eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سیاهی غمت از این دل سیاه نرفت به‌خاطر غم تو از گلویم آه نرفت به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند سر کسی به روی دار بی‌گناه نرفت میان راه وصالش رود به بیراهه هر آنکه در دل شب زیر نور ماه نرفت خودت دو قطره ز چشمان من بکش بیرون که سطل گریه ی چشمم درون چاه نرفت به زائران شما غبطه می‌خورد فردا به سمت کرب و بلا هر کسی که راه نرفت پیاده رفتم و پای پیاده برگشتم در اربعین حسینی سرم کلاه نرفت فقیر آمدم و پادشاه برگشتم کسی بدون عنایت ز بارگاه نرفت دروغ روضه بخوانید... مادرش غش کرد به روی پیکر عریان او سپاه نرفت به فاطمه برسانید که خیالش جمع خدانکرده سنان در دهان شاه نرفت عزیزکرده‌اش از آب علقمه نوشید و شمر لعنتی آخر به قتلگاه نرفت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه داده به ما به دست خودش چشمِ تَر حسین بالاترین عبادت ما گریه بر حسین تو با خودت اگر دل پر درد آوری آن‌که تو را به روضه کند مفتخر حسین مانند نام نامیِ الله از ازل نامی که هست تا به اَبَد مستمر حسین ما بنده‌ایم و بنده‌ی دربند بهتر است این‌سان به ما نگاه کند بیشتر حسین ایمان کامل است به ایام بندگی وقتی ز ما قبول کند جان و سر حسین حجّی که با امام به‌جا آوری قبول ورنَه تو در طواف ولی دربدر حسین امسال بار نوکریِ خویش را ببند شاید رهت نداد به سال دگر حسین چشم از تو بر ندارم و غفلت نمی‌کنم ورنه تمام نوکری‌ام درد سر حسین ما ریزه‌خوار سفره‌ی ارباب بی‌سریم با تو شود غلامی ما معتبر حسین کم کاری است هر که نشد زائر حرم این اربعین تو کرب و بلایم ببر حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه هوای اربعین دارد دل بیچاره‌ام یارا نگاهی کن نگاهی کن دل بیچاره‌ی ما را نمی‌دانم دوباره می‌رسم تا کربلا یا نه کنم جاری به لب آقا قسم بر جان زهرا را همین حالا ببر ما را بهشت کربلای خود چه تضمینی‌ست تا بینم طلوع صبح فردا را نیم لایق نیم قابل ولی آقا قبولم کن که چون قطره در آن وادی ببینم صحن دریا را بده اذنی که تا هستم در این دنیا دراین دنیا ببینم من دوباره کربلا آن شور و غوغا را غرض این بود یا مولا نگاهی سویم اندازی وگرنه از قدیم احسان نمودی بی‌سر و پا را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها از نحسی گناه بهایم عوض شده حال دعا و سوز و نوایم عوض شده خیلی دعا برای ظهورت نکرده ام یادت نبوده ام که دعایم عوض شده یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه معلوم می شود که خدایم عوض شده چشمی که خشک شد به امامش نمی رسد حالات چشمِ عقده گشایم عوض شده دیشب دعام کردی و بی خود نبوده که از صبح زود، حال و هوایم عوض شده تو رحمتی و با نظرت سوی نامه ام با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده آلوده ام قبول ولی بی پناه نه اصلا مگر امام رضایم عوض شده؟! خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت: در بستری و حال سرایم‌ عوض شده زهرا تمام قوّت جان منی، بخند با گریه ات زمانه برایم عوض شده دیشب عبام را رویت انداختم ولی دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه گر سؤالی کنند ربِ تو کيست يا بپرسند از حساب و کتاب بحر جانم به جوش می آيد میدهم با تمام شوق جواب: يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست وقت مردن اگر تو می آيی به گل روی تو می خندم در صف حشر با خطی از نور می نويسم به روی سربندم يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست غير شور تو نيست در سر من وه چه خوش اختريست اختر من کربلا هست بهشت روی زمين مشهد توست بهشت ديگر من طفل بودم ترانه ی خوابم اينچنين خوانده است مادر من يار بی دستی‌ام امام رضاست همه ی هستی‌ام امام رضاست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه دریا به چشم گریه کنانت چو شبنم است یعنی که هرچه گریه برایت کنم کم است شکر خدا که با همه ناقابلیمان اشکی برای عرض ارادت فراهم است دیوار کعبه گشت سیه پوش داغ تو یعنی تمام سال خدا هم محرم است زهرا به دست سینه زنت آب می دهد هر کس که هست با تو در این خیمه مَحرم است بگذار تا نفس بزنم در عزای تو این آرزوی هر شب عیسی بن مریم است یک گوشه از تمامی شش گوشه ات حسین دارالشفای درد غریبان عالم است بانی روضه هات خدا بود، خود نوشت هر کس که شد به عشق تو دیوانه، آدم است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه وقتی طبیعت فارغ از قال و مقالم بود بال ملائک در عزایت دستمالم بود پیش از شروع اشک عالم گریه می‌ کردم یادم نمی‌ آید دقیقاً چند سالم بود من خود درخت روشنی بودم در آن ایام چندان که این خورشید چون یک سیب کالم بود اندازه ی بال مگس تا گریه‌ ام آمد دیدم که سیمرغ بهشتی زیر بالم بود چندین هزاران سال پیش از خلقت انگور باده‌ خوری و مِی‌ کشی جزء کمالم بود من قبل از این عالم تو را در نور می‌ دیدم لاهوت یا ناسوت، شاید هم ‌مثالم بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه نه آب بود نه آتش نه خاک بود نه باد معلم ازلی یاحسین یادم داد اگر که خاک در آستان او نشوم تنم غبار هوا و سرم رود بر باد دلی که گشت اسیر تو محفلش روشن کسی که گشت خرابِ تو خانه اش آباد لبی که از تو نگوید ز هم نگردد باز دلی که بر تو نسوزد خوراک آتش باد هنوز شیر ننوشیده دیده نگشوده به بزم روضه ی تو گریه را گرفتم یاد چه گونه بر لب دریات تشنه لب کشتند زیاد باد به دوزخ عذاب آل زیاد هنوز خون گلویت به خاک جاری بود نگاه دختر زهرا به پیکرت افتاد به جای مادر و جد و برادر و پدرش نشست و بوسه بر آن حنجر بریده نهاد عیال تو به سوی شام با اسارت رفت به این اراده که دین خدا شود آزاد دلیل دارد اگر "میثم" شما شده ام مرا به مهر تو روز نخست مادر زاد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر روزِ ما به یاد عزایت محرم است هر لحظه یک هزاره غم و اشک و ماتم است هر شب طواف دور مزار تو حج ماست هر سال چشم ما به عزای تو زمزم است بر کام خشک تو جگر اولیاست خون با کوه ماتمت کمر انبیا خم است در ماتم تو گشته عزادار جن و انس صاحب عزا خدا و رسول مکرم است اشک غم تو کوثر و ساقیّ آن علی است خون دل تو وقف خداوند عالم است آن نیزه ای که سینه ی پاک تو را شکافت زخمش هنوز بر دل اولاد آدم است فریاد آب آب تو آن سوی کائنات هنگامه ی عزای تو در عرش اعظم است قرآن پاره پاره ی گودال قتلگاه زخم تن مطهرت آیات محکم است هر جا عزای توست بود قبة الحسین هر جا غم تو نیست همان جا جهنم است یک جمله از کتاب عزایت شرار دل یک شاخه از درخت غمت نخل "میثم" است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به گَرد پای من امروز لشگری نرسد به اوج بال و پرم هیچ شهپری نرسد سوار مرکب عشقم، رکاب یعنی چه؟ به این سواره، پیاده تکاوری نرسد به خویش گفتم: از این پس تو را نمی بخشم اگر ارادت تو داد دلبری نرسد منم که رهبر میدان نوجوانانم به این حضور حکیمانه رهبری نرسد میان مقتل مظلوم، یاری اش کردم به این مقام شریفم پیمبری نرسد به هیبت غضب مجتبایی ام سوگند سپاه کوفه به این رزم حیدری نرسد مرا بلندی شمشیر «خصم» مانع نیست به ضربه گیری دستم دلاوری نرسد مرا ز هول قیامت دگر نترسانید به این قیامت دشوار، محشری نرسد کمان حرمله با گودی گلویم گفت: به جز تو و علی اصغر به حنجری نرسد سر مرا به روی سینه ی عمو کندند مقام ذبح مرا در منا، سری نرسد تمام صورت من زیر دست و پا له شد به این کتاب زبان بسته دفتری نرسد منم که با تنم اندازه کرده ام لطفت به وسعت بدنم هیچ پیکری نرسد به جان عمّه دعای عمو به گوشم گفت: که دست غارت دشمن به معجری نرسد منم که غوطه به دریای خون زدم، سر مست چنین به گودی مقتل شناوری نرسد شوند اهل یقین در بهشت مهمانم به سفره خانه ی من طول کشوری نرسد چراغ باغ جنان گوهر جمال من است به پرتو افکنی ام هیچ اختری نرسد ز عشق، سلطنت دهر، می رسد امّا به طعم ملک ری ما، ستمگری نرسد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ای که از زخم فراوان، مظهر بی چند و چونی در حجاب خاک و خون چون شاهد غیب مصونی آه و واویلا چنان کوبیده ی سُمّ هَیونی همچو اسم اعظمی کز حیطه ی دانش برونی وی که با آن تشنه کامی غرقه ی دریای خونی آنچه گویم آنچنانی، باز صدچندان فزونی بانوان را خیمه ی سر بودی، اکنون سرنگونی خیمه سوزان را نمی‌ گویی چرا «یا نارُ کوُنی...»؟ نازپروردِ تو بودم، داد از این حالِ کنونی عزّت و حرمت مبدّل شد به خواری و زبونی سرخ رویی را به سیلی برد چرخ نیل گونی سرفرازی رفت و شد پامال هر پستی و دونی از رباب دل کباب آخر نمی‌ پرسی که چونی؟ یا که از لیلی چرا سرگشته ی دشت جنونی؟ عمّه‌ ام، آن دختر سلطان اقلیم سَلونی نیست اندر عالم امکان چو او ذاتُ الشُّجونی نیست جز بیمارِ ما را، مَحرمی یا رهنمونی ناگهان بشنید از حلقوم شه رازِ درونی: «شیعَتی ما إن شَرِبتُم ماء عَذْبٍ فَاذْ کُروُنی أوْ سَمِعْتُمْ بِغَریبٍ أوْ شهیدٍ فَانْدُبوُنی را» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه با سر نیزه تنت را چه به هم ریخته اند ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند تا به حالا نشده بود جوابم ندهی وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند چشم من تار شده به چه مداواش کنم یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند @poem_ahl