🔰فداکاری شهید طیب حاج رضایی به نقل از کتاب کوچه نقاش ها خاطرات جانباز دفاع مقدس مرحوم سید ابوالفضل کاظمی
🔸محمد عروس چگونه انقلابی شد؟
محمد باقریان معروف به محمد عروس یكی از مبارزان سیاسی قبل از انقلاب
یكی از كسانی كه تقریبا همیشه با دایی سید حبیب جفت و جور و رفیق چهار دانگش بود،
آقامحمد باقریان بود.
این آدم از بس خوش قواره و خوش رخ بود، تو محل معروف بود به «محمد عروس». وقتی
ازكوچهی ما رد میشد، میایستادیم و بازوها، سركول و سینهی ستبر و هیكل ورزشكاریاش راتماشا میكردیم.
چشمهای درشت، موهای فرفری و طرز راه رفتنش كه خیلی با وقار و با ابهت بود، با قدم های سنگین، چشم همه را میگرفت. او همیشه با دایی حبیب به مسجد و هیئت میرفت
و هر وقت مرا میدید، با مهربانی نگاهم میكرد.
از جمله حوادثی كه در كوچه برام اتفاق افتاد، این بود كه خرداد سال 1342 چلهی تابستان،زیرآفتاب داغ، با یك عرق گیر داشتیم فوتبال بازی میكردیم. از جایی كه بازی میكردیم،یعنی از سرخیابان انبار گندم، میدان (امینالسلطان) بار فروشها پیدا بود.
كامیونها و گاری ها را قشنگ میدیدیم كه میوه و سبزی جابهجا میكنند.
شاگرد بار فروشها صبح تا شب حنجره پاره میكردندبرای جلب مشتری.
همین طور كه این به آن و آن به این پاس میدادیم و شوت میكردیم، یك عده چوب به دست، عربدهكشان از میدان بار فروشها ریختند بیرون! چوبهایشان به كلفتی دسته بیل بود. یقین، از خیابان صاحب جمع خریده بودند.
این یك عده، به حمایت از آقای خمینی شعار میدادند «خمینی عزیزم، بگو تا خون بریزم»
یا «یامرگ یا خمینی»، و آن عدهی دیگر كه در میدان به تماشا نشسته بودند، تیر میكردند تحریك وتشویق می كردند.
جمعی، از میدان آمدند بیرون و رفتند طرف میدان شاه. چند دقیقهی بعد، ماشین شهربانی آمد وآژانها ریختند و زد و خورد و تیراندازی شد. ما فقط ماتمان برده بود و تماشا میكردیم.
میترسیدیم جلو برویم.آن روز، وسط جمعیت، محمد عروس را دیدم كه میدود و شعار میدهد.
چند روز بعد، از دایی سید حبیب شنفتم كه آژانها، محمد عروس و چند تا از سركردههای شورشیها را گرفتهاند و به زندان انداختهاند. من در آن ماجرا برای اولین بار اسم «آقای خمینی»را شنیدم.
قیام خرداد 1342 برضد شاه، از آن جا شروع شد برای همین، اسم میدان شاه را «میدان قیام» گذاشتند و به همین اسم ماند و شد مقدمهی انقلاب اسلامی.
اما حساسیت و علاقهای كه به محمد آقای عروس داشتم، باعث شد كه پیگیر قصهی آن روزبشوم و دوستی و رفاقت ریشهداری بین من و محمد آقا پا بگیرد. برای همین، طالبم كه بقیهی ماجرا محمد عروس را همین جا بگویم.
سال 56، از طریق دایی سید حبیب خبردار شدم كه محمد عروس بعد از سیزده سال، از زندان آزادشده، چون خیلی تو نخ محمد آقا بودم، یك روز به دیدنش رفتم. خصوصا در آن روزها، بحث مبارزه باشاه داغ بود و آدمهایی مثل محمد عروس كه صابون زندان شاه به تن شان خورده بود، حرفهای زیادی برای گفتن داشتند.
محمد آقا، مثل گذشته، خوش رخ، و خوش قواره بود، فقط كمی شكسته شده بود.
چند ساعتی با هم گپ زدیم و از این در و آن در گفتیم.
یكی از چیزهای شنیدنی كه محمد آقای عروس برام گفت، این بود: «وقتی در زندان بودم، چندروحانی رو هم به بند ما آوردند و دستگاه شاه چند چاقوكش و قداره بند سابقهدار را قاتی آنها كرد تا باعث آزار و اذیت آنها بشن.
ازش پرسیدم: «آن روز كه بار فروشها از میدون ریختن بیرون، خرداد 1342 بود و من با بچهها توكوچه بازی میكردم. خیلی طالبم بدونم بعدش چی شد؟
محمد آقا دربارهی آن روز گفت:
- بعد ازاین كه شهربانی و ساواك ریختن و ما رو كت بسته بردن به شهربانی، حاج اسماعیل رضایی، حاج حسین شمشاد، حسین كاردی، عباس كاردی، حاج آقا توسلی، حاج علی نوری، حاج علی حیدری و مرتضی طاهری هم قاتی ما بودن و دستگیر شدن.
همهی آنها، بار فروشهای میدان بودن و به خاطر آقای خمینی ریختن تو خیابون و به
نفع او شعار دادند؛ اما سردمدار همهی اینها، "طیب" بود.
@rozehayemaktoub
چند ساعت بعد از دستگیری ما، طیب حاجی رضایی رو كت بسته آوردند و توبند ما انداختن.
وقتی ما رو به زندان باغ شاه بردند، طیب هم همراهون بود. من باهاش كاری نداشتم، چون همیشه دوروبرش یك مشت چاقوكش بود.
خودش هم از بزن بهادرها و لاتهای تهران بود و طرفدار شاه؛ جوری كه وقتی فرح پهلوی بچهدارشد و پسر اول رضا پهلوی را به دنیا آورد، طیب كوچه و محل را چراغونی كرد.
رو همین حساب تاطیب را دیدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش كردم. دستبند به دستش بود. سلام كرد و گفت:محمد آقا ما رفیق نامرد نیستیم.
جوابش رو ندادم؛ اما میدونستم كه ساواك از علاقهی طیب به آقای خمینی سوء استفاده میكند. آن زمان طیب با «شعبان» سرشاخ بود. هر دو یكه بزن جنوب شهر بودند
و حرفشان خریدارداشت. شعبان ورزشكار بود و طرفدار شاه؛ طیب میداندار و بارفروش و دست و دلباز و خیر و یتیم نواز.
در حالی كه همیشه شنیده بودیم او طرفدار و فدایی شاهه، یهو ورق برگشت وطیب شد بر ضد شاه. حالا تو دل طیب چه حال واحوال و انقلابی پیدا شده بود، خدا میدونه.
سران مملكت جلسه گذاشتند كه با طیب زد و بند كنند و وادارش كنند كه بگه خمینی به من پول داده تابار فروشها رو تیر كنم.
آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: «حرفهای شمادرست؛ اما ما تو قانون مشتیگری، با بچهی حضرت زهرا (س)در نمیافتیم. من این سید رونمیشناسم؛ اما با او در نمیافتم.
عاقبت دادگاه شاه به اسماعیل حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حكم اعدام داد و به برادران كاردی و شمشاد و بقیه ده تا پانزده سال زندان دادند.
بعد از اعلام حكم، ما را به بند هامون منتقل كردند. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت:«محمد باقری، حاج علی نوری، اعلی حضرت، با یك درجه تخفیف، عفو ملوكانه به شما داده.
اینها رو گفتند تا طیب تو بزنه و از ترس اعدام حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی منو تحریك كرد؛ اما طیب كه تو یك سلول دیگه زندانی بود، بلند گفت: «این حرفها رو برای ننهات بزن یك بارگفتم باز هم میگم؛ من با بچهی حضرت زهرا در نمیافتم.
شهید طیب حاج رضایی
فردا شب صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن میبرندشان برای اعدام.
وقتی میرفتن طیب زد به میلهی سلول من و گفت: «محمد آقا اگر یك روز خمینی رو دیدی سلام منو بهش برسون و بگو؛ خیلیها شما رو دیدند و خریدند؛ ما ندیده شما رو خریدیم.
نیم ساعت بعد صدای رگبار آمد و معلوم شد كه تیربارونشون كردن. طیب رسم مردانگی رو به جاآورد و عاقبت به خیر شد. هنوز هم حیرون كار طیب هستم.
محمد آقا هر وقت این قصه را برایم میگفت، به پهنای صورت اشك میریخت و میگفت:
هر وقت یاد آن شب میافتم، قلبم میگیره. خیلی طیب رو اذیت كردن تا از شاه طلب بخشش كنه؛ اما خدااگر بخواد كسی رو بخره، میخره. اسم طیب و حاج اسماعیل رضایی تا قیامت موندگاره.
آن روز من با دقت به حرفهای محمد آقا گوش كردم و مدام در این فكر بودم كه این خمینی كه بوده كه طیب حاضر شد جانش را برای او بدهد؟ حرفهای بینظیر محمد آقا مرا مشتاق كرد. از آن به بعد بیشتر به دیدنش میرفتم.
محمد آقا برای این انقلاب زیاد زحمت كشید. مرد زندانهای قزلقلعه، بندرعباس و سیرجان كه جوانیاش را در آنها گذرانده بود، بسیار مورد بیمهری قرارگرفت. بسیاری از پرچمداران ومشتیهای خرداد 42 كه به رحمت حق رفتهاند، نامشان هم غریب است.
سال 63، وقتی مجروح شدم محمد آقا به عیادتم آمد و خیلی به حقیر لطف و محبت كرد.
ایشان بسیار قانع بود و هرگز به رنجها و سختیهایی كه كشید و به زندانهایی كه رفت،
ننازید و سركسی منت نگذاشت و نگفت كه همهی این انقلاب مال من است؛ چون چند سال زندان رفتهام.
بسیار كمتوقع و سر به زیر و پاك سیرت بود.
برای شادی روح امام راحل و همه ایثارگران و شهدای مظلوم انقلاب، دفاع مقدس، دفاع از حرم و دفاع از امنیت صلوات
@rozehayemaktoub
هدایت شده از روضه های مکتوب ( متن روضه اهل بیت )
🔰چند مجلس روضه کوتاه امام کاظم (علیه السلام)
🔸 مجلس اول روضه امام کاظم (علیه السلام)
🔸 مجلس دوم روضه امام کاظم (علیه السلام)
🔸 مجلس سوم روضه کوتاه امام کاظم (علیه السلام)
🔸 قدردانی امام کاظم (علیه السلام) از مرثیه خوان اباعبدالله (علیه السلام)
#روضه_امام_کاظم
#شهادت_امام_کاظم
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
هدایت شده از متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه تک و تنها چه غریبونه
یه نفر کنج، این زندونه
اسیر این شبای تاره
روی خاک تیره سر میذاره
کسی بجز خدا از حالش، خبر نداره
ای صید بی بال و پر
شفیع روز محشر
دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر
توی این زندون، دیگه آزاده
بدنش روی، خاک افتاده
هنوز توی غل و زنجیره
رضا براش عزا می گیره
محاله دخترش معصومه، آروم بگیره
درای زندون، وا شد
تو آسمون غوغا شد
شفیع این عالم ها
حاجتش روا شد
ای صید بی بال و پر
شفیع روز محشر
دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر
با عزای این غم شیدایی
دل عالم شد عاشورایی
شهیدی که لبش خشکیده
با نیزه ها کفن پوشیده
یه روز میاد تو ی محشر با، سر بریده
جان اباعبدالله
منتقم آل الله
ادرکنی یا مولا
بقیة الله
حسین اباعبدالله
کانال روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
روضه امام کاظم علیه السلام ۱.mp3
7.92M
صوت مجلس اول روضه امام کاظم علیه السلام ۱۴۰۰
روضه امام کاظم ۲.mp3
5.07M
صوت مجلس دوم روضه امام کاظم علیه السلام ۱۴۰۰
ارتباط بین روضه امام کاظم علیه السلام و امام سجاد علیه السلام
🔰تعبیر «ظلم المطامیر»در زیارت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام محل سوال نیاز به توضیح بیشتر دارد.
ظلم: جمع ظلمت به معنای تاریکی
مطامیر:
جمع مطموره و مطموره از ماده طمر به معنای ستر است پس مطموره یعنی پنهان.
در کتاب های لغت نوشته اند: مطموره یعنی مکانی که برای نگهداری برخی اشیا از جمله برخی غذاها در زیر زمین آماده می شود.
همچنین در لغت گفته اند: مطموره گاهی به صورت یک حفره بوده است که زیر آن را وسیع تر قرار می دادند.
همچنین از بیان های مختلف استفاده می شود که از این مکان به عنوان زندان های سخت نیز استفاده می کرده اند که گاهی زندانی در مدت طولانی از شدت تاریکی دچار ضعف بینایی می شده است.
این نشان دهنده اوج مظلومیت امام کاظم علیه السلام است که در قعر سیاه چال های تاریک شکنجه می شدند.
الا لعنة الله علی الظالمین.
برای دیدن مدارک، عبارات ذیل را ببینید:
تاج العروس 12، 433:
(و) يُقَال: خَبَأَهُ فِي (المَطْمُورَة) ، وَهِي: (الحَفِيرَةُ تَحْتَ الأَرْضِ) ، يُوسَّع أَسافِلُهَا، تُخْبَأُ فِيهَا الحُبُوب، والجمعُ المَطَامِيرُ..
لسان العرب، ذیل ماده طمر:
و المَطْمُورةُ: حفیرةٌ تحت الأَرض أَو مکانٌ تحت الأَرض قد هُیِّئَ خَفیّاً یُطْمَرُ فیها الطعامُ و المالُ أَی یُخْبأُ، و قد طَمَرْتها أَی مَلأْتها. غیره: و المطَامِیرُ حُفَرٌ تُحْفر فی الأَرض تُوسّع أَسافِلُها تُخْبأُ فیها الحبوبُ.
ذيل تاريخ بغداد نویسنده : البغدادي، ابن النجار جلد : 2 صفحه : 186:
در کتاب ذیل تاریخ بغداد درباره شخص دیگری که در سیاه چال زندانی بوده است نوشته است:
ولقيته حينئذ وقد غشي بصره من ظلمة المطمورة اتي كان فيها محبوسا.
@rozehayemaktoub
🔰در دعای روز سوم شعبان در وصف سید الشهدا آمده است: «وَعاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِه» یعنی :«فطرس به گهواره حسین پناه برد.»
این روایت از این جهت که متضمن یکی از کرامات سید الشهدا در حین ولادت است بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
در این روایت فطرس بعد از پناه بردن به گهواره امام حسین (علیه السلام) و مالیدن بال خود به گهواره حضرت شفا می گیرد و سپس وعده می دهد که سلام زائران امام حسین را به او برساند.
اما مشکلی که در نقل این روایت وجود دارد این است که این روایت موهم این معنا است که فطرس فرشته ای بوده که از او گناهی سرزده است و این با آیات قرآن درباره عصمت فرشتگان سازگار نیست.
در این میان بر اساس معارف قرآن شریف آنچه مسلم است فرشته گناه نمی کند و شاید فطرس فرشته نبوده است یا اینکه این قسمت از روایت اشتباه نقل شده باشد هرچه باشد طبعا این بخش از روایت موجب نفی تمام روایت نخواهد شد در نتیجه این نکته را مسکوت می گذاریم و علم آن را به اهل آن واگذار می کنیم.
در ادامه اشاره ای به روایات فطرس و توضیح آیت الله سعادت پرور می شود.
ادامه در پیام بعد👇🏻👇🏻👇🏻
@rozehayemaktoub
🔰روایت کامل الزیارات درباره فطرس
▫️در کامل الزیارات آمده است:
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقُرَشِيُّ الرَّزَّازُ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي خَالِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ سَعْدَانَ الْحَنَّاطُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ شُعَيْبٍ الْمِيثَمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع لَمَّا وُلِدَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَبْرَئِيلَ ع أَنْ يَهْبِطَ فِي أَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَيُهَنِّئَ رَسُولَ اللَّهِ ص مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ جَبْرَئِيلَ ع قَالَ وَ كَانَ مَهْبِطُ جَبْرَئِيلَ ع عَلَى جَزِيرَةٍ فِي الْبَحْرِ فِيهَا مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ فُطْرُسُ كَانَ مِنَ الْحَمَلَةِ فَبُعِثَ فِي شَيْءٍ فَأَبْطَأَ فِيهِ فَكُسِرَ جَنَاحُهُ وَ أُلْقِيَ فِي تِلْكَ الْجَزِيرَةِ يَعْبُدُ اللَّهَ فِيهَا سِتَّمِائَةِ عَامٍ حَتَّى وُلِدَ الْحُسَيْنُ ع فَقَالَ الْمَلَكُ لِجَبْرَئِيلَ ع أَيْنَ تُرِيدُ- قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَنْعَمَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص بِنِعْمَةٍ فَبُعِثْتُ أُهَنِّئُهُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّي فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ احْمِلْنِي مَعَكَ لَعَلَّ مُحَمَّداً ص يَدْعُو اللَّهَ لِي قَالَ فَحَمَلَهُ فَلَمَّا دَخَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ هَنَّأَهُ مِنَ اللَّهِ وَ هَنَّأَهُ مِنْهُ وَ أَخْبَرَهُ بِحَالِ فُطْرُسَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ أَدْخِلْهُ فَلَمَّا أَدْخَلَهُ أَخْبَرَ فُطْرُسُ النَّبِيَّ ص بِحَالِهِ فَدَعَا لَهُ النَّبِيُّ ص وَ قَالَ لَهُ تَمَسَّحْ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَ عُدْ إِلَى مَكَانِكَ قَالَ فَتَمَسَّحَ فُطْرُسُ بِالْحُسَيْنِ ع وَ ارْتَفَعَ وَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَمَا إِنَّ أُمَّتَكَ سَتَقْتُلُهُ- وَ لَهُ عَلَيَّ مُكَافَاةُ أَنْ لَا يَزُورَهُ زَائِرٌ إِلَّا بَلَّغْتُهُ عَنْهُ وَ لَا يُسَلِّمَ عَلَيْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا بَلَّغْتُهُ سَلَامَهُ وَ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهِ مُصَلٍّ إِلَّا بَلَّغْتُهُ عَلَيْهِ صَلَاتَهُ قَالَ ثُمَّ ارْتَفَعَ.
▫️ترجمه ذهنی تهرانی از روایت کامل الزیارات:
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
هنگامى كه حسين بن على عليهما السّلام متولّد شدند حق تعالى به جبرئيل امر فرمود كه در ضمن هزار فرشته ديگر به زمين فرود آيد و از طرف خدا و خودش به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تهنيت بگويد.
حضرت فرمودند: محل فرود آمدن جبرئيل جزيرهاى بود در ميان دريائى و در آن جزيره فرشتهاى مىزيست بنام فطرس كه از جمله عرش محسوب مىشد و حق تعالى او را بر انجام كارى مبعوث نمود و چون وى در بجا آوردن آن سستى نمود بالش شكسته شد و او در آن جزيره افتاد و مدت ششصد سال خداوند را عبادت مىكرد تا حضرت حسين بن على عليهما السّلام متولد شدند به هر صورت فطرس به جبرئيل عرضه داشت: اراده كجا دارى؟
جبرئيل فرمود: خداوند متعال بر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نعمتى عنايت فرموده و من را براى گفتن تهنيت از جانب خودش و خودم به نزد آن جناب فرستاده اكنون محضر مبارك آن حضرت مىروم.
فطرس عرضه داشت: اى جبرئيل من را با خودت ببر شايد حضرت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم براى من دعاء فرمايد.
حضرت فرمودند: جبرئيل فطرس را با خود برد و هنگامى كه به مكان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيد فطرس را بيرون گذارد و خودش محضر مبارك آن جناب مشرّف گرديد و از ناحيه خدا و خود به حضرتش تهنيت گفت و سپس حال فطرس را گزارش داد.
حضرت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمودند:
اى جبرئيل او را داخل كن. جبرئيل او را داخل نمود و وى حال خود را براى آن جناب بازگو نمود.
پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم برايش دعاء نموده و فرمودند: بال شكسته خودت را به اين مولود بكش و به جاى خودت برگردد.
حضرت فرمودند: فطرس بال شكستهاش را به حضرت امام حسين عليه السّلام كشيد و سالم شد و به هوا پرواز كرد و گفت: اى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: اين حتمى است كه امّت شما عنقريب اين مولود را خواهند كشت و در مقابل حقّى كه اين مولود بر من دارد ملتزم هستم هر زائرى كه او را زيارت كند، زيارتش را به آن حضرت رسانده و هر سلامكنندهاى كه به حضرتش سلام كند، سلامش را به محضرش ابلاغ نموده و هر كسى كه به جنابش تهنيت گويد آن را به حضورش عرضه نمايم اين بگفت و به آسمان پرواز كرد.
@rozehayemaktoub
🔰اضافه نقل روایت اثبات الوصیه درباره فطرس
🔸در اثبات الوصیه این روایت با این اضافه نقل شده است:
«فمسح فطرس جناحه على الحسين عليه السّلام فردّه الله الى حالته الاولى. فلما نهض قال له النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: فان اللّه قد شفعني فيك، فالزم أرض كربلاء، فأخبرني بكلّ من يأتي الحسين زائرا الى يوم القيامة. قال: فذلك الملك يسمّى عتيق الحسين عليه السّلام.»
(اثبات الوصیه ص164)
▫️ترجمه اضافه نقل اثبات الوصیه :
«پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله بفطرس توجهى كرد و او را دستور داد كه پروبال خود را ببدن امام حسين عليه السّلام بسايد! همينكه فطرس پروبال خود را ببدن امام حسين سائيد خداى رؤف او را بحالت اوّليه خود برگردانيد. وقتى كه فطرس حركت كرد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمود: خدا شفاعت مرا درباره تو قبول كرد، تو دائما بزمين كربلا موكل باش و تا روز قيامت هر كسى كه بزيارت قبر حسين عليه السّلام مىآيد بمن خبر بده. راوى گويد: آن ملك است كه بآزادشده حسين عليه السّلام ناميده شده است.»
🔸اضافه نقل از کتاب بشارة المصطفی
در بشارة المصطفی اضافه نقل به این صورت آمده است:
«فَذَلِكَ الْمَلَكُ مُوَكَّلٌ بِقَبْرِ الْحُسَيْنِ ع فَإِذَا تَرَحَّمَ عَبْدٌ عَلَى الْحُسَيْنِ أَوْ تَوَلَّى أَبَاهُ أَوْ نَصَرَهُ بِسَيْفٍ وَ لِسَانِهِ انْطَلَقَ ذَلِكَ الْمَلَكُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَيَقُولُ أَيُّهَا النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ بِبِلَادِ كَذَا وَ كَذَا يَتَوَلَّى الْحُسَيْنَ وَ يَتَوَلَّى أَبَاهُ وَ نَصَرَهُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ سَيْفِهِ قَالَ فَيُجِيبُهُ مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِالصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِّ أَنْ بَلِّغْهُ عَنْ مُحَمَّدٍ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِنْ مِتَّ عَلَى هَذَا فَأَنْتَ رَفِيقُهُ فِي الْجَنَّة.»
(بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ؛ ج2 ؛ ص219)
▫️ترجمه:
«فطرس ملک موکل و گماشته به قبر امام حسین علیه السلام) است پس هر که بر حسین علیه السلام ترحم کند یا ولایت پدرش امیرالمومنین را بپذیرد یا با شمشیر و زبان او را یاری کند این فرشته به نزد قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می رود و عرضه می دارد ای نفس زکیه و پاک! فلانی در فلان سرزمین ولایت حسین و پدرش علیهماالسلام را دارد و او را با زبان و قلب و شمشیر یاری می کند پس فرشته ای که موکل و گماشته بر صلوات بر پیامبر است به فطرس می گوید: از طرف پیامبر به او این پیام را بده که اگر در این حال از دنیا بروی در بهشت رفیق و همراه پیامبر خواهی بود. »
در اثبات الهداة آمده است که این روایت را اکثر محدثین در کتب خویش آورده اند.
(إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ؛ ج4 ؛ ص45أقول: قد روى حديث فطرس أكثر المحدثين في كتبهم.)
@rozehayemaktoub
🔰کلام آیت الله سعادت پرور درباره ماجرای فطرس
در کتاب نور هدایت نوشته آیت الله سعادت پرور آمده است:
«اشاره به جريان فطرسِ ملك و ضروت توسل به سيدالشهداء- عليهالسّلام-
دربارهى جمله اخير: «وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ ...»، گمان مىشود ذكر اين بخش براى توجّه دادن خوانندگان دعاست تا خواستهها و حوايج خويش را از طريق توسّل به سيّدالشهداء و مزارش تقاضا نمايند.
امّا اين كه موضوع فطرس چه بوده؟ قطعاً نمىتوان گفت خطايى از وى صادر شده و يا چيزى را در مقامى كه قرار داشته فراموش نموده و مورد طرد الهى واقع شده، آن حضرت- عليهالسّلام- را شفيع براى خود نزد خداوند قرار دهد؛ زيرا دربارهى ملايكه در قرآن شريف مىخوانيم:
- لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ
از آن چه خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمىكنند و آن چه را كه مأمورند، انجام مىدهند.
- وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ* وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ* وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ
و هيچ يك از ما [فرشتگان] نيست؛ مگر [اين كه] براى او [مقام و] مرتبهاى معيّن است و در حقيقت ماييم كه [براى انجام فرمان خدا] صف بستهايم و ماييم كه خود تسبيح گويانيم.
شايد بيان دعا به عظمت حسين بن على- عليهماالسّلام- نظر داشته باشد كه فطرس ملك بايد افتخار گهواره جنبانى او را داشته باشد و امام- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- بخواهد با اين بيان بفرمايد: شما اى شيعه حسين- عليهالسّلام-! اگر درك حضور ديدار او را همچون فطرس نداشتيد، به مزار او برويد، اميد آن كه در زمان پسرش مهدى- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- پس از رجعت او، زيارتش نصيبتان گردد. از اين رو فرموده شده: «وَ نَنْتَظِرُ أَوْبَتَهُ»، واللَّه واوليائه يعلم حقيقة المعنى.»
🔴کتاب نورهدایت نوشته آیت الله سعادت پرور را می توانید از همراه نور تهیه کنید:
نور هدايت
http://hamrahnoor.ir/book/14941
🔹اگر می خواهید به عنوان یک «سخنران» و حتی یک «ذاکر فاضل و اهل مطالعه» کلمات اهل بیت در ادعیه را درست به مخاطب عرضه کنید می توانید با مطالعه دقیق این کتاب نگاهی بهتر به مجموعه ادعیه پیدا کنید.
البته مولف عالم و اهل معنی این کتاب تمام کلمات را شرح نفرموده اند اما سر رشته های خوبی در فهم کلمات به دست خواننده داده می شود
رزقنا الله و ایاکم!
@rozehayemaktoub
🔰روایاتی از اهل سنت در فضیلت امام مجتبی علیه السلام
🔸روایت اول:
تاریخ بغداد نقل می کند، «پیامبر فرمود: شبی که به معراج رفتم دیدم بر در بهشت نوشته شده است: لا إله إلا الله محمد رسول الله علی محبوب خدا است حسن و حسین برگزیده خدا است فاطمه انتخاب شده خدا است. #بر_دشمن_ایشان_لعنت_خدا_باد.»
🔸روایت دوم:
کنز العمال نقل می کند، پیامبر خدا فرمود: «هر امتی سبطی دارد و سبط این امت حسن و حسین هستند.»
🔸روایت سوم:
صحیح ابن ماجه از ابوهریره نقل می کند، پیامبر فرمود:«هر کس حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس ایشان را دشمن بدارد با من دشمنی کرده است..»
🔸روایت چهارم:
همچنین متقی هندی در کنز العمال نقل می کند ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدایا من این دو را دوست دارم پس آن دو را دوست بدار، و #با_دشمن_ایشان_دشمن_باش!»
🔸روایت پنجم:
صحیح ترمذی نقل می کند، پیامبر فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت اند»
همچنین این روایت را ابن ماجه در صحیح، نیشابوری در مستدرک الصحیحین، ابو نعیم در حلیة الاولیا، ابن حجر در الاصابة، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و ... نقل کرده اند .
روایات مذکور در کتاب فضائل الخمسة من الصحاح الستة به نقل از کتب اهل سنت آمده است.
#امام_حسن
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
برای دیدن منبع این روایت و منابع دیگر این روایات این آدرس را ببینید:
https://eitaa.com/rozehayemaktoubb/364
🔰وداع امیرالمومنین با فرزندان در لحظه های آخر و پیش بینی شهادت امام حسین
🔸عرق بر پیشانی مبارک حضرت
🔸خداحافظی با تک تک فرزندان
🔸نقل رویای پیامبر و نفرین امت
🔸ای اباعبدالله صبر کن تو شهید این امتی
🔸به استقبال آمدن پیامبر، حمزه و جعفر
به نقل از محمّد بن حنفيّه: چون شب بيستويكم شد و شبتاريك گشت آن شب، دومين شب حادثه بود پدرم فرزندان و خانواده خود را جمع كرد و با آنان خداحافظى نمود ... سپس آب و غذا آورديم. چيزى ننوشيد.
به لبهايش نگاه كرديم، به ذكر خدا مشغول بود.
پيشانىاش عرق مىكرد و او با دست خود آن را پاك مىكرد.
گفتم: پدر! مىبينم كه دست بر پيشانى مىكشى.فرمود: «پسرم! از جدّت پيامبر خدا شنيدم كه مىفرمود:" هرگاه مرگ مؤمن فرا رسد و وفاتش نزديك شود، پيشانىاش عرق مىكند و مثل لؤلؤ تَر و تازه مىشود و نالهاش آرام مىگيرد"».
سپس فرمود: «اى ابو عبد اللّه! اى عون!».
سپس همه فرزندانش، كوچك و بزرگ را به اسم، يكى پس از ديگرى صدا كرد. با همه خداحافظى مىكرد
و مىفرمود: «خداوند، جانشين من بر شما خواهد بود. از شما خداحافظى مىكنم». و آنان مىگريستند.
حسن عليه السلام گفت: پدر! چه چيزْ تو را به گفتن اين سخنان وا داشت؟
فرمود: «پسرم! يك شب پيش از اين حادثه، جدّت پيامبر خدا را در خواب ديدم. بهاو از اينخوارى و آزارى كه از امّتش كشيدم، شكايت كردم. فرمود:" نفرينشان كن".
گفتم: خداوندا! بدتر از مرا جايگزين من در ميان آنان كن و بهتر از اينان را براى من برگزين. به من فرمود:" خداوندْ دعايت را پذيرفت. سه روز ديگر تو را پيش ما مىآورد". سه روز گذشته است.
اى ابو محمّد! و اى ابو عبد اللّه! سفارش به نيكى مىكنم. شما از منيد و من از شمايم».
سپس فرمود: «اى ابو محمّد! اى ابو عبد اللّه! گويا مىبينم كه از همينجا فتنهها بر شما سر برمىآورد.
پس صبر كنيد تا خدا داورى كند، كه او بهترين داوران است».
سپس فرمود: «اى ابو عبد اللّه! #تو_شهيد_اين_امّتى. بر تو باد تقواى الهى و صبر بر آزمون خدا».
سپس ساعتى از هوش رفت و به هوش آمد و فرمود: «اين پيامبر خداست و عمويم حمزه و برادرم جعفر و ياران پيامبر خدا، و همه مىگويند:" براى آمدن نزد ما بشتاب. ما مشتاق توايم"».
سپس چشمانش را به چهره همه خانوادهاش گرداند و فرمود: «از همه شما خداحافظى مىكنم. خدا همه شما را پشتيبانى و نگهدارى كند. خداوند، جانشين من در ميان شماست و در جانشين بودن، خداوند برايتان بس است».
سپس فرمود: «و عليكم السلام، اى فرستادگان الهى!».
سپس اين آيات را خواند: «پس براى چنين پاداشى، عمل كنندگانْ عمل كنند» و «خداوند با كسانى است كه پرهيزگارى داشتند و آنان كه نيكوكارند» و پيشانىاش عرق كرد، در حالىكه بسيار ذكر خدا مىگفت و پيوسته و بسيار خدا را ياد مىكرد و شهادتين مىگفت.
سپس رو به قبله شد، چشمانش را بست، دستها و پاهايش را دراز كرد و گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه، وحده لا شريك له و أشهدُ أنّ محمّدا عبده و رسوله». سپس جان داد.
وفاتش شب 21 رمضان، شب جمعه بود، به سال چهلم هجرى.
ترجمه به نقل از سایت حاج میثم مطیعی
منبع: بحار الأنوار: ج 42 ص 293290.
ادامه در پیام بعد
@rozehayemaktoub
ادامه پیام قبلی
متن عربی:
بحار الأنوار عن محمّد ابن الحنفيّة: لَمّا كانَت لَيلَةُ إحدى وعِشرينَ و أظلَمَ اللَّيلُ وهِيَ اللَّيلَةُ الثّانِيَةُ مِنَ الكائِنَةِ جَمَعَ أبي أولادَهُ و أهلَ بَيتِهِ ووَدَّعَهُم ... ثُمَّ عَرَضنا عَلَيهِ المَأكولَ وَالمَشروبَ فَأَبى أن يَشرَبَ فَنَظَرنا إلى شَفَتَيهِ وهُما يَختَلِجانِ بِذِكرِ اللّهِ تَعالى، #وجَعَلَ_جَبينُهُ_يَرشَحُ_عَرَقاً وهُوَ يَمسَحُهُ بِيَدِهِ،
قُلتُ: يا أبَتِ أراكَ تَمسَحُ جَبينَكَ فَقالَ: يا بُنَيَّ، إنّي سَمِعتُ جَدَّكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: إنَّ المُؤمِنَ إذا نَزَلَ بِهِ المَوتُ ودَنَت وَفاتُهُ عَرِقَ جَبينُهُ وصارَ كَاللُّؤلُؤِ الرَّطبِ وسَكَنَ أنينُهُ،
ثُمَّ قالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ ويا عَونُ، ثُمَّ نادى أولادَهُ كُلَّهُم #بِأَسمائِهِم_صَغيراً_وكَبيراً واحِداً بَعدَ واحِدٍ، وجَعَلَ يُوَدِّعُهُم ويَقولُ: اللّهُ خَليفَتي عَلَيكُم، #أستَودِعُكُمُ_اللّهَ وهُم يَبكونَ،
فَقالَ لَهُ الحَسَنُ عليه السلام: يا أبَه، ما دَعاكَ إلى هذا؟ فَقالَ لَهُ: يا بُنَيَّ إنّي رَأَيتُ جَدَّكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي قَبلَ هذِهِ الكائِنَةِ بِلَيلَةٍ، فَشَكَوتُ إلَيهِ ما أنَا فيهِ مِنَ التَّذَلُّلِ وَالأَذى مِن هذِهِ الامَّةِ،
فَقالَ لي: ادعُ عَلَيهِم، فَقُلتُ: #اللّهُمَّ_أبدِلهُم_بي_شَرّاً_مِنّي و أبدِلني بِهِم خَيراً مِنهُم،
فَقالَ لي: قَدِ استَجابَ اللّهُ دُعاكَ، سَيَنقُلُكَ إلَينا بَعدَ ثَلاثٍ، وقَد مَضَتِ الثَّلاثُ، يا أبا مُحَمَّدٍ اوصيكَ ويا أبا عَبدِ اللّهِ خَيراً، فَأَنتُما مِنّي و أنَا مِنكُما ...ثُمَّ قالَ: يا أبا مُحَمَّدٍ ويا أبا عَبدِ اللّهِ كَأَنّي بِكُما #وقَد_خَرَجَت_عَلَيكُما_مِن_بَعدي_الفِتَنُ مِن ههُنا، فَاصبِرا حَتّى يَحكُمَ اللّهُ وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ.
ثُمَّ قالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ #أنتَ_شهید_هذِهِ_الامَّةِ؛ فَعَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَالصَّبرِ عَلى بَلائِهِ، ثُمَّ اغمِيَ عَلَيهِ ساعَةً، و أفاقَ
وقالَ: #هذا_رَسولُ_اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَمّي حَمزَةُ و أخي جَعفَرُ و أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وكُلُّهُم يَقولونَ: #عَجِّل_قُدومَكَ_عَلَينا فَإِنّا إلَيكَ مُشتاقونَ، ثُمَأدارَ عَينَيهِ في أهلِ بَيتِهِ كُلِّهِم
و قالَ: #أستَودِعُكُم_اللّهُ_جَميعاً سَدَّدَكُمُ اللّهُ جَميعاً حَفِظَكُمُ اللّهُ جَميعاً، خَليفَتي عَلَيكُمُ اللّهُ وكَفى بِاللّهِ خَليفَةً.ثُمَّ قالَ: وعَلَيكُمُ السَّلامُ يا رُسُلَ رَبّي.ثُمَّ قالَ: «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ» «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» وعَرِقَ جَبينُهُ وهُوَ يَذكُرُ اللّهَ كَثيراً، وما زالَ يَذكُرُ اللّهَ كَثيراً ويَتَشَهَّدُ الشَّهادَتَينِ.ثُمَّ استَقبَلَ القِبلَةَ وغَمَّضَ عَينَيهِ ومَدَّ رِجلَيهِ ويَدَيهِ وقالَ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، و أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ، ثُمَّ قَضى نَحبَهُ عليه السلام.و كانَت وَفاتُهُ في لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ، وكانَت لَيلَةُ الجُمُعَةِ سَنَةَ أربَعينَ مِنَ الهِجرَةِ.
@rozehayemaktoub
🔰اخبار رسول خدا به امیر المومنین در رویا به شهادت
گریه امیر المومنین
اشتیاق پیامبر به ملاقات حضرت
نگرانی برای شیعیان
جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة: أبو طاهر مقلد بن غالب با اسنادش گفت: علی بن ابی طالب علیه السلام در سجده بود و گریه میکرد تا اینکه ناله و صدای گریه اش بلند شد. ما گفتیم: ای امیرالمؤمنین گریه ات ما را بیمار و ناراحت و غمگین ساخت، ما هرگز از شما سراغ نداشتیم که این چنین گریه کنید. امام فرمود: من در سجده بودم و در آن نزد پروردگارم دعای خیر میکردم، آن گاه خواب چشمانم را ربود و خوابی دیدم که ترسناک و وحشت زده گشتم. دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاده و میگوید: ای علی غیبتت طولانی گشت، من دلم برای دیدنت تنگ شده است، پروردگارم به وعده ای که نسبت به تو به من داده بود عمل کرد. من گفتم: ای رسول خدا، خداوند چه چیز نسبت به من به شما وعده کرد؟ فرمود: او به من وعده کرد که جایگاه تو و همسر و دو پسر و خانواده تو در درجات والا در علیین خواهد بود. من گفتم: ای رسول خدا پدر و مادرم فدای شما باد پس شیعیان ما چه میشوند؟ فرمود: شیعیان ما با ما هستند، قصرها و منازل آنها مقابل قصرها و منازل ماست. گفتم: ای رسول خدا شیعیان ما در دنیا چه بهره ای میبرند؟ فرمود: امنیت و سلامتی. گفتم: موقع مرگ چطور؟ فرمود: او برای خود تصمیم میگیرد و به فرشته مرگ دستور اطاعتش را میدهد. گفتم: آیا حد مشخصی دارد؟ فرمود: مرگ عاشق ترین شیعیان ما مانند این است که یکی از شما در تابستان آب سردی مینوشد که دلها با آن جلا مییابد، و مرگ بقیه آنها مانند این است که یکی از شما در بستر خود غبطه بخورد مانند بیشترین زمانی که چشمش با مرگ روشن شود.
به نقل از ترجمه بحار موجود در سایت قائمیه
كنز : أبوطاهر المقلد بن غالب عن رجاله بإسناده المتصل إلى علي بن أبي طالب 7 : وهو ساجد يبكي حتى علا نحيبه وارتفع صوته بالبكاء ، فقلنا : يا أميرالمؤمنين لقد أمرضنا بكاؤك وأمضنا وشجانا [٤]. وما رأيناك قد فعلت مثل هذا الفعل قط ، فقال كنت ساجدا أدعو ربي بدعاء الخيرات في سجدتي ، فغلبني عيني فرأيت رؤيا هالتني وفظعتني ، رأيت رسول الله 9 قائما وهو يقول : يا أبا الحسن طالت غيبتك ، فقد اشتقت إلى رؤياك ، وقد أنجز لي ربي ما وعدني فيك ، فقلت : يا رسول الله وما الذي أنجز لك في؟ قال أنجز لي فيك وفي زوجتك وابنيك وذريتك في الدرجات العلى في عليين ، قلت بأبي أنت وامي يا رسول الله فشيعتنا ، قال :
شيعتنا معنا ، وقصورهم بحذاء قصورنا ، ومنازلهم مقابل منازلنا ، قلت : يا رسول الله 9 فما لشيعتنا في الدنيا؟ قال : الامن والعافية ، قلت : فما لهم عند الموت؟ قال : يحكم الرجل في نفسه ويؤمر ملك الموت بطاعته ، قلت : فما لذلك حد يعرف؟ قال : بلى إن أشد شيعتنا لنا حبا يكون خروج نفسه كشراب أحدكم في يوم الصيف الماء البارد الذي ينتقع [١] به القلوب ، وإن سائرهم ليموت كما يغبط أحدكم على فراشه كأقر ما كانت عينه بموته [٢].
بحار ج۴۲ ص۱۹۴
@rozehayemaktoub
خبر دادن رسول خدا به امیرالمومنین درباره شهادت حضرت در جنگ خندق
روي أنه جرح عمرو بن عبدود رأس علي 7 يوم الخندق فجاء إلى رسول الله 9 فشده ونفث فيه فبرأ ، وقال : أين أكون إذا خضبت هذه من هذه؟. [٣]
[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: عمروبن عبدود سر مبارک علی علیه السلام را در جنگ خندق شکافت و حضرت به خدمت پیامبر برگشت، ایشان به دست مبارک آن جراحت را بست و بر آن دمید و در همان لحظه بهبود یافت. پس فرمود: من کجا خواهم بود هنگامی که این ریش تو را به این خون سرت خضاب میکنند؟ -.
١٣ ـ د : في كتاب تذكرة الخواص ليوسف الجوزي قال أحمد في الفضائل : قال : قال رسول الله 9 : يا علي أتدري من أشقى الاولين والآخرين؟ قلت : الله ورسوله أعلم ، قال : من يخضب هذه من هذه ـ يعني لحيته من هامته ـ.
[ترجمه]عدد: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی آیا میدانی شقی ترین گذشتگان و آیندگان کیست؟ گفتم: خداوند و رسولش آگاه ترند، فرمود: کسی که این را از این خضاب کند یعنی محاسنش را از خون سرش.
بحار الانوار ج۴۲ ص۱۹۵
@rozehayemaktoub
وكان يفطر في هذه الشهر ليلة عند الحسن وليلة عند الحسين وليلة عند عبدالله بن جعفر زوج زينب بنته لاجلها ، لا يزيد على ثلاث لقم
بحار ج۴۲ ص۱۹۸
@rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر در شب ضربت خوردن به نقل از حضرت ام کلثوم
قسمت اول
قالت ام كلثوم بنت أميرالمؤمنين صلوات الله عليه : لما كانت ليلة تسع عشرة من شهر رمضان قدمت إليه عند إفطاره طبقا فيه قرصان من خبز الشعير وقصعة فيها لبن وملح جريش [١] ، فلما فرغ من صلاته أقبل على فطوره ، فلما نظر إليه وتأمله حرك رأسه وبكى بكاءا شديدا عاليا ، وقال : يا بنية ما ظننت أن بنتا تسوء أباها كما قد أسأت أنت إلي ، قالت : وماذا يا أباه؟ قال : يا بنية أتقدمين إلى أبيك إدامين في فرد طبق واحد؟ أتريدين أن يطول وقوفي غدا بين يدي الله عزوجل يوم القيامة أنا اريد أن أتبع أخي وابن عمي رسول الله 9 ما قدم إليه إدامان في طبق واحد إلى أن قبضه الله ، يا بنية ما من رجل طاب مطعمه ومشربه وملبسه إلا طال وقوفه بين يدي الله عزوجل يوم القيامة ، يا بنية إن الدنيا في حلالها حساب وفي حرامها عقاب وقد أخبرني حبيبي رسول الله 9 أن جبرئيل 7 نزل إليه ومعه مفاتيح كنوز الارض وقال : يا محمد السلام يقرؤك السلام ويقول لك : إن شئت صيرت معك جبال تهامة ذهبا وفضة ، وخذ هذه مفاتيح كنوز الارض ولا ينقص ذلك من حظك يوم القيامة ، قال : يا جبرئيل وما يكون بعد ذلك؟ قال : الموت ، فقال : إذا لا حاجة لي في الدنيا ، دعني أجوع يوما وأشبع يوما ، فاليوم الذي أجوع فيه أتضرع إلى ربي وأسأله ، واليوم الذي أشبع فيه أشكر ربي وأحمده ، فقال له جبرئيل : وفقت لكل خير يا محمد.
ثم قال 7 : يا بنية الدنيا دار غرور ودار هوان ، فمن قدم شيئا وجده ، يا بنية والله لا آكل شيئا حتى ترفعين أحد الادامين ، فلما رفعته تقدم إلى الطعام فأكل قرصا واحدا بالملح الجريش ، ثم حمد الله وأثنى عليه ثم قام إلى صلاته فصلى ولم يزل راكعا وساجدا ومبتهلا ومتضرعا إلى الله سبحانه ، ويكثر الدخول و الخروج وهو ينظر إلى السماء وهو قلق يتململ ، ثم قرأ سورة « يس » حتى ختمها ،ثم رقد هنيئة وانتبه مرعوبا ، وجعل يمسح وجهه بثوبه ، ونهض قائما على قدميه وهو يقول : « اللهم بارك لنا في لقائك » ويكثر من قول : « لا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم » ثم صلى حتى ذهب بعض الليل ، ثم جلس للتعقيب
بحار ج۴۲ ص۲۷۶
ترجمه این نقل را در پیامهای بعدی ببینید
@rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر علیه السلام به نقل از حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
قسمت دوم
[قالت ام کلثوم:]
ثم نامت عيناه وهو جالس ، ثم انتبه من نومته مرعوبا.
قالت ام كلثوم : كأني به وقد جمع أولاده وأهله وقال لهم : في هذا الشهر تفقدوني ، إني رأيت في هذه الليلة رؤيا هالتني واريد أن أقصها عليكم ، قالوا : وما هي؟ قال : إني رأيت الساعة رسول الله 9 في منامي وهو يقول لي : يا أبا الحسن إنك قادم إلينا عن قريب ، يجئ إليك أشقاها فيخضب شيبتك من دم رأسك ، وأنا والله مشتاق إليك ، وإنك عندنا في العشر الآخر من شهر رمضان ، فهلم إلينا فما عندنا خير لك وأبقى ، قال : فلما سمعوا كلامه ضجوا بالبكاء والنحيب وأبدوا العويل ، فأقسم عليهم بالسكوت فسكتوا ، ثم أقبل يوصيهم ويأمرهم بالخير وينهاهم عن الشر ، قالت ام كلثوم : ولم يزل تلك الليلة قائما وقاعدا وراكعا وساجدا ، ثم يخرج ساعة بعد ساعة يقلب طرفه في السماء وينظر في الكواكب وهو يقول : والله ما كذبت ولا كذبت ، وإنها الليلة التي وعدت بها ، ثم يعود إلى مصلاه ويقول : اللهم بارك لي في الموت ، ويكثر من قول : « إنا لله وإنا إليه راجعون » « ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم » ويصلي على النبي وآله ، ويستغفر الله كثيرا.
قالت ام كلثوم : فلما رأيته في تلك الليلة قلقا متململا كثير الذكر والاستغفار أرقت معه ليلتي وقلت : يا أبتاه ما لي أراك هذه الليلة لا تذوق طعم الرقاد؟ قال : يا بنية إن أباك قتل الابطال وخاض الاهوال وما دخل الخوف له جوف [١] ، وما دخل في قلبي رعب أكثر مما دخل في هذه الليلة ، ثم قال : إنا لله وإنا إليه راجعون فقلت : يا أباه مالك تنعي نفسك منذ الليلة؟ قال : يا بنية قد قرب الاجل وانقطع الامل ، قالت ام كلثوم : فبكيت فقال لي : يا بنية لا تبكين فإني لم أقل ذلك إلابما عهد إلي النبي
بحار الانوار ج۴۲ ص۲۷۶
ترجمه این قسمت را در پیامهای بعدی ببینید
@rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر علیه السلام به نقل حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
ترجمه قسمت اول 👆👆👆
ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام گفت:
در شب نوزدهم ماه رمضان و موقع افطار نزد پدرم رفتم و دو قرص نان جو و کاسه بزرگ شیر و نمک نیم کوفته برای افطار برایشان بردم.
هنگامی که امام نمازش را خواند برای افطار آمد پس در آنها نگاه کرد و سرش را تکان داده و با صدای بلند گریه کرد و فرمود:
دخترکم گمان نمی کردم که دختری آن چنان که تو به من بدی کردی به پدرش بدی کند.
ام کلثوم گفت: چرا پدر جان؟
گفت: دخترکم آیا برای پدرت دو خورشت را در یک طبق میآوری؟ آیا میخواهی که فردای قیامت وقوفم نزد خدای تبارک و تعالی طولانی شود. من میخواهم تا پیرو برادر و پسر عمویم رسول خدا صلی الله علیه و آله باشم که تا زمانی که خداوند جان مبارک ایشان را قبض کرد دو خورشت در یک طبق به ایشان داده نشد.
دخترکم کسی نیست که خوراک و پوشاک و شراب او خوب باشد مگر اینکه وقوفش نزد خدای عزوجل در روز قیامت طولانی شود.
دخترکم در حلال دنیا حساب و در حرامش مجازات و عقاب است، صاحبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده که جبرئیل علیه السلام در حالی که کلید گنجهای زمین را در اختیار داشت به او نازل شد و فرمود: ای محمد خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: اگر بخواهی کوههای تهامه را برای تو تبدیل به طلا و نقره میکنم. این کلید گنجهای زمین را بگیر که خداوند در روز قیامت به خاطر آن از بهره و نصیب تو نمی کاهد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل بعد از آن چه اتفاق میافتد؟ گفت: مرگ. حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: پس نیازی در دنیا به آنها ندارم، مرا رها کن تا روزی گرسنه باشم و روزی سیر، پس در روزی که گرسنه هستم به درگاه پروردگارم تضرع کنم و از او درخواست کنم و روزی که در آن سیر هستم پروردگارم را شکر کرده و حمد و ستایش کنم. جبرئیل علیه السلام به او فرمود: ای محمد به تمامی خوبیها توفیق داده شدی.
پس علی علیه السلام فرمود: دخترکم دنیا خانه غرور و پستی است، پس هر کس چیزی را که از پیش فرستد آن را مییابد.
دخترکم به خدا سوگند چیزی نمی خورم مگر اینکه یکی از آن دو خورشت را برداری.
هنگامی کهام کلثوم این کار را کرد به طرف غذا رفت و قرصی نان را با نمک تناول کرد سپس خدا را حمد و ستایش کرد و به نماز ایستاد و همچنان که در رکوع و سجده بود به درگاه خدای سبحان تضرع و گریه میکرد.
در آن شب ایشان بسیار به خانه ورود و خروج کرد و به آسمان نگاه میکرد در حالی که نگران بود و به خود میپیچید.
سپس سوره «یس» را تا آخر تلاوت نمود و با آرامی خوابید و وحشت زده و ترسان بیدار شد و شروع به پاک کردن صورت با لباسش کرد. پس برخاست و فرمود: «خداوندا دیدارت را به ما عطا فرما» و مکرر میگفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و نماز خواند تا قسمتی از شب سپری شد.
آنگاه برای تعقیب نماز نشست و در حالی که نشسته بود چشمانش به خواب رفت بعد از مدتی هراسان از خواب بیدار شد.
🔰حالات حضرت در خانه ام کلثوم
ترجمه قسمت دوم
ام کلثوم گفت: گویی اکنون دارم او را میبینم که فرزندان و اهلش را جمع کرد و به آنها فرمود: مرا در این ماه از دست میدهید، من امشب خوابی دیدم که مرا ترساند و میخواهم آن را برایتان تعریف کنم. گفتند: آن چیست؟ فرمود: من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که میفرمود:
ای علی تو به زودی نزد ما میآیی، شقی ترین امت سراغ تو میآید و محاسنت را از خون سرت خضاب میکند، به خدا سوگند من مشتاق تو هستم و تو در دهه آخر ماه رمضان نزد ما میآیی. پس نزد ما بشتاب که آنچه نزد ماست برای تو بهتر و پایدارتر است.
هنگامی که آنها سخن حضرت را شنیدند با صدای بلند شروع به ناله و گریه کردند.
علی علیه السلام آن را قسم داد تا سکوت کنند و آنان ساکت شدند. پس شروع به وصیت کرد و آنها را به نیکی امر و از منکر نهی کرد.ام کلثوم گفت: ایشان در تمام شب بلند شده و مینشستند و در سجده و رکوع بودند و هر ساعت بیرون رفته و به آسمان و ستارهها نگاه میکردند و میفرمودند: به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من هم دروغ نگفته شد، این شبی است که در آن وعده داده شدم. سپس به نماز بر میگشت و میفرمود: خدایا مرگ را برایم مبارک گردان و بکرر میفرمود: «انّا لله و انّا الیه راجعون» «و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و بر پیامبر و خاندان او درود میفرستاد و از خداوند بسیار طلب آمرزش میکرد.
ام کلثوم گفت: وقتی آن شب دیدم که پدرم نگران است و در بستر میغلتد و بسیار ذکر و استغفار میکند همراه او بیدار ماندم و گفتم: پدر جان چه شده است که امشب طعم خواب را نمی چشی؟ فرمود:
دخترم پدرت پهلوانان زیادی به قتل رساند و در معرکههای بسیاری وارد شد و هیچ وقت ترسی در دلش بیش از امشب وارد نشد. سپس فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون.
من گفتم: پدر جان چه شده که از اول شب به خودتان خبر مرگ میدهید؟
فرمود: دخترکم اجل نزدیک و امید قطع شده است.ام کلثوم گفت: من گریه کردم و ایشان به من فرمودند: دخترکم گریه نکن، من آن را از خودم نمی گویم بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله به من اطلاع داد.
پس ساعتی به خواب فرو رفتند و سپس بیدار شده و فرمودند: دخترکم نزدیک اذان مرا خبر کن. آنگاه به نماز و دعا و تضرع به درگاه خداوند سبحان پرداخت آنچنان که اول شب انجام میداد.ام کلثوم گفت: من منتظر وقت اذان بودم، هنگامی که موعد اذان فرا رسید، من با کاسه ای آب نزدشان رفتم و بیدارشان کردم. پس وضویی به کمال گرفت و بلند شده و لباسش را پوشید و در را باز کرد و وارد حیاط خانه شد.
مرغابیانی در خانه بودند که به برادرم حسین علیه السلام هدیه شده بود.
آنها دنبال او به راه افتاده و بال و پر زده و در مقابل او سرو صدا کردند در حالی که پیش از آن شب، سرو صدا نمی کردند. امام علیه السلام فرمود:
لا اله الّا الله فریادهایی است که به دنبال آن نوحه خواهد بود و صبح فردا قضای الهی آشکار خواهد شد.
🔰گرفتن لباس حضرت به در و اعلام آمادگی برای شهادت
[قالت ام کلثوم:]
فلما وصل إلى الباب فعالجه ليفتحه فتعلق الباب بمئزره فانحل مئزره حتى سقط ، فأخذه وشده وهو يقول :
اشدد حيازيمك للموت فإن الموت لا قيكا
ولا تجزع من الموت إذا حل بناديكا
ولا تغتر بالدهر وإن كان يواتيكا
كما أضحكك الدهر كذاك الدهر يبكيكا
ثم قال : اللهم بارك لنا في الموت ، اللهم بارك لي في لقائك ، قالت ام كلثوم : وكنت أمشي خلفه ، فلما سمعته يقول ذلك قلت : واغوثاه يا أبتاه أراك تنعي نفسك منذ الليلة ، قال : يا بنية ما هو بنعاء ولكنها دلالات وعلامات للموت تتبع بعضها بعضا فأمسكي عن الجواب ، ثم فتح الباب وخرج.
بحار ج۴۲ ص۲۷۸
@rozehayemaktoub
حاج آقانصراللهی.شب ۱۹رمضان.m4a
19.19M
روضه شب نوزدهم ۱۴۰۲
🔰ندای جبرئیل و حالات مردم و فرزندان امیرالمومنین در هنگام ضربت خوردن حضرت
هنگامی که مردم صدای ناله و ضجه شنیدند هر که در مسجد بود به سوی امام علیه السلام شتافت. آنها دور میزدند و از شدت صدمه و ترس نمی دانستند که کجا بروند. آن گاه امیرالمؤمنین علیه السلام را احاطه کردند #در_حالی_که_سرش_را_با_شالش_میبست
و خون بر صورت و محاسن مبارکش میریخت و از خون خضاب گشته بود.
امام علیه السلام فرمود: این همان است که خدا و رسولش وعده داد و خداوند و رسولش راست گفت.
راوی گفت: پس درهای مسجد تکان خورد و فرشتگان در آسمان ندای دعا سر دادند و طوفان سیاه و تندی شروع به وزیدن کرد
و جبرئیل علیه السلام بین آسمان و زمین با صدایی که هر انسان بیداری میشنید ندا برآورد
«به خدا سوگند پایههای هدایت و ستارگان آسمان و پرچمهای تقوا ویران و نابود گشت و ریسمان محکم پاره شد. پسر عموی محمد مصطفی، جانشین و وصی مجتبی، علی مرتضی، سید اوصیا کشته شد. او را شقی ترین شقیها کشت»
هنگامی کهام کلثوم شنید که جبرئیل علیه السلام خبر مرگ میدهد بر صورت و گونه هایش سیلی زده و گریبان درید و فریاد زد: وا پدر جان، وا علیاه، وا محمداه، وا سیداه، آنگاه نزد دو برادرش حسن و حسین علیهما السلام آمده و آنها را بیدار کرد و به آن دو گفت: پدرتان کشته شده است. آن دو بلند شدند و گریه کردند، حسن علیه السلام بهام کلثوم فرمود: خواهرم گریه نکن تا از صحت خبر آگاه شویم تا دشمنان سرزنش نکنند. پس بیرون رفتند و دیدند که مردم نوحه سر میدهند و میگویند: وا اماما وای امیرالمؤمنین، به خدا سوگند امامی عابد و مجاهد کشته شد که برای بتها سجده نکرده است او شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، هنگامی که حسن و حسین علیهما السلام فریادهای مردم را شنیدند صدا زدند:
وای پدر جان وای علی جان ای کاش مرگ به زندگی ما پایان دهد.
@rozehayemaktoub