#آیینه_ها ۵
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آیینه در آتش
آدمی در صورت و شیطان سرشت،
دوزخی افروخت، بر باغ بهشت
شعله ها از خصم، سرکش تر شدند
کینه ها از قلب آتش، بر شدند
شعله ها تا دامن ناهید رفت
دودِ در، در دیده ی خورشید رفت
مردمی، مردان زن بگذاشتند
همچو دلها، قفل بر لب داشتند
هرچه نیرو داشتم بردم به کار
تا نبیند غنچه ام آسیب خار
شد سپر بازو به حفظ سینه ام
سینه ی از سرّ حق، گنجینه ام
بازویم کم کم چو از کار اوفتاد
کار با مسمار و دیوار اوفتاد
تا که باطل با حقیقت درفتاد
آیه ای از سوره کوثر فتاد
لیک بر من هرقدر بیداد رفت
چو تو را دیدم همه از یاد رفت
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۶
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بردن آیینه
زد به جان آتش مرا افسردنت
با جسارت سوی مسجد بردنت
دیدمت تنها میان دشمنان
با سلیمان، کینه ی اهریمنان
دیدم آنجا بازی تقدیر را
روبهی بسته است دست شیر را
گفتم ای حقِّ نمک نشناخته
دین عَلم کرده به قرآن تاخته
ای تو قلب قبله خون کرده چرا
سوی مسجد میکشانی قبله را
هر که باشد اهل قبله، گو بیا
قبله این است و منم قبله نما
آنکه آمد از درون قبله، اوست
تا بدانند اوست مغز؛ و کعبه پوست
قبله، بهر قبله باشد روی او
کعبه، قامت بسته بر ابروی او
اختیار از اوست گرچه جبر، بست
تو نبستی دست او را، صبر بست
واژه ی اخلاص از قاموس اوست
منبر و محراب هم پابوس اوست
او به روی دوش احمد پا زده است
تیشه او بر ریشه بتها زده است
نیست سرپیچی از او، در حد شمس
شاهد من، ماجرای رد شمس
اینکه بستی دست او را حیدر است
فاتح بدر و حنین و خیبر است
دست هایی را که صدها بت شکشت
کس نمی بندد به غیر از بت پرست
ذوالفقار خود اگر بیرون کشد
مرگتان از خون مگر بیرون کشد
گر به آتش حکم او لب تر کند
خشک و تر را جمله خاکستر کند
چشم هاتان دیده در هر کارزار
بوده از این ید، یلان را کار، زار
او کلید فتح ها در مشت داشت
او زره در جنگ ها بی پشت داشت!
دست او بتخانه ها را پاک کرد
اسم بت با جسم بت، در خاک کرد
ای به لب حق و، ز سر تا پا مَجاز
وی دل دوزخ ز جورت در گداز
این همان خیبر فکن، دست خداست
باز کن، دست علی مشکل گشاست
گر همه باشید خصم جان او
من به جان باشم بلا گردان او
تا نکردم سر به سوی آسمان
آسمان را باز کن از ریسمان
آی زده آتش به جان خشک و تر
وی ز کفر ابرهه، دینت بَتر
او به خانه تاخت از اهریمنی
تو به صاحبخانه داری دشمنی
قلب من از سینه ی پر خون مبر
کعبه ام را از حرم بیرون مبر
خویش را دیدم چو از کعبه جدا
خانه، مروه کردم و مسجد، صفا
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۷
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
احرام آیینه
یافتم میقات من پشت دَر ست
حفظ «رب البیت» از حج برتر ست
رَمیِ شیطان کردم از امر جلیل
تا بگیرم کعبه از اصحاب فیل
بسته بودم پشت در احرام خود
رهسپر کردم به مسجد گام خود
سعی کردم تا نماند فاصله
از صفا تا مروه کردم هروله
گفتم او شمع است و من پروانه ام
برنگردم بی علی در خانه ام
حج من رخسار حیدر دیدن است
طوف من دور علی گردیدن است
آنقدر ای قبله ی بیت الحرام
دور تو گشتم که شد حجم، تمام
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۸
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آه بر آیینه ها
گفت ای هستی من از هستِ تو
باعث برپایی من دست تو
نیست غم، گر خلق با من دشمن است
تا تویی با من، دو عالم با من است
وی به نخل آرزویم شاخ و برگ
ای هوادار علی، تا پای مرگ
زآنهمه ایثار، مرهون توام
ای سراپا عشق، ممنون توام
دیدمت ای کوکب اقبال من
بود چشمت باز هم دنبال من
نام خود را خصم داغ ننگ زد
دید با خود شیشه داری سنگ زد
ای صدف، آن گوهر یکدانه کو؟
غنچه ی نشکفته ی گلخانه کو؟
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۹
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آیینه و خاکستر
گرچه تاب آه، در آیینه نیست
زنگ، بر این آیینه با دست کیست
ای مَلَک، از کِید اهریمن بگوی
از خسوف ماه من با من بگوی
کی مرا در بوته ی آذر نشاند؟
کی بر این آیینه خاکستر فشاند؟
شبنم، اذن بوسه بر این گل نداشت
برگ گل بر چهر تو جا میگذاشت
نی همین بر جان من تنها زند
آه تو آتش به خرمن ها زند
خون به دل دارم چنان بازوی تو
دردم، و بنشسته در پهلوی تو
تا ابد مجروح زخم کاری ام
وایِ من، از این امانت داری ام
ای زموی و روی تو لیل و نهار
گشته بر گِرد قَدت هجده بهار
بعد از این در هر زمان و هر چمن
گل، به تو می گرید و بلبل به من
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۰
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
وداع آیینه ها
دید شرح حال او ناگفتنی است
ای زبانم لال، زهرا رفتنی است
چشم بر رخ، اشک نم نم می فروخت
نرگسش بر لاله شبنم می فروخت
آتشی در دل، ولی بی دود داشت
بر لب لرزان خود بدرود داشت
گفت روز وصل را شام آمده ست
آفتابم بر لب بام آمدست
این خبر را میدهد بستان به گل
یک سحر شبنم بود مهمان به گل
یافت پایان، داستان سوز و ساز
بسته گردد چشم های نیم باز
دیده ام را بر گشودن نیست تاب
فصل آخر را بخوان از این کتاب
نیست برجا از وجودم جز نفس
مانده از این کاروان، تنها جرس
ای مرا آیینه، تصویرم ببین
آخرین دیدار شد، سیرم بببین
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۱
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بدرود آیینه
این پیام دردآور چون شنفت
با دلی با حسرت و بی تاب گفت:
ای به تو دلگرم ، آه سرد من
همزبان و همدل و همدرد من
هستی من جان من جانان من
این قدر بازی مکن با جان من
ای چراغ من مگو از خامشی
ورنه پیش از خود علی را می کُشی
روبهان در مکر خود با شیر نر
تیغ هاشان آخته، من بی سپر
ای مسیحای علی اعجاز کن
مشکلِ مشکل گشا را باز کن
ای کتاب عشق من، بسته مشو
همچو مَردم از علی خسته مشو
رفتنت، خانه خرابم میکند
ماندنت چون شمع آبم میکند
ای علی را سرو باغ آرزو
هرچه میگویی، حلالم کن مگو
نه دلم را از فراقت چاک کن
نه به دست خویش اشکم پاک کن
ای به دردم، چشم بیمارت طبیب
مانده مضطر، بخوان «امن یجیب»
باززهرا چشم خودرا باز کرد
راز دیگر باعلی آغاز کرد
کی پسر عم هرچه گویم گوش کن
آتشم را از درون خاموش کن
یا علی امروز گردیده چو شام
عمرزهرای تو میگردد تمام
من که بستم چشم از من دل بشوی
شب تنم را زیر پیراهن بشوی
شب مرا تشییع کن تا آن دو تن
یک قدم نایند بر تشییع من
گر به تشییع من آید قاتلم
داغ محسن تازه گردد در دلم
در دل شب دور از چشم همه
کن نهان درخاک جسم فاطمه
تا نشان ماند به جا از غربتم
بی نشان باید بماند تربتم
چون به دست خویش بارنج و تعب
پیکرم را دفن کردی نیمه شب
در کنار قبر پنهانم بمان
تا صدایت بشنوم قرآن بخوان
گرچه رفت از دست یار ویاورت
فاطمه تنهاترین همسنگرت
غم مخور داری یگانه یاوری
تربیت کردم برایت دختری
اوتورا مردانه یاری میکند
مثل زهرا خانه داری میکند
شب که خاموشی و جانت برلب است
چاه غمهای تو قلب زینب است
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۲
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آیینه در آخر نگاه
دیده پر از اشک و سینه پر ز آه
کرده در آیینه اش، آخر نگاه
جان جانان زین طرف بر لب بدید
ز آن طرف وقت نماز شب رسید
تن، نمیگردید از جانش جدای
کرد از یارش جدا، یاد خدای
جسم مسجد، اشتیاق روح داشت
کشتی آن، انتظار نوح داشت
داشت سجده، شوق بر سیمای او
چشم محراب، آرزوی پای او
پای تا سر، در غم جانانه بود
پای او در کوچه، دل در خانه بود
راه می رفت و توان در پا نداشت
بر زبان و دل بجز زهرا نداشت
سوی بیت الله تن، در راه بود
دل ولی در یاد وجه الله بود
یاد زهرا کی ز یاد حق جداست
هر که در این فکر، در ذکر خداست
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۳
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آیینه در مسجد
آمدند از خانه طفلان با شتاب
کس ندیده یک شب و ، دو آفتاب
آن دو آقای جوانان بهشت
نافه بارِ موی شان، عنبر سرشت
اشک و خون از چشم و دل می ریختند
در دل شب، چلچلراغ آویختند
رنگ، رفته از گل رخسارشان
آه، بسته راه بر گفتارشان
داشتند از جان خبر، بهر تَنی
آتش آوردند بهر خرمنی
نی، توان گفت در اطفال بود
نی، پدر را بود یارای شنود
لحظه حساس است و بس سنگین خبر
گوش حق دارد توان این خبر
غنچه ی لب های گل ها بسته دید
وز گلاب اشکشان بویی شنید
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۴
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آیینه و آیینه شکسته
داورش، شد یاورش، در باورش
زآنچه می ترسید آمد بر سرش
دید جان را در هجوم خِیل غم
خانه ی دل در مسیر سیل غم
با خبر شد لاجرم زان رویداد
راست گویم دست حق از پا فتاد
دل به دامان صبوری چنگ زد
تازیانه بر کمیت لنگ زد
شد به عزم خانه از مسجد، روان
گاه افتان، گاه خیزان، گه دوان
اُفت و خیز او نماز صبر بود
با قیام و با رکوع و با سجود
راه را بر خود بسته دید از شش جهت
شش جهت می گفت بر او تسلیت
دید حجره، گُلبن بی گُل شده است
خانه و دیوار و در، بلبل شده است
اشک و خون می بارد از دیوار و در
می دهند از ماتمی عظما خبر
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۵
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آیینه بالین آیینه
تابش خورشید او پایان گرفت
آسمان، ابری شد و باران گرفت
بر سرش آمد فرود، آوار غم
کرد پشت کوه را خم بار غم
داد دست حق، ز پا نیروی خود
آمد، اما با سر زانوی خود
یک پدر، با چار طفل غم زده
گِرد مادر، حلقه ی ماتم زده
داغدار بنفشه لاله ها
لاله ها بر چهره از غم، ژاله ها
بر سر جان، لرزه بر پیکر نشست
آتشی بالین خاکستر نشست
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۶
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
داغ آیینه
گفت ای چشمت چو بخت من به خواب
ای به فریاد خموش دل، جواب
خیز ای صدیقه ی مریم کنیز
چشم دو عیسای خود بین اشکریز
اشک خونین را مکن مهمان من
بین هزاران طفل در دامان من
خیز بر پا و، نماز و شب بخوان
بر لب خود، نغمه ی یا رب بران
زرورق بشکسته بر ساحل ببر
یک نگه کن صد غمم از دل ببر
ای به نزدت بر سر پا مصطفی
خیز برپا، تا نیفتادم ز پا
از سخن افتاده ای بینم ولی
من پسر عمّ تو میباشم، علی
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۷
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
غسل آیینه
برد در شب، تا نبیند بی نقاب
ماه نورانی تر از خود، آفتاب
برد در شب پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب
شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست
روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبه های گوش کرد
تا نبیند چشم گردون پیکرش
نشنود تا ضجه های همسرش
هم مدینه سینه ای بی غم نداشت
هم دلی بی اشک و خون، عالم نداشت
نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش
درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید
جان هستی گشته بود از تن جدای
نیستی میخواست، هستی از خدای
دست حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید
دست و بازو گفتگوها داشتند
بهر هم، باز آرزوها داشتند
دست، از بازوی بشکسته خجل
بازو، از دستی که شد بسته خجل
با زبان زخم، بازو، راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت
سینه و بازو و پهلو، از درون
هر سه بر هم گریه میکردند خون
گفت بازو، من که رفتم خونفشان
تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان
راز هستی در کفن پیچیده شد
لاله ای با یاسمین پوشیده شد
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۸
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آیینه و آیینه های کوچک
موج ها آغوش دریا یافتند
چون نسیمی سوی گل بشتافتند
دو پسر، سبقت گرفته از پدر
جانب مادر روان بی پا و سر
این، به روی سینه ی مادر فتاد
آن، رخ خود بر کف پایش نهاد
از نسیمی، گل شکوفا می شود
برگ برگ گل، ز هم وا میشود
ناگهان بند کفن خود باز شد
داستان عشق، باز آغاز شد
آن همای عشق از نو پَر گرفت
جوجه های عشق را در بر گرفت
زیر پر بگرفته و پر دادشان
جسم بی جان، جان دیگر دادشان
مانده حیران، بر که گرید آسمان
بهر مادر، یا پدر، یا کودکان؟
نیست کار کس، مگر دست خدای
تا کند آن هر دو، از مادر جدا
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۱۹
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
تشییع آیینه
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه ها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف، احمد به استقبال او
ظاهرا تشییع یک پیکر، ولی
باطنا تشییع زهرا و علی
امشب ای مه، مِهر وَرز و ، خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
دو عزیز فاطمه همراهشان
مشعلِ سوزانشان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی
میرود در خاک، آمال علی
چشم، نور از دست داده، پا، رمق
اشک، بر مهتابِ رویش، چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت
مرده ای، تابوت روی دوش داشت
آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی
بود با آن عده، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان، آهسته تر
می بَرید اسرار را، سر بسته تر
این تن آزرده باشد جان من
جان فدایش، او شده قربان من
همرهان این لیلهی قدر من است
من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل، شده گلفام تر
هستی ام را می برید، آهسته تر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست
چاره ای، غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ، پر کوکب تر است
بعد از امشب، روزم از شب، شب تر است
زین گل من باغ رضوان نفخه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان، همراه او خاکم کنید
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۲۰
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
با خاطرات آیینه
سینه اش آتشفشان از هُرم آه
چشم او بر ماه، سر، دنبال چاه
زمزمش در چشم، و لب در زمزمه
در سخن با خاطرات فاطمه:
مرغ جانت از قفس، آزاد شد
رفتی اما دوست دشمن، شاد شد
شب نهادی پا به کوچک خانه ام
می بَرم شب هم ترا با شانه ام
خانه ام را رشک گلشن داشتی
سوختی چون شمع و روشن داشتی
جان من، در بوته، تن بُگداختی
با علی نرد وفا خوش باختی
ذره ای مِهر تو در کاهِش نبود
در لبت نه سال، یک خواهش نبود
بارها از دوش من برداشتی
جای آن تابوت خود بگذاشتی
ای تو را کار و عبادت متصل
دسته ی دستاس، از دستت خجل
با تو، غم، در خانه من جا نداشت
بَعد تو در جای جایش پا گذاشت
یاد داری خانه هر گه آمدم
با تپش های دلم در می زدم
با صفای کامل و مِهر تمام
صد غمم بردی ز دل با یک کلام
بس نگاه نا تمامم کرده ای
با لب بی جان، سلامم کرده ای
من که بودم با تو غرق آرزوی
خاک می ریزم به فرق آرزوی
نی علی از درد، گلگون گریه کرد
از غمت دیوار و در، خون گریه کرد
داغ تو بنیان کَنِ صبر علی است
خانه ی بی فاطمه قبر علی است
می نهم بعد تو سر در گوش چاه
طفل اشکم هست در آغوش چاه
رفتی و شد با دلم غم خانه زاد
خانه ام تنگ است و مهمان ها زیاد
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۲۱
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
آیینه در خاک
تا علی ماهش به سوی قبر برد
ماه، روی از شرم، پشت ابر برد
آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
زد صدا ای خاک جانانم بگیر
تن، نمانده هیچ از او، جانم بگیر
ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد همچون دست مصطفی
گوهرش را از صدف دریا گرفت
احمد از داماد خود زهرا گرفت
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#آیینه_ها ۲۲
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
استقبال از آیینه
گفتش ای تاج سر خیل رسل
وی بَرِ تو خُرد، یکسر جزء و کل
از من این آزرده جانت را بگیر
بازگردانده ام، امانت را بگیر
بار دیگر هدیه ی داور بگیر
کوثرت از ساقی کوثر بگیر
اولین نُه سال از آن تو بود
شمع بزم جان و مهمان تو بود
گرچه همچون جان عزیزش داشتی
نور وَش بر چشم من بگذاشتی
تا مرا نه سال، شمع خانه شد
بود شمع خانه و پروانه شد
می کِشد خجلت علی از محضرت
یاس دادی، می دهد نیلوفرت
بدر بخشیدی، هلالت می دهم
تو، الف دادی و دالت می دهم
او که بعد از تو شبی راحت نخفت
قصه ای از غصه های خود نگفت
از ستم هایی که آمد بر سرش
داوری آورده نزد داورش
#علی_انسانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را
ای نیمه ی مجروح من ای کاش با تو
در خاک بگذارند نیم دیگرم را
بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را
باور نمی کردم که روزی پیش چشمم
از پا بیندازد غلافی همسرم را
تو بین آتش رفتی و من گُر گرفتم
حالا بیا و جمع کن خاکسترم را
هرشب حسن در خواب میگوید مغیره
دست از سرش بردار کشتی مادرم را
دیروز اگر در پیش طفلانم حرم سوخت
فردا بسوزانند با طفلان حرم را
از کربلا دیشب صدایی را شنیدم
انگار طفلی گفت عمه معجرم را…
#محسن_عرب_خالقی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
شبهای جمعه نیمه شبها تا سپیده
بر روی اسرارش خدا پرده کشیده
از راه می آید زنی قامت خمیده
لب میگذارد روی حلقوم بریده
فریادهای یا بنی پا بگیرد
حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه ی مادر ندارد
گیسوی خود را ریخته روی گلویش
مادر بود اینگونه شکل گفتگویش
گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ
برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ
دیدم خودم در عصر عاشورا بنی
افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
از تشنگی لبهای عطشانت به هم خورد
ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد
از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد
آیه آیه نذر قرآنت به هم خورد
راه تو را در گودی گودال بستند
بر پیکر تو نیزه ها را می شکستند
#قاسم_نعمتی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
تمرین لب مکیدن من لب گزیدن است
حسرت مقدمات به جانان رسیدن است
هر چند خلق دوختهاش را کند پسند
در سلک ما لباس برای دریدن است
دیدی که منّت تو بدون رقیب نیست
گیسو و آه نیز برای کشیدن است
بگشای خاک خویش و سرت را ز من بگیر
گوهر که رو شده است برای خریدن است
دل در هوای آن لب صد بند میپرد
از رویبند کار پرنده پریدن است
قدری به من برس که ز ره سخت خستهام
هر چند باغ دردم و کارم رسیدن است
در حیرتم که چوب چرا نیشکر نشد
آیا نه اینکه کار لبت آفریدن است
اصغر به روز حشر ز صدر تو میدمد
کار نفس ز سینه دمادم دمیدن است
آورده آب چشم من از فرط گریهام
آه ای طبیب تشنه دم آب دیدن است
قبر مرا به پای علیاکبرت بکن
هر چند با اذان نه گه آرمیدن است
در آتش تو هستی من بیقرار شد
اسفند را معاشقه از خود جهیدن است
ذوق تکلم از دهنم آب میبرد
اما هنوز شوق دلم در شنیدن است
بیمعنی است وقف پریدن به جبرئیل
جبریل رنگ نیز برای پریدن است
#محمد_سهرابی
#معنی_زنجانی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
از کودکی برده مرا بابا به روضه
میگفت دل خوش کن از این دنیا به روضه
خیر دو دنیا را ببیند مادر من
بوده همیشه مادرم بی تاب روضه
قبل از همه آمد ولی بعد از همه رفت
با قامت خم حضرت زهرا به روضه
بردم پناه از فتنه های عصر غیبت
یا به حرم ها یا علم ها یا به روضه
دلبستگی های خلایق فرق دارد
دل خوش به جنات اند بعضی،ما به روضه
از هرکجا که وقت خود را صرف کردیم
آدم پشیمان میشود الا به روضه
با چای ریز روضه گفتم: کیف حالک
او گفت بخشیدم دو دنیا را به روضه
اغلب شبیه کفش ها بودم دم در
توفیق میخواهد گذاری پا به روضه
پس کودکم را روضه بردم، یادم آمد
از کودکی برده مرا بابا به روضه…
#محسن_صرامی
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
ضریح، اشک، دخیل، آه یک گدا یعنی
نگاه، عشق، تمنای کربلا، یعنی
دو چشم خیس، دو دست، این دل، این دعا، یعنی
شتاب نور، صدا، حضرت رضا، یعنی
دوباره آمده تا محض خاطر دوری
دل شکسته من را ز صحن جمهوری
سوار بال ملائک به کربلا ببرد
و بی مقدمه از سعی تا صفا ببرد
کنار علقمه نزدیک شط مرا ببرد
و اوج گیرد و تا گنبدی طلا ببرد
میان گریه افلاک در حوالی صحن
درست در جلوی سنگ فرش خالی صحن
به زیر پرچم سرخی فرود می آیم
شبیه کرنش امواج رود می آیم
و لحظه ای که برای ورود می آیم
اگر اجازه دهد با سجود می آیم
و قبل از آنکه به دور حرم طواف کنم
در آن دقیقه حساس اعتراف کنم
پر فرشته شده فرش زائران اینجا
نگاه میشود انداخت بر جنان اینجا
حرم که داده به زوار خود امان اینجا
بناست کعبه بچرخد به دور آن اینجا
به واقعیت این امر معترف شد دل
سپس مقابل شش گوشه معتکف شد دل
کمی گذشت صدای فرشته ها آمد
صدای یک دل خسته میان جزر و مد آمد
صدای پر زدن کفتران یک گنبد
و بعد حضرت سلطان، نگاه من، مشهد
پس از زیارت دل، مثل کفتران حرم
دوباره پنجره فولاد، عشق، اشک، قدم
دوباره صحنه یک صحن و یک گدا، یعنی
دوباره معنی یک بام و دو هوا یعنی
دلی شکسته، قسم، عشق، کربلا، یعنی
سخاوت و کرم حضرت رضا یعنی
کسی که عاشق دیدار صحن کرب و بلاست
خوش آمدست، جواز مسافرت با ماست
#مسعود_یوسف_پور
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_حسن سلاماللهعلیه
چه سفره ای، چه کرم خانه ای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
چه ازدحام عجیبی یقینا آقا، نیست
گدایی درِ این خانه کار آسانی
دخیل دست کریمت شده ست میکائیل
فقط نه اینکه تو روزی ده هر انسانی
به رازقیّت تو میخورم قسم که تورا
رها نمی کنم آنی و کمتر از آنی
هر آینه دل من چون کویر می خشکد
بدون لطف تویی که جناب بارانی
بیا و بر دلم امروز یک دقیقه ببار
بیا و با نَفَست بویی از بهشت بیار
من و هوای تو و شوق نوکری کردن
تو و حوالی دنیا و سروری کردن
دلم اسیر تو شد، چشم های معصومت
چه خوب یاد گرفته است دلبری کردن
من عادتی شده ام، عادتی این اطراف
من و فراز بقیعت کبوتری کردن
همیشه روزی من را تو داده ای ننگ ست
کنار سفره ی تو میل دیگری کردن
کریم شهر مدینه چقدر می آید
به دست های شما ذره پروری کردن
مرا که ذره ی ناچیزتر ز ناچیزم
بیا و پرورشم ده که دست آویزم
به غیر وصله ی نعلین یا عبای تو نیست
و جز گلیم پر از نور زیر پای تو نیست
کرم نما، به من سائلت هم احسان کن
که تکیه گاه دلم غیر دست های تو نیست
شروع می شوی از انتهای آقایی
تویی که نوکری شیعه جز برای تو نیست
کسی که از همه در آخرت فقیر تر است
همان کسی ست که در این سرا گدای تو نیست
چقدر بی کس و تنهاست آنکه در دنیا
همیشه با تو غریبه ست و آشنای تو نیست
مرا گدای خودت کرده ای خدا را شکر
و آشنای خودت کرده ای خدا را شکر
#مسعود_یوسف_پور
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_حسن سلاماللهعلیه
مرد کریم خانه ی مهمان نواز ها
در دست توست حاجت رفع نیاز ها
تو پادشاه و عالم امکان گدای توست
محتاج بذل و بخشش دست عطای توست
از سفره های هر شبه ات نان گرفته ایم
روزی که زیر سایه ی تو جان گرفته ایم
وقتی که آمدی کرم و حُسن خلق و جود
یک جا مقابل رخت افتاد در سجود
از پشت درب خانه ی تو هیچ سائلی
امکان نداشت رد شود ای واجب الوجود
با این سخاوت تو یقینا زمان تو
دوران پادشاهی هر چه فقیر بود
گفتند: بی صعود شده خاک این کویر
باران شدی و از ملکوت آمدی فرود
از موج خیر خواهی تو آب می خورد
هر قطره زلال قنات و روان رود
رنگین کمان عرش خدا بعد بارشت
مشغول می شود به سجود و پرستشت
زیرا تویی که منشأ نور سمائی و
پروردگار جلوه عرش خدایی و
بارانی از حیاتی و فرزند کوثری
از سلسبیل و زمزم و تسنیم هم سری
آئینه تمام نمای پیمبری
حتی براق را تو به معراج می بری
رزقی، جدا ز خواهش مردم نمی شوی
اوج کرامتی و تجسم نمی شوی
عطر بهشت می وزد از عرش سمت ما
آقا دوباره گرم تبسم نمی شوی؟
گفتند خدا به شوق تو بوده است نعمتش
در سِیِّدی شبابِ اهالی جنتش
ای سوره بهشت! به آیات تو قسم
چون خوانده ام تو را به جهنم نمی روم
دست تو خشت خشت بنای مرا گذاشت
پس می شود که نام تو را هم خدا گذاشت
دست فقیر پرورتان در مقابل است
یعنی که باز پشت در خانه سائل است
حتی فرشته ای که دهد رزق خلق را
هر روز بر گدایی این خانه شاغل است
محصور نیست فضل شما در کرم که این
خُلق کریم، شمه ای از آن فضائل است
سمت بقیع پهن شده جا نماز من
قبله کمی به سمت مزار تو مایل است
#مسعود_یوسف_پور
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250