eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
205 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قسم به آن که به گنجشک بال و پر داده همان که بال قنوت دم سحر داده قسم به سوره ی خورشید و آیه آیه ی آن که نور را به دل روشن بشر داده قسم به آه درختی بدون بَر، که جبر شکوه ساقه ی خود را به یک تبر داده دمیده بر دم صور مدینه اسرافیل ترانه خوانده و آواز عشق سر داده که هان تمامی هفت آسمان نظاره کنید فلک به دامن خورشیدتان قمر داده کسی که وارث پیغمبر است ابتر نیست خدا دوباره به این خاندان پسر داده پسر نه کوثر قرآن ضامن آهو جواد آل علی جان ضامن آهو همان که سجده گهش آسمان عیسی شد همان که خاک درش کوه طور موسی شد همان که ذره شد از لطف چشم او خورشید همان که قطره ز شوق نگاش دریا شد همان که روشنی چشم آسمانی هاست ستاره ی سحر آسمان بابا شد همان که در وسط طعنه ها و تهمت ها رسید و قصه ی کوثر دوباره احیا شد مدینه مکه و ریحانه هم خدیجه ی آن رضا رسول خدا و جواد، زهرا شد رسید سیب بهشت خدا، خدا را شکر رسید یوسف یعقوب ما، خدا را شکر به شیوه ی پدر این چشم مهربان شده است همان نگاه همان عاطفه همان شده است همان صمیمیت و گرمی و صفایی سبز همان پناه که آهو دخیل آن شده است اگر غلط نکنم بوی یاس می آید اگر درست بگویم رضا جوان شده است جواد، جود خداوند آسمان ها هست که با زبان زمینی او بیان شده است منم گدای امامی که قرص مهر و ماه به دست سائل او مثل قرص نان شده است فقط نه ملجأ حاجات مردمان زمین که مأمن همه ی آسمانیان شده است کسی که سائل این خانه هست می داند جواد، جود کند سائلی نمی ماند مخاطب همه ی نامه های من شده ای توسلی همه روزه برای من شده ای در این زمین که هوای نفس کشیدن نیست حیات من، نفس من، هوای من شده ای دلم بهانه صحن تو دارد آقا باز بهانه ی سفر کربلای من شده ای مرا سفر، سفر کاظمین قسمت کن مرا زیارت قبر حسین قسمت کن https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای سائل سائلت، کرامت مرهون تو جود تا قیامت ای ثبت به خط و خال و حُسنت توحید و نبوّت و امامت خلق دو جهان پی گدائی دارند به درگهت اقامت هم کوچک کوچکت بزرگی هم بنده‌ی بنده‌ات زعامت مانند نهال در برت خم خوبان همیشه راست قامت تا هست خدای را خدائی تو جود کنی و ما گدائی تا ماه جمال خود نمودی از شمس شموس دل ربودی از غیر خدای چشم بستی بر ذکر خدای لب گشودی قرآن ز رخ تو بوسه برداشت تو آیه به زیر لب سرودی عالم همگان تو را ستودند چون تو که خدای را ستودی تا شام ابد کریم هستی از صبح ازل جواد بودی از نور تو ای چراغ بینش روشن شده چشم آفرینش ریحانه، محمّدی دگر زاد یا آمنه‌ای پیامبر زاد یا بنت اسد علّی دیگر یا فاطمه نازنین پسر زاد دریای عفاف گوهر آورد یا شمسه‌ی برج دین قمر زاد من هرچه به وصف او بگویم آن مادر خوب خوب تر زاد از بهر رضا رضای دیگر فرزند نگو، بگو پدر زاد آئینه حسن سرمدی تو سر تا‌ به قدم محمدی تو وصف تو کجا ز من برآید این کار کی از سخن برآید؟ قابل نبود به پات ریزم گیرم دُرم از دهن برآید با یاد تو دل قرار گیرد از شوق تو جان ز تن برآید لبخند زند به باغ حسنت هر لاله که از چمن برآید تو خنده بزن که اشک شادی از چشم ابوالحسن برآید ای پای به فرق عالمینت شهر دل ماست کاظمینت آبای تو مقتدای عالم ابنای تو رهنمای آدم با ماهی کوچکی که مأمون در دست فشرده بود محکم می‌خواست تو را بیازماید ای آئینه دار راز عالم تنها نه ضمیر او که گفتی از ابر و هوا و ماهی و یم از جاه تو مات، نجل هارون بر علم تو محو، پور اکثم کس مثل تو حل نکرده کامل یک مسأله سی‌هزار مشکل عشق آیتی از ولایت تو دل شیفته‌ی حکایت تو منسوخ شود علوم عالم با یک سخن از روایت تو در چاه عدم فتد ظلالت با پرتویی از هدایت تو در وادی شرم گم شود جود از بخشش بی نهایت تو هر کس به تو ظلم کرد آخر شرمنده شد از عنایت تو از بسکه کریمی و جوادی بر دشمن خویش، حرز دادی ای جود و عنایتت خدائی کار تو همه گره گشائی از سلطنت دو عالمم به در کوی گدای تو گدائی صد بارم اگر جدا شود سر به کز تو فتد مرا جدائی بی مهر تو هیچکس نباشد از آتش دوزخش رهائی جز تو که دهد ز لطف و رحمت پاسخ به نوای بی نوائی لطفی، کرمی، که بینوایم هر چند بدم، من از شمایم ای هستی اولیا ولایت دل عاشق و روح مبتلایت شمس نهم و امام هشتم گفتا پدرم شود فدایت از صبح ازل جواد بودی تا شام ابد همه گدایت دلهای همه خداپرستان زوّار حریم با صفایت در چشم رضا خداست پیدا از آینه‌ی خدا نمایت هم چشم و چراغ مرتضائی هم پاره‌ی پیکر رضائی از ماه گرفته تا به ماهی بی مهر رخت همه سیاهی با مهر تو مرگ زندگانی بی مهر تو زندگی تباهی دادار و ائمه و نبیّین دادند به عصمتت گواهی با مهر تو بر گناهکاران بخشند مدال بی گناهی دست من و دامن ولایت ای حجّت بر حق الهی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خوشحال ازین غلامی و عرض ارادتم همراه با ملائکه مشغول خدمتم این لطف فاطمه است که داده لیاقتم عبد علی و آل علی تا قیامتم من نوکر و محب و فدائی اهل‌بیت بیچاره‌ام بدون گدایی اهل‌بیت دارم به سر هوای جگرگوشه رضا افتاده‌ام به پای جگرگوشه رضا ممنونم از عطای جگرگوشه رضا ای جان من فدای جگرگوشه رضا عمری است زیر دین جوادالائمه‌ام محتاج کاظمین جوادالائمه‌ام ای نایب امام رضا، حضرت جواد یابن الرئوف، شاه وفا، حضرت جواد پروردگار جود و عطا، حضرت جواد دریاب روزگار مرا، حضرت جواد آقا به مهربانی تو دارم اعتقاد هستی جواد و ابن جواد و ابالجواد ای سومین محمد این خانه، السلام ای سائل تو عاقل و دیوانه السلام ای صاحب کرامت جانانه السلام عیسی مسیحِ حضرت ریحانه السلام تو آمدی و دشمن دین نا امید شد بار دگر امام رضا رو سفید شد با بودنِ تو عهد وفا سر نیامده چیزی به جز کرم که به این در نیامده وصفت به جز رضا ز کسی برنیامده مولود از تو با برکت تر نیامده تنها امام لایق فرزندی رضا وصفت کجا و ذهن گنه‌کار من کجا در کودکیت پیر زمین و زمان شدی آقا، نهم ستاره این آسمان شدی امّید آخر همه بیچارگان شدی بالاتر از توقع ما مهربان شدی آنان که خاک‌بوسی ابن الرضا کنند باید که خاک را به نظر کیمیا کنند ای عادت همیشه‌ی تو ذره‌پروری خوب و بدند بر سر کوی تو مشتری دادی به یاد سائل خود کیمیاگری حقا که یادگاری موسی بن جعفری هر کس که برد نام تو حاجت‌روا شده درد نگفته در حرم تو دوا شده ای انتقام کوچه همه آرزوی تو دل برده از امام رضا خلق و خوی تو باید گرفت درس برائت ز کوی تو ای غصه‌های فاطمه بغض گلوی تو تو مادری‌تر از همه‌ای بعد مجتبی خیلی عذاب داده تو را داغ کوچه‌ها @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آمد به جهان آنکه به ما باب مراد است با آمدنش قلب رضا روشن و شاد است کشکول گدایی ببر امشب به حضورش این ابن رضا، ابن کریم است و جواد است همنام محمد بود او، به به از این نام زیبا شجر باغ ولا بار بدادست از کودکی‌اش میر و امام است به شیعه فقه نبوی را به یقین نیک نماد است بوجعفر ثانی بود و مظهر تقوا در بین همه خلق خدا زین العباد است مولود رضا منشاء خیر و برکتهاست چون مادر خود فاطمه او خیر زیاد است چشمان رضا پر شده از نور خدایی مه پاره ی او بر همگان روی گشادست تبریک بگوییم به سلطان خراسان زیرا که جوادش به جهان پای نهادست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آمدی و غصه ها از خانه‌ی دل جمع شد وقتِ آسانی رسید و هرچه مشکل جمع شد از کنارت هر که رد شد حاجتش شد مستجاب صد بلا از پیش رو و از مقابل جمع شد سفره های وصله دار و خالی از یک لقمه نان با دو دست مهربانت رفت و کامل جمع شد شاعران دیوانه‌ی عطر گریبانت شدند آنچنان که دیگر از دور تو عاقل جمع شد حضرت إبن الرضا! با هر حدیثِ نافذت پهن شد حق و بساط کفر و باطل جمع شد علم تو خورشید بود و کاملا ظلمت شکن خوش درخشیدی اگر که شمع محفل جمع شد مرجع تقلیدهامان پیش تو زانو زدند صد رساله گفتی و حلّ المسائل جمع شد هر کجا با هر زبانِ حال، سمتِ مرقدت- عرض شد تا که سلامی؛ بُعد منزل جمع شد ضامن آهو پدر شد! تا که پیچید این خبر... سردرِ باب الجوادش خیل سائل جمع شد بی سر و پا آمدیم و بعدِ یک إذن دخول برگه‌ی حاجاتمان با دستِ دعبل جمع شد صف کشیدیم و شفاعت را تمنّا میکنیم گفت می آیم سه جا و خاطرِ دل جمع شد! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو جواد ابن الرضایی و خدا را مظهری بر سر شاهان عالم تاجدار و سروری کوثر دوم ز نسل اهلبیت مصطفی بر رضا گفتند ابتر تو به مثل کوثری ای مبارک مولد فرخنده بر آل علی راز دار و واقف اسرار حی داوری علم تو علم لدنی سیرتت چون فاطمه است با همان سن کم خود هم امام و رهبری ای جوان حضرت شاه خراسان رضا نام نامیت محمد یا علی اکبری سوره والشمس از شمس جمالت روشن است یوسف سلطان طوسی و به سرها افسری بسکه خوش صورت شدی و سیرتت پیغمبریست از علی موسی الرضا در هر زمان دل میبری سائلان کوی تو خود حاتم طایی شدند بس کریمی سائلان را از کرامت میخری شام میلاد تو مولا من به عشقت آمدم گرچه بی بال و پرم اما مرا بال و پری خانه آباد توام تا گشته ام بر تو گدا تو محمد گشته ای یا کوثری یا حیدری تو مفسر بر تمام آیه های مصحفی جزء جزء سوره قرآنی و خود محشری هر نسیم و شنبم از روح دعایت بهره مند صبح از عطر مناجات تو بردارد سری ماه استغفار و توبه ماه پر فیض رجب اعتکافم کوی تو شد چونکه بخشنده تری روزیم کن بار دیگر کاظمین و کربلا این من و این اشک و آه و این دو چشمان تری @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه عشق گاهی در جدایی گاه در پیوندهاست عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست عشق گاهی بین باباها و تک فرزندهاست عشق می‌آید که بعد از شب سحر پیدا شود عشق گاهی می‌رسد تا یک نفر بابا شود ای زمین از عرش، بر فرش آسمانت را ببین ای پرستوی مهاجر آشیانت را ببین ای دل غمگین امام شادمانت را ببین امشب ای سلطان، ولیعهد جوانت را ببین ای امام مهربان باب المرادت آمده میوهٔ قلبت، دل آرامت، جوادت آمده مزد چل سال انتظار و چل شب احیای سحر می‌شود طفلی که از او نیست طفلی خوب‌تر سیب سرخ احمد است و باز هم داده ثمر کوثری دیگر عطا کرده به قرآن این پسر کوثر و یاس است جاری در رگ و در خون تو مردمانِ ری فدای روی گندمگون تو سبط موسی هستی و کار مسیحا می‌کنی مثل عیسایی که در گهواره لب وا می‌کنی بی‌عصا هم معجزه مانند موسی می‌کنی دیدهٔ کور «موفق» را تو بینا می‌کنی بر حقیری بنی‌عباس دامن می‌زنی پور اکثم را به تیغ علم گردن می‌زنی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ابری به بارش آمد و باران عشق ریخت جانی دوباره بر تن بی‌جان عشق ریخت جبریل با بشارتی از نور سر رسید آیات محکمات به قرآن عشق ریخت "لایمکن الفرار من العشق" خواند و بعد در پایه‌های سست و پریشان عشق ریخت دستی کشید بر سر عشق و به لطف خویش نظمی به حال بی سر و سامان عشق ریخت با تیشه، ریشه‌ی غم هجران زد و سپس "شوق وصال یار" به دامان عشق ریخت مژگان خویش را به تماشا کشید و بعد صدها هزار رخنه به ایمان عشق ریخت قفل شکسته‌ی دل ما را کلید شد آزادی دوباره به زندان عشق ریخت بوی بهشت از نفس اوست شمّه‌ای هرکس گرفته ذکر جوادالائمه‌ای وقتی که می‌رسید گدا در حوالی‌اش پر می‌شد از کرامت او دست خالی‌اش شهری که میزبان جوادالائمه است هرگز نرفته فقر به سمت اهالی‌اش حاتم گدای او شده تا بلکه رو شود یک گوشه از مقام کرامات عالی‌اش باشند اگر تمام جهان میهمان او پایان ندارد این کرم لایزالی‌اش عالِم شده‌ست هرکه به این خانه آمده دنبال پاسخ جملات سوالی‌اش دنیا برای دشمن او چون جهنّم است اما بهشت بوده برای موالی‌اش هرکس که ناامید به لبخند او رسید مرهم گذاشت بر غم آشفته‌حالی‌اش لبخند توست داروی هر درد یاجواد جانم فدای ابن‌رضا و اباجواد تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایُّهَاالجَواد تَصَدَّق عَلَی الفَقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر این گوشه‌چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر با دست پر به خانه‌ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر این بیت‌ها گدای جوادالائمه‌اند با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر در آستان مرحمت عشق محرم است هرکس که شد گدای تو، آقای عالم است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه عاشقم عاشق نامی، منم و عشق امامی غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی دف زنان، خواند مدینه: «طَلَعَ البَدرُ عَلَینا» سر زد از خانه‌ی خورشید، عجب ماه تمامی نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی شده ای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من بنده‌ی پیر خرابات و عجب لطف مدامی «همه عزّی و جلالی، همه علمی و یقینی همه نوری و سروری، همه جودی و» مرامی آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی با تو، بی خود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی! بی تو، چرخیدنِ بی عشق؛ چه احرام حرامی! پسر حیدری و خاتم جود است به دستت شود آزاد، نگاهت اگر افتد به غلامی عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده برده ای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟ «من از آن روز که در بند تو» هستم، شدم آزاد ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقه‌ی دامی به چه کار آیدم این سر؟ نرسد گر به سرایت بشکند پای طلب، گر نزند سوی تو گامی ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بی شک که بر این سلسله، نامش بشود حُسن ختامی نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش که خروش قلمم را، برسانم به قیامی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیهم سلام‌الله‌علیهم سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روشن تر از روز است خیلی بامرامند وقتی کریمان با گدایان هم کلامند الحق که آقازاده ها یک یک امیرند الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم وقتی گدای این درم، مردم گدامند عین عدم هستیم و با آنان وجودیم پس ما همان هاییم که آن ها بنامند سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد این خانواده از طفولیت امامند چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم» فرزندهای فاطمه با احترامند هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند این چهارده تا روشنی صبح و شامند این چهارده آیینه از بس که شبیه اند وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند و الله این پروانگی ما می ارزد هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد معشوق عالم می شود یک روز، عاشق مجنون ما اندازه لیلا می ارزد قلاده ما را همین گوشه ببندید سگ هم کنار خانه این ها می ارزد سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم حالا که شد مال تو از حالا می ارزد این گریه ها را آیه تطهیر گفتند یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد با کاظمین تو بهشتی دارم این جا پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً وقتی عصای حضرت موسی می ارزد! دستی بکش بینا کنی این چشم ها را با معجزات تو چه نابینا می ارزد! کافی ست ما را این که بابای تو خندید لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت دارد زیادش می کند لطف زیادت آقا منم، آن رختْ پاره، پا برهنه آن شب، شب جمعه، مرا که هست یادت! تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم من کیستم؟ من از گدایان بلادت من از در این خانه ات جایی نرفتم پس رو مگردان از گدای خانه زادت آن که مرا حالا مُرید تو نوشته حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید عرض ارادت می کند بر بامدادت بابای تو با دیدن تو گریه می کرد با گریه لطف دیگری دارد عبادت آباء و اجدادت همه یک یک جوادند پس می نویسیمت جواد بن الجوادت بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم جبریل حتی می گذارد بال و پر هم به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً وقتی دوا می سازم از این خاک در هم تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت بال و پر ما سوخته حتی جگر هم با آبروی تو تهجّد آبرو یافت فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم با این جمالی که تو را دادند، باید بین خریداران تو باشد پدر هم نام مرا هم بین این عشاق بنویس بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز! این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم هستند یک یک شیرها دنبال دامت چشمان آهوی خراسانِ پدر هم فهم من از لطف جوادی تو این است: که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم ما را ببر تا کاظمین این بار با هم ما را بخر در کاظمین این بار درهم جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد ما را برای در زدن معطل نکردند اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است نام علی که اصغر و اکبر ندارد طفل رباب است و ولیکن عادتش بود از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد بین مقامات رباب این شأن کافی ست که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت میدان علمداری ازین بهتر ندارد وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت آخر گمان کردند که لشگر ندارد طفل است و بابای بلاتکلیف مانده حیرانی است و کودکی که سر ندارد گیرم که از فردا دوباره آب وا شد چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یا به این کوچه معروف گدا را نکشید یا کشیدید ز ما دست عطا را نکشید رزق ما دیدنتان بود، غذا را نکشید! ما گداییم، شما منت مارا نکشید! منت از ماست که بر دیدنمان آمده اید! به گدایان گرفتار، بفرما زده اید قصه ی لطف شما قصه ی اقیانوس است حکم ما شب زده ی در به در فانوس است برسانید به هرکس ز خودش مایوس است غصه ای هست اگر! چاره ی آن در طوس است عاقبت کلبه ی احزان رضا گلشن شد با جواد ابن رضا چشم همه روشن شد آسمان خنده به لب میل به باران دارد ماه از شوق به کف آینه قرآن دارد شاه ما گرچه حسودان فراوان دارد چشمشان کور که خورشید به دامان دارد! عجب است این پسر امروز پیمبر نشده هیچ مولودی از او با برکت تر نشده! وجناتش، سکناتش، شرف مصطفوی ریخته در نظرش معجزه های نبوی خنده اش فاطمی و جذبه چشمش علوی چه بگوییم به او؟ قند و نبات رضوی! قل هو الله احد ریخته بر لبهایش ای به قربان صدای خودش و بابایش سیر کردیم به قرآن خدا خط به خطش خیره ماندیم به تفسیر و کلام و لغتش با خداوند یکی بوده دقیقا صفتش جان به این خالق و این دیکته بی غلطش! "چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی" سجده کردیم بر آن خال سیاه عربی! ای دل از سنگ‌شدن دل بکن و گوهر باش آب هر چشمه نشو قطره ای از کوثر باش سلطنت خواهی اگر در دو جهان نوکر باش کاظمینی شده دست علی اصغر باش که خدا عیدی مارا دو برابر داده رزق ما میرسد امشب ز دو آقا زاده این پسر کیست که منظومه ی عرفان شده است شیرخواره ست ولی پیر بزرگان شده است ششمین جلوه ی سی جزء ز قرآن شده است علی دیگری از عرش نمایان شده است شیر شیر است دلیر است چه کوچک چه بزرگ برمیاید ز علی ابن حسین کار سترگ نخل اگر نخل رباب است ثمردار تر است دست اگر دست حسین است گهردار تر است این پسر از همه در معرکه سردار تر است از دوصد مرد به پیکار جگردار تر است تیغ شمشیر خود از پیچش مو ساخته است جوشن جنگی خود را ز گلو ساخته است حیفِ این گل، قدم آخر این راه شد و چشم برهم زدنی آمد و شش ماه شد و نفسش تنگ شد و بسته و کوتاه شد و.. دیر از آمدن حرمله آگاه شد و.. همه گفتند که این بار نباید بزند هیچکس فکر نمیکرد چنین بد بزند! حنجر سرخ و سفیدش که به یک سو خم شد بین خون آینه ی صورت او مبهم شد گلوی نازک و آن تیرِ سه لب توام شد بدن و صورت و حنجر همگی درهم شد.. سری اصلا به تنش نیست ولی جان دارد لطف تیر است که این طفل سه دندان دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه عاشق همیشه خانه اش بر دوش باد است آواره معشوق خود در هر بلاد است هر سو برایش جلوه ای از روی دلدار اما نداند دل کجا از دست داده است در وقت خلقت بوده یا در عالم زر کی چشم او بر حیدر آلش فتاد است عاشق به دنیا آمده عاشق بمیرد راه سعادت عشق بر این خانواده است هر چند خلقی عاشق آل علی اند از آل حیدر دلبری کار جواد است تو مظهر ذات جمال کبریایی ابن رضا ابن رضا ابن رضایی ای گندم روی تو زرین تر از خورشید چشم سیاهت مزرع نور است و امید گیسو نبوت قد قیامت رخ ولایت خال به روی گونه ات تصویر توحید مانند تو هم لم یلد یولد توان گفت هم قل هوالله و احد را کرد تاکید جای پرستش داری ای زیبای مطلق در روی تو روی خدا را می توان دید تا شانه زد بابا به گیسوی تو انگار شب در میان زلف های ماه پیچید ای یوسف زیبای  یعقوب خراسان شد بیت الاحزان پدر با تو گلستان خیر کثیر از گوشه چشمت روان است گویا که روح فاطمه در تو نهان است تنها نه ما محتاج الطاف تو هستیم بی سایه ات جبریل هم بی آشیان است ماه ستاره گرد و خاک دامن تو خورشید فانوس در این آستان است در وصف دستان خدایی تو ماندیم پای علی در وصف دستت در میان است هر جا که سایل هست سفره پهن کردی سائل نداند میهمان یا میزبان است فهمیده هر کس پای در مشهد نهاده است راه رسیدن تا خدا باب الجواد است دُرّ رضا در دیده‌ی گوهر شناسان شمس شموس دیگر اختر شناسان شد لافتی الا علی ورد زبان ها دیدند تا ابروت را حیدر شناسان بی اختیار از دیدن سرو قد تو برخاستند آسیمه سر اختر شناسان گنجینه های بیکران آسمان را برادشتند از خاک راهت زر شناسان ابتر شدند از جلوه ی تو دشمنانت دیدند در تو فاطمه کوثر شناسان از کودکی های تو پیران در شگفتند محراب و منبر را روایاتت گرفتند چون خال تو یکتا پرستان گوشه گیرند در سیر وحدت کثرتی را دستگیرند آزاد مردان تمام روزگارند آنان که در پیچ و خم زلفت اسیرند با جود تو سائل نمی ماند به عالم وقت سخاوت جلوه هایت بی نظیرند شاهان به ترفیع مقام اینجا غلامند از بس که آل فاطمه نعم الامیرند با خاطری آسوده پشت در نشستیم اینجا سگان را هم به درگه می پذیرند زلفت مدار عاشقی در عالمین است خورشید این منظومه ماه کاظمین است @poem_ahl