eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
383 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را بالا مبر ز خسته دلان سوز و آه را در بست طوسی تو چه رنگی دویده است کز لطف می خرند سپید و سیاه را موسی عصا به کف به حریم تو پای زد تا دید می خرند دل «من عصاه» را زاهد تو را پسندد و رو بر خدا کند یارب مکن نصیب کسی این گناه را در حرمتت که امر خدا نیز قائم است دیدیم ایستاده سرِ پا اِلٰه را کفرم مبارک است به تبریک من بیا چرخانده ام به سوی رضا قبله گاه را ایوان تو به کعبه تفاخر نمی کند بر بنده، فخــر، عیب بود پادشاه را بین تو و خدا به خدا مایل تو ام…! شکر خدا که برد ز من اشتباه را وقت ورود کفش سپارند خلق و ما دادیم بوسه کفش کَـنِ کوی شاه را مالی نداشتم ولی از جستجوی تو انداختم میان ضریحت نگاه را من در رواق آینه عکسم به طاق بود دادند بر گدا به حریم تو جاه را کفر مرا درآر و نشان جهان بده رو کن که سجده کرده ام آن بارگاه را @poem1401
سلام‌الله‌علیه تمرین لب مکیدن من لب گزیدن است حسرت مقدمات به جانان رسیدن است هر چند خلق دوخته‌اش را کند پسند در سلک ما لباس برای دریدن است دیدی که منّت تو بدون رقیب نیست گیسو و آه نیز برای کشیدن است بگشای خاک خویش و سرت را ز من بگیر گوهر که رو شده است برای خریدن است دل در هوای آن لب صد بند می‌پرد از روی‌بند کار پرنده پریدن است قدری به من برس که ز ره سخت خسته‌ام هر چند باغ دردم و کارم رسیدن است در حیرتم که چوب چرا نی‌شکر نشد آیا نه اینکه کار لبت آفریدن است اصغر به روز حشر ز صدر تو می‌دمد کار نفس ز سینه دمادم دمیدن است آورده آب چشم من از فرط گریه‌ام آه ای طبیب تشنه دم آب دیدن است قبر مرا به پای علی‌اکبرت بکن هر چند با اذان نه گه آرمیدن است در آتش تو هستی من بی‌قرار شد اسفند را معاشقه از خود جهیدن است ذوق تکلم از دهنم آب می‌برد اما هنوز شوق دلم در شنیدن است بی‌معنی است وقف پریدن به جبرئیل جبریل رنگ نیز برای پریدن است https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زحمت مکش که خاک کنی بر سر این‌چنین با بازوی بریده مزن پرپر اینچنین با تیغ نه، تو را به امان‌نامه کشته‌اند آری که می‌برند به کاغذ سر اینچنین یک جفت چشم‌های تو یک جفت لشگرند کس مثل من کجا بکشد لشگر اینجنین؟ نگذاشت تیرها که تو پاشیده‌تر شوی حتی به هم نریخت علی‌اکبر اینچنین بر نیزه نیز مثل فقیهان کنی مقام عمامه‌ای نداشته پیغمبر اینچنین شاید به معجری سر نی بسته شد سرت آید به کار روز جدل معجر اینچنین خواندی چه روضه‌ای که ز اسب اوفتاده‌ای؟ پایین نیامده است کس از منبر اینچنین شاید رباب جان بدهد از خجالتش حتی گمان نداشت علی‌اصغر اینچنین حلق علیّ اصغر و چشمت سه شعبه خورد آری به شعله سوخته خشک و تر اینچنین معنی، به بال او اثر پنجۀ خداست جعفر کجا به شانه ببیند پر اینچنین؟ https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها تو را درخواب دیدم شانه کردم گیسوانت را نهان از چشم مردم باز بوسیدم دهانت را وداعت با علی اکبر مرا حسرت به دل کرده است بچرخان اندکی گرد لب من هم دهانت را به طعم تلخ سیلی تلخ شد شیرین زبانی هم بپرس از من کجا گم کرده ای طرز بیانت را چرا ناباورانه از میان تشت می گریی مگر تا حال بی معجر ندیدی دخترانت را https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها پس از حسین کَزو خوب تر تراب ندیده چه ها گذشت به زن های آفتاب ندیده به بزم باده به جز دست های رفته به زنجیر چه میرود به سر دختر شراب ندیده https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه این روزها تمام تنم درد می‌کند مانند فاطمه بدنم درد می‌کند گفتم حسین بر کفنم جوشنی نوشت در دست بی کفن، کفنم درد می‌کند زین خجلتی که می‌کشم از شیر خوردنم در پیش زینبم دهنم درد می‌کند من اهل یثربم، دلم آنجاست زیر خاک بیچاره دل که در وطنم درد می‌کند زهرای سوخته به تن من حلول کرد باور کنید پیروهنم درد می‌کند یا زینبی که می‌کشم از دست کوفیان چون سنگ خورده‌ها دهنم درد می‌کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها زﻫﯽ ﮐﻮی ﮐﺴﯽ ﮐﺰ ﺧﻮن ﺑﻮد آب ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﺶ ز ﺳﺮﻫﺎی ﻋﺰﯾﺰان ﭼﯿﺪه ﮔﻠﺪان ﮔﺮد ﻣﯿﺪاﻧﺶ ﺑﻪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻣﯽ‌ﺷﻮد ﻣُﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻠﻮه ﺗﺸﺮف‌ﻫﺎی آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﺷﺒﻨﻤﺴﺘﺎﻧﺶ زﻫﯽ ﺑﺎﻧﻮی ﺟﻌﻔﺮ ﭘﺎﺳﺒﺎن ﺣﻤﺰه درﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺪ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﮕﻪ دار اﺳﺖ او را ﻣﺮد ﻣﺮداﻧﺶ زﮐﺎﺗﯽ داﺷﺖ ﺧﻮﻧﻢ ﮔﯿﺞ ﺗﺤﻠﯿﻠﺶ ﺷﺪم دﯾﺪم ﮐﻪ ﺣﺘﯽ می‌رود ﻋﯿﺪ ﺳﻌﯿﺪ ﻓﻄﺮ، ﻗﺮﺑﺎﻧﺶ ﮐﺪاﻣﯿﻦ ﻧﻌﺮه از ﺳﺠﺎده ﺣﯿﺪر را ﺳﻔﺎرش ﮐﺮد ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﭘﻮﺷﺪ ﻧﻌﻢ ﯾﺎ ﺳﯿﺪی ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻋﺮﯾﺎﻧﺶ ﭼﻨﺎن وﻗﺖ ﮐﺮم از ﺷﺶ ﺟﻬﺖ ﺑﺮ ﺗﺎﺧﺖ ﻣﯽ‌آﯾﺪ ﮐﻪ از ﭘﯿﺮاﻫﻦ ﺧﻮد ﻧﯿﺰ رد ﮔﺮدد ﺑﻪ ﻃﻮﻓﺎﻧﺶ ز ﮐﻮران ﻧﯿﺰ در ﺳِﺘﺮ ﺗﺠﻠﯽ ﮔﺸﺘﻪ او ﭘﻨﻬﺎن ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮد دﯾﺪارش دﻫﺪ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﮐﻮراﻧﺶ ﭼﻨﺎن ﻣﻌﺼﻮم ﺑﮕﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ از ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌اش ﮐﺰ ذوق ﺑِﮑﺎرت ﻣﯽ‌ﺑﺮد ﻣﺮﯾﻢ ﻫﻨﻮز از ﭼﺸﻢ ﺟﯿﺮاﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ از ﭼﻬﺎر ﺳﻮ در ﻫﺸﺖ ﭼﺸﻢ آﯾﺪ ﻋﻠﯽ ﻣﻮﺳﯽ اﻟﺮﺿﺎ ﭘﯿﺪا ﺷﺪ از آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻨﺪاﻧﺶ ﺑﻪ ﻗﻢ بر ﭼﺎدرش اﻓﺘﺎده ﺟﻤﻌﯽ ﯾﺎرﺿﺎ ﮔﻮﯾﺎن ﮔﺮوﻫﯽ ﺣﻀﺮت ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﮔﻮﯾﺎن در ﺧﺮاﺳﺎﻧﺶ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺄﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ از ﺣﯿﺚ أﺣﺪ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﺪارم ﺷﮏ ﮐﻪ در ﺧﻠﻮت ﭘﺮﺳﺘﯿﺪﺳﺖ ﺷﯿﻄﺎﻧﺶ ﺣﺪﯾﺚ ﮐﺎﻣﻞ ﻟﻮﻻک ﺷﺮح ﮐﺎﻣﻠﯽ دارد چو ﻟﻮﻻی در ﺟﻨﺖ ﺑﭽﺮﺧﺪ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺶ ﺑﻪ اﻣﮑﺎن زنی دﻟﺪاده‌ام ﮐﺰ ﺷﺪت اﻋﺠﺎز ﺟﻤﻞ را در ﺗﻪ ﺳﻮزن ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎر ﮐﻮﻫﺎﻧﺶ ﺑﻀﺎﻋﺖ ﻻﻏﺮ اﻓﺘﺎده است او ﻓﺮﺑﻪ ﻃﻠﺐ دارد ﻧﺸﺪ اﻧﺪازه ﻋﻔﻮش ﮐﻨﻢ ﯾﮏ روز عصیانش ﻣﮕﻮ ﮔﺴﺘﺎخ ﺷﯿﻮن ﺑﻮده اﯾﻦ ﻧﻮ ﺷﺎﻋﺮ اَﻟﮑَﻦ ﺑﻪ ﻗﺪر وُﺳﻊ ﺧﻮد ﮐﺮده اﺳﺖ ﻣﻌﻨﯽ ﺗﺎزه ﮐﺘﻤﺎﻧﺶ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه برو ضریح علی باش تا ببوسندت چه صرفه می بری ای نقره از رکاب شد @poem_ahl
چون حسين تو بنا كرد به قرآن خواندن باز شد تا لب او ، چوب به جانش افتاد آنقدر زد كه مسيحي به محمد رو كرد نور دندان شه اندر دل و جانش افتاد دختران بر سر پنجه به تماشاي پدر همه ديدند كه دندان ز دهانش افتاد دست بسته همه بر گِرد پدر حلقه زدند سيم ها بود كه بر كام گرانش افتاد آن كه برداشت سر از طشت، رباب است رباب گفت زين معني با خويش كه خواب است رباب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها نای نفس کشیدن و رعنا شدن نداشت سرو علی دگر کمر پا شدن نداشت این بر همه طبیب،ز خود دست شسته بود کی گفته او توان مسیحا شدن نداشت آب از سرش گذشته،علی را خبر کنید کوثر که میل راهی دریا شدن نداشت پیچیده است اگر،کمرش درد می کند او هیچ گاه قصد معما شدن نداشت امروز کار خانه خود را تمام کرد گویا که قصد عازم فردا شدن نداشت حتی حسین آب ز دستش گرفت و خورد گویا خبر ز راهی گرما شدن نداشت می شست رخت خویش،ولی طول می کشید چون دست لاغرش رمق واشدن نداشت اسماء کمی خلاصه بینداز بسترش تصویر فاطمه که غم جا شدن نداشت می خواست دختر پدر خویشتن شود گویا که میل حضرت زهرا شدن نداشت با قصد قربت از پسرانش برید دل هرچند قصد قربت مولا شدن نداشت @poem_ahl
شد ساغر من شراب واجب شد تیغ تو شیخ و شاب واجب تعظیم خم از شعائر توست در عهد تو شد شراب واجب بالای تو نیز حکم دارد در سایه‌ی توست خواب واجب در زلف تو شرم من ضروری است در ختم بود گلاب واجب بوسید نبی تو را و گردید بوسیدن آفتاب واجب دستم همه عمر زیر سنگ است در گشت چو بر رکاب واجب بر خرمن من شرر مؤکد بر سوخته‌ی تو آب واجب زنجیر طبیعتش همین است ای زلف تو اضطراب واجب بر من سر شعله لال بودن وقتی شد از آن جناب واجب بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم زان زلف شب و میان باریک ره سخت شده‌است و سخت تاریک این محشر کبریاست یا رخ ما یصنع فیک جل باریک گفتم که ببوسمت از این دور گفتم که نشانمت به نزدیک شد بوسه تلف ز دوری راه نزدیک شد احتضار من لیک امید وصال زنده‌ام کرد کوری دو دیده‌ی اعادیک تیغی بدوان به جای نامه یا تعزیتی به جای تبریک بگذر ز فرات و پیش ما آی شد دجله دو دیده‌ی موالیک مگذار مرا ز تو بگیرند چونان که ز فارس خاک تاجیک اندازه‌وصل تو نبودم اندازه نگه نداشتم نیک گفتند که سجده بر تو شرک است معنی است غلام شرک و تشریک من خواستمت خدا نخوانم ای شأن اجل نمی‌گذاریک بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله‌ی کار خویش گیرم‌ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد اول قدم آن است جگر داشته باشد جز گریه طفلانه ز من هیچ نیاید دیوانه محال است خطر داشته باشد با ما جگری هست که دست دگران نیست از جرات ما کیست خبر داشته باشد؟ این‌جا که حرام است پریدن ز لب بام رحم است بر آن مرغ که پر داشته باشد تیغ کرم تو بکند کار خودش را هر چند گدای تو سپر داشته باشد در فضل تو امید برای چه نبندم جایی که شب امید سحر داشته باشد چون شمع سحرگاه مرا کشته خود کن حیف است که گریان تو سر داشته باشد بگشای در سینه ما را به رخ خویش شاید که دلم میل سفر داشته باشد می‌گریم و امید که آن روز بیاید بنیاد مرا سیل تو برداشته باشد رحمت به گدایی که به غیر تو نزد روی هر چند که خلق تو گهر داشته باشد خورشید قیامت چه کند سوختگان را در شعله کجا شعله اثر داشته باشد؟ ما را سر این گریه به دوزخ نفروشند حاشا که شرر هیزم تر داشته باشد ما حوصله صف‌کشی حشر نداریم باید که جنان درب دگر داشته باشد ما را به صف حشر معطل نکن ای دوست هر چند که خود قند و شکر داشته باشد دانی ز چه رو زر طلبیدم ز در تو چون وقت گدا قیمت زر داشته باشد ما در تو گریزیم ز گرمای قیامت مادر چو فراری ز پسر داشته باشد جز گریه رهی نیست به سرمنزل مقصود هیهات که این خانه دو در داشته باشد عدلش نرود زیر سوال آن شه حاکم گر چند نفر را به نظر داشته باشد گفتی که بیایید ولی خلق نشستند درد است که شه سائل کر داشته باشد @poem_ahl