگار و بخت تو، بادا سپید ☀ لحظه‌هایَت باد، سرشار از خدا ☀ مژده‌ٔ رحمت، تو را بادا نوید 🍁 سلام، صبحتون بخیر، هفته‌ای سرشار از توفیق و برکت داشته باشید. 🌐 @partoweshraq #شعر
💠❓📚 ✍🏻💠 ❓سئوال: هجوم به خانه وحی و هتک حرمت بیت نبوی و مورد ضربت قرار گرفتن حضرت زهرا(س) دقیقاً چند روز پس از شهادت پیامبر گرامی صورت گرفت؟ ❓آیا روزهای ابتدایی ماه ربیع‌الاول صورت گرفته است؟ ❓آیا راست است که در روایتی آمده است که تا روز نهم ربیع باید سیاه پوش باشیم؟ ❓آیا روایت مذکور دلالت ندارد که مصائب وارده پس از شهادت پیامبر تا روز نهم ربیع بوده است؟ ✅ پاسخ: روایات و نصوص تاریخی تصریح دارد که پس از شهادت پیامبر گرامی، اهل بیت ایشان مورد هتک قرار گرفتند و فدک غصب شد و به خانه حضرت زهرا(س) حمله شد و ایشان مورد هجوم و ضربه قرار گرفتند و فرزندشان محسن(ع) سقط شد و علی (علیه السلام) دست بسته روانه مسجد شد تا به زور با ابوبکر بیعت کند. 📚 بحارالأنوار، ج ٢٨، ص ١۷۵، باب ۴، و ج ٢٩، ص ١٠۵، باب ١١. ❓اما این که این حوادث چند روز پس از شهادت پیامبر گرامی صورت گرفته است؟ بلافاصله؟ دو روز؟ پنج روز؟ ده روز؟ بیست روز؟ سی روز؟ و... در هیچ نص تاریخی به آن تصریح نشده است و اختصاص دادن این مصائب در روزهای اول ماه ربیع‌الاول بدون مستند و نص است. 🏴 اما به هر حال این مصائب در مدت حدوداً دو ماه پس از شهادت پیامبر گرامی محقق شده است و حضرت زهرا(س) حداقل هفتاد روز پس از شهادت پیامبر گرامی به واسطه مصائب و ضربات وارده شهید شدند. ❓اما این که آیا در روایتی آمده است که باید تا نهم ربیع‌الاول سیاهپوش باشیم یا خیر؟ ✅ پاسخ آن است که در روایتی از امیرمؤمنان آمده است که فرمود: 🔅«روز نهم ربیع الاول... روز برکت و عید الله الاکبر و استجابت دعا... و در آوردن لباس سیاه است... آن روز ، روز فرح شیعه و توبه و انابه... و روز عید اهل بیت است...». 📚 بحارالأنوار، ج ٣١، ص ٢٧. 👌🏻عده ای روایت مذکور را تضعیف می کنند، اما این روایت، روایتی صحیح است که بحث تفصیلی در مورد آن در روزهای آتی ارائه می شود. 📚 به هر حال روایت می گوید از آنجایی که روز نهم ربیع روز فرح و شادی است، شیعیان باید غم و غصه خود را در آن روز به دور بریزند و اگر به هر دلیلی لباس حزن و غم به تن دارند، در آن روز از تن در بیارند و شاد باشند. ❌ بنابراین روایت دلالتی بر سیاه پوشی آغاز ماه ربیع الاول تا روز نهم به سبب مصائب اهل بیت پس از جریان سقیفه ندارد. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7⃣3⃣1⃣ «اصطلاح پدرت را در می آورم!» 👑 شاه اسماعیل اول سرسلسله ی دودمان صفوی که در تاریخ ما به عنوان جوانی بی باک و دلیر، که بعد از مدت ها، نواحی مختلف ایران را باهم متحد کرد، اغلب به یاد آورده می شود، اما شاه اسماعیل با وجود تمام خدماتی که انجام داد، بخش تاریکی نیز دارد که کمتر به آن توجه شده است. 🗡 شاه اسماعیل برای رسیدن به این اتحاد از هیچ جنایتی فروگذار نبود، چنانچه بعد از فتح تبریز نه تنها سلطان یعقوب آق قویونلو و خاندانش بلکه تمام کسانی که به او وفادار بودند از زن، مرد، کودک و حتی سگ های آنها را نیز از دم تیغ گذراند. 📜 فهرست شکنجه های که در زمان شاه اسماعیل توسط قزلباش ها اجرا می شد بسیار طولانی است و گفتن آنها چیزی جز تشویش خاطر به دنبال نمی آورد، اما در اینجا به یکی از بی رحمانه ترین آنها که به صورت یک اصطلاح رایج در آمده است اشاره می کنیم. 🔥 از جمله شکنجه های روحی که شاه اسماعیل به مخالفان خود وارد می آورد، این بود که در مقابل چشمان محکوم بیچاره، جنازه پدرش را از خاک در آورده و آنرا به آتش می کشیدند، بعد هم محکوم را به هلاکت می رساندند، به نظر می‌رسد دو اصطلاح معروف «پدرت را در می آورم» و «پدر سوخته» از همین جا و این شکنجه خاص آمده باشد!! 📙 سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ص ٣٨. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺قابل توجه ۱۶۰ نماینده‌ی مجلسی که از آخوندی تقدیر کردن و نماینده‌های شورای شهری که میخوان آخوندی شهردارِ تهران بشه! 🌐 @partoweshraq