#داستان #تاریخ
ابوذر غفاری(۱)
حضرت صادق آل محمد فرمود:
✍ عثمان دو تن از وابستگان خود را همراه دويست دينار پيش ابو ذر فرستاد و به آنان گفت:پيش او برويد و به او بگوييد، عثمان سلامت مىرساند و مىگويد:اين دويست دينار است.آن را در امور خود به مصرف برسان. ابو ذر گفت:آيا عثمان به كس ديگرى از مسلمانان هم چنين پولى داده است؟گفتند نه.گفت:من هم مردى از مسلمانانم.آنچه براى ديگران است،براى من هم خواهد بود.گفتند:عثمان مىگويد اين از مال حلال خود من است و سوگند به خدايى كه پروردگارى جز او نيست آن را با حرام مخلوط نكردهام و از راه حلال براى تو فرستادم.ابو ذر گفت:مرا نيازى به اين نيست كه امروز از توانگرتر مردمم.آن دو گفتند:خدايت به سلامت دارد و كارهايت را روبراه فرمايد،ما كه در اين خانۀ تو هيچ چيز از كم و بيش نمىبينيم كه از آن بهره ببرى.گفت:نه،زيرا اين پارچه(جل) گردۀ نان جوى است كه چند روز است به حال خود باقى مانده است.من با اين دينارها چه كار كنم؟نه،به خدا سوگند نمىگيرم،تا خداوند متعال بداند كه بر هيچ كم و بيشى قادر نيستم و من با ولايت و دوستى على بن ابى طالب و عترت او كه راهنمايان و هدايتشدگانند و به حق هدايت مىكنند و به آن مىپيوندند،بىنياز و توانگرم. وانگهى از پيامبر(صلّى الله عليه و آله)شنيدم كه مىفرمود:براى پيرمرد بسيار زشت است كه دروغ بگويد.اين دينارها را برگردانيد.
اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَرْسَلَ عُثْمَانُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ مَوْلَيَيْنِ لَهُ وَ مَعَهُمَا مِائَتَيْ دِينَارٍ فَقَالَ لَهُمَا اِنْطَلِقَا بِهَا إِلَى أَبِي ذَرٍّ فَقُوَلا لَهُ عُثْمَانُ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ هُوَ يَقُولُ لَكَ هَذِهِ مائتي[مِائَتَا]دِينَارٍ فَاسْتَعِنْ بِهَا عَلَى مَا نَابَكَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ فَهَلْ أَعْطَى أَحَداً مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ مِثْلَ مَا أَعْطَانِي فَقَالاَ لاَ قَالَ فَأَنَا رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ يَسَعُنِي مَا يَسَعُ اَلْمُسْلِمِينَ فَقَالاَ لَهُ إِنَّهُ يَقُولُ هَذَا مِنْ صُلْبِ مَالِي وَ بِاللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ مَا أُخَالِطُهَا حَرَاماً وَ لاَ بَعَثْتُ بِهَا إِلَيْكَ إِلاَّ مِنْ حَلاَلٍ فَقَالَ لاَ حَاجَةَ لِي فِيهَا وَ قَدْ أَصْبَحْتُ يَوْمِي هَذَا وَ أَنَا مِنْ أَغْنَى اَلنَّاسِ فَقَالاَ لَهُ عَافَاكَ اَللَّهُ وَ أَصْلَحَكَ مَا نَرَى فِي بَيْتِكَ قَلِيلاً وَ لاَ كَثِيراً.....
رجال کشی ج ۱ ص ۱۹۸-۲۰۰
بحار الانوار -جلد ۲۲
باب 12 كيفية إسلام أبي ذر رضي الله عنه و سائر أحواله إلى وفاته و ما يختص به من الفضائل و المناقب...
#روایت_داستانی
#حکایت_داستان
#داستان #تاریخ
ابوذر غفاری (۲)
نامهای به دست ابوذر رسید، آن را باز کرد و خواند. از راه دور آمده بود. شخصی به وسیله نامه از او تقاضای اندرز جامعی کرده بود. او از کسانی بود که ابوذر را میشناخت که چقدر مورد توجه رسول اکرم بوده و رسول اکرم چقدر او را مورد عنایت قرار میداده و با سخنان بلند و پرمعنای خویش به او حکمت میآموخته است.
ابوذر در پاسخ فقط یک جمله نوشت، یک جمله کوتاه: «با آن کس که بیش از همه مردم او را دوست میداری بدی و دشمنی مکن.» نامه را بست و برای طرف فرستاد.
آن شخص بعد از آنکه نامه ابوذر را باز کرد و خواند چیزی از آن سر درنیاورد. با خود گفت یعنی چه؟ مقصود چیست؟ «با آن کس که بیش از همه مردم او را دوست میداری بدی و دشمنی نکن» یعنی چه؟ این که از قبیل توضیح واضحات است! مگر ممکن است که آدمی محبوبی داشته باشد- آنهم عزیزترین محبوبها- و با او بدی بکند؟! بدی که نمیکند سهل است، مال و جان و هستی خود را در پای او میریزد و فدا میکند.
از طرف دیگر با خود اندیشید که شخصیت گوینده جمله را نباید از نظر دور داشت، گوینده این جمله ابوذر است، ابوذر لقمان امت است و عقلی حکیمانه دارد؛ چارهای نیست باید از خودش توضیح بخواهم.
مجددا نامهای به ابوذر نوشت و توضیح خواست.
ابوذر در جواب نوشت: «مقصودم از محبوبترین و عزیزترین افراد در نزد تو همان خودت هستی. مقصودم شخص دیگری نیست. تو خودت را از همه مردم بیشتر دوست میداری. اینکه گفتم با محبوبترین عزیزانت دشمنی نکن، یعنی با خودت خصمانه رفتار نکن. مگر نمیدانی هر خلاف و گناهی که انسان مرتکب میشود، مستقیما صدمهاش بر خودش وارد میشود و ضررش دامن خودش را میگیرد.»
كَتَبَ رَجلٌ إلى أبي ذَرٍّ: يا أبا ذَرٍّ، أطرِفني بشَيءٍ مِن العِلمِ، فكَتَبَ إلَيهِ: إنَّ العِلمَ كَثيرٌ و لكنْ إن قَدَرتَ أن لا تُسِيءَ إلى مَن تُحِبُّهُ فَافعَلْ. قالَ: فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: و هل رَأيتَ أحَدا يُسِيءُ إلى مَن يُحِبُّهُ ؟! فقالَ لَهُ: نَعَم، نفسُكَ أحَبُّ الأنفُسِ إلَيكَ، فإذا أنتَ عَصَيتَ اللّه َ فقد أسَأتَ إلَيها...
إرشاد القلوب ج ۱، ص ۱۸۳.
الکافي ج ۲، ص ۴۵۸
نکته ای که قابل توجه است : امام صادق علیه السلام راوی نامه ابوذر هستند...
#حکایت_داستان
#روایت_داستانی
#داستان #تاریخ
ابوذر غفاری(۳)
حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
مردى پيش أبى ذر آمد و گفت:
اى ابا ذر چگونه است كه ما مرگ را بد (و ناخوش) داريم؟
گفت:
زيرا شما دنيا را آباد كردهايد و آخرت را ويران ساختهايد و خوش نداريد كه از (خانۀ) آبادان بمنزل ويران رويد.
(آن مرد) از او پرسيد:
ورود ما را بر خداوند چگونه بينى؟
گفت: اما نيكوكاران شما مانند مسافرى است كه بخاندان خود وارد شود، و اما بدكرداران (و گنهكاران) شما چون بندۀ گريخته ايست كه نزد آقايش بازگردانند،
گفت: حال ما را نزد خداوند چگونه بينى؟ گفت: كردارتان را بر قرآن عرضه كنيد (و بوسيلۀ آن سنجش كنيد) خداوند (در قرآن) فرمايد:«همانا نيكان در نعمتها هستند، و همانا گنهكاران در دوزخند»(سورۀ انفطار آيه ۱۳ - ۱۴)
حضرت فرمود: پس آن مرد گفت: پس رحمت خدا كجاست؟ فرمود در رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است (يعنى بايد مستحق رحمت باشد تا باو برسد).
عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي ذَرٍّ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ مَا لَنَا نَكْرَهُ اَلْمَوْتَ فَقَالَ لِأَنَّكُمْ عَمَرْتُمُ اَلدُّنْيَا وَ أَخْرَبْتُمُ اَلْآخِرَةَ فَتَكْرَهُونَ أَنْ تُنْقَلُوا مِنْ عُمْرَانٍ إِلَى خَرَابٍ فَقَالَ لَهُ فَكَيْفَ تَرَى قُدُومَنَا عَلَى اَللَّهِ فَقَالَ أَمَّا اَلْمُحْسِنُ مِنْكُمْ فَكَالْغَائِبِ يَقْدَمُ عَلَى أَهْلِهِ وَ أَمَّا اَلْمُسِيءُ مِنْكُمْ فَكَالْآبِقِ يَرِدُ عَلَى مَوْلاَهُ قَالَ فَكَيْفَ تَرَى حَالَنَا عِنْدَ اَللَّهِ قَالَ اِعْرِضُوا أَعْمَالَكُمْ عَلَى اَلْكِتَابِ إِنَّ اَللَّهَ يَقُولُ: «إِنَّ اَلْأَبْرٰارَ لَفِي نَعِيمٍ `وَ إِنَّ اَلْفُجّٰارَ لَفِي جَحِيمٍ » قَالَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ فَأَيْنَ رَحْمَةُ اَللَّهِ قَالَ رَحْمَةُ اَللَّهِ «قَرِيبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِينَ»
الکافی ج۲ ص ۴۵۸
#حکایت_داستان
#روایت_داستانی
#تاریخ_سیره
#امام_کاظم #موسی_بن_جعفر(ع)۱۰
این دو روایت ناب از امام کاظم (ع)
#روایت_داستانی
فضل بن يونس از حضرت موسى بن جعفرعليه السّلام حديث كند كه آن حضرت بمن فرمود:
اين دعا را بسيار بخوان:
[اللهم] لا تجعلنى من المعارين و لا تخرجنى من التقصير».
(يعنى بار خدايا مرا از عاريت دادهشدگان (ايمان) قرار مده: و از تقصير بيرون مبر)
گويد: من عرض كردم:
اما عاريت دادهشدگان، معنايش را دانستم، معناى «مرا از تقصير بيرون مبر» چيست؟
فرمود: هر كارى را كه بخاطر خداى عزوجل انجام دهى پس خود را در آن كار پيش خود مقصر بدان، زيرا كه همۀ مردم در كارهايشان ميان خود و خداى عز و جل تقصير كار و مقصرند.
عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ لِي: أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِي مِنَ اَلْمُعَارِينَ وَ لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ قَالَ قُلْتُ أَمَّا اَلْمُعَارِينَ فَقَدْ عَرَفْتُ فَمَا مَعْنَى لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ قَالَ كُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ تُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَكُنْ فِيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ فِي مَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَصِّرُونَ .
روایت دوم :👇
عیسى شلقان گوید: (روزى) نشسته بودم و حضرت موسى بن جعفر علیه السلام (که در آنزمان کودکى بود بر من) گذر کرد و برهاى با او بود.
گوید: من عرض کردم: اى پسر من مىبینى پدر شما چه مىکند؟ ما را به چیزى فرمان دهد سپس از همان چیز نهى (و جلوگیرى) کند، بما دستور داده که ابوالخطاب را دوست بداریم سپس دستور داد که او را لعن کنیم و از او بیزازى جوئیم؟
پس آن حضرت علیه السلام در حالى که پسر بچهاى بود فرمود: همانا خداوند خلقى را براى ایمان آفرید که (آن ایمان) زوال ندارد، و خلقى را آفرید براى کفر که زوال ندارد، و در این میان هم خلقى آفرید و ایمان را به عاریت به آنها داد و اینها را معارین نامند، که هرگاه (خداوند) بخواهد ایمان را از ایشان برگیرد و ابوالخطاب از کسانى است که ایمان را به عاریت بدو داده بودند. گوید: پس از آن من خدمت حضرت صادق علیه السلام شرفیاب شدم و آنچه (بفرزندش) ابوالحسن (موسى) گفته بودم و پاسخى که بمن داده بود همه را بعرض امام صادق علیه السلام رساندم، حضرت فرمود: این کلام از جوشش نبوت است یعنى از سرچشمه نبوت جوشیده است.
👈ابولخطاب محمد بن مثلاص اسدى کوفى است که در آغاز کارش از اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) و از بزرگان آنها بود سپس برگشت و مذاهب باطلى اختراع کرد و امام صاق (علیه السلام) او را لعن کرد و از او بیزارى جست، و روایات بسیارى در مذمت او رسیده که دلالت بر کفر و لعنتش کند، و گویند که درباره حضرت صادق علیه السلام غلو کرد تا بدانجا که آن حضرت را خدا میخواند و خود را از طرف آن حضرت پیغمبر بر اهل کوفه میدانست.
....فَأَخْبَرْتُهُ مَا قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع وَ مَا قَالَ لِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ نَبْعَةُ نُبُوَّةٍ...
اصول کافی ج ۴ ص۱۴۶ باب المعارین
روایت ها و حکایت ها را همراهی کنید
https://eitaa.com/revayathavahekayatha
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
🔰با این کار امام را سبک میکنی !!!
📌ابو هارون گويد: من شرفياب محضر امام صادق (عليه السّلام) بودم كه در حضور من به چندتن از حضار در نزدش ميفرمود:
چرا شما ما را سبك ميشماريد! مردى از اهل خراسان از جا برخاست و عرضكرد: ما پناه بخدا ميبريم از اينكه شما را سبك شماريم يا چيزى از دستوراتت را سبك شماريم،فرمود: چرا تو يكى از همان هایى هستى كه مرا سبك شمردى، عرض كرد: پناه بخدا كه من شما را سبك شمرده باشم، فرمود: واى بر تو مگر نشنيدى فلان شخص را - هنگامى كه ما در نزديكى جحفة بوديم - كه به تو ميگفت: مرا بمقدار يك ميل راه (چهار كيلومتر) سوار كن كه بخدا قسم درمانده و خسته شدهام و تو سرت را هم براى او بلند نكردى و او را سبك شمردى و هر كه مؤمنى را سبك بشمارد ما را سبك شمرده و احترام خداى عز و جل را ضايع كرده است.
َ عَنْ أَبِي هَارُونَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لِنَفَرٍ عِنْدَهُ وَ أَنَا حَاضِرٌ مَا لَكُمْ تَسْتَخِفُّونَ بِنَا قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ خُرَاسَانَ فَقَالَ مَعَاذٌ لِوَجْهِ اَللَّهِ أَنْ نَسْتَخِفَّ بِكَ أَوْ بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِكَ فَقَالَ بَلَى إِنَّكَ أَحَدُ مَنِ اِسْتَخَفَّ بِي فَقَالَ مَعَاذٌ لِوَجْهِ اَللَّهِ أَنْ أَسْتَخِفَّ بِكَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ أَ وَ لَمْ تَسْمَعْ فُلاَناً وَ نَحْنُ بِقُرْبِ اَلْجُحْفَةِ وَ هُوَ يَقُولُ لَكَ اِحْمِلْنِي قَدْرَ مِيلٍ فَقَدْ وَ اَللَّهِ أَعْيَيْتُ وَ اَللَّهِ مَا رَفَعْتَ بِهِ رَأْساً وَ لَقَدِ اِسْتَخْفَفْتَ بِهِ وَ مَنِ اِسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فِينَا اِسْتَخَفَّ وَ ضَيَّعَ حُرْمَةَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
روضه کافی ص۱۰۲.
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
#روایت
#امام_صادق
#روایت_داستانی
#حکایت
#سبک_شمردن_مومن
#استخفاف_اهل_بیت
______________
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
🔰میترسی فقر او بر تو سرایت کند!!
📌امام صادق علیه السلام فرمود: روزی مرد توانگری که لباس فاخر و زیبایی برتن داشت نزد رسول خداصلی الله علیه وآله نشسته بود که فرد فقیری با لباس کهنه و چرکین آمد و کنار وی نشست، مرد توانگر خود را کنار کشید و لباس خود را جمع کرد، رسول خداصلی الله علیه وآله غضبناک شدند فرمودند:
ترسیدی از فقر او چیزی به تو سرایت کند؟
گفت: خیر.
فرمودند: ترسیدی از ثروت تو چیزی به او برسد؟
گفت: خیر.
فرمودند: ترسیدی کهنگی لباس او در تو اثر گذارد؟
گفت: خیر.
فرمودند: پس چرا خود را کنار کشیدی و لباس خود را جمع کردی؟
گفت: یا رسول اللَّه من همنشینی دارم که زشتیها را برایم زیبا و زیبائیها را برایم زشت جلوه میدهد!! -[یعنی نفسم]
اکنون حاضرم به خاطر این کار خلاف، نصف اموالم را به او بدهم!
رسول خداصلی الله علیه وآله به آن مرد فقیر فرمود: تو قبول میکنی؟
گفت: خیر.
آن مرد پرسید چرا قبول نمی کنی؟
گفت:
«أخافَ ما أَنْ یَدْ خُلَنی ما یَدْخُلُک»؛
«می ترسم همان حالتی که برای تو پیدا شده است برای من نیز پیدا شود».
اصول کافی ج ۳ ص ۳۳۸
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
#روایت
#إمام_صادق_علیه_السلام
#فقر
#ثروت
#خود_بر_تربینی
#روایت_داستانی
#حکایت_داستان
__________
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
چند نتیجه اخلاقی از این جریان
برداشت می شود!
امام جواد علیه السلام باد شخص
را خالی کرد!
روزي شخصي به حضور امام محمد بن علي الرضا عليهماالسلام وارد شد، در حالي كه بسيار خوشحال به نظر ميرسيد.
امام جواد عليه السلام علت سرور و شادي او را سؤال نمود؟
در جواب اظهار داشت: يا ابن رسول الله! از پدرت، امام رضا (ع) شنيدم، كه فرمود: شادي انسان آن روزي است كه از اموال و امكانات خود بر ديگر مؤمنين و خويشان صدقه اي داده و به آنها احسان كرده باشد.
امروز تعداد ده خانوار از خانوادههاي فقير و تهي دست به من مراجعه كردند؛ و به هر يك از آنها در حد توان خود كمك نمودم و چون آن ها
شاد گشتند، من هم خوشحال و مسرور ميباشم.
امام جواد (ع)به او فرمود: به جانم سوگند، تو بهترين كار نيك و احسان را انجام داده اي؛ و بايد هم اين چنين شادمان و مسرور باشي، مشروط بر آن كه اعمال نيك خود را ضايع و حبط نگرداني.
آن شخص سؤال كرد: با اين كه من از شيعيان و دوستان واقعي شما هستم، چگونه ممكن است كه اعمال و عبادات خود را ضايع گردانم؟
امام عليه السلام فرمود: مواظب گفتار و حركات خود باش، چون هم اكنون اعمال و رفتار نيك خود را نسبت به آن برادرانت ضايع كرده و از بين بردي.
آن شخص با حالت تعجب پرسيد: چگونه باطل شد، با اين كه من كاري را انجام ندادم؟!
حضرت فرمود: آيا اين آيه ي قرآن را تلاوت كرده اي:
(يا أيها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الأذي)
يعني؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! صدقات و كارهاي نيك خود را با منت گذاري و آزار، باطل و ضايع نگردانيد.
آن شخص گفت: يا ابن رسول الله! من بر كسي منت ننهاده ام؛ بلكه بدون هيچ منت و آزاري به يكايك آنان كمك و انفاق كردم؛ و هيچ گونه توقعي هم از آنها نداشته ام!
امام جواد عليه السلام در پاسخ، فرمود:
خداوند متعال فرموده: صدقات خود را به وسيله ي منت و ايذاء باطل ننمائيد؛ و نفرموده است بر كساني كه صدقه ميدهيد، منت ننهيد؛ بلكه منظور هر نوع آزار و اذيتي است كه در رابطه با آن كار نيك به نوعي واقع شود.
سپس امام جواد عليه السلام افزود: آيا منت گذاري بر آن افرادي كه كمك كرده اي مهم تر است، يا
ايجاد اذيت و آزار نسبت به ملائكه ي مقرب الهي و مأمورين ثبت اعمال و حفظ نفوس؟!
آن شخص در پاسخ گفت: بلكه اين مورد اخير مهم تر و حساس تر، و گناهش نيز افزون خواهد بود.
بعد از آن، حضرت فرمود: تو با اين طرز برخورد و سخني كه اين جا مطرح كردي، هم موجب آزار من و هم سبب ايذاء ملائكه شدي و با اين كار، صدقات و كارهاي نيك خود را ضايع و باطل گرداندي، چرا بايد چنين كني؟!
و چگونه چنين ادعاي مهمي را كردي و گفتي: من از شيعيان خالص هستم؟!
آيا ميداني شيعيان خالص ما چه كساني هستند؟
آن شخص پاسخ داد: خير، نمي دانم.
امام عليه السلام فرمود:
شيعيان خالص آن افرادي هستند كه همانند حزقيل نبي، مؤمن باشد - كه با او شيوه ي مخصوص در مقابل طاغوت و فرعون زمانش توريه كرد -؛ و نيز مؤمن آل فرعون، صاحب يس كه خداوند درباره ي او فرموده است:
(و جاء من أقصي المدينة رجل يسعي)
يعني؛ مردي از آن سوي مدينه با سعي و كوشش آمد.
همچنين سلمان، ابوذر، مقداد و عمار ياسر، اين افراد از شيعيان خالص ما هستند، آيا تو با اين افراد يكسان و مساوي هستي؟!
اكنون خودت قضاوت كن، آيا با ادعائي كه كردي، موجب اذيت و آزار ما و ملائكه ي الهي نشدي؟!
آن شخص عرضه داشت: يا ابن رسول الله! من از گفتار خود پشيمان شدم و توبه ميكنم، شما مرا عفو نموده و راهنمائي بفرما كه چه بگويم؟
حضرت فرمود: بگو كه من از دوستان و از علاقه مندان شما هستم و با دشمنان شما دشمني خواهم
بود؛ و با دوستان شما دوست ميباشم.
آن شخص اظهار داشت: يا ابن رسول الله! من نيز همين را ميگويم و معتقد به آن هستم و از آنچه كه قبلا گفتم، توبه ميكنم و عذرخواهي مينمايم.
آن گاه در پايان، امام جواد عليه السلام فرمود: هم اينك به نتيجه و ثواب صدقات و ديگر كارهاي نيك خويش خواهي رسيد.
"لقد آذیتنی و آذیتهم و ابطلت صدقتک"
بحار الأنوار ج ۶۵ ص ۱۵۹
#امام_جواد
#روایت_داستانی
🔰دستور العمل امام جواد علیه السلام چه کرد!
📌بكر بن صالح گفت داماد من نامهاى براى حضرت جواد عليه السلام نوشت كه پدرم ناصبى بسيار خبيث و متعصب است از دست او خيلى رنج و ناراحتى ميكشم اگر صلاح بدانيد برايم دعا كنيد،در ضمن نظر شما چيست من با او كار را يكسره كنم يا مدارا نمايم. در جواب نوشت جريان پدرت را متوجه شدم ان شاء اللّٰه دعا برايت خواهم كرد بهتر اين است كه با او مدارا كنى با هر گرفتارى يك فرج هست شكيبا باش كه پايان پسنديده اختصاص به پرهيزگاران دارد خداوند ترا ثابت قدم بدارد در ولايت خاندان نبوت،ما و شما در پناه خدائى هستيم كه پناهندگان خود را از دست نمىدهد. بكر گفت خداوند دل پدرم را مهربان كرد بطورى كه ديگر در هيچ قسمت با من مخالفت نمىنمود.
عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ: كَتَبَ صِهْرٌ لِي إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ أَبِي نَاصِبٌ خَبِيثُ اَلرَّأْيِ وَ قَدْ لَقِيتُ مِنْهُ شِدَّةً وَ جَهْداً فَرَأْيُكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فِي اَلدُّعَاءِ لِي وَ مَا تَرَى جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ فَتَرَى أَنْ أُكَاشِفَهُ أَمْ أُدَارِيَهُ فَكَتَبَ قَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَمْرِ أَبِيكَ وَ لَسْتُ أَدَعُ اَلدُّعَاءَ لَكَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ اَلْمُدَارَاةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ اَلْمُكَاشَفَةِ وَ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْرٌ فَاصْبِرْ إِنَّ اَلْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ ثَبَّتَكَ اَللَّهُ عَلَى وَلاَيَةِ مَنْ تَوَلَّيْتَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِي وَدِيعَةِ اَللَّهِ اَلَّتِي لاَ يَضِيعُ وَدَائِعُهُ قَالَ بَكْرٌ فَعَطَفَ اَللَّهُ بِقَلْبِ أَبِيهِ حَتَّى صَارَ لاَ يُخَالِفُهُ فِي شَيْءٍ .
امالی مفید
#روایت
#امام_جواد
#روایت_داستانی
__________________
روایت ها وحکایت هارا همراهی کنید
@revayathavahekayatha1
🔰گاهی کور بهتر از بقیه میبیند
ابوبصير مي گويد: در خدمت امام محمد باقر ـ ع ـ وارد مسجد شدم جمعيت بسياري در رفت و آمد بودند امام ـ عليه السلام ـ به من فرمود:از مردم بپرس آيا امام باقر را مي بينند؟ از هر كس كه پرسيدم اباجعفر را دیدی مي گفت: نه با اينكه آن حضرت در كنار من ايستاده بود تا اينكه ابوهارون مكفوف (نابينا) آمده، حضرت باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: از او بپرس گفتم امام محمد باقر را ديدي؟ گفت: آري ايشان هم اينجا ايستاده اند گفتم از كجا فهميدي؟ گفت:
(وَكَيْفَ لا اَعْلَمُ وَ هُوَ نُورٌ ساطِعٌ) چگونه ندانم در صورتي كه آنجناب نوري است درخشان و آفتابي است تابان.
ديده اي خواهم كه باشد شه شناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
اثباه الهداه ج ۴ ص ۱۱۱
#روایت_داستانی
#شعر
#امام_باقر
__________________
روایت ها وحکایت هارا همراهی کنید
@revayathavahekayatha1
(۱)
گزارش نزول آیات قرآن!
روايت شده است كه امام مجتبي عليه السلام در مجلس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حاضر ميگشت، در حالي كه هفت سال بيشتر از سن شريف او نگذشته بود. وحي الهي را از لبهاي مبارك پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ميشنيد و آن را حفظ ميكرد. وقتي به خانه برمي گشت آنچه را حفظ كرده بود براي مادرش صديقه ي كبري عليهاالسلام بازگو ميكرد. هرگاه علي عليه السلام نزد حضرت زهراء عليهاالسلام ميآمد، كلمات تازه اي از قرآن و وحي را از او ميشنيد، از آن حضرت سؤال ميفرمود كه: اينها را
از كجا نقل ميكني؟
مي فرمود: از فرزندت حسن عليه السلام.
روزي حضرت علي عليه السلام در خانه پنهان گشت، تا اينكه امام حسن عليه السلام وارد خانه شد، و ميخواست كلمات نوراني وحي الهي را كه شنيده بود بازگو كند ولي نتوانست مثل گذشته صحبت كند، بلكه به لرزه افتاد و كلماتش درهم شد. مادرش حضرت زهراء عليهاالسلام تعجب كرد.
امام حسن عليه السلام عرض كرد:
لا تعجبين يا اماه؛ فان كبيرا يسمعني و استماعه قد أوقفني.
اي مادر؛ تعجب نكن، گويا امروز شخص بزرگي به گفتار من گوش ميدهد و شنيدن او مرا از تكلم باز داشته است.
و در روايت ديگري اين گونه نقل شده است كه، آن حضرت فرمود:
يا اماه؛ قل بياني و كل لساني، لعل سيدا يرعاني.
اي مادر؛ بيانم نارسا و زبانم ناتوان گرديده است، گويا آقاي بزرگواري مراقب من است.
آنگاه اميرمؤمنان علي عليه السلام از محل خود خارج شد، و فرزند دلبندش را بوسيد.
دانشنامه امام حسن عليه السلام
#امام_حسن
#روايت_داستانی
○○●●○○●●○○●●
[ روایت ها وحکایت ها ]
(۲)
او را فرو گذار!!!
در حديث آمده است: امام حسين عليه السلام از آن حضرت امام حسن عليه السلام پرسيد:
اي ابامحمد به من بگو چه كسي به تو سم نوشاند؟.
امام حسن عليه السلام فرمود:
براي چه برادر؟
امام حسين عليه السلام عرضه داشت: به خدا سوگند پيش از آن كه
دفنت كنم او را ميكشم، مگر آنكه به او دست نيابم؟ يا آن كه در سرزميني باشد كه براي دستيابي به او در زحمت افتم؟.
فرمود: برادر! اين دنيا شبهايي است زودگذر، او را فروگذار تا من و او نزد خدا ديدار كنيم.
یا أخی، انما هذه الدنیا لیال فانیة، دعه حتی ألتقی أنا و هو عند الله.
الغدیر ج ۱۱ ص ۸
#امام_حسن
#روایت_داستانی
○○●●○○●●○○●●
[ روایت ها وحکایت ها ]
دشمنی بی رحم!
گفته شده كه مردى در برابر امام حسن ايستاد و عرض كرد: اى پسر امير المؤمنين! یاری کن مرا از دشمنى بسيار ستمگر و بيدادگر كه نه پير مرد را احترام كند و نه بر كودك رحم كند، حضرت تكيه داده بود بلند شد و نشست فرمود: دشمن تو كيست كه ترا نسبت به او یاری دهم؟
عرض کرد:
فقر و تهى دستى است.
حضرت لحظه ای سرش را پائين افكند بعد بلند كرد بسوى خادمش نگاه كرد و سپس فرمود:
هر چه پيش تو است بياور.
غلام پنج هزار درهم آورد.
حضرت فرمود: بآن مرد بده،
بعد فرمود: بحق آن سوگندها كه مرا دادى هر گاه این دشمنت پيش تو آمد باز بيا نزد من .
لاَ يُوَقِّرُ اَلشَّيْخَ اَلْكَبِيرَ وَ لاَ يَرْحَمُ اَلطِّفْلَ اَلصَّغِيرَ وَ كَانَ مُتَّكِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً وَ قَالَ لَهُ مَنْ خَصْمُكَ حَتَّى أَنْتَصِفَ لَكَ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ اَلْفَقْرُ فَأَطْرَقَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ سَاعَةً ثُمَّ رَفَعَ إِلَى خَادِمِهِ وَ قَالَ أَحْضِرْ مَا عِنْدَكَ مِنْ مَوْجُودٍ فَأَحْضَرَ خَمْسَةَ آلاَفِ دِرْهَمٍ فَقَالَ اِدْفَعْهَا إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ بِحَقِّ هَذِهِ اَلْأَقْسَامِ اَلَّتِي أَقْسَمْتَ بِهَا عَلَيَّ مَتَى أَتَاكَ خَصْمُكَ جَائِراً إِلاَّ مَا أَتَيْتَنِي مِنْهُ مُتَظَلِّماً.
بحار ج ۷۴ ص ۲۳۵
#امام_حسن
#روایت
#روایت_داستانی
○○●●○○●●○○●●
[روایت ها وحکایت ها]
روش برخورد با جاهل!👌
در حديث آمده است يكي از اهل شام كه به مدينه آمده بود، همين كه با امام حسن عليه السلام برخورد نمود شروع كرد به ناسزاگويي (همان گونه كه در شام اهانت و ناسزاگويي به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رايج بود) امام عليه السلام به او پاسخي نداد تا سخنانش تمام شود. سپس آن حضرت به مرد شامي سلام كرد و فرمود:
اي شيخ گمان ميكنم كه غريب باشي و گويا بر تو اموري مشتبه شده باشد، پس اگر از ما حلاليت بطلبي و بخواهي كه از تو راضي شويم، از تو راضي و خشنود ميشويم و اگر چيزي سؤال كني برايت باربر فراهم ميكنيم و اگر از ما طلب ارشاد و هدايت كني تو را ارشاد ميكنيم و اگر باربرداري بطلبي عطا ميكنيم و اگر گرسنه باشي تو را سير ميكنيم و اگر برهنه باشي تو را ميپوشانيم و اگر محتاج باشي بي نيازت ميكنيم و اگر رانده شده اي ترا پناه ميدهيم و اگر حاجتي داري حاجتت را برمي آوريم و اگر بار خود را به خانه ي ما فرود آوري و ميهمان ما باشي، تا وقت رفتن براي تو بهتر خواهد بود، زيرا كه ما خانه ي بزرگ و جاه و مال فراوان داريم.
در ادامه ي روايت آمده است:
آن مرد چون اين برخورد را از حضرت امام مجتبي عليه السلام ديد، گريست و گفت:
(شهادت ميدهم كه تو جانشين خدا در زمين هستي و خدا ميداند كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد. من پيش از اين سرسخت ترين دشمن تو و پدرت بوده ام، اما الان دوست داشتني ترين شخص نزد من تو هستي. )
كُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوكَ أَبْغَضَ خَلْقِ اَللَّهِ إِلَيَّ وَ اَلْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اَللَّهِ إِلَيَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ ضَيْفَهُ إِلَى أَنِ اِرْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِمْ.
بحار ج ۴۳ ص ۳۴۴
#امام_حسن
#روایت
#روایت_داستانی
#سیره
○○●●○○●●○○●●
[روایت ها وحکایت ها]