📌 #اربعین
گمشدهی پیدا
طاقت خیلیها طاق شده. روزها به شب جمعه و حضور در کربلا نزدیک میشوند. ولی من هنوز در مسیرم! ساعت حوالی دو نیمه شب شده ولی به قد و قواره خیابانهای شهر سکوت نمیآید.
پیادهها هنوز در مسیر کنار خیابان راه میروند.
به عمود ۱۲۳۲ در شش کیلومتری کربلا رسیدم. خیابان به اسم شهید ابومهدی المهندس است. چندقدم جلوتر بیمارستان بزرگی به نام همین شهید عزیز دیدم. هلال احمر و بیمارستان صحرایی در گوشه حیاط به پیادههای اربعینی خدمات دوا و درمان میدهد.
یکهو در چرخش چشمها به دور و بر، تابلویی توجهام را به سمت خودش برد. ستاد گمشدگان اربعین کنار خیابان میز و صندلی گذاشته و نشستهاند و به دستهای بچهها شناسنامه میزنند. درست مثل روز به دنیا آمدنشان!
اسم و مشخصات هر بچه را روی نوار زرد رنگ مینویسند و به مچ دستشان میبندند تا اگر در مسیر امام حسین(ع) بچهایی گم شد پیدا کردنش راحت باشد.
ردیابی گمشدهها شامل حال
بزرگترها نمیشود. چرا که آنها میتوانند گلیمشان را از آب بکشند.
در جا سوالی ذهنم را درگیر کرد. از پیرمرد خوشچهرهایی که پشت میز پلاستیکی آبی رنگ نشسته بود، پرسیدم؛ حالا آمدیم و کسی خواست خودش را در این مسیر گم کند، آن وقت چطور پیدایش خواهید کرد؟
ملیحه خانی | از #کاشان
جمعه | ۲ شهریور ۱۴۰۳ | شب جمعه در مسیر #کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #اربعین
سفرنوشت اربعین
قسمت هشتم: تبرید المرکزی!
حیدر اصرار کرد یک شب دیگر هم در خانهاش مهمان باشم. رابط خوبی بین او و ایرانیها بودم و میتوانستم صحبتها را ترجمه کنم. قبول کردم اما آخر شب از احمد خواستم با من بیاید تا سری به مشایه بزنیم.
در حال قدم زدن و لذت بردن از دیدن زوار بودیم که پیرمردی توجهم را به خود جلب کرد. پشت شعلههای آتش ایستاده بود و لیوانهای کاغذی پر از شکر را جلوش چیده بود تا به اشاره زوار آنها را پر از چای ایرانی و عراقی کند. دو چای عراقی خواستیم و به سرعت برایمان آماده کرد.
با اینکه شب بود اما هواشناسی موبایل دمای ۴۵ درجه را نشان میداد. بادهای گرمی که گاهی صورتمان را میسوزاند هم این دما را تایید میکرد. از پیرمرد پرسیدم: در کنار این آتش گرمت نیست؟
جواب داد: "تبرید المرکزی!" چشمانم به دنبال کانال کولر یا پنکهای در اطراف میگشت که لبخند زد و گفت: "تبرید المرکزی للامام الحسین علیه السلام" و با دست به طرف کربلا اشاره کرد.
از خودم خجالت کشیدم و لبخندش را با لبخندی جواب دادم.
از خادمیاش برای زوار پرسیدم. گفت از خاندان حکیم است و ۲۰ سال است که چای ریز زوار اباعبدالله است و تمام زندگی و سلامتیاش را مدیون اوست.
از مشایه در زمان صدام پرسیدم. گفت ممنوع بوده و مردم با ترس و لرز از ماموران حکومت و در تاریکی شب از میان نخلستانها و مزارع و بیراههها خودشان را به کربلا میرساندهاند. وقتی از مجازات زائرین پرسیدم گفت در مرتبه اول تعهد میگرفتهاند و در مرتبه دوم بیبروبرگرد شخص اعدام میشد! بعد هم از اضافه کرد صدام در سال ۱۹۸۳ هفتاد و یک نفر از خاندان حکیم را اعدام کرده است!
با چشمان نافذش به زوار خیره بود. پرسیدم: "از امام چه میخواهی؟"
بیمعطلی جواب داد: "شفاعت و بس..."
ادامه دارد...
احمدرضا روحانیسروستانی | از #شیراز
پنجشنبه | ۱ شهریور ۱۴۰۳ | #نجف در مسیر #کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #اربعین
سفرنوشت اربعین
قسمت نهم: قنوات العراقية
صبح که از خواب بیدار شدم همه مهمانها رفته بودند و اتاق مهمانخانه خالی بود. حیدر هم آنتن تلویزیون را برایم وصل کرده بود و خودش به اندرونی رفته بود تا راحت باشم. از سر کنجکاوی تلویزیون را روشن کردم تا ببینم در شبکههای تلویزیونی عراق چه میگذرد.
نزدیک روز اربعین است و طبیعی ست که بسیاری از کانالها در حال پخش مداحیهای پر شور و حرارت عراقیها باشند. جالب بود که بعضی مداحیها هم زیرنویس فارسی داشت و هم زیرنویس انگلیسی. بعضی شبکهها هم مثل ایران ارتباط مستقیم با مسیر مشایه داشتند و با زائرین مصاحبه میکردند. به جز اینها هم چندین شبکه در حال پخش سریالهای مصری و سوری و سعودی بودند. سریالهایی که به سبک و سیاق اروپاییها خیلی نزدیکتر بود تا سبک اسلامی.
در این بین چیزی که برای من جالب بود شبکههایی بود که سریالهای ترجمه شده ایرانی را پخش میکرد. سه چهار شبکه در حال پخش مختارنامه بودند. (احتمالا در ماههای محرم و صفر تلویزیون اینجا هم مثل تلویزیون ما پر میشود از قسمتهای مختلف مختارنامه!) یکی هم در حال پخش یوسف پیامبر بود. دیگری هم درحال پخش یک سریال قدیمی ایرانی که نامش را نمیدانم. یکی دیگر هم انگار آی فیلم خودمان سریال "تولدی دیگر" ساخته سال ۱۳۷۸ ایران را پخش میکرد!
خلاصه بدون هیچ نظم و قانونی برای هر طبع و سلیقهای برنامهای وجود داشت. طوری که فرقه انحرافی حسن الیمانی هم شبکهای را به دست گرفته بود.
در این میان پر واضح است که کسی میتواند مخاطب بیشتری جذب کند که برنامههای جذابتری بسازد و بتواند حرف خود را هنرمندانهتر به مخاطب عرضه کند.
ادامه دارد...
احمدرضا روحانیسروستانی | از #شیراز
پنجشنبه | ۱ شهریور ۱۴۰۳ | #نجف در مسیر #کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
23.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #اربعین
سفرنوشت اربعین
قسمت دهم: عجز واژهها
حیدر و فرزندش احمد خیلی اصرار کردند که یک شب دیگر هم در خانهشان بمانم اما دیگر وقت رفتن بود، که اربعین نه زمان ماندن بلکه گاه رفتن است.
با خداحافظی گرم آنها از خانه خارج شدم و از مسیر "طریق الجنه" راهی کربلا شدم. آماده بودم تا تمامی سوژههای جالبی را که میبینم ثبت کنم و در مورد آنها بنویسم و حس و حال زائرین و خدام را بیان کنم، اما در همان اولین قدم به عجز خود پی بردم!
در همان دقایق اول جوان معلول عراقی را دیدم که به زور شیشه عطری را بین انگشتانش جا داده بودند تا به اندازه همین عطر کوچک سهمی در خدمت به زوار اباعبدالله داشته باشد.
این صحنه را با چه کلماتی توصیف کنم؟
پانوشت:
به خوشحالی این جوان وقتی یک زائر عطر را به کف دستش میکشد دقت کنید. آنگاه اگر توانستید گریه نکنید...
ادامه دارد...
احمدرضا روحانیسروستانی | از #شیراز
جمعه | ۲ شهریور ۱۴۰۳ | در مسیر #کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 #اربعین
سفرنوشت اربعین
قسمت یازدهم: برد گلبك يا زاير...
چه میشود که این دختر به سن و سال کوچک، و به معرفت بسیار بزرگ، اینگونه از جان مایه میگذارد و با آخرین رمقهای حنجره خستهاش به زائران التماس میکند که قلبشان را با جرعهای آب خنک کنند؟
ادامه دارد...
احمدرضا روحانیسروستانی | از #شیراز
جمعه | ۲ شهریور ۱۴۰۳ | در مسیر #کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎بلـه | ایتــا