eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
1.1هزار دنبال‌کننده
9 عکس
8 ویدیو
0 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
بند پنجم رسید نوبت دردانه‌ی دلش، پسرش گل محمدی اش، شاخسار پر ثمرش نگاه کرد به مادر: "اجازه می خواهم" کشید دست نوازش به گوشه‌ی جگرش بلند گفت: "که من راضیم برو پسرم" گرفت مصحف و پاشید آب پشت سرش "خوشا به حال شماها که مرد میدانید" به‌یاد خونِ خدا خون فشاند چشم ترش خدا قبول کند از من این امانت را فدای اصغر و اکبر، فدایی قمرش فدای شاه شهیدان، برو برو پسرم مباد باز بمانی ز یاری پسرش به راه لشکر اسلام جان و دل دادم چه غم اگر که نماند ز خادمی اثرش شکوه مادری و ذکر یا رب و یارب به جان و دل همه در راه حضرت زینب (س)
بند اول حماسه بی زن و زن بی حماسه بی معناست که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست کجاست خانه‌ی سبزی بدون دستی گرم که باغبان و پرستار و مرهم گلهاست زن از نخست، اگر مادر است، اگر همسر همیشه مظهر آرامش است و عطر صفاست زنان لطافت تاریخی حکایاتند که قصه گرچه غم انگیز، صبر زن زیباست شبیه ساره صبور است و مثل مریم پاک شبیه آسیه در مصر منجی موسی ست اگر به هیئت بلقیس سرزمین سبا وگر به هیئت هاجر نماد سعی صفاست بدون فاطمه (س) دنیا برای مولا هیچ بدون فاطمه (س) پیغمبر خدا تنهاست بدون زینب کبری (س) کدام خطبه‌ی ناب طلایه دار پیام بلند کرب و بلاست زمان رسیده به تکرار مادرانه‌ی عشق بگو به نام خدا شرحی از ترانه‌ی عشق بند دوم بخوان به نام خدا داستان ایمان را حدیث زینبی مادران ایران را بخوان به نام خدا از شکوه بت شکنان که روح تازه دمیدند باغ و بستان را پس از حماسه‌ی گردآفرین دوباره بخوان غرور صف شکن این زن مسلمان را به سمت لشکر طاغوت بی سلاح دوید که جاودانه کند شوکت سلیمان را اگر چه مادر و همسر ولی به راه "ولی" گرفته در کف اخلاص گوهر جان را بخوان حکایتی از صبر "اشرف السادات" که‌یادگار بماند زنان دوران را شکوه شیر زنی، مادری صبور و شکور نماد عشق و بصیرت، غرور شعر و شعور
بند هشتم حماسه بی زن و زن بی حماسه بی معناست که بر سر شهدا، دست حضرت زهراست چو کوه در وسط قبر نوجوان شهید اگر چه در جگرش داغ عصر عاشوراست چو کوه چادر خاکی به سر، دل مادر به جستجوی نشانی ز خاک کرب و بلاست چنان شکوه دماوند در غم فرزند چنین صلابت نستوه، ناب و بی همتاست گذاشت صورت فرزند را به سینه‌ی قبر به خاک گفت که این نوجوان حبیب خداست کنون که بار امانت به خاک می سپرد به سربلندی دردانه‌اش سرش بالاست چه شیر کوه زنی، مثل مادرش زهرا(س) صبور و شکرگزارست و در دلش غوغاست شکوه زینبی و صبر اشرف السّادات نماد و جلوه‌ی ایثار مادر شهداست گلم رسید، سرافراز و روسپیدم کرد به شانزده غزلش مادر شهیدم کرد
بند نهم اگر چه در غم روی تو نیستم تنها چنان که خواسته بودی گریستم تنها تو در کنار منی هر نفس، خدا اینجاست نه، صادقانه بگویم که نیستم تنها گرفته دست مرا هر زمان به مرحمتی هر آن زمان که به یادت گریستم تنها تو خواستی که نبیند غم مرا دشمن تو خواستی که چو زینب بایستم تنها تو خواستی که ببینی که من سر افرازم که یاد اوست همه هست و نیستم تنها بخوان دوباره بخوان روضه خوان، هلاک شدم به یاد حضرت ارباب زیستم تنها شکسته پا و زمینگیر و خسته‌ام مادر محرم است ببین دلشکسته‌ام مادر
در شعله و شور عشق پروانه صفت بودن تا کرب و بلا می رفت آن بال که بگشودند از آن همه خون صحرا شد باغ شقایق ها در معرکه می رفتند با نغمه یا زهرا حسین وای دیدند گلستان را در شعله چو ابراهیم گفتند خداوندا آماده این راهیم هر کس که سعادت داشت بر جبهه ارادت داشت این خانه مصفا بود تا بوی شهادت داشت حسین وای دیدند شکوفا شد گلهای اجابت زود معراج دعاهاشان در صبح دوکوهه بود آن سینه پر احساس شد مست شمیم یاس تا علقمه می رفتند با پرچم یا عباس حسین وای بر غنچه لبهاشان لبیک حسینی بود امید دل آنها لبخند خمینی بود در معرکه ها رفتند تا پیش خدا رفتند با تشنه لبی آخر تا کرب و بلا رفتند حسین وای گفتند که ما رفتیم از کرده خود شادیم این نهضت خونین را در دست شما دادیم تا زنده به ایمانیم تا در خط قرآنیم با لطف امام عصر در راه شهیدانیم حسین وای   
داغ عروج تو ، نشد باور ما سوخته برای تو ، دل رهبر ما برو پیش ارباب ای گل پرپر شدی اربا اربا چون علی اکبر علی اکبر آه دلم سوخته برات ، می خونم حسین واسه دستای جدات، می خونم حسین واسه غمت داره ، چشامون می باره قلب همه مردم ، برات سوگواره به آغوش ارباب تو شدی مهمان فراقت سنگینه آه برا ایران برا ایران وای دم فاطمیه ست ، دلا پر غمه سوختی توی شعله ها ، برا فاطمه بغض غمت هر چند ، توی گریه هامه غصه نخور راهِ ، تو داره ادامه برامون شد روضه ، این تن خونبار بلند شو حاج قاسم ، ای سپهسالار آه دلم از غم تو ، شده زیر و رو روضه این جمله شده ، کجایی عمو .... آه دلم سوخته برات ، می خونم حسین.... (دامن کشان رفتی ، دلم زیرو رو شد چشم حرامی با ، حرم روبرو شد بیا برگرد خیمه ، ای کس و کارم منو تنها نگذار. ای علمدارم علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش حمید فدای سرت)  0:00 / 0:00   
سید و مولا حسین، آرام دل ها حسین زمزمه عاشقان، یاحسین و یاحسین ندارم غیر تو فکر و خیالی بنفسی انت و اهلی و مالی روضه های مقتل را، مثل باران می گرییم در غم تو اين شبها، با شهیدان می گرییم اشک ما مرثیه خوان فرات است مولای ما قتیل العبرات است با ولایت می مانیم، شور ما از عاشوراست ای عاشقان بسم الله، راه قدس از کربلاست تنها نگذارم در میدان، ولی را مولايم رهبرم سِيد علی را كل يوم عاشورا، كل ارض كربلا وارث خون حسين، مهدي زهرا بيا يار مظلومان كي ميرسي از راه العجل العجل يا حجةَ الله
🔹شهید باش🔹 یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش حتی اگر تمام جهان غرق تیرگی‌ست چون ماه در سراسر شب روسفید باش.. یک لحظه از امید دلت را تهی مکن اما ز هرچه غیر خدا ناامید باش چون سرو، سرفراز میان ستمگران در خلوت و نماز ولی مثل بید باش.. بر دست اهل صدق بزن بوسه چون نسیم بر قامت نفاق چو توفان، شدید باش.. در ماتم حسین علی گریه کن ولی در فکر محو این همه شمر و یزید باش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4831@ShereHeyat https://eitaa.com/shohada1399
؛ ؛ بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را تکلیف چیست؟ منتظرانِ ظهور یار! آماده‌ایم ما همه آیا ظهور را؟! آن شیعه صادق است که در محضر امام فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را! موسی‌صفت بخوانی از اولاد فاطمه، روشن کنند در دلِ تو شمع طور را یا فاطمه! جوانه زده اشک‌های تو در کوچه‌باغ آینه گل‌های نور را بانو از آن‌چه می‌شود و آن‌چه شد بگو از راز سربه‌مُهر کرامات خود بگو بانو! بخوان ز لطف زمین و زمان به تو از لحظۀ توسل رزمندگان به تو آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود سربندشان به نام تو زینت گرفته بود ای مادر سپاه دلیران سخن بگو ای خالق حماسۀ لبنان سخن بگو از لطف خود بگو به سپاه مقاومت ای تا همیشه پشت و پناه مقاومت... ما سال‌هاست مفتخر از یاریِ توأیم شاگردهای مکتب بیداری توأیم مثل هوای تازه طراوت از آنِ ماست فردای پُر اُمید و صلابت از آنِ ماست رنج زمان و سختی دوران جدید نیست در نسل شیعیانِ علی نا امید نیست هر گونه ضعف و رخوت و سستی ز دشمن است همراه ما امید به فردای روشن است دنیا اگر پر از غم و رنج و بلا شود مؤمن امیدوار به فضل خدا شود ما مؤمنان، کتاب خدا را که خوانده‌ایم آیات سورۀ شعرا را که خوانده‌ایم وقتی رسید امّت موسی کنارِ آب وز پشت سر جماعت فرعون با شتاب مأیوس و ناامید و پر از غُصه و تَعَب هر یک به اعتراض به موسی گشوده لب: کای از بَرِ خدا شده ما را تو رهنمون فرعون یافت سیطره، اِنّا لَمُدرَکون موسی ولی به فضلِ و به رحمت امید داشت در عین ناامیدی امّت، امید داشت ناگاه حق به یاریِ یارانِ خود شتافت دریا برای امّت موسی ز هم شکافت آری! ز مکر و خُدعه‌ی اهل جهان چه باک؟! موسی امام ماست، ز فرعونیان چه باک؟! خوش‌بین به راهِ روشن و فردای خود شویم در این مسیر، پیرو موسای خود شویم از راه کی رویم به ترفند دشمنان؟! خوش‌بین به راه خویش! نه لبخند دشمنان ماییم امتّی که امامت، حیات ماست این جلوه‌ی عظیمِ کرامت، حیات ماست زهرا رسانده است به ما این پیام را باید گرفت دامنِ پاک امام را اوصاف او فقط نه به قرآن بیان شده‌ست عالم گواه عصمتِ این خاندان شده‌ست... گفتی به ما: امام همانند کعبه است در مجد و احترام همانند کعبه است باید همیشه خلق کند گرد او طواف زین اتحاد دور شود هر چه اختلاف وقتی حقایق ازلی بود در خطر دین خدا و جان ولی بود در خطر وقتی که عده‌ای همه پیمان شکسته‌اند یا آن‌که در ادامه‌ی این راه خسته‌اند تکلیف مؤمن است که خیزد پی جهاد باید که در مقابل تحریف ایستاد دست و دل و زبان تو از حق دفاع کرد الحق از آن حقیقت مطلق دفاع کرد هم خطبه‌ی تو باعث افشاگری شده‌ست هم ندبه‌ی تو مَطلع احیاگری شده‌ست مادر دعا کن از تو مبادا جدا شویم چون تو همیشه سالک راه خدا شویم جان را فدای راه پیمبر کنیم و بس چون تو همیشه یاری رهبر کنیم و بس عهدی که کرده‌ایم به همت وفا کنیم در قدس ما نماز جماعت به‌پا کنیم ✍حجت‌الاسلام 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چند شعردر فضای شعر مقاومت https://eitaa.com/rozehayemaktoub3/952
🟢چند شعر برای ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها از عرش صدای ربنا می آید آوای خوش خدا خدا می آید گفتست نبی خدا گناهش بخشد هر کس که به فاطمه فرستد صلوات * * * * بر چهره ی زیبای محمد صلوات بر گنبد خضرای محمد صلوات سرتابه قدم آینه او زهراست تقدیه به زهرای محمد صلوات * * * * بر آیینه جمال داور صلوات بر آبروی آل پیمبر صلوات بر فاطمه ای که شد به شأنش نازل از سوی خدا سوره ی کوثر صلوات * * * * بر کوکب آسمان عصمت صلوات بر فاطمه گوهر نبوت صلوات بر مادر یازده امام برحق از صبح ازل تا به قیامت صلوات * * * * بر نور خدا عصمت کبری صلوات بر دخت نبی ام ابیها صلوات بر آن که بود شفیعه روز جزا همتای علی حضرت زهرا صلوات * * * * بر احمد و بر کوثر قرآن صلوات بر طلعت محبوبه ی یزدان صلوات بر روح مطهر امام و شهدا بر فاطمه مادر شهیدان صلوات * * * * بردخت گرانقدر پیغمبر صلوات بر خیر فراوان و به کوثر صلوات برمادر امام و به همتای علی بر منجی ما در صف محشر صلوات * * * * به گل گلشن طه صلوات به مه سید بطحا صلوات به نکو دختر پاک احمد بلکه بر ام ابیها صلوات * * * * آئینه پاک حق نما را صلوات وان پاره ی قلب مصطفی را صلوات بر مادر عزیز یازده نور جلی همسنگر میر لافتی را صلوات * * * * به نام نامی زهرا و مصطفی صلوات برای ام ابیها و مرتضی صلوات ز بهر فاطمه آن افتخار کان و مکان به مادر میر شهیدان و مجتبی صلوات * * * * محبوبة حی کبریا را صلوات همتای علی مرتضی را صلوات برفاطمه، آن شفیعه روز جزا وان خیر کثیرِ مصطفی را صلوات * * * * بر سیده زنان عالم صلوات بر مایة افتخار آدم صلوات بر فاطمه، حبیبه حی ودود بر دُخت پیام آور خاتم صلوات * * * * بر سینة خون چکان زهرا صلوات بر قامت چون کمان زهرا صلوات بر روی کبودِ نازنین دخت رسول بر محسن خسته جانِ زهرا صلوات
ای شکوهت فراتر از باور ای مقام ات فرا تر از ادراک وصف تو درک لیله القدر است فهم ما از تبار «ما ادراک» کوثری،‌‌ بی کرانه دریایی ما و ظرف حقیر این کلمات باید از تو نوشت با آیات باید از تو سرود با صلوات آیه در آیه وصف تو جار یست فتلقّی، مباهله، کوثر در دل انما یرید الله در «فصل لربک وانحر» از بهشت آمدی به هیئت نور عطر سیبت وزید در هستی تو گلِ ... نه، تو نوبهارِ... نه تو بهشت دل پدر هستی پدر و مادرم فدای شما مادری کرده ای برای پدر چشم بد دور، چشم شیطان کور دست تو بود و بوسه های پدر از بهشت آمدی و روشن شد سرنوشت دل علی با تو بی تو کم بود در تمام جهان نیمه ی دیگرش ولی با تو... وصف ذات تو و صفات علی وصف آیینه است و آیینه غربت و خنده ی تو و دل او قصه ی گرد و دست و آیینه خانه می شد بهشتی از احساس با گل افشانیِ بهاریِ تو عاطفه با تمام دل می زد بوسه بر دست خانه داری تو خانه از زرق و برق خالی بود از صفا عاشقی محبت پر داشتی ای کلید دار بهشت پینه بر دست، وصله بر چادر از بهشت آمدی و آوردی یازده سوره ی بهشتی را مصحفِ سر نوشت خود دیدیم سوره هایی که می نوشتی را نسل تو نوحِ با شکوهِ نجات نسل تو خضرِ آسمانیِ راه جلوه ای از دم تو را دیدیم در مسیحی به نام روح الله روز مادر شده دلم با شوق پر زده در هوای تو مادر منم و وسعت بهشت خدا منم و خاک پای تو مادر آرزو دارم این که بنشینم لحظه ای در جوار تو اما... آرزو دارم این که بگذارم شاخه گل بر مزار تو اما... آه در حسرت زیارت تو دل ما آشنای دلتنگی است حرم دختر کریمه ی تو شاهد لحظه های دلتنگی است روز مادر شده به محضر تو آمدم پا به پای این کلمات هدیه ی من برای تو اشک است هدیه من برای تو صلوات شاعر: سید محمدجواد شرافت با جستجوی مصراع اول شعر و نام شاعر یا مداح در فضای اینترنت اجرای این شعر را ببینید 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در ایتا https://eitaa.com/madareshohada
مدح_و_میلاد_حضرت_زهرا ای از ازل به عرش خدا تاج فاطمه سيب بهشتی شب معراج فاطمه فردا كه اختيار شفاعت به دست توست هستند انبيا به تو محتاج فاطمه محمد حسن بیات لو @marsiyeeh 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
دختر خورشید و ماه زهرۀ زهرا آن‌که کرامات او گذشته ز احصا هم شرفش بگذرد ز عرش الهی هم نسبش می‌رسد به سید بطحا زهره مخوانش که هست زهره کنیزش دخت مخوانش که گشته اُمّ اَبیها محرم رازش نبیِ راضیِ مَرضی سنگ صبورش علیِ عالیِ اعلی حاصل پیوند باغ و نم‌نم باران سیب گلاب دل خدیجه و طاها تاج سر هر دو عالمی تو و کافی‌ست چون تو یکی اسوه بانوان جهان را.. سورۀ کوثر به نام توست مزین آیۀ تطهیر شد ز نام تو معنا ره نَبَرَد در بهشت روز قیامت هرکه تو بر نامه‌اش نکرده‌ای امضا بهر نگهبانی از تو عرش فراهم بهر پذیرایی از تو خُلد مهیا حُبّ تو جنت شده‌ست و بغض تو دوزخ ای به قیامت معاندان تو رسوا.. دین تو کفر فریب و کذب درآورد صدق تو با این و آن چه کرد خدایا صدق به صدیقه می‌رسد که رسیده‌ست جمله به فرزند ارث مانده ز بابا ارث سلیمان مگر نبُرد ز داود یا زکریا نداد ارث به یحیی ارث پدر برده‌ای به امر خداوند مِلک فدک را نه بلکه مُلک فلک را سوی تو آید رسول روز تَحَدّی سمت تو گردیده قبله، لیلة الاسری از پی دستاس توست چرخش گردون زینت نعلین توست گنبد مینا غایت خلقت تویی و جمله بهانه‌ست قصۀ سیب و بهشت و آدم و حوّا خود چه خبر گشته در مدینه که با شوق جِنّ و ملک می‌رسند بهر تماشا چشمۀ کوثر به دست ساقی کوثر شمس و قمر را نگر قرین شده یک‌جا آن‌که نبی جوشن کبیر تنش کرد با زره آمد ز راه بادیه تنها وآن که به سائل سپرد رخت عروسی چشم بپوشد ز رَخت اطلس و دیبا.. خانۀ ایشان بهشت و کوچک و دنجی‌ست گرچه نگنجد به کوزه جمع دو دریا بانوی پر مهر آب و آینه و نور! خیر کثیر نهانِ دنیی و عقبا! کیست به غیر از تو با علی مترادف؟ غیر علی کیست با تو همسر و همتا؟ حیدر صفدر امیر قلعۀ خیبر آن‌که محابا نکرده از صف اعدا.. تیغ و حریر است یا نه آتش و آب است هم به تولاش بین و هم به تبرا حق و علی با هم‌اند و لا یَتَغَیَّر حق و علی مدغم‌اند و لا یَتَجَزّی پای به ره نِه غضنفرا که شغالان خود بگریزند پابرهنه ز هیجا عبدود آن‌قدر ذوق کرد که نشناخت بعد ملاقات ذوالفقار سر از پا بی‌ثمر از تیغ او گریخته مرحب بیهُده در چنگ شیر کرده تقلا کو اسدالله و غالب است به شمشیر کو ولی‌الله و نائب است به تقوا طعنۀ او با بشر زنند عجب نیست نسبت او با خدا کنند شگفتا! اکبر و اعظم خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبا.. سید و مولا و میر هر دو جهان است هرکه علی را گرفت سید و مولا تا پدر خاک، سهم مادر آب است گشته سرشته به نور، آب و گل ما یکسره مکتوم ماند راضیه را راز ماند پس پرده سِرّ کشف معما تربت پاکش نهان ز دیدۀ مردم چون شب قدری نهفته در سه شب احیا فاطمه خود فاطمه‌ست من چه بگویم؟ اسم تو تنها به اسم توست مُسَمّی در همه گیتی نگشته مثل تو تکرار در همه عالم نشد شبیه تو پیدا در حد ما نیست مدح نام تو گفتن مدح تو گوید مگر خدای تعالی «ما نتوانیم وصف نام تو گفتن با همه کرّوبیان عالم بالا» از پس مدح تو برنیامده جبریل ماها بر ما ببخش لکنت ما را ماها بر من مگیر اگر که نبوده‌ست چامۀ من همچو خطبه‌های تو گیرا عدَّة عذرم همین چکامۀ سست است این دو سه ناپخته‌بیتِ شبهِ مُقَفّا با نظر مهر آن عزیزترین بود شعر من ار رفت تا ستارۀ شِعرا دنیا حفظش نکرد اگرچه به ظاهر هجده بیت است آن قصیدۀ غَرّا محمدرضاطهماسبی
نورِ تو تا رسید به بامِ دیارِ عرش خورشید را نِشاند به روی مدار عرش در "فاطمه" جمال خدا دیده می‌شود آئینه‌ی نبی شده آئینه‌دار عرش ذکرِ تو شغلِ دائمیِ جبرئیل‌هاست تسبیح نامِ "فاطمه جان" است، کار عرش نه حضرت رسول..، نه حیدر..، برای تو "لولاک" را نوشته خداوندگارِ عرش با ربَّنای تو دو ستون آفریده تا از این طریق حفظ شود ساختار عرش جانم به میوه‌ای که بُود بابِ میل تو آن میوه ای که نام گرفته: "اَنارِ عرش" گفتند: انبیای خدا هم پیاده‌اند... آن دَم که روز حشر تویی تک‌سوار عرش ما را به سقفِ "قصرِ بهشتی" نیاز نیست کافی‌ست چادر تو شود سایه‌سار عرش بعد از هجومِ کوچه، خدا حُکم کرده است دیگر به دامنت ننشیند غبار عرش در گوشه‌ی بهشت، تنورِ تو روشن است مشغول طبخ نان شده‌ای، "خانه‌دارِ" عرش شُکر خدا به دستِ تو ظرف غذای ماست شُکر خدا که نان تو در سفره‌های ماست خندیدی و خدا همه را شادکام کرد غم را برای اهل غمِ تو حرام کرد با تو گشود بابِ توسل به خویش را در حقِّ خلق، لطف خودش را تمام کرد قبل از تو سهم دخترکان سنگ قبر بود نور تو این معامله را بی‌دوام کرد زنده به گور کرد وجودِ تو "جهل" را دیگر عرب به شأن زنان احترام کرد فهمیده‌ایم حدِّ مقام‌اَت قیامتی است... وقتی رسول پیش قدومت قیام کرد با "بَضعَهُ النَّبیِ" خودش ختم مرسلین در بابِ جایگاهِ تو ختم کلام کرد هم مادر رسولی و هم دختر رسول... باید که سجده را به کدامین مقام کرد؟! روح الامین به لفظِ "علیک" تو دلخوش است هرگاه رو به خانه‌ی امن‌اَت سلام کرد وللهِ یک شبه همه‌ی آن یهود را این چادر تو بود، مسلمان‌ِ تام کرد از قصه‌ات حکایتِ ایمان درست شد با گردوخاکِ چادرت انسان درست شد روح تو خلق شد، قَلَمی "هَلْ أَتَا" نوشت دستت بلند شد، مَلَکی رَبَّنا نوشت "پرده نشین آل نبی"..، لوحِ کردِگار قُربِ تو را برابر قُربِ خدا نوشت تنها سه آیه سهم تو از قِصّه‌ی خداست امّا چِقَدر شرح بر این ماجرا نوشت معراج، ابتدای رسیدن به فیضِ توست این را رَسول، سَردرِ غارِ حرا نوشت عیسی اگر که کور شفا داده.. ،با یَقین بالای نسخه ذکر شریفِ تو را نوشت ذُرّیه‌ی تو را که خدا "پادشاه" خواند ذرّیه‌ی مرا همه از دَم "گدا" نوشت حالِ تو را مدیحِ "علی" خوب می‌کند... باید به خاطر دلت از "مرتضی" نوشت ذکر تو شیعیان تو را پایبند کرد ما را علی علیِ تو از جا بلند کرد دروازه‌ی بهشت غلامِ دَرِ علی است افلاک تشنه‌ی نمِ چشمِ ترِ علی است رازِ نهان خلقتِ این خاک "مرتضی" است سِرِّ تمام کُون و مکان در برِ علی است دستی بلندتر ز یدالله دیده‌ای؟! بالاتر از تمامی سرها سرِ علی است در صدر شاهکارِ رشادت هنوز هم فَتحُ الفتوحِ معرکه‌ی خیبرِ علی است امّا پناه حیدر کرّار "فاطمه" است بانوی آب و آینه ها، سنگر علی است با بودنش به جوشنِ جنگی نیاز نیست جوشن کبیرِ او زره پیکر علی است عمری برای عُمر کمش گریه می‌کنیم... هِجده بهار، نُه نَفَسَش، همسر علی است این یاس را چگونه عدو زیر پا فِشُرد! این لاله‌ی کبود، گُلِ پرپر علی است در گُر گرفت..، میخ کج از شرم سرخ شد... پِی بُرده بود بال و پر دلبرِ علی است او باغ لاله کاشت..، بگو وای مادرم او بار شیشه داشت..، بگو وای مادرم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با یاد و نام ی والامقام زبان قاصر ما و بیان مدح این بانو شبیه شاعری گُنگم زمان مدح این بانو چه گویم ، وصف او وقتی به قرآن مُبین باشد زمانی که ثناگویش امیرالمومنین باشد چه بانویی که لبخندش نشاط قلب پیغمبر وجود خیر او شان نزول سوره ی کوثر رشیده ، طاهره ، عذراء ، سعیده ، عارفه ، نورا علیمه ، فاطمه ، بُشری ، زکیّه ، ساجده ، زهرا چه بانویی که بخشیده به عالَم نور عینش را زده بر جان ما مُهر غلامیّ حسینش را همان بانو که دامانش پناه اهل مکتب شد همان مکتب که پرچمدار آن همواره زینب شد همیشه نور می گیریم از این ایمان زهرایی از این جمهوری اسلامی ایران زهرایی ** منم از نسل باقرخان و سرداران ایرانی منم از نسل دلواری و از نسل خیابانی منم از پیروان مکتب پیر جمارانی منم سرباز جان بر کف در این مُلک سلیمانی گذشته رسم طاغوتی ، زمان خان و خان بازی به جای کد خدا باید خدا از ما شود راضی جهاد عرصه ی تبیین ، اصول امتحان ما امید حضرت آقا به این نسل جوان ما جوانانی که مشتاق امیرالمومنین هستند همان هایی که در فتنه چو سدّ آهنین هستند نشان عزم روح الله ، در ایران پاینده که خون آرمان ها شد مسیر سبز آینده اگر چه حاج قاسم نیست در پیکار با ظالم ولی پیداست در دنیا خروش لشکر قاسم یمن ، بحرین ، پاکستان ، دمشق و غزه و لبنان جوانمرد حرم قاسم حضورش هست در میدان اگر چه نقشه ی دشمن به رنگ وسوسه باشد برای نوجوان ما یقیناً مخمصه باشد خدا با فتنه ی دوران بگیرد آزمونش را رجوعی کن به قرآن تا بدانی چند و چونش را کسی که دل به شیطان داده بین راه می ماند کسی که با خدا شد با ولی الله می ماند طلوع روشن بهمن از آن پنجاه و هفت ما شروع انقلاب ما شروع پیشرفت ما چه غمگین گشته استکبار از این رشد جانانه توان موشک و پهپاد و تأسیس رصدخانه کووید ۱۹ آمد ، ولی با دیده ای روشن در اوج دوره ی تحریم ما ، تولید شد واکسن اروپایی که در سرما اسیر نفت و هیزم شد به جای رفع این مشکل چرا دلسوز مردم شد؟!! همان غربی که خود را نقطه ی پرگار می بیند!! همان غربی که زن ها را فقط ابزار می بیند ولی زن در نگاه ما شکوه جامعه باشد در این دنیای بی احساس ، روح جامعه باشد نباید خانه بی فرزند باشد جمعیت ، محدود ! نباید آسمان شهرمان باشد غبارآلود دعای خیر این مردم زمان سخت و آسایش برای رهبر دلسوز و مسئولان زحمت کش نباید دل به دشمن بست این یعنی همان غفلت نباید فکر دیگر بود غیر از همت و خدمت جهاد فی سبیل الله یعنی حمله ی طوفان رسیده فصل نابودی برای ابن جهانخواران دوباره قصه ی موسی ، دوباره ماجرای نیل رسیده مرگ آمریکا ، رسیده مرگ اسرائیل نمانَد نامی از دشمن نشانی از سُعودی ها شود نقش ِ بر آب این نقشه ی شوم یهودی ها شهیدان می رسند از راه ، در دوران هم عهدی هوای جمعه ی موعود یعنی می رسد مهدی اگر سرمشق می گیری همیشه فاطمی باشی بدان باید که سرباز جهاد دائمی باشی سپاه سرخ حزب الله می آید کنار او دعای خیر مادر هست ، در هر لحظه یار او اگر در سینه دل داری و آن دل هست با مهدی به عشق حضرت زهرا ، بگو لبیک یا مهدی شاعر: ©به نقل از اشعار آیینی حسینیه
بازهم پیک صبا مُشک فشان آمده است برمشام همه عطری ز جنان آمده است هاتفِ غیب خبر می‌دهد از رویش گُل صحبت از بانوی گُل‌ها به میان آمده است با گُل یاس، زمین را به فلک پُل زده‌اند روی سینه به ادب، خیل مَلک گُل زده‌اند این چه شوری است که در ذکر جمیل همه است کوثری ناب روان‌گشته از این زمزمه است ابر رحمت به سر خلق دمادم جاری است همه آفاق پُر از فاطمه یا فاطمه است به فلک وادی این طور چه دیدن دارد نغمه‌ی اهل سماوات، شنیدن دارد تا که قدسی نفسان جلوه‌ی طوری دیدند در دل ختم رُسل شوق و سروری دیدند همه لبخند زنان عطرفشانی کردند روی دامان خدیجه، گُل نوری دیدند مات بودند که نوزاد چها می‌گوید که شنیدند همه، حمد خدا می‌گوید چه مبارک سحری داشت شب میلادش جبرئیل آمده ازبهر مبارک‌بادش همه جا پُرشده از زمزمه‌ی «اعطینا» دیدنی بود رسول للَه و روی شادش کوثری گشت روان، عطر حیاتی برخاست و به شادیِ دلِ او صلواتی برخاست کوثر و قدر بخوان، جلوه‌ی توحید رسید قبله‌ی جانِ همه، کعبه‌ی امید رسید باز هم زمزمه کن آیه‌ی تطهیر بخوان زُهره و فاطمه و طاهره، خورشید رسید ذرّه ذرّه همه محو گُل خورشید شوید زائر عارف این کعبه‌ی توحید شوید به فروغش، به جمالش، به جلالش به فضائل، به خصائل، به کمالش صلوات به خداوند که سادات جهان مادری‌اند به خود فاطمه تنها نه، به آلش صلوات هردل غرق غمی، نور امیدش زهراست هرکه مشتاق جنان است، کلیدش زهراست آمد او تا که بشر فانی فی‌الله شود بشر از جهل رها گردد و آگاه شود می رود زود ولی چند بهاری کافی است تاکه او بر همه روشنگر این راه شود تاکه از خواری دنیا به همه حرفی گفت عطر بیداری او خواب جهان را آشفت هر زبانی که به «یا فاطمه» تطهیر شود گوید او آمده تا نور سرازیر شود هدف آمدنش چیست؟ همین می دانم تا ولایت به خود فاطمه تفسیر شود صحبت اهل ولایت به جز این زمزمه نیست «زیر این چرخ، علی دوست‌تر از فاطمه نیست» عمر پُر برکت او از چه حکایت دارد؟ از چه از مردم این شهر، شکایت دارد؟ همه ی عمر کمش گفت، «وفایی» بر خلق که علی برهمه‌ی خلق، ولایت دارد بی علی هیچ ره سیر الی‌اللهی نیست جز از این راه، به فردوس برین راهی نیست شاعر: ©به نقل از اشعار آیینی حسینیه
هوای تازه‌ای از عرش، سرشار از وزیدن بود و چشم «هل اتی» از نور «اعطیناک» روشن بود نگو جای زنی در خانه‌ی لولاک خالی بود که جای آینه در پهنه‌ی ادراک خالی بود عروس خانه‌ی نهج‌البلاغه، مادر حکمت بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت همان که مادری کرده است طفل آفرینش را همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را همان نوری که می‌بخشید بر شب‌های دنیا نور همان صبحی که می‌تابید تا همسایه‌های دور همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد همان انسیة‌الحورا که بر انسان شرافت داد علیمه، عالمه ،راضیه، مرضیه، پُر از زهرا نگین سبز پیغمبر به روی گنبد خضرا شکوه لیلة‌القدر است و ام‌الانبیا زهرا چه گویم از مقاماتش، و ما ادراک ما زهرا به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش شهادت دسته گل‌هاییست در گلدان ایوانش همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده که این مستوره‌ی معصومه ناموس خدا بوده تواضع شاخه‌ای پُر بار در باغ نمازش بود خلوص و سادگی اسباب پررنگ جهازش بود زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد این‌گونه که زهرا خانه‌داری را شرافت داد این‌گونه دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش علی مظلوم، اما ظالم از او واهمه دارد علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد علی را کاشف‌الهم، کاشف الغم؛ عشق زهرا بود علی را با هزاران زخم، مرهم؛ عشق زهرا بود خلاصه! حُسن‌های عالم و آدم فقط یکجاست و آن هم خانه‌ی نور است و نورش حضرت زهراست چراغ آسمان‌ها چادر شب‌زنده‌دارش بود خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود اگر "ام الولا" یک لحظه احساس خطر می‌کرد دوباره چادر شب‌زنده‌دارش را به سر می‌کرد خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود خطر جاماندن اندیشه‌ها از صبح صادق بود اگر گهواره جنبان حسینش می‌شود سلمان نگاه فاطمه پس بوده از آغاز با ایران اگر که آب و آیینه‌ست، پس روشنگری دارد اگر ام‌الجهاد است این! جهادی حیدری دارد نیافتاد از قنوتش یک نفس «الجار ثم الدار» که جوشید از قنوت پر قناتش چشمه‌های ثار قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود یکی از میوه‌های مستجابش حاج قاسم بود شاعر: ©به نقل از اشعار آیینی حسینیه
به نبی و خدیجه‌ی اطهر به " فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ" از نماز شب است بالاتر نیت دست‌بوسی مادر طب و مرهم نبود و هرگز نیست برکتی هم نبود و هرگز نیست در دو عالم نبود و هرگز نیست از دعاهای خیر او بهتر چهره اش نور کهکشان دارد در دلش مهر بی کران دارد با همین قامت کمان دارد زیر پایش بهشت سرتاسر دشمنان رسول می لرزند داده حق بر رسول خود فرزند صد هزاران پسر نمی ارزند بر رسول خدا به این دختر هست زهرا سراسر قرآن بین احزاب و فاطر و لقمان آل عمران و مریم و فرقان قدر، انسان، تبارک و کوثر فاطمه خود تعالی خود شد عزت لایزالی خود شد در همان خردسالی خود شد مادر مهربانِ پیغمبر مادر کربلا و عاشورا حجت الله بر حجج، زهرا در میان تمام اهل کسا فاطمه می شود فقط محور فاطمه کیست؟ صاحب افلاک جلوه ی رب العالمین در خاک طبق نص روایت لولاك نیست از فاطمه کسی برتر دعا دو چندان کن یاد، از رفتگان فراوان کن یاد، از مادر شهیدان کن یادی از مادر علی اصغر شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صبحِ تقویم گفت یا زهرا همه هستی‌م گفت یا زهرا نور زهرا که در جهان پیچید هفت اقلیم گفت یا زهرا آدم آموخت علم أسما را بعد تعلیم گفت یا زهرا ملت انقلابی ایران وقت تحریم گفت یا زهرا محشری شد شبی که فرمانده پشت بی‌سیم گفت یا زهرا و اباالفضل دست‌هایش را کرد تقدیم گفت یا زهرا هی امان‌نامه می‌فرستادند جای تسلیم گفت یا زهرا عارفی سرّ عشق می‌دانست هرچه گفتیم گفت یا زهرا
جبرئیل است که باز آمده از جانب معبود سوی ختم رسل احمد محمود ولی خرم و خشنود که ای بود خدا را ز ازل مقصد و مقصود خدا راست یکی گوهر نایاب رخش مهر جهان تاب کفش بحر در ناب تنش جان مجسم دمش آیت محکم که خواهد کند از لطف وکرامت به تو تقدیم که غیر از تو کسی لایق این هدیه شایسته نبود است و نباشد به تو حکم آمده از ذات الهی که چهل روز و شب از همسر خود دور شوی غزق یم نور شوی نورعلی نور شوی ، آن در یکتای احد مظهر ا... و صمد دور شد از همسر و گردید روانه به سوی خانه بنت اسد آن مادر فرخنده مولا ، همه شد غرق تجلی همه شد محو تولی و در آن چهل شب و چهل روز خدا گفت و خدا خواند و خدا دید و نمی دید به جز روی خدا را. این چهل شب چو به پایان شد و پیغمبر اسلام ز سر تا به قدم جان شد و آئینه جانان شد و خندان به سوی خانه شتابان شد و کوبید در خانه که یکباره خدیجه ز درون داد ندا گفت که کوبنده در کیست روا نیست به جز شخص پیمبر در این خانه زند درب گل لبخند نبی باز شد و گفت خدیجه بگشا در که منم خواجه عالم شرف عالم و آدم نبی پاک و مکرم که به فرمان خداوند تعالی به سویت آمده ام تا به تو گویم شده آن لحظه که ذات ازلی غرق در انوار کند خانه ما را شب وجد است و سرور و شب عشق و شب شور و شب میلاد بتول است که تنها گهر بحر عقول است و یا رو ح که ما بین دو پهلوی رسول است خدیجه شده تنها و در امواج محن ها و بریدند از او یکسره زن ها و زده تکیه به دیوار ز لطف احر قادر غفار 🔸زنان قرشی یکسره از مادر اسلام بریدند ز کاشنه او پای کشیدند چو دیدن شده همسر و دلدا رپیمبر ، ز خدا باد درودش به قیام و به سجودش که یکی طرفه ندا خواست ز اعماق وجودش چه صفابخش ندایی چه فرخنده صدایی چه دل انگیز کلامی چه پیامی که الا مادر پاکیزه سرشتم گل خوشبوی بهشتم منم ای مادر فرخنده منم فاطمه فرزند تو دلبند تو هم صحبت تو هم دم و غمخوار تو ، غم نیست اگر خیل زنان از تو بریدند ، مقام تو ندیدند تو ناموس خدایی تو کانون وفایی تو دنیای صفایی تو که از هستی خود دست کشیدی و خدا فاطمه ات داد که روشن کند از پرتو انوار رخش چون دل پیغمبر و چشم تو همه عرض و سما را ، 🔸خدیجه تک و تنها در امواج محن ها نه یاور نه معین و نه مدد کار زده تکیه ببه دیوار که از لطف خدای احد قدر قفار رسیدند ز ره چهار زن پاک لب خویش گشودند و سلامش بنمودند سلامش ز ادب باز نمودند یکی گفت منم مریم عذرا یکی گفت منم خواهر موسی و یکی گفت منم ساره یکی گفت منم آسیه ای مادر زهرا ، همگی دل به تو بستیم و تو را قابله هستیم که آری به جهان سیده کل نساء را خواطین بهشتی همه گشتند ثناگوش گهی بوسه نهادی به گل روش گهی دست کشیدند به پهلوش که یکباره همه حجزه او گشت پر از نور و درخشید جمالی که از آن چشم قمر کور و به رخ سوره والشمس به قامت شجر طور بسی خوب تر از حور نهاده به چشم کره خاک دو دستش سوی افلاک به ذکر احد پاک گهی حمد خدای ازلی گفت گهی وصف نبی گفت گهی مدح علی گفت به آواز جلی گفت سپس خنده به رخ مادر زد و آن چهار زن پاک بگفتند سلامش بستودند تمامش همگان محو مقامش همه سرمست کلامش همه شستند به ابریق بهشتی همه گفتند درود و  صلواتش همه محوش همه ماتش همه مستش همه دادند به هم دست به دستش همه دیدند در او آئینه غیب نما را به تو پیوسته درودم به تو هر لحظه سلامم که تویی حجت کل حجج ا... تویی از همه اسرار الهی همه واقف همه آگاه زنور تو شده خلق بهشت و ملک و حوری و قلمان و سپهر و فلک و اختر و شمس و قمر الحق که تو خود جان رسولی و تو مرآت عقولی و تو زهرای بتولی و تویی حاکم صحرای قیامت و تویی مادر والای امامت تویی آن عبد خدا جلوه که پیوسته خداوند فرستاده سلامش تویی آن کس که همه هست جهان هست ز هستش تویی آن کس که محمد زده گل بوسه به پیشانی و دستش تو که دست همه گیری چه شود دست بگیری ز من بنده دلباخته بی سرو پا را.
جبرئیل است که باز آمده از جانب معبود سوی ختم رسل، احمد محمود ولی خرم و خشنود که ای بوده خدا را ز ازل، مقصد و مقصود خدا راست یکی گوهر نایاب، رخش مهر جهان تاب کفش بحر در عناب، تنش جان مجسم دمش آیت محکم که خواهد کند از لطف و کرامت این گوهر را به تو تقدیم که غیر از تو کسی لایق این هدیه ی شایسته نبودست و نباشد به تو حکم آمده از ذات الهی که چهل روز و شب از همسر خود دور شوی غرق یم نور شوی نور علی نور شوی آن در یکتای احد مظهر الله الصمد دور شد از همسر و گردید روانه به سوی خانه ی بنت اسد، آن مادر فرخنده ی مولا همه شد غرق تجلا همه شد محو تولا و در آن چهل شب و چهل روز خدا گفت و خدا خواند و خدا دید و نمی دید به جز روی خدا را پیغمبر اسلام ز سر تا به قدم جان شد و آیینه ی جانان شد و خندان به سوی خانه شتابان شد و کوبید در خانه و بگشود خدیجه در و ناگه نگهی کرد به خورشید رخ خواجه ی لولاک چراغ دل افلاک تبسم به لبش بود و به از روز،‌ شبش بود گل انداخته رخش از دیدن رخسار محمد و در آن مرحله جبریل امین بوسه نهادی به زمین گفت که ای صاحب دین آمدم از خلد برین بر تو فرستاده خدا میوه ی جنت که در آن طینت زهراست گل گلبن طاهاست که او را شرف ام ابیهاست تنابان کن و رو کن به سوی بستر دلدار به فرمان خدای احد قادر قدار عیان می شود این مطلع الانوار ز صلب تو در آن قسمت دادار چو شد منتقل آن نور مکرم ز پیغمبر اکرم در آن بانوی عالم چلوات روی زهرا، ز رخش گشت نمایان و ثنا گفت رسول دو سرا را
اگه میخوای بمونی تو خونه حیدر دلتو بزن به دریا فقط بگو مادر بارونه گل یاسه امشب میباره آیه های کوثر امشب من اگه قابل باشم میمیرم برا تو مادر مهتاب امشب سرگردونه دریا دریا گل بارونه بگو سرتو به زیر پام بذار اگه نذاشتم بگو فلکو رو شونه هات ببر اگه نبردم بگو تا آخر آسمون برو اگه نرفتم بگو برام بمیر اگه نمردم زد از دلم جوونه محبت مولا رو سرمه دست حیدر وقتی میگم زهرا میخونم تا بدونه دنیا عشق تو همه دنیامه حالا که مادر من هستی پس حیدر دیگه بابامه هر کی عشق حیدر داره سهم از عشق مادر داره بگو راز دلتو به من بگو اگه نگفتم بگو همین حالا اشهدتو بخون اگه نخوندم بگو چشتو رو غیر من ببند اگه نبستم بگو عاشق بمون اگه نموندم یه عمریه به عشقش دلم گرفتاره به خدا همیشه هوامونو داره شد مادر همه هستی امشب مهمون سفره های فضلت تا هستم پای حیدر مادر میمونم به ابالفضلت ای مادر دریا زهرا ماه شب مولا زهرا بگو خونتو به پای دل بریز اگه نریختم بگو گلای بهشتی رو بچین اگه نچیندم بگو برو توی آتیش خدا اگه نرفتم بگو خدا رو ببین اگه ندیدم
خدا را تجلاّی دیگر مبارک نشاط و سرور پیمبر مبارک تبّسم به لب های حیدر مبارک به افلاک توحید، محور مبارک به سادات میلاد مادر مبارک به قرآن بگویید کوثر مبارک گل باغ عصمت فداها خوش آمد جمال خدا روح طاها خوش آمد پیمبر بود محو خورشید رویش خدیجه شده مات حسن نکویش درود خدا باد بر خُلق و خویش نیاز آورد صد چو رضوان بسویش ملک راست ذکر و دعا گفتگویش محمّد (ص)، محمّد (ص)، ببوسش ببویش که آیات نور است نقش جمالش کمال است مبهوت فضل و کمالش گل است و رباید دل از باغبانش مه است و شرف داده بر آسمانش سلام خدا باد بر جسم و جانش محمّد (ص) بود زائر آستانش خداوند را وحی ثانی بیانش زمین غرق نور آمد از دودمانش وجودش سراپا بهشت محمّد (ص) بهشت محمّد (ص) سرشت محمّد (ص) به گردون بگوییداین محور تو است به حوّا بگویید این سرور تو است به آدم بگویید این مادر تو است به حیدر بگویید این همسر تو است به احمد بگویید این دختر تو است به قرآن بگویید این کوثر تو است به فردوس گویید افتد به پایش به جبریل گویید گوید ثنایش امامت گل سرخی از دامن او ولایت بهاریست از گلشن او نبوّت در آیینه ی روشن او شفاعت شمیمی ز پیراهن او علی دوستی همچو جان در تن او بهشت سماواتیان مدفن او گرفته حیات از دمش تا قیامت نبوّت، رسالت، ولایت، امامت فلک گشته بر گرد بیت گلینش ملک سجده برده به خاک زمینش گرفته ز دم روح روح الامینش خداوند را دست در آستینش نبی عاشق طلعت نازنینش علی زنده از خندۀ دلنشینش خدا مدح فرموده در هل اتایش پدر بارها گفته جانم فدایش خدا برد معراج، پیغمبرش را به او داد نیکوترین گوهرش را نه نیکوترین گوهرش کوثرش را نه کوثر که صدّیقه ی اطهرش را نه صدّیقه ی اطهرش مظهرش را نه مظهر که آیینه ی منظرش را سلام خدا بر جمال و جلالش که مولا علی گشته محو کمالش سلام ای وجود تو رکن ولایت سلام ای به دستت تمام عنایت سلام ای عنایات تو بی نهایت سلام ای جهانت به ظلّ حمایت سلام ای حسینت چراغ هدایت پیام تو قرآن کلام تو آیت زمام دو گیتی بود در کف تو ولیّ خدا کاتب مصحف تو تو جان گرامی به جسم جهانی تو نور عیانی تو سرّ نهانی تو مریم نه والله بهتر از آنی تو همچون کتاب خدا جاودانی تو مشکل گشای امام زمانی تو زهرا تو منصوره ی آسمانی تو سر ممدوحه ی حضرت کبریایی تو سر تا قدم خاتم الانبیایی سلامی فروزنده چون کوکب تو به ابن و به بنت و به امّ و اب تو حیات ابد جان گرفت از لب تو تمام کتب حرفی از مکتب تو بهشت خدا عاشق زینب تو سماوات محو نماز شب تو نماز از نمازت کند سرفرازی دعا با دمت می کند عشقبازی سزد مدح تو حیّ داور بگویید فداها ابیها پیمبر بگویید رسول خدا بر تو مادر بگوید ولّی خدا کفو و همسر بگویید کتاب خداوند کوثر بگوید به هر آیه وصفت مکرّر بگوید مجسّم کنم گر همه حسن ها را نبینم نبینم به غیر از شما را کیم من غلامت نه، خاک غلامت غباری که بنشسته بر گرد بامت ثنا گستری بی خبر از مقامت فقیری که خواند به هر صبح و شامت غریبی که از دور گوید سلامت گدای طوافی به بیت الحرامت الا ای به چشمت نگاه الهی به «میثم» نگاهی نگاهی نگاهی