برای برادرم جواد
سلام
سلام بر #انقلاب
سلام بر #نهضت
سلام بر #انقلاب_اسلامی
سلام بر #نهضت_تبلیغات_اسلامی
سلام بر #خامنه_ای ، امتداد خمینی...
سلام بر #محمد_قمی و یاران جوانش...
سلام بر #جواد_زهرایی
سلامی که امیدوارم وداعی باشد با #اداره ، با #سازمان ، با #سازمان تبلیغاتاسلامی، وداع با #بروکراسی ، وداع با کارمندی ، با اداریشدن ، با ساعتزدن ، با سستی و خستگی...
.
هرچند آنانی که پیش از تو بر این کرسی تکیه زدهاند، دلسوزانه و با صدقنیت به دنبال انجام وظیفه بودهاند،
اما عزیزم جواد!
بدان و آگاه باش که راه سخت و صعب و پرپیچوخمی در پیش داری...
در آستانه دهه پنجم انقلاب، بسیاری از نگاهها به جایگاهی دوخته شده است که تو بر آن تکیه زدهای...
از نگاههای خسته و کمرمقی که آخرین کورسوی امیدشان را آنجا دنبال میکنند تا چشمهایی که از حقد و کینه، از حدقه بیرون آمدهاند و باید در جوابشان وانیکادی حواله کنی...
یاران حق هم این روزها زخم بر جبهه دارند، خستهاند و درد در سینه دارند، یکی را مثل من، نفْس زمینگیر کرده و دیگری نفَسش یاری نمیکند، یکی را دنیا بازی داده و دیگری را بر زمین زده، مانند همیشه تاریخ دو لبه افراط و تفریط، ریسمان حق را رشته کردهاند... دوران سلطه رجالههای بیهنر بیتدبیر هم کار را بر جمع یاران سختتر کردهاست...
فراق غمانگیز برادرانی، چون #حجت_اسدی ، #حمید_سیاهکالی ، #سعید_خورشیدی و... از سویی و افتراق ملالانگیز جمع دیگری از یاران جانی، از سوی دیگر، بیش از هر زمانی ضرورت اجتماع اصحاب حق را گوشزد میکند...
.
برادرجان!
از طرفی مراقب سهمخواهی انقلابیهایی مثل من باش، نهضتی را که امروز خادمش شدهای، متعلق به جناح خاصی نیست، چپ و راست سیاسی، #اصلاح_طلب و #اصول_گرا ی اصطلاحی، مبنای هیچ سهم و سهامی نباید قرار بگیرد، اگر #هیأت_شهدای_گمنام بهرهای دارد، #کانون_توحید نباید بیبهره باشد، ملاک در این میانه نسبت مجموعهها با انقلاب اسلامی که همان امتداد اسلام ناب است، میباشد و لاغیر...
.
برادر جواد!
تو در امتداد امامتی قرار گرفتهای که امامت امت است، امام ناس، امام همه مردم، خوب یا بد، حتی آن دخترک شُلحجاب یا آن پسر موقشنگدماسبی باید به نهاد تبلیغات اسلام، راه داشته باشند و پاسخ دردهای خود را آنجا جستوجو کنند...
و البته مجاهدتهای غریبانه بچههای مظلوم و گمنام این جبهه که خود شما برآمده از این جماعت هستید، نباید مورد غفلت و بیتوجهی قرار بگیرد و دفتر و مقر شما، باید محل قرار و ملجأ و پناه آنان باشد، آنهنگام که سینهها تنگ میشود و هوای شهر نفسگیر...
.
جواد جان!
باید مردی از خود برون آید و کاری بکند و شهر منتظر نفسهای تازهٔ مردانی است که دوباره بر مدار تقوا گرد پرچم حق، همعهد و همنفس شوند و تا آخرین نفس، دست از مجاهدت برندارند...
پس یاعلی بگو، مرد! یاعلی بگو و برای این مسیر سخت و نفسگیر، نفس عمیقی درکش و مردانه بهپاخیز...
.
اینها را برای تو مینوشتم که خبر خوش #سید_عابدین_موسوی هم از بندر #ماهشهر رسید...
فرقی نمیکند، تو و تمام مدیران جوان جناب قمی جوان، مورد خطاب این دلگویهاید...
.
جواد جوان زهرایی!
«آرمانخواهی انسان، مستلزم صبر بر رنجها است،
پس برادر خوبم!
برای جانبازی در راه آرمانها،
یاد بگیر که در این سیاره رنج،
صبورترین انسانها باشی...»
#سید_مرتضی_آوینی
۴شنبه
۱۴خردادماه ۱۳۹۹
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب
(قسمت هفدهم)
«تار و پود فرش اتحاد و انسجام ملی در حسینیه امام خمینی(ره) بافته میشود»
از نیمه جلسه، دیگر نمیشد زیلوهای کف حسینیه را تحمل کرد، به ناچار کاپشنم را گذاشته بودم زیرم تا کمی زمختی زیلوها را بگیرد...، اما دیگر کاپشن هم جواب نمیداد! این پا و اون پا میکردم که ادامه صحبتهای آقا مرا به خودم آورد:
«ما هم خودمان حواسمان باشد!
ما هم #مغرور نشویم،
ما هم #غفلت نکنیم،
غافل نشویم بگوییم خب قضایا تمام شد،
از #میدان عقب نرویم،
در میدان باشیم.»
باز هم به اقتضای حکمت، بلافاصله پس از تخفیف دشمن، به جبهه خودی تنذیر میدهند و باز هم اکسیر امید و وحدت است که از سرچشمه کلام آقا میجوشد:
«ما هم بدانیم آن چیزی که ملّت را نگه میدارد #امید است و #وحدت؛ اتّحاد میان آحاد مردم.»
آقا یادآور وجود سلایق مختلف و اختلافات نظر در مسائل گوناگون میشوند، امّا #اسلام، #نظام و #انقلاب را محور
وحدت بین مردم برمیشمارند و تأکید میکنند:
«نگذاریم این #وحدت_نظر از بین برود.
به اختلافات کمک نکنیم؛
#اختلافات_قومی،
#اختلافات_مذهبی،
تحریک احساسات یک گروهی علیه یک گروه دیگر.»
شاید این تأکید بر وحدت و عدم اختلاف، از پربسامدترین مفاهیم ارائهشده از لسان ایشان در این سالها بوده است، اینبار برای چندمینبار اتمام حجت میکنند و صریحتر هشدار میدهند:
«#هر_کس در زمینه خدشه به #اتّحاد_ملّت حرکتی انجام بدهد #برای_دشمن کار کرده،
#در_نقشه_دشمن کار کرده،
#در_زمین_دشمن بازی کرده؛
این را #همه توجّه داشته باشند!
#منبری باشد،
#مدّاح باشد،
#روحانی باشد،
#دانشگاهی باشد،
#نویسنده باشد،
#شاعر باشد»
و دوباره تأکید میکنند:
«#هر_کسی باشد.»
#اتحاد_ملت، برای آقا شوخیبردار نیست، با هیچ کس هم تعارف ندارند...
کلام آقا، بین تذکر به خودیها و تأکید بر ظرفیتهای داخلی و توجهدادن به خطرات دشمن، رفتوبرگشت میکند و مانند دستانی هنرمند تار و پود فرش اتحاد و انسجام ملت را رجرج میبافد و بالا میآید:
«دشمن را دستِکم نگیریم؛ دشمن هست.
آن روزی که شما آنقدر #قوی بشوید که دشمن مأیوس بشود، آن روز میتوانید یک آسودگی و آسایش خاطری پیدا کنید.
باید سعی کنیم #قوی بشویم؛ این تأکید و تکرار و اصرار این حقیر برای اینکه کشور باید #قوی بشود به خاطر این است. باید دشمن را مأیوس کرد.»
دوباره از دشمن رو برمیگردانند و از ملت میگویند:
«بحمدالله ملّت
با معنویّت،
با کمک الهی،
با هدایت الهی،
در خدمت انقلابند،
پشت سر انقلابند،
پشت سر نظامند،
کمک میکنند.»
تمجیدی هم از دستاندرکاران و مسؤولین میکنند، البته با احتیاط:
«عوامل خوبی داریم، نهادهای مؤثّر و بسیار مفیدی داریم، روزبهروز رشحات انقلاب در خارج از مرزهای کشور بیشتر بُروز میکند.»
بنا داشتم در همین یادداشت، فرمایشات را به اتمام برسانم و وارد حواشی پس از دیدار شوم که محدودیت تعداد حروف در یک متن اجازه نداد، به همین علت قسمت هفدهم و هجدهم با هم تقدیم میشود...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«بیا یک فنجان #چای_دبش بزن! شاید آرام شدی...»
(۲ از ۲)
عادت بدی در #مشعر داریم که برنامه هرسال را انتهای سال قبل تنظیم میکنیم و به مخاطبان اعلام میکنیم تا هم ما به وقت آنها احترام گذاشته باشیم و هم آنها بهتر برنامهریزی کنند و حضور مطمئنتری را توقع داشته باشیم...
برنامه امسال را که داشتیم آماده میکردیم، بچهها گفتند این بندگانخدا، تمام جلسات را از راههای دورونزدیک، با هزینه خودشان میآیند و برمیگردند، خوب است یکی از نشستها را خانوادگی و در یکی از استانها غیر از قم و تهران برگزار کنیم... فرصتی هم برای انس و همدلی بیشتر فراهم میشود... هم تقدیر و تشکری از زحمات و...
هنوز زمان زیادی از اتفاقات تلخ سال ۱۴۰۱ نگذشته بود و هر نهاد و سازمان و دستگاهی در تکاپو بود برای جبران کمکاریهای خودش یا سازمان همسایهاش، کاری دستوپا کند و طرحی نو دراندازد... بازار اردوهای #راهیان_پیشرفت هم داغ بود... چندوقت قبلش یکی از بچههای جنوب زنگ زده بود و با بغض روایت میکرد که از تهران دخترپسرهای دانشجو را آوردهاند بندر و همهجور خدمات و امکاناتی را برایشان فراهم کردهاند، روی ناوی بردهاند که بچههای بومی استان را به نزدیکش هم راهی نیست، فلان سردار عالیرتبه هم آمده است که برایشان اقتدار و پیشرفتهای کشور را روایت کند و در همان حال جماعتی از نسوان دانشجو، حجابشان را برداشتهاند و... از اینجور خبرها هم کموبیش میرسید...
💠💠💠
با خودم گفتم در چنین شرایطی، قطعاً هماهنگی چنین برنامهای کار سختی نخواهد بود... وقتی برای دختروپسر دانشجو با این شرایط و وضعیت، هر هفته پرواز هماهنگ کردهاند و تمام امکانات نظامی و رفاهی و خدماتی را هم به خط کردهاند تا #تبیین کنند و توجیه شوند، به هزار طریق اولویت، هماهنگی حضور این جماعت صاحب منبر و خطابه و بلندگو با هزاران مخاطب جوان، کار بسیار مؤثرتری هست....
بماند که بعضی از همین نهادها، گاه برای هماهنگکردن یکی از این مداحان، تلفن ما را میسوزانند، حالا که جمعشان جمع است...
بماند که به هر حال جماعتی بر مسند امور هستند که همگی داعیهدار انقلابیگری و علمداری ارزشهای انقلاب و اسلام و... هستند...
💠💠💠
با کلی امید و آرزو، در مدتی قریب به ششماه صدر و ذیل دستگاههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نظام را به هم دوختیم، نامه به مسؤول این دستگاه و پاراف به آن دیگری، تماس به این مسؤول و پیامک به آن دیگری... از نامه به این سردار تا فکس به آن مدیر...
از #دبیر_شورای_عالی_مناطق_آزاد تا #مدیرعامل_سازمان_منطقه_آزاد_قشم، از #نیروی_دریایی تا #بسیج_دانشجویی، از #سازمان_تبلیغات تا #بنیاد_دعبل، از زمین تا آسمان... از... تا... از... تا...
نشد که نشد... نتوانستند که نتوانستند... برخی هم شاید نخواستند که نخواستند...
یکیشان گفت کار برای کجاست، گفتم برای #امام_حسین، برای #انقلاب، هیچ اسمی از #مشعر نمیآوریم، هر آرمی شما بخواهید درج میکنیم... اما باز هم نشد که نشد...
نمیدانم احتمالاً برایشان آوردهای نداشتهایم، اما مگر چه آوردهای در نظر داشتند که این بچهها به کارشان نمیآمدند؟! اینها که حنجره اسلام و انقلاباند... مگر آنها دغدغه چیزی غیر از این دارند؟!
قرار بود پیشرفت و اقتدار ایران را برایشان روایت کنیم و حالا باید اعلام میکردیم برنامه لغو شده و انشاءالله شاید وقتی دیگر...
خیلی سخت بود، روزهای مختلف، ساعت به ساعت، به امید خبر این نهاد یا آن سازمان، این خبر تلخ را به تأخیر انداختیم تا امشبی که با تلخکامی این کلمات را قطار میکنم...
این بچهها، معامله با جای دیگری دارند، اینها روایت پیشرفت و اقتدار و تبیین توفیقات انقلاب را وظیفه ذاتی خود میدانند... اما روسیاهی میماند برای آنها که داشتند و میتوانستند و نخواستند و نکردند...
اینها را ول کن، خودت را اذیت نکن، بیا یک فنجان #چای_دبش بزن! شاید آرام شدی...
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2