eitaa logo
کانال آرشیو مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا علیه السلام
108 دنبال‌کننده
548 عکس
129 ویدیو
29 فایل
در راستای مرتب نمودن مطالب کانال موسسه صوتها و مطالب قدیمی تر به این کانال منتقل گردید. و من الله التوفیق
مشاهده در ایتا
دانلود
 ـ بخش پنجم ▪️.. سخنان ادامه یافت و اختلاف بالا گرفت. از سوی دیگر می دانیم که بعدها گفته بود: آنگاه که اختلاف زیاد شد و من از سرانجام کار ترسیدم، به گفتم: دستت را باز کن تا با تو کنم. اما قبل از اینکه بتواند دست بیعت با ابوبکر بدهد، «بشیر بن سعد» با عجله خود را به ابوبکر رسانید و با او بیعت کرد. به این ترتیب ، رقیب خزرجي سعد بن عباده بود. ➖ حباب به او گفت: خیلی در قطع رحم کوشش می کنی، آیا به ریاست پسرعموی خود رشک ورزیدی؟ 🔸اوسیان نیز از ترس عقب ماندن به سرعت به آمدند. ▪️ مسلّماً همه ی افراد خزرج صغیر، همچنین افراد أوس در بیعت سقیفه نبودند ولی محققان بعدها تعداد بیعت کنندگان را پنج تن از اهل (حل و عقد، دانسته اند. اما آیا دیگرانی نبوده اند یا به حساب نیامده اند؟ 🔹 در واقع اطلاعات موجود مشکل دارد. زیرا همه ی جوانب امر آشکار نیست و آن اطلاعاتی که در دست است، به طور دقیق از نظر زمانی روشن نمی باشد. یعنی دقیقاً نمی دانیم فلان سخن چه زمانی گفته شده و فلان عمل چه وقت اتفاق افتاده است؟! در هر صورت طبق اخباری که در دست داریم، در بر اساس رقابتی که بین اوس و خزرج و بین خزرج صغیر و کبیر بود و در اوج یک برخاسته از ای، بیعت با ابوبکر انجام شده است... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۴ @qurantehran
 ـ بخش ششم 🔹فرصت طلبی 🔸... در اوج یک برخاسته از قبیله ای، بیعت با انجام شد. خزرجیان صغیر می دانستند که اگر خزرجیان کبیر به قدرت برسند، آنها برای همیشه از قدرت بی بهره خواهند بود و اوسیان هم می دانستند اگر خزرجیان به حکومت نائل شوند، آنها نیز برای همیشه از قدرت محروم خواهند ماند. در اینجا بود که بشیر رئیس خزرج صغير با ایراد سخنرانی کوتاه اما پر از کلمات زیبا، با ظاهری کاملاً دینی در تقویت جانب مهاجران قریشی، کسی بود که بیعت کرد. بعد از او ، و دیگران نمودند. 🔸در اینجا اوسیان نیز که در هر صورت خود را بی نصیب می دیدند و از سوی دیگر، ریاست رقیبان خود را نمی توانستند تحمل کنند، در صحبتی خصوصی که از سوي رئیس قبیله در جمع افراد آن مطرح شد، گفتند: ➖ اگر یک بار ولایت امر به دست خزرجیان بیفتد، برای همیشه بر شما برتری می یابند و هرگز از این امر برای شما نصیبی قرار نخواهند داد. و با ابوبکر کنید. ❌ برخاستند و با او بیعت کردند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۵ @qurantehran
 ـ بخش هشتم 🔹 بیت عام: سیاهی لشکر اسلم فردای آن روز، یعنی روز سه شنبه، بار دیگر ابوبکر به مسجد آمد و بر خدا (ص) نشست. عمر هم در کنار او ایستاده بود و مردم را به دعوت می کرد. آن روز مسجد مملو از جمعیت بود. مردم حاضر در مسجد به طور عمومی بیعت کردند. اما به نظر می رسید که مردم مدینه و اصحاب رسول خدا نبودند که مسجد را پر کرده بودند؛ زیرامورخان گفته اند یک قبیله ی عربی به نام «اسلم» که در اطراف مدینه زندگی می کردند، برای تهیه ی آذوقه به مدینه آمده بودند. بعدها چنین گفت: ➖ من با دیدن اسلم به اطمینان پیدا کردم. 🔸 حضور اسلم شهر را شلوغ کرده بود. آنها طبق رسم قبایل صحرانشین همه جا دسته جمعی با هم می رفتند. حال به مدینه آمده بودند و در معابر و کوچه های شهر منزل داشتند. 🔹 مردان این قبیله در آن روز بخش وسیعی از مسجد را اشغال کرده بودند و جمعیتی متشکل از (مهاجر و انصار) و مردان قبیله: ی اسلم کار بیعت را تمام کردند. وقتی اجتماع مسجد به تمامی با بیعت کردند، پیروزی قریشی مسلم شد و دولت بعد از پیامبر و برای همیشه به دست افتاد. 🔸مخالفان حكومت جديد بر سر راه این دولت جدید چند مشکل بزرگ وجود داشت که در آغاز کار، دوتا از آنها فوریت یافته بود... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۷ @qurantehran
ـ بخش نهم ❌ مخالفان جدید 1⃣ اول اینکه خاندان *پیامبر ، بنی هاشم و از بزرگان و که از آنها طرفداری می کردند، حکومت جدید را قبول نداشته و به رسمیت نمی شناختند. لذا با آن نمی کردند و این مخالفت بسیار بود. 2⃣ بن عباده یعنی رئیس خزرج که اولین کسی بود که برای به دست آوردن حکومت بعد از پیامبر صلوات الله علیه کرده بود، بعد از شکست خوردن در سقیفه به خانه بازگشت و به سختی با حکومت جدید مخالفت کرد و مخالفت او هم قابل اغماض نبود. 🔺 سرانجام سعد 🔸 امکان ادامه ی این حکومت با آن مخالفت ها و همچنین مخالفت های دیگری که در راه بود، وجود نداشت؛ و یا حداقل کار آسانی نبود. حکومت جدید باید به هر شکلی این مشکلات را حل می کرد. چند روزی سعد را به حال خود واگذاشت؛ سپس کسی را به نزد او فرستاد که: همه ی مردم و بستگانت بیعت کرده اند، توهم باید بیایی و بیعت کنی. ➖ سعد جواب داد: تا زمانیکه تیری در کمان و شمشیر و نیزه ای در دست دارم و می توانم با شما بجنگم، به کمک خانواده و یارانم با شما خواهم جنگید و دست به شما ... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۸ @qurantehran
ـ بخش دهم 🔸 : 🔹 وقتی که جواب سعد و عدم بیعت او به ابوبکر گفته شد، عمر حضور داشت و به گفت: سعد را رها مکن تا با تو بیعت کند. 🔸 اما «بشیر بن سعد» (رقیب خزرجی سعد) به آنها گفت: «او به لجاجت افتاده و با شما بیعت نمی کند؛ اگرچه جانش را بر سر این کار بگذارد. اما کشتن او به سادگی انجام نخواهد شد. زیرا او وقتی کشته خواهد شد که تمامی خانواده، فرزندان و گروهی از قبیله اش با او کشته شوند. او را رها سازید و به حال خودش واگذار کنید که رها کردنش برای شما زیانی نخواهد داشت. زیرا او در این مخالفت یک تن بیش نیست.» 🔹 نظر مشورتی بشیر پذیرفته شد. آنها را به حال خودش رها کردند. سعد در هیچ یک از اجتماعاتشان شرکت نمی کرد. در نماز جمعه و جماعت ایشان حاضر نمی شد. در ادای مناسک حج با آنها همراه نبود. تا پایان وضع به همین منوال گذشت. 🔸در عصر خلافت ، روزی سعد با خلیفه در یکی از کوچه های مدینه برخورد کرد. خلیفه به او گفت: این تو نبودی که چنین و چنان می گفتی؟! 🔹سعد جواب داد: آری! من بودم که آن سخنان را می گفتم. به خداوند سوگند که رفیقت را از تو بیشتر دوست می داشتم و از همسایگی با تو بیزارم! 🔸 عمر گفت: هر کس از همسایه ای ناخشنود است، محل سکونت خود را عوض می کند. 🔹سعد گفت: آری! به همسایگی کسی می روم که از تو بهتر باشد. 🔸 به زودی سعد از کوچ کرد و راهی دیار شد. آنجا قبایل يمن زندگی میکردند و خویشاوندان سعد بودند. 🔹بلاذری و دیگر مؤرخان نوشته اند که سعد بن عباده با و به شام رفت. عمر کسی را به دنبال او به شام فرستاد و به او گفت: «سعد را به بیعت دعوت نما و به هر نحو ممکن او را به این کار وادار کن. ولی اگر در زیربار بیعت نرفت، از خدا بگیر و او را !» 🔹 مأمور خلیفه به شام رفت و در «حُوّارين» با سعد ملاقات کرد و او را به بیعت دعوت نمود. سعد همچنان بر مواضع خود پافشاری مینمود. فرستاده ی عمر او را تهدید کرد.. 🔸سعد جواب داد: حتی اگر جانم هم در خطر باشد، تن به نخواهم داد. 🔹سرانجام هم مأمور را در خلوتی یافته و با تیری به عمرش خاتمه داد. این حادثه در سال پانزدهم هجرت (سال سوم خلافت عمر) اتفاق افتاد و عموم مورخان جز چند تن از بازگفتن و افشای آن خودداری کرده اند و اصولاً چیزی در این زمینه نگفته اند. مسأله ی سعد و مشکل مخالفت او با حکومت قریشیان در ابتدا مسکوت ماند و سرانجام به این شکل حل شد. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۹و۳۰ @qurantehran
ـ بخش ۱۱ 🔹مخالفت اهل بیت(ع)، بنی هاشم و برخی یاران مسأله ی مهم تر آن روزگار این بود که ، بنی هاشم و چندین تن از بزرگان صحابه که در خانه ی حضرت علی (ع) گرد هم آمده بودند، از بیعت می کردند و انجام شده را صحیح نمی دانستند. این سخت ترین مانع بر سر راه بود و بدون حل آن، حکومت معنای واقعی نداشت. لذا در اولین فرصت ممکن یعنی روز چهارشنبه برای حل این مشکل اقدام کردند. در تاریخ اسلام شاید هیچ جا این قدر اتفاق نیفتاده باشد. مورخان بزرگ در این مورد تنها گفته اند. بلاذری در این زمینه می نویسد: 🔺«آنگاه که از بیعت خودداری کرد، ابوبکر، عمر را به نزد على فرستاد و دستور داد که به ممکن او را برای بیعت بیاورد. عمر به در خانه ی علی آمد و در آنجا میان او و علی سخنانی رد و بدل شد. ولی برای ما از و چگونگی این سخنان اطلاعی در دست . 🔸 بلاذری تنها یک جمله از آن نقل می کند که حضرت (ع) به عمر گفت: شیری از پستان خلافت میدوشی تا مقداری از آن به خودت برسد! به خدا سوگند این همه کوشش که امروز برای خلافت ابوبکر از خود نشان می دهی، فقط برای این است که فردا تو را بر دیگران مقدم بدارد.  🔺مورخان در مورد این عبارت بلاذری که آورده بود: که علی را به هر شکل ممکن برای بیاورد، توضیحات کوتاهی آورده اند. از جمله خود بلاذری می گوید: 🔺ابوبکر کسی را به نزد على فرستاد تا برای بیعت به نزد او برود؛ ولی او (على) آن را نپذیرفت. آنگاه عمر به دنبال این مأموریت آمد و به همراه خود آتش آورده بود. چون به در خانه رسید، فاطمه (س) با او در کنار در برخورد کرد و به او فرمود: ای پسر خطّاب! می بینم که می خواهی در خانه ی مرا به آتش ؟! عمر پاسخ داد: آری! این کار را می کنم؛ زیرا این کار دین پدرت را محکم تر خواهد ساخت.!! 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۳۱ @qurantehran
ـ بخش ۱۲ 🔹 و اما طبری آورده است: 🔸 بن خطاب به در خانه ی علی السلام آمد. در آن خانه، طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران نیز بودند. عمر این چنین تهدید کرد: به خداوند سوگند یا از خانه بیرون می آیید و می کنید، با اینکه خانه را با به آتش خواهم کشید. 🔹در «عقد الفريد» کمی توضیح بیشتر است. «ابن عبد ربه ، احمد بن محمد» نقل می کند: به خطاب مأموریت داد که برود و آنها (بنی هاشم و چند تن از صحابه) را از خانه ی فاطمه بیرون بیاورد. ➖ به او گفت: چنانچه زیر بار نرفتند، با آنها مقابله کن. ▪️عمر با آتشی که به همراه آورده بود، به دنبال مأموریت رفت و قصد داشت خانه را آتش بزند. فاطمه (ع) چون این وضع را مشاهده کرد و عمر را به آن شکل در کنار خانه اش دید، فرمود: «ای فرزند خطّاب! آیا آمده ای خانه ی ما را آتش بزنی؟» عمر پاسخ داد: آری! مگر اینکه با امّت همراه شوید و کنید. ▫️گوشه ی دیگری از توضیح حادثه در عبارت منسوب به «ابن قتیبه» نقل شده که در جای دیگر نیامده است: ➖ گروهی را در هنگام خویش مشاهده نکرد. آنها همگی نزد على (ع) جمع بودند. را به نزد آنها فرستاد. عمر به کنار آن خانه رفت و آنان را به بیرون آمدن امر کرد. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند. و گفت: به خدایی که جان عمردردست اوست سوگند یاد میکنم که یا از خانه بیرون می آیید یا خانه را با کسانی که در آن هستند آتش خواهم زد. به او گفته شد: در این خانه، است. عمر جواب داد: حتی اگر او هم باشد. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۳۲ و ۳۳ @qurantehran
 - بخش ۱۳ 🔹اعتراف در وصیت مصادر تاریخی وحتّی حديثي رسمي عالم اسلام از حادثه ی هجوم به خانه ی حضرت و بیش از این سخن نگفته اند. به درستی در تاریخ معلوم نیست بعد از این، چه اتفاقی افتاده است. البته در مآخذ شیعی از حوادث مربوط به ورود به خانه و آنچه در خانه اتفاق افتاد و حوادث بعد از آن اطلاعات بیشتری در دست است. اما در حوادث دو سال و اندی بعد، یعنی در جریان ، وصیتی از او در مصادر رسمي عالم اسلام به جا مانده که نشان می دهد جریان به خانه، در خانه پایان نپذیرفته است؛ بلکه حوادث به شکلی ادامه یافته که خلیفه در آخرین روزهای عمرش از آن و ندامت می کند. البته نمی دانیم این اظهار پشیمانی به خاطر شکستی است که دولت خلافت در این عمل تحمل کرده است یا ندامت از رنج هایی است که برای ایجاد شده و یا از صدماتی است که بر دختر پیامبر رفته است. ▪️ به خانه طبری نقل می کند: عبدالرحمن بن عوف در آخرین روزهای حیات به نزد او رفته، او را غصه دار می بیند. عبدالرحمن او را دلداری می دهد و از او مدح زیاد می گوید. بعد از آن هم سخنانی میان آن دو رد و بدل می شود. ▪️سرانجام می گوید: من بر چیزی از مسائل دنیا تأسف نمی خورم؛ مگر برسه چیز که دوست میداشتم آنها را ترک گفته بودم: ❌ اول اینکه: ای کاش من خانه ی را نمی گشودم، ولو اینکه با یک جنگ از آن خانه روبه رو می شدم... «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» نیز همین عبارت را نقل کرده است. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۳۴ @qurantehran
 ـ بخش ۱۴ 🔹 یعقوبی وصیت را آنگونه نقل می کند که به عبدالرحمن می گوید: من تأسف بر چیزی از امور دنیا ندارم؛ جز بر سه چیز که انجام داده ام و ای کاش آنها را انجام نداده بودم؛ 1⃣ اول اینکه: ای کاش من عهده دار نمیشدم و آن را به دیگری واگذار می کردم واگر من تنها کمک کار بودم، بهتر از این بود که امیر باشم. 2⃣ دوم اینکه: ای کاش من خانه ی را تفتیش نمی کردم و مردان را بدان وارد نمی ساختم ولو اینکه درب آن بسته شده و عليه من اعلان جنگ می شد. 🔹 مسعودی نیز می نویسد: آنگاه که به ساعات آخرعمرش رسید، گفت: من بر هیچ چیز از امور دنيا تأسّف نمی خورم؛ مگر برسه چیز که آن را انجام داده ام و دوست می داشتم که آن را ترک می گفتم. من دوست می داشتم که خانه ی را تفتیش نمی کردم. بعد هم سخنان بسیار دیگری گفت. ▫️در هر صورت از این اسناد به دست می آید که خانه دختر پیامبر مورد واقع شده و مردانی با آتش به کنار در آن خانه آمده و سپس به آن وارد شده اند. تنها مقاومتی که مورخان نقل می کنند، بیرون آمدن زبیر با شمشیر زمین خوردن، سپس از دست دادن شمشیر و دستگیر شدن او است . 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۳۵ @qurantehran
 ـ بخش هفتم 🔹خلیفه در سقیفہ اینجا دیگر سعد، و خزرجیان کبیر شکست خورده بودند و اتفاقی که در ابتدای امر درمیان انصار به وجود آمده بود، شکسته شده بود. حاضران از هر سو برای بیعت شتاب کردند. تا آنجا که سعد در خطر زیر دست و پا رفتن قرار گرفت. به این ترتیب با افرادی که تعداد آنها را نمی دانیم، انجام شد. 🔸 گردانندگان سقیفه، را پیش انداخته و به سوی روانه شدند. در پیش روی این جمعیت جلوی ابوبکر هروله کنان، در حالی که کمربند خود را محکم کرده و دامن به کمر زده بود، میدوید و فریاد برمی آورد: «همه بدانید! مردمان با ابوبکر بیعت کرده اند.» در راه نیز را می دیدند، می گرفتند و نزدیک می آوردند تا او را به دست ابوبکر و این گونه از او بگیرند. سرانجام جمعیت طرف دار این بیعت به همین شکل به مسجد وارد شدند. 🔹 بیعت ناتمام هنوز اهل بیت و از کار و کفن ایشان فارغ نشده بودند که صدای تکبیری که بیعت کنندگان در سر داده بودند، به گوششان رسید. این بیعت که به تناوب انجام می شد؛ تا شب ادامه داشت. در حالی که ابوبکر بر خدا را نشسته بود، اما هنوز بسیاری از مردم شهر به بیعت نیامده بودند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۶ @qurantehran
ـ بخش ۱۵ ▪️ داستان رحلت پیامبر در مصادر رسمی تاریخ اسلام بسیار کوتاه، سرد و ساده نقل شده است. این مورخان نقل می کنند: ایشان در روز آخر عمر مبارکش، سلمی، زن ابورافع (صحابی پیامبر) را خواسته و به او فرمود: ➖برای من آب مهیّا کن. سلمی می گوید: من از ایشان در آن ایام که دوران سختي بود، پرستاری می کردم. آن روز حال دختر پیامبر بسیار بهتر شده بود و ایشان از همه ی روزها آرام تر بودند. اتفاقاً امیرالمؤمنین ، به دنبال کاری به خارج از خانه رفته بود. آب را آماده کردم. دختر پیامبر بدن خود را به بهترین صورت شست وشو داد. آن گاه جامه ای تازه خواست و پوشید. ▫️سپس به من فرمود: «در وسط اتاق برای من آماده ساز» ایشان در آن بستر دراز کشیده، رو به قبله خوابیدند. ▪️ بعد به من فرمود: مادر! من همین الآن جان خواهم سپرد. اگر از دنیا رفتم و شما خواستید بدن مرا بدهید، هرگز بدنم را برهنه نکنید. این را گفت و جان سپرد. پس از مرگ ، علی به خانه آمد. من ماجرا را به او خبردادم. در ادامه نقل می کنند: امیرالمؤمنین خود غسل ایشان را برعهده گرفت ایشان نماز خواند و آنگاه او را دفن کرد. مآخذ مکتب بیش از این چیزی ندارند. اما در مداری شیعی مسأله کمی توضیح داده شده است. ◾️ محدث بزرگ شیعی قرن هفتم، «علی بن عیسی اربلی» از صدوق نقل می کند: آنگاه که وفات آن حضرت نزدیک شد، به اسما فرمود: جبرئیل هنگامی که وفات رسول خدا رسید، کافوری از بهشت برای ایشان آورد...برو بقیه ی حنوط پدرم را از فلان محل بیاور و آن را در کنار سر من قرار بده. من به آنچه فرموده بود، عمل کردم و حنوط را در کنار ایشان قرار دادم. آن گاه روی خود را با لباس پوشانید و فرمود: ساعتی منتظر من باش. آن گاه صدایم بزن. اگر جواب گفتم که خب! وگرنه بدان که من به نزد پدرم کرده ام. ▫️ اسما مدتی انتظار کشید. آنگاه دختر پیامبر را صدا کرد، اما جوابی نیامد. بار دیگر صدا زد: ای دختر محمد مصطفی! ای دختر بهترین کسی که زنان او را حمل کرده اند! ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگ ریزه ی بیابان ها راه رفته است! ای دختر کسی که به مقام قاب قوسين راه یافت هیچ جوابی نبود. پارچه را از روی صورت دختر پیامبر از برداشت او از دنیا کرده بود. خود را بر روی ایشان انداخت و می بوسید و می گفت: فاطمه! آنگاه که به محضر پدرت وارد شدی، سلام مرا هم برسان. 🏴طولی نکشید که و علیهما السلام به خانه آمدند... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۸۷ - ۸۹ @qurantehran
ـ بخش ۱۶ ▪️بی مادری طولی نکشید که علیه السلام و علیه السلام به خانه آمدند. را در بستردیدند که پارچه ای بر رویش کشیده شده است. پرسیدند: اسما! چرا مادر ما در این ساعت خوابیده است؟ اسما حادثه را پنهان نکرد و گفت: ای فرزندان رسول خدا! شما نخوابیده است؛ او از دنیا رفته است. (ع) خود را بر روی انداخت و می گفت: با من سخن بگو قبل از اینکه روح از بدنم مفارقت کند. (ع) هم خود را بر روی پاهای انداخت، آن را می بوسید و می گفت: مادر! من فرزندت هستم. با من سخن بگو قبل از اینکه قلبم پاره شود. اسما گفت: ای فرزندان خدا! بروید به نزد پدرتان و او را از این حادثه خبردار کنید. آن دو از خانه بیرون رفتند. آن وقت صدای فریاد گریه شان برخاست.  صحابه که در مسجد بودند، دور آن دو را گرفتند و گفتند: ای فرزندان خدا! چرا گریه می کنید؟ خدا چشم های شما را نگریاند. شاید نظر به جایگاه پدر بزرگتان کردید و به این علت گریه می کنید؟ گفتند: ما، ، از دنیا رفته است. ▪️ علی(ع) که این سخن را شنید، از بزرگی مصیبت به رو به زمین افتاد و با خود می گفت: من خود را به چه کسی بدهم ای پیامبر؟ من خود را در مصیبت های روزگار به تو آرام می ساختم؛ حال بعد از تو چه کسی را خواهم داشت؟؟ 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۹۰ - ۹۱ @qurantehran
ـ بخش ۱۷ ▪️ گفتیم که دختر پیامبر پس از مدتی بیماری از دنیا رفت، اما چرا بیمار شد؟! 🔹 مهاجمانی که آتش به همراه داشتند و به خانه ی دختر پیامبر حمله بردند و سرانجام هم با زور به آنجا وارد شدند، با این هدف آمده بودند که حضرت علی (ع) و دیگر تحصن کنندگان آن خانه را به بیعت وادار کنند. 🔹 امام و یارانش به هیچ وجه قصد مقابله ی مسلحانه نداشتند. وظیفه ی امام این بود که و این بیعت نکردن اگرچه ظاهراً یک عمل سياسي محض به معنای عدم قبول حکومت وقت و مخالفت با آن بود، اما روح خالص مذهبی داشت. یعنی برای نشان دادن نادرستی و عدم مشروعیت آن دولت بود... 🔹 اجبار برای بیعت «جوهری» حوادث را به روشنی بیشتری تصویر کرده است. ابوبکر گفت: ای عمر! خالد بن ولید کجاست؟ عمر جواب داد: او همین جا است. ابوبکر گفت: بروید علی و زبیر را به نزد من بیاورید. عمرو خالد رفتند. عمر به داخل خانه وارد شد. درون خانه افراد زیادی بودند. از اصحاب، مقداد بود. هاشمیان نیزهمه حضور داشتند. اول زبیر را گرفت و با زور به بیرون خانه هل داد و به خالد و مردانی که ابوبکر به کمک ایشان به کمک ایشان فرستاده بود سپرد. بعد به علی گفت: برخیز و به برو. اعتنایی نکرد. عمر دست او را گرفت؛ باز به او گفت: ➖بایست! [باید به مسجد بروی و بیعت کنی] این بار نیز علی از برخاستن و حرکت خودداری ورزید. اینجا، را به بغل گرفت و همچون زبیربا زور و فشار به دم در آورد و در آنجا به خالد و همراهان او واگذار کرد. آن گاه با کمک مردانی که در بیرون خانه جمع شده بودند، آن دو را به اجبار به مسجد بردند. 🔹 مردم معمولی شهر در کوچه ها جمع شده بودند و شاهد و ناظر این حوادث بودند؛ و تنها فاطمه (س) آنگاه که این وضع را مشاهده کرد، به کنار در خانه آمد و فریاد برآورد: ای ابوبکر! چه زود به هجوم آوردید؛ به خداوند قسم تا وقتی زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت. 🔹عدم بیعت جوهری در نقل دیگر از «عمر بن شُبه» می آورد: عمر در حالی که یقه ی لباس و را گرفته بود، آن دو را با فشار شدید از خانه بیرون آورد و به نزد برای برد. در روایت دیگری از او نقل می کند: با جمعی که در میان آنها اُسید بن حُضیر و سلمة بن سلامة بن قریش نیز بودند، با زور به خانه وارد شدند. فاطمه فریاد کرد و آنها را به خداوند سوگند داد. سپس عمر آن دو[حضرت علی و زبیر] را از خانه خارج ساخت و با زور به مسجد برد که بیعت کنند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۳۶ و ۳۷ @qurantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️تظافر امت رسول بر هضم !! ⬛️ عبارتی عجیب و تکان دهنده در مورد شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در نهج البلاغه که کمتر به آن توجه شده است. ▪️ حضرت امیرالمؤمنین على عليه السلام، پس از فارغ شدن از دفن حضرت فاطمه عليهاالسلام، رو به مزار پيامبر (ص) نمود و عرض كرد: « السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا رَسُولَ‏ اللَّهِ‏ عَنِّي‏... يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ؛ و أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، و هَمٌ‏ لَايَبْرَحُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ‏، و هَمٌّ مُهَيِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا، و إِلَى اللَّهِ أَشْكُو، و سَتُنْبِئُكَ‏ ابْنَتُكَ ‏_هَضْمِهَا !... @qurantehran.
ـ بخش ۱۸ ▫️نقلها کمی با هم اختلاف دارند. اما اصل مسأله در همه ی نقل ها تکرار می شود و یکسان است؛ به این شکل و شاید هم به شکلی بدتر و فجيع تر. که تاریخ از شرح آن خودداری کرده است . امیرالمؤمنین على به مسجد آورده شد تا با ابوبکر کند، اما چنانکه اشاره شد، امام عالم باید در برابر این انحراف ها موضعگیری روشنی داشته باشد و به صورت علنی و آشکار آن را نفی کند. ▫️دولت خلفا هم چنان که در حادثه ی سعد دیدیم و در نمونه های دیگر هم در تاریخ ثبت شده است، نمی توانست این وضع را تحمل کند و ببیند در جامعه کسانی هستند، آن هم در شأن و شخصیت و اصحاب و یارانش که بیعت نکرده اند و حکومت موجود را نپذیرفته اند. بنابراین عکس العمل از خود نشان داد. در آن روز تنها دو راه در برابر آن حضرت وجود داشت: - یا باید بیعت می کرد و حکومت پدید آمده را می پذیرفت. - یا تن به خطر می داد و جان بر سر این کار می گذاشت. اما خطر را ترجیح می داد و بنابراین، تاریخ، را از ایشان ، بلکه با همه ی دروغهایی که صفحات آن را پر کرده است، معتبرترین اسناد از عدم بيعت آن حضرت خبر می دهند. حتی نزدیک ترین افراد به حزب قریشی حاکم اقرار میکنند که در آن شرایط امیرالمؤمنین علی علی بیعت نکرده است. ▫️ به نقل جوهری باز می گردیم: هنگامی که علی را به و به مسجد می بردند، می فرمود: من بنده ی خدا و برادر رسول خدا هستم. اما کسی به این حرفها گوش نمیداد. به هر صورت ایشان را تا پای منبری که بر فراز آن ابوبکر نشسته بود، آوردند و از او بیعت خواستند. ➖ آن حضرت فرمود: من به از شما . با شما بیعت نخواهم کرد و این شما هستید که باید با من بیعت کنید. شما زمام حکومت را به دلیل خویشاوندی با پیامبر از انصار گرفتید و آنها هم به همین دلیل آن را در اختیار شما قرار دادند. اینک من هم به همان دلیل که شما در برابر انصار به کار بردید، استدلال می کنم. پس اگر از خدا، ترسی به دل دارید و از هوی و هوس پیروی نمی کنید، را در مورد ما مراعات کنید، حق ما را در حکومت به رسمیت بشناسید؛ وگرنه دیری نمی گذرد که عاقبت بد این ستم که بر ما روا داشته اید، گریبان شما را خواهد گرفت. گفت: رهایت نمی کنیم مگر اینکه کنی. علی پاسخ داد: ای عمر! شیری را می دوشی که بخشی از آن به تو خواهد رسید. اساس حکومت او را محکم گردان تا فردا آن را به تو تحویل بدهد. به خداوند سوگند نه سخن تو را می پذیرم و نه از او پیروی می کنم. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۳۸و۳۹ @qurantehran
ـ بخش ۱۹ 🔹 تهدید به مرک در اینجا لازم، می بینیم که نقلی را از «تاریخ الخلفاء» منسوب به «ابن قتيبة» اضافه کنیم. او می نویسد: اینکه امام را به بیعت کردند، حضرت فرمود: اگر این کار را نکنم، چه خواهید کرد؟ در جواب گفتند: قسم به آن خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را می زنیم. امام علیه السلام فرمود: آن وقت گردن کسی را زده اید که بنده ی خدا و برادر رسول خدا است. گفت: بنده ی خدا بودن، آری؛ اما برادر رسول خدا، نه! در این میان، ساکت بود و سخنی نمی گفت. به او رو کرد و گفت: چرا در مورد او دستوری نمی دهی؟ ابوبکر گفت: مادامی که در کنار اوست، او را به کاری اکراه نخواهم کرد. در اینجا امام اسلام که از دست آنها رهایی یافته بود، به پناه برد و در حالی که اشک از دیدگان مبارکش جاری بود، با صدای بلند می گفت: «ابن أم إن القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني» ای فرزند مادرم! این جماعت مرا ضعیف و بی یار و معین پنداشتند؛ و برمن غلبه کردند و مرا تنها گذاشتند؛ و نزدیک بود که مرا بکشند! 🔹بعد از بررسی کوتاه جریان ، بررسی مسأله مهم دیگری از مسائل آن روز، بلکه هر روز اسلام لازم به نظر می آید و آن، جایگاه امیرالمؤمنین علی (ع) درجامعه اسلامی آن روزگار است. اسناد نشان میدهد که این جایگاه در ذهنیت و فرهنگ دینی مردم آن روز جایگاهی بی مانند بوده است و مردم به طور عموم ایشان را برای احراز منصب ، شخصیتی بی همتا می شناخته اند و هیچ کس جز اندکی، شخص دیگری را برای احراز آن لایق و هم شأن ایشان نمی دانست. اولین بار این حرف از زبان انصار در به گوش رسید؛ آن هنگام که مهاجران قریشی وانصار در سقیفه ی بنی ساعده بر سر تصاحب قدرت به احتجاج و جدل مشغول بودند، تاریخ می گوید: «فضل بن عباس» که او سخنگوی قریش بود، سخنی گفت: ای گروه قریشیان! راستی خلافت با سیاه کاری و فریب برای شما اثبات نمی شود؛ در حالی که ما اهلیت و لیاقت برای خلافت داریم به شما؛ و از همه ی شما برای این کار سزاوارتر است. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۴۰ @qurantehran
ـ بخش ۲۰ 🔹 مورخان گفته اند که هیچ کس (یا حداقل اکثریت قریب به اتفاق مردم)، شک نداشت که صاحب حکومت بعد از پیامبر، على علیه السلام است. 🔹 امام علی مورد قبول همگان بود و هیچ کس در اینکه صاحب امر بعد از پیامبر، حضرت علی (ع) است، شک نداشت. حتی مورخان از یک پشیمانی بزرگ که بعد از بیعت روز دوشنبه و سه شنبه برای اکثریت مسلمانان پیش آمده بود، سخن گفته اند. 🔹 لذا در اینجا یک مهم پیش می آید: برای جریان چه توجیهی وجود دارد؟ و اگرهمه، علی علیه السلام را صاحب امر می دانستند و میل اکثریت با ایشان بود، دیگر چرا در سقیفه جمع شدند و می خواستند کسی دیگر را به حکومت برگزینند؟  🔹 ما در گذشته این پرسش را جواب داده ایم و گفتیم که جریان سقیفه، برخاسته از یک ناشی از ها و رقابت های ای بود، نه چیز دیگر؛ و در آن و حکومت نمیکرد و اگر با مسائل تعصبات قبایل عربی به خوبی آشنا شده باشیم، این جواب ها کاملا قابل قبول خواهد بود. 🔹حوادث آینده هم سخن ما را تأیید می کند و جایگاه بزرگ و بی همتای امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در بین مسلمانان آن زمان با روشنی بیشتری ثابت میکند. 🔹 اما چه شد که امیرالمؤمنین مجبور به با خلفا شد؟ آنچه در تاریخ ذکر شده، بالا گرفتن اختلاف مهاجر و انصار، پدید آمدن مدعیان نبوّت و در خطر قرار گرفتن مدینه به عنوان مرکز اسلام بود. از مسلمانان آماده جهاد نبودند و تا امیرالمؤمنین (ع) بیعت نکرد، قریشیان قرار و اعتباری نیافت. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran
ـ بخش ۲۱ 🔹 بیعت امام بر اساس اسناد موجود، عثمان به محضر امام رسید و حوادث پیش آمده را عرضه داشت و گفت: تا شما بیعت نکنید، هیچ کس به مقابله با دشمن نخواهد رفت. 🔹 بلاذری می نویسد: چون عرب از دین بازگشتند و مرتد شدند، عثمان نزد علی رفت و گفت: ➖ پسر عمو! تا تو بیعت نکنی، هیچکس به نبرد با این دشمن تن در نمی دهد و همچنان اصرار می ورزید تا اینکه او را به نزد ابوبکر آورد. در این مجلــس (ع) با بیعت کرد و مسلمانان خرسند، برای جنگ همت گماشتند و لشکریان دسته دسته عازم گشتند. 🔹 خود اینکونه توضیح می دهد: «آنگاه که به سوی رفت مسلمانان پس از او در کار حکومت با یکدیگر به اختلاف و نزاع برخاستند. سوگند به خدا، نه در قلبم راه می یافت و نه در خاطرم می آمد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بستاند و به دیگری منتقل سازد؛ یا مرا پس از پیامبر از عهده دار شدن حکومت باز دارد. اما در آن روزگاران تنها چیزی که مرا نگران کرد، شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او کردند. من دست بازکشیدم و از بیعت کردم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود سازند. ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن ایجاد شود، یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت برشما است. که این کالای چند روزه ی دنیا است و به زودی ایام آن می گذرد؛ چنانکه سراب ناپدید شود و یا چنان پاره های ابرکه زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام گرفت. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran
ـ بخش ۲۲ 🔺مدینه ی آن روز قبل از بیعت امیرالمؤمنین علی(ع) تنها نام پایتخت جهان اسلام را داشت و از مقام خلافت (به معنای حکومت بر جهان اسلام)، تنها جماعت مسجدالنبی و نماز جمعه ی آن شهر را به عهده داشت. زیرا مردم، حکومت او را آن طور که باید، پذیرا نشده بودند؛ لذا هیچ کس در تحت فرمان فرماندهان جنگی آن دولت به جنگ نمی رفت. 🔺در خارج از مدینه، دشمنان بزرگ با لشکرهای انبوه در انتظار حمله به شهر و نابود ساختن همه چیز بودند. قبایل فراوانی با اینکه به اسلام وفادار مانده بودند، اما حکومت مرکزی را قبول نداشتند. مردم، دیگر زکات مالشان را که تا دیروز به مدینه می آوردند و پرداخت می کردند، به دولت ابوبکر نمی دادند. 🔺خلاصه اینکه با توجه به اسناد کهن، کسانی با تکیه بر قریشی بودن، توانستند قدرت و حکومت بعد از پیامبر را به چنگ بیاورند، به هرشکل ممکن، حتی با زور و عنف، رأس خاندان یعنی امام عل، امیرالمؤمنین(ع) را به نزد بردند تا از او بگیرند. 🔺اما تمام این کوششها ناکام ماند و امام که نباید بیعت می کرد، بیعت نکرده به خانه بازگشت. اما علت اصحاب حکومت چه بود؟ و چرا آنها نتوانستند به هدف خودشان که کردن امیرالمؤمنین علی به بیعت بود، برسند؟ اینجا نیز با یک حلقه ی دیگر از تاریخ روبه رو هستیم. در برابر صاحبان قدرت که و به هدف خود از هیچ چیز ابا نداشتند، پس چطور شد؟ و چه کسی مانع شد؟ که هم بیعت به سرانجام نرسید و هم امام علی (ع) به سلامت به خانه بازگشت. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۵۳-۵۴ @qurantehran
ـ بخش ۲۳ ▪️سرتاسرمدت کوتاهی که دختر پیامبر بعداز پدر زنده بود، به با دولت حاکم و مقابله با اعمال خصمانه آنها گذشت. آن حضرت در این مدت همه چیز را به وسیله ای برای با حکومت تبدیل کرده بود. گاهی می زد و گاهی می خواند. یک روز اعلام می نمود و روز دیگر از پذیرفتن حاکمان خودداری می کرد و حتی کرد که غاصبان به تشییع جنازه او نیایند و برجسدش نماز نخوانند و سرانجام با دستور قبرش، یک نشان ماندگار از را بر جبین آن حکومت نقش کرد. این، روی واقعي تاريخ است. 🔹البته ما در تمام این زمینه ها به طور جدّی با کمبود منابع و ابهام آنچه در دسترس است، روبه رو هستیم. اگر به تاریخ آن دوران از منظر مورخان رسمی نگاه کنیم، دورانی آرام گزارش شده است و مورخان و محدثان توانسته اند با پنهان کاری، درگیری های جدی و بحران های عمیق آن عصر را بدارند و این، روی دیگر تاریخ است! 🔹در جریان این مقابله دیدیم که بار این بیت نبوت بود که مورد * مأموران نظام حاکم قرار گرفت. آنها میخواستند امیرالمؤمنین علی را به مسجد ببرند تا از ایشان به عنوان و خاندان نبوت بگیرند و با این کار مخالفان حکومت جدید را به وادار نمایند. 🔸 این اقدام، اولین عملی بود که آن دولت بعد از اینکه حکومت را به چنگ آورده بود، انجام داد و در انجام آن بسیار جدی بود و سرانجامِ آن می توانست بسیار خطير باشد و عواقب ناگواری به بار آورد. 🔹بنابراین کاری که دختر پیامبر و در مقابل آن انجام داد، کاری بس بزرگ بود و همان عمل باعث شد که امیرالمؤمنین بیعت و به به خانه بازگردد و به این ترتیب اولین اقدام دولت خلفا با مقابله ی دختر پیامبر به منتهی شد 🔺سپر بلا یعقوبی بعد از نقل اصحاب حکومت به،خانه امیرالمؤمنین علیه، السلام، حادثه ای را نقل می کند: فاطمه (س) از خانه اش بیرون آمد و خطاب به مهاجمانی که خانه اش را مورد تهاجم قرار داده و اشغال کرده بودند، فرمود: از خانه ام بیرون روید وگرنه به خداوند سوگند سرم را برهنه میکنم و به او شکایت می برم. با شنیدن ، مهاجمان و مردمی که در خانه بودند، بیرون رفتند و آنجا را ترک کردند. ➖ آیا دختر پیامبر و در برابر حمله ی دولت خلفا به خاندان نبوت تنها همین جا بود؟ یا حوادث به این شکل اتفاق افتاد که ایشان بعد از صدماتی که در حمله به خانه دیده بود، هنگامی که توانست روی پای خود بایستد، وقتی بود که را برای بیعت برده بودند و یک بار دیگر به مقابله با مجموعه ی کسانی که می خواستند با زور به بیعت امام علیه السلام دست پیدا کنند، و آنجا بود که به تهدید پرداخت!؟ 🔹 به یک ؟! اما آیا اصحاب قدرت از یک تهدید لفظی می ترسیدند یا به این گونه چیزها اعتقاد داشتند؟ 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran
ـ بخش ۲۴ 🔹اموال بیت نبوت شکست خوردن در به بیت نبوت، دولت را از انجام نقشه ها و اهداف ظاهراً از پیش تعیین شده اش باز نداشت؛ بلکه چند روز بیشتر از رحلت نبی اکرم نگذشته بود که هجومِ دوباره ی مأموران دولت با ی اموال خاندان نبوت ادامه یافت. اگر مقدار آنچه خاندان نبوت از قبل به عنوان در دست داشت و آنچه بعداً به صورت پیامبر نصیب آنها می شد و همچنین که تولیت آن به ایشان واگذار شده بود را بدانیم، بزرگی و خطر این هجوم روشن تر خواهد شد. 🔹 سوال: آیا واقعاً دولت خلفا با کمبود بودجه روبه رو بود و برای تحرکات جنگی دفاعیِ آینده اش نیاز به این اموال داشت؟ 🔸پاسخ: خیر؛ نظر حکومت این بود که خاندان نبوت دست باشند تا در ای که با دولت جدید خواهند داشت، کاری از پیش نبرند؛ یا اینکه فکر می کردند اگر پولی این چنین در خانه ی نبوت باشد، آنها آن را بین مردم تقسیم نموده، به دست فقرا خواهند رساند و این کار مردم را به دور ایشان جمع خواهد کرد و حذف آن ها دیگر ممکن نخواهد بود. در اینجا آوردن نکته ای ضروری است و آن، اینکه ❌ متأسفانه تمام و و و حتی لغت همه ی آنچه را که روزی پیامبر بوده است زمان به دخترشان شده بود و نیز تمام آنچه به عنوان از آن حضرت باقی مانده بود را #«صدقه» نام نهاده اند. ✓ ما به هرکتاب تاریخی، تفسیر و متن فقهی که مراجعه کنیم و یا به هرکتاب لغت که نگاهی می اندازیم، چیزی جز عنوان «صدقه» مشاهده نخواهیم کرد. این نام گذاری جز روایتی که در روزهای اولیه ی حکومت خود نقل کرده بود، هیچ . او گفته بود که خود از رسول خدا شنیده است که: همه ی آنچه از ما پیامبران باقی می ماند، صدقه است! بنابراین، همه ی کسانی که به نوعی در زمینه ی اموال پیامبراکرم سخن گفته اند، از آنها با عنوان صدقه نام برده اند و لذا ریشه ی این نام گذاری نبایستی از چشم محققان پوشیده بماند و آن را نامی تاریخی و مسلم بدانند... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran
ـ بخش ۲۵ 🔹 بررسی اموال پیامبر در سال سوم هجرت یک ثروتمند یهودی که تازه مسلمان شده بود، در جنگ احد شرکت کرد و به شهادت رسید. وی قبل از شهادتش همه ی اموال خود را برای پیامبر وصیت کرد. آنچه این یهودي تازه مسلمان داشت، بود که همه ی آنها طبق این وصیت به شخص پیامبر منتقل گشت. 🔹 به گفته ی مورخان، سرانجام پیامبر این باغات را در سال هفتم هجری فرمود. اما نمیدانیم که آیا خبر این وقف صحیح است یانه ؟ آیا این باغات بعد از پیامبر توسط دولت خلفا شد و یا به عنوان ارث، به وارثان ایشان رسید و آنها آن را کردند؟ 🔹 پیامبر به مدینه که هجرت فرمود، مردم آن شهر تمام هایی را که به علت عدم دسترسی به آب قابل کشت و زرع نبود، در اختیار آن حضرت قرار دادند. این زمینها نیز بخشی از املاک پیامبر محسوب می شد که مصادره شد. 🔹 طایفه«بنی نضیر» به دلیل توطئه های گوناگون ناچار به ترک مدینه و واگذاشتن سرزمینشان شدند و زمین ها و باغات مزبور به فرمان الهی در قرآن، رسول خدا شد؛ ایشان پاره ای از این زمینها را به عنوان ملک به کسانی از اصحاب خویش بخشیدند و بقیه همچنان در دست پیامبر بود تا اینکه ایشان رحلت فرمود. 🔹قلعه های «خیبر» هفت یا هشت قلعه ی نیرومند جنگی بود. تعدادی از قلعه ها با به دست آمد تعدادی با ؛ و البته به همت و شجاعت امیرالمؤمنین فتح شد. بنابراین همه ی آنچه با صلح به دست آمده بود، طبق دستور قرآن به تمامی ملک و خالصه ی آن حضرت گردید و یک پنجم آنچه به جنگ فتح شده بود، طبق دستور دیگر قرآن در اختیار پیامبر قرار گرفت. های وطيح وسلالم چون با صلح به دست آمده بودند، ملک و خالصه ی پیامبر شد. این اموال مانند سایر اموال ارزشمند باقی مانده از پیامبر با از دست خاندان ایشان خارج شد. 🔹«وادی القری» سرزمین آبادی بود که آب فراوانی داشت. ثلث این سرزمین در اختیار قبیله ای عربی به نام «بنوعذره» و باقیمانده ی آن، ملک یهودیان بود. پیامبراکرم، یهودیان را به اسلام دعوت کرد و چون نپذیرفتند، با ایشان قرارداد عدم تعرض امضا فرمود و بر نصف زمین هایشان صلح کرد. بنابراین وادی القری خالصه ی رسول خداوند بود. 🔹فتح خيبر، یهودیان «» را بیمناک ساخت. واسطه ای به محضر رسول خدا، فرستادند و پیشنهاد صلح دادند. پس این سرزمین هم باصلح فتح شده بود و فیء و خالصه ی رسول خدا به حساب می آمد؛ و چنان که می دانیم، این سرزمین آبادان را پیامبر چند سال قبل از رحلت به دخترشان بودند؛ ولی قبل از اینکه حتی ده روز از رحلت ایشان بگذرد، به دست مأموران دولت تصرف گشت. 🔹تفصیل این حوادث بسیار بیشتر از آن است که گفته شد. در هرصورت، دولت حاکم اگر در آن روزها نمی توانست با مخالفان بیرونی خود مقابله کند، اما برای مصادره ی اموال باقی مانده از پیامبر و اموال خاندان نبوت توانایی داشت و حتی اندکی در اعمال توانایی خود درنگ نکرد!. 🔹اسناد ما در زمینه ی چگونگی ی اموال خاندان نبوت و بسیار اندک است. در یک گزارش می خوانیم: عمر می گوید: آنگاه که پیامبراین جهان را ترک گفت، من و به نزد رفتیم و به او گفتیم در مورد آنچه پیامبر به جای گذارده است، چه میگویی؟ او (على علیه السلام) گفت: ➖ ما از همه کس به رسول خدا نزدیک تر هستیم [طبق قانون همه ی آنها به ما می رسد] من گفتم: -- در مورد آنچه از ماترک ایشان در خیبر به جای مانده است چه میگویی؟ ➖ آنچه در خیبر است هم، مال ماست ! -- آنچه در فدک باقی مانده است چه؟ ➖ آن هم مال ماست . من گفتم: -- به اینها که می گویید نخواهید رسید مگر اینکه از روی های ما عبور کنید. 🔹 این گزارش معتبر بخشی از اهدافی که دولت خلفا در دست اجرا داشت را نشان می دهد. اما درباره ی اینکه آنها چگونه و به چه شکل به طرح خود عمل کردند و به اهداف خود رسیدند، چندان چیزی نمیدانیم؛ ولی هنگامی که به عکس العمل خاندان نبوت و در مقابل اعمال نگاه می کنیم، با اینکه باز هم در این مورد به طور جدی با کمبود اطلاعات رو به رو هستیم، متوجه می شویم که مجموعه ی اموال باقی مانده از پیامبر و حتی آنهایی که در زمان حیات خودشان به دخترشان بخشیده بودند، همه بلافاصله بعد از وفات ایشان به دست دولت خلفا مصادره شده اند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، خلاصه صفحات ۵۸تا۶۲ @qurantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 أین الطالب بدم الزهراء؟ ـ بخش ۲۶ 🔹 داستان فدک دختر پیامبر به دنبال اخذ اموال خاص خودش -یعنی سرزمین فدک- به خلیفه مراجعه کرد. آیا او حکومت تازه را داشت که برای دادخواهی به آن مراجعه کرده بود؟ یا او می خواست اثبات کند، این زمینها مال شخصي اوست؟ همه ی قواعد و قوانین هم به نفع او بود. مالی در اختیار داشت و وکلای او در آن زمین ها تصرف داشتند. اگر کسی علیه این ملکیت ادعایی داشت، او باید شاهد می آورد. در فقه اسلام، «يد» نشانه ی است. پس وقتی مال در تصرف اوست، دیگر از او شاهد طلب نمی کنند! اما مأموران دولت به فدک برده، وكلای ایشان را از آنجا رانده بودند. بنابراین پیامبر به نزد خلیفه رفته بود که: این زمین مال من است و پدرم این زمین را به من بخشیده است. 🔹خلیفه که هم مدعی بود و هم قاضی، بر مالکیت فاطمه (س) شاهد طلب کرد. در یک خانواده اگر به فرزندش چیزی ببخشد، آیا لازم است چند نفر شاهد باشند؟ چگونه ممکن است از کسی مثل پیامبر با وجود آیه ی تطهیر، شاهد طلب کرد؟ طبق یک نقل، علی (ع) به شهادت آمد. اما ابوبکرشاهد دیگری هم طلبيد. «ام ایمن» نیز شهادت داد. ابوبکر گفت: آیا با شهادت یک و یک خود را میدانی ؟؟ 🔺این حادثه به شکل دیگری نیز نقل شده است: مدائنی» از «موسى بن عقبة» نقل می کند: فاطمه بعد از بیعت مردم با ابوبکر به نزد او آمد و گفت: ام ایمن و «رباح» شهادت می دهند که رسول خدا فدک را به من بخشیده است... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۶۳ @qurantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ بخش ۲۸  🔹حضرت زهرا(س) در مسجد اصلا سخن از فدک نگفت؛ بلکه به عنوان تنها وارث باقی مانده از پیامبر، همه ی اموال و املاک پدرش را طبق ادعا کرد. آنچه در آن روز در سخنرانی بلند و کوبنده ی ایشان آمده بود، راه را از همه سو بر دولت حاکم می بست و چنان که اشاره شد، خليفه ناگزیر بود بازهم در حدّ مقدور، نرمش نشان بدهد و حتّی کند! 🔹یعقوبی می گوید: ، دختر پیامبر نزد آمد و پدرش را از او خواستار گردید. اما خلیفه به او گفت که پیامبر خداوند فرموده: «انّا معاشر الانبياء لا نورث، ما تركنا صدقة»؛ ما گروه پیامبران میراث نمی دهیم. آنچه به جای می گذاریم، صدقه است. ➖ پس حضرت زهرا گفت: «أ في الله أن ترث اباک ولا ارث ابي. اما قال رسول الله المرء يحفظ في ولده»؛ آیا حکم خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم میراث نبرم؟ آیا پیامبر خدا نگفته است: حق و حرمت مرد درباره ی فرزندانش رعایت می شود؟ پس ابوبکر گریست. 🔹ما همه ی ابعاد و جوانب آنچه که دختر پیامبر انجام داد را نمی توانیم به روشنی از تاریخ به دست بیاوریم. بازار مکاره ای از دروغ و جعل در تاریخ اسلام به وجود آمده که حیرت آور است. اما خوشبختانه اسنادی در دست است که جای هیچگونه تردیدی ندارد، ازجمله عایشه طبق نقل بخاری و مسلم می گوید: فاطمه دختر پیامبر کسی را فرستاد و میراث خودش را از ابوبکر طلب کرد؛ یعنی خالصه ی پیامبر در مدينه شامل اموال بنی نضیر، سپس «فدک» و باقیمانده ای از خمس «خیبر»... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۶۶-۶۷ @qurantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ بخش ۲۹ 🔹... ابوبکر گفت: پیامبر فرموده است که ما ارث به جای نمیگذاریم. آنچه از ما باقی می ماند، است. لذا ابوبکر از اینکه به فاطمه چیزی بدهد، امتناع ورزید. فاطمه از رفتار او خشمگین شد و تا روزی که از دنیا رفت، از او دوری گزید و با او سخن نگفت. 🔹او شش ماه بعد از پیامبر زندگی کرد و آنگاه که وفات یافت، شوهرش على ایشان را دفن کرد و ابوبکر را از آن خبردار نساخت. 🔹دوران دختر پیامبر با مسأله فدک یا میراث پدر و عدم موفقیت ظاهری ایشان پایان نیافت. از این به بعد ایشان به همراهی شوهر بزرگوارش راه طولانی دیگری برای مقابله با وضع وجود در پیش گرفتند. 🔹امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه را بر مرکبی سوار می نمود و همراه حسنین چندین شب به خانه ها یا مجالس انصار می رفت و بر در هر خانه، دختر پیامبر صاحب خانه را مخاطب قرار داده، می فرمود: ➖ای گروه انصار! خداوند و دختر پیامبرتان را یاری کنید... اما همت و شجاعت انصار با تفرقه شکست خورده بود و هیچکس جواب درستی نمیداد. تنها می گفتند: ❌ دیگر کار از کار گذشته است و ما با این مرد بیعت کرده ایم و نمیتوانیم با او مخالفت کنیم. آخرین کسی که دختر پیامبر به ملاقات او رفت معاذ بود؛ اما اونیز به دختر پیامبر پاسخ منفی دادو گفت: تنها با یاری من چه کار می توان انجام داد؟ 🔹 بعدازاین، در تاریخ روشن نیست چه حوادثی پیش آمد، اما می دانیم دختر پیامبر به شدت کوشید تا به همه ی اشکال ممکن نشان دهد و اثبات کند که وضع موجود مشروع نیست و خدا و پیامبر از آنچه پیش آمده است، راضی نیستند... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran
حجت الاسلام حسینی قمی.mp3
8.87M
در این ایام که به بانوی عالمین حضرت صدّیقه طاهره، فاطمه زهراء نزدیک میشویم، یکبار دیگر گوش جان بسپریم به فرازهایی از خطبه غرّایی که صلوات الله علیه در مسجد برای باز پس گیری حقوق غصب شده اش بیان نمود: 🎙 حجت الاسلام 📚 موضوع : شرح فرازهایی از (سلام الله علیها) ۹۷/۱۱/۲ @qurantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ بخش ۳٠ ▪️ دختر پیامبر تنها بود و با این تنهایی، موقعی که مهاجر و انصار او را تنهاتر گذارده بودند؛ کاری از پیش نمی برد و نمی توانست میراث سیاسی و میراث مالی پیامبر را باز پس گیرد. ▪️ چنانکه دیدیم دختر پیامبر در آخرین حرکت خویش دیگر به به در خانه های بزرگان شهر نمی رفت و ما این را آغاز یک دوره بیماری می دانیم. ▫️ ایشان بعد از این، دیگر در صحنه های اجتماعی شرکت نکرد و گزارش ها از شدت بیماری و سپس بستری شدن آن حضرت حکایت دارد که تا چهل روز ادامه داشت. 🔲 این از کجا ناشی شده بود؟ آیا به خانه و آتشی که هجوم آورندگان به همراه داشتند، رنجی به بار آورده بود و زخمی زده بود که این بیماری از آن ناشی می شد؟ از این گذشته فقدان پدر برای دختر پیامبر مصیبتی بزرگ بود و رنجی عظیم را به دنبال داشت و تمام روزهایی که ایشان بعد از پدر زندگی کرد، پژمرده و گریان و رنجور بود. لذا این حادثه هم می توانست در از پای درآوردن ایشان سهمی به سزا داشته باشد. ▪️بنابراین در اینجا هم ما از همه ی آنچه اتفاق افتاده است، خبر نداریم. اما مسلم است کسی که بیمار و بستری شده، عیادت کنندگانی خواهد داشت. سیره نویسان از چندین عیادت و چند جور عیادت کننده در مورد دختر پیامبر گزارش داده اند. دختر پیامبر با اینکه از پای درامده و بستری بود، از این عیادتها نیز به عنوان حربه ای علیه وضع موجود استفاده نمود و در هر عیادت به شکلی دولت خلفا را به محاکمه کشید. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ بخش ۳۱ ▪️پس از شدت یافتن بیماری، زنان مسلمان مدینه، به عیادت ایشان رفته و احوال دختر پیامبر را پرسیدند. حضرت صدیقه به جای احوال پرسی، از دردها و رنج های خود سخن گفت. در واقع ایشان علت بیماری خود را بازگو کرد و فرمود: به خدا سوگند! دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما بیزارم. آنها را آزمودم و از آنچه کردند، رضایت ندارم. وای بر آنها! چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار گیرد و خلافت بر پایه ی نبوت استوار بماند؟ یعنی همان جا که محل فرود جبرئیل امین بود. ▫️عیادت خلفا روزها میگذشت و بیماری دختر پیامبر شدت بیشتری می گرفت. گردانندگان امور، دیگر تعلل را به مصلحت ندیدند. شاید به این خاطر که برای مردم این همه بی اعتنایی قابل توجیه نبود. به نقل ابن قتیبه، پیشنهاد ملاقات و عیادت دختر پیامبر را به می دهد و می گوید: ما فاطمه را نسبت به خودمان خشمناک کرده ایم. بیا با هم به عیادت او برویم. شاید بتوانیم وی را از خودمان راضی کنیم؟! بعد باهم به منزل دخترپیامبر می روند و از ایشان اجازه ورود می خواهند که جواب رد می شنوند... به نقل صدوق نه یک بار بلکه بارها برای عیادت می آیند، اما راه نمی یابند! نپذیرفتن ملاقات حاکمان به ویژه وقتی که بارها اتفاق بیفتد، به طور قطع در جامعه انعکاس می یابد و آثاری نامطلوب به بار می آورد و این، همان چیزی بود که دختر پیامبر می خواست. این خود یک مرحله ی دیگر از مراحل مقابله و ی دختر پیامبر با در آن روز بود. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان ص ۷۳-۷۴ @qurantehran
ـ بخش ۳۳ ▫️دختر پیامبر فرمود: من با شما سخن نخواهم گفت تا پدرم را دیدار کنم و از رفتار شما دو نفر به ایشان شکایت بنمایم . آنگاه رو به على کرد و گفت: من با آنها حتی یک کلمه هم سخن نمی گویم تا اینکه از آنها چیزی را بپرسم که آن دو از رسول خدا شنیده اند. اگر در این مورد راست گفتند، آن وقت تصمیم خواهم گرفت. ▫️ آنگاه آنها را قسم داد و فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا از رسول خدا این سخن را نشنیده اید که: رضای فاطمه از رضای من است و خشم و غضب فاطمه از خشم و غضب من؟ هرکه او را دوست داشته باشد، مرا قطعاً دوست داشته است و هرکه فاطمه را راضی کند، مرا راضی کرده است و هرکه فاطمه را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است؟ ▪️پاسخ دادند: چرا، ما این سخن را از رسول خدا شنیده ایم . ▫️دختر پیامبر فرمود: من، خدا و ملائکه ی او را شاهد میگیرم که شما دو نفر من را به غضب آوردید و رضای خاطر مرا به جای نیاوردید و وقتی پیامبر را دیدار کنم، از شما نزد او شکایت خواهم کرد. ▪️ابوبکر گفت: من از غضب خدا و غضب تو ای فاطمه به خدا پناه می برم. آنگاه با صدای بلند گریه کرد. ▫️دختر پیامبر فرمود: سوگند به خدا، در هر نمازی که بخوانم، تو را نفرین خواهم کرد. 🔺ابوبکر گریه کنان از محضر ایشان خارج شد. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۷۶ @qurantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ بخش ۳۲ ▪️بالاخره با وساطت امیرالمؤمنین علی (ع) به محضر دختر پیامبر راه می یابند. اما آیا زور و تهدید به کار رفته بود یا فقط خواهش و تمنا بود؟ نمیدانیم! ▫️ بنابه نقل صدوق،امیرالمؤمنین (ع) به دختر پیامبر فرمود: اینها از من خواسته اند که از شما برایشان اجازه ی ورود بگیرم. ◽️دختر پیامبر عرضه داشت: به خدا سوگند به آنها اجازه نمی دهم و حتی یک کلمه هم با آنها سخن نخواهم گفت تا پدرم را ملاقات کرده از آنچه آنها نسبت به من انجام داده اند، شکایت کنم. ▫️ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: من ضامن شده ام که آنها به ملاقات تو بیایند؟ ◽️دختر پیامبر و عرضه داشت: اگر ضامن شده ای، خانه خانه ی توست. من نیز به هیچ وجه با تو مخالفت نخواهم کرد. آن کس را که می خواهی و صلاح می دانی، اجازه بده!! ▫️به این شکل یا به هر صورت دیگری، حاکمان به خانه ی دختر پیامبر راه یافتند. وقتی نزد دختر پیامبر نشستند، سلام گفتند. به اتفاق ناقلان خانم سلام آنها را جواب نگفت و حتی روی خویش را از آنان به سوی دیگری گردانید. ◽️آنها از جای برخاسته، به مقابل روي دختر پیامبر رفتند. نمیدانیم این حادثه چندبار تکرار شد، تا بالاخره ابوبکر چاره ای نیافت و به همان شکل با ایشان سخن گفت. ابوبکر گفت: ای دختر رسول خدا! ما آمده ایم تا رضایت شما را به دست آوریم و آتش خشم شما را نسبت به خود خاموش کنیم. از شما می خواهیم که ما را ببخشی و از آنچه نسبت به شما انجام داده ایم، درگذری! ▫️ دختر پیامبر فرمود: من با شما سخن نخواهم گفت تا پدرم را دیدار کنم... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، خلاصه ص۷۳-۷۵ @qurantehran