eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.2هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
479 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁در صحنه های سخت و تلخ زیاد بود. عده ای رفتند مجروح های شب قبل را بیاورند. وقتی برگشتند گریه می کردند. می گفتند همه شده اند. پرسیدیم بهشان زده بودند؟ گفتند: نه، از شهید شده بودند. طبق دستور بر می گشتیم . بعضی از بچه هایی را که روی زمین بودند می شناختم. رفتم بالای سرشان. زخمی نبودند. تکان هم نمی خوردند. را روی سینه شان که گذاشتم می شنیدم که قلب شان آرام می زند. لب هایشان هم خشک بود. در گرمای بالای 50 درجه که می جنگی، تیر و لازم نیست. چند به تو آب نرسد کارت تمام است." 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فاصله بین شوش تا یک ساعت و نیم است. در صندلی های عقب بین حسن و مجید نشسته بودم. محید همیشه یک قرآن جیبی همراهش بود و در هر فرصتی تلاوت می کرد. توی این فاصله داشت را حفظ می کرد. قرآنش را داد دست من و گفت: ببین درست می خوانم؟ من داشتم حفظ هایش را کنترل می کردم. وقتی رسیدیم به آیات آخر سوره فجر «یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى‏ (27-30)»، رسیدیم به فکه. مجید به حسن گفت: نمی دانم چرا آیات آخر سوره را نمی تونم حفظ کنم. گیر دارد. نمی دانم گیرش چیست؟ حسن با خنده گفت: می دانی گیرش چیست؟ گیرش یک است. گیرش یک لقمه است. بابا! یا ایتها النفس المطمئنة در شأن امام حسین (ع) است. شوخی که نیست. راست می گفت حسن. گیر ورود به جمع یاران شهید، خصوصی های خدا، یک لقمه شهادتی بود که در فکه با هم نوش جان کردند. راوی: مرتضی صفاری ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی) نویسنده: سعید علامیان نشر: سوره مهر نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه 300-299. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
#کلیپ 🍃اگر با #دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی ، می بینی که #جنگ هنوز هم ادامه دارد📷 🇮🇷 کان
🍃اگر با انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی ، می بینی که هنوز هم ادامه دارد📷 . 🍃 سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای شیمیایی تداعی می کند 🍃ویلچری که چرخ هایش ،روزگاری را حکایت میکند که رزمنده_ای دست و پایش را برای حفظ این به ودیعه گذاشته است 🍃درمیان چشمک ستارگان شهر ، رویای صادقه ای که دل خوشی فرزند شهیدی است . 🍃در کوچه پس کوچه های بی کسی,سنگ قبر بانام شهیدِ مونس روزهای تنهایی است.. . 🍃در محله ی انتظار، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود.✉️ . 🍃کمی آنطرف تر مردی با ایمان کوله پشتیِ بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد . 🍃 هر چه داشت در طبق گذاشت و فدای کرد 🍃مدافع بود هم برای حرم هم برای قلبش. دل هیئت و زینبیون و حیدریون را سوزاند . 🍃 سوریه شهید و الاثر شد .شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.❤️ 🍃توسل به (ع) سبب شد بعد از دوسال بر گردد.و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد. 🍃این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار جامانده زندگی می کنند. 🍃 های زخم زبان عده ای ،دلِ داغدار خانواده را می سوزاند... 🍃هنوز هم جنگ ادامه دارد... . ✍به قلم . . 📅تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۱۲/۱۸. 📅تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۱۶. 📇تاریخ انتشار طرح:۱۳۹۸/۱۲/۰۴. ❣محل شهادت: استان حماه _ سوریه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🍁در صحنه های سخت و تلخ زیاد بود. عده ای رفتند مجروح های شب قبل را بیاورند. وقتی برگشتند گریه می کردند. می گفتند همه شده اند. پرسیدیم بهشان زده بودند؟ گفتند: نه، از شهید شده بودند. طبق دستور بر می گشتیم . بعضی از بچه هایی را که روی زمین بودند می شناختم. رفتم بالای سرشان. زخمی نبودند. تکان هم نمی خوردند. را روی سینه شان که گذاشتم می شنیدم که قلب شان آرام می زند. لب هایشان هم خشک بود. در گرمای بالای 50 درجه که می جنگی، تیر و لازم نیست. چند به تو آب نرسد کارت تمام است." 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
. 🔸طلبه روشن‌دل دفاع مقدس سوم اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در روستای «فیال» از توابع شهرستان «» به دنیا آمد. چندروزی از تولدش نگذشته بود که به بیماری آبله مبتلا شد؛ بنابراین پس از ۴۰ روز بینایی خود را از دست داد. علاقه وافر او به مسائل دینی و مذهبی باعث شد که اهالی روستا به او لقب شیخ بدهند؛ بنابراین قدم در دانشگاه امام صادق (ع) بروجرد نهاد. این بیداردل که چشم به دنیای ظاهر بسته بود، مشتاقانه به یادگیری مسائل دینی پرداخت و بعد از چهار سال اقامت در بروجرد و گذراندن مقدمات، با توجه به هوش و استعدادی که خداوند به او عطا فرموده بود، به پیشنهاد علمای آن دیار، جهت ادامه تحصیل راهی «قم» شد. 🔹گوشه‌ای از خاطرات شهید از زبان برادر: یعقوب نزد من اشعار و دعا حفظ می‌کرد. یک روز از من خواست که وساطت او را برای اعزام به جبهه کنم؛ زیرا بسیج به علت بودن از اعزام او جلوگیری می‌کرد. من رفتم و با گفت‌وگوی بسیار سعی کردم برادران سپاه را متقاعد کنم تا ایشان را به جبهه اعزام کنند، و سرانجام تلاشم ثمر داد و موفق شدم که آن‌ها را راضی کنم. بعد از این‌که فرم‌های مربوط به اعزام را پر کردم، خبر موافقت بسیج را به یعقوب دادم. او از خوشحالی در پوستش نمی‌گنجید و مانند کسی که به آرزویش رسیده باشد، بسیار خرسند بود». ایشان سرانجام در تاریخ ۱۳۶۳/۰۴/۱۲ به جبهه اعزام شد. مسئولین به‌خاطر شرایط جسمی و نابینا بودن او، وی را به خط دوم جبهه اعزام کردند تا به و ارشاد رزمندگان بپردازد؛ ولی با اصرار زیاد شیخ یعقوب، او را به خط مقدم جبهه اعزام کردند تا به معبودش نزدیک شود. سنگر یعقوب مأمن بچه‌های پاک‌دلی بود که در اوقات استراحت و بیکاری با شنیدن صحبت‌ها و لطیفه‌های او، می‌گرفتند. هنوز ۲ ماه و نیم از اعزامش به جبهه، دیار افلاکیان و عاشقان نگذشته بود که ندای «إرجعی الی ربک» را به گوش جان شنید و در تاریخ ۱۳۶۳/۰۶/۲۲ بر اثر اصابت به سر و سینه‌اش به معشوق خود رسید و ندای حق را در منطقه «» لبیک گفت. از او وصیتی به یادگار نماند؛ اما به دوستانش سفارش کرده بود که اگر شهید شدم، من را در بهشت شهدای بروجرد در کنار دیگر سبک‌بالان عاشق به خاک بسپارید. 📕منبع: خبرگزاری دفاع مقدس 👇 https://B2n.ir/b59021 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
🎤برادر رحیمی، لطفا در مورد کار خودتان برای ما توضیحاتی بدهید؟ من مدت سه ماه است که در گروه تخریب و خنثی‌سازی مین در جبهه‌ها فعالیت می‌نمایم و کار ما به این‌صورت است که برای خنثی‌سازی میدان‌های مین به کمک سایر برادران در حین عملیات و بعد از آن فعالیت می‌نماییم. 🎤 شما تا به حال در چه محل‌هایی فعالیت داشته‌اید؟ اولین ماموریت من در محل نهاره بزرگ بود و بعد از آن در سوسنگرد رفتم و اخیرا هم برای عملیات رمضان به این منطقه آمده‌ام. 🎤انگیزه شما از آمدن به جبهه‌های نبرد با وجود این‌که با عصا راه می‌روید چیست؟ همان‌طور که در قرآن آمده است جهاد برای همه مردم از بزرگ و کوچک و زن و مرد به هر صورتی که می‌توانند واجب است و من هم چون می‌دیدم که در جبهه‌ها احتیاج به نیرو وجود دارد برای دیدن دوره به پادگان امام حسین (ع) رفتم و با به جبهه آمدم و امیدوارم که با این‌کار بتوانم قدمی در راه اسلام برداشته باشم و همچنین برای لبیک گفتن به فرمان امام به جبهه آمده‌ام. 🎤 شما زمانی که برای خنثی کردن مین‌ها می‌روید چه احساسی دارید؟ روحیه ما بسیار عالی است و زمانی که می‌بینیم می‌توانیم کاری انجام دهیم احساس غرور و شادی به ما دست می‌دهد و این نشان‌دهنده ایمان برادران ما می‌باشد وقتی که وارد می‌شویم تنها ارزشی که داریم این‌ است که توفیقی بدست آوریم و خدا شهادت را نصیب ما گرداند و همیشه در نمازهایمان برای شهادت در راه خدا دعا می‌کنیم. 🎤 فکر می‌کنید انگیزه ورود ما به خاک عراق چیست؟ عراق وقتی که به ایران حمله کرد هدفش گرفتن و خاک ایران بود و همان‌طور که دیدیم به عنوان مثال اسم را گذاشتند و در شهرهای اشغال شده مراکز شهرداری و شهربانی و ادوات مختلف تشکیل دادند. ما برای اسلام می‌جنگیم. هدف ما از ورود به خاک عراق نیست بلکه هدفمان این است که حقمان را از عراقی‌ها بگیریم و همچنین می‌خواهیم به کمک کنیم تا یک حکومت اسلامی را در عراق برپا کنند و ما برای آزاد کردن ملت عراق وارد خاک آن‌ها شدیم و امیدواریم که با آزاد کردن عراق بتوانیم وارد خاک شده و را شکست بدهیم و امیدوارم که در جنگ برای آزادی هم بتوانم کاری انجام دهم که مفید باشد. 🎤 شما در مدتی که در جبهه بودید، خاطراتی را که دارید برای ما تعریف کنید؟ البته جبهه تماما خاطره است. یک روز وقتی که در میدان مین بودیم یکی از برادران به نام روی مین رفته و شهید شد در همان لحظه‌ای که مین منفجر شد و این برادر به زمین افتاد همه دیدند که ناگهان از روی سینه این برادر برخاسته و به آسمان رفت اما هیچکس نفهمید که این کبوتر از کجا آمده بود. خاطره دیگری که دارم در مورد است. یکی از برادران که قرآنی در جیبش و بر روی سینه‌اش بود، وقتی که توپی در نزدیکیش منفجر شد توپ به سینه‌اش و بر روی قرآن خورد اما قرآن آن ترکش را نگهداشت و نگذاشت که در بدنش فرو برود و این برادر حتی زخمی هم نشد و ترکش از قرآن رد نشد. یک‌روز دیگر دو برادر بودند که در اثر مین شهید شده و تمام بدنشان سوخته بود اما همان جیبی که قرآن در آن بود سالم مانده و قرآن ها هم سالم مانده بود و همه این اتفاقات به ما می‌فهماند که این جنگ خدایی است و فرمانده همه جبهه‌ها (عج) است. 🎤 شما چه پیامی برای سایر برادران و خواهران دانش آموز خود دارید؟ پیام من این است که برادران و خواهران ، به هر صورت که می‌توانند برای اسلام فعالیت کنند و درس‌هایشان را ادامه دهند و در مواقع بیکاری اگر می‌توانند حتما به جبهه‌ها بیایند تا بتوانند در راه اسلام خدمتی انجام دهند و اگر هم نمی‌توانند، سعی کنند که در شهرهای خودشان و در پشت جبهه‌ها مساجد و مدارس هر کاری که از دستشان برمی‌آید انجام دهند. 📕منبع: خبرگزاری دفاع مقدس https://dnws.ir/0015zn 🕊محتوای روایتگری راویان🕊 @revayatgare_shohada ═══✼🍃🌷🍃✼═══