فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐رسانهها خبر دادهاند که آیتاللهالعظمی اسحاق فیاض؛ دومین مرجع مهم نجف به کرونا مبتلا شده، ولی حال عمومی او مساعد است.
📽در این کلیپ کوتاه نگاهی کردهایم به اهمیت آقای فیاض.
همچنین یادی کردهایم از یک مجتهد مهم افغانستانی دیگر در دوره معاصر نجف
@rawinews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐سوم اسفند امسال، صدمین سال ظهور رضاشاه در عرصه سیاسی ایران است.
تبدیل رضاخان از درجهدار ارشد قزاق به پادشاه ایران، اثرات ماندگاری در تاریخ و فرهنگ ایران گذاشته است.
با هم بخشی از فیلمهای برجایمانده از پهلوی اول را مرور کنیم.
@rawinews
🌐درد اسلام یا درد مسلمانان؟
راوی #اندیشه: فؤاد زکریا؛ فلسفهپژوه مصری که سال ۲۰۱۰ در سن ۸۲ سالگی درگذشت، در مباحث خود بیش از آنکه از اسلام سخن بگوید، از مسلمانان سخن میگفت. معتقد بود که مسلمانان و مردمانِ گوشت و پوست و خوندار، در پسِ نزاعهای تئوریک قربانی میشوند. از این حیث هم به روشنفکران جهان اسلام نقد داشت و هم به روحانیون مسلمان اهل سنت. میگفت که نواندیشان وقتی کتابی مینویسند، ابتدا باید آن را زیست کرده باشند و جزئی از شخصیت خودشان شده باشد و سپس آن کتاب را به دیگران توصیه کنند. از همین منظر به روشنفکران عرب نقد میکرد که آنها به امور فردی خود توجه و اهتمام بیشتری دارند تا مشکلات مردم. میگفت گویا روشنفکران در دنیایی غیر از دنیایی که در آن زندگی میکنیم به سر میبرند و از درد مردم کمتر سراغ میگیرند (مصاحبه با مجله الثقافة الجامعة الاردنیة، ۱۹۸۳).
وی به روحانیون اهل سنت هم میگفت که بسیاری از رفتارهای تروریستی به اسلام نسبت داده میشود، اما کمتر تلاشی در راه تکذیب آن صورت میپذیرد. روحانیون مسلمان سکوت میکنند و برای کشف دروغها و ادعاهای این دسته که به اسم اسلام دست به اقدامات تروریستی میزنند، اقدام خاصی نمیکنند. مردمی قربانی میشوند و به نامِ اسلام از پای در میآیند، اما روحانیون از انتساب آن به اسلام اعلان برائت نمیکنند. زکریا میگفت که اگر روحانیون به صراحت از این جماعت تبری میجستند و دامان اسلام را از اینگونه اعمال مبرّا میدانستند، نگاهها به جهان اسلام هم تغییر میکرد.
فؤاد زکریا از همین منظر به نقد روشنفکران و روحانیون میپردازد و میگوید به جای اینکه از اعمال تروریستی که با جان انسانها دست به گریبان است تبری بجویند، بر سر مسائل تفسیری و برداشتها از دین با یکدیگر به جدال میپردازند. روشنفکران در نقد روحانیان برمیآیند و علما و روحانیان هم به جان روشنفکران افتادهاند. زکریا اشاره میکرد که در اوج ماجراهای تروریستی که انگشت اتهام را به جهان اسلام نشانه رفته بود، ماجرای تکفیر نصرحامد ابوزید ایجاد شد و تا مدتها اعلامیه و بیانیهها بر سر برداشتهای او از دین بالا گرفته بود. در حالی که جان بسیاری از انسانها با اعمال تروریستی در خطر بود (مصاحبه با الشرق الاوسط).
دغدغهها و تذکرهای فؤاد زکریا قابل تأمل است. وی اگرچه هجوم فرهنگی غرب را خرافه و غیر واقعی میپنداشت، اما به شدت با سلفیگری مرسوم در جهان عرب در ستیز بود. از نظر او؛ نزاعهای فکری و اندیشهای اگر اسباب غفلت از جان انسانها گردد، کمتر ثمربخش خواهد بود؛ توصیهای که هنوز هم روحانیون اهل سنت جهان اسلام باید جدیتر بگیرند.
@rawinews
🌐نقطه عطف تاریخی؛
دفاع نجف از عدالت، کرامت و آزادیهای اساسی انسان
راوی #حوزه: پاپ فرانسیس یکم؛ رهبر معنوی ۸۴ ساله بیش از یک میلیارد مسیحی کاتولیک امروز در نجف با آیتاللهالعظمی سیستانی؛ رهبر دینی ۹۱ ساله دهها میلیون شیعه دیدار و گفتگو کرد.
اگرچه اصل این دیدار نیز بیسابقه و تاریخی است، اما سخنان آیتالله در این دیدار یک ساعته را باید نقطه عطفی در تاریخ مرجعیت شیعه محسوب کرد.
آنگونه که در بیانیه دفتر آقای سیستانی آمده، این مرجع بزرگ شیعیان از «بیعدالتی، ستم، فقر، آزار دینی و فکری، سرکوب آزادیهای اساسی و فقدان عدالت اجتماعی که کشورهای مختلف از آن رنج میبرند» یاد کرده و «جنگها و اقدامات خشونت بار، محاصره اقتصادی و آوارگی» را از مشکلات مهم مردم جهان دانسته است.
آقای سیستانی که در دو دهه اخیر، نقش مهمی در مهار خشونت و جنگ در عراق داشته است، از «رهبران بزرگ مذهبی و معنوی» خواسته که «برای جلوگیری از این فجایع» اقدام کنند و حکومتها و قدرتهای بزرگ را به «عقلانیت، کنار گذاشتن زبان جنگ و پرهیز از گسترش منافع شخصی به ضرر حقوق ملتها» تشویق کنند و «زندگی کریمانه و آزادانه» را برای انسانها به ارمغان بیاورند.
سخنان و پیشینه خشونتستیز آقای سیستانی در بیانیه رسمی واتیکان نیز مورد تأکید قرار گرفت. در این بیانیه که پس از دیدار امروز منتشر شد، آمده که پاپ فرانسیس به عراق رفته تا «از آیتالله سیستانی و جامعه شیعیان عراق بابت دفاع از آسیبپذیرترین و تحت آزارترین مردمان در دوره جنگ و خشونت و سختیهای بیحساب سالهای اخیر تشکر کند و همچنین سپاس فراوان خود را به آیتالله سیستانی ابراز کند که زندگی انسان را مقدس میداند و بر اهمیت اتحاد همه مردم عراق همواره تاکید داشته است».
🔺دفاع صریح مرجع اعلای شیعه از آزادی، عدالت و کرامت انسانی و محکوم کردن خشونت، جنگ و بیعدالتی جهانی، مؤلفههای مهمی هستند که اکنون باید به عنوان مرامنامه شیعیان جهان قلمداد و تثبیت شود؛ همانگونه که واتیکان نشان داد که از این مواضع پیشروانه استقبال میکند. این دیدار و این مواضع، تأثیر مهمی در تاریخ شیعه برجای خواهد گذاشت و میتواند آغازی بر جهانی شدن نگاه شیعی از اسلام و نفی ستیزهجوییهای کور و بیحاصل برخی مسلمانان افراطی باشد.
@rawinews
🌐آموزههای قرآنی از آیتالله مرتضی حائری یزدی
راوی #حوزه: آیتالله شیخ مرتضی حائری یزدی؛ فرزند مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی؛ مؤسس حوزه معاصر قم است که اسفند ۱۳۶۴ در سن ۶۹ سالگی درگذشت. وی فارغ از برخی فعالیتهای سیاسی محدود، از مدرسین برجسته حوزوی بود و برخی تأملات قرآنی داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. او میکوشید تا از برخی مفاهیم قرآنی سخن بگوید.
🔺رنجهای عالم
وی در خصوص ایمان و مسأله رنج در این عالم با استناد به آیات قرآنی معتقد بود که این رنجها صرفاً از جانب بشر بر خود او تحمیل میشود:
«پدیدآورنده این عذابها و گرفتاریهایی که در دنیا بر ما وارد میشود مانند ناداری و نادانی خودمان میباشیم و هیچکدام از سوی خداوند نیست، زیرا دنبال تحصیل زندگی و یا علم نرفتهایم و از بیچیزی و بیعلمی رنج بسیار میبریم و لازمه خلقت بشر این است که او موجودی است دارای هوش، عقل و اختیار. باید خودش به اختیار خود امور مادی، معنوی، شخصی و اجتماعی خود را تأمین کند و اگر نکرد، رنج بردن از این فقدانها و نارساییها نیز لازمه بشریت است. بنابراین آن شخصی که چنان خیالی را میکند، باید با ملاحظه این همه رنجهای دنیایی که به دست خود فراهم آورده، احتمال بدهد که در آن عالم هم چنین باشد» (مقاله اصول اعتقادات، برهانهای عقلی و قرآنی؛ مجله آفاق نور، ش ۱، ۱۳۸۴).
🔻استدلالورزی؛ معجزه پیامبر
حائری یکی از معجزات پیامبر(ص) را در استدلالورزیهای قرآن میدانست. معتقد بود که «از معجزات، استدلال در قرآن کریم است که اگر اصل آن هم اعجاز نباشد از یک اُمیّ بزرگشده در مرکزی دور از مباحث فلسفی، قطعاً معجزه است». وی سپس برخی از این استدلالهای قرآنی را بیان میکرد. به عنوان نمونه در خصوص آیه «قل لو کان معه آلهة کما یقولون اذا لابتغوا الی ذی العرش سبیلا» (اسراء ۴۲) میگوید: «ظاهر این آیه در صدد ابطال عقیده به وجود خداوندان کوچکی است که درجه قدرت آنان محدود به حدودی است. ولی این وجه بطلان در خداوندِ متساوی از لحاظ شأن و رتبه و قدرت نیز میآید. زیرا کسی که در مرحله خدایی باشد، محال است که نداند یا احتمال ندهد خدای بزرگ یا متساوی دیگری باشد. برای اولین درجه عقل کافی است درک کند خدایی هست که قدرت محدود یا نامحدود دارد. معلوم است نه خدای بزرگ خبری از آنان دارد نه آنها از خدای بزرگ، وگرنه خدا میفرمود: از راه پیامبران خود. در صورتی که شمار بسیاری از پیامبران را که با حق متعال ارتباط داشتهاند فرموده است ولی نامی از خداوندان فرضی دیگری نبرده است بلکه صریحاً نفی فرموده است و آن خدایان فرضی نیز خود را معرفی نکردهاند و اسمی از ارتباط با خدای دیگر نبردهاند. آیا این کوری و کری در این خدایانِ فرضی دلیل واضحی بر دروغ بودن اصل شرک و چند خدایی نیست؟»
حائری سپس اشاره میکند که: «جدّاً این خود دلیل استواری است، بیاحتیاج به مقدمات علمی و فلسفی. من ندیدهام که آثار فلسفی به این دلیل اشاره کرده باشند» (استدلال در قرآن، نشریه بینات، ش۹).
🔺انسان؛ خلیفه الهی
یکی از مباحثی که حائری به آن توجه داشت بحث از خلیفه بودن انسان است. او در تمثیلی عنوان میکند: همانطوری که حق متعال قبل از خلقت و تولد هر فردی از افراد انسان، غذای مناسب آن را در بهترین ظرفها که سینه مادر است آماده میکند و به وسیله محبت غیر قابل وصفی که در نهاد مادر قرار میدهد، مادر بچه خود را در آغوش خود میخواباند و با کمال مهربانی در بهترین جایگاه و نرمترین بسترها که آغوش خود است، سینه در دهان طفل میگذارد. همینطور عنایت حق متعال ایجاب نموده که قبل از خلقت تمام افراد بشر، غذای معنوی آن به توسط خلیفةالله آماده گردد. اساس این نوع از تغذیه که علم به حقایق اشیاء است، به حسب ظاهر آیات مذکوره، متحقق و ثابت گردد. عجیب این است که پرچمدار این دانش خیرهکننده و دریادار این دریای بیکران، یک فرد از همین نوع انسان است»(خلافت در قرآن، مجله گلستان قرآن، ش۷، اردیبهشت ۱۳۷۹).
@rawinews
🌐نشست بیسابقه حدیثپژوهی
راوی #اندیشه: امشب کاربران علاقمند به حیطههای مرتبط با مطالعات اسلامی، گفتگوی مجازی آیتالله سید احمد مددی؛ استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم با دو تن از اساتید برجسته غربی؛ پروفسور رابرت گلیو (استاد دانشگاه اگزتر) و پروفسور اندرو نیومن (استاد دانشگاه ادینبرا) را شاهد بودند.
در این وبینار که به همت کالج اسلامی لندن برگزار شد، مباحثهای درباره نظریه «تحلیل فهرستی» رقم خورد که استاد حوزه قم به ارائه نظرات خود پرداخت و پس از آن، آکادمسینها مستقیماً پاسخ سؤالات خود را از ایشان جویا شدند.
در ابتدای گفتگو، آیتالله مددی با توضیح درباره برخی مصطلحات علمالحدیث و تاریخ تدوین حدیث در اسلام و به ویژه در تشیع، گریزی به دو رهیافت مهم در حدیثپژوهی یعنی تحلیل رجالی و تحلیل فهرستی زد. به نظر ایشان، تحلیل رجالی به بررسی وضعیت دقیق وثاقت و ضعف راویان واقع در سلسله اسانید روایات میپردازد. به عنوان مکمل رهیافت نخست، تحلیل فهرستی میتواند اطلاعات بیشتری از شیوههای اعتبارسنجی نزد محدثان امامیه را در اختیار ما قرار دهد. در تحلیل فهرستی با شواهدی از مصادر متقدم در رجال و فهرست همچون رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی، بیان میشود که قدمای اصحاب بیش از آنکه به یک روایت و وضعیت رجالی راویان آن توجه کنند، اعتبار کتاب برایشان حائز اهمیت بوده است؛ بنابراین اگر به روایتی هرچند با سندی غیرمعتبر التفات به خرج میدادند، از اعتبار کتاب نشأت میگیرد.
آیتالله مددی بر این باور است که نادیده گرفتن موازین اعتبار میراث حدیثی شیعه بر اساس مطالعه فهرستی و کتابشناختی سبب شد تا با پایگیری مکتب حله، بررسی رجالی جانشین روش مکمل خود شود و نظریه حجیت تعبدی خبر نیز تدریجاً استقرار یافت. آقای مددی به بحث اجازات کتب نیز پرداخت و اظهار داشت تمرکز بر مسأله کتابهای دارای نسخههای متعدد، ما را با برخی راویان آن کتابها همچون ابوسمینه محمد بن علی صیرفی آشنا میکند که ایبسا به لحاظ رجالی کنار نهاده میشوند، اما این کتاب را نقل کردهاند. بررسیها نشان میدهد این راویان، صرفاً یک نقلکنندهاند و دخل و تصرفی در کتاب نداشتهاند. نتیجه آنکه مطالعه در سطح دادههای رجالی بر پایه اکتفا به ثقه یا ضعیف بودن راویان، نمیتواند نمونه پیشین را توجیه کند. افزون بر آنکه توانایی تاریخگذاری احادیث، کتابها و اجازات را میتوان در سنت فهرستی جستجو کرد. این استاد حوزه البته تأکید کرد که ایده تحلیل فهرستی مورد توجه عالمان و محققان گذشته نیز قرار داشته است، اما در اینجا نظریه با شواهد و مباحث فراوان پختهتر شده و انسجام نسبی یافته است که با تعابیر مختص آقای مددی به نوعی این بحث را از ابداعات ایشان میتوان تلقی کرد.
پس از سخنان آیتالله مددی، پروفسور گلیو با قدردانی از حضور ایشان نخستین پرسش را درباره ظرفیتهای واقعی کاربست تحلیل فهرستی در مطالعه احادیث امامیه مطرح کرد. برای او مبهم بود که چگونه میتوان با این رویکرد، تشخیص داد که شیخ کلینی در تدوین کتاب الکافی دقیقاً از چه مصادر و منابعی استفاده کرده است. آقای مددی در پاسخ مؤکدا اذعان داشت که امروز دانش ما از تاریخ حدیث و مشخصات کتابشناختی مکتوبات حدیثی با همه محدودیتهای جبرانناپذیر توسعه یافته است. در ضمن این رویکرد خود را از تحلیل رجالی و حتی سایر مطالعات بینیاز نمیداند و نمیتوان تصور کرد با همنشینی رجال و فهرست، تمام مشکلات و ابهامات حدیث مرتفع خواهد شد. همچنین آیتالله مددی تفکیک میان نگاه مورخ و نگاه فقیه در نظر گلیو را با تمایز میان رویکرد واقعگرایانه و حجیتگرایانه بازتعریف کرد و تذکر داد که تحلیل فهرستی این استعداد را دارد که فقه به کشف واقعیات تاریخی درباره روندها و رویههای اعتبارسنجی حدیث دست یابد. به عبارت دیگر ایشان ادعا کرد با استفاده از این قبیل ابزارها ما میتوانیم تشخیص دهیم که در ذهن عالمان متقدم امامی همچون شیخ طوسی چه استنباطات و شیوههایی وجود داشته است.
به هر حال وبینار امشب که دو ساعت و نیم طول کشید، هرچند از مسائل کلی فراتر نرفت، ولی تجربه تبادل اطلاعات و دانش به ویژه با ایجاد تعامل سازنده میان پژوهشگران حوزوی و دانشگاهی میتواند فرصت بحثهای بعدی در دانشهای فقه، حدیث و کلام را فراهم سازد.
@rawinews
🌐الهیات گشوده؛ رهیافتها و ابهامها
راوی #اندیشه: فروردین ماه امسال ونسان برومر؛ دینپژوه نامدار اروپایی در ۹۰ سالگی درگذشت. او استاد گروه فلسفه دین در دانشگاه اتریخت هلند و از متفکرانی بود که به بازاندیشی در امر الهی میپرداخت.
برومر میکوشید تا ربط امر الهی با متون مقدس را مورد پژوهش قرار دهد. او به ایران هم سفر کرده بود و برخی آثارش از جمله «هنگام نیایش چه میکنیم؟» و «سخن گفتن درباره خدایی متشخص» به فارسی ترجمه شده است.
برومر به نحلهای از الهیات مسیحیت تعلق داشت که آن را «الهیات گشوده» مینامند. در این رویکردِ الهیاتی، متفکران میکوشند تا متن دینی را از صرفِ تفسیرهای یونانیزده خارج کنند. آنها میکوشند تا امر الهی را به گونهای تفسیر کنند که بیشترین انطباق را با ظواهر کتاب مقدس داشته باشد. برومر نیز همین منظومه فکری را دنبال میکرد. او می کوشید تا با بهرهگیری از نظریات زبانشناسانه به فهم گزارههای دینی بپردازد.
باور برومر این بود که زبانِ دین، زبانی استعاری است و در پسِ این استعاره، حقیقتی نهفته است، اما با رجوع به زبانِ دینی میتوان یک الگوی مشخص را در مواجهه با متن دینی دریافت. به تعبیر وی، یک «کلانالگوهایی» در متن دینی قابل ردیابی است و میباید به آن توجه داشت. این کلانالگو، یک نظام منسجم از معرفت دینی را نشان میدهد که آن را «الهیاتِ سیستماتیک» نام میگذاشت.
از نظر برومر در مواجهه با امر متعالی، به هر سیستم الهیاتی که روی بیاوریم، نمیتوانیم تمامی جوانب امر را مکشوف کنیم. با این وجود میتوان از ایدههایی سخن گفت که قابل تبعیت باشد. او معتقد بود که نظام الهیاتی میباید چند ویژگی عمده داشته باشد؛ از جمله اینکه با سنت سازگاری داشته باشد، یکسره پشت پا به آموزههای سنتی دینی نزند و در عین حال باید نظامی باشد که اقتضائاتِ عصر را هم پاسخ بگوید. همچنین یک نظام دینی، باید از انسجام فراگیری برخوردار باشد. وی همچنین بر این موضوع تاکید داشت که یک نظام الهیاتی میباید برای شخص، موجه و معتبر باشد و نیازهای او را پاسخ بگوید.
با این مبانی، وی به این نتیجه رسید که خدای شخصوار، بیشتر میتواند این الگوها را مراعات کند. می گفت اگر چه میتوان نواقصی در آن ایده یافت اما خدای شخصوار جامعیت بیشتری دارد. معتقد بود که این ایده با متن مقدس مسیحیت هم سازگاری بیشتری دارد. برومر معتقد بود که خدای شخصوار، راه گفتگوی بیشتری را میان انسان و امر الهی ایجاد میکند.
برومر اگر چه دین را به عنوان یک موضوع برای تحقیق برگزیده بود، اما خود هم از ملتزمین به آئین پروتستان بود. او در حالی دیده از جهان فروبست که ایدههایش بعضا در ابهام بود و بسیاری از نقدها در این خصوص بیپاسخ ماند.
@rawinews
🌐مناظرهای سرد اما جذاب
راوی #اندیشه: چند روز پیش پوستر مناظرهای، توجه اهالی اندیشه را به خود جلب کرد؛ مناظرهای میان دو تن از برجستهترین استادان علوم انسانی؛ عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان. بیش از شش هزار نفر در شبکههای مختلف اجتماعی حدود دو ساعت و نیم شنونده یا بیننده مناظره نهچندان چالشی دیشب بودند که در کلابهاوس برگزار شد؛ اتفاق فرخندهای که میتواند کمی از محتوای مبتذل یا سیاستزده شبکههای اجتماعی بکاهد.
بحث از مناظره گویا با نام عبدالکریم سروش عجین شده است. وی در بهار سال شصت در کنار مرحوم استاد مصباح یزدی نشست و به مناظره تلویزیونی با مارکسیستها پرداخت. اما او به مرور آرایی را طرح کرد که دیگر نشستن در مقابل آقای مصباح را میطلبید. او یک بار در ابتدای دهه هفتاد در قم با آقای مصباح مناظره کرده که متن آن را میتوانید در اینجا بخوانید.
با این حال فاصلهگیری سروش از عقاید مرسوم بیشتر شد و همفکرانِ مرحوم مصباح یزدی بعدها در انتقادات خود به سروش بارها عنوان کردند که وی از مناظره پا پس میکشد. سروش اگر چه بعدها به مناظرهای کتبی با حضرات آیات جوادی آملی و جعفر سبحانی پرداخت.
جریان روشنفکری دینی و پدرخوانده آن با انتقادهایی از طیفهای غیر حوزوی نیز مواجه بود. سید حسین نصر، سید جواد طباطبایی و مصطفی ملکیان هم از منتقدان جریان فکری سروش محسوب میشوند. ملکیان اگر چه خود را زمانی به جریان نواندیشی دینی نزدیک میدید، اما از این نحله گذر کرده و آراء دیگری برگزیده است.
مناظره ملکیان با سروش بر محور «روشنفکری و حقیقت» تنظیم شده بود. ملکیان سال هشتاد مقاله «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» را نوشته بود. موضع او در آن مقاله اینک به بحث گذاشته شده بود. وی در ابتدای این گفتگو به طرح موضع خود در آن مقاله پرداخت و مؤلفههایی را برای روشنفکری و حقیقت برشمرد. وی همچون گذشته تصریح کرد که روشنفکر نباید به نقد قدرت حاکم اکتفا کند، بلکه نقد رفتارها و باورهای مردم نیز باید مطمح نظر روشنفکران باشد و نباید با گفتن اوصافی همچون «ملت شجاع و فداکار» از نقد مردم طفره برود.
پس از این سروش به انتقادات و نکاتی پیرامون این موضوع پرداخت. او عنوان کرد که دو واژه «روشنفکر» و «حقیقت» دو مفهوم گستردهاند و ایضاح مفهومی آنها کار سادهای نیست. وی همچنین از تنگ گرفتن دایره روشنفکری پرهیز داد و گفت که نمیتوان این کلمه را به یک طیف محدود اطلاق کرد، بلکه میتوان طبیبان، عالِمان، فیلسوفان و پرستاران را هم در این جرگه وارد کرد. او همچنین عنوان کرد که نمیتوان روشنفکر را کاملاً فارغ از مکتب و نحله فکری تصویر کرد. هر روشنفکری لاجرم باورهایی دارد که ذیل یک مکتب قرار میگیرد. سروش همچنین گفت که در مواجهه با حقیقت باید دانست که اولاً ما حقیقتِ واحدی نداریم و ثانیاً این حقیقت با چه هزینهای باید پرداخت شود. بیان برخی حقائق نیاز به هزینههای مالی، جانی و حیثیتیِ بسیاری دارد. او تصریح کرد که نمیتوان هر کسی را که قادر به پرداخت این هزینهها نیست از دایره روشنفکری خارج دانست. پدرخوانده جریان موسوم به «روشنفکری دینی» همچنین گفت که ما در دورانِ پست مدرن به سر میبریم. در این دوران بسیاری از حقایق پوشیده شده و مانند سابق در اختیار نیست. چرا که حقیقت ناپیدا شده است.
پس از اتمام سخنان سروش، نوبت به ملکیان رسید تا در مقام پاسخ برآید. او گفت که تمامی اشکالات سروش را سابقاً در مقاله «عیب و هنر روشنفکری» پاسخ گفته است. وی در مواجهه با اشکالاتِ سروش به چند موضع وی پاسخ داد. او گفت که روشنفکر کسی است که در حیطه فرهنگ به فعالیت میپردازد. لذا طبیبان که به ابدان میپردازند از دایره روشنفکری خارجند. وی همچنین عنوان کرد که وقتی سخن از هزینههای روشنفکری به میان میآید، باید دانست که رسالتِ روشنفکری یک وظیفه حقوقی نیست، بلکه یک وظیفه اخلاقی است. نمیتوان کسی را به اجبار به این سمت کشاند، اما هر که این مسؤولیت را پذیرفت، این هزینهها را هم باید در نظر داشته باشد. وی همچنین در پاسخ به سروش که گفته بود هر متفکری ذیل یک مکتب فکری به ابراز نظر میپردازد، تأکید کرد که این سخنی صحیح است اما یک روشنفکر نباید هیچ نظر و ایدهای را مختومه بداند. روشنفکر هیچ موضعی را نباید موضعِ آخر تلقی کند.
ملکیان در اواخر مناظره تصریح کرد که سروش را مؤثرترین روشنفکر پس از انقلاب میداند و قصد هیچگونه بیادبی به وی نداشته است.
در ادامه گفتکو برخی حضار از جمله دکتر محمدمهدی مجاهدی و دکتر سروش دباغ پرسشهایی از طرفین گفتگو پرسیدند. مجاهدی تأکید کرد که روشنفکری باید ذیل اخلاق مدنی تجلی یابد که با تایید سروش و ملکیان مواجه شد. سروش دباغ (فرزند فلسفهخوانده سروش) نیز از ملکیان درباره شهودگرا بودن او پرسید که ملکیان تأیید کرد شهودگراست، ولی به خطاپذیری شهود فلسفی(Intuition) نیز باور دارد.
@rawinews
🌐صبغه و سابقه یک تغییر فتوا درباره زنان
راوی #حوزه: خبر تغییر فتوای آیتاللهالعظمی شیخ اسحاق فیاض؛ از فقها و مراجع شاخص حوزه نجف درباره سن بلوغ دختران در فضای انتخاباتی ایران چندان به چشم نیامد. آیتالله فیاض که تقریرنویس برجسته جلسات درس مرحوم آیتاللهالعظمی خویی و یکی از چهار مرجع اصلی حوزه نجف در دو دهه اخیر به شمار میآید، اداره امور حوزوی این شهر را بر عهده دارد و تغییر فتوای او حائز اهمیت است؛ بهویژه آنکه حافظه تاریخی متدینان ایرانی به خاطر میآورد که بیش از دو دهه پیش نیز مرحوم آیتالله یوسف صانعی چنین فتوایی داد و همین فتوا در سال ۱۳۸۸ به عنوان یکی از دلایل بیانیه جامعه مدرسین مبنی بر خلع وی از مرجعیت مطرح شد.
❇️شیعه و سنی اختلاف نظرهایی درباره سن بلوغ دارند، ولی اغلب فقهای شیعه بر این باور بودهاند که دختران از سن ۹ سالگی قمری به سن بلوغ میرسند و باید وظایف شرعی خود را انجام دهند. استناد این فقها به روایات متعددی است که به عدد ۹ اشاره کردهاند. اما مرحوم آقای صانعی در اواخر دهه هفتاد به استناد روایتی که به «موثَّقه عمار ساباطی» شهرت دارد، فتوا داد که دختران در پایان ۱۳ سالگی قمری به بلوغ شرعی میرسند. این فتوا مورد استقبال نواندیشان قرار گرفت و نام شیخ یوسف صانعی را بیش از پیش بر زبانها انداخت. هرچند مرحوم آیتاللهالعظمی تبریزی در درس خارج خود به نقد این فتوا پرداخت و آن را خلاف مذاق شریعت دانست. مرحوم آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی نیز در کتابش فتاوای شاذ آقای صانعی را با اتهام «تغییر پیاپی احکام خدا» مورد انتقاد شدید قرار داد.
✅اکنون آیتالله فیاض نیز چنین فتوایی داده و پایان ۱۳ سال قمری را سن تکلیف دختران اعلام کرده است. البته هم مرحوم صانعی و هم آقای فیاض تصریح کردهاند که اگر دختری قبل از ۱۳ سالگی علائم دیگر بلوغ را مشاهده کند بالغ شده است. مرحوم آقای صانعی یکی از مجلدات مجموعه «فقه و زندگی» را به ارائه ادله فتوای خود اختصاص داد، ولی هنوز گزارشی از ادله تغییر فتوای آیتالله فیاض منتشر نشده و مشخص نیست که ایشان فقط به روایت عمار ساباطی یا ابوحمزه ثمالی استناد کرده و یا ادله دیگری هم داشته است.
این نخستین فتوای آیتالله فیاض درباره زنان نیست. وی حضور زنان در همه مناصب عالیرتبه سیاسی و دینی ، حتی تصدی رهبری حکومت را نیز جایز میشمارد و سال ۱۳۹۵ نیز در دیدار با آیتالله صادق لاریجانی؛ رییس وقت قوه قضائیه با اجبار حکومتی در امر حجاب زنان مخالفت کرده بود. به نظر میرسد با توجه به جایگاه فقهی ممتاز آقای فیاض، گرایش به فتوای بلوغ دختران در ۱۳ سالگی افزایش یابد.
📽فیلم کوتاه آشنایی با آیتاللهالعظمی فیاض
@rawinews
🌐مرگ؛ تجربهای که مثل هیچ تجربهای نیست
برنامهای تلویزیونی محل چالش قرار گرفته است؛ «زندگی پس از زندگی» عنوان برنامهای بود که درباره تجربیات نزدیک به مرگ سخن میگفت. این برنامه میکوشید افرادی را دعوت کند که تجربیات نزدیک به مرگ داشتهاند. این تجربیات که NDE نامیده میشود، حالتی است که فرد، در حالتِ سکون و آرامش، اموری میبیند که نسبتی با دنیای مادی ندارد.
🔺اما اینکه این تجربیات تا چه میزان میتواند منطبق با آموزههای دینی باشد، محل سؤال و تردید واقع شده است. برخی همچون مهدی نساجی؛ عضو هیأت علمی دانشگاه بهشتی در نقد اینگونه برنامههای تلویزیونی، آن را نحوهای لیبرالیسم مذهبی میدانند؛ به این معنا که هر فرد، تجربیات شخصی خود را ملاک و معیار قرار میدهد و بدون استمداد از سخن عالِمان دینی، خود به میدان آمده و تجربیات خود از احوالِ نزدیک به مرگ را باز میگوید. در این حالت، فرد تجربیات عرفانی را نه از بزرگانی چون آیتالله بهجت، سید علی قاضی یا استاد حسنزاده آملی، بلکه از زبان مردم کوچه و بازار هم میشنود. در اینجا مردم هم با همان فهم و درک خود، در فهم دینی مشارکت میکنند. برخی منتقدان نیز معتقدند که این برنامهها در تقابل با آیات و روایات بسیاری است که در خصوص مرگ و سکرات موت بیان شده است. همچنین بر این نکته تأکید میکنند که مرگ، تجربهای کاملاً متفاوت است و قابل قیاس با هیچ تجربه دیگری نیست. لذا تعمیم دادن آن با دیگر تجارب بشر، امری نامقبول است.
🔻در مقابل این نقدها، مدافعان برنامه نیز معتقدند که بیان تجربیات نزدیک به مرگ، به معنای همردیف بودن با تجربیات عارفان نیست. تجربیات عینی افراد، لزوماً به لیبرالیسم مذهبی نمیانجامد، بلکه صرفاً بازگوییِ تجربهای است که فرد از سر گذرانده و میزان و مرتبه آن میتواند با معیارهای دینی مورد سنجش قرار گیرد. آنها همچنین میگویند اینگونه برنامههای تلویزیونی سبب آشنایی بیشتر مردم با مرگ میشود. محسن الویری؛ عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) قم معتقد است: «در شرایطی که نظام تبلیغ دینی ما ناتوان از توجه دادن مردم به مرگ و آخرت بوده است، یک برنامه پژوهشی توانسته با موفقیت فاصله بین این دو را بکاهد». در این نگاه گفته میشود که بعضاً سخن روحانیت با مخالفت یا بیتفاوتی از سوی جامعه مواجه میشود و اینگونه برنامهها که ظاهر علمی و تجربی دارد، میتواند مقوله مرگ را بار دیگر مورد توجه قرار دهد.
فارغ از نگرشهای مذهبی و دینی، برخی به این تجربیات از دریچه علمی نگریستهاند. آنها معتقدند که اندروفینی که در هنگام اضطراب در بدن ترشح میشود، میتواند موجب بروز NDE شود. این هرمون درد را کاهش داده و احساسات خوشایندی را افزایش میدهد. این حسِ خوشایند، تجربیات آرامش بخشی را برای فرد رقم میزند.
تجربه بهرهگیری از یافتههای علمی مدرن برای اثبات گزارههای دینی که در نیمه دوم قرن بیستم رواج فراوانی داشت، نشان میدهد که باید در استفاده از این یافتهها محتاط بود و خطاپذیری و کاستیهای جدی دانش تجربی را جدی گرفت تا دستاویزی برای تضعیف دینداری ملهم از این علم بشری نشود؛ بهویژه آنکه برخی از دارندگان تجربه NDE از نظر اخلاقی مورد تایید دین نیستند و پررنگ کردن تجربه آنان میتواند به معرفی الگوهای نامطلوب اخلاقی نیز منجر شود.
@rawinews
🌐درگذشت مجتهد اول پایتخت
آیتالله حاج شیخ محمدتقی شریعتمداری پس از مدتی بیماری، در سن ۸۷ سالگی دار فانی را وداع گفت.
آقای شریعتمداری که مجتهد اول تهران در سالهای اخیر محسوب میشد، شاگرد مجتهدان بزرگ تهران همچون آیات عظام سید احمد خوانساری، شیخ محمدتقی آملی و میرزا ابوالحسن شعرانی بود و آثاری همچون تقریرات شرح منظومه استاد مطهری، نسیم بهشت در شرح صحیفه سجادیه و تعلیقات بر شرح خطبه فدکیه علامه مجلسی تألیف کرده بود. وی را همچنین مهمترین شاگرد جلسات درس فلسفه اسلامی استاد مطهری دانستهاند.
این فقیه فقید سالها در مدرسه مروی تهران به تدریس سطح عالی و درس خارج فقه و اصول اشتغال داشت و در مسجد دباغخانه نیز به امامت جماعت و سخنرانی مشغول بود.
@rawinews
🌐آیا نواندیشی دینی در حال پوستاندازی است؟
راوی #اندیشه: تحولات و تطورات فکری از اقتضائات انسانی است و نواندیشان دینی هم این تحولات را از سر گذراندهاند.
چندی پیش عبدالکریم سروش، سخنانی تحت عنوان «دین و قدرت» را بیان کرد. او در این سخنانِ خود، ایدهای را طرح کرد که مخالفتهای بسیاری در پی داشت. وی کوشیده بود تا پیامبر(ص) را فردی نشان دهد که با اِعمال قدرت اقدام به برخی اعمال کرده است. وی حتی بعضی خشونتها را در رفتار پیامبر سراغ گرفته و آن را ناشی از انگاره قدرت دانسته بود. این ایده سبب شد تا برخی، سروش را به چرخش از افکار گذشته منتسب کنند.
اخیرا محمد مجتهد شبستری نیز اعلام کرده که ایده «قرائت نبوی از جهان» را کنار گذاشته و رویکرد جدیدی برگزیده است. او گفته که: «در ایده قرائت نبوی از جهان، دو مدعای تاریخی مسلّم گرفته شده بود: اول این که تمامی متن فعلی قرآن از نگاه تاریخی، اثر یا آثارِ یک شخص بوده و او جهان را وحیانی قرائت کرده است. دوم اینکه آن شخص همانا حضرت محمد(ص) پیامبر اسلام است». شبستری ابتدا گفت که با مطالعات بیشتر دریافتهام که آن دو مدعای تاریخی هر دو با پژوهشهای متأخر مورد تردید قرار گرفتهاست. وی سپس اذعان کرد که صداقت علمی ایجاب میکند آن عنوان را گرچه بسیار جذاب مینمود رها سازم.
این سخنِ شبستری با واکنشهایی مواجه شد. حسن انصاری در کانال تلگرامی خود نوشت که پژوهشهای جدید مخالفتی با این ندارد که پیامبر(ص) مخاطب وحی بوده است. وی سپس شبستری را به مناظره طلبید. انصاری سپس متنی تحت عنوان «پایان روشنفکری دینی» نوشت و در آنجا پرسید: «آیا شایسته است آقای محمد مجتهد شبستری که بعد از گذشت دهها سال تأمل در قرآن و منابع دینی و قرائتهای نبوی و هرمنوتیک دینی، اینک خود تازه در جریان این تردیدها قرار گرفتهاند و التزام به آنها را صداقت علمی قلم بردهاند همچنان خود را بخشی از جریان روشنفکری دینی قلمداد کنند؟ و اگر نمیکنند درست بفرمایند ما باید ایشان را و تأملاتِ سیال ایشان را در کدام دسته از انواع معرفت قرار دهیم؟».
محسن کدیور؛ دیگر چهره برجسته جریان نواندیشی دینی هم گفت: «اگرچه پژوهشهای تاریخی درباره قرآن را دنبال میکنم، اما تاکنون چنین پژوهشی نیافتهام که نبی را مخاطب وحی نداند و اساسِ آن را منکر شود». او سپس از شبستری خواست که اگر پژوهشی در این زمینه صورت گرفته، آن را معرفی کند.
این درخواستِ کدیور سبب شد تا شبستری به تصحیح سخن خود برآید و در پیامی به کدیور بگوید که: «ایضاحخواهیِ شما موجب خیر شد. ظاهرا طرز بیان اینجانب در متن پیشین نارسا بوده و موجب پارهای از برداشتها شده که منظور من نبوده است. صواب دیدم آن متن تصحیح شود تا ابهامها برطرف گردد». وی سپس متن را اینگونه تصحیح کرد: «من متوجه شدم که مطالعات تاریخی که تاکنون دربارۀ متن قرآن انجام شده، برای مطمئن شدن از آن دو مدعای تاریخی کافی نیستند». وی سپس عنوان کرد که آنچه از آن بحثها برای من باقی میماند همین است که بگویم ما میتوانیم از متن فعلی قرآن «خوانش پدیدارشناسانه» و «خوانش روایی» داشته باشیم.
مجتهد شبستری در خوانش پدیدارشناسانه از قرآن مدعی است که در قرآن، خبر داده میشود که جهان چگونه دیده میشود، نه اینکه جهان چگونه است. وی با نشان دادن برخی آیات قرآنی عنوان میکند که خوانش قرآن باید با این دیدگاه باشد که احکام شرعی قرآن، بر فهمی–تفسیری از واقعیات و روابط موجود اجتماعی جامعه حجاز مبتنی است؛ به این معنا که هدف آن، تفسیر واقعیات اجتماعی به صورتی است که با اراده خدا سازگار باشد. بر این اساس، صدور احکام به معنای وضع احکام برای همه جامعهها و عصرها نیست. شبستری سپس عنوان میکند که در بینش قرآن از جهان، نبی اسلام یک مشارکتکننده بزرگ در قرائت توحیدی از جهان است و معنای مسلمانی در عصر حاضر، مشارکت در این قرائت توحیدی است. به تعبیرِ او: کارِ ما یک تفسیرگری دائمی است (مجتهد شبستری، خوانش پدیدار شناسانه از قرآن، وبسایت وی).
در خوانش روایی از متن هم شبستری ادعا میکند که در آیاتِ قرآنی، توصیف به عمل نمیآید؛ بلکه از خدا روایت میشود. این افعال گوناگون خداست که هزارها بار در این آیات از آن سخن میرود و این کار، روایت است. سخن از این است که خداوند چنین و چنان کرد. این کنشهای خداوند یک نقطه مقابل دارد و آن واکنشهای انسان است.
شبستری عنوان میکند که قرآن یک متن است و این متن، فهمنامهای روایتگونه از فعالیت علیالاطلاق و دائما پیروز خداوند و مؤمنان و شکست دائمی انسانهای متمرّد و معاند در تاریخ است (مجتهد شبستری، خوانش روایی از متن قرآن).
@rawinews
🌐چگونه «ایران بزرگ» به آسانی سقوط کرد؟
راوی #اندیشه ، محمدحسین مصلایی: «هرگز تسخیر کشوری بزرگ به بهایی ارزانتر از این انجام نشده بود و کسانی که آن را عملی کردند، به هیچ وجه تصور نمیکردند بتوانند از عهده چنین کاری برآیند؛ و اینکه سرانجام، نظر به سهولت این کار، دست به آن زدند و هر چه در این راه پیش میرفتند، به سهولت آن بیشتر پی میبردند».
یورش افغانان علیه صفویان و سقوط اصفهان؛ پایتخت آخرین امپراتوری ایرانزمین، سرآغاز شکاف میان ما و کشورهای اروپایی است و درک تاریخ ایران بدون شناخت علل و پیامدهای این حادثه امری ناممکن مینماید؛ همانگونه که شناخت تاریخ مدرن اروپا بدون درک سقوط رم ناممکن است.
به رغم این اهمیت، گزارشهای تاریخی زیادی از این حادثه در دست نیست. تاریخنویسان ایرانیِ آن دوره به منشیگری روایات درباری مشغول بودند و در آثارشان چیزی فراتر از کلیشههای مشهور که خلاصهاش همان جمله معروف «باد بینیازی خداوند است که میوزد» پیدا نمیشود.
در تبیین علل سقوط اصفهان هم وضع بهتر از این نیست و جز تکیه بر عوامل ناشناخته و غیرقابل توضیح از قبیل تقدیر، هیچ توضیح تاریخی و قابلفهم دیگری برای ارائه ندارند. اما همزمان، یک راهب یسوعی به نام یوداش تادوش کروسینسکی؛ از مبلغان مسیحی مقیم اصفهان، به رسم همه مبلغان مذهبی به طور منظم گزارشهای دقیق و جامعی از وقایع اصفهان و سقوط آن به سرپرست یسوعیان در فرانسه فرستاده است که مورد توجه او قرار گرفته و برای انتشار در اختیار راهب دیگری به نام دُو سِرسو میگذارد و او نیز بر پایه همین گزارشها کتابی در دو مجلد با عنوان «تاریخ واپسین انقلاب ایران» به زبان فرانسه و در سال ۱۷۲۸؛ شش سال پس از سقوط اصفهان به چاپ میرساند که نزد اروپاییان بسیار مورد توجه قرار میگیرد.
اهمیت سقوط اصفهان برای اروپاییان از یک رو به عنوان سقوط یکی از نیروهای ائتلافیشان مقابل سلطان عثمانی بود و از آن مهمتر به منزله نمونه انحطاط یکی از سه قدرت جهانی آن دوران در کنار اروپا و عثمانی، و برای اروپاییان که با آغاز دوره «نوزایش» تأمل درباره انحطاط امپراتوری رم از مباحث عمده اندیشه سیاسیشان بود بررسی این مورد را ضروری میکرد.
سستعنصری و بیلیاقتی سلطان حسین و اختلاف و تفرقه در میان مردم و درباریان از عمده دلایلی است که کروسینسکی برای سقوط اصفهان قائل است. او معتقد است که خود دربار چنان آسیبی به خود زده بود که بزرگترین دشمنان هم نمیتوانستند بزنند. همچنین به بیان فرایندی که اعلام مذهب رسمی در آغاز و در دوره شکوفایی فرمانروایی صفویان به مثابه نقطه قوت برای نظام حکومتی ایران داشت و تبدیل آن به نقطه ضعفی جدّی میپردازد و این انگیزه دینی شورش را تنها عاملی میداند که میتوانست اتحاد میان تمام اقوام افغان به وجود آورد و آنان را به اطاعت کورکورانه از رهبر شورش وادار کند.
در جایی از کتاب آمده است که پس از سه ماه محاصره اصفهان به دست مهاجمان افغان، قحطی و گرانی شدت گرفت و اهالی را پریشانحال کرد.
«یک روز شاه از دولتخانه خود بیرون آمده گفت: ای غلامان من! چه میخواهید؟
جملگی به صدای بلند گفتند: شاه از رعیت خود بیخبر است و ما از قحطی و گرسنگی و گرانی مشرف به هلاکت رسیدهایم و دردمان درمانپذیر نیست».
«تاریخ واپسین انقلاب ایران» در نخستین دهههای سده هجدهم (عصر روشنگری) انتشار یافت؛ دورهای که تدوین فلسفه تاریخ به تازگی آغاز شده بود. خود گزارش کروسینسکی نیز با تکیه بر اندیشه تاریخی جدید نوشته شده و سرشار از تحلیلهای اجتماعی، سیاسی و تاریخی است که بر پایه گزارشهای شاهدی عینی و بیگانه نسبت به هر دو طرف نوشته شده است که از نقاط قوت این رساله نسبت به انگشتشمار اشاره تاریخنویسان ایرانی به این واقعه به شمار میآید؛ اما بهرغم اهمیتش تا کنون به فارسی ترجمه نشده است و چیزی که در زبان فارسی در دسترس است بازنویسی کوتاهشدهای از آن است که از صد صفحه تجاوز نمیکند.
سید جواد طباطبایی که در «سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی» به بازنویسی این اثر تاریخی پرداخته، معتقد است که این رساله فراتر از یک گزارش کوتاه درباره یورش افغانها و توضیح برخی علتهای فروپاشی ایران در پایان عصر صفوی است ومیتوان آن را رسالهای در اندیشه سیاسی و سندی در تکوین تاریخنویسی جدید دانست.
@rawinews
🌐گامی به سوی اجتماعیشدن فلسفه اسلامی
راوی #اندیشه : آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی (1378-1302)؛ فرزند آیتاللهالعظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه معاصر قم)، از شاگردان برجسته آیات عظام حجت، بروجردی، خمینی، سید احمد خوانساری و آشتیانی در فقه و اصول و فلسفه، منصوب دکتر مصدق به عنوان مجتهد جامعالشرایط در شورای عالی فرهنگ با معرفی آیتاللهالعظمی بروجردی، اولین سفیر ایران در واشنگتن پس از انقلاب، حائز درجه دکتری فلسفه تحلیلی از دانشگاه تورنتو، استاد فقه و فلسفه اسلامی در دانشگاههای آکسفورد، جورجتاون، میشیگان و مکگیل، مدرّس فلسفه اسلامی در حوزه علمیه قم و مدرسه سپهسالار و دانشگاه تهران و نویسنده کتابهای کاوشهای عقل نظری، کاوشهای عقل عملی و تقریرات درس خارج اصول آیتالله بروجردی با عنوان «الحجة فی الفقه» است.
خواهرزادهاش آیتالله دکتر سید مصطفی محقق داماد میگوید: «ایشان رمانی دارد به نام کودک اندلسی که سال 1317 شمسی و در 15 سالگی نوشته است. وقتی انسان میخواند، میبیند روحیه وطندوستی در این رمان موج میزند. دومین قلم فارسی ایشان مقالاتی بود که علیه رضاخان نوشته بود. یکجا رضاخان گویا علیه قرآن کنایه زد و ایشان ناراحت شد و در روزنامه استوار سلسله مقالات بسیار زیبا و خوشقلمی را در دفاع از قرآن و حجاب نوشت. شهربانی قم اینها را مرتب کرد و برای فروغی فرستاد و برای او نوشتند که مهدی حائری فرزند عبدالکریم اینها را نوشته است. دستخط فروغی موجود است که: هیچ اقدامی نکنید و عکسالعملی نشان ندهید».
دکتر محقق درباره اندیشه سیاسی دکتر حائری گفته است: «ایشان با برهان، تئوری مالکیت مشاع را داشت و از آن به تئوری دولت نقب زد که به لحاظ حقوقی بسیار مهم است. یک بار شفاهاً گفتم مالکیت مشاع در حقوق خصوصی است. چگونه از حقوق خصوصی میخواهید به حقوق عمومی ببرید؟ ایشان جواب داد که بسیاری از مفاهیم و زمینههای مباحث حقوق خصوصی و عمومی مشترکاند».
دکتر حسین نصر نیز در مقدمه کتاب «علم حضوری» مرحوم حائری، او را نخستين كسی دانسته که اشراف مستقیم و بیواسطه بر فلسفه اسلامی و غربی داشت و در هر دو وادی قلم زده است.
دکتر حائری یزدی در جایی با اشاره به اهمیت قوه اجتهاد حوزوی در فلسفهورزی خود نوشته: «موفق شدیم بعض از مسائلی را که فلاسفه ما به حلّ نهایی نرساندهاند در پرتو قوه قدسیه اجتهاد حل و فصل کنیم» (کاوشهای عقل نظری، ص30-31). همچنین در جای دیگری گفته که «با اتکا به قوه قدسیه اجتهاد و عقل بسیط اجمالی که خلاّق تفاصیل است» توانسته «نظریه وحدت وجود منطقی» خود را در مقابل «وحدت وجود عرفانی»و در قالب «هرم هستی» عرضه کند. او تئوری «هرم هستی» را زیربنای تمام تئوریهای دیگر خود در مباحث جهانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی، حقوق بشر، سیاست مُدُن و مباحث نفس میداند (هرم هستی، ص7-8).
یکی از کاستیهای مهم فلسفه صدرایی که در سخنرانی رهبری در جمع گروهی از طلاب و استادان مدرسه عالی وابسته به ایشان نیز مورد اشاره قرار گرفت، فقدان کاربست سیاسی و اجتماعی است. از مواضعی که میتوان نشان داد آیتالله دکتر مهدی حائری حکمت متعالیه را با بازخوانی انتقادی به عرصه واقعیتهای اجتماعی و سیاسی وارد ساخته است، آنجاست که در تبیین معنای مستقلات عقلیه، به بحث عدالت اشاره کرده و میگوید: «عدالت خداوند در چند مرحله ظهور و تجلی پیدا میکند؛ یکی در مرحله تکالیف است، یعنی تکالیفی که باریتعالی برای مخلوقات خود وضع کرده نباید شاق و طاقتفرسا و ظالمانه باشد ... بلکه باید بر طبق موازین عدل و انصاف و موازنه میان قدرت و جامعه باشند و فواید آنها به صورت فردی و جمعی نصیب مکلفان گردد. جای دیگری که عدالت خداوند ظهور و تجلی پیدا میکند، سیستم حکومت است. حکومتی که پیامبران بر اساس عدل به جوامع انسانی پیشنهاد کردهاند به خصوص پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) که خودشان رئیس حکومت بودهاند، عادلانه است و خود، چون شاهین این موازنه محسوب میشود، عادل است. به عبارت دیگر، در زمان ظهور حضرت رسول(ص) و ظهور اسلام که حکومت مطلقه عادله الهی ظهور و نمونه تاریخی پیدا کرده، هیچ ظلمی در آن نظام از آن جهت که نوعی نظام حکومتی است، لااقل تشریع و تأسیس نشده است و این خود تجلی و نشانه دیگری از عدل الهی است. رابطه این حکومت با شهروندان، یعنی مسلمانان و کفاری که در زیر پرچم و ذمه اسلام به سر میبرند، بر اساس عدالت فردی و اجتماعی و آزادیهای فردی و اجتماعی و فکری و مذهبی استوار بوده است. در این نظام، پلورالیسم سیاسی مورد تأیید و تأکید بوده، چون عدالت بنا بر مذهب عدلیه حقیقت و واقعیتی عقلانی است و به دستور شرع نیست» (کاوشهای عقل عملی، ص137-138).
📸حضرات آیات سید ابوالفضل زنجانی، شیخ مرتضی و برادرش شیخ مهدی حائری یزدی
👈🏻یادداشت سال گذشته راوی درباره دکتر حائری یزدی را نیز در اینجا بخوانید.
@rawinews
.
🌐سن بلوغ دختران؛ پرسش مجتهد عربستانی و پاسخ مرجع افغانستانی
راوی #دین: تغییر فتوای آیتاللهالعظمی اسحاق فیاض؛ از مراجع تقلید نجف درباره سن بلوغ دختران بازتاب گستردهای در محافل حوزوی و حتی رسانههای عمومی داشت. پیشتر در اینجا درباره این تغییر فتوا نوشته و گفته بودیم که هنوز ادله این تغییر فتوا اعلام نشده است.
اکنون با گفتگوی مکتوب آیتاللهالعظمی فیاض با آیتالله سید منیر الخباز؛ فقیه عربستانی مقیم حوزه علمیه قم و از شاگردان آیتاللهالعظمی سیستانی درباره این تغییر فتوا، بخشی از ابهامات ماجرا روشن شده است.
آقای خباز که مجتهد ۵۸ ساله متولد منطقه شیعهنشین قطیف در عربستان سعودی است و در حوزههای نجف و قم درس خوانده، در نامهای به آیتالله فیاض یادآوری کرد که بیش از بیست روایت معتبر بر اشتراط ۹ سالگی در سن بلوغ دختران دلالت میکند و اجماع فقهای شیعه و حتی گزارشهای دال بر برداشت اصحاب امامان معصوم(ع) بر همین سن تأکید دارد. وی سپس با اشاره به روایاتی که میتواند مستند فتوای آقای فیاض قرار گیرد، یادآور شده که فتوا به بلوغ در سن ۹ سالگی نه تنها موافق فتوای مشهور فقها و حتی موافق تفاسیر شیعه درباره آیه ۶ سوره نساء است، بلکه روایات دال بر بلوغ در ۱۲ یا ۱۳ سالگی مورد اقبال نخستین فقهای شیعه نیز قرار نگرفته و ما را فتوای فقهای اهل سنت نزدیک میکند که چنین روشی با مفاد مقبوله عمر بن حنظله منافات دارد.
از نظر آقای خباز حتی اگر بگوییم میزان اعتبار و قوت روایات دال بر عدد ۹ با ۱۳ در مقایسه با همدیگر یکسان است، باز هم عدد ۹ را ترجیح باید داد چون قدر متیقن است و باید در چنین مواردی به کمترین عددی که بدان یقین داریم تمسک کرد و عدد بزرگتر و افزونتر را که حاوی مقدار مشکوک است کنار گذاشت.
بر خلاف آیتالله خباز که روایات محمد بن ابیعُمیر ازدی را حتی با مبنای آیتاللهالعظمی خویی دارای تمامیت سندی دانسته است، آیتاللهالعظمی فیاض در پاسخ مکتوبی که به آقای خباز داده، این دسته از روایات ابن ابی عمیر را از نظر سندی نپذیرفته و گفته که آقای خویی هم معتقد بود ابن ابی عمیر بارها از افراد غیر ثقه نقل حدیث کرده است.
آقای فیاض همچنین در دلالت روایات ابن ابی عمیر بر بلوغ دختران در ۹ سالگی نیز خدشه کرده و گفته که مراد روایت، سن رشد دختران بوده و نه سن بلوغ شرعی آنان. این مرجع برجسته شیعه در ادامه گفته که اجماع فقها به هیچ وجه حجت نیست و حتی به اجماع نخستین فقهای شیعه نیز نمیتوان بها داد؛ چون اجماع باید به صورت متواتر یا هر طریق معتبری به زمان معصوم متصل شود که چنین امکانی وجود ندارد و هیچ تواتر لفظی و اجمالی نداریم.
در پاسخ مکتوب آیتاللهالعظمی فیاض به آیتالله خباز تنها به نقد ادله اعتبار سن ۹ سالگی اکتفا شده و به ادله اعتبار ۱۳ سالگی پرداخته نشده است و انتظار میرود تجربه گفتگو بین این دو مجتهد افغانستانی و عربستانی درباره این موضوع مهم و جنجالی ادامه یابد.
@rawinews
🌐دفاع پستمدرن از سبک آلاحمد
راوی #اندیشه، محمدحسین مصلایی: آشنایی ایرانیان با پژوهش مردمنگارانه و توجه به فرهنگ عامه به عنوان موضوعی جدی برای مواجه علمی توسط صادق هدایت صورت پذیرفت. او رسالههای اوسانه(۱۳۱۰) و نیرنگستان(۱۳۱۲) و از دو مهمتر، مقاله طرح «طرح کلی برای کاوش فولکلور یک منطقه» را نوشت که پژوهشهای مردمنگارانه دیگر، پس از آن نگارش یافتند.
بر همین اساس هدایت را پایهگذار رشته مردمشناسی در ایران میدانند. آثار او همگی به جنبه نظری این رشته مربوط هستند و اولین کار عملی در این حوزه که به معرفی مناطق خاص پرداخته باشد سهگانه مردمشناختی جلال آلاحمد است؛ «اورازان»(۱۳۳۳) «تاتنشینهای بلوکزهرا»(۱۳۳۷) و آخرین آنها «جزیره خارگ؛ درّ یتیم خلیج فارسی»(۱۳۳۹).
محتوا و ساختار کلی دو اثر نخست مشابه است، اما آخرین آنها هم به لحاظ انگیزهای که آلاحمد از نگارش آن داشته و هم ساختار آن به کلی متفاوت است. اگر آلاحمد در آن دو طرف دستکم تلاش خودش را کرده بود که گزارش نسبتاً دقیق و بیطرفانهای ارائه بدهد و به قول خودش کنار گود بایستد، اینجا دیگر چنین قصدی ندارد و هدفی از پیش دارد که این گزارش مأموریت تحقق بخشیدن به آن را دارد. در آن زمان خارگ جزیرهای گمنام و در حال تبدیل به بزرگترین بندر صدور نفت خام بود و این تحول سریع را آلاحمد «اضمحلال» و «استحاله»ای میپنداشت که موجب از بین رفتن موجودیت فرهنگی خارگ میشد و ثبت این موجودیت درحال اضمحلال و فراموش برای آلاحمد، استعارهای سیاسی است از توسعه و تجدد که حکمش را هم از پیش صادر کرده است، همان گزارهای که به تفصیل در غربزدگی(۱۳۴۱) سرهمبندی کرده است. غلبه چنین انگیزههایی در خارگ باعث شده است که از نظر تکنگاری بسیار ضعیفتر از دو کار دیگر باشد و ارزش زیادی از این نظر نداشته باشد.
شیوه نگارش و آمیختگی نثر علمی و ادبی، محور نخستین نقدها به این تکنگاریهای آلاحمد بوده است. همچنین به حضور پررنگ مؤلف نیز نقدهایی شده است. نثر آنها آشکارا ادبی است و از هنجار متعارف زبان پیروی نمیکند تا چه رسد به اینکه نثر علمی تلقی شود. او هیچکجا از آوردن نظرات و احساسات شخصیاش که ذهنیت او را انتقال میدهد، فروگذار نکرده است و در مجموع در این آثار شخصیت ادبی-سیاسی آلاحمد بسیار نمایانتر از شخصیت پژوهشگر اوست. برای خود او نیز این آثار یا شکلی از مبارزه سیاسی بودهاند یا متاعی برای کار اصلیاش؛ داستاننویسی. در نتیجه تلاشی هم برای نزدیکتر کردن زبان خودش به زبان دانشگاهی و علمی نکرده است و بر این اساس، نقدهایی با این جنس محتوا در آن دوره تاریخی که تلاش برای دستیابی به «عینیت» و «حذف مولف» اهدافی بیچون و چرا برای نهادهای علمی تلقی میشد و هرگونه تخطی از آن یک خطای روششناختی نابخشودنی بود، کاملاً قابلپیشبینی بوده است.
اما امروز که فرمهای تازهای مانند «جستار» به رسمیت شناخته شدهاند به نظر میآید که آلاحمد را بیش از هرچیز، خودآگاه یا ناخودآگاه، باید «جستارنویس» به شمار آورد. از جستارنویس، توقع یک متن پژوهشی الگومند و کلیشهای نمیرود و مرز میان نثر علمی و ادبی محو میشود. جستارنویس میتواند دریافت خودش را در متن دخالت دهد و جستجوی عینیاش را به حضور ذهنیتاش مقید کند. این سه اثر نیز به نظر میرسد در همین ژانر تعریف میشوند. پس از انتشار آثار انسانشناسان تفسیرگرا یا پستمدرن، «نگارش» اهمیت فزاینده در آثار مردمنگارانه پیدا کرد و التفات به نوشتن به آن مرتبه بود که انسانشناسان حتا ابایی نداشتند خود را از قماش شاعران بدانند و بالتبع این تحولات بود که فرمهای ادبی و میانقالبی مانند جستار برای پژوهش مردمنگارانه پذیرفته شد و به این ترتیب نقطه اتکای عمده نقدها به این آثار، برایشان تبدیل به یک ارزش مسلم میشود. روی هم رفته، تکنگاریهای آلاحمد به عنوان بخشی از میراثِ میدانی-نوشتاری فارسی با تمام نقصهایشان هنوز دارای ارزشهایی مانند «کار میدانی» طولانیمدت و «نگارش» است که با امروزِ این رشته و نیازهای آن نسبت دارد و میتوان با دیدی انتقادی به سراغشان رفت و این ارزشهای فراموش شده را در آنها یافت.
📸 عکس جلال در کنار پدرش و شیخ آقابزرگ تهرانی
@rawinews
🌐کشتار گوهرشاد؛ آغازگر کنترل فردیت شهروندان
راوی #تاریخ، محمدحسین مصلایی: اواخر تیر ماه؛ سالگرد واقعه مسجد گوهرشاد است که گواهی بر خشونت دیکتاتوری پهلوی درباب یکسانسازی بدنها و ظاهر افراد محسوب میشود. در این رخداد، دهها نفر از متحصنین در مسجد گوهرشاد که به تغییر لباس مردان و اجباری شدن کلاه شاپو برای آنان معترض بودند، جان خود را از دست دادند. شش ماه پس از این واقعه خونین بود که رضاشاه دستور تغییر پوشش زنان و ممنوعیت چادر زنانه را نیز صادر کرد و همسر و دخترانش نیز در مراسمی رسمی کشف حجاب کردند.
رضاشاه پهلوی از سال ۱۳۰۴ شمسی که به قدرت رسید، با بهره گرفتن از نیروی ارتش و بوروکراسی متمرکز و گسترده، تجددطلبی را به سیاست رسمی خود تبدیل کرد و بیش از یک دهه به اصلاحات آمرانه از جمله یکسانسازی لباس پرداخت. در این دوران مقولاتی که تا پیش از آن در حوزه خصوصی افراد قرار میگرفت و سنتهای دیرپای اجتماعی و دینی آنها را تعریف و بازتولید میکرد، تحت کنترل دولت قرار گرفت. هدف از این فرآیندهای عمدتاً خشونتآمیز، تولید شهروندان مدرن و قابل حکمرانی بود که از سال ۱۳۰۷ با قانون «متحدالشکل کردن لباس» به صورت رسمی اعلام و پیگیری شد. از این دوره «بدن» به اُبژهای سیاسی تبدیل شد و هرگونه رفتاری که با ذهنیت دولت شبه مدرن پهلوی ناهمخوان بود باید مورد بازنگری قرار میگرفت. در غیر این صورت، فرد به مثابه مجرم از نظر حقوقی قابل پیگرد بود. یکسانسازی پوشش مردان و زنان، از جمله این سازکارها بود که استراتژیهای کنترلی دولت پهلوی بر بدنها را تسریع کرد.
یکسانسازی برنامهای بلندمدت و دارای چند مرحله بود که اجرای آن چندین سال طول کشید. مرحله اول ۱۳۰۷ (مردان شهرنشین) و دوم ۱۳۰۹ (مردان روستایی) در ارتباط با لباس مردان و مرحله سوم آن در سال ۱۳۱۴ و در ارتباط با لباس زنان صورت گرفت.
آبراهامیان؛ مورخ معاصر ایرانی مینویسد: «در این سال به مردان از سوی دولت امر شد که از پوشیدن لباسهای سنتی و محلی خودداری کرده و همگی اعم از مردان شهری و غیرشهری، کوچک و بزرگ به هیأت لباسهای غربی درآیند». عدهای از پژوهشگران معتقدند رضاخان در این مسأله تحت تأثیر سیاستهای آتاترک؛ اولین رییسجمهور ترکیه و امانالله خان؛ پادشاه افغانستان بوده است.
در ابتدا تنها مردان کارمند (عمال و رجال دولتی) مجبور به تغییر لباس شدند، اما چندی پس از آن یعنی از سال ۱۳۱۳ مردم عادی نیز باید پوشش خود را تغییر میدادند. با اینکه در این قانون با پیشبینی اعتراضات برای سرپیچی از آن جریمه و حبس در نظر گرفته شده بود و همراه با اعمال زور از سوی نهادهای کنترلکننده همراه بود، اما کسانی همچون برخی روحانیون و گروهی از امیران قبایل از آن سر باز زدند.
از ۲۷ آذرماه ۱۳۱۴ نیز با انتشار سندی از سوی وزارت کشور اصلاح وضعیت زنان در دستور کار قرار گرفت. کشف حجاب زنان به عنوان بخشی از قانون متحدالشکل کرد البسه با دشواری بیشتری همراه شد و مخالفتهای به مراتب شدیدتری را برانگیخت. کیفیت رفتار پاسبانان و مامورین شهربانی به عنوان کارگزارانی که در زمینه کنترلهای اجتماعی به منظور یکشکل کردن بدنها و سیاست تنظیم لباس فعالیت داشتهاند، طیف گستردهای از رفتارهای خشن و غیرانسانی تا رفتارهایی به دور از خشونتهای آشکار و تمرکز بر محدودیتهای اجتماعی را شامل میشد.
پیرو چنین سیاستهایی، حضور برخی زنان که مایل به برداشتن چادر خود نبودند در فضای عمومی به حداقل ممکن رسید، اما شاید ناگوارترین کنش دولت در این زمینه، تغییر پوشاک زنان عشایر باشد. تصاویر تاریخی، رضاشاه و ولیعهدش محمدرضا را در کنار گروهی از زنان عشایر نشان میدهد که مجبور به استفاده از کت و کلاه فرنگی شدهاند.
عصر پهلوی اول را میتوان آغازگر دوران جدیدی از کنترل بدن و فردیت به شمار آورد که پس از رضاشاه نیز با اشکال متفاوتی ادامه یافته است.
@rawinews
🌐مکتب تفکیک و عقلانیت انتقادی
راوی #اندیشه: «عقلانیت انتقادی» ایدهای است که در دوران جدید سربرآورده است. بر اساس این نحوه از تفکر، گفته میشود که نظریات علمی و هر ادعایی در خصوص دانش را میتوان و میباید عقلاً نقد کرد. این مبنا در قرن بیستم ارتقا یافت و ابطالپذیری (falsifiability) بر مبنای برخی فیلسوفان به ملاکی برای سنجش علمی یک مدعا بدل شد.
بسیاری از قدمای علمی نیز با وجود برخی اختلاف روشها و نگرشها تا حدی بر اساس عقلانیت انتقادی میاندیشیده و عمل میکردهاند.
آیتالله سید موسی زرآبادی قزوینی (1313-1256ش)؛ از بانیانِ مکتب تفکیک نیز همین باور را داشت. 24 تیرماه سالروز درگذشت اوست.
در احوالات زرآبادی نقلهایی است که نشان میدهد وی نیز به عقلانیت انتقادی ملتزم بوده و سخن را با پشتوانههای دلیل و استدلال عقلی میخواسته است.
گفته میشود که او در وادی عرفان و علوم غریبه هم وارد شده بود. وی میگفت که پس از مدتی سیر و سلوک، پردهها از جلوی چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود و وقتی که در خانه نشسته بودم رهگذرها را در کوچه و خیابان میدیدم.
زرآبادی گفته بود روزی به من گفتند حالا که به این مقام رسیدهای اگر بخواهی به مدارج بالاتر برسی، یک راه دارد و آن ترک اعمال ظاهری است. وی اما موافقتی نمیکند. میگوید این اعمال ظاهری با دلائل قطعی و براهین مسلّم شرعی به ما ثابت شده است. من هرگز تا زندهام آنها را ترک نخواهم کرد. به او میگویند که در این صورت همه آنچه به شما داده شده از شما سلب خواهد شد. و سید پاسخ میگوید: به جهنم!
از همان لحظه، آن حالات از وی سلب شد. میگوید در آن هنگام متوجه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری با آن همه نقشی که دارد، شدیداً در رنج و عذاب است و لذا تصمیم گرفتم که علاوه بر واجبات به اعمال مستحبی روی بیاورم و در حد توان، چیزی از مستحبات را ترک نکنم. پس از این بود که حالاتی به من دست داد که احوالِ پیشین در برابر آن ناچیز بود (نقل از محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک، ص 196).
زرآبادی با شهود خود مواجههای نقادانه کرده و به چنین ثمرهای دست یافته بود. وی این مواجهه را پای درس اساتید هم داشت، به راحتی سخنی را نمیپذیرفت و چون و چرا میکرد. خودش نقل کرده که پای درس ابوالحسن جلوه حاضر میشدم. در مطالبی که گفته میشد اشکال میکردم. گاه ایشان ناراحت میشد و من به درس حاضر نمیشدم. با گذشت دو سه روز مرحوم جلوه به طلاب درس میفرمود سیدِ با استعدادی است. بگویید به درس بیاید. و من دوباره میرفتم. و باز در موارد مناسب به اشکال کردن میپرداختم. تا بار آخر که با تند شدنِ استاد، دیگر به درس نرفتم. ایشان پیغام داد که بیایید و من پاسخ دادم که غرضم از آمدن و اشکال کردن این بود که شاگردانِ شما مقلّدوار به مطالب گوش ندهند و بدانند که آنچه گفته میشود، چنان وحی منزل نیست و قابل اشکال است. میخواستم این بیداری را به اذهان طلاب فلسفه بدهم که دادم (همان، ص 203).
وی اگرچه منشی عرفانی داشت، اما از نقد استاد هم پای پس نمیکشید. مورد دیگر مواجهه منتقدانه زرآبادی با مشروطه است. در زمان سید، جدال بر سر مشروطه بالا گرفت و زرآبادی از شاگردان شیخ فضلالله نوری بود. با این حال به دفاع از مشروطه پرداخت و رسالهای ده صفحهای در دفاع از آن نوشت. اما بعدها از منتقدان و مخالفان مشروطه شد و به دیدگاههای خود نیز به دید منتقدانه نگریست (همان، ص 196).
حضرات آیات شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی؛ دو متفکر دیگر مکتب تفکیک بودند که از شاگردان برجسته زرآبادی محسوب میشدند. آنها مکتبی را پدید آوردند که محمد رضا حکیمی نامش را «مکتب تفکیک» نام نهاد. اگر میخواهید درباره این مکتب بیشتر دانید، اینجا و اینجا را بخوانید.
📸عکس زرآبادی و شاگردش
@rawinews
🌐دوگانههای نواندیشی دینی
راوی #اندیشه: نواندیشان دینی کوشیدهاند تا تصویری از دین ارائه دهند که در جهان جدید قابل تبعیت باشد. در ایدههای آنان شاهدیم که برای این منظور، دوگانههایی را برساختهاند. این دوگانهها را ساختهاند تا اسلام را در جهان امروز معرفی کنند.
✔️سنّت زنده- سنّت نبوی
یکی از این نواندیشان، فضل الرحمان مَلِک (1988-1919) متفکر پاکستانی بود. دوگانهای که او برساخت، «سنت زنده» و «سنت نبوی» بود. میگفت سنّتِ نبوی همان اعمال و رفتار نبیّ مکرم اسلام است. این اعمالِ پیامبر(ص)، به اقتضای شرایط جامعه عربستان در آن زمان، صورت پذیرفته است. فضل الرّحمان اما معتقد بود که بشر جدید در دنیای معاصر، نیازمند «سنت زنده» است. سنّت زنده همان است که عالمانِ دینی باید با شناخت روح و معنای اصلی از سنت نبوی، برای بشرِ امروز استنباط کنند. سنت زنده همان اسلام مناسب با دنیای جدید است. شناخت سنت نبوی در مرحله نخست و درک دنیای جدید در گام بعدی، دو مؤلفه تأثیرگذار برای ایجاد سنت زنده است.
در اندیشه فضل الرحمان، «سنت زنده، همان سنت نبوی است که به نحو خلاّقانه بسط یافته و تفسیر شده تا با چالشهای جدید در جامعه اسلامی مواجه شود» (فضل الرحمان، تحوّل در سنت آغازین، ص 206).
✔️اسلام سیاسی- اسلام معنوی
علی عبدالرازق (1966-1888) و محمد سعید العشماوی (2013-1932) هم دو متفکری بودند که دوگانهای دیگر را برساختند. آنها دوگانه «پیام سیاسی» و «پیام معنوی» اسلام را معرفی کردند. عشماوی ادعا کرد که انحراف در اسلام از آنجا ناشی شده که مسلمانان تصور کردند دین اسلام به مانند دین یهود، رسالت قانونگذاری دارد. این در حالی است که پیام دین اسلام، رحمت و معنویت بود. وی با برساختن این دوگانه، به آیات قرآنی هم توجه داد و گفت که اغلب آیاتِ قرآنی رایحه معنویت دارد، حال آنکه مسلمانان از آن برداشتهای قانونگذارانه و سیاسی کرده و به انحرافی گرفتار آمدهاند. او گفت تنها هشتاد آیه یعنی یک و نیم درصد از آیات به وضع قوانین نظر دارد. به باور عشماوی، از این یک و نیم درصد نمیتوان اینگونه استنباط کرد که رسالتِ پیامبر اسلام، وضع قانون بوده است (محمد سعید العشماوی، اسلامگرایی یا اسلام، ص 17).
✔️ثابت- متغیّر
دوگانه «ثابت» و «متغیّر» نیز از دیگر برساختههای نواندیشان بود. غالب نواندیشان به این دوگانه گرایش داشتند که جمال البنا (2013-1920) از جمله آنها بود. وی معتقد بود که نصوص قرآن بر دو قسم است؛ قسمتی از آن که اکثر قرآن را شامل میشود ثابت و بدون خدشه است و متعلق به ذات الهی و ماوراء غیب. اما قسمتی از نصوص دارای اعتبار ثانوی است، یعنی میباید آن را به گونهای تفسیر کرد که منطبق با جامعه روز باشد. در مواجهه با اینگونه از نصوص میباید عقل و منطق و تدبیر انسانی را مالک قرار داد. اگر نص قرآنی منطبق با عقل زمانه نبود، به تفسیر آن پرداخت. اینگونه از نصوص دارای اعتبار ثانوی است و نمیباید به آن بدون تفسیر یا تأویل نگریست (جمال البنا، تفسير القرآن الكريم بين القدامي و المحدثين).
✔️اجتهاد قانونمحور- اجتهاد الگومحور
این دوگانهسازیها در میان نواندیشان ایرانی نیز قابل ردیابی است. به عنوان نمونه، ابوالقاسم فنایی دوگانه «اجتهاد قانونمحور» و «اجتهاد الگومحور» را برساخته است. اجتهادِ قانونمحور نحوهای از مواجهه با متن دینی است که بر اساس آن، شخص میکوشد برای فهمِ صحیح دین به صدر اسلام رجوع کند. میکوشد تا از دل متن دینی، قواعد و اصول جهانشمولی را صورتبندی کرده و آن را بر موضوعات جدید تطبیق دهد. یعنی بر اساس همان اصول، جامعهای بنا نهد که احکام رایج در صدر اسلام در آن ساری و جاری باشد (ابوالقاسم فنایی، اخلاق دینشناسی، ص 441) .
اما نحوه دیگری از اجتهاد نیز وجود دارد که فنایی آن را اجتهاد الگومحور مینامد. در این نحوه از اجتهاد، شارعیت خداوند با رحلت پیامبر(ص) تعطیل نمیشود و خداوند هنوز هم امکان تغییر احکام پیشین خود را دارد. وظیفه مجتهدان این است که کشف کنند اگر پیامبر(ص) در زمینه و زمانه کنونی میزیست چه پیامی از خداوند دریافت میکرد و بر اساس آن پیام، چگونه زندگی خود و پیروان خود را سامان میداد.
🔺هر متفکری برای نظم بخشیدن به مواد خام تحلیل خود نیاز به مفهومپردازی و دوگانهسازی دارد. این مفهومسازی حتی میتواند تعین و واقعیت خارجی نداشته باشد و صرفا به روشمندسازی معرفت کمک کند. ولی اگر یک دوگانه یا مفهوم، مدعی گزارش واقعیت خارجی باشد، عدم انطباق آن با واقعیات تاریخی موجود به کارساز بودن آن لطمه خواهد زد و اینجاست که برخی از دوگانههای نواندیشان دینی دچار چالش میشود.
@rawinews
🌐جدال بر سر «زنان»؛ ریشههای عربی و غربی
راوی #اندیشه، محمدحسین مصلایی:
این روزها با پیشرویهای طالبان در افغانستان، بحث درباره نسبت اسلام و حقوق زنان رونق بیشتری یافته است.
در اوایل دهه نود میلادی نیز با ظهور طالبان این بحث شدت گرفته بود. همان سالها پروفسور لیلا احمد (متولد ۱۹۴۰ در قاهره)؛ متفکر معاصر مصری و استاد دانشگاه هاروارد کوشید در بخشی از کتاب «زنان و جنسیت در اسلام» از خلال بررسی تاریخی نشان دهد که طی چه فرایندی «حجاب» به عنوان «وضعیت معاصر» برساخته شده و در پیوند با چه مقولاتی و چگونه «مسأله» شده و همچنان مسأله مانده است.
با آغاز نفوذ اقتصادی غرب در خاورمیانه و گشایش جوامع خاورمیانهای به جریان اندیشه و آرای سیاسی غرب در قرن نوزدهم، افقهای فکری پدید آمد که به افشای نهادهای اجتماعی محدودیتزا و گشایش فرصتهای بیشتر برای زنان منجر شد، اما در سوی دیگر استعمار قرار داشت که به نتایج متفاوتی میانجامید.
استعمار، که در جوامع خودش دشمن فمینیسم بود، زبان فمینیسم را از آن خود کرد و موقعیت زنان در سرزمینهای مستعمره را مویدی بر پستتر بودن آنها نسبت به غرب در نظر گرفت. این امر مردم مستعمرهها را لایق سلطه و فرهنگ آنها را لایق نابودی میکرد. به این ترتیب برای نخستینبار مجادله بر سر فرهنگ حول محور زنان شکل گرفت. این عقیده از جامعه استعماری به سمت جامعههای محلی نیز سرازیر شده و جریان مقاومت اسلامی و استعمار، تصویر یکدیگر را در قبال زنان منعکس میکنند. بنیادگرایان با اتکا بر همان مفروضات، عقاید استعمار را با معکوس کردن آن به چالش گرفته و از نو بحث حفظ سنتها را به ویژه در ارتباط با زنان به عنوان نماد مقاومت دربرابر امپریالیسم استعماری توجیه میکنند. بنابراین مواضعی از سنخ خلوصگرایی و فرهنگ اصیل، صرفاً وارونه کردن کردن ایدهها و تأیید مفروضات استعماری است که در نقطه مقابل آن باورهای دینی را در کسوت اعتقادات سیاسی صورتبندی میکند.
نتیجه تحقق این اهداف، دستکم برای ما که این تجربه تاریخی موجود را از سر میگذرانیم نیازی به وصف ندارد و جلوی چشمانمان حاضر است که این جریانها چگونه با تشکیل حکومت، قواعد مورد نظر خود را در قالب «قانون» به همگان تحمیل کردند.
برای این دولتهای خودکامه نوعاً موضوع زنان و تأکید مجدد بر احیای قوانین و نهادهای جوامع گذشته محوریت دارد. تحمیل قوانین عمیقاً نابرابر و تبعیضآمیز و خشونتهای نظاممند از جمله ویژگیهای این حکومتها در قبال زنان تاکنون بوده است.
ناگفته پیداست که تأثیر وضعیت نامطلوب حقوق بشر و فقدان آزادیها و حقوق سیاسی برای مرد و زن یکسان است اما چیزی که موقعیت به مراتب اسفبارتری برای زنان به بار میآورد این است که آنها نه به خاطر مخالفت سیاسی با نظم مستقر بلکه صرفاً به دلیل زن بودن خود سرکوب و از حقوقشان محروم میشوند.
فهم و تفسیر این گروه از پیام دین و مباحث مورد مناقشه آن، از جمله معنای جنسیت در جوامعی که در آن به قدرت رسیدهاند به عنوان تنها تفسیر مشروع دستبالا را گرفته است، اما نه از آن رو که تنها تفسیر ممکن یا مطلوبترین آنها است، بلکه از آن جهت که در ید صاحبان قدرت سیاسی است، یعنی کسانی که میتوانند قرائتهای دیگر را کفرآمیز تلقی کرده و از اعتبار ساقط کنند. این عبارت بخشی از استدلال منسجم لیلا احمد را درباره پیچیدگی نظام جنسیت و نقش تعیینکننده تفسیر توضیح میدهد که آشکارا این گروه نادیدهاش میگیرد:
«نخست میپندارند که جنسیت در جامعه صدر اسلام و در رفتارها و گفتارهای پیامبر کاملاً خالی از ابهام و به صورت دقیق و مطلق واضح است، و فهم از جنسیت که در متون نوشتاریِ اسلام جریان غالب بیان شده، تنها فهم ممکن و خالی از مناقشه از معنای جنسیت در اسلام است. اما اسنادی که در صفحات پیشین مرور شد، موید هیچ یک از این مفروضات نیست. معنا و بیان اجتماعی جنسیت که در جامعه صدر اسلام در عربستان وجود داشت کاملاً با آنچه در جوامع اسلامی بعدی پدید آمد تفاوت داشت. جامعهای که به طور خاص در صورتبندی گفتارهای مسلط در شکل نهادی، قانونی و وحیانی نقش داشت، عراق دوره عباسی بود. معنای جنسیت در جامعه عباسی (یعنی جامعهای که در آن سنتهای مذاهب و فرهنگها اعم از یهود، مسیحی، و ایرانی به گونهای تفکیکناپذیر در یکدیگر ادغام و جذب اندیشه اسلامی شدند) و مفهوم خاصی که زن در آن جامعه پیدا کرد، به ادبیات، قانون و نهادهای آن عصر راه یافت و همین محصولات امروزه ستون فقرات اندیشه اسلام جریان غالب را تشکیل میدهد».
بدینسان لیلا احمد نیز با اتکا به شواهد و استدلالهایی مدعی است که این رویههای زنستیز، بنیانهای محکمی حتی در خودِ قرآن و سنت ندارد.
@rawinews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی کوتاه به مناسبت چهلمین روز وفات آیتالله شیخ محمد تقی شریعتمداری
@rawinews
🌐واکنش علمای افغانستان به پیشرویهای طالبان
راوی #سیاست_خارجی: ظریف عزیزی؛ پژوهشگر مقیم افغانستان که مدرک کارشناسی جامعهشناسی خود را از دانشگاه هرات گرفته است، در یادداشتی که از این ولایت برای راوی نوشته، گزارشی از مواضع علمای شیعه و سنی افغانستان درباره پیشرویهای اخیر گروه طالبان ارائه کرده است:
✍🏻علمای افغانستان سالهاست که در حوزه سیاست نقش فعال دارند. با اینکه مذاهب مختلفی در این کشور وجود دارد، ولی پیروان دو مذهب حنفی و جعفری در این کشور اکثریت را تشکیل دادهاند.
درباره قضایای جاری افغانستان، علمای حنفی بهصورت عموم به سه گروه بزرگ تقسیم شدهاند؛
دسته اول به حکومت فعلی افغانستان وفادارند و این طیف بیشتر شامل کسانی است که در کنار دروس حوزه، تحصیلات دانشگاهی نیز دارند. طیف دوم بیشتر شامل علمای شهرهایی است که تحت تصرف دولت است و تحصیلات دانشگاهی هم ندارند. این گروه موضعگیریهای مشخصی تا چند ماه قبل نداشتند، ولی بعضاً متهم به طرفداری از گروههای تندرو و جهادی مخالف دولت بودند. گروه سوم نیز علنا از گروههای افراطی و مخصوصاً گروه طالبان (امارت اسلامی افغانستان) حمایت کردهاند.
بعد از اینکه قرار شد آمریکا و متحدانش افغانستان را ترک کنند، جبههگیریهای علمای افغانستان نیز بیشتر مشخص شد و کسانی که قبلاً جبههگیری مشخصی نداشتند، در این اواخر شروع به حمایت از طالبان کردند. در تازهترین مورد، موضعگیری مولانا مجیبالرحمن انصاری؛ خطیب مسجد جامع گازرگاه هرات درباره قضیه طالبان و دولت، واکنشهای زیادی را در پی داشته است. او که در روز جمعه تاریخ ۸ اسد(مرداد) در بین شهروندان هرات سخنرانی میکرد، علنا گفت که از دولت و خیزشهای مردمی تحت امر امیر اسماعیلخان ( رهبر خیزشهای مردمی در ولایت هرات) خواسته است که دیگر در مقابل امارت اسلامی افغانستان (طالبان) مقاومت نکنند و سلاحشان را به زمین بگذارند.
در مقابل، گروه دیگر از علمای اهل سنت افغانستان که بعضیشان در ادارات دولتی افغانستان نیز وظیفه دارند و یا قبلاً داشتند، از این موضعگیری انتقاد کرده و به این باورند که این نوع برخورد با حکومت جمهوری اسلامی افغانستان و خیزشهای مردمی درست نیست و نباید از منابر علیه دولت افغانستان سوءاستفاده شود. در رأس این گروه، وزیر حج و اوقاف جمهوری اسلامی افغانستان؛ مولوی محمدقاسم حلیمی قرار دارد که شنبه ۹ اسد(مرداد) در یک نشست رسمی در کابل به سخنان مولوی انصاری واکنش تندی نشان داد و او را متهم کرد که: «معاش از دولت من میگیرید و فعالیت برای طالبان میکنید؟!». مولوی حلیمی، مولوی انصاری را متهم کرد که جاسوس کشورهای بیگانه است و به او هشدار داد که دیگر چنین عملی را تکرار نکند.
با اینکه به نظر میرسد این گفتگوهای تند بین علمای اهل سنت کمسابقه است، ولی واقعیت آن است که در گذشته نیز چنین بوده، هرچند در این اواخر شدید شده است و دو طرف همزمان با شدت گرفتن جنگ جاری افغانستان، جنگ روانی و لفاظی را علیه یکدیگر تشدید کردهاند.
در تازهترین مورد نیز مولانا جلیلالله؛ یکی از برجستهترین علمای اهل سنت افغانستان بدون اینکه علنی از طالبان حمایت کرده باشد، از وزیر حج و اوقاف خواسته که دیگر جهتگیری تندی علیه روحانیان و ملّا امامان نداشته باشد. به باور او وزیر حج و اوقاف افغانستان (حلیمی) در بین شهروندان افغانستان جایگاه مردمی ندارد و هیچ عالم دینی هم به حرف او گوش نمیدهد.
علمای شیعه دوازدهامامی افغانستان نیز تا هنوز درباره این قضیه سکوت اختیار کرده و جهتگیری مشخص و روشنی نداشتهاند. شنبه ۴ اسد(مرداد) بعضی از شخصیتها و علمای شیعه هرات بیطرفی شیعههای این ولایت را اعلام کردند که البته این حرکت در بین کاربران شبکههای اجتماعی به حمایت از طالبان تعبیر شده است.
مراجع تقلید شیعه افغانستانی از جمله حضرت آیتاللهالعظمی فیاض نیز هنوز جهتگیری خاصی در این مورد نداشتهاند. آیتالله واعظزاده بهسودی که فعلاً دفاتر مرحوم حضرت آیتالله محقق کابلی زیر نظر اوست، در پیام عیدی خود فقط بیان کرده که «دولت با تمام قوّت و قدرت، صادقانه و مسئولانه از خیزشهای مردمی حمایت نماید تا نقشههای بدخواهان کینهدل در قبال کشور بیاثر گردد». درعینحال بعضی از علمای شیعه در سطوح پایینتر نیز جهتگیریهای شخصی داشتهاند که نمیشود دیدگاه آنها را به همه روحانیان شیعه تعمیم داد. بهصورت عموم دیدگاههای همه علمای افغانستان را نمیتوانیم در یک جهت خاص ثابت بدانیم و در عین حال به نظر میرسد این میدان جنگ است که نظرات آنان را در آینده مشخصتر خواهد کرد.
@rawinews
🌐در جستجوی سازگاری اقتصاد و دین
راوی #اندیشه ، محمدحسین مصلایی: چندی پیش گروهی از استادان حوزه و دانشگاه نامهای به ابراهیم رئیسی نوشته و بار دیگر از «اقتصاد اسلامی» و راهکارهای نیل به این آرمان سخن گفتهاند.
سخن گفتن از نسبت میان دین و اقتصاد پیشینه طولانی دارد. سابقه خوار شمردن تجارت و بازرگانی از لحاظ اخلاقی به منزله خصمی در مقابل فضیلتطلبی، به ریشههای کلاسیک تفکر غربی میرسد و در میان انواع تجارت، آنکه بیشتر از همه مورد سوءظن قرار داشت درآوردن پول از خود پول بود؛ وام دادن پول به قصد کسب بهره که آن را «رباخواری» خواندهاند. رباخواری را ارسطو شماتتبار میدانست و به نظر متألهان مسیحی نیز عملی گناهکارانه بود. در آیهای از فصل بیست و سوم کتاب تثنیه تورات، یهودیان از دادن وام با بهره به یکدیگر منع شدهاند. البته آزادند که به غیر یهودیان وام دهند:
«شما میتوانید به بیگانگان وام بهرهدار دهید، اما به برادرانتان نمیتوانید».
تعیین مصداق امروزی برای بیگانه و برادر از مسائل مناقشهبرانگیز در بین متألهان مسیحی و یهودی تبدیل شد. متألهان مسیحی شمول مصادیق برادر را به همه انسانها گسترش دادند و رباخواری را قاطعانه ممنوع اعلام کردند. اما در شرایطی که کارکرد اقتصادی وامدهی برای گسترش اقتصاد اروپا ضرورت داشت، کلیسا با باز گذاشتن دست یهودیان برای ورود به این فعالیت ممنوعه اقتصادی بر این معضل فائق آمد. چنین بود که پیوندی بین وام دادن پول و قوم یهود شکل گرفت.
در اسلام نیز تمامی فرقههای مختلف اسلامی بر ممنوعیت اصل رباخواری اتفاق نظر داشته باشند. قاطعترین شکل تحریم ربا را میتوان در آیه ۲۷۵ سوره بقره یافت.
اکنون که قوانین اسلام مبنای قانونگذاری در برخی کشورها قرار گرفته است، مسأله حرمت ربا در اقتصاد سیاسی اسلام اهمیت نظری و عملی چشمگیری یافته است. یکی از کسانی که به این چالش پرداخته، دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان است که در مقاله «ربا و بهره در اقتصاد سیاسی اسلام» بررسی مختصر ولی جامعی از این موضوع ارائه میدهد. او در مقام یک جامعهشناس یا تاریخدان ِ غیر مسلمان به بررسی این موضوع نمیپردازد، بلکه میکوشد با به کار بستن تحلیلی اجتماعی، تاریخی و اقتصادی به بررسی این موضوع به شیوهای که با اصول اساسی آموزه اسلام تناقض نداشته باشد بپردازد.
او در بخشی از این مقاله نشان میدهد که این قانون فراتر از نیتهای شارع به کار بسته شده و کاربست اسلامی صحیح آن شامل بسیاری از موارد وامگیری و وامدهی که امروز مشکلساز شده نمیشود.
کاتوزیان پس از تقریر قانون تحریم ربا در اسلام، برخی تفسیرهای تاریخی و جامعهشناختی را برمیشمرد و دلایلی ذکر میکند که چرا آنها قانعکننده نیستند. سپس از نسبت ربا، پول و تورم سخن میگوید. او در این بخش ربا و بهره را یکی میگیرد و بر این اساس، بهره گرفتن از هر وامی را ممنوع میداند مگر آنکه نرخ بهره بیش از نرخ تورم نباشد. اما در اصلیترین بخش مقاله میکوشد با استناد مستقیم به متن و عبارات قرآنی، معنای ربا را روشن سازد و این فرض را بررسی کند که هنگامی که تورم و یا رکودی وجود ندارد آیا باز هم ربا و بهره یکی است یا نه. با تاکید بر آیههای ۲۷۳ تا ۲۷۵ بقره که موکدترین شکل تحریم ربا در قرآن است چنین نتیجه میگیرد که ربا گرفتن دربرابر وامهایی که به تهیدستان برای مصارف اساسی آنان پرداخت میشود در هر زمان و مکانی ممنوع است.
او به نحوه بیان آیه تحریم ربا اشاره کرده از اکل و خوردن ربا سخن میگوید، و نه دریافت و کسب آن. از نظر او احتمالاً تنها دلالت آیه به غذاست و دشوار میتوان چیزهای دیگری را هم شامل آن کرد. پس منظور از ربای حرام، اجارههای دریافتی از بابت وامهایی است که برای تأمین اسباب عادی زندگی به نیازمندان پرداخت میشود و به کلی متفاوت از چیزی است که بخش اعظم وامهای اعطایی و دریافتی در جوامع مدرن را شامل میشود. وی همچنین پیامدهای اجتماعی منع دریافت بهره را برمیشمارد که اگر تحریم ربا شامل فعالیتهای تجاری نیز باشد، در تعارض با عدالت اجتماعی اسلام قرار میگیرد.
این مقاله کاتوزیان سال ۱۳۶۰ منتشر شد، ولی او نخستین مسلمانی نبود که میکوشید چنین سازگاری میان متن قرآن و قواعد جدید اقتصاد برقرار کند. در اوایل قرن بیستم محمد رشید رضا؛ مفسر و متفکر مصری کوشید چنین دوگانهای از ربا ارائه دهد تا بانکداری مدرن را با قواعد اسلامی سازگار کند.
بعدها در ایران آیتالله محمدهادی معرفت در سال ۷۴ (شماره ۵ مجله نقد و نظر، ص۲۹) ربای بانکی را نیاز ضروری اقتصاد کنونی جهان دانست و میان آن با ربای مرسوم در دنیای سنت تفاوت گذاشت. اما آیتالله یوسف صانعی از سال ۷۵ با طرح «ربای استنتاجی و تولیدی» به عنوان مشهورترین چهره حوزوی مدافع اینگونه ربا در برابر اغلب فقهای شیعه قرار گرفت.
@rawinews
🌐جلال ستاری؛ پاسداریِ فرهنگی
راوی #فرهنگی: جلال ستاری؛ اسطورهشناس برجسته ایرانی در نود سالگی دیده از جهان فرو بست. عمده تحقیق و پژوهش او در زمینه اسطورهشناسی، ادبیات نمایش و نقد فرهنگی بود. او توانسته بود نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه را نیز دریافت کند.
ستاری گفته بود آنچه که بیش از همه ذهن و فکرم را به خود مشغول داشته، فرهنگ ایران زمین است. معتقد بود که اگر ایران یک جاهایی حرفی برای گفتن داشته باشد، آن مطمئنا علم و صنعت نیست، بلکه فرهنگ است. بر همین اساس انتقاد میکرد که «آن چیزی که هنوز به آن توجه لازم را نداریم این است که اول باید ملی باشیم و بعد بینالمللی. اما گویی ما میخواهیم از جهانی شدن شروع کنیم. این نمیشود. اول باید خودمان باشیم. خیام، فردوسی، حافظ و مولانا نیامدند برای جهان بنویسند. برای ما نوشتند. برای ایران نوشتند. اینها اول حافظ شدند و خیام و فردوسی و مولوی شدند، بعد اروپا را تسخیر کردند» (گفتگو با مجله بخارا، ش 41).
توجه ستاری به اسطوره، سبب شده بود برخی او را به کهنهگرایی منتسب کنند. وی اما صراحتاً پاسخ میداد: «توجه من به آئین و فرهنگِ خودم، توجه به شئ موزهای نیست و همیشه گفتهام که باید اینها را نو کرد. از نو خلق کرد». از همین رو در مواجهه با مراسمِ «تعزیه» گفته بود که: «باید تعزیه را حفظ کرد اما در قالبهای جدید»(همانجا). ستاری در همین خصوص، سریال روز دهم را مورد تمجید قرار میداد.
جلال ستاری از مدافعان گفتوگو در زمینه فرهنگ هم بود. در این خصوص گفته بود که باید ابتدا آزادیهای اجتماعی شکل بگیرد و سپس میدان گفتگو فراهم شود. وی منتقد نگرش سیاسی به مقوله فرهنگ بود و میگفت که آزادی سیاسی فرع بر آزادی اجتماعی است. بر این باور بود که آزادی اجتماعی و آزادی اندیشه باید بتواند سیاست را نقد کند. سپس تذکار داده بود که نقد هم به معنای «جانشینی» نیست. میگفت که این مسأله در ایران نقض غرض شده و آزادی نقد را گاه با تمنای جانشینی اشتباه میگیرند. به عنوان مثال میگفت که اگر من نمیتوانم وکیل بشوم، باید اجازه داشته باشم که حرف وکیل را نقد کنم. اما گاه این نقدها به منزله جانشینی به کار گرفته شده و اجازه نقد گرفته شده است (بازتاب اندیشه، ش 31، 1381).
ستاری با ایدئولوژیک شدن روشنفکری هم مخالف بود. میگفت که وظیفه روشنفکر چون و چرا کردن است و این یعنی تفکر آزاد، و اینکه تفکر تابع ایدئولوژی خاصی نیست. او میگفت که روشنفکری باید سعی کند خود را از ایدئولوژی برهاند. وقتی تفکر آزاد -که مزیت روشنفکر است- با ایدئولوژی خلط میشود، یک فکرِ از پیشساخته قالبی زمینه تفکر آزاد را از بین میبرد. به تعبیر او: «ایدئولوژی آدم را از مشقّتِ فکر کردن خلاص میکند».
ستاری در خصوص «روشنفکری دینی» هم به ابراز نظر پرداخته و گفته بود که اگر دین به عنوان یک فرهنگ برای یک قوم پذیرفته شود و در حقیقت دین به نوعی با فرهنگِ عمومیِ یک ملت در آمیزد، این دین، دیگر دین ایدئولوژیک نیست. چنین دینی حاکم بر تفکر کسی نیست و روشنفکران دینی در قالب روشنفکری به چون و چرا میپردازند. او چنین تلاشهایی را پر اهمیت میدانست و امید میبرد که با این فعالیتها به یک مدرنیته یا عقلانیتی برسیم که ما را از این بنبست بیرون ببرد (بازتاب اندیشه، ش45، 1382).
ستاری با نگارش بیش از صد کتاب، نامی ماندگار در فرهنگ ایرانی از خود بر جای گذاشت.
@rawinews
🌐 معرفتشناسی اجتماعی؛ چشمانداز پیش رو
راوی #اندیشه، محمدحسین مصلایی: معرفتشناسی (Epistemology) از قدیمیترین موضوعات فلسفی است که به مفاهیمی چون معرفت، توجیه، شاهد، دلیل باورها، احتمال صدق باورها و هر مفهومی که مشتمل بر این مفاهیم باشد میپردازد. به شاخهای از آن که به مطالعه ابعاد اجتماعی معرفت میپردازد «معرفتشناسی اجتماعی» اطلاق میشود.
معرفتشناسان کلاسیک دلمشغول جستجوی صدقاند، یعنی چگونه ممکن است کسی، به نحوی موجه، به باوری صادق دست پیدا کند. این تعریف از معرفتشناسی چه به لحاظ معیار و چه از نظر نمونه آثار بیش از حد فردگرایانه و متمرکز بر ذهن فاعل شناسا (سوژه) است که شاید از همین رو در توضیح چگونگی کسب باورها کارایی لازم را نداشته باشد. اما معرفتشناسی اجتماعی، که میتوان آن را دنباله معرفتشناسی سنتی یا جایگزین آن دانست، تلاش میکند با تاکید بر آن دسته از تاثیرات اجتماعی که در به وجود آمدن معرفت دخالت دارند، توضیح قابلقبولتری از آن و چگونگی کسب معرفت ارائه دهد. بدین منظور، هرگونه رابطه بین دو یا چند نفر که وضعیت معرفتی آنها را تحت تأثیر قرار بدهد در قلمرو موضوعات مورد مطالعه معرفتشناسی اجتماعی قرار میگیرد.
استفاده نظاممند از این اصطلاح تاریخی طولانی ندارد، اما اشارات پراکنده به جنبههای اجتماعی و عوامل اجتماعی موثر بر معرفت را میتوان در آثار بسیاری از فیلسوفان از جمله افلاطون، جان لاک، هیوم، مارکس و بسیاری دیگر مشاهده کرد. همچنین از آن جا که علم نمونه اعلای فعالیت معرفتساز شناخته میشود، هر تلاشی برای مشخص کردن عوامل تعیینکننده اجتماعی آن را که عموماً تحت عنوان جامعهشناسی علم صورتبندی میشود، میتوان شکلی از معرفتشناسی اجتماعی محسوب کرد.
جامعه، سازکارها و نهادهای اجتماعی علاوه بر اینکه بر شکلگیری معرفت نقش اساسی ایفا میکنند، خودشان نیز میتوانند موضوع معرفتشناسی اجتماعی قرار بگیرند که نمایانگر سویههای عملی این شاخه از معرفتشناسی است.
«مسائل کاربردی» در معرفتشناسی اجتماعی عموماً متضمن موضوعات مربوط به طراحی نهادهای اجتماعیاند که در آنها مسأله اصلی ساماندهی نهادها به گونهای است که افزایش احتمال صدق و اجتناب از کذب، خطا، در بالاترین حد باشد. بدیهی است که تامین دروندادهها برای طراحی این نهادها وظیفه معرفتشناسان نیست و بر عهده سایر علوم است که این امر سبب بینرشتهای بودن معرفتشناسی اجتماعی و سر و کار داشتن آن با رشتههایی نظیر اقتصاد، جامعهشناسی یا فلسفه سیاسی میشود. ساختارهای حقوقی را میتوان از بارزترین نمونههای کاربرد این شاخه در نهادهای اجتماعی دانست. کاربرد آن به همین حوزه محدود نیست و میتوان گفت هر جا در اجتماع، به وسیعترین معنای آن، سخنی از صدق یا معرفت در میان باشد پای معرفتشناسی اجتماعی به میان میآید تا یا تاثیر نهادهای اجتماعی بر باورها را بررسی کند یا به گونهای هنجاری، اعمالی را توصیه کند که باعث افزایش امکان صدق در جامعه میشود.
📸عکس: طرح جلد کتاب «آینده معرفتشناسی اجتماعی» اثر جیمز کلییر
@rawinews