eitaa logo
سالن مطالعه
195 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
972 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 مهدی‌گرایی افراطی میراث تذکر: در این تحقیق، واقعه الله‌داد و پدیده یهودیان جدیدالاسلام مشهد از منظر تأثیر آن بر تحولات پسین و امروزین ایران مورد بررسی قرار گرفته است. قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10044 🔹در تابستان ۱۸۳۲ عباس میرزا حرکت خود به سوی هرات را از سر گرفت و کمپ‌بل با اعزام دکتر جان مک‏نیل به اردوی او باز کوشید تا وی را منصرف کند. مک‏نیل محتمل می‏ دانست هرات به دست عباس میرزا فتح شود و به زودی نفوذ ایران تا قندهار امتداد یابد. بدین سان، سیطره مشترک ایران و روسیه بر افغانستان تأمین می ‏شد. [۲۶] 🔹حکومت هند بریتانیا تمهیدات متعدد برای مقابله با تهاجم ایران به شرق اندیشید. [۲۷] سرانجام، در سال ۱۲۴۹ ق. عباس میرزا پسر خود، محمد میرزا (محمد شاه قاجار)، را به همراه میرزا ابوالقاسم خان قائم‌مقام و پانزده هزار نیروی نظامی روانه هرات کرد مع‌هذا، «بخت» یار کمپانی هند شرقی بریتانیا بود. 🔹درست در این مقطع حساس از تاریخ ایران و منطقه، عباس میرزا به علت ورم کلیه به سختی بیمار شد و در شب ۹ جمادی‌الثانی ۱۲۴۹ ق./ ۲۴ اکتبر ۱۸۳۳ م. در مشهد درگذشت. نایب‌السلطنه فقید در این زمان تنها ۴۷ سال داشت. او را در حرم امام رضا (ع) دفن کردند. 🔹با توصیف فوق، باور رایج در میان ایرانیان که عباس میرزا و وزیرش، قائم ‏مقام، را قربانی «دسیسه انگلیسی‌ها» می ‏دانند نامعقول نیست. [۲۸] اگر در آن زمان دسیسه‏ گرانی وجود داشتند و اگر آنان از عوامل و اهرم‏ های کافی در اردوی عباس میرزا برای پیشبرد طرح‏ های خود برخوردار بودند، قطعاً مسموم کردن این سردار سرکش ایرانی کم‏ هزینه ‏ترین و موثرترین تمهید بود. 🔹در این اوضاع، جامعه منسجم یهودی مشهد جایگاهی استراتژیک در سراسر منطقه یافت و نقش تاریخی بزرگی ایفا نمود. در آینده، در متن کامل این پژوهش، عملکرد یهودیان مشهد و ملا ابراهیم ناتان، مأمور اطلاعاتی برجسته بریتانیا، را در جنگ اوّل بریتانیا و افغانستان بیان خواهم کرد. 🔶🔸ملا ماشی‌یح و مهدی‌گرایی افراطی 🔹رفت‌وآمد به خانه ملا مهدی فراوان بود. نه تنها یهودیان از سراسر جهان، در مسیر خود از شرق به غرب یا از شمال به جنوب، و به عکس، به خانه او می‌آمدند بلکه افسران بلندپایه انگلیسی نیز به خانه ملا مهدی سر می‌زدند. در این خانه بود که جوزف ولف با ژنرال بوروسکی لهستانی دیدار کرد. 🔹روزی در خانه نشسته بود که در زدند. افسری با یونیفورم ژنرال‌های انگلیسی وارد شد و گفت: «چطورید آقای ولف؟» ژنرال ایزیدور بوروسکی، [۲۹] چنان‌که گفتم، در دستگاه عباس میرزا، نایب‌السلطنه، خدمت می‌کرد. او خود را «پسر پرنس رادزیویل» معرفی کرد. به زودی این دو چنان صمیمی شدند که در دعوای میان ژنرال بوروسکی و ژنرال بارتلمی سمینو، [۳۰] ولف در حضور عباس میرزا از بوروسکی حمایت کرد.[۳۱] 🔹بعدها، در مارس ۱۸۳۴، جوزف ولف به کلکته رسید و از سوی لرد ویلیام بنتینک، [۳۲] فرمانفرمای کل هندوستان، و همسرش، لیدی بنتینک، در «کاخ حکومتی» به گرمی مورد پذیرایی قرار گرفت. در این میهمانی خصوصی به افتخار ولف، ژنرال سِر ادوارد بارنز [۳۳] فرمانده کل قشون بریتانیا در هند، و کلنل ماریسون [۳۴] حضور داشتند. بنتینک به ولف گفت: "تو دانشی حیرت‌انگیز از جهان داری و در مشهد با ژنرال بوروسکی بودی، کسی که جاسوس روسیه و یهودی است و آن‌گونه که به تو گفته پسر پرنس رادزیویل نیست. او اکنون علناً در خدمت دولت ایران است و منافع روس‌ها را تأمین می‌کند." ولف درباره جاسوس بودن بوروسکی سخن نگفت و چنین پاسخ داد: "من دانستم او یهودی است هم از جانب پدر و هم از جانب مادر، از حرکت چهره و شانه‌هایش زمانی که داستان سفر یک یهودی لهستانی به لندن را برایم می‌گفت. «هر چند این داستانی مهمل بود ولی تنها یک یهودی خالص می‌توانست آن را به شکلی چنان جذاب و مضحک بیان کند.»" لرد و لیدی بنتینک حیرت‌زده گفتند: «داستان را برای ما بگو، و چون تو یک یهودی هستی هم از جانب پدر و هم از جانب مادر، دقیقاً به همان شیوه بگو.» ولف داستان را، آن‌گونه که بوروسکی تعریف کرده بود، گفت و افزود: "زمانی که ژنرال بوروسکی داستان را تمام کرد به او گفتم: «همانقدر تو پسر پرنس رادزیویل هستی که من پسر امپراتور چین، زیرا تنها یک یهودی، کسی که هم از جانب پدر و هم از جانب مادر یهودی باشد، می‌تواند حرکاتی را انجام دهد که تو در زمان تعریف داستان انجام دادی.»" 🔹در این دیدار، ژنرال بارنز از هوشمندی و مباهی بودن ولف به تبار یهودی‌اش ستایش کرد و کلنل موریسون افزود: "از این منظر، من تنها یک یهودی مشابه ولف می‌شناسم و او گلداسمید [۳۵] است." جوزف ولف در سال ۱۸۳۶ در بمبئی با گلداسمید ملاقات کرد. [۳۶] ادامه دارد ... 🏴🌹🏴 ---------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸🍃 🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت ۱۴۱م؛ بچه‌ها هنوز گرم لحظات حضور بودند. فردا صبح وقت بدرقه؛ دور از چشم بچه‌ها گفتم: "مثل یه خواب بود! کوتاه ولی شیرین حیف زود تموم شد. گفته بود برای میلاد حضرت زهرا علیهاالسلام و روز زن به تهران میاد. بچه‌ها کیک بزرگی برای من سفارش دادند که به دست حسین، بریده شود. جمع شدیم و چشم به راه ماندیم اما به جای زنگ در، زنگ گوشی به صدا درآمد واسم «بابا حسین» افتاد. فهمیدم که آمدنی نیست عذر خواهی کرد و گفت: "نتونستم بیام ولی به یادت بودم. نشون به اون نشون که یه سکه طلا از لبنان برات خریدم؛ سالار!" گلایه ای نکردم گوشی را به تک‌تک بچه‌ها دادم صدایش را شنیدند و غم نبودنش برایشان تازه شد زهرا و سارا نگاه به چشم‌های من دوخته بودند و منتظر عکس‌العمل بودند خواستم خودم را خونسرد نشان بدهم کیک را وسط گذاشتند و شمع ها را روشن کردند و چراغ ها را خاموش که بغضم ترکید. مدتی بعد، نوبت سارا می‌شد که برایش جشن تولد بگیریم. صلاح ندانستم که موضوع جشن تولد سارا را در تماس‌هایم با حسین مطرح کنم ترسیدم مثل دفعه قبل قول بدهد و نتواند بیاید. روز تولد سارا جمع شدیم که زنگ در به صدا درآمد فریاد زدم بچه‌ها باباس عادت نداشت کلید بیندازد زنگ می‌زد ریتم زنگ زدنش را می‌شناختم. اصلاً این بار قبل از زنگ، بوی آمدنش را حس کردم و قیافه اش را پشت در دیدم ساک و چمدان در دست داشت وارد حیاط که شد، زهرا و سارا غرق بوسه کردندش من نگاهش کردم وارد اتاق شد اول سکه لبنانی را داد و گفت: «روزت مبارک.» بعد دست گل طبیعی را که برای سارا خریده بود هدیه کرد روی ردیف گلها چند کفش دوزک پلاستیکی زده بودند که چشم نوازی می‌کرد سارا بیشتر از شادی تولد و دیدن این دسته گل قشنگ از دیدن بابا ذوق زده شده بود! پرسید: «از کجا می‌دونستی که امروز تولد منه که اومدی؟!» گفت: "مگه آدم تولد عزیزش رو فراموش می‌کنه؟ اتفاقاً دو سه تاریخ رو برای آمدن در نظر گرفتم دوتاش قبل از این تاریخ بود اما گذاشتم که روز تولد تو بیام ..." زهرا پرسید: «بابا تاکی پیش ما هستی؟» گفت: "تاوقتی که شماها رو سیر ببینم!" و پرسید: «پسرها و عروس‌ها و نوه‌ها کجان؟» وهب به غیر از فاطمه پنج ساله، محمد حسین شش ماهه را داشت و ریحانه یکسال و نیمه هم چراغ خانه مهدی را روشن کرده بود حسین عروس‌ها و پسرهایش را در منزل خودش سیر دید و بوسید و نوه‌ها را یکی‌یکی بغل کرد. یک آن به من نگاه کرد و دوباره با نوه‌ها گرم گرفت. شاید می‌خواست با آن نگاه بگوید که این دفعه باید همه رو به دمشق بیاری، حتی بچه‌ها رو چند روزی ماند و بدون اینکه از بردن ما به سوریه حرفی به میان بیاورد برگشت. سال ۱۳۹۲ از سوریه به عراق رفت و خودش را به راهپیمایی اربعین رساند. چند نفری که او را دیده بودند برای پسرها گفته بودند که: «حاج آقا، با یکی دو نفر از دوستانش بدون محافظ، در مسیر نجف ـ کربلا، پیاده روی می‌کرد مراسم اربعین که تمام شد به تهران آمد ما از وضعیت سوریه می‌پرسیدیم و او از حماسه باشکوه راهپیمایی روز اربعین تعریف می‌کرد سارا پرسید: "یعنی ما نمی‌تونستیم یکی از اون چند میلیون زائر اربعین باشیم؟ چرا ما رو نبردی؟!" و از حسین جواب شنید که: "می‌برمتون پیش خود خانم حضرت زینب کبری علیهاالسلام؛ زیارت! آماده اید؟" همه اعضای خانواده آماده بودیم اما وهب و مهدی بخاطر محدویت کاری، علی‌رغم اشتیاق‌شان، مجبور شدند بمانند قرار شد زهرا، امین، سارا و من آماده سفر شویم. باوجود آن سفر پرمخاطره قبلی، از شوق زیارت در پوست خود نمی‌گنجیدیم. با تجربه‌ای که داشتیم خیلی بار و توشه نبستیم پیش از سفر وسایل‌مان را جمع و جور کردیم و کارهای‌مان را راس وریس موعد سفر رسید و با حسین عازم فرودگاه امام خمینی شدیم. ادامه دارد ... 🏴🌹🏴 ---------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✡ ✝ یهود و فرهنگ‌سازی 📖 مقاله دوم؛ اروپا و جهان در قرون جدید ◀️ قسمت چهارم؛ در سال‌های ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸ دو موج انقلاب، متأثر از انقلاب فرانسه اروپا را فراگرفت. در پی این حوادث بلژیک به استقلال رسید، رژیم فرانسه دوباره جمهوری شد، مترنیخ صدراعظم اتریش فرار کرد، در اسپانیا، هلند، سوئد و دانمارک رژیم سلطنتی مشروطه برقرار شد، و سرانجام ایتالیا با رشد ملی‌گرایی از اتریش جدا شد. همچنین بیسمارک صدراعظم مقتدر پروس در سال ۱۸۷۱ با شکست دانمارک، اتریش و فرانسه، تأسیس امپراتوری آلمان (رایش دوم) را اعلام نمود. روس‌ها نیز در اوایل این قرن به مأموریت خود عمل کردند و ضمن تصرف بخش‌هایی از عثمانی، طی قراردادهای گلستان و ترکمانچای قسمت‌های شمالی ایران را نیز از این کشور جدا ساختند. طی این قراردادها بود که شهرهای منطقه قفقاز و ارّان (آذربایجان) به‌عنوان سرزمین‌های ایرانی از نقشه کشور ما حذف شد و امروزه محل تاخت و تاز و سرمایه‌گذاری یهودیان و رژیم صهیونیستی قرار گرفته است. روسیه در ادامه خود را به مرزهای چین رساند و با ورود به سیبری قلمرو این کشور را تا اقیانوس آرام گسترش داد و در این منطقه همسایه غربی آمریکا شد. در آمریکا در اواسط این قرن در سال ۱۸۱۶ و در زمان ریاست‌جمهوری آبراهام لینکلن بر سر ادامه یا توقف برده‌داری که از زمان هجوم کریستف کلمب آغاز شده بود، جنگی میان ایالت‌های شمالی و جنوبی در گرفت که به جنگ‌های انفصال مشهور شد. سرانجام پس از چهار سال، ایالات شمالی به‌رهبری لینکلن در این جنگ پیروز شدند و برده‌داری لغو شد. در پی این اقدام خارج از برنامه، همانند آنچه سال‌ها بعد در مورد جان اف کندی اتفاق افتاد، لینکلن از سوی فراماسون‌ها ترور شد. اما انگلستان به‌عنوان کانون اصلی فراماسونری در سراسر این قرن، استعمارگر بلامنازع جهان بود به نحوی که گفته بودند: آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمی‌کند. با کامل شدن نقشه اروپا، جریان کشورگشایی و استعمار در سراسر جهان از مصر به‌عنوان معبر اتصال دریای مدیترانه به دریای سرخ آغاز شد. اگرچه فرانسه به دست ناپلئون در سال ۱۷۹۸ قصد این کار داشت، اما انگلستان با شکست فرانسه، خود به این اقدام مبادرت ورزید. در ادامه، مقاومت عثمانی سبب بی‌نتیجه ماندن لشکرکشی انگلستان شد، اما پس از افتتاح کانال سوئز، انگلستان از راه اقتصادی این کشور را فتح کرد. سلطه یهودیان بر اقتصاد جهان و اشتغال آنان در امور بانکداری سبب شده بود تا با دادن وام به کشورها و بدهکار نمودن آنان، نفوذ خود را در این کشورها گسترش دهند. دولت مصر نیز برای حفر این کانال (که در جهت منافع استعمارگران ساخته می‌شد) به‌علت بدهی سنگین به بانک‌های اروپایی، ناچار شد تا سهام خود را به انگلستان بفروشد. از این مقطع، استعمار علاوه بر بُعد نظامی، سیاسی و تبلیغی دارای بُعدی اقتصادی نیز شد که تا همین اواخر و پیش از ورود دوباره استعمارگران به عرصه نظامی، دارای اهمیت درجه اول بود. پس از مصر، استعمار شیطانی انگلیس متوجه دیگر کشورهای قاره سیاه شد. در سودان با قیام مهدیون (که یکی از قیام‌های مربوط به مدعیان مهدویت در دوره غیبت دانسته شده) به‌رهبری مهدی سودانی (۱۳۰۴-۱۲۶۰ق / ۱۸۸۵-۱۸۴۴م) مدتی متوقف شد تا سرانجام با همکاری فرانسه این کشور را نیز اشغال نمود. اشغال مشترک سودان نشان داد که حزب شیطان اتحاد خود را تنها در سایه مخالفت با دین خداوند به دست می‌آورد و در غیر این حالت، میان آنان تنها دشمنی حاکم است. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10137 🏴🌹🏴 ---------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت هفتادودوم؛ با همین یک کلمه، ایرانی و شیعه بودنم را با هم فهمیده بودند نمی‌دانستند با این غنیمت قیمتی چه کنند که دورم له‌له می‌زدند. بین پاها و پوتین‌های‌شان در خودم مچاله شده و همچنان (علیهاالسلام) را با ناله صدا می‌زدم، دلم می‌خواست زودتر جانم را بگیرند تازه طعمه ابوجعده را پیدا کرده بودند دوباره عکسی را در موبایل به هم نشان می‌دادند یکی خرناس کشید: «ابوجعده چقدر براش می‌ده؟» دیگری اعتراض کرد: «برا چی بدیمش دست ابوجعده؟ می‌دونی می‌شه باهاش چندتا مبادله کرد؟» اولی برای تحویل من به ابوجعده کیسه دوخته بود که اعتراض رفیقش را به تمسخر گرفت: «بابام اسیره یا برادرم که فکر مبادله باشم؟ خودش می‌دونه با اون ۴۸ تا ایرانی چه جوری آدماش رو مبادله کنه!» به سمت صورتم خم شد، چانه‌ام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه می‌لرزید نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد: «فکر نمی‌کردم جاسوس زن داشته باشه!»… از چشمان‌شان به پای حال خرابم خنده می‌بارید تنها حضور حرم (علیهاالسلام) دست دلم را گرفته بود تا از وحشت این‌همه نامحرمِ تشنه به خونم جان ندهم در حلقه تنگ محاصره‌شان سرم پایین بود و بی‌صدا گریه می‌کردم. ای‌کاش به مبادله‌ام راضی شده بودند ولی هوس تحویلم به ابوجعده بی‌تاب‌شان کرده بود که همان لحظه با کسی تماس گرفتند و مژده به دام افتادنم را دادند. احساس می‌کردم از زمین به سمت آسمان آتش می‌پاشد رگبار گلوله لحظه‌ای قطع نمی‌شد ترس رسیدن نیروهای به جان‌شان افتاده بود پشت موبایل به کسی اصرار می‌کردند: «ما می‌خوایم بریم سمت بیمارستان، زودتر بیا تحویلش بگیر!» صدایش را نمی‌شنیدم اما حدس می‌زدم چه کسی پشت این تماس برای به چنگ آوردنم نرخ تعیین می‌کند به چند دقیقه نکشید که خودش را رساند. پیکرم را در زمین فشار می‌دادم بلکه این سنگ‌ها پناهم دهند و پناهی نبود دوباره شانه‌ام را با تمام قدرت کشید و تن بی‌توانم را با یک تکان از جا کَند. با فشار دستش شانه‌ام را هل می‌داد تا جلو بیفتم، می‌دیدم دهان‌شان از بریدن سرم آب افتاده باید ابتدا زبانم را به صلّابه می‌کشیدند عجالتاً خنجرهای‌شان غلاف بود. پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح زمین بالاتر بود طوری هلم می‌دادند که چشمم ندید، پایم به لبه پاشنه پیچید و با تمام قامتم روی سنگ راه‌پله زمین خوردم. احساس کردم تمام استخوان‌هایم در هم شکست دیگر ذکری جز نام (علیهاالسلام) به لب‌هایم نمی‌آمد حضرت را با نفس‌هایم صدا می‌زدم می‌دیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است. دلم می‌خواست خودم از جا بلند شوم امانم نمی‌دادند از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند. شانه‌ام را فشار می‌دادند تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس می‌کردم و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمی‌رفت از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف می‌زند. مسیر حمله به سمت را بررسی می‌کردند تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد. کریه‌تر از آن شب نگاهم می‌کرد به گمانم در همین یک سال به‌قدری خون خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده بود. 🔗 ادامه دارد ... 🏴🌹🏴 ---------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🏴🌹🏴 (ع) 🏴 هم‌چنان که در همه‌ی فسادها و فتنه‌ها از زمان رسول خدا (ص) یهود نقش داشته است؛ در قتل خلیفه‌ی بر حق رسول خدا (ص)، یعنی حضرت امیرالمؤمنین امام علی (ع)، نیز یهود و عامل آن یعنی بنی‌امیه نقش اساسی را ایفا کرده‌اند. 🏴 طبق برخی از نقل‌ها و قراین تاریخی، مشخص می‌شود که ابن ملجم که خود یهودی‌الاصل است، به‌تنهایی تصمیم به قتل امام علی (ع) نگرفته و این کار را به‌تنهایی انجام نداده است؛ بلکه وی مجری توطئه‌ی معاویه و عمرو عاص بوده است. ◼️▪️در اینجا به برخی از شواهد و قراینی که بر این مطلب دلالت دارند اشاره می‌شود. ▪️الف. پیشینه‌ی تاریخی ابن‌ملجم طبق نوشته‌ی ابن‌سعد، عبدالرحمان بن ملجم از قبیله‌ی مراد بود که با بنی‌جبله از قبیله‌ی کنده (قبیله‌ی اشعث بن قیس) هم‌پیمان بودند. [۱] برخی گفته‌اند وی زمان جاهلیت را درک کرده بود و در زمان عمر مسلمان شد. [۲] در فتح مصر شرکت کرد و در مصر ساکن شد. [۳] زمانی که عمرو بن عاص از سوی خلیفه دوم والی مصر بود، [۴] خلیفه در نامه‌ای به عمروعاص تأکید کرد که از اراضی حکومتی، زمینی وسیع را در را در نزدیکی مسجد به ابن ملجم اختصاص داده و وی را به‌عنوان معلم قرآن و فقه در مصر قرار دهد. عمروعاص ابن ملجم را جزء مقرّبان خود قرار داد. [۵] ابن ملجم در مصر دارای مسجدی بود [۶] و همیشه با اشراف مصر درمی‌آمیخت. [۷] برخی نیز گفته‌اند ابن ملجم از عبّاد و زهّاد مصر بوده و قرآن را از معاذ بن جبل یاد گرفته است. [۸] 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10117 ▪️🌹▪️-------------- @salonemotalee
🏴🌹🏴 (ع) قسمت دوم؛ از این گزارشات استفاده می‌شود که ابن ملجم با سران حزب نفاق ارتباط داشته و هم‌چنان که کعب‌الاحبار و زید بن ثابت یهودی به‌عنوان مفسّر و فقیه مطرح می‌شدند، ابن ملجم نیز در مصر به‌عنوان مفسّر و معلم قرآن و فقیه معرفی شد. از طرف دیگر، عنایات خلیفه دوم به وی قابل توجه است. ابن ملجم از اراضی حکومتی و عنایات وی و عمرو بن العاص برخوردار بود و با اشراف مصر نشست و برخاست داشت؛ اما در عین حال از زهّاد و عبّاد معرفی شده است. به‌نظر می‌رسد عبادت و زهد ابن ملجم استنباط ذهنی برخی از نویسندگان باشد؛ بدین‌گونه که وقتی دیده‌اند وی از خوارج است و غالب خوارج اهل عبادت و زهد بوده‌اند، لذا وی را نیز به این صفت متّصف کرده‌اند؛ وگرنه گزارشات دیگر از اشرافی‌گری و ثروت ابن ملجم خبر می‌دهند، آن‌هم ثروت وابسته به حکومت عمروعاص. ▪️ب. بیعت مشکوک با امام علی (ع) کسی که از سال ۲۰ هجری (سال فتح مصر) در کنار عمروعاص و جزء مقرّبان وی بود، بعد از خلافت امیرالمؤمنین (ع) برای بیعت با آن حضرت به کوفه آمد. چنان‌که ابن‌سعد و دیگران نقل کرده‌اند، حضرت چندین بار بیعت وی را نپذیرفته و به شهادت خویش اشاره نمودند: علی بن ابی‌طالب مردم را به بیعت فراخواند، ابن ملجم به حضور ایشان رسید، اما آن حضرت بیعت او را نپذیرفت، ابن ملجم دوباره آمد، اما باز حضرت نپذیرفت، برای بار سوم آمد تا این‌که بالاخره آن حضرت بیعتش را پذیرفت. سپس فرمود: "چه چیزی شقی‌ترین آن‌ها را نگه داشت؟ به خدایی که جانم در دست اوست، همانا این [محاسنم] به آن [خون سرم] رنگین خواهد شد." [۹] برخی وی را جزء شیعیان امام علی (ع) و جزء حاضران در صفین دانسته‌اند؛ [۱۰] ولی در کتب تاریخی معتبر از حضور وی در صفین سخن صریح به میان نیامده و فقط وی را از خوارج معرفی کرده‌اند. [۱۱] ورود ابن ملجم به کوفه و پیوستن وی به امام علی (ع)، درست در همان زمانی که ارباب وی (عمروعاص) از مصر به شام رفته و با معاویه متحد شده است، جای تأمل دارد. چنان‌چه ذکر شد؛ ابن ملجم جزء مقرّبان عمرو عاص و مورد عنایت بزرگان حزب نفاق بوده است؛ لذا حرکت او از مصر به کوفه قبل از صفین، امری عادی نبوده، بلکه – باتوجه به پیشینه و کارهای بعدی او – می‌توان گفت وی برای یاری عمرو عاص و معاویه در لشکر امام علی (ع) حضور داشته است. چنان‌که منافقانی هم‌چون اشعث بن قیس و همکاران او نیز در لشکر آن حضرت بودند. فرق اشعث با ابن ملجم در این است که اشعث فردی شناخته‌شده است، ولی ابن ملجم تا قبل از قتل امیرمؤمنان (ع)، شخصیتی مجهول بوده است و پنهان بودن برای منافقان و جاسوسان یک رویه‌ی عادی است. لذا کسانی که ابن ملجم را جزء شیعیان حضرت شمرده‌اند دچار اشتباه‌اند. اگر حضور ابن ملجم در لشکر حضرت ثابت شود، این به‌معنای شیعه بودن نیست، بلکه ممکن است به‌عنوان جاسوس دشمن نیز باشد. پیشینه‌ی زندگی ابن ملجم و کارهای بعدی وی (مانند قتل حضرت) بیشتر با جاسوسی او در لشکر حضرت سازگاری دارد، نه با شیعه بودن. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10167 ▪️🌹▪️-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 وصیت نامه عاشقانه شهیدی که مقام معظم رهبری درباره آن فرمود: من مکرر وصیت این شهید را می‌خوانم و از آن استفاده می‌کنم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21تصویر جزء بیست و یکم.pdf
9.62M
تصویر جزء بیست و یکم ▪️🌹▪️-------------- @salonemotalee
21صوت تحدیر جزء بیست و یکم.mp3
4.04M
تلاوت جزء بیست و یکم ▪️🌹▪️-------------- @salonemotalee
21صوت ترجمه جزء بیست و یکم.mp3
6.11M
ترجمه جزء بیست و یکم ▪️🌹▪️-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 روایت یک تجربه‌گر مرگ موقت از دیدن چهره مبارک امام حسین علیه السلام و ماجرای شفاعت شدن توسط ایشان. 👤تجربه‌گر: آقای میثم عباسیان ▪️🌹▪️-------------- @salonemotalee