eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.5هزار دنبال‌کننده
558 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نجابت،اصالت،شرافت رقيّه يگانه ست از حيث عفّت رقيّه عزيزه ست در اوج عزّت رقيّه جليله ست و دارد جلالت رقيّه بُــوَد رحمتِ بي نهايت رقيّه لب او عسل نوش عبّاس و اكبر دلش مست و مدهوش عبّاس و اكبر مَقَـرّش در آغوش عبّاس و اكبر از آن شد قلمـدوش عبّاس و اكبر كه باشـد هُـماي سعـادت رقيّه از او نُـور دارد فَلَـق در حقيقت طُفيلش بُوَد ماخَلَق در حقيقت به تن داده ذكرش رَمَق در حقيقت كجا مي رويد اهل حق ؟ در حقيقت ---به طفلي ست پير طريقت رقيّه مُوقّر ، مُكرّم ، مُعظّم ، مؤدّب به درگاه ذات الهـي ، مُقرّب نديدم كنارش كسي را مُعذّب روي دامنِ امّ كلثــوم و زينب نشسته ست بر تخت عصمت رقيّه چه زيباست از بند دنيا بريدن به سرعت به پابوسي او رسيدن در اطراف آن ماه گُنبد پريدن نداريم دلشوره ي نه شنيدن اگر هست صاحبْ كرامت رقيّه؟ دعا مي كنم مُبتلاي تو باشم فقير تو و بينواي تو باشم پريشان حال و هواي تو باشم فقط كلب صحن و سراي تو باشم دعا از من ، از تو اجابت رقيّه چه كرده دَمِ كاري ات در خرابه! كه مانده غم جاري ات در خرابه به سوز عزاداري ات در خرابه به لطف فداكاري ات در خرابه بقـا يافت نسلِ امامت رقيّه به آن ضعف زانو به آن زخم بازو به آن قامت خم به آن درد پهلو به آن روي نيلي به آن چشم كم سو تو مستور در نور بودي از اين رو نشـد روسريِ تو غارت رقيّه غمت بي شماره شبت بي ستاره دو گوش تو زخمي و بي گوشواره تو را پير كرده غم شيرخواره پس از ديدن آن لب پاره پاره ندارد دگر خواب راحت رقيّه @raziolhossein
آغاز می کنم سخنم را به یا حسین در می زنم به خانه ی معبود با حسین کاری به خاطر رمضانم نکرده ام اما گرفت دست تهیِ مرا حسین ما روزه دارها همه یاد لب توییم ای تشنه لب تر از همه ی تشنه ها حسین آخر مرا برای خودش می خرد شبی من می شوم مسافر کرب و بلا حسين @raziolhossein
از اشک، ترم؛ اَاَدخلُ یا الله! شوقم، شررم؛ اَاَدخلُ یا الله! گفتند "پذیرایی" و مهمان داری من پشت درم؛ اَاَدخلُ یا الله! @raziolhossein
تو نور ماه خدایی سلام ماه خدا دلیل روشن بخشش به بارگاه خدا طلوع ماه خدا را تو مطلع الفجری شب سیاه مرا بشکن ای پگاه خدا چو رازهای دلم ، از تو هیچ پنهان نیست گناه های مرا دیدی ای نگاه خدا به اشکهای دو چشم تو میخورم سوگند که راه دیدن تو میرسد به راه خدا بیا به ظلم بگو ذوالفقار می آید به دست عدل تو ای رهبر سپاه خدا (سلامت همه آفاق در سلامت توست) جهان بود به پناهت تو در پناه خدا @raziolhossein
دستهای خالی ام را با کریمان کارهاست گریه طفلانه کردن عادت سربارهاست هرچه اینها میدهند از برکت اصرارهاست دردمندان را بگو امشب شب بیمارهاست یا طبیب لا طبیب له شفایم را بده رحم کن بر من جواب گریه هایم را بده روی خوش دادی نشانم با بد من‌ ساحتی رو گرفتم‌ آمدم عمدا مرا نشناختی پرده رحمت روی اعمال من انداختی با خودم آرام گفتم زندگی را باختی حیف از عمری که سوزاندم به پای این و آن ریخت پای غفلتم‌ خون گریه ی صاحب زمان دم به دم گفتم که جبران میکنم اما نشد توبه بر درگاه منان میکنم اما نشد گفتم این دل را گلستان میکنم اما نشد نیمه شب گریه فراوان میکنم اما نشد بی کس و کارم نگاهم کن الهی بالحسین بار دیگر سربراهم کن الهی بالحسین در رجب شوق ملاقات خدا داریم ما شوق پابوسی شاه لافتی داریم ما یاعلی از دست تو میل عطا داریم ما در رغایب رغبت کرببلا داریم ما سیر عرفانی بده عشاق را با کربلا تا شود معراج ما راه نجف تا کربلا ای مسمای خدا جانم‌امیرالمومنین بنده ی خالق نما جانم امیرالمومنین تکیه گاه مصطفی جانم‌امیرالمومنین کعبه اصلی ما جانم امیرالمومنین حق علی رازق علی دنیا علی محشرعلی مظهر تام و تمام خالق اکبر علی هرکجا حرف علی شد خیر چشم تر رسید ماجرا از کوفه سمت کربلا یکسر رسید از علی مرتضی تا به علی اکبر رسید زد به میدان و همه گفتند پیغمبر رسید سروقامت ماهرو بالانشین بالابلند رفت وقتی از حرم شد ناله زنها بلند سوره کوثر به میدان آیه هایش شد جدا عین لام و یا علی اکبر هجایش شد جدا از دهانش ناله ی بابا بیایش شد جدا دست و پا زد دست و پا زد دست و پایش شد جدا روی زانوی پدر رفت و ز هم وا شد سرش یک عبا نه!صد عبا کم بود بهر پیکرش @raziolhossein
در اصل هجران تشنگی و وصل باران است حسی که من دارم همان حس بیابان است نزدیکی و دوری ملاک وصل و هجران نیست "راضی "ست او وصل است ؛ " ناراضی " ست هجران است بازار ما گرم است از سنگ سر کوچه دیوانه محتاج اذیتهای طفلان است پروانه گر چه سوخته اما پشیمان نیست روزی پشیمان میشود هر که پشیمان است گاهی به جای حرف باید گریه را آورد بهتر به حاجت میرسد طفلی که گریان است فردا گریبان گناهش را نمیگیرند هر که سر هجران تو پاره گریبان است با قصد قربت آمدیم و قرب مان دادید مهمان تو انگار نه انگار مهمان است قصر است زندانی که یوسف را بغل کرده قصری که یوسف را به زندان برده زندان است باید برای تو که منت بر سرم داری این آبرو را داد ، جان دادن که آسان است مردم که میخندند ما یک گوشه می گرییم آدم که عاشق میشود حالش پریشان است تکلیف این دل را که آواره است روشن کن دل که بلاتکلیف شد آنقدر حیران است تنبیه کردم این لبی را که نبوسیدت بنگر که از حسرت چگونه زیر دندان است . . . سینه زنان مویه کنان دامن کشان آمد زینب گلش را دید اما دید عریان است بر روی کشته لااقل چیزی میاندازند گیرم که این افتاده اصلا نامسلمان است @raziolhossein
ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر از من تمام عمر گنه دیدی و گنه شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر از بس که تو ندیده گرفتی گناه من بر معصیت نموده ام اصرار یا مجیر دیگر بیا مرا ز حریمت جدا مکن ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر دیگر بیا مرا ز حریمت جدا مکن ناز مرا کشیده ای هر بار یا مجیر می ترسم از قیامت و از دوری حسین برگ امان به من بده از نار یا مجیر دستِ خودم که نیست، لبم تشنه می شود هستم به یاد تشنگی یار یا مجیر تا کربلای حضرت ارباب پر کشم با یک سلام لحظۀ افطار یا مجیر آیا شود فدای علی اکبرم کنی پایین پای حضرت دلدار یا مجیر امشب جواب سوز و نوای مرا بده دیگر برات کرب و بلای مرا بده @raziolhossein
اگر به سوی جحیمم بری وگر به بهشت به پیشگاه توام اعتراض باشد زشت جهان برای همه کشتزار آخرت است به حشر می‌درَوم هر چه را که کردم کشت هر آنچه بر سرم آری، من و سر تسلیم که دست مصلحتت هر چه را نوشت، نوشت نکوتر از مَلَکم ساختی، چه بهتر از این مگر نه اینکه ز آغاز خاک بودم و خشت؟ مرا که رو به سوی کعبه بود وقت نماز دگر چه کار به بتخانه و به دیر و کنشت برون ز دایرۀ رحمتت نخواهد شد هزار بار اگر آدم برون رود ز بهشت به چند دانۀ گندم بهشت نفروشند برای وصل تو بود آدم ار بهشت، بهشت تو گفتی اینکه مَلک سجده آورد بر من تو روح خویش دمیدی از اولم به سرشت چگونه شکر گذارم که با ولای علی گِل وجود مرا دست قدرت تو سرشت مگر عنایت تو شاملم شود، ورنه حریر چون شود این پنبه‌ای که«میثم»رشت؟ @raziolhossein
گرچه بین ما حجاب معصیت حائل شده لطف عامت باز هم حال مرا شامل شده لابه لای بندگان خوبت ای رب کریم بنده ای درمانده در مهمانی ات داخل شده من همان عبد پشیمانم که عمری می شود در میان خواب جهل از محضرت غافل شده شرّ من از این طرف هرچه به سویت شد بلند خیر تو از آن طرف سویم فقط نازل شده تو خودت من را به عفوت پر توقع کرده ای هر زمان که کار من در معصیت مشکل شده گریه ام خون دل هجرانم از ذکر شماست این دو قطره آبرو با خون دل حاصل شده قطره ای ناچیزم و دریا حسابم می کنی باز هم آقایی ات خرج من سائل شده عمر من در دوری از صاحب رمان طی گشت و رفت سالها داغ فراقش عقده ای بر دل شده آبروی روزه و حج و نماز من علی است با ولای مرتضی هر طاعتم کامل شده بر من هجران زده، ای مهربان خرده مگیر قبله ام سوی نجف امشب اگر مایل شده مطمئنم فاطمه آن را خریده از ازل روضه ای که نذر چشمان ابوفاضل شده حرف از سقای عطشانی است که در علقمه خاک ها با قطره قطره شرمِ مشکش گِل شده وای از آن پیکر که غرق تیر با ضرب عمود از فرس بی دست بر روی زمین نازل شده پاره های پیکر خونی سقای حرم قسمت سر نیزه ی برنده ی قاتل شده @raziolhossein
یاغافِرَ الخَطایا اِغفر لی یااِلهی یا کاشِفَ البَلایا اِغفر لی یااِلهی از ماست‌عرض‌حاجت،از توست استجابت یا مُنتَهیَ الرَّجایا اِغفر لی یااِلهی من انتظار ببخشش از محضر تو دارم یا مُجزِل العَطایا اِغفر لی یااِلهی آزاد کن مرا از دستِ هوای نَفسم یا مُطلِقَ الاُساری اِغفر لی یااِلهی بالله‌قسم‌که‌نیکوست،هرچه‌تو‌‌‌خواهی‌ای‌دوست یا واهِبَ الهِدَایا اِغفر لی یااِلهی تا سفره ی‌تو پَهن‌است،تا میهمانت‌اَستم یا رازقَ البَرایا اِغفر لی یااِلهی شاید حنای توبه ، رنگی بگیرد امشب یا سامِعَ الشَّکایا اِغفر لی یااِلهی تا روز حشر باشم،مَحشور با حُسینت یا باعِثَ البَرایا اِغفر لی یااِلهی غیر از وصال مهدی،دل ‌حاجتی ندارد یا قاضیَ المَنایا اِغفر لی یاالهی @raziolhossein
به این طریق خدایی کسی کجا بکند که ما خطا بنماییم او عطا بکند نه بندگی نه رفاقت نه عاشقی کردیم برای کار نکرده چه لطف ها بکند همیشه بر همه باریده و ندیدم من برای رحمت خود خوب و بد سوا بکند در انتظار گدا نیست تا که در بزند به هر کجا که گدا هست سفره وا بکند برای آن که به معراج بنده راببرد میان کرببلا عرش را بنا بکند تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که قبل بندگی ات او به تو عطا بکند منی که همت توبه ندیده ام در خویش مگر خدا زگناهان مرا جدا بکند مگر به حق علی و به حق آل علی به این امید نگاهی به سوی ما بکند چه فرق میکند آن کس که معرفت دارد علی علی بکند یا خدا خدا بکند چه می شود که بمیرم کنارشش گوشه عجب خیال خوشی کرده ام خدا بکند @raziolhossein
در این ماه رحمت که توّابها مقیمند در کنج محرابها ز فُلک نجات الهی همی نشانی بجویند غرقابها به وقت سحر، اشک شور، آه تلخ گرفته‌ است جای شکرخوابها تضرّع کنانند و «یارب»زنان همه طفلها، شیخها، شابها سرشک ندامت ز چشمان خلق روان است مانند میزابها دلا، گویمت چیست راه نجات که آرامی از این تب و تابها؟ بده دستِ خواهش به آنانکه تیز رهانندت از کام گردابها به شاهی که لب تشنه جان داد و بود ز مهریّۀ مادرش، آبها به آن تشنه ساقی که فردا برند به لب خشکی‌اش غبطه، سیرابها به آن شبه احمد که افکنده‌اند ز ابروی او، طرحِ محرابها به طفلی که از بوسۀ نوک تیر فرو شد به خوابی نه چون خوابها به اصحاب پاکی که مانندشان نبوده است هرگز در اصحابها به تکریمِ اینان پذیرد خدای پذیرد اگر عذر توّابها به کویش گر این‌ سان روی، سر نهند به پایت چو درگاه، بوّابها تو را باب غفران، حسین است و بس مزن حلقه بیهوده بر بابها که گویند «ابی الله ان یجری الـ امورات الا بأسبابها» @raziolhossein