eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7هزار دنبال‌کننده
516 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا که سائل می‌رسد بر در خجالت می‌کشد چون که دیگر نیست آب آور خجالت می‌کشد   تا که او را فاطمه در خانه می‌نامید علی زینبش می‌دید از حیدر خجالت می‌کشد   مادری کرده برای زینب اما باز هم تا صدایش می کند مادر خجالت می‌کشد   کاروان آمد مدینه چون که عباسی ندید دید پاشیده شده لشگر خجالت می‌کشد   مادر ساقی دشت کربلا با این مقام از علی و آل او دیگر خجالت می‌کشد   مادر ماه است اما کاروان را دیده و از نبود چند تا اختر خجالت می‌کشد   اینقدر حرف از دو دست بستۀ زینب نزن حضرت ام البنبن بدتر خجالت می‌کشد   صحبت از مشک و علم شد باز هم ام البنین رو گرفته با دو چشم تر خجالت می‌کشد   گاه از روی سکینه گاه از زینب ولی بیشتر از مادر اصغر خجالت می‌کشد   چار تا اولاد داده حضرت ام الادب باز از اولاد پیغمبر خجالت می‌کشد   @raziolhossein
این نخل کهنسال ثمر داشته روزی منظومه ی او چند قمر داشته روزی این مادر بی کس که سر قبر نشسته در دامن خود چند پسر داشته روزی دنبال سر فاطمه تا سر حد جانش در بیت ولا سینه سپر داشته روزی هم فضه هم أسما اگر او بود نبودند این فاطمه از بسکه هنر داشته روزی یک فاطمه این است و یک فاطمه آن است آن هم ز همین کوچه گذر داشته روزی در بین همین کوچه ی غم موقع برگشت زهرای جوان درد کمر داشته روزی جز خدمت اولاد علی مادر عباس هیهات اگر میل دگر داشته روزی از شدت اشک عطر گل یاس گرفته در خانه ی خود روضه ی عباس گرفته عباس نگو ماه شبم تار شد و رفت در کرببلا حیدر کرار شد و رفت این خوش قدوبالا شدنش دردسرش شد ما بین دو صد تیر گرفتار شد و رفت گفتن عمودی به سرش خورد و زمین خورد گفتن که تیر سپری خار شد و رفت شرمنده ام از روی رباب و علی اصغر با هلهله حرمله بیدار شد و رفت از خیمه ی زنها خبر آمد به مدینه زینب دو سه جا راهی بازار شد و رفت @raziolhossein
به صد عمري كه با غم ساختم من تمام هستيم را باختم من ز گريه پير گشته چشمهايم كه آمد زينب و نشناختم من @raziolhossein
قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی به علی مونس و هم خانه و همسر باشی قسمت این بود که در زندگی مشترکت به عزیزان دل فاطمه مادر باشی  آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی آمدی خادمۀ خانه کوثر باشی قسمت این بود که در بین تمامی زنان تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی  قمرت یک نفره لشگر انصار خداست پس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی خاک این خانه تو را قبلۀ حاجات کند متعجب نشو گر شافع محشر باشی  غم این خانه زیاد است زیاد است زیاد سعی کن مرهم زخم دل دختر باشی  این یتیمان همه به واژۀ در حساس اند نکند در بزنند و تو پس در باشی  چار تا بچه این خانه همه مادری اند نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی  سعی کن بیشتر از زینب و کلثوم و حسن فاطمه دور و بر این شه بی سر باشی سعی کن ثانیه ای تشنه نماند این گل یار این سوخته دل تا دم آخر باشی @raziolhossein
. ابالفضلش چنان باشد که این زن اینچنین باشد فقط عباس او کافی ست تا ام البنین باشد همانطوری که تنها فاطمه گشته حسین آور فقط این زن توانسته ابالفضل آفرین باشد رباب و زینب کبری عروس و دخترش هستند که بعد از فاطمه او باید ام المؤمنین باشد به دورنام او از چار سو عمری پسرهایش رکاب از نام خود دارند تا این زن نگین باشد تمام بچه هایش بهترند از دیگران اما یکی این بین چون عباس باید بهترین باشد رباب و زینب از عباس می خواندند قبل از او که قطعا روضه خوانِ خبره باید آخرین باشد وَ مادر روضه ی عباس را تا آب می خواند چرا که آخر این روضه باید نقطه چین باشد به سطح آب، عکس ماه می ریزد به هم گاهی ولی ماهش چگونه ارباً اربا بر زمین باشد حضورِ چار امامِ در بقیع و مادری یعنی؛ که بعد از مرگ هم باید که او ام البنین باشد @raziolhossein
ای امیرالمؤنین را یار یا امّ البنین   ای سرا پا پاکی و ایثار یا امّ البنین مکتب تو مهربانی اسوه ی تو فاطمه داری از او همچنان آثار یا امّ البنین دامنت عبّاس پرور، همسرت مولا علی مرتضی خو فاطمه رفتار یا امّ البنین بهر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری از تو آید ای علی را یار یا امّ البنین از تو برد عبّاس میراث وفا و عشق را تا که شد سقّا و پرچمدار یا امّ البنین زن پدر نه مادر ریحانه های فاطمه از محبّت از وفا سرشار یا امّ البنین بوده ای چون حضرت زهرا غریب شهر خویش غربت قبرت کند اقرار یا امّ البنین چار فرزند تو در صحرای سرخ کربلا چار شیر بیشۀ پیکار یا امّ البنین جعفر و عثمان و عونت اختر و عبّاس ماه بین آل احمد مختار یا امّ البنین خویش را پیوسته می خواندی کنیز فاطمه در حضور عترت اطهار یا امّ البنین چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسین در زمین کربلا هر چار یا امّ البنین چار داغت بود بر دل باز بود اشکت روان بر حسین آن رهبر احرار یا امّ البنین بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه گریه کردی روز و شب بسیار یا امّ البنین فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین سینه پر از ناله های زار یا امّ البنین می کشیدی با سر انگشت نقش چار قبر می زدی آتش به دل صد بار یا امّ البنین گریه کن یا فاطمه در ماتم آن فاطمه کز عدو پیوسته دید آزار یا امّ البنین تو نخوردی سیلی از دشمن میان خانه ات تو ندیدی صدمه از مسمار یا امّ البنین دست تو سالم و لیکن بازوی زهرا شکست پیش چشم حیدر کرّار یا امّ البنین گریه کن ای مادر عبّاس بهر فاطمه ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ اقای حرم چشم «میثم» در غم تو در عزای فاطمه گشته از خون جگر سرشار یا امّ البنین @raziolhossein
رفتي ولي اي پاره‌ي تن برگردي من منتظرم تا به وطن برگردي جان تو و جان اين عزيزان، عباس! هيهات که بي حسين من برگردي @raziolhossein
سلام بر مادر ياس بهشت گل تو را خدا چه نيكو سرشت مطلع شعر شور ام البنين قصيده ی شعور ام البنين  اى نفست گرم‏تر از آفتاب پرده نشين حرم بوتراب حضرت حيدر به تو دلباخته خانه خود بهر تو پرداخته شأن تو بس كه همسر حيدرى شانه به شانه على مى ‏پرى فاطمه ی دوم بيت الولى قلب تو از عشق و صفا صيقلى از تو شكوفا گل باغ يقين روشنى و چشم و چراغ يقين رونق كاشانه ی مولا شدى مادر بچه ‏هاى زهرا شدى كنيز آيه ‏هاى كوثر شدى فاطمه ی ديگر حيدر شدى همسر و همسفره ی شاه عرب دامنت آسمان ماه ادب ادب ز سينه تو نوشيد شير كه شد چنين شكوهمند و دلير تو پرورش داده‏اى عباس را شور و شعور و عشق و احساس را نوكر آل فاطمه خواندی اش دور سر حسين چرخاندی اش چهار لاله ات فدايى شدند چه عاشقانه كربلايى شدند چو قافله سوى مدينه آمد به اشك و آه و سوز سينه آمد  بشير ، شعر داغ را جار زد خزان باغ عشق را زار زد زينب تو نواى غم ساز كرد براى تو سفره ی دل باز كرد براى تو تمام ماجرا گفت حماسه شهود لاله ‏ها گفت گفت كه عباس تو بى دست شد ساقى از جام عطش مست شد براى تو روضه علقمه خواند ز غربت يوسف فاطمه خواند روضه قتلگاه را شنيدى چه سخت آه از جگر كشيدى اگر چه داغدار سقا شدى گريه كن حسين زهرا شدى به سوگ آن شهيد بى سر حسين ناله زدى : غريب مادر حسين بقيع ، شاهد غم و سوز تو روضه و اشك ، كار هر روز تو پيكر لاله‏ هاى خود نديدى شكل چهار قبر مى ‏كشيدى كنار هركدام مى ‏نشستى ز صبح تا به شام مى ‏نشستى ز روضه تو قلب سنگ آب شد كه دشمن تو نيز بى تاب شد سوختى و سوختى و سوختى مدينه را به ناله افروختى اگر چه داغ روى داغ ديدى به چشم خود خزان باغ ديدى نخورده ‏اى سيلى و تازيانه دفن نشد پيكر تو شبانه چگويم از على و غربت او سوخت مدينه از حكايت او زخم دل شكسته ‏اش نمك خورد فاطمه ی اول او كتك خورد شبانه از خانه غريبانه رفت شكسته و سوخته پروانه رفت @raziolhossein
از همان روزهای کودکی ام بوده ام آشنای ام بنین کام من را گرفته مادر ، با نمک سفره های ام بنین رزق من باشد از اعانه ی او از عنایات مادرانه ی او آمده پشت درب خانه ی او سائل بینوای ام بنین کی شود عشق را رقم بزنم ؟ گوشه ای از بقیع قدم بزنم دو سه تا مثنوی قلم بزنم تا سحر در رثای ام بنین اول و آخرم فدای حسین تن و جان و سرم فدای حسین پدر و مادرم فدای حسین بچه هایم فدای ام بنین خادم مستدام عباس است آشنا با مقام عباس است مورد احترام عباس است هر که باشد گدای ام بنین هم مُسمّی به نام فاطمه بود هم مرامش مرام فاطمه بود مقتدایش امام فاطمه بود من کجا و ثنای ام بنین ؟ نه فقط مادر چهار یل است در وفا بی نظیر و بی بدل است ادبش بین اهل دل مثل است شد ادب ؛ خاک پای ام بنین تا که آمد به بیت شیر خدا گفت او کودکان فاطمه را آمدم تا شوم کنیز شما من فدای وفای ام بنین در کنار چهار صورت قبر می نشست آن یگانه اسوه ی صبر اشک می ریخت از دو دیده چو ابر من بمیرم برای ام بنین پسر ارشدش پناه حسین کاشف الکرب و تکیه گاه حسین میر و آب آور سپاه حسین اوست صاحب عزای ام بنین به کنارم بیا برادر من کآمده مادر تو در بر من بنشسته کنار پیکر من مادری کرده جای ام بنین @raziolhossein
بانو سلام میکنم، اینجا خوش آمدی از خاک، سمت عالم بالا خوش آمدی  ای تشنه بهشت، به دریا خوش آمدی من زینبم به خانه مولا خوش آمدی   پیداست در نگات که با نیت آمدی مانند آسمان به در رحمت آمدی   باغ بهشت باغچه ای در سرای ماست جای گلیم عرش خدا زیر پای ماست رزق تمام شهر فقط از دعای ماست خلق تمام عالم و آدرم برای ماست   این خانه بهشتی زهرا و حیدر است اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است   این خانه را به غیر صفا پر نمی کند دل را به غیر عشق خدا پر نمی کند  سجاده را به غیر دعا پر نمی کند هر کس که جای فاطمه را پر نمی کند   از بعد مادرم پدر خاک، بو تراب کرده تو را به همسری خویش انتخاب   گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم ما مثل مادر، اهل زمین را دعا کنیم  با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم زین پس تو را به واژه مادر صدا کنیم   تو آمدی که فاطمه را یاوری کنی در حق ما شکسته دلان مادری کنی   قطعا" شنیده ای که پر مادر شکست شاخه به شاخه برگ و بر مادر شکست در کنده شد ز جا و سر مادرم شکست از ظلم و کینه ها کمر مادرم شکست   از آن به بعد بود پرش درد می گرفت می خواست پا شود کمرش درد می گرفت   اما نترس شعله به این در نمی زنند دیگر به خانه، بی ادبان سر نمی زنند سیلی به روی فاطمه دیگر نمی زنند هرگز تو را مقابل حیدر نمی زنند   اینجا به فکر تشنگی نور عین باش فکر ما را نکن، تو به فکر حسین باش   اینجا هنوز هم پر از عطر کوثر است چشم حسن، برادر من خیره بر در است اشک حسین روز و شب و از داغ مادر است این حرف آخری از بقیه مهم تر است   پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر یا که به حق فاطمه بازوی خود مگیر   در آن شبی که بار سفر بست مادرم من را صدا زد از جگرش گفت، دخترم  جان تو و حسین، گل سرخ بی سرم من مانده بودم و غم و درد و برادرم   از ان به بعد مادر این سر جدا شدم کم کم فراهمِ سفر کربلا شدم   حرف از کسی شد آنکه به ما یار می شود در این مسیر مونس و غمخوار می شود  در کربلا هر آیینه کرار می شود می آید و به لشگر، علمدار می شود   تو آمدی که ماه شب تار ما شوی مادر، برای میر و علمدار شوی   حتما" به او بگو غم این نور عین را از داغ مادرم همه درم شور و شین را  غم های مانده بر جگر عالمین را اسرار عشق و واژه ذُخر الحسین را   حتما" به او بگو که امید برادر است مشکی به او بده و بگو آب آور است   حتما" بگو قضیه آن مشک پاره را حتما" بگو قضیه آن شیر خواره را اُفتادنِ بدونِ پَر ان سواره را سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را   حتما" بگو که علقمه چشم انتظار اوست حتما" بگو که مادرم آنجا کنار اوست   @raziolhossein
آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد اشک زلال چشم تو آب حیات شد خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد تا از تو خواستم بنویسم دوات شد این شهر را ادامه دهی... آب می برد بانو بقیع از ابر دو چشمت فرات شد ای نوحه خوان ممتدِ از صبح تا به ظهر قدری نفس بگیر که وقت صلات شد وقت قنوت، اشک تو افتاد روی خاك فردا خبر رسید که آنجا قنات شد او ماند و دختران یتیم قبیله اش ام البنین بی پسر ام البنات شد آری پسر قمر به شب مؤمنین که شد مادر ستاره ی سحر مؤمنات شد @raziolhossein
پیش تو تعظیم کرده آسمان ها و زمین الدخیل ام البنین مادری کردی تو بر نسل امیرالمومنین الدخیل ام البنین ____ باتو می شد عطر و بوی فاطمه احساس کرد الدخیل ام البنین عصمت دامان تو عباس را عباس کرد الدخیل ام البنین @raziolhossein
این صدای ناز عباسِ من است نغمه‌های راز عباسِ من است شرحه بر بیت خموشم می‌رسد باز تکبیرش به گوشم می‌رسد آمده آهِ ابالفضلم به گوش مشک دارد گه به دندان گه به دوش ناله با این گریه‌هایم می‌کند  آمده مادر صدایم می‌کند! من دعا بی قدر و بی حد گویمت ای ابالفضلم خوش آمد گویمت آمدی مادر فدای موی تو پس چرا خاکی شده گیسوی تو؟ گو مگر روی زمین افتاده‌ای؟ گو مگر از صدر زین افتاده‌ای؟ کار مادر اشک مجنونی شده چشم عباسم چرا خونی شده؟ چنگ خود کی پای زلفانت زده؟ تیر کین کی بر دو چشمانت زده؟ با دو دستت دست مادر را بگیر تا کشم از چشم شهلای تو تیر وای عباسم دو دستانت کجاست؟ بازوان همچو مردانت کجاست؟ مادرت شد سرفراز جنگ تو علقمه شد عرصه‌ی آهنگ تو من شنیدم از وفا و غیرتت دور تو گردم فدای هیبتت من شنیدم طعنه بر رشکت زدند مادرم تا تیر بر مشکت زدند من شنیدم بی دو دست از روی زین ای گلم با صورت افتادی زمین دامن زهرا سرت بگرفته است آه! زهرا در برت بگرفته است بانویم از غم رهایت کرده است فاطمه مادر صدایت کرده است حاجی من حج تو باشد قبول اجر تو با دست زهرای بتول آمدی این دل حزین با خود ببر مادرت ام البنین با خود ببر @raziolhossein
مردم بهم شیرآفرین نمیگن داره من و میکشه این "نمیگن" ام البنین چقد بهم می اومد دیگه بهم "ام البنین" نمیگن  ام البنین شدن چه دردسر داشت تابوتش و معلوم نشد کی برداشت غریبیِ امروزش و نبینید ام البنین ی روز چهار پسر داشت  بوی علی چارتاییشون می دادند خیلی برا فاطمه جون می دادند یادش بخیر دور و برم که بودن همه من و به هم نشون می دادند  کبوتر مدینه پر نداره؛ خونه م ستاره و قمر نداره؛ "دیگه من و ام البنین نخونید" ام البنین دیگه پسر نداره؛  غصه و ماتم من و میبینن اوضاع درهم من و میبینن اونایی که محو رشیدیم بودن حالا قد خم من ومیبینن ...  کشته شدن ولی خبر نداشتم به هیچ کدومشون نظر نداشتم تا می بینید من و بگید:حسین جان اصلاً خیال کنید پسر نداشتم  دلم شکسته؛ می دونم شکسته قدم کمونه؛ گمونم شکسته روزا میام تو آفتاب می شینم از چار طرف سایه بونم شکسته   همه ش می گفت: برام گلاب نیارید من و دیگه پیش رباب نیارید سر مزار من اگه اومدید هر چی میارید ولی آب نیارید @raziolhossein
بنویسید به دیوان اباعبدالله بنویسید به ایوان اباعبدالله سردر روضه رضوان اباعبدالله که بود سروری از آن اباعبدالله و اباالفضل بود جان اباعبدالله من کیم همسر محبوبه شاه عربم مادر فضل و فداکاری و عشق و ادبم فاطمه نام ولی ام بنین شد لقبم همه هستیم من و ابناء من و ام و ابم زکنیزان و غلامان اباعبدالله مریم ار بود دل و جان به فدایم می کرد هاجر و آسیه خدمت به سرایم می کرد پسر فاطمه مادر که صدایم می کرد مادرش فاطمه از شوق دعایم می کرد خجلم زین همه احسان اباعبدالله قطره دریا نشود وصل به دریا نشود در این خانه ادب گر نکنی وا نشود مثل زهرا که پیداست که پیدا نشود هر زنی خادمه حضرت زهرا نشود تا شود مام شهیدان اباعبدالله در حریم شه ابرار که راهم دادند بندگی کردم و این عزت و جاهم دادند بعد از آنکه شرف خدمت شاهم دادند شرف مادری حضرت ماهم دادند پیش خورشید درخشان اباعبدالله پسری شیر صفت بهر علی آوردم از همان کودکیش نذر حسینش کردم گفتمش ای که تماشات دوای دردم به فدای تو و آن دست رشیدت گردم نکشی دست ز دامان اباعبد الله اشک میریزم و چشمان ترم می سوزد همچنان شمع زپا تا به سرم می سوزد هر زمان آب بنوشم جگرم می سوزد هم دلم ازغم سقای حرم می سوزد هم به یاد لب عطشان اباعبدالله گریه ام بر غم بی دستی آب آور نیست گریه ام بهر غریبی است کَسَش یاور نیست خواهرش هست ولی هیچ کسی مادر نیست غم بی مادری از بی کفنی کمتر نیست دل من هست پریشان اباعبدالله گرچه سخت است غم داغ پسر بر مادر داغ عباس جوان زد شررم پا تا سر سوزم و سازم و میگویم صد بار دگر چار فرزند من و خلق دو عالم یکسر جانشان باد به قربان اباعبدالله @raziolhossein
به تیغی حیف گیسویت گُسستند دو بازویت دو بازویت گسستند از آنجایی که من بوسیده بودم بمیرم هر دو اَبرویت گسستند انیس گریه‌هایم را گرفتند توانِ دست و پایم را گرفتند کمانی تر شدم از زینب افسوس سرِ پیری عصایم را گرفتند بهارم را چِسان پاییز و کردند دلم را از غمت لبریز و کردند سرت ای کاش رویِ نیزه می‌ماند تو را از مرکبی آویز و کردند غمت راهِ نفس بر سینه بسته تَرَک بر چهره‌ی آئینه بسته زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من ببین عباس دستم پینه بسته از آن سرو علی بنیاد و صد حیف از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف دو دستی که عصای پیریم بود خداوندا زِ تَن اُفتاد و صد حیف @raziolhossein
در دفتر عشق کز سخن سرشار است هر چند، قصیده و غزل بسیار است از امّ بنین چهارگل پرپر شد این ناب‌ترین رباعی ایثار است @raziolhossein
رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است تو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق! هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است محبتت رقمی در دل علی دارد که رو به آینه در حال ضربدر شدن است رسیدن تو به وصل علی به ما آموخت مهم تر از همه از جانبش نظر شدن است حسودهای مدینه تو را نمی فهمند و قلب تیره سزاوار شعله ور شدن است تمام می شود این غم همین که برگردی فرشته مشکلش از بابت بشر شدن است تو آن ضمیر بلندی که راز عرفانت نتیجه ی گذر از مرز خون جگر شدن است سکوت کن که ادب یادداشت بردارد سخن بگو که حیا فکر بارور شدن است که عشق در تو نه با مهر مادری یکسوست نه فارغ از غم هفتاد و یک نفر شدن است دو دست خویش به جای تو داده فرزندت وگرنه میل تو هم بر شکسته پر شدن است حسین تا که نماند به روی نیزه غریب سفارشت به پسرها بدون سر شدن است خیال مرثیه سازم به روضه می کشدم ولی تمایلم امشب به برحذر شدن است به زخمتان دم رفتن نمک نمی پاشم بشیرم و همه سعیم به خوش خبر شدن است خیال مرثیه ساز مرا ببخش ای سرو کبوترست و به دنبال نامه بر شدن است @raziolhossein
خونه‌ی من که خونه‌ی مُراده خدا بهم اینجا علی رو داده چار تا غلام آوردم اینجا واسه دو تا خانوم و دو تا آقا زاده برا دو خورشیدش یه ماه آوردم برای خیمه  تکیه‌گاه آوردم روزی که عباسم و دید علی گفت... برای دختراش سپاه آوردم اما زدند آینه رو شکستند دلای سنگی سرش و شکستند دلیل داره اگه زمین می‌خورم آخه عصای پیریم و شکستند میگن که خیمه‌ها کفن ها شدند با سیلی غرقِ خون دهن‌ها شدند یه چند تا دخترام رسیدن ولی دیدم شبیهِ پیر زن‌ها شدند اَمون از این موهای خاکستری از این همه گُلای نیلوفری عباسم و حسینم و گرفتند نه مادرم نه حتی نامادری دست رو دلم نذار دلم کبابه شبیه روی سوخته ی ربابه تا وقت مردنش همش می‌پرسید... چرا نذاشتن پسرم بخوابه ربابه و روضه‌ی ما سه شعبه میگه زدید ولی چرا سه شعبه؟ فرقی داره شیر خواره با علمدار فرقی نداره نیزه با سه شعبه؟ دست رو دلم نذار دلم شکسته رو مشکِ پاره لَخته‌خون نشسته خونَش خراب شه خونم و خراب کرد هرکی به نیزه‌ها سرت رو بسته غلام آقات شدی ابالفضل سایه سادات شدی ابالفضل هرکسی سهمی از تو رو کَند و برد بد جوری خیرات شدی ابالفضل تیر و چطور با زانوهات کشیدی فاطمه رو به قتلگات کشیدی چطور با دستی که نداشتی مادر چادرشو و روی چشات کشیدی عاقبت انتظار تو سر اومد سرت زمین نخورده مادر اومد نذاشت که روی نیلی رو ببینی تیری که از پشت سر تو اومد @raziolhossein
در سِــير راه خويش ، اگر بهترين شدم از شاخسار فضل پدر خوشه چين شدم در دست كردگار كه دســتم نهاده شد دست حسيـنِ فاطـمـه در آستيـن شدم آمد بهشت نور مرا در بغـــل گرفت اين گونه آرزوي بهشــت برين شدم ديني به جز حسين نكردم چون اختيار گفتند اهل شرع كه سقّايِ دين شدم تطهير ، كار من شده زيرا كه از نخست با اهل بيتِ پاك نبي ، هم نشين شدم مي خواستم به خلق بگويم كه كعبه كيست؟ گـر فصل حج روانه ي آن سرزمين شدم نذر حسين كرد تمامي خويش را شـــادم كه خرجِ نـذريِ اُمّ البنين شدم در معرفت چو مادر من آن چنان شده ست من در وفا و عشق و ادب اين چنين شدم آب فُرات سوخت به دستان من كه خورد مانــندِ آه اهل حرم ، آتــشـين شدم اصلاً به فكر بال نبودم خُــداي مـن محض رضاي فاطمه ، قطعُ اليَمين شدم شــرم از رُباب كُشت اگر مادر مرا من از سكينه دختر او شرمگين شدم با چشم تير خورده و فرق شكسته ام مقتل شدم ، مصيبتِ اشك آفرين شدم مَردم ، دوباره فاطمه او را صدا زدند از بس كه گفت "أمّ بنين"بي بنين شدم @raziolhossein
من و این یک نفس بشتاب مادر مرا این لحظه ها دریاب مادر شدم مثلِ رباب این روزِ آخر عذابم می‌کند این آب ، مادر نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی که داغی سخت و سنگین مانده باقی ببین از پنج فرزندم  برایت فقط یک مَشکِ خونین مانده باقی زِ تو حیف است بازویت بیاُفتد و زخمی بینِ اَبرویت بیاُفتد چه می‌شد وقتِ جان دادن عزیزم سرم بر رویِ زانویت بیاُفتد زمین خوردن تنت را هم بِهَم ریخت حرامی پیکرت را هم بِهَم ریخت حرم با تو زمین اُفتاد عباس عمود آمد سرت را هم بِهَم ریخت تو را بست از سرِ گیسو به نیزه مگر تابَت دهد هر سو به نیزه الهی بشکند دستانِ خولی تو را محکم زد از پهلو به نیزه سرت بر خاک بود و دردسر شد که سرگرمیِ چندین رهگذر شد سرت برگشت بر نیزه ولیکن شکافِ اَبرویِ تو بازتر شد هزاران تیر بر تَن تا پَر آمد هزاران تیر بود و مادر آمد مگر کم بود حجمِ تیر این سو که غلطیدی و از آن سو در آمد پُر است اینجا پَری آتش گرفته لباس و مَعجری آتش گرفته شنیدم روضه‌ات را بارِ اول خودم از دختری آتش گرفته چقدر آن قافله شرمنده‌ام کرد نشانِ سلسله شرمنده‌ام کرد تو را نه ، کاش مَشکَت را نمیزد بمیرد حرمله شرمنده‌ام کرد ببین این روزهای آخری را شنیدم روضه‌ی انگشتری را خداوندا سنان از من گرفته تمامِ لذتِ نامادری را   @raziolhossein
رو كرد به يك باره هنرهاي خودش را پوشاند رخ اهل نظرهاي خودش را با ديدن و با بودن آن لوءلوء و مرجان برجسته نمي ديد اثرهاي خودش را گرداند به دور سر خورشيد از اول با عشق تمامي قمرهاي خودش را او وقف عزيزان دل فاطمه كرده است از لحظه ي ميلاد ثمرهاي خودش را اول ادب آموخت به آن ها و سپس رزم با عشق درآميخت سپرهاي خودش را در روضه فقط ذكر حسين گفت و نمي برد بانوي ادب نام پسرهاي خودش را سوز جگرش خرج حسين ابن علي شد انگار نه انگار جگرهاي خودش را @raziolhossein
يك چشم ميكشد به روي خاك عكس آب يك دست ميزند به فلك نقش ماهتاب عكس چهار قبر كشد مادري به خاك هر روز زائر است در اين قطعه آفتاب اين مادر چهار شهيد است اي بقيع عكس چهار قبر كه دارد به سينه قاب مردم به گرد گريه ي او جمع ميشوند دلهاي ما ز سوز دلش ميشود كباب دشمن به حال گريه ي او گريه ميكند سنگي نبود تا نشود در بقيع آب يك شير زن كه اصل و نصب دارد از خدا همنام فاطمه است ولي از بني كلاب ميشد به اسم فاطمه چون زنده خاطرات اُمّ البنين گرفت لقب از ابوتراب لبخند بود بر لب آفاق مينشست خود را كنيز فاطمه مي كرد تا خطاب تا شير بچه اي متولد شود از او او را عقيل بهر علي كرد انتخاب عباس را به مِهر حسين داد پرورش باز ذكر لاي لاي حسين تا رود به خواب   بر لب حديث دست علمدار مي سرود دستي كه بود بوسه گه لعلهاي ناب باور نكرد دست ابالفضل شد جدا دستي كه بوسه خورد ز لبهاي خشك آب   ميخواند تا كه روضه ي ضرب عمود را نزديك بود زود شود آسمان خراب   در كربلا نبود ولي در مدينه بود شرمنده ي سكينه و شرمنده ي رباب صدها هزار مثل ابالفضل هم كه داشت ميشد اگر فداي حسين داشت اين ثواب @raziolhossein
  دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد مزن آتش به جان ای نور عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم چه شد در کربلا هستی زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم  سرشته از غم زهرا گِلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود ... @Raziolhossein
صفا در سيره ي ارباب دين است  خدا  در ديده ي اهل يقين است  كنار علقمه چشم خدا ديد  وفا زاييده ي ام البنين است @raziolhossein