نشر خوبی ها محمد مهدی
... یک
#شب
تأمل ایام گذشته میکردم و بر
#عمرِ
تلفکرده تأسف میخوردم و
#سنگ
سَراچهٔ
#دل
به الماسِ
#آبِ
دیده میسفتم و این بیتها مناسب
#حال
خود میگفتم: هر دم از
#عمر
می رود نفَسی چون نگه میکنم نمانده بسی ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج
#روز
دریابی خَجِل آن کس که رفت و
#کار
نساخت کوسِ
#رحلت
زدند و
#بار
نساخت
#خواب
نوشین بامداد رَحیل باز دارد
#پیاده
را ز
#سبیل
هر که آمد عمارتی
#نو
ساخت رفت و
#منزل
به دیگری پرداخت وآن دگر پخت همچنین هوسی وین
#عمارت
به
#سر
نبرد کسی یار ناپایدار
#دوست
مدار دوستی را نشاید این غَدّار
#نیک
و بد چون همی بباید
#مُرد
#خنک
آن کس که
#گوی
نیکی برد
#برگ
عیشی به
#گور
خویش فرست کس نیارد ز پس ز پیش
#فرست
عمر
#برف
است و
#آفتابِ
تَموز اندکی ماند و
#خواجه
غِرّه
#هنوز
ای تهی
#دست
، رفته در
#بازار
ترسمت پُر نیاوری دستار هر که مزروع خود بخورد به خِوید وقت خرمنْش
#خوشه
باید چید الحمدللهربالعالمین کانالنشرخوبیها🌹
@nashrekhobyhakashan
#نشر_خوبیها_محمدمهدی
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b