eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها دل را به دستانش گرفت و جنس زر کرد سائل پذیرفت و گدا را معتبر کرد خیلی ضرر کرد آنکه وقت عرض حاجت این پا و آن پا کرد، امّا و اگر کرد مادر شد و مِهرش به قلب عالم افتاد در جانمان حبّ علی را بیشتر کرد خود عاشقش بود و به دست خود در این دل عشق أمیرالمؤمنین را مستقر کرد هر کس به بغض فاطمه رغبت نشان داد با دست خود پرونده اش را شعله ور کرد وارد نشد آتش به رستاخیزِ دوزخ تا گوشه ای از چادر خود را سپر کرد رحمت بر آنکه تا گره بر کارش افتاد پیش از تمام خلق، مادر را خبر کرد این نکته شد ثابت به من که در دو عالم هر کس به غیر از فاطمه رو زد ضرر کرد! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها مروه و سعی و صفا، مشعر، به نام فاطمه‌ست احترام کعبه بعد از احترام فاطمه‌ست مسجد و گلدسته و محراب میگوید: علی چون أمیرالمؤمنین تنها امام فاطمه‌ست در دفاعِ از ولایت محسنش را میدهد ذوالفقارِ مرتضی محو قیام فاطمه‌ست چرخش دستاس قوّت میدهد بر دست او روز و شب «نادعلی» ذکر مدام فاطمه‌ست جذبۂ منظومۂ شمسی تبسّم های اوست گرمی خورشید از لحن سلام فاطمه‌ست غرق شد آنقدر در عشقش که حس کردم علی نیمۂ دیگر که نه! بی شک تمام ِ فاطمه‌ست در قیامت، هم عنایت هم شفاعت سهم ماست دوستی با شیعۂ حیدر مرام فاطمه‌ست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها بوسه بر نامش زد و با جان و دل تعظیم کرد ماتمش رخت عزا را بر تنِ تقویم کرد زنده شد عیسی کنارِ ذکرِ یازهرای ما حضرت مریم به اسم اعظمش تعظیم کرد دست تاریخ آمد و در کوچه ای غربت کشید شهر را با مردمانِ بی وفا ترسیم کرد مهربانی های بی حدّ و حسابش عاقبت جملهٔ «ألجار ثمّ الدار» را تنظیم کرد اولین نان تنور خانه اش را فاطمه پخت و بین تک تکِ همسایه ها تقسیم کرد وای از قوم نمک نشناس! آنکه جای حق یاورِ باطل شد و دل را به او تسلیم کرد مکرِ شورای سقیفه کار دستِ شیعه داد مرتضی را از خلافت سالها تحریم کرد گفت بر آتش بسوزان «چادر» و «در» را سریع بی حیا مزد رسالت را چنین تفهیم کرد در حمایت از علی، زهرا گذشت از هرچه داشت محسنِ شش ماهه اش را پشت «در» تقدیم کرد! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها چه کسی دیده جوانی بشود خون به جگر شود آزرده؛ نبیند دل خوش را دیگر چه کسی دیده بیایند و به آتش بکشند «درِ» آن خانه که هستند عزادارِ پدر رسمش این نیست به قرآن که چهل مردِ شرور با لگدهای پیاپی برسانند شرر چه کسی دیده؟! به والله قسم جان داده مادری را وسطِ شعله کسی دیده اگر چه کسی دیده زنی بین فشار در و میخ وضع حملش شود آغاز و شود کشته پسر من ندیدم که مریضی عوض حمد شفا حاجتش مرگ شود یکسره با دیدهٔ تر چه کسی دیده که یک خانم هجده ساله نفَسَش بند بیاید نگران در بستر درد دارد که همه شهر شود دشمن او وَ نگیرد کسی از حالِ بدش هیچ خبر چه کسی دیده زنی طالبِ تابوت شود مرد خانه شود از این غم سنگین مضطر هیچکس کاش نبیند که غریب و مظلوم بشود نیمهٔ شب خاکسپاری مادر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها لبخند را بر چهره ام تا به ابد کشت داغش مرا هر لحظه بی حدّ و عدد کشت در کوچه با سیلی فدک را غصب کردند این روضهٔ سنگین مرا تا به ابد کشت بر سورهٔ مظلوم کوثر، راه را بست با ذکر نابِ قُل هُوَ اللهُ أحد کشت آتش هجوم آورد و با کینه خودش را- -با قصد اینکه مادرم کشته شوَد، کشت... مسمار شد خنجر برای قلبِ محسن با تیزی اش شش ماههٔ ما را، چه بد کشت باید زمین میخورد و بر بازو نمیخورد آرامشم را یک غلافِ نابلد کشت مادر نمازش را به زحمت خواند و هر روز ابلیس را در ذکرِ أللهُ الصّمد کشت فریاد خواهم زد کنار کعبه روزی ای اهلِ عالم مادرم را یک لگد کشت! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها خورده سوگند که با عشق و محبت برود سر به زیر آمده تا غرقِ اجابت برود میرسد پشتِ درِ خانهٔ زهرا آخر هر که با دست تهی در پیِ حاجت برود سائلی نیست به لطفش که به زیرِ بارِ نگرانی و بدهکاری و منّت برود مادری کرد برای همهٔ خلق و چرا باید اینگونه دلش جانبِ غربت برود؟! زجرها دید از آن عده که بعد از پدرش سعی کردند به بیراهه خلافت برود در سقیفه به گمانم که به هم میگفتند ارث زهرا باید زود به غارت برود کینه دارم به همانی که میانِ کوچه راه را بست و روا داشت مصیبت برود اهلِ دوزخ شود آنکس که به رویِ زهرا بزند سیلی و دستش به جسارت برود غصب ميکرد فدک را فلک زد فریاد این أباالفتنه محال است به جنت برود هدف این بود علی سلبِ خلافت بشود بشود خانه نشین تا که به عزلت برود پشتِ «در» گفت گمانم به مغیره، قنفذ بزن آنطور که پهلو به جراحت برود بزند تکیه به دیوار و نفس تازه کُند آه از دل بکشد، راه به زحمت برود زد به شدت لگدی بر در و بارِ شیشه- -به زمین خورد! بگو فضه به سرعت برود زنِ همسایه دعا کرد الهی زهرا- -شب به شب حالِ دلش رو به کسالت برود قصد کردند که از کار بیفتد دستش تا که از کارِ جهان رحمت و برکت برود چه کسی دیده؟! کسی را که خودش پهلو را بزند بشکنَد و... پس به عیادت برود... چشم را بسته و رو برگرداند از دو نفر پیش، از، آنکه کلامش به شکایت برود از خدا جایِ شفا فاطمه مرگش را خواست تا غریبانه در آغوش شهادت برود! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها پیر شد خانوم خانه، حیف شد رفت با غربت شبانه، حیف شد دید جای دلخوشی آزار از فتنهٔ دوره زمانه، حیف شد حیف شد آن دستِ خیّر شد کبود با غلاف و تازیانه، حیف شد روی پهلو شب به شب سر باز کرد زخم ها دانه به دانه، حیف شد همدم و سنگ صبورش را علی بُرد حیران روی شانه، حیف شد بیقرارانه سپردش دستِ خاک بی مزار و بی نشانه، حیف شد بی توقع، با کسالت، زود رفت با محبت! بی بهانه، حیف شد بچه ها عادت به مِهرش داشتند مادریِ عاشقانه، حیف شد بعد از این دیگر مبدّل شد به اشک خنده های کودکانه، حیف شد! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها بیهوا آغاز شد فصل خزانِ خانه اش بسته شد دستان حیدر در میانِ خانه اش در ازای نانِ نذری ها که زهرا پخته بود با هجوم انداختند آتش به جانِ خانه اش فکر و ذکرش روز و شب «الجّار ثمّ الدّار» بود سنگ بود اما دلِ همسایگانِ خانه اش کوچه ای باریک، دیواری که دودآلود بود یک درِ آتش گرفته شد نشانِ خانه اش در سکوتِ نیمه شب، آهسته، دلتنگ پدر رفت مظلومانه یار مهربانِ خانه اش عاقبت از آنچه می ترسید آمد بر سرش راهیِ تابوت شد یارِ جوانِ خانه اش خانهٔ بی فاطمه شد بیت الأحزانِ علی تیره شد با کوهی از غم، آسمانِ خانه اش بغض کرد و بچه هایش را در آغوشش گرفت اشک آمد بی هوا شد میهمانِ خانه اش   گریه میکردند با هم! بیشتر اما حسن چادری پا خورده میشد روضه خوانِ خانه اش گرچه می بوسیدشان اما غم بی مادری بود معلوم از نگاهِ کودکانِ خانه اش تشنه لب بیدار میشد نیمه شب تا که حسین آه برمیخواست فوراً از نهانِ خانه اش باز زینب تکیه بر دیوار خوابش برده بود می شکست اینگونه هر آن استخوانِ خانه اش! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آمدی و غصه ها از خانه‌ی دل جمع شد وقتِ آسانی رسید و هرچه مشکل جمع شد از کنارت هر که رد شد حاجتش شد مستجاب صد بلا از پیش رو و از مقابل جمع شد سفره های وصله دار و خالی از یک لقمه نان با دو دست مهربانت رفت و کامل جمع شد شاعران دیوانه‌ی عطر گریبانت شدند آنچنان که دیگر از دور تو عاقل جمع شد حضرت إبن الرضا! با هر حدیثِ نافذت پهن شد حق و بساط کفر و باطل جمع شد علم تو خورشید بود و کاملا ظلمت شکن خوش درخشیدی اگر که شمع محفل جمع شد مرجع تقلیدهامان پیش تو زانو زدند صد رساله گفتی و حلّ المسائل جمع شد هر کجا با هر زبانِ حال، سمتِ مرقدت- عرض شد تا که سلامی؛ بُعد منزل جمع شد ضامن آهو پدر شد! تا که پیچید این خبر... سردرِ باب الجوادش خیل سائل جمع شد بی سر و پا آمدیم و بعدِ یک إذن دخول برگه‌ی حاجاتمان با دستِ دعبل جمع شد صف کشیدیم و شفاعت را تمنّا میکنیم گفت می آیم سه جا و خاطرِ دل جمع شد! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یک عمر داغ کربلا یادش نمی‌رفت دلشوره هایِ عمّه را یادش نمی‌رفت درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد برپاییِ بزم عزا یادش نمی‌رفت بر دوشِ دل، بار مصیبت داشت عمری جان دادن خون خدا یادش نمی‌رفت بالاسرِ هر پیکر بر خاک خفته لبخندِ شمرِ بی حیا یادش نمی‌رفت بردند بی صبرانه بعد از گوشواره- گهواره را بینِ عبا ... یادش نمی‌رفت تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر آمد! زد تازیانه بی‌هوا! یادش نمی‌رفت هنگام غارت بود و در بین شلوغی ... افتاد زیر دست و پا؛ یادش نمی‌رفت لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد سرهای روی نیزه ها یادش نمی‌رفت کنج خرابه ... زیر نور ماه ... آرام ... شب-گریه هایِ بی‌صدا یادش نمی‌رفت در کنج حجره، داشت جان می‌داد امّا کهنه حصیر و بوریا یادش نمی‌رفت! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خیری نرساندم که مرا یار بخوانی از عشقِ خودت جاری و سرشار بخوانی حق داری اگر بیت به بیت غزلم را با حالِ تاسف...غمِ بسیار...بخوانی حق داری اگر گریه کنی گوشۂ خیمه از معصیتم در حدِ طومار بخوانی شرمنده ام آقا ولی ایکاش مرا هم؛ یکبار فقط یارِ وفادار بخوانی خوب است دمِ مردنِ من حمد شفا را؛ بالا سرِ این عاشقِ بیمار بخوانی وقتش شده از کعبه حسینیّه بسازی برگردی و از سیّد و سالار بخوانی در گوشه ای از کرب و بلا روضه بگیری «ای اهل حرم میر و علمدار» بخوانی با پنج تنِ آل عبا هر شب جمعه؛ از غربت زینب سرِ بازار بخوانی! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها دل را به دستانش گرفت و جنس زر کرد سائل پذیرفت و گدا را معتبر کرد خیلی ضرر کرد آنکه وقت عرض حاجت این پا و آن پا کرد... امّا و اگر کرد مادر شد و مِهرش به قلب عالم افتاد در جانمان حبّ علی را بیشتر کرد خود عاشقش بود و به دست خود در این دل عشق أمیرالمؤمنین را مستقر کرد هر کس به بغض فاطمه رغبت نشان داد با دست خود پرونده اش را شعله ور کرد وارد نشد آتش به رستاخیزِ دوزخ تا گوشه ای از چادر خود را سپر کرد رحمت بر آنکه تا گره بر کارش افتاد پیش از تمام خلق، مادر را خبر کرد این نکته شد ثابت به من که در دو عالم؛ هر کس به غیر از فاطمه رو زد ضرر کرد! @poem_ahl