#تفکر
وقتی کنار ما بود ، انگار آرامتر بودیم .
امدادگر بود ، هر کس زخمی می شد ، داد میزد ، امدادگر ، امدادگر ،
و او خودش را سریع میرسون بالای سرش و زخم هایش را می بست .
توی یکی از عملیات ها ، خودش زخمی شد ، دیگه نمی تونست بگه امدادگر !!
زیر لب ، آهسته ناله می کرد ،
یازهرا ، یازهرا....
📕 ستارگان خاکی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
از سردارشهید همدانی پرسیدند: 🌷
بعد از بازگشت از سوریه برنامه تون چیه؟
گفت: «تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره،...👌
بروم یک گوشهای از این مملکت تو یه مسجدی، تو یه پایگاه بسیجی برای بچههای نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سرباز تربیت کنم، کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم...!!😔
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️جشن ولادت حضرت رقیه (س) در حرم مطهر آن بانوی بزرگوار
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌸﷽🌸
شَہیــدها هَم متولد میشوند
مثــل "مـآ" ...
اما مثل ما نمےمیرند
براے همیشہ زنده مےمانند
مثل |تُ| اے شہید
|تُ| جـدا از همہ متعلق
بــہ هَــمہ اے . ♥️
http://eitaa.com/raviannoorshohada
💠 #مجروحیت_وتحمل_درد
🔰دفعه دوم که اومده بود سوریه یه #ترکش خورد تو دستش. همه طبق معمول تو این فکر بودن که الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یه ماشین برمی گرده عقب که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره
🔰ولی دیدیم خیلی #آروم و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد رو توی چهره اش نشون بده رفت یه گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن ترکش با ناخنگیر!
🔰می گفت: نمی تونم برم عقب کار رو زمینه؛ بعدشم #خودش دستشو #پانسمان کرد و پاشد . چون فرمانده بود تمام تلاششو می کرد که حتی یه ذره هم احساس درد و ضعف تو چهره اش
معلوم نباشه و روحیه بقیه #تضعیف نشه.
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#ذاکر_اهل_بیت
http://eitaa.com/raviannoorshohada
1_5125492135709114404.mp3
19.74M
📻 #پادکست_روایتگری (۴)
🎙 بهروایت حاجحسینیکتا
🌷راهیان نور مجازی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#شهادٺ_آرزومہ
#التماس دعای شهادت🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
شیوه #همسرداری شهدا
زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر بودند، یكیشون گفت: منزل جناب سرهنگ_شیرازی همین جاست
دلم هری ریخت، گفتم، حتما برایش اتفاقی افتاده گفت: جناب سرهنگ براتون #پیغام فرستاده و بعد یه پاكتی بهم داد اومدم توی حیاط و پاكت رو بازكردم
هنوز فكر می كردم خبر_شهادتش را برایم آوردند، آن را باز كردم، یه نامه توش بود با یه انگشتر عقیق در آن نامه نوشته بود: 'برای #تشكر از زحمت های تو، همیشه دعات می كنم' از #خوشحالی اشك توی چشمام جمع شد.
#شهید_علی_صیادشیرازی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
ما همیشہ فڪر مےڪنیم شهدا یہ ڪار خاصے ڪردن ڪه شهید شدن ...
ولے نہ رفیق ... !
واقعیتش اینہ ڪه ...
" خیلے ڪارها رو نڪردن "
ڪه شهید شدن ...
و از خیلے " لـذت ها " گذشـتند ...
خاطره شهید دڪتر سید احمد رحیمی را مطالعہ ڪنیم تا بیشتر با روحیہ شهدا آشنا بشیم ...👇
شهدا ڪجا و ماڪجا 😔
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#خاطرات_شهدا 📖
#شهید_دکتر_احمد_رحیمی
🌷🌷 سال آخر دبیرستان ڪه با احمد همڪلاسی بودم قرار شد دختر خانم ها را بیاورند و ڪلاس ها را بہ صورت مشترڪ برگزار ڪنند . 😐
وضع ظاهری شان خوب نبود .
ما بہ این مسأله اعتراض ڪردیم .
البته خیلے از بچہ هاے ڪلاس هم بدشان نمےآمد ! 😊
احمد خیلے جدّے و محڪم بہ معلم ریاضی ڪه این ڪار را ڪرده بود ، اعتراض ڪرد و گفت : « بچہ هاے مردم بہ گناه مےافتند ...» 😥
معلم ریاضے هم رفتہ بود دفتر و گفتہ بود : « اگر رحیمے توے ڪلاس باشہ من دیگہ درس نمیدم .! »
خلاصہ قرار شد احمد این درس را غیرحضورے بخواند .
اینقدر پشتڪار داشت ڪه همان سال در رشتہ پزشڪے دانشگاه تهران با رتبہ عالے پذیرفتہ شد ... 😌
🍃 ولادت : ۱۳۳۸/۱/۳ - بیرجند
🍂 شهادت : ۱۳۶۱/۱/۲۴ - عملیات والفجر ۱
✍ یاد همہ ے شهدا و شهداے عملیات والفجر یڪ را گرامے مےداریم ...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
راهیان نور
قافله عشق
مقتل120شهید فکه
قسمت1
🌷راهیان نور مجازی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#عاشقانه_شهدا
#مجنون_سمج...
.
سرمو مینداختم پایین و...
تند تند از مدرسه میومدم خونه...
زیر چشمی میدیدمش...
ایستاده کنار کوچه...دم در خونه شون،منتظر...
کوچه رو قُرُق میکرد تا کسی مزاحمم نشه...❤
صبر میکرد تا من بیام و رد شم...❤
بی هیچ حرفی...
به خونه که میرسیدم،خیالش راحت میشد...
۱۶سالم بود که اومد با پدر و مادرم صحبت کرد...
اومده بود خواستگاریم...💕
مادرم بهش گفته بود:
با ازدواج فامیلی و با نظامی و...
با زود ازدواج کردنم مخالفه...
ولی اون سمج گفته بود...
.
#عاشقی_هستم_که_منت_میکشم_بر_وصل_یار...
#منت_دلبر_کشیدن_عاشقان_را_عار_نیست...
.
"اگه بهم ندینش،خودمو از هواپیما پرت میکنم پایین...!💕 "
مادرم گفت:"اگه خود ملیحه نخواد چی...؟!"
گفت:"اگه خودش نخواست...
همسرشو باید خودم انتخاب کنم...!❤
جهیزیه شم خودم تهیه میکنم...!❤
بعدشم میرم ناپدید میشم...💔"
وقتی دیدن به هیچ صراطی مستقیم نیست...
گفتن برو با ننه بابات بیا...
قبل رفتن گفت:
"پس شمام قبلش با ملیحه صحبت کنید...
ببینید اصلا خودش میخواد...؟💕"
پسر عمه م بود...
با هم و تو یه محله بزرگ شده بودیم...
مثه برادرم بود...❤
وقتی فهمیدم شوکه شدم...
ازش بدم اومده بود...
مادرم سعی در متقاعد کردنم داشت...
گفتم:"مگه من تو این خونه اضافَم که میخواید ردم کنید...؟💔
نمیخواااام...
هر طوری بود متقاعدم کرد...
آخرشم بعله رو دادم و گفتم:
"هر چی شما و بابا بگید..."
بخاطر خاطرات دوران بچگی...
قبولش بعنوان شوهر آیندم کمی وقت میبرد...
ولی زیاد طول نکشید...
گمونم تا غروب همون روز...!
تازه فهمیدم چقد دوسش دارم...💕
تا اينكه شب بعدش...
با پدر مادرش رسماً اومد خواستگاری...💕
.
(همسر شهيد،عباس بابايی)
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے
گاهے فاصله ما با شهـــــدا اندازه یه سیــــم خار داره...
ڪاشیکےبودماروازدستخودموننجاتمے داد.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#سیره_شهدا
نانوایے محل بسٺہ بود.
و براے خرید نان باید مسافٺ زیادے را طے مےڪردیم.
بہ محسن ڪہ ٺازه از راه رسیده بود، گفٺم:
《 مادرجان نانوایے بسٺہ بود؛
مےرے یہ جاے دیگہ چندٺا نون بگیرے؟》
گفٺ:《بلہ،چرا ڪہ نہ؟》
بعد موٺورش را گذاشٺ داخل حیاط
و ڪیسہ را از من گرفٺ.
پرسیدم:《چرا با موٺور نمیرے؟
گفٺ: 《پیاده مےرم موٺور مال خودم نیسٺ؛
مال بیٺالمالہ》.
.
.
منبعـ📚:ڪٺاب فرهنگنامہ شهداےسمنان
#شهیدمحسناحمدزاده
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#یاصاحب_الزمان_عج💚
عاقبت روی نهان تو عیان خواهد شد
عالم پیر به یکباره جوان خواهد شد
بهترین خاطره ها در گرو ایامیست
که به گرمای حضورت گذران خواهد شد
دست تقدیر مرا از تو جدا خواسته است
انتظار من و تو وِرد زبان خواهد شد
مهدیه اسم مکان است ولی میدانم
روزگاری برسد اسم زمان خواهد شد
با تو هر ماه سر سفره ی حق مهمانیم
چو بیایی همه سالم رمضان خواهد شد
حرم فاطمه آنروز تماشا دارد
که به دستان شما مشک فشان خواهد شد
رجعت یارِ سفر کرده ی ما نزدیک است
یاعلی(ع) پرچمِ یکتای جهان خواهد شد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
http://eitaa.com/raviannoorshohada
هیچ میدانی چرابی حاصلیم چونکه ازیادشهیدان غافلیم عشق یعنی حرمت یک استخوان
یادگارازقامت یک نوجوان
آنکه باخون سرخش رسم کرد
برزمین جغرافیای آسمان
#صبحتون_شهدایی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#شهید
🥀بسم رب الشهدا🥀
📍دعای شهید
یکی از همرزمانش برایم تعریف کرد؛ «بچّهها محاصره شده بودند و راه به جایی نداشتند. ارتباط هم قطع شده بود. نیروهای پشتیبانی، نمیتوانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد و کوشش او، بیثمر ماند. هرکس در گوشهای نشسته بود. در همین لحظه، بچّهها «کارور» را دیدند که با قدمهای استوار، به طرف «تپّههای بازی دراز» میرود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد.»
🌺 ارواح طیبه شهدا صلوات
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبا درباره شهدا و شهادت (مدافعان حرم) ؛ توصیه مهم حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی)
http://eitaa.com/raviannoorshohada
کـوفــتــی بـگیـریـد ‼️
دو بار اسم نوشت برای سوریه، اما لغو شد.😢
یک دفعه اش که از خوشحالی بچه ها را آش مهمان کرد.😄
سر به سرش می گذاشتیم که اگر نرفتی چطور؟
می گفت: "از حلقوم تک تکتون در میارم😡." خبر رسید مأموریت لغو شده.😶
بچه ها افتادند به جانش: حالا می خوای اون آش رو از حلقوم ما بکشی بیرون؟"😂
می گفت: "کوفتی بگیرید! پولش رو بدید."😑
هر موقع از کوره در می رفت، می گفت: "کوفــتی بگیــرید"😅
برشی از کتاب #سربلند
شهید محسن حججی🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمزمه #دعای سلامتی امام زمان (عج)
🎙با نوای دلنشین
شهید سربلند آقا محسن حججی🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#خاطره_از_شهدا
✍ماشين، جلوى سنگر فرمان دهى ايستاد. آقا مهدى در ماشين را باز كرد. ته ايفا يك افسر عراقى نشسته بود. پياده اش كردند. ترسيده بود. تا تكان مى خورديم، سرش را با دست هايش مى گرفت.
💢آقا مهدى باهاش دست داد و دستش را ول نكرد. پنج شش متر آن طرف تر. گفت برايش كمپوت ببريم. چهار زانو نشسته بودند روى زمين و عربى حرف مى زدند.
♻️تمام كه شد گفت «ببريد تحويلش بديد.»
بى چاره گيج شده بود. باورش نمى شد اين فرمانده لشكر باشد تا ايفا از مقر برود بيرون، يك سره به مهدى نگاه مى كرد.
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی
http://eitaa.com/raviannoorshohada