•❄️•
کلا آدمها زیاد عوض میشن؛
مهم اینه که چهجوری! میگیری که چی میگم؟ :)
#عکس_نوشت | #بگذارید_خودم_باشم
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدونودوهشتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
- خیالت راحت، پدرمان آدم، مادرمان حوا هم بحث ازدواج و محبت و عشق رو داشتند!
فطریه دایی، حرف مفت هم هست هم جنسگرایی و مفتتر هم ادعای کسی که میگه من ازدواج نمیکنم.
فطریه گلم، عشق و عاشق و معشوق.
فقط کسی نمیدونه اینا چیه، درک نمیکنند.
نگاه چپ چپی به سوده جانِ دایی میکنم که با ذوق دارد به من پوزخند میزند، سریع خودش را جمع میکند و شانه بالا میاندازد و برای اینکه تهدیدهای من را بیاثر کند میگوید:
- البته همسرجان!
این بحث عشق و این حرفها دریافت درون آدمه دیگه.
آدم تا خودش رو پیدا نکنه تو عالم که نمیتونه عمق رو بفهمه!
عشق هم که اومد نشاط و شادی میاد. الان هم فرشته جون رو اذیت نکن!
باشه سوده جان!
من که میدانم تو دایی را راه انداختهای تا سراغ من بیایی.
دوباره میگوید:
- فرشته جون خودش پر از محبته، میفهمه که ازدواج یه تبادل محبتی عظیم و بزرگه!
باعث رشد آدم هم میشه ولی خب چون یه عمر زندگیه باید طرفش رو بشناسه
که وارد حیاط میشوم و میشنوم:
- که الان اومدیم مورد رو مشخص کنیم!
بعد هم به سرعت میگوید:
- فرشته تو که مهربون بودی!
.
.
.
[ برای خوندن تمام قسمتهای رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
ای جامِ بههم ریخته صدبار نگفتم،
با سنگدلان یار مشو میشکنَندَت؟🪨
.
#فریدون_مشیری
SAHELEROMAN | #شعریجات
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدونودونهم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
به این حالتش نمیشود نخندید و همچنان اخمو باقی ماند.
اینکه چای و میوهٔ مامان آماده است اصلا نشانه هیچ نیست و من هم نباید به روی خودم بیاورم تا وقتی که از داخل اتاقم بیرون نیامده دایی مرا فرا میخواند به داخل همان اتاق.
عقبگرد میکنم، با تعارف دایی اول سوده جانش میآید که سخت مراقب است لبخندش تبدیل به خندهٔ بلند نشود و بعد خود دایی.
زیر پنجره محل نشستن من است، روی صندلی دایی، کنارش سوده جان!
یک نگاهی به من میکنند و میخندند و من هم دروغ چرا!
نمیتوانم مقابل ذوق و شوقم را بگیرم، فقط خندهام را اعتراضی میکنم:
- دایی خیلی بدی!
بلندتر میخندند و من پر از خجالت میشوم.
- شماها باهم تبانی کردید!
میخندند
با دو دستم تمام صورتم را میپوشانم البته برای چند لحظهای!
کمی جملات نقض بین خودشان ردوبدل میکنند و بعد دایی گلویی صاف میکند و فضا هم کمی ساکت میشود.
اگر دایی بگذارد:
- خب این شتر مدام میخوابه الان در خونه تو خوابیده!
سوده تکمیل میکند:
- در اتاق فرشته!
.
.
.
[ برای خوندن تمام قسمتهای رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
|🫀|
حتی اگه تهش تلخ بشه، بالاخره روز خوب که کم نداشتیم باهم! مگه نه؟..
SAHELEROMAN | #شعریجات
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت دویستم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
- بله بله شتریه که در اتاق تو خوابیده!
منم ساربان!
- منم زن زیبای ساربان!
- دایی!
دوباره گلو صاف میکند و با کمی من و من تازه ساکت میشود و بعد از چند لحظه از روی صندلی پایین میآید و مقابل سوده سمت چپ من مینشیند.
- آخیش اینجوری راحتتره!
ببین فرشته جون یه معلمی داشتم من مهدوی بود خیلی هوادارم بود البته هست.
هنوزم هم معاون مدرسه است چند وقت پیش زنگ زد قضیهٔ یکی از دانشآموزاش رو گفت که الان دانشجوئه!
منم دیگه با مامان مطرح کردم ولی راستش همهچیز رو نگفتم، کلا میخواستم ببینم برای ازدواج میلی داری یا نه؟
جواب مامان رو که شنیدم گفتم خودم توضیح بیشتر رو بهت بدم!
الان منتظر است من با ذوق جواب بدهم.
سکوتم را میفهمد و میگوید:
- حدود ۲۳ سالشه، ارشد میخونه، پسر خوبیه، خانوادگی خوب بار نیومده، خودش رو بار آورده یعنی خود خواسته، خود ساخته شده!
همین!
متعجب نگاه به سوده میاندازم یعنی همین، که دایی میگوید:
- آهان یادم رفت اسمش هم آرشام بوده، الان کرده امیرحسین!
دیگه همین!
سوده میخواهد بخندد که با نگاه من چشم میدوزد به سقف و هیچ نمیگوید.
اعتراض کنم؟
سوال بپرسم؟
چهکنم خدایا؟
.
.
.
[ برای خوندن تمام قسمتهای رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
من زِ فکرِ تو به خود نیز نمیپردازم...
نازنینا! تو دل از من به که پرداختهای؟!🚶🏻♀
.
#سعدی
SAHELEROMAN | #شعریجات
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت دویستویکم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
صدای خندۀ هر دو از تحیر من بلند میشود و اعتراضی مینالم:
- دایی تروخدا!
- اوه اوه خطرناک شد.
پای خدا رو کشید وسط!
خب نه برای اینکه خیالم راحت بشه اول رفتم با این آقای امیرحسین آرشامی صحبت کردم!
یکهو یک چیزی ته دلم میریزد.
دایی مطمئن شده که آمده سراغ من و این خیلی خطرناک است.
بیاختیار رو میکنم سمتش!
- زوره دایی؟
- چی ازدواج؟
- اوهوم!
- نه فرشته جان!
اصلا ازدواج مستحبه!
یعنی بستگی به شعور فرد داره، مستحبه یعنی اینکه تو باید《دوست داشته باشی که دوستی رو محبت》 رو بخوای!
خواسته و گفتهٔ من هم مهم نیست دایی.
خودت باید محبت رو بخوایی
- یعنی چی؟
سوده دستش را مقابل دایی دراز میکند و میگوید:
- اجازه میدی راحتترش رو بگم.
دیدی میگن یه کاری واجبه انجام بدی، یه کاری مستحبه!
مستحب از حب میاد.
مثلا تو تشنهای باید آب بخوری.
من میرم برات آب بیارم اما چون دوست دارم لیوان آب رو میذارم توی یه بشقاب کنارش یه غنچه هم میذارم!
دایی میگوید:
- یه پله بالاتره.
واجبات چه شاید از ترس جهنم و بهشت باشه، از ترس رفوزه شدن باشه اما مستحب ترس نیست عشقه، شعور، یه شناختی پشت قصه هست یه لطفه!
.
.
.
[ برای خوندن تمام قسمتهای رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|🌸|
تو خود چراغِ خودی...
••
SAHELEROMAN | #شعریجات
و فرمود:
- اگر از عمر دنيا تنها يـك روز باقى
ماندهباشد، خداوند آن روز را طولانى
مىكــند تا آنكه مردى از نســل من
قيام مىكند و دنيا را پر از عــدل و
داد مى كند، چنانكه از ظلم و ستم
پر شده است... 🌏
•
.
#جمعه
SAHELEROMAN | ساحل رمان
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت دویستودوم»
«رمان بگذارید خودم باشم»
- دایی من فهم این محبت رو دارم؟
میفهمم ازدواج چیه اصلا!
سر تکان میدهد و نگاهش روی سوده میماند.
سوده کمی لبانش را میگزد و به چرت من خاتمه میدهد:
- من اون موقعها که راجع به ازدواج جدی فکر میکردم خیلی نتایج جالبی گیرم اومد.
مثلاً اینکه همه موجودات چه گیاه چه حیوان، چه انسان بحث زوجیت دارند، جالبتر هم این بود که فهمیدم جریان رحمت خدا و فوران نعمتش میون زوجها مقدور شده انگار!
جالبترترش این بود که بحث جذب کننده و جذب شدن هم بین همهٔ موجوداته.
دیگه یه دور حیاتوحش ببینی حله برات ولی این قصه ازدواج فقط برای انسان حرف دیگهای میزنه!
یعنی یه جور رشد روحی و معنوی توی بحث ازدواجه
دایی با سکوت سوده که انگار میخواهد هرچه کشف کرده را یکجا برای من نگوید به حرف میآید:
- یهجور خود باوری هم هست، مثل این ورزشهای کنترل ذهن که تمرین میکنی آدم وقتی ازدواج میکنه برای اینکه نقش جدیدش رو هنرمندانه ببره جلو، سینه سپر میکنه و خلاصه میبینه چه توانمندیهایی داشته،
تازه شکوفا میشه و خیلی از نظر روحی این هماهنگی و همبستگی و هم نوایی زن و شوهر اثر میذاره روی پیشرفت باورمندانهٔ خودشون
.
.
.
[ برای خوندن تمام قسمتهای رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...