eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.9هزار دنبال‌کننده
622 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جهت دسترسی آسان به اشعار مورد نظر میتوانید از هشتگ های زیر استفاده کنید التماس دعا🙏
کعبه ز داغ تارک حیدر به هم ریخت کوثر بیا که ساقی کوثر به هم ریخت یکسو دوباره فاطمه دستش به پهلوست یکسو میان عرش پیغمبر به هم ریخت خون سرش پاشید تا که بین محراب مولا به یاد خونِ میخ در به هم ریخت دیگر توان راه رفتن در علی نیست جوری زده که فاتح خیبر به هم ریخت زیر بغل های امامم را گرفتند سربسته گویم سر که نه، پیکر به هم ریخت آمد به خانه بی کمک، از ترس زینب با دیدن وضع پدر، دختر به هم ریخت شمشیر تیزِ ابن ملجم بود کاری ای خاک عالم بر سر من، سر به هم ریخت ماندم بگویم یا نگویم، بین گودال در دستهای شمر دون، خنجر به هم ریخت ای‌کاش قبل از ذبح، خنجر تیز میشد با کندی خنجر ولی حنجر به هم ریخت آقای ما پنجه به روی خاک می‌زد از طرز دست و پا زدن، مادر به هم ریخت @raziolhossein
گروهی عهد و پیمان دیر بستند شکستند آنچه با تاخیر بستند همان ها که ز دستت لقمه خوردند به دست دخترت زنجیر بستند برایت کاسه کاسه شیر آورد چه بر روز من این تصویر آورد مُحرّم شد ، یتیم کوفه آمد به جای شیر با خود تیر آورد @raziolhossein
ای کاش که نوری به نهادم برسد زاد سفری بهر معادم برسد با این همه کوله‌بار عصیان، شب قدر من آمده‌ام خدا به دادم برسد @raziolhossein
آن شب دوباره رفت پشت در بهم ریخت با روضه های حضرت مادر بهم ریخت آیات کوثر را فراوان خواند آن شب از اول شب ساقی کوثر بهم ریخت قلابه ی در چنگ زد بر دامن او با یاد میخ در یل خیبر بهم ریخت محراب را آماده ی معراج خود دید با دیدن اشک علی منبر بهم ریخت جوری به فرق مرتضی شمشیر زد که با ضربه سنگین ظالم سر بهم ریخت آه از نهاد جبرئیل آنجا در آمد ارکان هستی در غم حیدر بهم ریخت از ناله ی فزت و رب الکعبه ی او عرش خدا همراه پیغمبر بهم ریخت با آنکه حیدر گفت دستم را نگیرید از دیدن رنگ رخش دختر بهم ریخت ای وای بر حال دل طفل سه ساله با دیدن رگ های آن حنجر بهم ریخت @raziolhossein
سی سال به شانه بار غم برد علی سی سال فقط خون جگر خورد علی در کوفه نه! در کوچه علی را کشتند سی سال فقط مُرد، فقط مُرد علی ... یک عمر دلش ز غصه‌ی یاس شکست تا آن که سرش به بغض خنّاس شکست تیغی که به فرق مرتضی گشت عمود در علقمه فرق سر عباس شکست ... پر بود ز غم حال و هوایش یک عمر محرم میشد چاه برایش یک عمر بشکافته سر شد ز نمک نشناسی مردی که نمک بود غذایش یک عمر @raziolhossein
امشب دلم از هرشبی آماده ترشد سوی خدا آمادۀ پرواز باشد من از دل محراب خود معراج دارم بال عروجم با شهادت باز باشد عمری پی احقاق حق کوشیده ام من تاکی زجهل مردمان آتش بگیرم ای تیغ زهرآلوده امشب راحتم کن من دیگر از این زندگانی سیرسیرم یک همنفس پیدا نکردم بین مردم درد خودم را تا سحر با چاه گفتم وقت نیایش با خدا از حال رفتم راز دل خود را به اشک وآه گفتم چیزی بجز خاکستر ی باقی نمانده ازاین دلی کز شعله های درد وغم سوخت خاری به چشم واستخوانی درگلو شد میخ دری که همسرمن رابه در دوخت رخسارۀ زهرای من از ضرب سیلی گه  چون فلک نیلی گهی مهتاب گون شد پهلوی اورا مثل دست او شکستند چشمان من پیمانۀ لبریز خون شد گرچه طبیب عالمی هستم درعالم سرباز کرده زخم من از بی طبیبی یارم زدستم رفت ومن با حسرت وغم کوبیده ام سررا به دیوار غریبی ازبس گره از کار مردم باز کردم دست علی چون سجده گاهش پینه دارد فرقم جراحت یافت اما کس ندانست این زخم را عمری علی درسینه دارد این زخم را گویی که جایی دیده بودم آری از آن درنیمه شب خوناب میرخت وقتی که آهم شعله برهفت آسمان زد اسما به روی زخمهایش آب میرخت شق القمر کردند اینجا ای دریغا باید بگویم رازهای باورم را دستی که زد شمشیر بر فرقم شکافد درکربلا فرق علی اکبرم را ازقول من برگو «وفایی»گرچه نیکوست نقش غم من برهمه دلها بیفتد زیر بغلهای مرا دیگر نگیرید ترسم زحالم دخترم از پا بیفتد @raziolhossein
هرکه در دل،دلبری مانند حیدر داشته غیر او از هرچه دلبر هست،دل بر داشته پای درسش عالم و آدم تلمذ کرده‌اند هر زمانی که علی تکیه به منبر داشته کعبه از شوق حضورش سینه‌ی خود را شکافت کعبه پیش پای او،تنها ترک برداشته بین آیاتش خدا فرمود حیدر نفس اوست جان به قربانش عجب نفسی پیمبر داشته از شب معراج پیغمبر روایت کرده،حق جلوه ای با جلوه‌ی حیدر برابر داشته لایق بوسیدن پای علی تنها یکیست این لیاقت را به اذن الله قنبر داشته مشق رزم کودکی‌اش فتح چندین قلعه بود از همان دوران نگاهی هم به خیبر داشته در،به پا بوسی حیدر طوری از جا کنده شد حسرت این لحظه را انگار در، سر داشته قلعه را بعد از حضور مرتضی هرکس که دید با تعجب گفت:خیبر هم مگر در داشته...!؟ @raziolhossein
خبر رسیده که رکن پیمبر افتاده‌ست ترک نشسته به محراب منبر افتاده است اگر غلط نکنم مرد خیبر افتاده‌ست طبیب حاذق عالم به بستر افتاده‌ست سحر که آه دل ذوالفقار گشت بلند شکست آینه تصویر زد در آن لبخند دو قدر را زده تیغی به یکدگر پیوند مسیر ساقی کوثر به کوثر افتاده‌ست به سائلان برسانید بی‌کریم شدند خرابه‌ها همه محروم از این نسیم شدند یتیم‌های عرب باز هم یتیم شدند که مهربان پدر کوفه دیگر افتاده‌ست قسم به کیسه‌ی نانش همیشه مظلوم است جواب خوبی این مرد، تیغ مسموم است سرِ نماز هم از حق خویش محروم است به جرم عدل، ترازوی داور افتاده‌ست خبر رسیده که بر فرق حیدر کرار رسیده تیغ کجی در ادامه‌ی مسمار مدینه در افق کوفه می‌شود تکرار دوباره پشت در خانه مادر افتاده‌ست خبر رسیده به سر قصه‌ی امیر آمد اجل به دیدنش آمد اگر چه دیر آمد برای زخم سرش کاسه کاسه شیر آمد از این حدیث دلم یاد اصغر افتاده‌ست ابوتراب به بی‌شیریِ رباب گریست به حال کودک او چشم آفتاب گریست عمو نیامد و امّید رفت و آب گریست حسین مانده و کارش به لشکر افتاده‌ست از این طرف پدری رو به لشکر اندازد از آن طرف به جوابش سه‌شعبه می‌تازد برای اینکه پدر را زند پسر را زد و حال اگر بکشد تیر را سر افتاده‌ست @raziolhossein
چنان فروغ عدالت دمیده در وطنش که اسم ماه می‌آید به شمع انجمنش صحابه را چه قیاسی به پارسایی او! نمی‌رسند همانا به زهدِ پیرهنش نظر کنید به الواح کتف و ساعد او به خط کوفی توراتِ بخیه‌های تنش مگر به دامن روح القدس بیاویزیم که تازه‌تازه بفهمیم سِرّی از عَلَن‌ش دلم به عشق علی آشنا و وابسته است شبیه گوش یتیمان به شکلِ در زدنش همین که نامِ پدر می‌بَرَد میانِ رجز شتر به خاک می‌افتد به ضربه‌ی حسن‌ش کسی که رفت به پیکار ذوالفقار علی همان زره که به تن داشت می‌شود کفنش قبیله‌ای که به دل مهر مرتضی دارند فرشته خلعت گل می‌دهد به مرد و زنش و دور نیست که ایمان بیاورد به علی تمام اهل زمین با الهه‌ی کهنش @raziolhossein
کنار بسترت خواهی نخواهی دو چشمم می‌رود امشب سیاهی به این فرقی که مانندِ دلم شد الهی یا الهی یا الهی نگاهی که دلم بال و پرش ریخت بجای اشک، خون  چشم ترش ریخت دلم حال یتیمی دارد امشب که سقفِ خانه‌اش روی سرش ریخت تو خوردی ضربت و دختر شکسته تو را این نه  غمِ مادر شکسته ندارد مرحمی این فرقِ زخمی شبیهِ پهلویی که در شکسته چِسان برتو دوچشمِ تر ببندم چگونه مرحمی بر سر بندم به این‌ها بند  خونِ تو نیاید مگر با معجرِ  مادر ببندم همینکه فرقِ تو پاشید خندید همینکه مجتبی  نالید خندید تو از شیرِ خودت دادی به قاتل همینکه شیرِ تو نوشید خندید عوالم را همینکه زد، بهم ریخت غمی این خانه را آمد بهم ریخت بمیرد نانجیبی که تو را زد خدایا حال ما را بد بهم ریخت حسین اُفتاده  و در  روبرویش تویی و زینب و حال مگویش نداری جان و گفتی که بجایت بگیرم بوسه از زیر گلویش... @raziolhossein