#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
وقت تنگ است و غرق غمهایم
شب گذشته، چقدر تنهایم
بر زمین مانده کار زهرایم
چقَدَر غسلدادنش سخت است
خواستم تا کفن کنم به تنش
چون که دستم نشست بر بدنش
«لاله» افتاد روی پیرُهنش
چقَدَر غسلدادنش سخت است
تازه دیدم سپیدی گیسوش
و خراشی که مانده بر ابروش
لمس کردم کبودی بازوش
چقدر غسل دادنش سخت است
این همه درد را خدا چه کنم
با غم و بغض بیصدا چه کنم
گریههای حسین را چه کنم
چقدر غسل دادنش سخت است
صورتش را گذاشت روی بهشت
از لبانش چکید بوی بهشت
«کلّمینی نرو به سوی بهشت»
چقدر غسل دادنش سخت است
مانده آن یک کلام تا گودال
«یا بُنَیّ» که گفت رفت از حال
بدن بیسری که شد پامال
چقدر غسل دادنش سخت است
#حسین_کریمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
هلال میشود از بار ماتمش قد ماه
به خاک میچکد اشک و به عرش میرود آه
به زیر چوبهی تابوت، شانه ای لرزان
درون سینه پر از بغض ماتمی جانکاه
هوای باغچه ی خانه را خزان زده است
که عمر مادرمان شد شبیه گل کوتاه
چقدر غصه ز چشم پدر سرازیر است؟
نگاه میکند از گوش چشم جانب چاه
صدای سوختهی در هنوز میآید
که روز من شده از دود آه شام سیاه
گذشتن از دل کوچه دوباره مشکل شد
از اتفاق پر از خاطرات بستن راه
شب است و هفت نفر در سکوت میخوانند
به عزت و شرف لا اله الا الله
#احمد_حیدری
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
پیر شد خانوم خانه، حیف شد
رفت با غربت شبانه، حیف شد
دید جای دلخوشی آزار از
فتنهٔ دوره زمانه، حیف شد
حیف شد آن دستِ خیّر شد کبود
با غلاف و تازیانه، حیف شد
روی پهلو شب به شب سر باز کرد
زخم ها دانه به دانه، حیف شد
همدم و سنگ صبورش را علی
بُرد حیران روی شانه، حیف شد
بیقرارانه سپردش دستِ خاک
بی مزار و بی نشانه، حیف شد
بی توقع، با کسالت، زود رفت
با محبت! بی بهانه، حیف شد
بچه ها عادت به مِهرش داشتند
مادریِ عاشقانه، حیف شد
بعد از این دیگر مبدّل شد به اشک
خنده های کودکانه، حیف شد!
#مرضیه_عاطفی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
دنیا به چشمش از تو بهتر را نخواهد دید
عالم دگر مثل تو دلبر را نخواهد دید
دیگر علی بعد از تو روز خوش نخواهد داشت
دیگر کسی لبخند حیدر را نخواهد دید
با حافظ قرآن بگو فکر کفن باشد
از صبح فردا روی کوثر را نخواهد دید
آری حسن دلخوش به غسل نیمه شب بود
میگفت علی بازوی مادر را نخواهد دید
حیدر سه دفعه تا در خانه زمین افتاد
مردی چنین در شعله همسر را نخواهد دید
هرکس تو را رنجاند بانو مطمئن باشد
روز جزا روی پیمبر را نخواهد دید
#محمود_یوسفی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بیهوا آغاز شد فصل خزانِ خانه اش
بسته شد دستان حیدر در میانِ خانه اش
در ازای نانِ نذری ها که زهرا پخته بود
با هجوم انداختند آتش به جانِ خانه اش
فکر و ذکرش روز و شب «الجّار ثمّ الدّار» بود
سنگ بود اما دلِ همسایگانِ خانه اش
کوچه ای باریک، دیواری که دودآلود بود
یک درِ آتش گرفته شد نشانِ خانه اش
در سکوتِ نیمه شب، آهسته، دلتنگ پدر
رفت مظلومانه یار مهربانِ خانه اش
عاقبت از آنچه می ترسید آمد بر سرش
راهیِ تابوت شد یارِ جوانِ خانه اش
خانهٔ بی فاطمه شد بیت الأحزانِ علی
تیره شد با کوهی از غم، آسمانِ خانه اش
بغض کرد و بچه هایش را در آغوشش گرفت
اشک آمد بی هوا شد میهمانِ خانه اش
گریه میکردند با هم! بیشتر اما حسن
چادری پا خورده میشد روضه خوانِ خانه اش
گرچه می بوسیدشان اما غم بی مادری
بود معلوم از نگاهِ کودکانِ خانه اش
تشنه لب بیدار میشد نیمه شب تا که حسین
آه برمیخواست فوراً از نهانِ خانه اش
باز زینب تکیه بر دیوار خوابش برده بود
می شکست اینگونه هر آن استخوانِ خانه اش!
#مرضیه_عاطفی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
اَسماء بریز آب که قلبم مذاب شد
این مرد از خجالتِ این چهره آب شد
اسماء بریز آب که آتش گرفتهام
دیدی چگونه خانهی من هم خراب شد
من چند بار شُستهام و هَم نیامده
خونت هنوز میچکد از زخمِ تازهات
این سنگِ غسل شاهدِ پهلویِ سرخِ توست
ای خاک بر سرم چه کنم با جنازهات
دریاب حالِ کودکانِ خودت را ببینشان
با گریه آستین سرِ دندان گرفتهاند
حالا كه وقتِ بُردنِ تابوتِ مادر است
از من نشانِ خانهیِ سلمان گرفتهاند
حالا عزایِ کندن قبرت گرفتهام
حالا برای بردنِ تابوت ماندهام
این جایِ تیغ کیست که بر بازویِ تو است
این نقشِ دستِ کیست که مبهوت ماندهام
آه ای غرورِ من پس از این وقتِ تسلیت
لبخندها به دیدنِ یارِ تو میرسند
برخیز ذوالفقارِ نبردِ مرا ببند
فردا برایِ نبشِ مزارِ تو میرسند
باید که چند قبر برایت درست کرد
باید مرا به جای تو در قبر جا دهند
دست پدر رسید تو را گیرَد از علی
شاید که زخم آتش در را شفا دهند
#حسن_لطفی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
میشویَمَت که آب شوم در عزایِ تو
یا خویش را بخاک سپارم بجایِ تو
قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن
تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو
گر وا نمیشدند گرههای این کفن
دق مرگ می شدند زِ غم بچههای تو
خون جایِ آب میچکد از سنگِ غسلِ تو
خون میچکد که زنده کُنَد ماجرایِ تو
در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو
گُم شد میانِ خندهیِ مَردُم صدایِ تو
در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد
هرکس که بود نیمه شبی در دعایِ تو
حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا
رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو
تنها نه جایِ دست نه جایِ کبودی است
آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو
#حسن_لطفی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
تصویرِ هجرِ تو که به ذهنم خطور کرد
آهِ فراق، آینه ام را نَمور کرد
جز "اشک" چیست چاره ی یوسفندیده ها!
یعقوبِ چشم هایِ مرا گریه کور کرد
بین من و تو پرده ی عصیان حجاب شد
ما را گناهکاریِ مان از تو دور کرد
یک بار هم گناه مرا رویِ من بیار
آخر خدا چِقَدر شما را صبور کرد
در راه دوست هرچه هزینه دَهی کم است
اصلاً به پای یار نباید قصور کرد
تمرین "سوختن" به تماشا نمی شود
باید میان شعله همین را مرور کرد
مست از شرابِ عشق به آغوش شمع تاخت
پروانه سوخت، مِیکده را غرق نور کرد
گاهی صلاح طفل به تنبیهِ والد است
باید به سر به راه شدن گاه زور کرد
دست از "تَعَلُّقات" بِکش، "وصل" را بگیر
رودی به "بحر" ریخت که از "شِن" عبور کرد
شرط ورود وادی حق، پابرهنگی است
باید کلیموار عزیمت به طور کرد
هجران بس است ای پسر فاطمه، بیا
شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد!
ما را به حق روضه ی "زهرا" درست کن
حوریّه ای که در دل آتش ظهور کرد
آئینه ی زلال نبی پشت در شکست
این شیشه را چگونه علی جمع و جور کرد!؟
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم
بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم
با این دو زمزمی که خداوند داده است
بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم
بر روی بالهای سپید ملائکه
بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم
کنجی نشسته ایم و کنار پیمبران
بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم
بر لاله های بستر او خیره می شویم
بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم
دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت
حالا کنار باورمان گریه می کنیم
قبل از حساب، صبح قیامت که می شود
اول برای مادرمان گریه می کنیم
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
عاشقان بیقرار یکدگرند
همه اسفند نار یکدگرند
فرق بین علی و زهرا نیست
این دو آیینه دار یکدگرند
این به آن جلوه داده آن بر این
هر دو سرگرم کار یکدگرند
در نجف باش زائر زهرا
عارفان در مزار یکدگرند
چشم یارند در شمایل هم
این دو عین عیار یکدگرند
این به آن پشت گرم و آن بر این
لاجرم ذوالفقار یکدگرند
در گرفته جمال بین جلال
این معانی شکار یکدگرند
در جزا خلق کز سر تشویش
شاهدان فرار یکدگرند
به همان زلف دل پریش قسم
فاطمیون کنار یکدگرند
#محمد_سهرابی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
مردی یگانه بود و بانویی یگانه
آهسته میرفتند از خانه شبانه
همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه
سر میزدند انصار را کوچه به کوچه
در میزدند انصار را خانه به خانه
مظلومشان دیدند، در را وا نکردند
وای از زمانه، وای از دست زمانه
چهل شب تمام شهر را گشتند با هم
اما بدون یار برگشتند خانه
وقتی عزادار رسول الله بودند
از درب خانه میکشید آتش زبانه
آتش زدند این لانه را حتی نگفتند
این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه
در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود
دخت نبی افتاد بین آستانه
دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته
هم با غلاف تیغ، هم با تازیانه
حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت
محو علی بود عاشقانه، عارفانه
دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت
در کربلا دامان چندین نازدانه
افتاد یک دانه از آن دو گوشواره
در کربلا افتاد اما دانه دانه
شبهای جمعه فاطمه بالای گودال
با ناله، آنهم نالههای مادرانه
گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد
نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
وقتی سرت را روی بالش می گذاری
آنقدر می ترسم که دیگر برنداری
تو آفتاب روشنی در خانه ی ما
تو آفتاب روشنی هر چند تاری
فردا کنار سفره با هم می نشینیم
امروز را مادر اگر طاقت بیاری
تو آنچنان فرقی نکردی غیر از این که
آیینه بودی و شدی آیینه کاری
آلاله می کاری و باران می رسانی
چه بستر پر لاله ای؟ چه کشت و کاری
آنقدر تمرین می کنی با دست هایت
تا شانه را یک مرتبه بالا بیاری
بگذار گیسویم به حال خویش باشد
اصلا بیا و فرض کن دختر نداری
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl