eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
3 1 ✳️ كتاب خدا بلا و ابتلا و مصايب و مكاره را، گاهى معلول ايمان و عمل صالح انسان دانسته و منبع مولّد مكاره را براى اهل ايمان، دشمنان خدا و شياطين معرفى‏ مى‏نمايد، شياطين و دشمنانى كه تحمل اهل ايمان و كردار پسنديده آنان را نداشته و خود را در برابر موج ايمان مؤمنان نابودشدنى مى‏بينند، از اين جهت دست به آزار و اذيت زده و تا سرحدّ از بين بردن اهل دل مى‏كوشند و انواع آزار و اذيت را متوجّه آنان مى‏نمايند، ولى مكر و ظلم آنان به جايى نمى‏رسد و عاقبت گره مشكلات اهل ايمان به نفع دين و دنيا و آخرت آنان، به دست عنايت حق گشوده مى‏شود. لَتُبلَوُنَّ فى أمْوالِكُمْ وَ أنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ اوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أشْرَكُوا أذىً كَثيراً وَ إنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الاْمُورِ يقيناً در اموال و جان‏هايتان امتحان خواهيد شد، و مسلماً از كسانى كه پيش از شما كتاب آسمانى به آنان داده شده و [نيز] از كسانى كه شرك آوردند، سخنان رنج آور بسيارى خواهيد شنيد، و اگر [در برابر آزار اينان‏] شكيبايى ورزيد و [از تجاوز از حدود الهى‏] بپرهيزيد [سزاوارتر است.] اين امورى است كه ملازمت بر آن از واجبات است. به وقتى كه اهل ايمان، با دستور خدا و گسترش اسلام، از مكّه به مدينه هجرت كردند و از خانه و زندگى و كسب و تجارت خود دور شدند، اموال و املاكشان به دست مشركان به غارت رفت و آنان كه دچار ظلم و ستم گشتند، به انواع شكنجه‏ها از آزارهاى بدنى و زبانى مبتلا شدند. زمانى كه جمع اهل ايمان در مدينه به پيامبر پيوستند، گرفتار آزار يهود و سرزنش و بدگويى بدزبانان و پس از مدّتى اندك دچار جنگ با مشركين كه پيروزى بر آنان اخلاص در عمل و نثار جان و مال مى‏طلبيد، شدند و اين راه سخت كه پيچيده به انواع مكاره و مصايب و بلاها بود، صبر و استقامت مى‏خواست و چاره‏اى جز تحمّل مشكلات تا گشوده شدن گره‏ها به دست حق نبود كه تحمّل مصايب آنهم از دست نابخردان، تا رسيدن به پيروزى، ضامن تداوم تابش خورشيد اسلام بر صحنه حيات انسان و انسانيت بود، از اين جهت خداوند مهربان آيه فوق را در همين زمينه نازل كرد. اصحاب با وفاى رسول خدا صلى الله عليه و آله همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، بلال، خبّاب، ياسر و نيز ياران ائمّه طاهرين عليهم السلام همچون مالك اشتر، ، سهل بن حنيف، ابوالهيثم بن التّيّهان، حُجر بن عدى، رُشَيد هَجَرى، كميل، سعيد بن جُبَير، ابوحمزه ثمالى، زُراره بن أَعين، هِشام بن حكم، محمّد بن مسلم، ابن أبى عُمَير، صفوان بن يحيى، ابوهاشم جعفرى، زكريّا بن آدم، در راه اسلام و ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه به انواع مصايب و بلاها دچار شدند و در اين راه براى رضاى حق صبر پيشه ساختند، تا گره مكاره به دست رحمت حق باز شد و آنان به فوز عظيم و سعادت سرمدى رسيدند. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 160 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 2 ✳️ خداوند مهربان گره مشكلاتى را كه براى اهل ايمان به وجود مى‏آيد؛ باز مى‏كند. الَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ* وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ* الَّذى أنْقَضَ ظَهْرَكَ* وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ* فَإنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً* إنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً آيا سينه‏ات را [به نورى از سوى خود] گشاده نكرديم؟* و بار گرانت را فرو ننهاديم؟* همان بار گرانى كه پشتت را شكست.* و آوازه‏ات را برايت بلند نكرديم؟* پس بى‏ترديد با دشوارى آسانى است.* [آرى‏] بى‏ترديد با دشوارى آسانى است. در تفسير آيات فوق آمده است: «خداوند مهربان مى‏ديد كه بنده برگزيده‏اش محمّد صلى الله عليه و آله به واسطه مأموريتى‏ عظيم كه به وى داده و بار مسؤوليت سنگينى كه بر دوشش نهاده سخت گرفتار است، شدايد از همه سو او را در ميان گرفته و سر و كارش با مردمى است كه شديدترين اقوام جهان در كفر و نفاقند، جمود و تعصّب آنها در پرستش خدايانى كه خود از سنگ و چوب و خرما ساخته و مى‏سازند بى‏نهايت است، اخلاقشان فاسد و اعمالشان زشت است، سنگدل و سفّاك و نادان و در منجلاب فساد فرو رفته‏اند، هر چه در رهايى آنها مى‏كوشد به نتيجه مطلوب نمى‏رسد، سينه‏اش تنگ مى‏شود، سرگردان و پريشان مى‏گردد، با لطف و عنايت و رحمت و رأفتش، پيامبر محبوبش را مورد محبت خاص قرار مى‏دهد، دلش را روشن و سينه‏اش را فراخ مى‏سازد، بيشتر از ديگر پيامبرانِ مصمّم، به وى عزمى آهنين و همّتى بلند و شكيبايى و بردبارى مرحمت مى‏نمايد. راه نفوذ و چاره كار را به او نشان مى‏دهد، نيكوترين وسيله نجات بشر را در اختيارش مى‏گذارد و با نزول وحى، وى را تقويت مى‏كند و دلدارى مى‏دهد و تفقّد و خبرگيرى و دلجويى مى‏نمايد و پريشانى او را برطرف مى‏فرمايد. چنان عظمت روح و قوّت قلب و ظرفيتى شگفت به او مى‏بخشد كه حوادث روزگار هر چند بزرگ باشد درياى وجودش را طوفانى نمى‏سازد و آن كوه وقار را متزلزل نمى‏كند. در همه احوال قلبش قوى و انديشه‏اش استوار و خاطرش مطمئن و اعتمادش به تأييد و يارى پروردگارش كامل است و علم قطعى و يقينى دارد به اين كه آن كس كه او را فرستاده است ياريش خواهد كرد و دشمنش را پيروزى نخواهد داد. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 160 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 3 ✳️ الَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ آيا سينه‏ات را [به نورى از سوى خود] گشاده نكرديم؟ سختى و سنگينى توانفرساى برنامه‏هايى كه بر دوش جانت بود، با لطف خاصّ خود از تو برداشتيم، آن سختى‏ها و مصايب و بارهاى سنگينى كه حتى براى تو كه عظيم‏ترين روح و قلب را دارى كمرشكن بود. ياد و نامت را بالا برديم، چون همه اصول معارف عالى ايمانى و فضايل و شريعت انسانى و حق و عدل و خير در شخصيّت و دعوت آن حضرت تحقّق و تمثّل يافت، ياد و نمودار اينها ياد او مى‏باشد. هر كس و در هر زمان، حق و عدلى را متذكّر شود و نمونه روشن آن را بجويد، در راه و روش و گفتار و تعاليمش نمونه برتر آن را مى‏يابد. هر حكيم و عارفى كه در اسرار و مبادى و غايات آفرينش بينش يابد، در وحى و تعاليم او، برتر از آن را مى‏نگرد. هر قانون شناس و قانونگذارى بخواهد نظامات و روابط حقوقى بشر را بشناسد، در شريعت محمّدى اصول عميق و پايدار آنها را مى‏يابد. نام و ياد او مانند خورشيد و ماه در افق و مدار بلندى است كه بر همه كس و در هر زمان و فراخور استعدادها مى‏تابد و تيرگى اوهام و انديشه‏ها و انحراف‏هاى بشرى نمى‏تواند آن را از تابندگى بازدارد يا بيالايد. آواى گواهى به رسالتش با شهادت به توحيد خداوند جهان، پيوسته و در قرون متمادى و مفاصل حيات و آفاق مختلف، بلند است و با همه دشمنى‏ها و تيرگى‏ها روز به روز وسعت بيشتر مى‏يابد. مگر نور نبوّتش در اندك زمانى نخست جزيرةالعرب تاريك، آنگاه شرق و غرب و جنوب و شمال را روشن نكرد و شعاع آن قلوب پراكنده را بهم نپيوست و از تا هند نام محمّد صلى الله عليه و آله و تعاليم او بر نام و تعاليم ساكنان اين سرزمين‏ها برترى نيافت؟! آيا آن بلند آوازىِ يتيم عيالمند و بى پناه و درس نخوانده و در ميان مردمى جاهل‏ و بيابانگرد و گمراه، آنهم با اين سرعت، جز به يارى خداوند و لطف و قهر او بود؟ آيا تاريخ مى‏تواند نمونه‏اى از اين رفعت و سرعت نشان مى‏دهد»؟ وَ رَفَعْنالَكَ ذِكْرَكَ و آوازه‏ات را برايت بلند نكرديم. و اين معناى واضح و روشن گره‏گشايى حضرت حق از مشكلات و مكاره است كه: فَإنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً* إنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً پس بى‏ترديد با دشوارى آسانى است.* [آرى‏] بى‏ترديد با دشوارى آسانى است. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إنَّ اللَّهَ بالِغُ أمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدْراً و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدن [از مشكلات و تنگناها را] قرار مى‏دهد.* و او را از جايى كه گمان نمى‏برد روزى مى‏دهد، و كسى كه بر خدا توكل كند، خدا برايش كافى است، [و] خدا فرمان و خواسته‏اش را [به هر كس كه بخواهد] مى‏رساند؛ يقيناً براى هر چيزى اندازه‏اى قرار داده است. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 160 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 4 ✳️ در کتاب عبهر العاشقين صفحه 51 آمده : «نمونه اين آيات در قرآن مجيد فراوان است، فقط دل اميدوار و قلب بيدار مى‏خواهد كه بر اين آيات تكيه كند و يقين نمايد كه حضرت دوست، حلّال تمام مشكلات است و بداند كه هيچ صاحب بليّت از خفاياى لطف بارى تعالى در كشف بليّات نبايد نوميد باشد و در نظرش دستگيرى زمره‏اى كه پايمال حوادث باشند در اعادت نعمت و ازالت شدت، عجيب نيايد. آنان كه عاشق جمالند در راه وصال، از شدّت و حدّت و از مصيبت و محنت كه از عوارض اين طريق و قطعيات اين مسير است نهراسند بلكه مكاره را بر جان بخرند و در راه محبوب بر شدايد حوصله كنند، تا گره كار به دست يار وفادار باز شود و معشوق در برابر ديدگان قلب عاشق چهره نمايد ... كه نصيب عاشقان در عشق جز غم نيست، غمشان وصول است و در اين وصول جز آتش و نم نيست. زيركان ديوانه‏اند، آشنايان بيگانه‏اند، مجنونان هشيارند، سينه بر روح گوا دارند، دل و جان را در عشق معشوق براى فنا دارند، مرغان قفس شكنند، باغبانان گُل بدنند، رهروان بى‏برگند، زندگان بى‏مرگند، سفرشان جز حقيقت نيست، سرمه ديده‏شان جز خاك كوى شريعت نيست. حرّان رهينند، سيّارگان سماوات يقينند، جان حرّشان بنده عشق است، زانكه مرغ روحشان قفس جسم بشكست. در باغ عشق را به سر پيش شوند، دُرّ درياى عشق را به جان خويش شوند، ويران كنان سراى طبيعتند، بيخودان راه حقيقتند، رخش دلشان جز بار محبت نكشد، لُبّ جانشان جز شراب الفت نچشد، عشوه خران بى مقصود و استادان بى‏مزدورند، در ره عشق از افسردگى دورند. نازكان دلخوشند، مَهرويان كَشند، شربتشان جز خون جگر نباشد، زانكه ابر عشق جز اشك غم در دل ايشان نباشد. شب ايشان همه روز است، روز ايشان همه نوروز است، به طريق خيال دزدان خانه جانانند، چه كنند كه جز دزدى نمى‏دانند، طرّاران يار فريبند، جز در كوچه يار از دست غم نگريزند، سِحر نمايان هندند. خُلقشان جوانمردى است، طريقشان پارسايى و مردى است، در محل طاعت تواضع كنند، اوليا را به حضرت به شفاعت برند. مى‏سوزند و مى‏سازند، مى‏دانند و مى‏باشند، ترنّم نواى دردشان، سماعِ خوشِ مزمار مُزيل گَردشان، به شهرود عشق نواى آشفته زنند؛ زيرا كه بلبل دردشان در عشق واله و جان بوالعجبشان به روى يار مايل است. در راه جانان جان و دل بگدازند، تا كار جدايى براندازند، در كوچه يار مناجاتى باشند، در صومعه زهّاد خراباتى باشند، هر چند گويى نشنوند و در عشقِ يار يك دم نغنوند، ملوكان زمانه را پيش ايشان قدم نيست؛ زيرا كه عشق ايشان از ملك دو جهان كم نيست. در طلب مشهود ازل خون‏هاى ديده بريزند، چرخ جز بار عشق ايشان نكشد، دهر در مجلس دردشان جز شربت غم نچشد، چون بگريند ابر بگريد، چون بنالند كوه بنالد، كاينات در ميزان عشقشان سبكسار است. آوه كنانِ غمزده‏اند، مصيبت زدگان دلشده‏اند، خوردنشان مدد جان است، خفتنشان منهاج ايمان است.» « ألَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» آيا خدا براى بنده‏اش [در همه امور] كافى نيست؟ آيا خداوندى كه مستجمع جميع صفات كمال است، كفايت كننده عبد از جميع شرور و مكاره نيست؟ عجيب اين است كه حضرت حق با علم به اين كه اگر گروهى را از مكاره و شدايد برهاند در وقت راحت به غفلت دچار آيند و دست به معصيت زنند باز به دعا و درخواست آنان توجه نمايد و بلا و مكاره را از آنان بگرداند. صاحب اثر «فرج بعد از شدّت» مى‏نويسد: و هيچ دليلى بر اعانت فريادخواهان و دستگيرى پرگناهان و رهانيدن درماندگان بيش از آن نيست كه در آيات قرآن كريم خود اعلام مى‏كند از حال جمعى كه به‏ ضرورت به نصرت او اعتصام نمودند و علم او بدان شامل بود كه چون آن بليّت مكشوف و آن بند مرفوع گرديد، جز به كفران نعمت و ناسپاسى و حق ناشناسى مشغول نباشند و معهذا چون استغاثت بدو كردند دستگيرى نمود و چون استعانت از او خواستند نصرت فرمود، چنانكه چند جايگه در تنزيل، بيان آن فرموده است‏ . 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 160 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 5 ✳️ وَ اذا مَسَّ الإْنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أوْقاعِداً أوْقائِماً فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأنْ لَمْ يَدْعُنا إلى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ و چون انسان را گزند و آسيبى رسد، ما را [در همه حالات‏] به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده [به يارى‏] مى‏خواند، پس زمانى كه گزند و آسيبش را برطرف كنيم، آن چنان به راه ناسپاسى و گناه مى‏رود كه گويى هرگز ما را براى برطرف كردن گزند و آسيبى كه به او رسيده [به يارى‏] نخوانده است!! اين گونه براى اسراف كاران اعمالى كه همواره انجام مى‏دادند، آراسته شده [تا جايى كه زشتى اعمالشان را نمى‏فهمند. آرى، اين معنى را بدكاران هم مى‏دانند كه جز حضرت اللَّه كسى را قدرت بر حل مشكلات و گشودن گره‏ها نيست. شاعرى عرب زبان در اين زمينه چه زيبا سروده: تَمَسَّكْ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ اقْرَأْ كَلامَهُ أَلَيْس بِكافٍ عَبْدَهُ اللَّهُ وَحْدَهُ إذا كُنْتَ تَخْشى مِحْنَةً فَاعْتَصِمْ بِهِ هُوَ اللَّهُ بِالإْفْضالِ يَعْصِمُ عَبْدَهُ‏ به ريسمان حضرت اللَّه چنگ بزن و گفتار جنابش را در قرآن بخوان كه فرموده: آيا خداوند به تنهايى براى كفايت بنده‏اش از تمام شرور و مكاره كافى نيست؟ به هنگامى كه از محنت و درد و غم و رنج و مصيبت بترسى، به حضرت او پناه ببر و به دامن عنايت او چنگ بزن كه وجود مقدس حق با فضل و عنايتش بنده خود را پناه مى‏دهد و از آفات و بليّات حفظش مى‏نمايد. قُلْ مَنْ يُنَجّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ أنْجينا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِن‏الشّاكِرينَ* قُلِ اللَّهُ يُنْجيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أنْتُمْ تُشْرِكُونَ بگو: چه كسى شما را از تاريكى‏هاىِ خشكى و دريا نجات مى‏دهد؟ در حالى كه او را [براى نجات خود] از روى فروتنى و زارى و مخفيانه به كمك مى‏طلبيد؛ [و مى‏گوييد] كه اگر ما را از اين [تنگناها و مهلكه‏ها] نجات دهد، بى‏ترديد از سپاس‏گزاران خواهيم بود.* بگو: خدا شما را از آن [سختى‏ها] و از هر اندوهى نجات مى‏دهد، باز شما به او شرك مى‏ورزيد [و به ناسپاسى مى‏گراييد. أمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الأْرْضِ ءَإلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلًا ما تَذَكَّرونَ [آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آن كه وقتى درمانده‏اى او را بخواند اجابت مى‏كند و آسيب و گرفتاريش را دفع مى‏نمايد، و شما را جانشينان [ديگران در روى‏] زمين قرار مى‏دهد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟!] اندكى متذكّر و هوشيار مى‏شوند. وَ ذَاالنُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أنْ لا إلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَكَ إنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ* فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ و صاحب ماهى [حضرت يونس‏] را [ياد كن‏] زمانى كه خشمناك [از ميان قومش‏] رفت و گمان كرد كه ما [زندگى را] بر او تنگ نخواهيم گرفت، پس در تاريكى‏ها [ى شب، زير آب، و دل ماهى‏] ندا داد كه معبودى جز تو نيست تو از هر عيب و نقصى منزّهى، همانا من از ستمكارانم.* پس ندايش را اجابت كرديم و از اندوه نجاتش داديم؛ و اين گونه مؤمنان را نجات مى‏دهيم. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 160 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 1 ✳️ آيات كتاب حق، ناطق به اين معناست كه تنها گره‏ گشاى مشكلات خداست و اين انسان است كه نبايد از مكاره و مصايب هراسى به خودراه دهد بلكه بايد بداند كه مكاره و دردها و مشكلات و سختى‏ها، نردبان ترقى و عوامل رشد و كمالند، چيزى كه هست بايد به پيشگاه حريم حرم دوست دست دعا بردارد و از جناب او بخواهد كه در حل مشكل به او كمك دهد كه او حلّال تمام مشكلات است، چنانكه در جمله اول آمد: 🙏 «يا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ» قرآن مجيد به ابتلا و مصيبت بعضى از انبيا اشاره دارد و به بيان اين معنى در اين زمينه مى‏پردازد كه آن پاكان سرباخته در راه محبوب، به وقت گرفتارى، به حضرت‏ دوست پناه برده و از قدرت حكيمانه و اراده عادلانه‏اش درخواست نجات نمودند، آن معشوق عاشقان هم با حفظ مصلحت و توجه به خير دنيا و آخرت آنان، گره از كارشان گشود و از درياى غم به ساحل نجاتشان رهنمون گشت. * آن وجود ذى‏جود (حضرت ) چون به اغواى شيطان در معيّت همسرش حوّا به شجره منهيّه نزديك شد و قدم در گذرگاه خطرناك حرص گذارد، لباس بهشتى از وى گرفته شد و به امر حضرت ربّ همراه همسرش به زمين هبوط كرد. در زمين به خاطر بى ‏توجهى نسبت به امر حضرت ذوالاحسان و از دست دادن بهشت و عريان شدن از لباس كرامت و تاريكى درون و برگشتن رنگ چهره، به اندوهى سخت و دردى طاقت فرسا و رنجى عظيم و غصه‏اى ناگفتنى گرفتار شد. با توفيق خود حضرت محبوب و راهنمايى امين وحى، دست نياز به درگاه بى‏نياز برداشت و به پيشگاه مقدّس حضرت رب‏ العزّه همى اغاثه و زارى و اصرار نمود. «تا بارى تعالى اغاثت او به لطف خفى و اعانت او به قوى ارزانى داشت و ذكر مقامات و رفع درجات و كشف بليّات او در چندين موضع از مصحف مجيد مذكور گردانيد. و چون وجود او از مادر «كُنْ» متولد گشت، در مكتب وجودش به تعلّم: وَ عَلَّمَ آدَمَ الأْسْماءَ كُلَّها و خدا همه نام‏ها [ىِ موجودات‏] را به آدم آموخت. مشغول گردانيد و مسجود مقرّبان حضرتش كرد و جنّت عدن را تماشاگه او گردانيد. بعد از آن به افعالش مؤاخذه كرد و انگشت بر حرف او نهاد كه: الَمْ أنْهَكُما عَنْ تِلْكُما الشَّجَرَةِ آيا من شما را از آن درخت نهى نكردم؟ پس از آن كه به هشت بهشت آسوده بود، به غرامت آن ترك به ضرورت بهشت بِهِشت و به خاكدان دنيا هبوط كرد و به فراق جنّت و هجر حوّا مبتلا گشت و به خجالت گناهكارى درمانده شد و دويست سال به نوحه و ناله: رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا پروردگارا! ما بر خود ستم ورزيديم. روزگار گذاشت و هر لحظه دلش پرخون‏تر و غمش روز افزون‏تر بود تا ارحم الراحمين به تضرّع و دموع و استكانت و خضوع او ببخشيد و خلعت: فَتَلَقَّى‏ ءَادَمُ مِن رَّبّهِ‏كَلِمتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إنَّهُ هُوَ التَّوابُ الرَّحيمُ پس آدم كلماتى را [مانند كلمه و به اهل بيت: كه مايه و بازگشت بود] از سوى پروردگارش دريافت كرد و [پروردگار] توبه‏اش را پذيرفت؛ زيرا او بسيار توبه‏پذير و مهربان است. در گردن او انداخت و محنتش را به نعمت مبدّل گردانيد و حوّا را به او رسانيد. پس آدم اول كسى بود كه دعا كرد و اجابت آمد و استغاثت كرد و اعانت يافت و غمش به شادمانى و سختيش به آسانى بدل گشت و به تجديد نِعَم و ازالت نِقَم از حضرت قِدَم مخصوص و ممتاز گشت. او رحيمى و پادشاهى است كه چون از وى رحمت طلبند بخشايش فرمايد و چون نعمت خواهند ارزانى دارد.» 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 175 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 2 1 ✳️ جناب نهصد و پنجاه سال مردم را به توحيد و اعمال صالحه و اخلاق حسنه دعوت كرد. «2» او مى‏خواست مردم را از آلودگى‏ها برهاند و به حسنات آراسته نمايد و خير دنيا و آخرت مردم را تضمين كند. او از ابتداى بعثت و رسالتش تا نهصد و پنجاه سال همراه با انواع مشكلات و مشقّات و مكاره و مصايب مردم را به فضيلت دعوت و از رذيلت نهى فرمود. از مردم زمان عدّه‏اى بسيار كم به او ايمان آورده و دعوتش را پذيرفته، رسالتش را تصديق كردند. اما آنان كه خداوند مُهر بر دلهايشان نهاده بود و قلم ازل شقوت را بر ايشان ثبت كرده بود ايمان نياورده و هدايت نشدند. بيشتر آنان از طبقه اول و دوم جمعيت بودند كه در ميان قوم و ملّت موقعيت و مقامى داشتند. اينان نه تنها به وى ايمان نياوردند بلكه كارشكنى هم مى‏كردند و در آخر كار آشكارا او را استهزا نموده طرز فكر او را سفيهانه خوانده مى‏گفتند: «تو بشرى مانند ما هستى، اگر خدا مى‏خواست رسولى نزد ما بفرستد فرشته‏اى انتخاب مى‏كرد و در آن صورت ما هم به گفته‏هايش گوش فرا داده و دعوتش را مى‏پذيرفتيم. علاوه اگر دعوت تو حق بود يك مشت اراذل و اوباش و صاحبان مشاغل پست و فاقد افكار پخته كه اقبال و ادبار و ردّ و قبولشان كوركورانه و بدون تحقيق است، به قبول دعوتت بر ما سبقت نمى‏گرفتند بلكه ما مردم فَطِن و با فراست و صاحبان اذهان صاف و افكار روشن پيشدستى كرده و به ايمان به تو و اقتدا به هدايتت از آنان سبقت مى‏جستيم.» آنگاه در جدال خود لجاجت و پافشارى كرده گفتند: «ما هرگز براى تو و يارانت فضيلتى بر خود نمى‏بينيم، نه در عقل و درايت و نه در دورانديشى و تشخيص و رعايت مصالح و نه در شناختن معاد و سرانجام گردون گردان، بلكه ما تو و يارانت را مردمى دروغگو مى‏شناسيم.» 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 177 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 2 2 ✳️ نوح عليه السلام بدون اين كه سفاهت ايشان حوصله‏اش را به سر آورد و يا روش و رأى و انديشه او را از آنچه بود تغيير داده باشد، در جوابشان فرمود: «به من انصاف دهيد آيا اگر من بر صدق دعوايم از ناحيه خدا داراى حجت باشم و خداوند مرا مشمول رحمت و فضل خود كرده باشد و لكن شما در اشتباه بوده و راه حق را گم كرده باشيد و بخواهيد آفتاب را با دست‏هاى خود مستور سازيد و ستارگان را كور كنيد، راستى بگوييد آيا مى‏توانم با اين حال رسالت خود را بر شما تحميل نموده و شما را به ايمان مجبور سازيم»؟ گفتند: «اى نوح! اگر مقصودت از ايمان آوردن ما هدايت ماست و مى‏خواهى كه ما ياريت كرده مزيد بر شوكتت شويم، بايد نخست اراذل و اوباشى را كه دوروبرت را گرفته‏اند از خود دور ساخته و از ياريشان چشم بپوشى، چون ما طاقت اين را نداريم كه خود را همدوش ايشان نموده و همكاريشان كنيم، حتى حاضر نيستيم در ايمان آوردن به تو قرين ايشان باشيم؛ چطور دينى را بپذيريم كه ميانه اشراف و سفلگان و شاه و گدا فرقى نمى‏گذارد»؟! نوح عليه السلام در پاسخ گفت: «دعوت من عمومى و براى همه طبقات شماست و در اين دعوت فرقى ميانه افراد روشن فكر و بى‏سواد، وافراد سرشناس و دورافتادگان و مردمان توانگر و تهيدستان و رؤسا و مرئوسين نيست، بپذيرم كه درخواست شما را پذيرفته و منظور شما را تأمين كرده، اين دسته از مردم را از خود طرد نمودم، آن وقت در نشر دين و تأييد رسالتم به چه كسانى اعتماد كنم؟ به شما كه همه در فكر لذّات ناپايدار دنياييد؟ من تا ياد دارم همواره از ايشان يارى و مددكارى ديده‏ام و از شما خذلان و شانه خالى كردن، از ايشان پذيرفتن دعوت و از شما انكار و لجاجت، علاوه به اين كه اين طائفه دين مرا بپا داشته‏اند، اگر من تركشان گويم و از من نزد خداى تعالى شكايت برده و با من به محاجّه برخيزند و بگويند كه تو زحمات و خير ما را كفران نموده و نيكى‏هاى ما را ناديده گرفتى، من چه جوابى خواهم داشت؟ به راستى شما مردمى نادانيد.» 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 177 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 2 3 ✳️ وقتى اين گفتگوها در ميان نوح و قومش شدت يافت و زمينه بحث و جدل توسعه پيدا كرد، مردم از وى به ستوه آمده و سينه‏ها تنگ شده گفتند: «اى نوح! تو با ما به جدال برخاستى و در جدالت زياد اصرار كردى و از حد گذراندى، اگر واقعاً راست مى‏گويى كار را يكسره كن و آن عذابى كه ما را از آن بيم مى‏دهى حاضر ساز.» نوح در جواب گفت: «شما خود نفهمى را از حد گذرانيده و حماقت را به منتها درجه رسانيده‏ايد، آخر مگر اختيار عذاب خدا به دست من است كه يا آن را بياورم و يا از آمدنش جلوگيرم؟ آيا من جز بشرى هستم كه خداوندم به من وحى مى‏فرستد؟ اختيار عذاب به دست معبود شماست و معبود من و شما يكى است و من مأمور ابلاغ پيام‏هاى اويم و به ثواب او شما را بشارت و از عذابش بيمتان مى‏دهم، اگر تا حال اين معنا را نفهميده‏ايد؛ اكنون بدانيد كه بازگشت هر چيزى به سوى خداست، اگر او بخواهد هدايتتان مى‏كند و اگر بخواهد آن عذابى كه از من مطالبه‏اش مى‏كنيد بر شما نازل خواهد ساخت و چنانچه صلاح بداند عذاب را تأخير انداخته و شما را مهلت مى‏دهد تا عقاب روز رستاخيزتان را بيفزايد و بدبختى و خواريتان را عميق‏تر سازد.» «1» خداوند انبياء عليهم السلام را براى اين كه رسالتش را به نحو اكمل برسانند، صبر و استقامت در برابر اذيّت و نيروى غير عادى در مبارزه ارزانى داشته است، همچنانكه دامنه همّت و آرزوهاشان را نيز وسعت داده تا بعد از آمدن ايشان ديگر حجتى براى مردم باقى نماند و كفار عذرى نداشته باشند. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 177 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 2 4 ✳️ نوح عليه السلام كه از انبياى اولوالعزم و قوىّ الاراده بود، به همين جهت نهصد و پنجاه سال آزار قوم و استهزاى ايشان را به اميد رسيدن به هدف مقدس خويش تحمّل نمود ولكن روز به روز مردم بر لجاج و طغيان خود مى‏افزودند و دعوتش در ايشان جز نفرت اثر نمى‏گذارد، تا رفته رفته رشته اميدش سست گشته، به ناچار به درگاه خداوند شكايت برد و از او يارى و راه چاره طلب كرد، خداوند به وى وحى فرستاد كه: وَ أُوحِىَ إِلَى‏ نُوحٍ أنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ و به نوح وحى شد كه از قوم تو جز كسانى كه [تاكنون‏] ايمان آورده‏اند، هرگز كسى ايمان نخواهد آورد؛ بنابراين از كارهايى كه همواره [بر ضد حق‏] انجام مى‏دادند، اندوهگين مباش. نوح چون دانست كه قلم قضا بر كفر ايشان رانده شده و خداوند مُهر بر دلهاشان نهاده و هيچ اميدى به ايمان آوردنشان نيست و ديگر در برابر برهان او خاضع نخواهند شد، عرضه داشت: وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الأْرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيّاراً* إنَّكَ إنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لايَلِدُوا إلَّا فاجِراً كَفّاراً و نوح گفت: پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روى زمين باقى مگذار* كه اگر آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز نسلى بدكار و ناسپاس زاد و ولد نمى‏كنند. خداوند مهربان به مشكلات و مكاره نوح پس از دعا و استغاثه‏اش پايان داد و نفرينش را درباره قوم محقق ساخت و با فرستادن طوفان، مولّدان بلا و مكاره را غرق كرد و نوح و مردم مؤمن را از بلا و همّ و غم نجات بخشيد.» 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 177 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 3 1 ✳️ آن بزرگ مرد الهى و وجود ملكوتى، در ميان مردمى مى‏زيست كه دچار بت‏تراشى و بت‏پرستى بودند و فرهنگ طاغوت خطرناكى چون نمرود بر آنان حكومت داشت. او كه از ابتدا قلب و روح پاكش در مدار با عظمت توحيد مى‏گشت، از برخورد با اعمال و اخلاق قوم زمان حتى نزديكانش رنج مى‏برد. او مى‏خواست مردم را از تحميلات هواى نفسى و حكومت نمروديان نجات دهد و دست قلب مردم را از بت‏پرستى كوتاه كند و به حبل الهى و دين توحيدى متصل نمايد. او از اين كه مردم دچار اغيار و نامحرمان و كاهنان و خرافاتيان بودند و بر اساس انديشه‏هاى انحرافى زندگى مى‏كردند در عذاب سخت روحى بود. او در يك روز معيّن كه تمام مردم شهر به مناسبتى به صحرا و دشت رفته بودند وارد بتكده شهر شد و پس از اين كه ديد بت‏ها جواب او را نمى‏دهند، با تبرى كه در دست داشت تمام خدايان قلّابى و معبودهاى باطل را درهم شكست و تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت و سپس با خوشحالى از اين كه در راه حضرت حق به مجاهده برخاسته به خانه خود روان شد. او منتظر ماند تا ملّت جاهل و طاغوتى در برابر آن حادثه چه عكس العملى از خود نشان مى‏دهند. قوم تيره‏روز و عمله‏هاى شيطانى نمرود، از صحرا برگشتند و خود را با سرنگونى و از بين رفتن بت‏ها رو به رو ديدند. غريو و فرياد از آن مردم بى‏خبر برخاست و هر كس از مسبّب حادثه جويا شد. تنى چند فرياد كشيدند اين برنامه جز عمل جوانى به نام ابراهيم نيست كه دائماً از خدايان ما بيزارى مى‏جست و آنها را پست و خوار و بيكاره به حساب مى‏آورد: قالُوا سَمِعْنا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إبْراهيمُ گفتند: از جوانى شنيديم كه از بتان ما [به عنوان عناصرى بى‏اثر و بى‏اختيار] ياد مى‏كرد كه به او ابراهيم مى‏گويند. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 181 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 3 2 ✳️ چون بر مردم شهر مسلّم شد كه اين حادثه را حادثه‏آفرينى به نام ابراهيم است، همه با هم احضارش را خواستار و قبل از اين كه دستگير شود؛ حكم اعدامش را صادر كردند. دژخيمان نمرودى وى را دستگير كرده و بدينگونه محاكمه‏اش را شروع كردند: قالُوا ءَأنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلهَتِنا يا إبْراهيمُ گفتند: اى ابراهيم! آيا تو با معبودان ما چنين كرده‏اى؟ ابراهيم كه زمينه را در اين سؤال براى توجه دادن مردم به بطلان بت‏پرستى آماده ديد، جهت سخن را برگردانده و پاسخى به مردم داد كه انتظارش را نداشتند و آن اين بود: قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَاسْئَلُوهُمْ إنْ كانُوا يَنْطِقُونَ گفت: بلكه [سالم ماندن بزرگشان نشان مى‏دهد كه‏] بزرگشان اين كار را انجام داده است؛ پس اگر سخن مى‏گويند، از خودشان بپرسيد. اين پتك محكمى بود كه بر سر آن غافلان زد، آنان را سر در گريبان كرد و به حيرت دچار ساخت، جواب صحيحى در برابر گفتار ابراهيم نيافتند، تنها سخنى كه در پاسخ او گفتند اين بود: اى ابراهيم! براى تو روشن است كه اين بت‏ها سؤالى را جواب نمى‏دهند، چگونه از ما مى‏خواهى از آنان بر اين مسأله گواهى بخواهيم؟ آنان بعد از اين كه اعتراف كردند بت‏ها هيچكاره‏اند ولى باز بر باطل خود پافشارى دارند، آنان را سرزنش كرد: قَالَ افَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ* افٍّ لَكُمْ وَ لما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أفَلا تَعْقِلُونَ گفت: [با توجه به اين حقيقت‏] آيا به جاى خدا چيزهايى را مى‏پرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمى‏رسانند؟!* اف بر شما و بر آنچه به جاى خدا مى‏پرستيد؛ پس آيا نمى‏انديشيد؟ 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 181 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 3 3 ✳️ احتجاج ابراهيم و دلايل دندان شكنش بر قلب سنگين و سخت آن مردم لجوج و متعصب در باطل اثر نكرد، منطق را كنار گذاشته و به زور متوسل شدند، يكجا اينچنين كه قرآن حكايت فرموده حكم كردند: فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إلّا أنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أوْحَرِّقُوهُ فَأنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النّارِ إنَّ فى ذلِكَ لآَياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ پس جواب قوم ابراهيم جز اين نبود كه گفتند: او را بكشيد يا بسوزانيدش. پس خدا او را از آن آتش رهايى بخشيد، مسلماً در اين [حادثه‏] براى مردمى كه ايمان دارند، عبرت‏هاست. آن تيره روزان تا جايى كه توانستند وسايل آتش افروزى فراهم كردند و براى آتش افروختن محوطه بزرگى را آماده نمودند، سپس آن انسان الهى را در منجنيق قرار داده و به داخل آتش پرتاب كردند. ذات اقدس حضرت ربّ العزّه به آتش خطاب كرد: قُلْنَا يا نارُ كُونى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إبْراهيمَ پس او را در آتش افكندند] گفتيم: اى آتش! برابر ابراهيم سرد و بى‏آسيب باش! و چنين بود كه خداوند مهربان بنده عزيزش را از كيد خائنان و مكر مكّاران نجات بخشيد و گره از مشكل او باز كرد. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 181 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 4 ✳️ در ملكوت عالم، سخن در اين مسأله بود كه امروز در روى زمين، در محراب عبادت و عرصه‏گاه شكر بهتر از نيست. شب او شب عبادت و روزش روز تعليم معارف الهيه و دستگيرى از مستمندان و دواكردن درد دردمندان است. ابليس كه در آن زمان از گفتگوى فرشتگان با خبر مى‏شد، پس از شنيدن تمجيد ايوب از كَروبيان عالم ملكوت، تصميم گرفت در عبادت و حال ايوب ايجاد اخلال كند، اما خود را در برابر آن بنده مخلص حق عاجز ديد، از اين جهت به حضرت ربّ العزّه عرضه داشت: ايوب از روى ميل و اراده اشتغال به عبادت ندارد بلكه به خاطر آن ثروت و مكنت و اعتبارى است كه به او مرحمت كرده‏اى و اين عبادت به طمع حفظ ثروت و دام‏ها و كشتزارها و زن و فرزندان اوست، البته اين همه نعمت به دست شخصى چون ايوب اقتضاى اين همه عبادت و شكرگزارى را دارد، او در وحشت است كه نعمت‏ها از او سلب شود، بنابراين عبادتش از روى ميل و طمع است نه اخلاص و ارادت. خداوند به ابليس فرمود: عبادت بنده من از روى خلوص و عشق به من است و هيچ كدام از اين نعمت‏ها محرك او در عبادت و بندگى نيست. ثروت و مكنت، دام و دامدارى، كشت و كشاورزى، غلامان و كارگران، همه و همه از ايوب گرفته شد. چون خبر از بين رفتن اين همه نعمت بدو رسيد گفت: امانتى نزد من بود به صاحبش برگشت. بعد از آن فرزندانش در حادثه‏اى سخت و سهمگين جان دادند. چون خبر به او رسيد گفت: حمد مى‏كنم خداى را به هنگامى كه اولاد عنايت كرد و هنگامى كه از من گرفت. سپس سلامتى بدنش از وى سلب شد، آن مرد الهى به جرگه بيماران و زمين‏گيران پيوست اما به ايمان و عشقش نسبت به حضرت حق افزوده شد و شكر و شكرگزاريش اضافه گشت. مدّت‏ها اين برنامه‏هاى عجيب گذشت، او با تواضع و فروتنى و خضوع و خشوع‏ به درگاه حضرت محبوب عرضه داشت: وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى‏ رَبَّهُ أنّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَ أنْتَ أرْحَمُ الّراحِمينَ* فَاسْتَجَبْنالَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى‏ لِلْعابِدينَ و ايوب را [ياد كن‏] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه مرا آسيب و سختى رسيده و تو مهربان‏ترين مهربانانى.* پس ندايش را اجابت كرديم و آنچه از آسيب و سختى به او بود برطرف نموديم، و خانواده‏اش را [كه در حادثه‏ها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا كرديم كه رحمتى از سوى ما و مايه پند و تذكرى براى عبادت كنندگان بود. او سال‏ها دچار سخت‏ترين مشكلات بود و اين مشكلات و سختى‏ها دُرّ ايمان و اخلاص وى را آبديده‏تر كرد، آنگاه كه از امتحان الهى سرفراز بيرون آمد خداوند مهربان گره از مشكلاتش گشود و وى را به نعمت بيشتر و عنايت برتر مخصوص گردانيد. 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 185 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 5 ✳️ داستان ولادت حضرت عليه السلام و بلايى كه مادرِ آن جناب در جنب دستگاه فرعون كشيد داستان ساده‏اى نيست. تعقيبى كه مأموران دژخيم فرعون خانه به خانه جهت نوزادان پسر براى جلوگيرى كردن از رشد موسى داشتند، هر لحظه براى مادر موسى دردى جانكاه و رنجى عظيم بود. تا به او الهام شد كه طفل را شير دهد، يا وى را در دامن دريا رها كند و از اين مسأله ترس و اندوهى به خود راه ندهد كه طفل با رسيدن به مقام نبوت به او برمى‏گردد! وَ اوْحَيْنا إلى امِّ مُوسى أنْ ارْضِعيهِ فَإذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَألْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَ لاتَخافى وَ لاتَحْزَنى إنّا رادُّوهُ إلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ و به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده، پس هنگامى كه [از سوى فرعونيان‏] بر او بترسى به دريايش انداز، و مترس و غمگين مباش كه ما حتماً او را به تو باز مى‏گردانيم، و او را از پيامبران قرار مى‏دهيم. طفل در برابر ديدگان مادر به امواج دريا سپرده شد. آب خروشان جعبه حامل امانت حق را مستقيماً به دربار فرعون برد و در آغوش دشمن قرار داد. مادر از لحظه افتادن طفل به دريا تا رسيدن به فرعون، در عين تكيه به حضرت محبوب، در رنجى سخت بود. خداوند مهربان با قرار دادن مهر شديدى از كودك در قلب دشمن، هم زمينه رشد كودك را فراهم ساخت و هم مادر طفل را از درياى غم و اندوه نجات داد. خداوند در سوره قصص مى‏فرمايد: «چون فرعون به سعايت مردم قصد قتل آن طفل را نمود، همسرش به او گفت: اين كودك را نكشيد كه مايه نشاط دل و نور ديده من و تو باشد و در خدمت ما سودمند افتد يا وى را به فرزندى خود قبول كنيم. و آنان از حقيقت حال بى‏خبر بودند. صبحگاه مادر موسى قلبش از هر چه جز توجّه به موسى فارغ بود، به اندازه‏اى غم و اندوه دلش را فراگرفت كه اگر ما دلش را بر جاى نگه نمى‏داشتيم تا ايمانش برقرار بماند، نزديك بود راز درونش را آشكار سازد. آنگاه مادر موسى به خواهر گفت كه از پى موسى بيرون شو، خواهر همه جا رفت تا گذرش به دربار فرعون افتاد، موسى را از دور ديد و شناخت ولى آل فرعون او را نشناختند. و ما شير هر دايه‏اى را بر آن كودك حرام كرديم و آل فرعون با عشق پرشورى كه به كودك داشتند در پى دايه‏اى كه موسى سينه‏اش را بگيرد بودند ولى طفل سينه هيچ زنى را نمى‏گرفت! در آن حال خواهر گفت: آيا مايليد من شما را به خانواده‏اى رهنمون شوم كه دايه اين طفل شوند و وى را به مهربانى تربيت كند؟ بدين وسيله كودك را به آغوش مادر بازگردانيديم تا ديده‏اش به جمال عزيزش روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد و به طور يقين برايش روشن شود كه وعده خدا ثابت و پابرجاست ولى اكثر مردم از اين حقيقت بى‏خبرند.» «1» او پس از آن كه جوان رشيدى شد، براى دفاع از مظلوم درگيرى سختى با قبطيان و گروه فرعون پيدا كرد كه بر اثر آن درگيرى زمينه اعدامش حتمى بود ولى خداوند مهربان وى را از آن مشكل نجات داد و پس از مدتى رهنوردى در دشت و بيابان با شعيب پيغمبر آشنا ساخت. او نزديك به ده سال در وادى مدين به چوپانى به سر برد و سرانجام با دختر با كرامت شعيب ازدواج كرد و آنگاه براى ديدار با اقوام از شعيب اجازه خواست كه‏ رهسپار ديار مصر گردد. آن حضرت در مسير حركت به سوى مصر در وادى سينا به منطقه نور قدم گذاشت و به شرف رسالت و نبوت آنهم در مقام اولوالعزمى از جانب حضرت ربّ العزّه مشرّف و مفتخر شد. آرى، پس از تحمّل آن همه مشكلات و مصايب و سختى‏ها، گِليم‏پوش بيابانى كليم‏اللَّه از كار درآمد. وجود مقدس موسى عليه السلام سال‏ها با فرعون و فرعونيان و قارون و قارونيان و سامرى و سامريان در پيكار و مبارزه سخت بود و آن همه را براى خاطر تداوم فرهنگ حق تحمّل نمود تا سرانجام به پيروزى بر دشمنان و فلاح و رستگارى در آخرت دست يافت. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 187 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
3 6 6 ✳️ نزديك به چهل سال در آتش فراق عزيزش سوخت و پسر پس از جدا شدن از دامن مهر پدر دچار بى‏رحمى برادران، تاريكى چاه، بى‏رغبتى كاروان، فروخته شدن به دراهم معدوده، گرفتار شدن به چنگال عفريت هواى نفس زن دربارى و محكوم شدن به زندان بلند مدت، همراه آزار و شكنجه شد. فرزند دلبند يعقوب تمام آن مصايب سهمگين و شكنجه‏هاى طاقت فرسا را محض عشق حق تحمّل كرد و با يك جهان سرافرازى از آن امتحانات و ابتلائات قبول و مقبول بيرون آمد تا جايى كه خداوند عزيز نقطه به نقطه زندگى و حيات و اعمال و اخلاق و گفتارش را سرمشق جهانيان قرار داد و در قرآن از زندگى آن حضرت به عنوان نيكوترين داستان ياد فرمود. انبياى خدا از آدم تا خاتم و اولياى الهى از امم گذشته تا امت اسلامى، همه و همه دچار مكاره سنگين و ابتلائات سخت شدند ولى با توجّه و توكّل به حضرت محبوب، كرامت انسانى خود و آيين و فرهنگ حضرت حق را از دستبرد حوادث حفظ كردند و در كمال سربلندى و افتخار به كسب سعادت دنيا و آخرت نايل شدند كه: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً* إنَّ مَعَ العُسْرِ يُسْراً بى‏ترديد با دشوارى آسانى است.* [آرى‏] بى‏ترديد با دشوارى آسانى است. در اين زمينه حضرت سجّاد عليه السلام فرمود: «يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ وَ يَا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ» 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 190 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2