eitaa logo
رصدخانه 🔭
143 دنبال‌کننده
146 عکس
11 ویدیو
0 فایل
ما من شیء تراه عینک إلّا و فیه موعظة ... اینجا خلقی به رصد زندگی خود مشغولند. تا به حال ستاره صید کرده ای؟ ☄ ارتباط با ادمین،تبادل و ارسال متون تولیدی: @Ahmad_84
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید به ظاهر وقتی با این دوراهی↔️ برخورد کنیم راهمون رو به سمت حرم ادامه بدیم🚶‍♂! اما چقدر تو زندگی هامون، تو خلوت و تنهایی! بین این دوراهی ها قرار گرفتیم و راهی رو انتخاب کردیم که به سمت نور بوده✨ ؟ به سمت امام مهربانی ها🥰! او همیشه با آغوش باز منتظر ماست! به فکر ما بوده و همیشه ناظر اعمال و رفتار ماست ... حتی خودشون هم در خطاب به شیعیان فرمودند: { إِنَّا غَيرُ مُهمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُم وَ لَا نَاسِينَ لِذِكرِكُم...¹🍃 همانا، ما از رعايت حـال شما كوتاهى نمى ‏كنيم و شما را از ياد نمى ‏بريم...} واین ما هستیم که با حواس پرتی و کوله باری از گناه به او پشت کرده ایم🥺😞؛ تاشاید یک روز سرمان به سنگ بخورد و کمی توجهمان را سمت او ببریم وراهمان را به سوی او عوض کنیم!😓 «اما براستی بهترین راه همان است که به تو ختم شود...🌹» _________________________________ ¹.مولانا الامام المهدی عجل الله فرجه الشریف احتجاج ۲/۴۹۷ ؛ بحارالانوار، ۵۳/۱۷۵ 🖋
رفته‌ام جزو کارگروه ادبی مدرسه . . . می‌گویند یادداشت توصیفی بنویسید برای آخر من چگونه توصیف کنم؟ اصلا می‌شود وصف کرد؟ نه.من نمی‌توانم! نمی‌توانم حال فرزندی را توصیف کنم که پیام‌رسان شهادت مادرش باشد. نمی‌توانم حال شوهری را وصف کنم که خبر شهادت همسرش را بشنود. نمی‌توانم حال فاتحِ‌خیبری را وصف کنم که در مسافت اندک،چندبار به زمین بخورد. نمی‌توانم! نمی‌توانم زمانی را وصف کنم که علی(ع)بر بستر بی‌جان زهرا(س)بیاید. نمی‌توانم زمانی را وصف کنم که علی(ع)دیگر بدون زهرا(س)باشد. نمی‌توانم زمانی را وصف کنم که دست علی(ع)در میان غسل به پهلوی زهرا(س)برسد. نمی‌توانم! نمی‌توانم شبی را توصیف کنم که مادرم را تشییع می‌کنند.آن‌هم در نهان! نمی‌توانم شبی را توصیف کنم که حَسنِین به دنبال تابوت مادرند.آن‌هم آستین در دهان! نمی‌توانم! نمی‌توانم! نمی‌توانم! من حتی نمی‌توانم لحظات زندگی مادر را وصف کنم! لحظاتی که در دل شب برمی‌خیزید،تا برای دعا کند! برای ! برای منی که . . . برای منی که هیچ‌وقت . . . ببخشید مادر! من نمی‌توانم! می‌شود سرم را بر سر زانویت بگذارم و یک دل سیر هایم را گریه کنم؟!!! مادر سخت محتاج توام!! می‌شود دوباره برخیزی و برایم دعا کنی؟ می‌شود؟! 🖋
صدا ۰۵۴-۱-۱.m4a
378.1K
🌫 ارتکاباتم را تکرار می کنم. مو به مو! آنقدر که "سریالی" که "آی فیلم" برای هفدهمین بار پخش می کند را بنیشینی با حوصله تماشا کنی! هرچند فریم به فریم آنچه گذشت و آنچه خواهید دیدش را هم حفظ باشی! میدانم می کنم و میدانم چه می شود. 😗 اما تکرار می کنم؛ همان‌قدر که مردم ۶ بار رای به یک تفکر غربزده را . ☺️ توجیهی هم برایش یافته ام! «ترک عادت موجب مرض است. » خوب است مگر نه؟ حتی شاید سند هم داشته باشد! ⁦¯⁠\⁠_⁠(⁠ツ⁠)⁠_⁠/⁠¯⁩ وقیحانه مرتکب می شوم و قبیحانه توجیه می کنم و سریعانه غُرَش را به عوامل بیرونی میزنم و در نهایت لایه ای به پینه های ی پیله ای که تنیده ام اضافه می کنم. "پوست کلفت" 🗿 خوب است دیگر!🤷🏻‍♂ شک نمی کنم به و نصیحت های دیگران به پوسته سخت لاکم آسیبی وارد نمی کند. (ایموجی لاک پشت) حتی نوشتن جمله های طولانی را نیز ترک نمی کنم! 💁🏻‍♂ برای امروز کافیست 😪 خسته تر از آنم که از عادت تمام نکردن متن ها دل بکنم. 🖋
«تو مرا پیدا کن» نور دیگر چیست؟! همه چیز بی تو تاریک است. حتی خودم، حتی دلم... باید با نیش خند بگویم شبیه سایه‌ام شدم... شبیه تلخی آرزوهایی که بدون تو بر باد رفته... همچون خزانی سرد، بی بهارم! دل، طنین موج و صخره شده. در میان همهمه ها کرّ شده‌ام، اما... اما باز هم نمی‌رسم به صدایت... هر مسیری را رفتم بن‌بست بود. می‌پنداشتم جز نور شما راه دیگری باشد! دریغ از اینکه بدون نور شما آسمان و منشاء نور هم زمین می‌خورد... هر چه گشتم خودم را نیافتم... خسته شدم، دیگر از سراب این و آن توبه کردم! شاید تو مرا پیدا کنی... 🖋
🍃درختِ بی ریشه از خشم میگویند و ترسِ از آن.. باید بگویم : خشم وقتی ترسناک میشود که ریشه اش برهانی باشد.. خشم وقتی ترسناک میشود که جز به امر ولی شعله ور نشود.. خشم وقتی ترسناک میشود که پشتِ آن نامِ "علی(علیه‌السلام)" باشد ! و خشم وقتی ترسناک میشود که سیلی از مماشات پشتِ آن باشد ! وگرنه خشمی که ریشه اش اباهه گری باشد که ترسی ندارد.. خشمی که افروخته شده برای رقصیدن و در این مسیر کوچک و بزرگ و رفتگر و آتش نشان و زن و زندگی نمی شناسد که ترسی ندارد(؛ این شمایید که باید بترسید از خشمِ ما... 🖋
ولی من وقتی فهمیدم اینا شکست میخوره که شعارهای انقلاب مارو دست گرفتن!!😗✌️🏻 این یعنی هیچ جوره این راه رفته رو به عقب بر نمیگردن.... 🇮🇷 و فردای جمهوری اسلامی، یه جمهوری اسلامی‌تر هستش نه ! 🖋
🙋🏻‍♂یه لحظه به این عکس نگاه کن! فکر کن تیمی که دور قبلی تو مرحله گروهی از 3 تیم حریف باخت ،🤦🏻‍♂ حالا 2 تا از همون تیم‌هارو شکست داد و رفت نیمه نهایی، 💪🏻 و با این حال بازم یاد فلسطینه! 🇵🇸 پس یادت باشه حتی اگر شکستی خوردی بازم راه جبرانی هست اما این بار ! ولی رفیق! وقتی موفقیت اومد سراغت ضعیف تر از خودت یادت نره✋ 🖋
🕌مسجد به نام حسین 👳🏼‍♂امام جمعه محب حسین 🖤در ایام شهادت مادر حسین 🌃شبانه 🚩غریبانه ❌مخفیانه 💔به شهادت می رسد 😞و چه زیبا مادر ،محبان حسین را می خرد!😔 🖋
چندمين ، چندمین بسیجی ،، و چندمین طلبه بسیجی ،،، در ٢، ٣ ماه... براستی، در باغ شهادت باز، باز است و ما کجای پازل خلقت قرار داریم که این درب گشاده را نمی بینیم شاید هم چشممان به چیزهای دیگر خیره شده که دیدنی ها دیده نمی‌شود 🤲 اللهم ارزقنا توفیق الشهادة في سبیلک
ترور ترور یعنی دشمن از وجودت خشمگین است! ترور یعنی کارَت را درست انجام می‌دهی! و ترور یعنی که تو، یک هستی! و چه خوش گفت سردارِدلها که تا کسی شهید نبود،شهید نشد. وکسی شهید نمی‌شود مگر اینکه با او همراه شود! درحالی که تو خود بودی! 🌱سالروز ترور توسط‌منافقین
💔گویند مرا به رسم رفاقت دعا کنید اما شما فقط مرا به قصد شهادت دعا کنید مادر است دیگر.... طاقت ندارد! کاری جز خاطره بازی ندارد...🥺 کاش بدتر نشود! مادرش در تخیلات خود غرق است؛ در جولان های ذهنش مدام تکرار میشود؛ و با خود اینگونه سخن می گوید... بیا و تصور کن بعد از سختی های بسیاری صاحب فرزندی شده ای. هر روز به او نگاه میکنی و لذت میبری و چشم میکشی تا قد بکشد... کم کم گیس سفید می کنی و در دامن مادری ات پسرت رشید و برومند تر می شود. حاصل زندگی ات را مقابلت میبینی... ناگهان اتفاقی می افتد و فرزندت برای همیشه از پیشت می رود! همینقدر غیر منتظره...! آن زمان چه حسی داری؟ چه چیزی می تواند برایت جای میوه ی دلت را پر کند؟ مگر غم از دست دادن پسر با مال و منال جبران می شود؟ دل شکسته این مادر شهید با کدام مرهم تسکین می یابد؟ کفن را از روی چهره فرزندش بر میدارد، به چشم های آرامِ بسته اش خیره می شود. خنده های او را به یاد می آورد. زمانی که شاخ شمشادش را در رخت دامادی تماشا می کرد... اما حالا پیکر بی جان فرزندش جلوی چشمان مادر است. دلش میخواهد پیشانی سرد فرزندش را ببوسد، تنش را ببوید و او را در آغوش بکشد اما گویی نمی تواند و خاک های سرد، پایاپای کفن سفید رنگ، بدن پسرش را در آغوش گرفته اند..! و مادر، هنوز محو همان خاطره هاست....
میگن آقا اولین مناظره علمی رو تو دانشگاه امام صادق (علیه السلام)برگزار کردیم و بالاخره زمینه رو برای یه جایی که از جبهه ی موافق و مخالف صحبتاشونو بکنن رو فراهم کردیم🗣👀 اوکی دمتونم گرم🙏🏿 ایشالا هم که استمرار داشته باشه🍃 با اینکه اینو یه پیشرفت میدونیم اما یه سوال چرا شخصی که به عنوانِ موافق و برای دفاع میره آخونده اما از طرفِ حوزه ، شناس نیست ؟...🤔☝️🏿
مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست عاشقی در سحر و گریه ی طوفانی نیست ز نگاهی ببرندش به سوی اوج و سماء بر لبانش به جز از ذکر تثنایی نیست «فارسی» گر بشود عالم ربانی عشق دگر از لهو و لعب در دل او جایی نیست
فیروزه‌ای نمی‌دانم چرا... ولی با تمام وجود عاشق رنگ فیروزه ای ام! تا جایی که می توان گفت: منم که شهره شهرم به رنگ فیروزه! همیشه از فانتزی های زندگیم این بوده از اینکه هستم هم فیروزه ای تر شوم... -مسواکم -دفترچه ام -انگشترم -خودکارم - چفیّه ام -جامدادی ام -تراشم -و ... و البته تسبیحم! آنقد در کربلا دنبال یه تربتِ سر فیروزه ای  گشتم تا بالاخره اطراف حرم پیدایش کردم! شاید حتّی علّت علاقه ام به تیم استقلال هم، نزدیک بودن رنگش به فیروزه ای باشد!! اگر به من بود حتی پیراهن تنم هم فیروزه ای می‌شد ، امّا شان طلبگی... بماند.... و حالا چشمانم را باز می کنم و سرم را ۳۶۰ درجه به اطراف می چرخانم؛ همه چیز فیروزه ایست! پرده ها، فرش ها، کاشی ها، محراب ها، تسبیح ها! تسبیح ها... شاید منشا ارتباط خاصی که با اینجا می گیرم، همین است. چشمانم را می بندم و به همهمه جمعیت گوش می دهم(الحق که حس نابی است). حس می کنم کلمات، فیروزه ای وارد گوشم می شوند :) اینجا؛ من هم مثل همه، در دل می کنم گریه می کنم می خندم فکر می کنم نماز می خوانم و تسبیح تربت فیروزه ای را در دستانم می چرخانم هنگامه رفتن، احساس می کنم دلم آسمان شده! فیروزه ایِ فیروزه ای... آرام آرام کفش هایم را می پوشم و به سمت درب خروجی می روم. لحظه ای برمی گردم تا سلام بدهم: السلام علیک یا بقیّه الله الاعظم... نگاهم به گنبد فیروزه ای مسجد گره می خورد. لبخندی نرم، و اشکی خنک روی صورتم می نشینند... شک ندارم که فیروزه ای، بهترین رنگ دنیاست... پ.ن: شاید باورتان نشود؛ امّا این نوشته را اوّل توی دفترچه ام نوشتم، با خودکار فیروزه ای...
عده ای در حال رنگ کردن دیوار های سفارت انگلیس....😏 پ.ن: کاش جنایات انگلیس ها را هم میشد به همین راحتی پوشاند!
این کارگر شهرداری تهران نیست سفیر انگلیس است که روزگاری پادشاهِ ایران را جا به جا می‌کرد، انقلابِ اسلامی به این روزشان انداخته است😁.
رنگ سفید بر دیوار ، جبرانی برای دل و کارنامه ای سیاه نیست!
عده ای در حال رنگ کردن دیوار های سفارت انگلیس! برای زن زندگی آزادی یا برای اقامت در کشوری که ۹۷ درصد زنان آن مورد تجاوز قرار گرفته ....؟
به راحتی در منظر همه به زیباسازی و رو پوشانی مجدد خیانت ها می پردازند. اما هنوز تغذیه روز و شب برخی، باور کردن اخبار و دلسوزی دروغین انگلیس است! مگر نوار های زرد خطر را اطرافشان نمی بینید؟! خطر... دیگر نزدیک نشوید! 🖋
پ.ن: آقا ماله مگه مال ما نبود؟ :) پ.ن۲: فکر می کنم ۱۰ میلیون قتل بیشتر از یه سطل ۲۰ لیتری رنگ بخواد!
بسم‌الله الرحمن الرحیم انالله وانا الیه راجعون 🥀 مادرم آسمانی شد ... به اطلاع همه محبین و دوستداران ایشان میرسانم؛ مادرم که درجریان اغتشاشات به جرم دفاع از مقام ولایت توسط عده ای اراذل و اوباش، به دستور و نظارت مستقیم لیدر های معاند به شدت مورد ضرب وشتم قرار گرفته بودند؛ بعلت شدت صدمات وارده به شهادت رسیدند. مراسم و زمان و مکانِ کفن و دفن ایشان طبق وصیت آن مرحومه بزرگوار خصوصی و فقط به خواص مورد رضایت ایشان اطلاع‌رسانی میشود . انشاالله به زودی انتقام خونهای به ناحق ریخته شده را خواهیم گرفت. 🖋 🖋
🍭 وقتی یک نوجوان ۱۶ تا ۱۸ ساله میبیند دختر خانومی وسط خیابان شال سرش را دراورده و در هوا می‌چرخاند، به نوعی جوگیر میشود و او هم به تجمع میپیوندد!! 💄 ایده استفاده از زنان برای ایجاد تهییج و تحریک احساسات نوجوانان تا اینجا هم موثر بوده و میبینید برخلاف دفعات قبلی، قشر جوان و نوجوان زیر بیست سال -که حرفشان سر معیشت نیست- هم به این اتفاقات پیوستند... ⚔️ درست مثل جنگ بدر که زنان قریشی پشت مردان طبل میزدند و می رقصیدند و با جوسازی سعی میکردن مردان را بر علیه مسلمین تحریک کنند...
طولانی ترین شب سال، شبی بود که بچه های علی بدون مادرشان سر به بالین گذاشتند...
شب یلدا دلم هوایـــی شد در کنار یار جـــان فدایی شد یک دقیقه دلم به سوی حسین پرکشید و کـــــــــربَلایی شد