eitaa logo
✳️محفل قرآنی رحیق
3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
620 فایل
🌷دانش دامنه گسترده ای دارد به آموخته ها قناعت نکنیم🌷 واژه رحیق برگرفته از آیه ۲۵ سوره مطففین به معنی شراب خالص بهشتی. گرداننده محفل گرچه تجربه و مطالعه ای ۳۰ ساله در مباحث قرآنی داردلیکن باور دارد هنوز در گام اول هست. @s_m_a57 @Sayyedali_1997
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 مناجات آزادمردان این ، است. به ما گفتند با خدا کنید؛ همه اش نیست، همه اش خدایا ببخش، ببخش نیست! در این مناجات چه هست؟ گفتند با او ناز کنید، بگوئید: خدایا! لَئِن اَخَذتَنی بِذَنبی اَخَذتُکَ بِعَفوک؛ اگر تو در بگویی چرا کردی، بخواهی آبروی من را ببری؛ من هم می گویم: تو که بزرگتر بودی، چرا نبخشیدی؟! چرا آبروی من را بردی؟!! پس ما می توانیم به جایی برسیم که با خدایمان ناز کنیم. اگر او بگوید چرا گناه کردی، می گویم: تو که بزرگتر بودی چرا آبروی ما را بردی، نبخشیدی؟! با بزرگان است. 🔷️ ر.ک اقبال الاعمال / صفحه ۶۸۶ _ ... الدعاء فی شعبان ... ✅ درس خارج تفسیر قرآن _ قم ؛ ۱۳۹۸/۱۱/۱۹ التماس دعا @rahighemakhtoom
«اللهم صل علی محمد و آل محمد الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یأمن من رکبها و یغرق من ترک‌ها» 📐 درس اخلاق آیت الله العظمی جوادی آملی ماه شعبان سال ۱۳۹۸ « اين دعاهاي ماه رجب و شعبان براي آن است كه انسان را هم شايسته كند كه مهمان خدا بشود هم شايسته كند كه مهماندار خدا بشود؛خدا مهمان ما باشد يعني چه؟ ما چه داريم كه او را مهمان كنيم يك و چه وقت او مهمان ما مي‌شود دو؟! اين در حديث قدسي آمده است که «انا عند المنكسرة قلوبهم» يعني خداي سبحان مهمان دلهاي شكسته است و آن انكسار را آن فقر را آن خضوع را آن خشوع را آن بندگي خالص را خدا مي‌پذيرد اين «انا عند المنكسرة قلوبهم» جزء مصاديق مهمان شدن خدا نسبت به دلها است» التماس دعا @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (148) همايش بين المللي در سال و افتخار حسيني (عليه‌السلام) 🔅🔅🔅 📈 در طي چند اصل، معناي عزّت و فخر، تحليل و استناد آن به نهضت حسيني تعليل می شود . هر آبروي كه اندوختم ز دانش و دين نثار خاك ره آن نگار خواهم كرد[ديوان حافظ.] 📌 اينك آن اصول: ✅ اصل يكم. عزّت كه به نفوذ ناپذيري ترجمه مي شود، جنبه سلبي او به حيثيت اثباتي آن تكيه مي كند، زيرا صلابت، ستبري، استحكام و بالاخره قوّت و قدرتِ چيزي مايه نفوذناپذيري او از بيگانه، و پايه نفوذ وي در غير است. لذا سِعه و ضيق آن يعني عزت محدود به قلمرو قدرت است. اگر موجودي مقتدر، ازلي و ابدي باشد و هر موجود ديگري به افاضه او يافت شود، عزّت چنان موجودي بالذات و دايمي بوده و اعتزاز هر موجود ديگر به اِعزاز او خواهد بود و هر اندازه پيوند با آن عزيز بالذات بيشتر باشد، تعزّز به آن افزون تر خواهد شد. ▪ خداي سبحان قدير ذاتي است؛ قدرت بيكران او عزت نامحدود را به همراه دارد. تنها رابط ميان خدا و خلق او وحي الهي است كه از آن به عنوان «كتاب عزيز» ياد مي شود، متمسّكان به اين حبل متين عزت آور، انبيا و اوليا(عليهم‌السلام) و پيروان راستين آنان هستند. ▪ بيگانگان متمرّد، هرچند به عزّت كاذب تعزّز نمايند، ذليل واقعي اند و در صحنه ظهور حقيقت يعني معاد عزّتِ دروغين آنها زدوده، و ذلّتِ راستين آنان روشن مي شود؛ رهنمود قرآن و عترت(عليهم‌السلام) در اين باره چنين است: 📐 تمام عزّت از آن خداست؛ (أَيبتغون عندهم العزّة فإنّ العزّةَ للّه جميعاً).[ سوره نساء، آيه 139.] 📐 خداوند، پروردگارِ عزّت است؛ (سبحان ربّك ربّ العزّة عمّا يصفون).[ سوره صافات، آيه 180.] 📐 هر كس خواهان عزّت است، بداند كه آن در اختيار خداست؛ (من كان يريد العزّة فللّه العزّة جميعاً).[ سوره فاطر، آيه 10.] 📐 آنچه از خداوند به عنوان تعليم و تزكيه ظهور مي نمايد، وحي عزيز است؛ (...وإنّه لكتاب عزيزٌ).[ سوره فصّلت، آيه 41.] ▪ مؤمنان به كلامِ عزيزِ الهي، در قبال عزت خداوند كه ذاتي و اصيل است، از عزّت تَبَعي و عرضي برخوردارند؛ (ولله العزّة ولرسوله وللمؤمنين)؛[ سوره منافقون، آيه 8.]«يَا من تعزّز بقدرته... يا عزيزاً لايُضامُ ... يا مَن ذَلّ كلّ شي ء لعزّته»[ البلد الأمين، دعاي جوشن كبير، ص 409.]. ▪ رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «أعِزَّ أمْرَاللهِ يُعِزّك الله» [نهج الفصاحه، ج2، ص649.]؛ گَرَم زمانه سرافراز داشتي و عزيز سرير عزّتم آن خاك آستان بودي زپرده كاش برون آمدي چو قطره اشك كه بر دو ديده ما حكم او روان بودي[ديوان حافظ.] ▪ چون عزّتْ وابسته قدرت است و قدرت از اوصاف هويّتِ يك موجود آگاه است، اگر كسي خود را مستقل انگاشت و در ظلّ اين انگارِ آمِل، دعواي ربوبيّت و الوهيّت كرد، و در فَي ءِ اين دعواي فائل، مدّعي اقتدار شد، و در حجاب اين ادّعاي باطل، توهّم عزّت كرد، تمام اين پندارها ازقبيل سَبْكِ غلط از غلط، و انعكاس دروغ از دروغ است؛ يعني تمام مطالبي كه درباره خداي سبحان تحليل مي شود، از سنخ سَبكِ حق از حق است، و همه آنچه كه درباره مظاهر اسماي حسناي او ارائه مي شود مانند انبيا و اوليا از صنف سَبكِ مجاز از مجاز است، و همه آنچه درباره مدّعيان ربوبيّت و مناديان الوهيت، نظير فرعون و نمرود مطرح مي گردد، از باب سَبكِ غلط در غلط است: فكر خفته گر دو تا و گر سه تاست هم خطا اندرخطا اندر خطاست[مثنوي معنوي، دفتر چهارم، بيت 3239.] 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم @rahighemakhtoom
⏪ قرآن كريم كه جريان عزّتِ صحيح، اعم از حقيقت و مجاز را بازگو فرمود، ماجراي عزّتِ غلط را گوشزد مي كند؛ (أفرأيتَ مَنِ اتّخذَ إلهه هواه وأَضلّه الله علي علمٍ) [سوره جاثيه، آيه 23.]؛ (ما علمتُ لكم من إلهٍ غيري) [سوره قصص، آيه 38.]؛ (فقال أنا ربّكم الأعلي) [سوره نازعات، آيه 24.]؛ (بل الّذين كفروا في عزّةٍ وشقاقٍ) [سوره ص، آيه 2.]؛ (وإذا قيلَ لَهُ اتقّ الله أخَذَته العزّةُ بالإثم) [سوره بقره، آيه 206.]؛ (وقالوا بعزّةِ فرعون إنّا لنحن الغالبون) [سوره شعراء، آيه 44.]؛ (أنا أكْثَرُ منك مالاً وأعَزّ نفراً) [سوره كهف، آيه 34.]؛ (يقولون لئن رَجَعْنا إلي المدينة لَيُخْرِجَنّ الأعزُّ مِنّا الأذلّ).[ سوره منافقون، آيه 8.] 🔹 چنين عزيز بي جهتي مُستحقِّ كيفر تلخ دوزخ است و در آن صحنه به وي گفته مي شود: (ذُقْ إنّك أنت العزيز الكريم)[ سوره دخان، آيه 49.]: جز صورت عشق حق، هرچيز كه من ديدم نيميش دروغ آمد، نيميش دَغَل دارد[ديوان شمس تبريزي.] 🔹 اكنون كه معناي عزّت و انقسام آن به حقيقت، مجاز و غلط، و امتناع عزّت حقيقي براي غيرحق عزّوجلّ و لزوم پرهيز از عزّتِ غلط و كاذب معلوم شد، تنها راه نيل به كمال، جست وجوي معارف نظري و مطالب عملي تعزّز مجازي است كه سهم بندگان صالح خواهد بود و ما آن را از سيرت علمي و سنّت عملي حضرت اباعبدالله الحسين(عليه‌السلام) مي آموزيم تا به عزّت وي اعتزاز و به فخر او افتخار كنيم. 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش14 📈 در تفسير آيۀ: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي‌' شَاكِلَتِهِ ▪ تلميذ: وَ إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَي‌ الْإِنسَـٰنِ أَعْرَضَ وَ نَـَا بِجَانِبهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَـُوسًا * قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي‌' شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَي‌' سَبِيلاً. [122] 🔹 اين‌ آيه‌ دو حال‌ مختلف‌ انسان‌ را بيان‌ مي‌كند؛ 📐 اوّل‌: شاكله‌ و ريخت‌ و قالب‌ اوّليّۀ او را كه‌ اينچنين‌ است‌ كه‌ چون‌ ما او را در فراخي‌ و گشايش‌ قرار دهيم‌ و نعمت‌ بر او ارزاني‌ داريم‌، غرور و غفلت‌ او را فرا مي‌گيرد و استكبار و خودپسندي‌ و خودبيني‌ او موجب‌ مي‌شود كه‌ از ما اعراض‌ كرده‌، روي‌ گرداند، و پهلو تهي‌ كند. و چون‌ شَرّي‌ چون‌ ضيق‌ و تنگي‌ و گرفتاري‌ و شدّت‌ و فقر او را مسّ كند، يكباره‌ مأيوس‌ مي‌گردد و خود را مي‌بازد، و سرافكنده‌ و فرومايه‌ و بي‌مقدار مي‌شود. 📐 دوّم‌: هدايتي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ بسوي‌ خدا پيدا مي‌كنند، و راه‌ را مي‌يابند، و از اين‌ شاكله‌ خارج‌ مي‌شوند؛ و برخي‌ در آنها اين‌ خاصّه‌ بيشتر مي‌گردد و هدايتشان‌ افزون‌ مي‌شود، و راهشان‌ روشن‌تر و مستقيم‌تر مي‌گردد. ▪ آيا اين‌ آيه‌ مي‌خواهد بفهماند كه‌ سرشت‌ و شاكلۀ همۀ مردم‌ بر همان‌ حالت‌ اوّليّه‌ يعني‌ اعراض‌ و پهلو تهي‌ كردن‌ از حقّ در صورت‌ نعمت‌، و مأيوس‌ شدن‌ از رحمت‌ در صورت‌ پيدايش‌ بدي‌ و شرّ است‌؛ و افراديكه‌ هدايت‌ مي‌يابند و سر در راه‌ مي‌نهند و طريق‌ سعادت‌ مي‌پيمايند، از اين‌ فطرت‌ اوّليّه‌ خارج‌ مي‌شوند؟ و آيا آنها از راه‌ و روش‌ اوّليّۀ خود كه‌ همان‌ سرشت‌ و فطرت‌ است‌، ميان‌بُر مي‌روند؟ يا اينكه‌ اين‌ افراد نيز از فطرت‌ و ريخت‌ و قالب‌ اوّليّۀ خود خارج‌ نيستند؛ و اين‌ هدايت‌ هم‌ بر اساس‌ فطرت‌ و سرشتي‌ است‌ كه‌ در كمون‌ آنها نهاده‌ شده‌ است‌؟ ▪ اگر بگوئيم‌: از فطرت‌ اوّليّۀ خود خارج‌ مي‌شوند، همانطور كه‌ ظاهر آيه اينچنين‌ است‌، و استثناء منقطع‌ است‌؛ خروج‌ از فطرت‌ چه‌ معني‌ دارد؟ مگر مي‌شود كسي‌ يا موجودي‌ بطور كلّي‌ از سازمان‌ اوّليّه‌ و از قالب‌ هستي‌ خود خارج‌ شود و به‌ فطرت‌ و سازمان‌ ديگري‌ درآيد؟ و علاوه‌ مي‌دانيم‌ كه‌ فطرت‌ انسان‌ بر توحيد و سعادت‌ است‌، نه‌ بر شقاوت‌. ▪ و اگر بگوئيم‌: آن‌ راه‌ يافتگي‌ نيز طبق‌ موازين‌ و اساس‌ فطرت‌ است‌، و دو حالت‌ مختلف‌ انسان‌ را فرا مي‌گيرد: حالت‌ اوّليّه‌ كه‌ اعراض‌ و سرپيچي‌ و فرومايگي‌ و يأس‌ و سرافكندگي‌ است‌، و حالت‌ ثانويّه‌ كه‌ خروج‌ از اين‌ مرحله‌، و پيدايش‌ بصيرت‌ و راه‌ يافتگي‌ در صراط‌ مستقيم‌ باشد، و استثناء متصّل‌ باشد؛ اين‌ خلاف‌ ظاهر آيه‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد: همه‌ بر شاكلۀ خود رفتار مي‌كنند و آن‌ اعراض‌ و يأس‌ طبق‌ شاكله‌ است‌؛ بنابراين‌ بايد آن‌ راه‌ يافتگي‌، خارج‌ از شاكله‌ يعني‌ از سازمان‌ وجودي‌ انسان‌ باشد؟ پاسخ جناب علامه درپست زیر👇👇👇
پاسخ حضرت علامه طباطبایی از سوال شاگرد👇👇👇 🔅 علاّمه‌: ظاهراً مراد از شاكله‌ همان‌ شاكلۀ اوّليّه‌ است‌ قبل‌ از آنكه‌ دست‌ تربيت‌ بر سر انسان‌ قرار گيرد و استعدادهاي‌ نهفته‌ و خفتۀ او را بمرحلۀ فعليّت‌ و ظهور و بروز برساند. 🔹 زيرا كه‌ انسان‌ موجودي‌ است‌ متحرّك‌ و قابل‌ ترقّي‌ و كمال‌؛ بنابراين‌ سرشت‌ اوّليّۀ او همان‌ استعدادِ محض‌ و قابليّت‌ صِرفه‌ است‌ كه‌ چون‌ آنرا در عالم‌ طبيعت‌ و كثرت‌ بحال‌ خود گذارند: أَعْرَضَ وَ نَـَا بِجَانِبِهِ، و يَؤوس‌ و كفور مي‌گردد؛ و چنانچه‌ او را تربيت‌ كنند و راه‌ را به‌ او نشان‌ دهند، از اين‌ مراحل‌ ضعف‌ و فتور و سستي‌ عبور نموده‌ و بمقام‌ عزّ انسانيّت‌ مي‌رسد. 🔹 پس‌ در سرشت‌ انسان‌ اين‌ استعداد و قابليّت‌ نهفته‌ است‌، و اين‌ قدرت‌ و قوّت‌ خفته‌ است‌؛ و انسان‌ گرچه‌ بحسب‌ ظاهر همان‌ انسان‌ مأيوس‌ و كفور است‌ ليكن‌ در نهاد او درياهائي‌ از نور تابان‌ حقيقت‌ موج‌ مي‌زند كه‌ آنها نيز از سرشت‌ او خارج‌ نبوده‌اند، منتهي‌ آن‌ نورها و درخشش‌ها بوسيلۀ رياضت‌ و تربيت‌ بايد بمنصّۀ ظهور برسد. 🔹 انسان‌ موجودي‌ است‌ تو در تو، و داراي‌ مراحل‌ مختلفه‌، و همۀ اين‌ مراحل‌ در وجود او منطوي‌ و جزء سرشت‌ اوست‌؛ و نمي‌تواند انسان‌ مقامي‌ را كه‌ خارج‌ از سرشت‌ اوست‌ بدست‌ بياورد. 🔹 و مراد از انسان‌ در اين‌ آيۀ شريفه‌، آن‌ نفس‌ قدسيّه‌ و روح‌ ناطقۀ او نيست‌ كه‌ از مراحل‌ نهفته‌ در وجود او باشد، و ادراك‌ آن‌ مراحل‌ نياز به‌ طيِّ طريق‌ و هدايت‌ الهيّه‌ داشته‌ باشد. 🔹 بلكه‌ مراد از انسان‌ همين‌ انسان‌هاي‌ معمولي‌، با افكار عامي‌ و حالات‌ عادي‌ هستند؛ و البتّه‌ از اين‌ شاكله‌ها همان‌ اعراض‌ و جانب‌ خالي‌ كردن‌ و يأس‌ و كفران‌ سر مي‌زند. و آنكه‌ هدايت‌ ربّانيّه‌ دست‌ او را بگيرد و از اين‌ شاكله‌ خارج‌ كند، از اين‌ خلقت‌ و از اين‌ درجۀ از فطرت‌ خارج‌ شده‌ است‌؛ نه‌ از مطلق‌ فطرت‌ و خلقت‌. 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ والعن علی اعدائهم اجمعین 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
📈 ماه وصال 🔸 آنها كه اهل سیر و سلوك هستند ابتدای سال آنها فروردین نیست كه جامه نو در بركنند، ابتدای سالشان اول ماه مبارك رمضان است. اینكه جناب حافظ می ‌گوید: ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد[1] یعنی آخر سال است، یك تاجر، یك كشاورز، یك پیشه ‌ور، یك كارمند آخر سال به تمام زندگی‌ خود می ‌رسد، داد و ستدی كه كرده، دَینی كه دارد و طلبی را كه دارد بررسی می ‌كند؛ آخر سال زمان بررسی محاسبات دقیق است، می‌ گوید: ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد 🔸 سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را خدا غریق رحمت كند! ایشان در ضمن شرح این غزل می ‌گفت: این بیتی كه حافظ می ‌گوید: «چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»،[2] از همین ‌جاست! دیگران گفتند نرگس چشم خمارآلود دارد؛ ولی ایشان می‌گوید حافظ نظرش این است كه خمارآلود نیست، این نیم‌ نگاهی به شقایق دارد. اگر نرگس چشم آن این ‌چنین است، محبوبی دارد به نام شقایق! ماه شعبان مده از دست قدح كاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد یعنی این چند روز ماه شعبان را دریابید، ماه مبارك رمضان ماه وصال نیست، ماه راه است؛ یك ماه باید شبانه‌ روز تلاش و كوشش كرد تا در شب عید كه «لَیلَةَ الْجَوَائِز»[3] است و روز عید فطر كه روز جوائز[4] است جایزه را بگیرند. 🔸 ماه مبارك رمضان به كسی چیزی نمی ‌دهند، حواستان جمع باشد! فقط ماه كار است و ماه راه، ولو لیله قدر هم باشد جایزه‌ ها را، نائله ‌ها را در لیله فطر می‌ دهند. اگر در روز عید فطر گفتند: روز عید است و من امروز در آن تدبیرم ٭٭٭ كه دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم[5] به این جهت است؛ لذا حافظ می ‌گوید در این ماه شعبان كه ماه وصال است سعی كن به مقصد برسی، وگرنه در ماه مبارك رمضان ماه دویدن و رفتن است. از باده مغز تر كن و آن یار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو[6] [1]. دیوان حافظ، غزل164. [2]. دیوان حافظ، غزل164؛ «ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد ٭٭٭ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد». [3]. الأمالی (للمفید)، ص232؛ «...لَیلَةُ الْفِطْرِ وَ هِی تُسَمَّی لَیلَةَ الْجَوَائِزِ أَعْطَى اللَّهُ الْعَالَمِینَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسَابٍ...». [4]. الكافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص168؛ «قَالَ النَّبِی(صل الله علیه و آله و سلّم) إِذَا كَانَ أَوَّلُ یوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ نَادَی مُنَادٍ أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ اغْدُوا إِلَی جَوَائِزِكُمْ ثُمَّ قَالَ یا جَابِرُ جَوَائِزُ اللَّهِ لَیسَتْ بِجَوَائِزِ هَؤُلَاءِ الْمُلُوكِ ثُمَّ قَالَ هُوَ یوْمُ الْجَوَائِز». [5]. اشعار منتسب به حافظ، شماره17. [6]. دیوان ملا هادی سبزواری, غزل150. 📚 پیام به کنگره میر سید علی همدانی تاریخ: 1394/03/19 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم @rahighemakhtoom
📈 .روی نوار مرزی آدمی، جانداری است که هر لحظه روی نوار مرزی میان سقوط به «طبیعت حیوانی» و اعتلا به «مقام انسانی» قرار گرفته است. همین که بخواهد حرکتی را آغاز کند، به یکی از دو طرف مایل می‌گردد. البته این نکته را در نظر خواهیم داشت که طرف اعتلا به مقام انسانی می‌تواند قوانین منطقی طرف طبیعت حیوانی را مراعات کند، ولی طرف طبیعت حیوانی نه تنها قوانین اعتلا را مراعات نمی‌کند، بلکه همواره چهرهٔ متضادی با آن قوانین نشان می‌دهد. و با در نظر گرفتن قدرت طبیعت حیوانی انسان و گسترش فعالیت‌های گوناگون آن با سهولت و سادگی راه فعالیت را هموار می‌کند، تمایل و گرایش به سوی آن طبیعی بوده، ورود به اعتلا احتیاج به عمل کمک‌کننده دارد. این عامل، عقل و یا وجدان آدمی است که پیامبر درونی نامیده می‌شود. جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج ۲، ص ۲۷۹ @rahighemakhtoom
📌 قانون عمده سقوط جوامع در کارگاه باعظمت طبیعت، توقع کِشتن جو و چیدن برنج، همان اندازه احمقانه است که توقع محصول کِشت و آبیاری! ولی روی سخن با ما آدمیان است که حتی چند لحظه فاصلهٔ معلول با ما، حقیقت و خاصیت علت را از نظر ما دور می‌دارد. فرض کنید یک آدم معمولی را هیجان خودخواهی تحریک کرده باشد، او با تأثر از هیجان مزبور برمی‌خیزد و جنایتی را مرتکب می‌شود. با اینکه او معلول و نتیجهٔ قانونی این جنایت را می‌داند و می‌داند که فاصله میان او و معلول مزبور بسیار اندک است، ولی علیت تأثیر از آن هیجان و اقدام به جنایت از دیدگاه او پوشیده می‌شود، گویی قوانین طبیعت و مقررات زندگی با هیجان و اقدام آن انسان پایان می‌پذیرد و از بین می‌رود! قانون عمدهٔ سقوط اجتماعات در گذرگاه تاریخ، همین پدیده است که افراد و گروه‌ها و گردانندگان آنها در عبور از رویدادها و غوطه‌ور شدن در خواسته‌های خود، مختصات علیت آنها را فراموش می‌کردند و غفلت می‌ورزیدند از اینکه این ستم‌ها و اسراف‌ها و هواپرستی‌ها به اضافهٔ اینکه برای خود، موضوعات و رویدادهایی هستند، مختصات علیتی دارند که به عنوان معلول‌ها و نتایج، مانند سایه به دنبال آنان در حرکت هستند. جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج ۲، ص ۲۸۱ و ۲۸۲ @rahighemakhtoom
📌 امام حسین (علیه السلام) مظهر عدل و عقل 🔸 این بیان چقدر بیان عالمانه و محقّقانه است! گرچه این حدیث را از جدّ بزرگوارشان نقل می ‌کنند، فرمودند هیچ هدفی وسیله را توجیه نمی ‌کند. حضرت فرمود که «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا یرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِی‏ءِ مَا یحْذَرُ»،[1] خیلی‌ ها اخیراً می ‌گویند هدف وسیله را توجیه می ‌کند! حضرت فرمود اگر مقصدی داری از راه صحیح باید وارد بشوی. کسی بخواهد از راه حرام به مقصد برسد هرگز به مقصد نمی‌ رسد. هیچ هدفی وسیله را توجیه نمی ‌کند. بین هدف و وسیله تناسب ضروری برقرار است؛ از راه پاک به مقصد پاک، مقصد پاک راه پاک می ‌طلبد. «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیةِ اللَّهِ»؛ بخواهد از راه حرام به مقصد برسد هرگز نمی ‌برسد: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا یرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِی‏ءِ مَا یحْذَرُ»؛ زودتر از دیگران به چاه می‌ افتد. این بیان بوسیدنی است! 🔸 حالا خیلی‌ ها به این فکر افتادند گفتند هدف وسیله را توجیه می ‌کند، هدف وسیله را توجیه می‌ کند! حضرت تنها مسئله مبارزه آنها را نگفت، این معارف بلند را هم گفته است. ما اگر برای مظلومیت سیدالشهداء گریه می ‌کنیم برای مظلومیت عقل و عدل است، وگرنه ما ملّت گریه نیستیم. نباید گفت چرا شیعه گریه می‌ کند؟ شیعه برای اینکه عدل را از دست داد، عقل را از دست داد. 🔸 خدا مرحوم ابن بابویه قمی را غریق رحمتش کند! می ‌گوید ما برای این می‌ گرییم که عدل را از ما گرفتند، عقل را از ما گرفتند، عصمت را خاموش کردند برای اینکه اینها را به دست بیاوریم گریه می‌ کنیم. در مجلسی در مدینه وجود مبارک حجت بالغه الهی حسین بن علی (سلام الله علیه) نشسته است، آن ابن ازرق که از ابن عباس مسئله سؤال می‌ کند که حضرت جواب داد، او در کمال بی ‌ادبی گفت آقا به تو چه؟ من که از تو سؤال نکردم! تازه ابن عباس دارد می‌ گوید نه آقا اینها باسواد هستند.[2] این گریه ندارد؟! ما که اهل گریه بی جا نیستیم، ما می‌بینیم که عدل را دارند از ما می ‌گیرند، عقل را از ما دارند می ‌گیرند طهارت را دارند از ما می ‌گیرند ما با اشک به دست می ‌آوریم. 🔸 همین حسین بن علی (سلام الله علیه) که این حدیث بوسیدنی است، فرمود هیچ هدفی وسیله را توجیه نمی ‌کند، هیچ ممکن نیست با بانک ربوی اقتصاد سالم بشود، با رشوه مال فراهم بشود، هیچ ممکن نیست! با حرام هرگز زندگی کسی پیش نمی‌رود، «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا یرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِی‏ءِ مَا یحْذَرُ»، (روحی لک الفداء)! [1] . الكافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص373. [2] . التوحید (للصدوق)، ص80. 📚 درس تفسیر سوره مبارکه جمعه جلسه 9 تاریخ: 1397/01/27 🆔 @rahighemakhtoom
برشی از (83) (گنجینه آموزه های تفسیری) 🔅🔅🔅 مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4) 📌 لطایف و اشارات 📈 1 ـ نقش ياد معاد در هدايت و تربيت 🔅 قرآن كريم كتاب هدايت و تربيت انسان است: (ذلك الكتاب لاريب فيه، هديً للمتقين) [سوره‌ي بقره، آيه‌ي 2.]و چون مهمترين عامل در هدايت انسان، اعتقاد به قيامت و ياد معاد است و فراموشي روز حساب اساسي ترين عامل تبهكاري و مبتلا شدن به عذاب است: (لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب) [سوره‌ي ص، آيه‌ي 26.]، در بسياري از آيات قرآن كريم، سخن از معاد و قيامت به ميان آمده است. 🔹 با فراموش كردن روز حساب، حتّي اعتقاد به ربوبيّت مطلق خداي سبحان و اين كه او سراسر عالم را مي پروراند نيز در تهذيب روح مؤثّر نيست؛ اما اگر انسان خود را در برابر ربّ العالمين مسئول دانست و معتقد بود كه روزي بايد پاسخ گوي همه‌ي كارهايش باشد، اين اعتقاد، در تهذيب و تزكيه‌ي جان او مؤثّر است. 📐 در سوره‌ي مباركه حمد، در كنار رحمت الهي سخن از مالكيت «يوم الدّين» است تا انسانها را بين خوف و رجا بپروراند. اگر خداي سبحان تنها به عنوان رحمان و رحيم معرفي شود و همواره سخن از رحمت حق باشد، زمينه‌ي تجرّي و غرور انسان فراهم مي شود، اما اگر خداي رحمان و رحيم با صفت (مالك يوم الدين) نيز شناخته شود، انسان در ميان بيم و اميد حركت مي كند؛ زيرا مي داند روز پاداش، هم بهشتي سراسر رحمت دارد و هم جهنّمي سوزان كه هيچ رحمتي در آن نيست: «دار ليس فيها رحمةً»[ نهج البلاغه، نامه‌ي 27، بند10]. 🔹 خداي سبحان انسانها را بين خوف و رجا مي پروراند. از اين رو در مقام تشويق به فراگيري دانش نيز ابتدا از مدح علم و نابرابري عالمان و جهال سخن نمي گويد، بلكه از قُنوت، نيايش، ابتهال و ناله در دل شب و سجود و قيام در آن سخن مي گويد و از ترس آخرت و دل بستن به رحمت پروردگار ياد مي كند و آنگاه مي فرمايد: «آيا عالمان با جاهلان برابرند؟»: (أمّن هو قانت آناء الّيل ساجداً وقائماً يحذر الآخرة ويرجوا رحمة ربّه قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون)[ سوره‌ي زمر، آيه‌ي 9. در اين آيه‌ي كريمه، رجاء به رحمت پروردگار اسناد داده شد، ولي ترس به پايان كار؛ چون خداوند مبداي رحمت است و اسناد غضب به او بالعَرَض است، نه بالذات.]. علم ابزار كار است، نه هدف و ارزش و حرمت آن بعد از تهذيب و وارستگي است و وارستگي نيز با حركت بين خوف و رجا حاصل مي شود. 🔅🔅🔅 ✅ قرآن همراه است و هم راه ، همواره با قرآن باشیم @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانسنگ (84) (گنجینه آموزه های تفسیری) 🔅🔅🔅 مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4) 📌 لطایف و اشارات 📈 1 ـ نقش ياد معاد در هدايت و تربيت 📐 انسان هرگز نمي تواند به پايان كار خود اميدوار بوده، بر اين اميد تكيه كند؛ زيرا اگر كسي مراقب خويش نبود و خود را به خدا نسپرد، ممكن است در لحظه اي[از اين زمان كوتاه در روايات به «فَواق ناقه»، يعني فاصله‌ي كوتاهِ بين باز و بسته كردن دست، در هنگام دوشيدن شير شتر، تعبير شده است]ايمانش برباد رود و كافر گردد؛ چنانكه ممكن است بر اثر بيداري، در واپسين لحظه ها، دلي متوجه حق، و كافري به خدا مؤمن گردد. پس بايد از عاقبت كار خويش ترسيد و به رحمت خداوند نيز اميد داشت. ◀ آيه‌ي ديگري كه پرورش الهي انسان بر اثر حركت بين خوف و رجا را بازگو مي كند اين است: (قل أغير الله اَتّخذ ولياً فاطر السماوات والأرض وهو يُطعِم ولا يُطْعَم قل إنّي أمرت أن أكون أوّل من أسلم ولا تكوننّ من المشركين قل إنّي أخاف إن عصيت ربّي عذاب يومٍ عظيم)[ سوره‌ي انعام، آيات 14 ـ 15.]. 🔹 اين دو آيه‌ي كريمه بيانگر همان تثليثي است كه درباره‌ي عابدان، در روايات مطرح شده است: گروهي از عابدان، خدا را از خوف دوزخ عبادت مي كنند و دسته اي به شوق بهشت و گروه سوم كه آزادگانند از روي عشق. 🔹 در اين دو آيه ابتدا سخن از گروه سوم، يعني احرار است كه خدا را چون (فاطر السماوات والأرض) است به عنوان وليّ بر مي گزينند، نه چون به آنان نعمتي داده يا در صورت مخالفت و عصيان، كيفرشان مي كند. اين عبادت آزادگاني است كه تحت ولايت الله به سر مي برند. 🔹 گروه دوم خدا را با تعبير (وهو يُطعم ولا يُطعَم) ياد مي كنند و او را از آن روي كه مربوب خود را چه در دنيا و چه در بهشت، با اِطعام و اِنعام مي پروراند، عبادت مي كنند و اين عبادت بر اثر شوق نعمت و علاقه به بهشت است. 🔹 گروه سوم كه عبادتي خائفانه و بردگانه دارند مي گويند: اگر اهل معصيت باشيم از عذاب روز بزرگِ قيامت مي هراسيم. ⏪ بنابراين، در تعليم دينيْ خوف و رجا در كنار هم ذكر مي شود. ديگر اسماي حسناي خدا مانند (ربّ العالمين)، (الرّحمن) و (الرّحيم) براي انسان شوق انگيز است، ولي (مالك يوم الدين) هراس آور؛ زيرا نشانه‌ي آن است كه اگر كسي راه عصيان پيش گرفت و تن به آلودگي داد گرفتار كيفري است كه در قيامت ظهور مي كند و كيفر او به دست خدايي است كه خود را جهت تهديد و تخويف[آيه‌ي مزبور ناظر به اصل تخويف است و اختصاص به معاد ندارد.]، به قائلان اُلُوهيّت عيسي (عليه السلام) اين گونه معرّفي مي كند: (لقد كفر الّذين قالوا إنّ الله هو المسيح ابن مريم قل فمن يملك من الله شيئاً إن أراد أن يهلك المسيح ابن مريم وأمّه ومن في الأرض جميعاً) [سوره‌ي مائده، آيه‌ي 17.]؛ آنان كه مسيح پسر مريم را خدا پنداشتند كافر شدند. بگو اگر خداوند بخواهد عيسي و مادرش و همه‌ي اهل زمين را يك جا از بين ببرد چه كسي را ياراي ايستادگي در برابر اوست؟ غرض آن كه، از خدايي كه مالكيت مطلقش در قيامت اين گونه ظهور مي كند و سراسر نظام كيهاني را برق آسا دگرگون مي كند بايد ترسيد. ❇ حاصل اين كه، اسم مبارك (مالك يوم الدين) افزون بر اين كه حد وسط برهان براي اثبات حصر حمد براي خداي سبحان و نيز رابطي براي آيات قبلي با بعدي است، در كنار (الرّحمن الرّحيم) ذكر شد، تا عبادتها و گرايشهاي انسان يك جانبه نباشد، بلكه همواره بين خوف و رجا حركت كند. 🔅🔅🔅 ✅ قرآن همراه است و هم راه ، همواره با قرآن باشیم @rahighemakhtoom
(گنجینه آموزه های تفسیری) 🔅🔅🔅 📌نگاشت4:محتوای کلی تفسیر سوره والعصر 📈 بازار دنيا نگاه اجمالى به آيات قرآن ما را به اين نكته اساسى مى‌رساند كه دنيا بازار است و تمام مردم عمر و توان و استعداد خودشان را در آن عرضه مى‌كنند و فروش جنس در اين بازار اجبارى است. حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: «نفس المرء خطاه الى اجله» « نهج البلاغه، حكمت 74» يعنى نفس كشيدن انسان گامى به سوى مرگ است. ▪ پس انسان الزاماً سرمايه عمر را هر لحظه از دست مى‌دهد و ما نمى‌توانيم از رفتن عمر و توان خود جلوگيرى كنيم. بخواهيم يا نخواهيم توان و زمان ما ازدست ما مى‌رود. لذا در اين بازار آنچه مهم است انتخاب مشترى است. افرادى با خدا معامله مى‌كنند و هر چه دارند در طبق اخلاص گذاشته و در راه او و براى رضاى او گام بر مى‌دارند اين افراد، عمر فانى را باقى كرده و دنيا را با بهشت و رضوان الهى معامله مى‌كنند. ✅ اين دسته برندگان واقعى هستند، زيرا : 🔅 اولًا خريدار آنها خداوندى است كه تمام هستى از اوست. 🔅 ثانياً اجناس ناچيز را هم مى‌خرد. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» « زلزال، 7» 🔅 ثالثاً گران مى‌خرد و بهاى او بهشت ابدى است. «خالِدِينَ فِيها» « آل عمران، 15.»* 🔅 رابعاً اگر به دنبال انجام كار خوب وبديم امّا موفق به عمل نشديم باز هم پاداش مى‌دهد. «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‌» « نجم، 39.» يعنى اگر كسى سعى كرد گرچه عملى صورت نگرفت كامياب مى‌شود. 🔅 خامساً پاداش را چند برابر مى‌دهد. «أَضْعافاً مُضاعَفَةً» « آل عمران، 130.» به قول قرآن تا هفتصد برابر پاداش مى‌دهد و پاداش انفاق‌هاى نيك مثل دانه‌اى است كه هفت خوشه از آن برويد و در هر خوشه صد دانه باشد. ▪ امّا كسانى كه در اين بازار، عمر خود را به هوسهاى خود يا ديگران بفروشند و به فكر رضاى خداوند نباشند، خسارتى سنگين كرده‌اند كه قرآن چنين تعبيراتى در مورد آنها دارد: 🔸 تجارت بد انجام داده‌اند. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ» « بقره، 90.» 🔸 تجارتشان سود ندارد. «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ» « بقره، 16.» 🔸 زيان كردند. «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» « اعراف، 53.»* 🔸 زيان آشكار كردند. «خُسْراناً مُبِيناً» « نساء، 119.» 🔸 در زيان غرق شدند. «لَفِي خُسْرٍ» « عصر، 2.» ▪ در ديد اين گروه، زرنگ و زيرك كسى است كه بتواند با هر كار و كلام و شيوه‌اى، خواه حق وخواه باطل، زندگى مرفهى براى خود درست كند و در جامعه شهرت و محبوبيّتى يا مقام و مدالى كسب كند و در غير اين صورت به او لقب باخته، عقب افتاده و بدبخت مى‌دهند. ✳ امّا در فرهنگ اسلامى، زيرك كسى است كه از نفس خود حساب بكشد و آن را رها نكند، براى زندگى ابدى كار كند و هر روزش بهتر از ديروزش باشد. از مرگ غافل نباشد و به جاى هرزگى و حرص و ستم به سراغ تقوا و قناعت و عدالت برود. ❇ امام هادى عليه السلام فرمودند: «الدنيا سوق ربح قوم و خسر آخرون» دنيا بازارى است كه گروهى سود بردند و گروهى زيانكار شدند. « تحف العقول، كلمات امام هادى.» 🔅🔅🔅 ✅ قرآن همراه است و هم راه ، همواره با قرآن باشیم @rahighemakhtoom
(گنجینه آموزه های تفسیری) 🔅🔅🔅 📌نگاشت5:پیام های کلی تفسیر سوره والعصر ✅ 1- دوران تاريخ بشر، ارزش دارد و خداوند به آن سوگند ياد كرده است. پس از عبرت‌هاى آن پند بگيريم. «وَ الْعَصْرِ» ✅ 2- انسان از هر سو در خسارت است. «لَفِي خُسْرٍ» ✅ 3- انسانِ مطلق كه در مدار تربيت انبيا نباشد، در حال خسارت است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ» ✅ 4- تنها راه جلوگيرى از خسارت، ايمان و عمل است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» ✅ 5- به فكر خود بودن كافى نيست. مؤمن در فكر رشد و تعالى ديگران است. «تَواصَوْا بِالْحَقِّ» ✅ 6- سفارش به صبر به همان اندازه لازم است كه سفارش به حق. «بِالْحَقِ‌- بِالصَّبْرِ» ✅ 7- ايمان بر عمل مقدم است، چنانكه خودسازى بر جامعه سازى مقدم است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا ... وَ تَواصَوْا» ✅ 8- بدون ايمان و عمل و صالح و سفارش ديگران به حق و صبر، خسارت انسان بسيار بزرگ است. «لَفِي خُسْرٍ» (نكره بودن‌ «خُسْرٍ» و تنوين آن نشانه عظمت خسارت است.) ✅ 9- اقامه‌ى حق به استقامت نياز دارد. «تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» ✅ 10- جامعه زمانى اصلاح مى‌شود كه همه مردم در امر به معروف و نهى از منكر مشاركت داشته باشند. هم پند دهند و هم پند بپذيرند. «تَواصَوْا بِالْحَقِّ» (كلمه‌ «تَواصَوْا» براى كار طرفينى است) ✅ 11- نجات از خسارت زمانى است كه انسان در صدد انجام تمام كارهاى نيك باشد گرچه موفق به انجام آنها نشود. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (كلمه‌ «الصَّالِحاتِ» به صورت جمع محلّى به الف و لام آمده است) ✅ 12- ايمان بايد جامع باشد نه جزئى. ايمان به همه اجزا دين، نه فقط برخى از آن. «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا» (ايمان، مطلق آمده است تا شامل تمام مقدسات شود.) 🔅🔅🔅 ✅ قرآن همراه است و هم راه ، همواره با قرآن باشیم @rahighemakhtoom
📌 بیعت با خدا 🔸 طبق بیان نورانی امیرالمؤمنین علی ‌بن‌ ابی ‌طالب (علیه افضل صلوات المصلین) كه در نهج البلاغه آمده است در قیامت ارزش ها مشخص می ‌شود «الْغِنَی وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ»؛[1] یعنی بعد از عرض بر خدا و بررسی حساب ها معلوم می ‌شود كه چه كسی فقیر است و چه كسی غنی است، چه كسی سواره است و چه كسی پیاده، چه كسی جانباز است و چه كسی جانباز نیست، چه كسی امیر است و چه كسی اسیر. «بسا امیر كه فردا اسیر خواهد شد ٭ ٭ ٭ بسا اسیر كه فردا امیر خواهد شد» «بسا پیاده كه فردا سواره خواهد شد ٭ ٭ ٭ بسی سواره كه فردا پیاده می‌آید»[2] 🔸 امروز چه كسی سوار. است معیار نیست. عزیزانی كه اعضای خود را از دست داده ‌اند مستحضر باشند كه چرا دست یازم چرا پای كوبم ٭ ٭ ٭ مرا خواجه بی ‌‌دست و پا می‌پذیرد[3] دیگران گفتند چشم باز كنید تا ببینید، اهل دل گفتند چشم ببندید تا ببینید! بنابراین همه ما باید مستحضر باشیم آن كوثری كه ذات اقدس الهی به این عزیزان مرحمت كرده است از این كوثر تبرك بجوییم و این كوثر را گرامی بداریم. اگر بخواهیم دنیای ما تأمین باشد اینها را تكریم كنیم و اگر آخرت ما تأمین باشد اینها را تأمین كنیم، فرهنگ جانبازی را درست تشریح كنیم، ببینیم جان را باختیم، سر را باختیم یا خریدیم؟ چه كردیم؟! 🔸 من در یكی از سخنرانی ها گفته بودم مفقودالاثرها مشمول عنایت حق باشند! چندین سال قبل بود، شاید در حدود ده سال یا دوازده سال قبل بود. نامه ‌ای از یك بسیجی آگاه از یكی از سنگرهای جبهه برای من آمد كه فلانی ما در اینجا به این عزیزان نمی‌ گوییم مفقودالاثر، می ‌گوییم مفقودالجسد! اینها اثرشان زنده است، ما اثر اینها را از دست ندادیم. آثار اینها كشور را حفظ كرده، جسد اینها را از دست دادیم. این یك بسیجی ساده از سنگر جبهه نامه‌ ای نوشت كه شما در سخنرانی این ‌چنین گفتید و ما بعد از آن در هیچ سخنرانی نگفتیم مفقودالاثر، همیشه مواظب بودیم كه بگوییم مفقودالجسد؛ آثار اینها محفوظ است. ذات اقدس الهی در قرآن كریم فرمود: ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾؛[4] یعنی آثار اینها را ما حفظ می ‌كنیم و اگر خدا بنویسد ﴿فی كِتَابٍ لا یضِلُّ رَبّی وَ لا ینْسی﴾[5] نه فراموش می‌ كند نه گم می‌ كند، بنابراین اثر عزیزان همیشه محفوظ است. باید یك نامی انتخاب كرد كه آن لباس به اندام زیبا و بلند این عزیزان رسا باشد، جانبازی كم است برای این عزیزان! باید به فكر یك فرهنگ و لغتی بود كه آن معنای بلند را و آن پیام الهی را به همراه داشته باشد. 🔸 به هر تقدیر انسان با دوست معامله می ‌كند و چون دوست او را می ‌پذیرد بنابراین چیزی كم ندارد، با خدا بیعت كرده است و معنای بیعت كردن یعنی بیع كردن و فروختن. اگر كسی جان و مالش را با خدا بیعت كرد و به خدا فروخت دیگر مالك جان و مالی نیست، می ‌گوید خدایا این امانت هایی كه به ما داده‌ای سالم به تو برگردانده‌ ایم. معنای سلامت امانت آن است كه ما به لطف تو در این امانت خیانت نكرده ‌ایم، با این چشم گناه نكردیم، با این دست گناه نكردیم، این چشم و دست را سالم به تو برگرداندیم. [1] . نهج البلاغه، حکمت452. [2] . دیوان اشعار سعدی، قصیده23. [3] . غزلی منتسب به مرحوم نشاط اصفهانی. [4] . سوره یس، آیه12. [5] . سوره طه، آیه52. 📚 سخنرانی در جمع جانبازان تاریخ: 1375/07/24 🆔 @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (149) همايش بين المللي در سال و افتخار حسيني (عليه‌السلام) 🔅🔅🔅 ✅ اصل دوم. عزّت و افتخار انسان كه موجودي متفكر و مختار است، در پرتو معرفتِ صائب و عملِ صالحِ او تأمين مي شود. بررسي معرفتِ عالَم و آدم و پيوند بين آنها، مسبوق به شناخت اصل معرفت و آگاهي از مقدار واقع نمايي آن و كيفيّت انطباق «ذهن» بر «عين» و نحوه انتقال عين به ذهن است. 📐 معرفت شناسي گاهي بر محور احساس و تجربه حسّي است، نظير آنچه در دانش هاي تجربي مطرح است كه يقين منطقي در آنها اندك است، هرچند سوددهي حسّي آن فراوان است، و زماني بر مدار تفكّر رياضي است كه يقين منطقي در آنها وافر است، هرچند انطابق ذهن بر عين در آن وفور ندارد، زيرا براساس تركّب جِرم از ذرّات ريز اتمي، آنچه در عين موجود است، حجم مجتمع است نه جرم متصل، و ترسيم خط، سطح و حجم مَحصولِ بُعد متصل است، نه مجتمع؛ البته خودِ ذرّه ريز اتمّي داراي بُعد اتصالي است، ليكن تنظيم اشكال هَنْدسي بر اجرام عيني است، نه ذرّات ريز اتمي. 📐 دانش رياضي در عين استحكام منطقي، عهده داوري هاي كلان را ندارد؛ مثلاً نمي تواند درباره ازلي يا ابدي بودن جهان فتوا دهد، درباره خداوند كه نه مُتَزمِّن است و نه مُتمكّن، نه عدد دارد و نه رقم، و نه محسوس است و نه متخيّل و نه موهوم، و نيز حقيقت وحي، نبوّت، رسالت، امامت و ولايت كه از سنخ حقايق غيبي اند، اظهارنظر مثبت يا منفي نمايد، و گاهي براساس تعقّل كلامي و فلسفي است كه گذشته از امكان يقين منطقي، البته نه به وفور دانش رياضي، دسترسي به معارف غيبي را دارد و مي تواند درباره آنها به اثبات يا نفي نظر دهد، ولي موادّ اصيل استدلال آن را مفاهيم حصولي تشكيل مي دهد كه ارتباط آن با عَيْن غالباً در محدوده حمل اوّلي ذاتي است، نه شايع صناعي؛ لذا، مشتاق واقع با تغذيه مفاهيم فلسفي و كلامي قانع نمي گردد، چنان كه رنج عاشق با داوري طبيب درمان نمي شود: فكر بهبودِ خود اي دل ز درِ ديگر كن درد عاشق نشود به زمداواي حكيم بَعد صد سال اگر بر سر خاكم گذري سر برآرد زِگِلم رقص كنان عظم رميم[ديوان حافظ.] ◀ و زماني بر پايه شهود عرفاني است كه گذشته از جامعيت راه هاي قبلي، از انطباق معلوم بر موجود برخوردار است و ضمن تصحيح روش هاي پيشين، بر آنها اشراف داشته، عيب يا نقص آنها را برطرف مي كند، ليكن خود گرفتار عيب و مبتلا به نقص سهو و نسيان از يك سو، و جهل و خطا از سوي ديگر، و اختلاف و گاهي مخالفت، بلكه محاربت با هم از سوي سوم است. ◀ لذا، پاي عارفان، چونان حكيمان و متكلمان، چوبين است و پاي چوبين براي طي عقبه كئود جهان بيني سخت سست، موهون و مدهون است و بايد به معرفتِ ناب منتهي گردد كه همان سلطان علوم و ملكه معارف، يعني وحي معصومانه انبيا و اولياي معصوم الهي است كه در پرتو عروج به مقام مخْلَصين، هر چه مي يابند، حق است. ره آورد آن ذوات مقدّس به مثابه مبادي بيّن و بديهي، بلكه اوّلي است نسبت به دانش هاي بشري كه البته اصول صحيح اين دانش ها نيز به الهام خداي سبحان حاصل شده است. ◀ به هر تقدير، همه معارف ياد شده در ساحت وحي معصوم خاضع اند و بايد به آن معروض گردند و افزايش يا كاهش آنها برطرف شود: عقل گويد گوهرم، گوهر شكستن شرط نيست عشق گويد، سنگِ ما بستان و بر گوهر بزن سنگِ ما گوهر شكست و حيف هم بر سنگ ماست حيف هم بر روح باشد، گر شدش قربان بدن[ديوان شمس تبريزي.] 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (150) همايش بين المللي در سال و افتخار حسيني (عليه‌السلام) 🔅🔅🔅 📐 قرآن كريم، مخلَصان را اجازه وصف نمودن خداوند داد؛ (سبحان الله عَمّا يصفون إلّا عبادالله المُخْلَصين)[ سوره صافات، آيات 159 ـ 160.]. كسي حقّ وصفِ الهي را دارد كه حقّ معرفت او را واجد باشد، زيرا وصف كردن چيزي، مسبوق به شناخت موصوف و كيفيت معرّفي اوست و كسي حق شناخت خداوند را به اندازه ممكن دارد كه در همين محدوده، از گزندِ تشبيه و آسيب تعطيل و آفتِ اُفْتِ زَنْدَقه و مانند آن مصون باشد، و كسي به اين بارگاه منيع بار مي يابد كه از كارگاه دانش بشري رهيده و به مقام عصمت برين، در مراحل سه گانه تلقّي، ضبط و املا و ابلاغ و انشا رسيده باشد، و اين شخص همان خليفه كامل الهي است كه معرفتِ ناب را از «مُسْتَخلفٌ عنه» خود دريافت مي دارد و به «مُسْتَخلفٌ عليهم» به مقدار وسع و صلاح مي رساند. 📐 كلام نوراني سيّدالشهداء(عليه‌السلام) در اين باره چنين است: «... جَعَلْتَ قلوبَ أوليائك مَسْكناً لمشيّتك، و مَكْمناً لإرادتك، وجَعَلتَ عقولَهم مناصبَ أوامِرك ونَواهيك، فأنتَ إذا شئتَ ما تَشاءُ حرّكتَ مِن اَسْرارِهم كوامن ما أبْطَنْتَ فيهم، وأبْدَأتَ مِن إرادتك علي ألْسِنَتِهم ما أفْهَمتهم به عنك في عقودهم بعقولٍ تدعوك وتدعو إليك بحقائق ما مَنَحْتَهَم به وإنّي لأَعْلَمُ ممّا عَلَّمتَني ممّا أنت المشكورُ علي ما منه أرَيْتَني وإليه آويتني».[ بحار الانوار، ج 82، ص 214.]اراده فعلي خداوند(نه ذاتي) موجود امكاني است. دل هاي معصومانْ قرارگاهِ مشيّت فعلي خداست، عقول آنان آشيانه و محلِّ نصب دستورهاي الهي است. هرگاه خداوند چيزي را اراده فرمايد، مرغ ملكوتي مشيّت حق از وَكْر و لانه دل معصومان ظهور مي كند و بر بنان و بيان آنان قرار مي گيرد و از آن سكوي پرش به فضاي جامعه بشري به پرواز درمي آيد و مخاطبان خود را آگاه مي نمايد و آنها را طبق رهنمود معصومان به خداي سبحان دعوت مي كند.... ◀ سرّ ضرورتِ عرضه همه معارف بشري به ميزان آسماني، در گفتار ديگر حضرت امام حسين(عليه‌السلام) چنين آمده است: «... إلهي أنا الفقير في غناي فكيف لاأكون فَقيراً في فَقْري، إلهي أنا الجاهلُ في علمي فكيف لاأكون جهولاً في جهلي».[ همان، ج 95، ص 225؛ دعاي عرفه امام حسين(عليه‌السلام).] ◀ موجودي كه هويّت او عين فقر و ربط به خداست و حدوث و بقاي وي عين وابستگي به حق است، چگونه در مانند علم، محتاج او نباشد. صحتِ علم و مصونيّت آن از مغالطه، به همان وابستگي به علمِ خداست كه از ناحيه وحي، توسط معصومان مخلَص ارايه مي شود: يكي از عقل مي لافد، يكي طامات مي بافد بيا كاين داوري ها را، به پيش داور اندازيم[ديوان حافظ.] ⬅ همان طور كه در معرفت شناسي معيار ارزيابي حق و باطل، وحي معصومانه خلفاي الهي است، اساس معارف از منظر امام حسين(عليه‌السلام) نيز شناخت خداوند و اوصاف ذاتي و فعلي آن ذات اقدس است، تا نظام علمي با نظام عيني هماهنگ شود؛ يعني در نظام عيني، تمام موجودات، هستي خود را در حدوث و بقا از خداوند دارند و از ناحيه وجود خداي سبحان فيض هستي به ماسوا مي رسد، و در نظام علمي اشيا نيز معرفت هر چيزي، مسبوق به معرفت خداوند و اسماي حسناي اوست؛ «... به تُوْصَفُ الصفاتُ لابها يُوْصَفُ وبه تُعْرَفُ المعارف لابها يُعْرَف فذلك الله لاسَمِّي له» [تحف العقول، ص244.]؛ يعني هرگونه صفتي را با شناخت خداوند مي توان شناخت، نه به عكس، و هر معروف و معرفتي به وسيله خداوند و معرفت او حاصل مي گردد، نه به عكس. با اصالت معرفت خداوند نسبت به معارف ديگر، تطابق نظامِ عَيْن وعلم روشن مي شود، زيرا در نظام عيني هستي خداوند اصل هر وجود ديگر است؛ نتيجه آنكه برهان لمّي در هر دو مرحله عين و علم، كامل ترين براهين خواهد بود، و از اين راه، عزّتِ معرفتي و افتخار علمي، بهره پژوهنده محقّق مي گردد، وگرنه ذلّت پيروي از افكار ديگران، دامن گير متَتبّع خواهد شد. ◀ آري، كسي كه كسوت تبعيّت از غيروحي را از تن به درآورد و در معرضِ تابش نور قرآن و عترت گيرد، به مقدار قابليت خويش از آن بهره مند خواهد شد: لباس فكرت و انديشه ها برون انداز كه آفتاب نتابد مگر كه بر عوران[ديوان شمس تبريزي.] 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم @rahighemakhtoom
لحظاتی برای تبادل لینک👇👇👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅🔅🔅 🔹با بیانی جذاب، شنیدنی و زیبا و آسان وساده و کاربردی ▪با هشتگ در کانال تمام فایل ها را می توانید گوش کنید. 🔅🔅🔅 🔅 به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 🖥با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. @rahighemakhtoom
📌 دار عدل 🔸 امروز دوازده فروردین از بهترین روزهای سال است، زیرا سالگرد استقلال نظام پربرکت جمهوری اسلامی است که در این نظام بسیاری از احکام و حکم الهی بسیاری از معارف فقهی و عقلی، تفسیری و قرآنی قرآن و عترت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) شکوفا شد. امیدواریم خدای بزرگ امام و شهدا را با انبیا و اولیا محشور بکند، همه کسانی که برای استقرار این نظام تلاش و کوشش کردند یا تلاش و کوشش می کنند مشمول ادعیه زاکیه ولی¬ عصر قرار بده و همه ما را هم قدردان این نظام پربرکت قرار بده، امکاناتی را که به برکت خون های پاک شهدا برای همه ما فراهم شده است که معارف الهی را خوب بفهمیم، عمل کنیم و به جامعه منتقل کنیم، این امکانات را ذات اقدس الهی توسعه بدهد و این توفیق را روز افزون بکند. 🔸 خدای سبحان به انسان خطاب می کند که چه چیزی تو را مغرور کرده؟[1] باید پاسخ بدهد که فریب چه چیزی را خوردی، بعد معلوم می شود که هیچ کس او را فریب نداد مگر خودش فریب خورده، خودش به وسیله خودش فریب خورده است. پس غروری هست که انسان مغرور می شود، غبنی هست که انسان مغبون می شود. در قیامت که ﴿یوْمَ یقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[2] است، «یوم السؤال» است، سؤال می شود. فرمود ﴿لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾،[3] هم انبیا و هم امم مورد سؤال قرار می گیرند خدای سبحان یکی از چیزهای که از انسان سؤال می کند این است که چه کسی فریبت داده؟ چه کسی گولت زده؟ انسان هر چه بررسی می کند می بیند هیچ چاره ای ندارد مگر اینکه بگویید من خودم، خودم را فریب دادم، از بیرون کسی آدم را فریب نمی دهد. وجود مبارک حضرت امیر این را خوب تحلیل کرده که تنها کسی که انسان را فریب می دهد خود انسان است.[4] اینکه در جریان جهاد داخلی شهوت و غضب از یک سو، وهم و خیال از سوی دیگر اینها صف کشیدند، در مراحل اندیشه و علم و باسواد شدن و ملا شدن وهم و خیال صف می بندند در برابر عقل، در مراحل تزکیه و تهذیب و آدم شدن شهوت و غضب صف می بندند، بیرون خبری نیست تا درون آدم آسیب نبیند بیرون قدرت نفوذ ندارد. 🔸 وجود مبارک حضرت امیر می فرماید دنیا دار امانت است، دار علم است، دار عقل است، دار عدل است، سرتا پای دنیا عدل است و عقل، دنیا کاری به کاری ندارد. دنیا اگر حوزه و دانشگاه و بازار را به شما نشان داده، بیمارستان و تیمارستان و قبرستان را هم نشان داده، این طور نیست که قبرستان و بیمارستان را کتمان کرده باشد کوی و برزن را نشان داده باشد؛ بیماری را نشان داده، مرگ را نشان داده، زندان را نشان داده، تمام بدی ها را نشان داده و در کف دستش گذاشته است. خب اگر کسی بیمارستان را نبیند، تیمارستان را نبیند، قبرستان را نبیند، فقط کوی و برزن و پارک را ببیند البته فریب می خورد. در این تحلیل وجود مبارک حضرت امیر فرمود دنیا چه چیزی را مخفی کرده؟ اگر آن زشتی ها را آن نقص ها را آن افت و آفت ها را کتمان کرده باشد بله می شود عامل غبن و غرور، اما همه را در کف دست گذاشته گفته این قبرستان، این تیمارستان، این بیمارستان، این هم پارک؛ بیراهه بروی جایت آنجاست، در راه باشی جایت اینجاست. [1] . سوره انفطار، آیه 6. [2] . سوره مطففین، آیه 6. [3] . سوره حجر، آیه92. [4] . نهج البلاغه، خطبه223. 📚 درس اخلاق تاریخ: 1389/01/12 🆔 @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (151) همايش بين المللي در سال و افتخار حسيني (عليه‌السلام) 🔅🔅🔅 ✅ اصل سوم. عزّت وافتخار انسان، بعد از جهان بيني صحيح و اعتقاد كامل، در ظلّ استقلال، آزادي، تماميّت ارضي و ساير حقوق فردي و اجتماعي در سطح محلّ، منطقه و بين الملل است، و چون اقتضاي آزادگي اخلاقي به استناد جهان بيني توحيدي، خواستن و حفظ نمودن حقوق يادشده براي ديگر همنوعان است، بنابراين مقتضاي اعتزاز و افتخار جامعه برين انساني، همانا نزاهت از سلطه گري و برائت از سلطه پذيري است. 📐 هرچند همه حقوقِ مزبور تحديد شده اند، ليكن هيچ كدام ذاتاً محدِّد و عامل تعيين مرز ديگري نيستند؛ چه اينكه عدالت نيز ذاتاً مايه تحديد حقوق مذكور نخواهد بود، بلكه تنها شريعت الهي است كه با اعتماد بر جهان بيني توحيدي ناب، توانِ تحديدِ تمامِ احكام، اخلاق و حقوقِ فردي و اجتماعي، به معناي عام را داراست، زيرا بدون استمداد از دين، هرگز رمز عدالت معلوم نخواهد بود و هنگامي كه قلمرو عدل مشخص نباشد، مرز ظلم معلوم نمي شود و مادامي كه منطقه عدل و ظلم مُعيّن نباشد، نمي توان تحديدِ سايرِ حقوق را به عدل سپرد، چون شي ء مبهم، صلاحيّتِ تعيينِ امور ديگر را ندارد. 📐 بنابراين، لازم است به شريعتِ غرّا كه هر رشدي را از غَي جدا كرد و هر ضلالتي را از هدايت تفكيك نمود، و هر عدلي را از ظلم و هر معروفي را از منكر، و بالاخره هر حقّي را از باطل تفريق فرمود، رجوع نمود و حدود آنها را از آن استنباط كرد؛ غرض آنكه هيچ محدودي حق تحديد چيز ديگر را ندارد، تمام اشيا و اشخاص غير از خداي سبحان محدودند، تنها موجودي كه اطلاق و عدم تناهي ويژه اوست، خداوند است؛ لذا تنها موجودي كه صلاحيّتِ تحديد اشياي تكويني و احكام و حقوق تشريعي را داراست، خدا است. ▫ حضرت علي بن ابي طالب(عليه‌السلام) درباره اطلاق ذاتي خداوند و محدوديّتِ اشيا و استناد تحديد آنها به خداوند چنين فرمود: «ولايقالُ له حَدٌّ ولانهايةٌ» [نهج البلاغه، خطبه 186.]؛ «حَدَّ الأشياء عند خَلْقِه لها»؛[ همان، خطبه 163.]«وحَدَّ لكم حدوداً فلاتَعْتَدوها».[ نهج البلاغه، حكمت 105.] ▫ منبع اصلي اين معارف ژرف، قرآن كريم است كه در زمينه تحديدِ احكام و حقوق، چنين فرموده است: (تلك حدود الله فلاتقربوها).[ سوره بقره، آيه 187.] 🔅 به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 🖥با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. 🆔 @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (152) همايش بين المللي در سال و افتخار حسيني (عليه‌السلام) 🔅🔅🔅 📐 آنچه لازم عنايت است، اين است كه تحقيق مسايل كلامي، غالباً نتيجه اعتقادي دارد، نه اجرايي؛ يعني اثبات يك عقيده ديني براي گروه اندكي ثمربخش است، زيرا بركات معنوي آن را در دنيا و آخرت مشاهده مي كنند؛ چه اينكه اثر تلخ تمرّد از آن، در معاد به صورت دوزخ سوزان، دامن گير تبه كار مي شود، و صرف اثر كلامي براي تأمين استقلال، آزادي، تماميّت ارضي و ساير حقوق متمدنانه يك امّت متديّن كه تمدّن اصيل خود را در تديّن مي داند، كافي نيست. 📐 بنابراين، بايد در كنار معارف كلامي، مسايل سياسي اسلام مطرح و پياده شود تا حقوق ياد شده، ضامن اجرا داشته باشد، و اين همان حكومت ديني است كه جامعه دين مدار، قانون اساسي و عادي خود را به كمك عقل، از منابع نقلي و وَحْياني استخراج مي نمايد و با پشتوانه مردمي، احكام و حِكَم دين را تبيين، تعليل، اجرا، حمايت و دفاع مي كند. 📐 داشتن چنين حكومتي و زندگي در فضاي سبز آن، از منظر حسين بن علي(عليهما‌السلام)، از برجسته ترين نعمت هاي معنوي خداست؛ آن حضرت(عليه‌السلام) در اين باره چنين فرموده است: «...فلم أزَل ظاعناً مِنْ صُلْبٍ إلي رَحِمٍ في تقادُم الاَيّام الماضية والقرونِ الخاليةِ، لَمْ تُخْرِجْني لرأفتك بي ولُطْفِك لي وإحسانِك إليّ في دَوْلَةِ أيّام الكُفْرة الّذين نَقَضُوا عهدَك وكَذَّبُوا رُسُلَك، لكنّك أخْرَجْتَني رأفةً منك وتحنّناً عليّ للّذي سبق لي مِنَ الهُدي، الذي فيه يَسَّرتَني وفيه أنشأتَني و... »؛[ بحار الانوار، ج 95، ص 216؛ دعاي عرفه امام حسين(عليه‌السلام).] 📐 يعني پروردگارا تو را سپاس مي گويم كه مرا در عهد جاهليت و حكومت جابرانه كافران به دنيا نياوردي، بلكه هماره از اصلاب و ارحام عبور دادي تا عصر بعثت و تكامل آن در مدينه به استقرار حكومت ديني كه در آن اهتدا آسان است، زيرا قدرتِ مشروع ديني كه پايگاه مردمي آن تزلزل ناپذير است، حافظ حقوق عزّت آفرين و افتخارآور، يعني استقلال، آزادي، تماميّت ارضي و مانند آن خواهد بود. ▫ اگر نظام تشريع با تكوين هماهنگ باشد، حتماً اعتزاز ملّت و افتخار امّت، در پرتو صيانت حقوق مزبور تأمين است، زيرا بالْعَدلِ قامتِ السمواتُ والأرضُ: دور فلكي يكسره بر منهج عدل است خوش باش كه ظالم نبرد راه به منزل[ديوان حافظ.] 🔅🔅🔅 🔅 به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 🖥با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. 🆔 @rahighemakhtoom
1 🔅🔅🔅 📈 مقابله با تفسير به رأي؛ انگيزه تأليف تفسير الميزان سخن گفتن درباره تفسير الميزان و مؤلف گران‌قدر آن، مرحوم علامه بزرگوار آيت‌الله سيدمحمدحسين طباطبايي تبريزي رحمه‌الله كار آساني نيست. اما به اجمال اشاره مي‌كنم كه در اطراف اين دو موضوع كه به هم مربوط هستند جاي مطالعات و تحقيقات بيشتري است كه ان‌شاءالله دوستان جوان، پرانرژي، خوش ذوق و با نشاط اين كارها را دنبال مي‌كنند و به نتايج ارزنده تري خواهيم رسيد. 📐 اما انگيزه مرحوم آيت‌الله طباطبايي براي نوشتن اين تفسير چه بود و اصلا اين انديشه از كجا شروع شد و چه عاملي باعث شد كه ايشان اين كار را عهده‌دار شوند و با اين‌كه زمينه پيشرفت در بسياري از علوم ديگر در ايشان بود عمده وقت خويش‌- دست‌کم نيمي از وقت شريف علمي‌اشان ‌- را در آن دوراني که اين تفسير را مي‌نوشتند صرف اين تفسير كردند؟ ويژگي‌هاي اين تفسير چه بود؟ مسلما اين ويژگي‌ها تابع آن هدفي بود که ايشان براي اين تفسير در نظر گرفته بودند. بالاخره ايشانْ خود براي اين تفسير چه امتيازاتي قائل بودند؟ و سؤال بعد اين‌که آيا اين اهداف به طور كامل تحقق پيدا كرد يا هنوز براي دست‌يابي به آن اهداف نياز به كار و تلاش هست؟ 📐 مروري بر مقدمه تفسير الميزان که به قلم خود مرحوم علامه طباطبايي رضوان‌الله‌تعالي‌عليهاست کم يا بيش نشان مي‌دهد که انگيزه ايشان براي نوشتن اين کتاب چه بوده است. ايشان به تاريخچه تفسير از صدر اسلام تا عصر حاضر اشاره‌اي مي‌کنند تا نشان دهند كه چه گرايش‌هايي در دانش تفسير پيدا شده، تحقيقات تفسيري چه تحولاتي پيدا كرده، چه مذاهب تفسيري شكل گرفته، و ويژگي‌ها و نقاط قوت و ضعف هر کدام از آنها چيست. ايشان به اين نکته اشاره مي‌کنند که عوامل مختلفي ‌- كه عمده آن اختلاط فرهنگ‌ها بود- باعث شد مسائل جديدي براي مسلمانان مطرح شود، و چون قرآن کريم مهمترين منبع و اصلي‌ترين خزانه پاسخ‌گويي به مشکلات مسلمانان به شمار مي‌رفت، هر گروهي تلاش کرد نيازهاي خود را از اين کتاب مقدس تأمين کند. اما هر کدام از ايشان در استفاده از اين كتاب مقدس بيشتر بر مسائلي تمركز پيدا كردند كه براي خودشان اهميت داشت و در آن رشته تخصص داشتند. 📐 براي مثال متکلمان تلاش داشتند آياتي را مورد بحث قرار دهند که سوالات كلامي آنها را پاسخ مي‌داد و طرفداران هر مکتبي به طور طبيعي آيات را به گونه‌اي تفسير مي‌کردند که خود درك مي‌كردند و مي‌پسنديدند. براي مثال، معتزله بيشتر بر آياتي تأکيد مي‌کردند که با مذهب خودشان سازگاري داشت، و اشاعره بر بخش ديگري از آيات اصرار مي‌ورزيدند که عقايدشان را تأييد مي‌کرد. 🔹 همچنين فرهنگ‌هاي ديگري که احيانا از مشرق زمين و به‌خصوص از فرهنگ هندي به جامعه مسلمانان انتقال يافته بود مسائلي را مطرح کرده بود و متفکران حل آنها را آيات قرآن مي‌خواستند. اما غالبا گرايش‌هاي خاص آنها بر استفاده بي‌طرفانه از قرآن کريم غالب مي‌شد. سرانجام نوبت عصر حاضر رسيد. 🔹 در دو قرن اخير، پيشرفت علوم مادي، تکنولوژي، و علوم انساني که در مغرب زمين مطرح شده و مذاهب مختلفي را بوجود آورده بود، طبعا براي مسلمان‌ها سؤال‌هايي کليدي را مطرح مي‌کرد و گروه‌هاي خاصي متأثر از اين تحولات هم با توجه به گرايش خاصي که داشتند سعي مي‌کردند از قرآن براي تأييد همان گرايش‌هاي خودشان استفاده کنند. ....ادامه دارد👈 🔅🔅🔅 🔅 به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 🖥با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. 🆔 @rahighemakhtoom
2 🔅🔅🔅 📈 مقابله با تفسير به رأي؛ انگيزه تأليف تفسير الميزان 📐 علامه طباطبايي وجه مشترکي را به عنوان يک نقطه ضعف تقريبا مشترک بين همه اينها مورد اشاره قرار مي‌دهد و آن اين است که نوعي تفسير به رأي در همه اين مذاهب وجود دارد؛ به اين معنا که کساني پيش از اين‌که نظر قطعي قرآن را از حاق قرآن استفاده کنند، ابتدا جوابي را مي‌پسنديدند و به آن گرايش پيدا مي‌کردند و بعد سعي مي‌کردند آيات را با آن وفق دهند و بر طبق آن، تفسير يا نظريه‌اي را تأييد کنند. 📐 علامه اين را يک نقطه ضعف مي‌دانند و به حق هم اين امر نقطه ضعف است که انسان پيش از آن‌که به يک متن مراجعه کند، ابتدا خود نظريه‌اي را بپذيرد و بعد سعي کند که آن متن را بر نظريه خود تطبيق دهد. اين در واقع تفسير نيست، بلکه تطبيق است. به نظرم ايشان هم همين واژه را به‌کار مي‌برند. 📼 بنده به طور شفاهي از ايشان شنيدم که همين انحرافاتي که در يک قرن اخير در بين مسلمانان در زمينه تفسير پيدا شده بود، مهم‌ترين عاملي بود که ايشان براي پرداختن بحث‌هاي تفسيري احساس وظيفه کردند. شايد بهترين نمونه‌اش در مصر بود. چون مصر ارتباط نزديک‌تري با کشورهاي اروپايي داشت، و فرانسه و بعد ساير کشورهاي اروپايي در آنجا مسلط شدند و همين امر موجب شد مراودات فرهنگي مصري‌ها با اروپا زياد گردد؛ بيشتر دانشجويان خود را براي تحصيل به پاريس مي‌فرستادند و اساتيد فرانسوي به آنجا سفر مي‌کردند. اين امر زمنيه گرايش به علوم طبيعيِ روز و علوم انساني با ديدگاه‌هاي غربي را در آنجا رواج داد. 📐 حتي در بين علماي الأزهر اساتيدي که بايد مدافع اسلام و قرآن باشند تمايلاتي به همين تفسير به رأي و تطبيق آيات قرآن بر دستاوردهاي علوم غربي پيدا کردند. حتي در تفسير المنار که مثلا از طرف استادي بزرگ در الأزهر القا مي‌شد گرايش‌هايي کم يا بيش در اين جهت پيدا مي‌شد. قدر مشترک اين گرايشات، تمايل به تفسير آيات قرآن بر اساس دستاوردهاي علوم تجربي بود. براي مثال، آنها حقايقي قرآني مانند لوح، قلم، عرش، کرسي، ملائکه و ... را بر عوامل و موجودات مادي تطبيق مي‌کردند؛ حتي وحي، کرامات، مکاشفات و چيزهايي از اين قبيل را هم به نوعي تفسير مادي مي‌کردند. ◀ اين موج که در کشورهاي اسلامي و کشورهاي شيعي به‌خصوص در ايران، هم طرفداراني پيدا کرد و در حال رشد و رواج بود در مرحوم علامه طباطبايي احساس خطر ايجاد کرد. ايشان احساس خطر مي‌کردند که اين روش ادامه پيدا کند و ما ابتدا دستاوردهاي علوم غربي را بپذيريم و بعد تلاش کنيم آيات قرآن را بر آنها تطبيق کنيم يا نظريات علوم انساني از قبيل مسائل حقوقي، سياسي و ... را از آنجا اخذ کنيم و بعد تلاش کنيم که آيه‌اي مطابق آن پيدا کنيم و بگوييم قرآن هم همين را مي گويد ‌- تطبيق‌هايي که بسيار اتفاق افتاده است. ....ادامه دارد👈 🔅🔅🔅 🔅 به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. 🖥با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. 🆔 @rahighemakhtoom