#امام_باقر_شهادت
او که ز نسل هم حسین و هم حسن بود
مانند اجدادش غریب اندر وطن بود
او وارث لبهاى خشک و چوب خورده است
با عمه اش منزل به منزل ره سپرده است
او آخرین سرمایه ى کرببلا بود
آئینه ى خورشید روى نیزه ها بود
او دیده غسل دخترى را مخفیانه
طعنه شنیده باصداى تازیانه
او زائر پیشانى در خون نشسته است
او محرم راز و نیاز دست بسته است
با سنگهاى کوفیان او آشنا ابود
با خطبه خوان کوفه و شام هم نوا بود
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
من غصّه دار غصّه های بی قرینم
من کربلا را یادگار آخرینم
من یادگار روزهای خاک و خونم
من یادگار چهره های لاله گونم
من تشنگی را در حرم احساس کردم
یاد دو دست خونی عبّاس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جدّ غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گرچه کنون مسموم از زهر هشامم
من کشته ی ویرانه ای در شهر شامم
من روضه خوانی در منا برپا نمودم
خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم
من سوختم از داغ بانوی مدینه
سنگ مدینه می زدم هر دم به سینه
حالا که نقش زهر کین در سینه مانده
از جسم پاک من فقط یک اسم مانده
یارب قرارم را ز نیرنگش ربوده
در مجلس مستی مرا دعوت نموده
زهر عدو خون کرده قلب آتشین را
گریان نموده چشم زین العابدین را
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
#رباعی
ای اهل ولا دراین عزا گریه کنید
باعرش نشینان خدا گریه کنید
چون گریه کننده ای ندارم به بقیع
ده سال برایم به منا گریه کنید
#سید_هاشم_وفایی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
حریم سینه ی من در شراره افتاده
در انعکاس نگاهم ستاره افتاده
زحجله گاه لبم خون تازه می ریزد
دگر نفس زدنم در شماره افتاده
شکست هجمه ی بغض گلو گرفته ی من
به یاد خاطره هایی دوباره افتاده:
به یاد کرب وبلا و غروب عاشورا
خزان به جان تباری بهاره افتاده
به پیش چشم ترم پیکر سلاله ی عشق
به زیر مرکب صدها سواره افتاده
کفن به وسعت دشت و میان یک صحرا
قدم قدم بدن پاره پاره افتاده
هجوم دست پلید و نگاه بی پروا
و زینبی که پِی راه چاره افتاده
…از آن زمانه که همبازی رقیه شدم
ز خون مرثیه بر دل نگاره افتاده
خرابه بود و من و دختری که بر پایش
نشان آبله ها بی شماره افتاده
نشان پنجه به رویش حکایت از آن داشت
زگوش نازک او گوشواره افتاده
نفس زد و گل سرهای او به خاک افتاد
و باز در دل عمه شراره افتاده
#هاشم_طوسیان
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
من که عمری ستم از خصم ستمگر دیدم
هرچه دیدم همه از دشمن حیدر دیدم
امت اینگونه به ما مزد رسالت دادند
ظلم بی حد عوض اجر پیمبر دیدم
حاصل زندگیم جمله همین بود همین
کز همان کودکیم داغ مکرر دیدم
کودکی بیش نبودم که در کرببلا
دسته گلهای نبی را همه پرپر دیدم
بدن بی کفن زینت آغوش نبی
پاره پاره زدم نیزه و خنجر دیدم
ناله واعطشا را ز حرم بشنیدم
اربا اربا بدن قاسم و اکبر دیدم
دشمن آن لحظه که بر خیمه ما آتش زد
دختری خسته دل و سوخته معجر دیدم
ز حسین از قد خم گشته چو زینب پرسید
گفت خواهر به خدا داغ برادر دیدم
دشمن آندم که جدایش ز برادر می کرد
روی رگهای گلو بوسه خواهر دیدم
هرچه در کرببلا دیده ام از رنج وبلا
حق گواه است که در شام فزونتر دیدم
دل شب گوشه ویرانه و مظلومانه
سربابا به روی دامن دختر دیدم
دیدنش سخت بود نه که شنیدن سخت است
به سر نیزه سر کوچک اصغر دیدم
سنگ در دست زن پست یهودی که گرفت
به زمین خوردن آن راس مطهر دیدم
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
لحظه آخر است می سوزم
از غم بیشمار کرببلا
گوش کن روضه مرا که منم
آخرین یادگار کرببلا
من ز آغاز کودکی تا حال
غربت و غصه و جفا دیدم
همره کاروان خون خدا
دشت خونین نینوا دیدم
دم به دم در فرات چشمانم
ماتم کربلا مجسم بود
چشم من لحظه ای نیاسوده
همه عمر من محرم بود
کودکی چهارساله بودم که
داغ جانسوز کربلا دیدم
راس جدم حسین را هر دم
وای من روی نیزه ها دیدم
چه کشیدم در آن غروبی که
نیزه ها ازدحام میکردند
سنگ ها بر لبی ترک خورده
دسته دسته سلام میکردند
از همان کودکی به همراه
مادرم روی ناقه ها بودم
گاه مثل سه ساله های حسین
نیمه شب زیر دست وپا بودم
همرهِ عمه سه ساله خود
بار غم را به شانه میبردم
همه عمر آرزو کردم
کاش کنج خرابه میبردم
کربلا تا به کوفه شام بلا
زجرهایی کشیده ام که مپرس
بر روی ناقه های بی محمل
صحنه ها دیده دیده ام که مپرس
مادرم روی ناقه با یکدست
بغلم کرده بود واویلا
با یکی دست دیگرش چادر
روی سر برده بود واویلا
هر کجا کودکی زمین میخورد
زجرها بی حساب میدادند
هر که می کرد خواهش بابا
تازیانه جواب میدادند
دست ها بسته بود و نامردان
میکشیدند دست قافله را
وای از سوز گریه های رباب
تا که میدید روی حرمله را
.
#محمد_علی_قاسمی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
#رباعی
غم آمده در عزای تو گریه کند
با زمزم اشکهای تو گریه کند
ای کعبه ، تو را چگونه آتش زده اند؟
ده سال منی ، برای تو گریه کند
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم
اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم
همه ز مرگ پدر ارث می برند ومن
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم
هشام! زخم دلم که برای حالا نیست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم
زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار
من از بریدن رأسش خودم خبر دارم
به یاد ساقی لب تشنه امام شهید
میان قاب دلم عکسی از قمر دارم
اگرچه قصه من مال سال ها پیش است
همیشه یک سر بر نیزه در نظر دارم
غروب کرببلا زخمهای سختی داشت
ولی ز شام بلا زخم بیشتر دارم!
از اینکه بودم و اصغر ز نیزه می افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم
دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام
ز روی دست رقیه طناب بردارم
#مهدی_نظری
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
هجوم ِ موجِ بلا را به چشم خود دیدم
غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم
به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم
ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم
میانِ آن همه نیزه به دست در گودال
سنان ِبی سروپا را به چشم خود دیدم
به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند
مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم
زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند
به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم
زمان حملة آن ده سوارِ تازه نفس
غبارِ رویِ هوارا به چشم خود دیدم
میانِ پنجة هر نعل تازه و میخش
لباسِ خون ِ خدارا به چشم خود دیدم
سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد
تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم
میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد
سرِهمه شهدا را به چشم خود دیدم
عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد
تمام واقعه هارا به چشم خود دیدم
به پشتِ خیمه به دنبال ِ قبر اصغربود
شکارِ رأسِ جدارا به چشم خود دیدم
فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا
میانِ هلهله را به چشم خود دیدم
گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان
زمانِ قحطِ حیارا به چشم خود دیدم
میانِ مجلسِ نامحرمان وبزمِ شراب
ورودِ آل عبا را به چشم خوددیدم
ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم
شتابِ چوبِ جفارا به چشم خود دیدم
عزیز کردة زهرا کنیزِ مردم نیست
اشارة دو سه تا را به چشمِ خود دیدم
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
#دوبیتی
دل او آشنا با سوختن بود
هماره با غریبی هم سخن بود
کفن شد با لباس خویش اما
به یاد آن شهید بی کفن بود
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی
از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم به کودکی
آن شب که در مقابل من عمه را زدند
فریاد الفرار شنیدم به کودکی
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی
من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی
آن شب که درخرابه سر آمد میان مان
چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی
با کعب نی لباس همه پاره پاره شد
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی
یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست
این را به گوش خویش شنیدم به کودکی
در مجلس شراب که شخصیتم شکست
من آستین صبر جویدم به کودکی
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
لاله زارى كه به خون بود شناورديدم
هم سَرِبى بَدن و هم تنِ بى سرديدم
حَسَن ازواقعه ى كوچه نه شب داشت نه روز
آنچه را ديدحسن منكه مكرّر ديدم
غارتِ خيمه به سختىِ امان نامه نبود
من جِگر خون شُدَنِ ساقىِ لشگرديدم
مى دَويدم ، كه نِگاهم به مَزارى اُفتاد
عدّه اى را زِ پِىِ ، غارتِ گوهر ديدم
نِيزه دارى به پَسِ خيمه زمين راميگشت
كز دلِ خاك در آوردَنِ اصغر ديدم
#سعید_خرازی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
تو که بر چشم خلق جا داری
نوری و جلوه ی خدا داری
نور چشمان حضرت سجاد
ریشه در باغ هل اتی داری
ثمر نخل احمدی که نسب
ز حسین و ز مجتبی داری
پسر سیّد البُکاء هستی
سرگذشتی پر از بلا داری
یادگاری ز لاله های عطش
بر دلت داغ کربلا داری
تو غروب سپیده را دیدی
عمّه ی قد خمیده را دیدی
همه جا گرد غصه پاشیدند
با سر تیغ و نیزه گل چیدند
دست های سیاه بر سر تو
سنگ های کبود باریدند
چشم هایی که گریه می کردند
سیلی و تازیانه می دیدند
مردم کوچه ی یهودی ها
دور سرها مدام رقصیدند
بی ابالفضل، کودکان یتیم
روی خشت خرابه خوابیدند
این همه غم که بر سرت آمد
کودکیِ تو را رقم می زد
#علی_صالحی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است
غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است
غربت و غارت و داغ و عطش و در به دری
نصف روز این همه آزار ببینی سخت است
اربا اربا تن داماد و اذان گوی حرم
به زمین دست علمدار ببینی سخت است
روی تل بر سر و سینه زدن و بی کسیِ.......
دختر حیدر کرار ببینی سخت است
زیر پا و ته گودال امان از گودال
یک تن و آن همه اشرار ببینی سخت است
بعد از آن بوسه لب عمه ما خونی بود
مثل او حنجر خونبار ببینی سخت است
بین یک خیمه آتش زده بابایت را
با تن خسته و تبدار ببینی سخت است
سر هجده پسر فاطمه را بر سر نی
با دو تا چشم گهربار ببینی سخت است
روضه ام حرف رباب است اگر حرمله را
در همه عمر تو یکبار ببینی سخت است
به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود
عمه ات را سر بازار ببینی سخت است
پایکوبی و کف و هلهله و خنده و رقص
دور یک مشت عزادار ببینی سخت است
بین نامحرم و بر ناقه و طفلت به بغل
مادرت را که گرفتار ببینی سخت است
پرده پوشان حریم علی وفاطمه را
وسط مجلس اغیار ببینی سخت است
طفل باشی ولی همبازی خود را دیگر
خسته و دست به دیوار ببینی سخت است
نیمه شب به رخت زجر که سیلی بزند
همه جا را پس از آن تار ببینی سخت است
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
مانند شمعي پيكر تو بي صدا سوخت
در شعله هاي سركـشِ زهر جفا سوخت
قـرآن ناطـق بـودي و با خود نگفتيـم
اي مُصحف توحيد آياتت چرا سوخت؟
حجّش قبول آن كس كه پاي روضه ي تو
در آفتاب داغ صحراي منا سوخت
بسيار در شهر مدينه سوخت قلبت
امّا بميرم بيـش از آن در كربلا سوخت
بوي حُسين از آهت آمـد بر مشامم
از بس دلت در ماتم خون خُدا سوخت
مانند زينُ العابدين ، روح تو عُمـري
وقت عبور از روضه ي شام بلا سوخت
افـتادنت را ديد از بالاي ناقه
باباي تو خيلي پس از اين ماجرا سوخت
ذهن تو پنجاه و سه سال اي نوح گريه
وقت مُجسّـم كردنِ طشتِ طلا سوخت
شلّاق نامردي تو را دنبال مي كرد
آن ساعتي كه خيمه ي آل عبا سوخت
آتش گرفتي از درون وقتي كه ديدي
همبازي تو دامنش در شعله ها سوخت
#محمد_قاسمي
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
امام باقر:
من پنجمين امامم و تو دومين امام
اي جد مادري حسن بن علي سلام
امام حسن:
من دومين قعودم و تو پنجمين قيام
اي علم حق شكافته با دست تو سلام
امام باقر:
اي جد من بقيع شد آرامگاه ما
با سوز زهر سوخت دل بي گناه ما
امام حسن:
فرزند من اگر چه كه ناله كشيده اي
در طشت پاره جگرت را نديده اي
امام باقر:
جدا كسي مصيبت من را نخوانده است
از بعد كربلا جگر اصلا نمانده است
امام حسن
فرزند من چه گويم از آن درد بي حساب
بستند بازوي پدرم را به يك طناب
امام باقر:
جدا سخن مياوري از دست و از طناب
دست شما كه بسته نشد پشت دست باب
امام حسن:
بستند گردن پدرم را به ريسمان
بردند تا به مسجدش او را كشان كشان
امام باقر:
جدم به سوي مسجد اگر رفت با طناب
ديگر كسي نبرد تورا مجلس شراب
امام حسن:
فرزند من بلا كه فقط دست بسته نيست
دردي شبيه مادر پهلو شكسته نيست
امام باقر:
جدا اگر چه روح تو از ظلم خسته شد
يا كه دوبار حرمت مادر شكسته شد
در پيش چشم تو كه روي خارها نرفت
افتاد پشت در،سر بازارها نرفت
امام حسن:
آن روزها كه شهر وفا شهر كينه بود
شمشير برسر پدرم در مدينه بود
امام باقر:
شكر خدا كه ضربه به او بي حيا نزد
با دست بسته رفت ولي دست و پا نزد
من ديده ام به پيكر مظلوم كربلا
زخم هزار و نهصد و پنجاه ضربه را
امام حسن:
الحق كه نيست غير همين حرف آخرم
روزي نيامده ست چو روز برادرم
#محسن_عربخالقی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
تو یکسره در چشم لشکر بودی و من نه
چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه
فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد
از چند صورت مثل مادر بودی و من نه
ما هر دو از بازار شامیها گذر کردیم
با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه
در معرض چشم حرامی بودهایم اما
آن لحظه تو محتاج معجر بودی و من نه
حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت
آنشب تو درآغوش یک سر بودی و من نه
#مجید_تال
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
#بقیع
#دوبیتی
نه گنبد نه حرم نه آستانی
نه خادم تا از او پرسی نشانی
زیارت نامه ی این چار قبر است
عزا و اشک و آه و نوحه خوانی
__
دل آیینه گریان بقیع است
غم و اندوه مهمان بقیع است
مدینه شمع روشن کن که هر شب
شب شام غریبان بقیع است
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
دیدم به دو چشم تر ای کاش نمی دیدم
بر خاک تن بی سر ای کاش نمی دیدم
از کودکی ام دایم غم دیدم و رنج و درد
یک کوه بلا یکسر ای کاش نمی دیدم
باسنگ و سنان و تیر با چوب و عصا،شمشیر
زد خصم برآن پیکر ای کاش نمی دیدم
دیدم که چسان قاتل بیرون شده از مقتل
در دست گرفته سر ای کاش نمی دیدم
از دور خودم دیدم می دیدم و لرزیدم
خون می چکد از حنجر ای کاش نمی دیدم
تنها نه فقط خلخال بردند ز پای طفل
بردند ز سر معجر ای کاش نمی دیدم
دیدم به سر نیزه هجده نی و هفده سر
ای وای سر اصغر ای کاش نمی دیدم
از حلق نمی شد جا دیدم که زپهلو رفت
بر نی سر آب آور ای کاش نمی دیدم
تا قافله را بردند بازار یهودی ها
شد عمه ی ما مضطر ای کاش نمی دیدم
در گوشه ی ویرانه آن دختر دردانه
گردید چو گل پرپر ای کاش نمی دیدم
از بس که عدو سیلی زد بر رخ او؛ گردید
رویش چو رخ مادر ای کاش نمی دیدم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
ای جان جهان امام باقر
وی قبله جان امام باقر
وی کهف امان امام باقر
وی فوق بیان امام باقر
وی نور عیان امام باقر
مولای زمان امام باقر
تو باقر علم کبریایی
تو اینه خدا نمایی
تو قبله جان انبیایی
حق است که حجت خدایی
ما یکسره درد و تو دوایی
ما جسم و تو جان امام باقر
تو مظهر رب العالمینی
تو هستی زین العابدینی
عیسی مسیح افرینی
سر تا قدم ایت مبینی
سلطان جهان امام دینی
در کون و مکان امام باقر
ای دوستی تو اعتبارم
من ارزوی مدینه دارم
تا روی به درگه تو ارم
تا چهره به تربتت گذارم
شاید به بقیع جان سپارم
با اشک روان امام باقر
ای قله عرش خاک پایت
ای جان جهانیان فدایت
گلواژه وحی در صدایت
تو پادشهی و ما گدایت
چشم همه بر دره سرایت
از پیر و جوان امام باقر
افسوس که حرمتت دریدند
بعد از نبی از شما بریدند
در شام غریبی تو دیدند
ننگ ابدی به خود خریدند
بر قتل تو نقشه ها کشیدند
پنهان و عیان امام باقر
بودی ز حقوق خویش محروم
تا شد جگرت به زهر مسموم
با یاد تو ای امام مظلوم
گردید قلوب شیعه مغموم
از قبر غریب توست معلوم
صد رنج نهان امام باقر
گریه به عزای تو ثواب است
دل ها ز مصیبتت کباب است
قبر تو میان افتاب است
از کینه دشمنان خراب است
این حرمت ال بوتراب است
کی بود گمان امام باقر
تو جور و جفای شام دیدی
خاکستر و سنگ و بام دیدی
بر نیزه سر امام دیدی
خوشحالی خاص و عام دیدی
بیداد و ستم مدام دیدی
از خورد کلان امام باقر
ای وصف تو بار نخل میثم
وی خاک رهت به زخم مرحم
وی ریزه خور عطات ادم
وی لطف و کرامتت مُسَلَّم
در حشر ز اتش جهنم
ما را برهان امام باقر
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
زخمیِّ زهری بود و بر غم مبتلا بود
زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود
پنجاه سالِ عمر او با درد بگذشت
پنجاه سال، او روضهدار کوچهها بود
تب مینمود و یاد مادر گریه میکرد
او خوب با سردرد و سیلی آشنا بود
لبتشنه بود و زهر، آتش زد به جانش
چون یادگاریِّ حسین و مجتبی بود
عادت به «لایَومَ کَیَومُک» داشت حرفش
یعنی گریز حرفهایش کربلا بود
در خاطرش مانده شلوغیهای گودال
جدِّ غریبش را که زیر دست و پا بود
جدِّ غریبی که لباسش را ربودند
غسل و کفن، زخم زیاد و بوریا بود
جدِّ غریبی که سرش منزل به منزل
گاهی به نیزه، گاه در طشت طلا بود
#محسن_حنیفی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دل سوخته را ناله مداوا نکند
چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش میشد خودش اینقدر تقلا نکند
زهر اینبار چه دارد متورم شده است
زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند
این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سر بابا نکند
اینهمه جای جراحات برای شام است
زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند
نفس آخر و با روضهی ویرانه گریست
نشد او یادِ غمِ عمهی خود را نکند
یادش اُفتاد که هم بازی او میاُفتاد
سنگ رحمی به سر دختر نوپا نکند
گفت دستم...سر زنجیر به دستش بستند
کاشکی صحبتی از آبلهی پا نکند
کاش میشد که سرِ بام کسی ننشیند
کاش میشد که کسی سنگ مهیا نکند
چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم....
چه کنم تا که مرا زجر تماشا نکند
....
زن غساله چه فهمید که میگفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
ازشرار زهر کین پا تا سرم آتش گرفت
آه ای مادر بیا بال و پرم آتش گرفت
هر نفس از سینه ام شعله زبانه میکشد
سوختم از تب تمام پیکرم آتش گرفت
روز من با خاطرات کربلا شب می شود
بسکه گریه کرده ام پلک ترم آتش گرفت
هر طلوعی را غروبی عاقبت پایان دهد
ای امان از آن غروبی که حرم آتش گرفت
شعله بر جان همه اهل حرم افتاده بود
دختری فریاد میزد معجرم آتش گرفت
بعد داغ کربلا و تشنگی بچه ها
هر کجا که آب دیدم حنجرم آتش گرفت
#نوید_طاهری
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
چقدر ناله ی بی جان و بی صدا داری
به زیر لب تو فقط ذکر ربنا داری
گمان کنم که رسیده زمان پرزدنت
که زهر کینه اثر کرده و نوا داری
چه کرده با تو که اینگونه محتضر شده ای
"شهادتین"به لب های خود چرا داری ؟؟
نفس کشیدنت آقا چه سخت تر شده است
میان هر نفس خسته ات دعا داری
کشانده پای تو را روبه قبله ، زهر جفا
گمان کنم که شما درد بی دوا داری
کنار بستر تو مادری عزا دارد
که گشته غرق غم و نوحه و عزاداری
لبان خشک تو ذکر " حسین " می گویند
دوباره گریه و مرثیه را بنا داری
هنوز هم تو به یاد سه ساله غمگینی
هنوز هم به دلت داغ کربلا داری
تو در لباس اسارت چه صحنه ها دیدی...
چه زخم ها که تو از کعب نیزه ها داری
دل شکسته ی من وقف ماتم تو شده
شما هوای دل خسته ی مرا داری
به خواب دیده ام آقا که مرقدی زیبا
شبیه صحن و سرای امام رضا داری
کبوتر دل من پرکشیده چون زائر
به قصد مرقد خاکی حضرت باقر
#اسماعیل_شبرنگ
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
دیده در کودکی اش داغ کبوترها را
تبر و سوختن جان صنوبرها را
راوی مقتل سرخی ست که می سوزاند
شرح ان صفحه به صفحه همه دفترها را
تیغ بی مهر عطش بود و لب کودک ها
دیده او چهره ی شرمنده ی مادر ها را
عمه را دیده که در بی کسی عصر حرم
گره بر روی گره می زده معجر ها را
انکه خود درد کشیده ست فقط می فهمد
پای پر ابله و گریه ی دختر ها را
مقتل از جانب او گفت که عمه جانش
دیده بر زیر گلو کندی خنجر ها را
ناگهان در وسط هلهله ها می چیدند
روی سرنیزه ی بی رحمی خود سرها را
#حسن_کردی
@raziolhossein